تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دهم، سوره بقره، آیه۲۱۶

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دهم، سوره بقره، آیه۲۱۶

جهاد که از احکام حیات‌بخش اجتماعی اسلام و جلوه‌ای از جلال و جمال هماهنگ خداست، بر مؤمنان واجب است، اگرچه با طبع آنان ناملایم است. البته کراهت جهاد به حدی نیست که موجب حرج و نفی وجوب آن شود.

کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتالُ وهُوَ کُرهٌ لَکُم وعَسی اَن تَکرَهُوا شَیئاً وهُوَ خَیرٌ لَکُم وعَسی اَن تُحِبّوا شَیئاً وهُو شَرٌّ لَکُم واللّهُ یَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون (۲۱۶)

گزیده تفسیر
جهاد که از احکام حیات‌بخش اجتماعی اسلام و جلوه‌ای از جلال و جمال هماهنگ خداست، بر مؤمنان واجب است، اگرچه با طبع آنان ناملایم است. البته کراهت جهاد به حدی نیست که موجب حرج و نفی وجوب آن شود.
علت کراهت مؤمنان از جنگ سختیها، زیانهای مالی و جانی، ناامنی و گرانی است که جنگ در پی دارد و طبع هر انسانی از این امور گریزان است؛ نه اینکه خود را در برابر دشمن ضعیف می‌دانستند و نگران شکست اسلام بودند، و نه اینکه براثر عطوفت و رأفتی که در پرتو تربیت اسلامی پیدا کرده بودند جنگ و خونریزی را، هرچند با کافران و مشرکان بر نمی‌تافتند و امید داشتند با تبلیغ و موعظه آنان را که معاند لدود بوده‌اند به راه آورند، هر چند احتمال این‌گونه از امور بعید نیست.
این آیه نیز نخواسته مؤمنان را به دلیل کراهت از جنگ مذمت کند، بلکه خواسته است معیار محبّت و کراهت و خیر و شر را رهنمود عقل و نقل معرفی
^ ۱ – ـ بحار الانوار، ج ۹۳، ص ۱۴۷٫
۵۳۳

کند نه خواسته طبع، زیرا تنها خداست که علم مطلق است و همه چیز را می‌داند و انسان جاهل است و از این‌رو در تشخیص خیر و شر سخت نیازمند عقل و نقل معتبر است، تنها با تن دادن به رهنمودهای الهی است که می‌تواند به خیر برسد و از شر برهد.
انسانهای خودساخته در پرتو ایمان به خدا و دل کندن از مظاهر فریبنده دنیا دشواری قتال را از یک‏سو به آسانی و کراهت طبیعی جنگ را از سوی دیگر به محبوبیت جهاد تبدیل می‌کنند.

تفسیر

مفردات
کُرْهٌ: «کراهت» در برابر «اراده» است و اراده، خواستن چیزی از روی اختیار و انتخاب است ۱٫
برخی گفته‌اند: «کَره» کراهت است و «کُره» مشقت و سختی ۲ ؛ ولی برخی دیگر کَره و کُره را به معنای مشقت و سختی می‌دانند. با این حال، بین این دو تفاوت است. «کَره» مشقتی است که از خارج تحمیل می‌شود و انسان به آن وادار می‌گردد و «کُره» سختی‌ای است که انسان از درون احساس می‌کند؛ خواه ناگوار بودن آن از جهت طبع باشد یا از جهت عقل و نقل معتبر، بنابراین ممکن است یک چیز از جهتی مطلوب باشد و از جهتی مکروه؛ از جهت طبع مطلوب باشد و از جهت عقل و نقل معتبر مکروه یا برعکس ۳٫
۵۳۴

در این آیه نیز قتال از جهت طبع مکروه دانسته شده، چون امور ناگواری مانند کشته و مجروح شدن، ضررهای مالی، ناامنی و گرانی را در پی دارد ۱ و از جهت عقل و نقل معتبر خیر و مطلوب شمرده شده است، چون آثار مثبتی همچون احیای حق، عدل و نیز عزت، شرف و… را درپی دارد.
عسی: «عسی» نزدیک شدن موضوع به فعلیت و تحقق است و معانی دیگری مانند امید، ظن و قرب مطلق که برای آن ذکر شده از آثار و لوازم معنای یاد شده است ۲٫
چنانچه منظور از عسی «رجاء» باشد، لازم نیست رجای گوینده مقصود باشد، بلکه ممکن است رجای شنونده یا مقتضای مقام منظور باشد ۳ ، بنابراین هرجا خدای سبحان بفرماید «عسی أن… » نه به این معناست که خدا امیدوار است، بلکه منظور امیدوار بودن مخاطب یا شنونده است ۴٫
٭ ٭ ٭

وجوب قتال
لفظ کتابت در مقام تشریع، ظهور در وجوب دارد، مگر آنکه دلیلی از خارج مانع ظهور و موجب انصراف آن گردد. در تعبیرهای عرفی نیز چنین است.
ظاهر تعبیر کتابت قتال در این آیه شریفه: ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتال﴾ وجوب عینی است، مگر دلیلی خاص، موجب انصراف از ظاهر آیه شود و وجوب کفایی آن را ثابت کند. البته وجوب جهاد (طبق ادلّه) کفایی است.
^ ۱ – ـ التحقیق، ج۱۰، ص۵۰، «ک ر ه».
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۴۸٫
^ ۳ – ـ مفردات، ص۷۰۷، «ک ر ه».
۵۳۵

امین الاسلام طبرسی که اجماع مفسّران بر دلالت این آیه بر وجوب جهاد را نقل کرده، می‌گوید:
تنها «عطا» از مفسّران اهل تسنن گفته است: «جهاد فقط بر صحابه پیامبر واجب بود نه غیر آنان»؛ ولی بر گفته وی (عطا) دلیلی نیست، چون ظاهر آیه بر وجوب قتال بر همگان دلالت دارد ۱٫
گرچه تعبیر کتابت، درباره قصاص ۲ ، وصیت ۳ ، روزه ۴ ؛ یکسان است، ولی در برخی از این موارد، وجوب عینی را می‌فهماند (مانند مورد روزه و نماز) و در بعض دیگر وجوب کفایی را. سیره پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بود که همه مکلّفان را در غزوه به همراه نمی‌برد، بلکه عدّه‌ای همواره در مدینه می‌ماندند و این ماندن نه برای حفظ مدینه از تهاجم دشمن بود، بلکه برای کفایت افراد آماده بود، مگر در موارد خاص که حضور همگان یا حدّ اکثر لازم بود. از اینجا می‌توان وجوب کفایی را استظهار کرد، هرچند تفصیل آن در فن شریف فقه است.
نکته: ۱٫ چنان که گذشت، ظاهر «کتابت» و نیز کلمه ﴿عَلَیکُم﴾ وجوب قتال و جهاد است و آنچه از آیه ﴿لایَستَوِی القعِدونَ مِنَ المُؤمِنینَ غَیرُ اُولِی الضَّرَرِ والمُجهِدونَ فی سَبیلِ اللّهِ بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم فَضَّلَ اللّهُ المُجهِدینَ بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم عَلَی القعِدینَ دَرَجَهً وکُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الحُسنی وفَضَّلَ اللّهُ
^ ۱ – ـ المیزان، ج۲، ص۱۶۴٫
^ ۲ – ـ التحقیق، ج۸، ص۱۳۴٫
^ ۳ – ـ ر.ک: مفردات، ص۵۶۶، «ع س ی».
^ ۴ – ـ المیزان، ج۲، ص۱۶۵٫
۵۳۶

المُجهِدینَ عَلَی القعِدینَ اَجرًا عَظیما) ۱ برمی‌آید که تارکان جهاد نیز از فضل الهی برخوردارند، دلیل بر استحباب جهاد نیست، به توهم آنکه اگر جهاد واجب بود تارک جهاد که تارک واجب شرعی است تبهکار بود و هرگز گنهکار از فضل و وعده الهی طرفی نمی‌بندد، زیرا ممکن است وجوب جهاد کفایی بوده نه عینی و چون با قیام عده‌ای کفایت حاصل شده است، قاعدان ترک واجب نکرده‌اند و از این‏رو می‌توانند از فضل و وعده الهی برخوردار باشند، زیرا جامعه در برابر این حکم، یعنی وجوب کفایی امتثال کرده است. البته در صورت وجوب عینی یا عدم قیام مورد کفایت، تارکان جهاد و قاعدان از مبارزه توبیخ شده‌اند ۲٫
۲٫ اختصاص خطابهای مشافهه‌ای به حاضران، ناصواب و باطل است.
۳٫ کتابت در مقام تشریع که آن را «کتابت تشریعی» یا فقهی گویند همگان را شامل است، خلاف کتابت در مقام تکوین که ویژه افراد خاصّی است؛ مانند نوشته شدن فیض شهادت که نصیب همه نمی‌شود، بلکه براساس قضا و قدر الهی شامل افراد صالح می‌شود و مقدمات آن را هم خود انسان باید فراهم کند: ﴿قُل لَو کُنتُم فی بُیوتِکُم لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیهِمُ القَتلُ اِلی مَضاجِعِهِم) ۳
۴٫ در آیه مورد بحث «کُتب» مجهول آورده شد، خلاف آیه ﴿وکَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفس) ۴ زیرا به دنبال آن جمله ﴿وهُوَ کُرهٌ لَکُم﴾ آمده است و اسناد مستقیمِ حکمِ کراهتی به خدا موجب هتک مقام مولا و تحقیر مؤمنان
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۴۹٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۷۸٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۰٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۳٫
۵۳۷

نسبت به ناخوشایندی جنگ می‌شود، ازاین رو فعل را در مورد بحث به صورت مجهول آورد تا رویارویی عبد و مولا مطرح نباشد.

آمیختگی مهر و قهر الهی
خدای سبحان حکم قهرآمیز دارد؛ لیکن در همان حکم نیز به بندگان رئوف و مهربان است. قهر و مهر الهی جدای از هم نیست تا خداوند در بعضی از امور رئوف و در برخی دیگر قهّار باشد، بلکه قهر و مهر و جلال و جمال او به هم آمیخته است. نه تنها قهر او با مهرش آمیخته است، بلکه حکم قهری او از مهرش نشئت گرفته است. کار پزشک جرّاح نشانه‌ای از توأم شدن قهر و مهر است؛ یعنی رأفت و مهربانی او ایجاب می‌کند که عضو فاسد بدن را قطع کند، بنابراین قهر و جلال او محصول مهر و جمال اوست.
قهر و جلال الهی از لطف و مهر او سرچشمه می‌گیرد، از این‏رو می‌توان گفت خدای سبحان به همه مهربان است: ﴿واللّهُ رَءوفٌ بِالعِباد) ۱ ولی نمی‌توان گفت که خدا درباره همگان قهار است.
جهاد، جلوه‌ای از آمیختگی جلال و قهر الهی با جمال و لطف اوست، زیرا جهاد با مشرکان و کافران حیات واقعی جامعه را تأمین می‌کند. حفظ سلامت جامعه و تأمین جریان آب حیات طیب در سراسر آن ایجاب می‌کند که خداوند اعضای آلوده جامعه (مشرکان و ملحدان) را به دست مجاهدان نستوه ریشه کن کند، بر همین اساس قرآن کریم پس از بیانِ حادثه جنگ بدر و امدادهای غیبی و لزوم اطاعت از رهبری رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مؤمنان را به استجابت دعوت خدا و رسول به امور حیاتبخش فراخوانده است: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۹۵٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیات ۴۲، ۴۵ و….
^ ۳ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۵۴٫
^ ۴ – ـ سوره مائده، آیه ۴۵٫
۵۳۸

استَجیبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم) ۱ ظاهر آیه استجابت همه دستورهای حیاتبخش الهی است و مخصوص جنگ و قتال نیست؛ لیکن نزول آیه به گواهی سیاق آیات، در مورد جهاد است و حیاتبخش بودنِ آن را با صراحت و نصّ می‌فهماند.
خدای سبحان براساس اصل یاد شده، در بیشتر آیات مشتمل بر حکم قهرآمیز نشانه‌های مهر خود را نیز یادآور می‌شود؛ مثلاً درباره حکم قصاص که اجرای آن بر عهده مسئولان نظام اسلامی است و تحمّل آن بر قاتلان بسیار دشوار است، فرمود: ای مؤمنان! قصاص در قتلِ عمد بر شما مقرّر شده است. سپس در آیه بعد فرمود: ما نخواستیم جامعه را به خونریزی واداریم یا بی‌جهت خون کسی را بریزیم، بلکه چون قصاص حیات اُمّت را تأمین می‌کند، دستور قصاص دادیم: ﴿ولَکُم فِی القِصاصِ حَیوهٌ یاُولِی الاَلببِ لَعَلَّکُم تَتَّقون) ۲ پس جهاد در مسائل اجتماعی و قصاص در مسائل فردی هر یک حیاتبخش‌اند و این حکم حیاتی از خدای مبدأ حیات صادر شده است.

حرجی نبودن قتال
خدای سبحان در این آیه جنگ و قتال را برای انسانها ناخوشایند دانست: ﴿وهُوَ کُرهٌ لَکُم﴾. به قرینه آیاتی که جعل حکم حرجی در دین الهی را به کلی نفی کرده و به حرجی نبودن خصوصِ جهاد تصریح می‌کند ۳ ، اولاً «کُره» با «حرج» تفاوت دارد و ثانیاً رنج و زحمت قتال به حدّ حرج نمی‌رسد، هرچند
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۷٫
۵۳۹

اصل حکم جهاد در مورد حرج نسبی جعل شده، و دلیل نفی حرج، حکم مجعول در وضع حرج را شامل نمی‌شود وگرنه اصل جعل آن حکم لغو خواهد بود.
خدای سبحان نه تنها اصل جهاد بلکه «حقّ جهاد» را که عالی‌ترین مرحله آن است واجب کرد و به دنبال همین حکم فرمود که در دین هیچ حکم حرجی جعل نکرده است: ﴿وجهِدوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجتَبکُم وما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدّینِ مِن حَرَج) ۱ پس در جهاد که از مصادیق بارز حکم الهی و عمود خیمه دین است ۲ ، حرج وجود ندارد، گرچه نسبت به طبع بشر ناخوشایند باشد، چون اصل سختی و رنج لازم بسیاری از تکالیف الهی است.
گفتنی است که چنانچه مقصود از ﴿حَقَّ جِهادِه﴾ جهاد اکبر باشد، «کُره» آن بیشتر است، چون سختی جهاد اکبر بیش از دشواری جهاد اصغر است. تهذیب نفس و سیر و سلوک دشوارتر از جبهه اصغر رفتن است، زیرا جهاد اکبر با دشمن درون است که پیوسته نیرنگ و فریب دارد و لحظه‌ای غفلت، یا آتش‏بس و سازش را بر نمی‌تابد و در خواب و بیداری انسان را رها نمی‌کند؛ به هر تقدیر مقصود جهاد اکبر باشد یا جهاد اصغر، هیچ یک حکم حرجی نیست، گرچه هر یک با رنج و ناخوشایندی همراه است و خصوص جهاد در وضع خاص جعل شده است.

طبیعی بودن کراهت قتال
دشواری جنگ و درد و رنج و مشکلات آن امری طبیعی است و همگان برابر
^ ۱ – ـ سوره انفال، آیه ۲۴٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۷۹٫
^ ۳ – ـ سوره حجّ، آیه ۷۸٫
۵۴۰

شمشیر و گلوله احساسی ناگوار دارند، جز برخی مؤمنان که از نظر ایمانی به مقامی رسیده‌اند که احساس درد و رنج نمی‌کنند؛ مانند شهدای کربلا ۱٫ سختی جنگ، چون مشهود طبع است لذا متعلق تکلیف نیست تا به مؤمنان گفته شود مبادا جهاد بر شما سخت باشد، بلکه باید به آنان گفت که جنگ با کافران نباید در فکر شما ناخوشایند باشد، گرچه طبیعتاً دردآور و ناگوار است، چنان که برای دلداری مادر نسبت به دوران سخت بارداری و زایمان ۲ باید گفت که این دوران هرچند برای تو دشوار است؛ ولی سرانجام آن بسیار گوارا و شیرین است، بنابراین جمله ﴿وهُوَ کُرهٌ لَکُم﴾ مقدمه برای بیان مطلب بعدی است که همان تخطئه مؤمنان در معیار محبّت و کراهت باشد، وگرنه ناخوشایند دانستن قتال، نقص نیست، بلکه امری طبیعی است، از این رو خدای سبحان آن را به صورت موجبه کلی به همگان نسبت داد: ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتالُ وهُوَ کُرهٌ لَکُم﴾؛ ولی آنچه را نقص است، به صورت موجبه جزئی به منافقان و سُست‌یمانان نسبت می‌دهد که اینان گروهی منزجر از جنگ و تنها به فکر خود هستند و خیالاتی باطل دارند و در این راه بهانه‌جویی می‌کنند: ﴿وطَائِفَهٌ قَد اَهَمَّتهُم اَنفُسُهُم یَظُنّونَ بِاللّهِ غَیرَ الحَقِّ ظَنَّ الجهِلِیَّهِ یَقولونَ هَل لَنا مِنَ الاَمرِ مِن شی‏ءٍ قُل اِنَّ الاَمرَ کُلَّهُ لِلّهِ یُخفونَ فی اَنفُسِهِم ما لایُبدونَ لَکَ یَقولونَ لَو کانَ لَنا مِنَ الاَمرِ شی‏ءٌ ما قُتِلنا ههُنا قُل لَو کُنتُم فی بُیوتِکُم لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیهِمُ القَتلُ اِلی مَضاجِعِهِم) ۳
قرآن کریم دو «خود» برای انسانها ثابت کرده است: خودِ اصلی و معنوی
^ ۱ – ـ سوره حجّ، آیه ۷۸٫
^ ۲ – ـ شرح غرر الحکم و درر الکلم، ج۱، ص۳۵۴٫
۵۴۱

و خودِ طبیعی و حیوانی. منافقان و سُست ایمانان خودِ معنوی را فراموش می‌کنند: ﴿ولاتَ‏کونوا کَالَّذینَ نَسُوا اللّهَ فَاَنسهُم اَنفُسَهُم) ۱ ولی به فکر تأمین خود حیوانی‌اند: ﴿قَد اَهَمَّتهُم اَنفُسُهُم) ۲

راز بی‌میلی به جنگ
تکلیف عبادی جهاد در راه خدا دستوری حیاتبخش است؛ گرچه مردم از قتال با مشرکان کراهت دارند: ﴿وهُوَ کُرهٌ لَکُم﴾. درباره راز این کراهت وجوهی ذکر شده است؛ مانند:
۱٫ جنگ، مرگ انسانها، نابود شدن اموال، درد و رنج فراوان، نا امنی و ناراحتی و دهها مشکل دیگر را در پی دارد، پس طبیعی است که بر مردم گران باشد، زیرا جدای از مؤمنان برجسته‌ای که در انجام وظیفه از هیچ گونه فداکاری دریغ ندارند، گروهی انبوه نیز دارای ایمانی ضعیف و دلهایی بیمارند که راحتی و رفاه زندگی دنیوی را بر آخرت ترجیح داده و از کشته شدن می‌هراسند. گواه آن، آیات جنگ بدر ۳ ، اُحد ۴ ، خندق ۵ و سایر جنگهاست. سهل انگاری و سُستی این دسته از مؤمنان در امر جهاد، موجب شد که خداوند کراهت از قتال را به آنان نسبت دهد ۶٫
^ ۱ – ـ بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۶۲٫
^ ۲ – ـ سوره احقاف، آیه ۱۵٫
^ ۳ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۵۴٫
۵۴۲

خدای سبحان طرز فکر این گروه سُست‌ایمان را تخطئه کرد و همه مؤمنان را به این اصل کلی درباره معیار کراهت و محبّت رهنمون ساخت: چه بسا چیزی را شما ناخوش دارید، حال آنکه خیر و صلاح شما در آن است و چه بسیار چیزی را دوست دارید، حال آنکه برایتان شرّ است: ﴿وعَسی اَن تَکرَهُوا شَیئاً وهُوَ خَیرٌ لَکُم وعَسی اَن تُحِبّوا شَیئاً وهُو شَرٌّ لَکُم﴾، پس چون خداوند اراده دارد که مسلمانان با کافران بجنگند، خیر و صلاح آنها در آن است و نباید دستور الهی را ترک کنند یا سُستی به خود راه دهند، گرچه درد و رنج را نیز به همراه داشته باشد.
۲٫ ناخوشایندی مسلمانان صدر اسلام از جهاد برای ترس از کشته شدن نبود، چون آنان از قبل با شمشیر و جنگ خوگرفته بودند و به مبارزه و خونریزی عادت داشتند و جهاد در راه خدا برای آنان چندان عجیب نمی‌نمود، بلکه ناخوشایندی آنان به جهت ترس از شکست اسلام و مسلمانان بود؛ نه برای حفظ حیات مادی خودشان، زیرا اینان در اوایل هجرت، ساز و برگ جنگی مناسب و نیروی رزمی و دفاعی کافی برای نبرد با مشرکان نداشتند و می‌پنداشتند که جنگ با قدرتمندان مکّه زمینه شکست اسلام و مسلمانان را فراهم می‌کند، از این رو صلاح را در تأخیر جنگ می‌دانستند تا مهیّا شوند ۱٫
این وجه اجمالاً می‌تواند درست باشد، چون شاید علّت کراهت برخی از مسلمانان همین باشد؛ ولی خدای سبحان این فکر را نیز تخطئه کرد و فرمود که شما در تشخیص اشتباه می‌کنید، زیرا شما ظاهر قضیه را می‌بینید و طبق آن حکم می‌کنید؛ لیکن ما به حقیقت امر و به مصالح همه جانبه شما آگاه‌تریم و
^ ۱ – ـ سوره حشر، آیه ۱۹٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۵۴٫
^ ۳ – ـ سوره انفال، آیات ۷ ۱۴؛ سوره آل عمران، آیه ۱۲۱٫
^ ۴ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۳۹٫
^ ۵ – ـ سوره احزاب، آیات ۹ ۲۲٫
^ ۶ – ـ ر.ک: المیزان، ج ۲، ص ۱۶۴؛ مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۲۶۸٫
۵۴۳

با آنکه می‌دانیم جمعیّت شما کم و جنگتان با مشرکان نابرابر است، برای مصلحت اسلام دستور مبارزه داده و پیروزی شما را تضمین می‌کنیم.
در اوّلین آیه نازل شده در مدینه درباره جهاد نیز فرمود که تاکنون دستور جهاد داده نشده بود؛ ولی اکنون که شما ستم دیده‌اید، مجازید بجنگید و بدانید این جنگ با پیروزی همراه است، چون خداوند با شماست و می‌تواند پیروزتان کند: ﴿اُذِنَ لِلَّذینَ یُقتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا واِنَّ اللّهَ عَلی نَصرِهِم لَقَدیر) ۱ و خدا پیامبرش و مؤمنان را کفایت می‌کند؛ گرچه اندک باشند: ﴿یاَیُّهَا النَّبِی حَسبُکَ اللّهُ ومَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنین) ۲ چه بسا گروهی کم ولی با ایمان و صابر بر دسته‌ای بسیار پیروز شوند: ﴿کَم مِن فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَت فِئَهً کَثیرَهً بِاِذنِ اللّه) ۳
۳٫ چون در جنگ با مشرکان، افراد بسیاری کشته خواهند شد، مؤمنان پرورش‌یافته در مکتب قرآن بر اثر داشتن عاطفه، رأفت و نوعدوستی، به جنگ راضی نمی‌شدند ۴ ؛ مبادا گروهی از مؤمنان از زندگی دنیوی و بسیاری از کافران از سعادت دو جهان محروم شوند، از این رو می‌گفتند که چرا آنان را با شمشیر از پای درآوریم و با آنها زندگی مسالمت‌آمیزی نداشته باشیم و آنان را با نرمی و ملاطفت و موعظه حسنه به ایمان دعوت نکنیم؛ شاید آنان هدایت شدند، وگرنه از کشته شدن باکی نداریم و به نصرت و وعده الهی ایمان داریم.
خدای سبحان در پاسخ به این خیراندیشی فرمود که جنگ با مشرکان نباید
^ ۱ – ـ مواهب الرحمن، ج۳، ص۲۶۹٫
۵۴۴

برای شما ناخوشایند باشد، چون اوّلاً محال است کسی به خود یا دیگری از خدا مهربان‌تر باشد، با این حال جایگاهی برای رأفت زاید و مهرِافزون نسبت به مشرکان نمانده است، زیرا پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بارها آنان را به اسلام فراخوانده و موعظه و بلاغ مبین همراه با خُلق عظیم آن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آنان رسیده؛ لیکن در آنها اثری نگذاشته است، پس هلاکت آنان از روی بیّنه است: ﴿لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَه) ۱ ثانیاً موعظه در آنان اثر نمی‌کند: ﴿سَواءٌ عَلَیهِم ءَاَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لایُؤمِنون) ۲
ثالثاً از آنان کمترین نفعی عاید دین نخواهد شد، چنان که حضرت نوح(علیه‌السلام) درباره قوم خود گفت: ﴿ولایَلِدوا اِلاّفاجِرًا کَفّارا) ۳ چون تعذیب الهی همانند جهاد بندگان خدا با آنان در موردی است که هیچ نفعی از آنها به جامعه دینی نمی‌رسد، بلکه در جامعه انسانی همانند عضوی فاسدند که سایر اعضا را فاسد می‌کند و جز بریدن درمانی برایش نیست.
رابعاً چنانچه از سرِ انسان دوستی با آنان زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشید، آنان از دشمنی با شما دست برنمی‌دارند: ﴿لایَرقُبونَ فی مُؤمِنٍ اِلاًّولاذِمَّه) ۴ و در صدد تخریب مراکز مذهبی برمی‌آیند: ﴿ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَومِعُ وبِیَعٌ وصَلَوتٌ ومَسجِد) ۵ اگر جهاد و دفاع رزمندگان از جان گذشته نباشد و این بیگانگان لجوج و کینه‌توز از میان
^ ۱ – ـ سوره حجّ، آیه ۳۹٫
^ ۲ – ـ سوره انفال، آیه ۶۴٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۴۹٫
^ ۴ – ـ المیزان، ج۲، ص۱۶۵؛ مواهب الرحمن، ج۳، ص۲۶۹٫
۵۴۵

نروند، بساط صومعه و کلیسا و مسجد و سایر مراکز علمی و مذهبی برچیده می‌شود.
تذکّر: ۱٫ دو وجه برای توجیه کراهت نسبت به قتال یاد شد: یکی به لحاظ طبع و دیگری به لحاظ تاریخ که قبل از نزول حکم جهاد بود و نیز سه جهت برای تبیین کراهت یاد شده: یکی به لحاظ طبع و دیگری به لحاظ هراس از آسیب دیدن اسلام و سومی به لحاظ رأفت اسلامی نسبت به غیر مسلمانان که آنها را با ارشاد به اسلام دعوت کنیم؛ نه آنکه با آنان بجنگیم.
لازم است عنایت شود که اولاً دلیلی بر حصر کراهت در وجوه یاد شده نیست. ثانیاً استعمال کلمه کراهت در معنای جامع و نیز تطبیق آن بر همه جهات متعدد یاد شده محذوری ندارد، هر چند معنای روشن آن همانا کراهت به لحاظ طبع است.
۲٫ کراهت از قتال به معنای اول، یعنی ناسازگاری با طبع درباره ضعاف یا اوساط اهل ایمان صادق بوده و اینان فقط مشمول «عسی» و «عسیتم» (مفرد غایب و جمع حاضر) بوده و هستند وگرنه اوحدی از اهل ایمان درگذشته و حال صلای «القتل فی سبیل الله أحلی من العسل» داشته و دارند. هم اینان گروهی هستند که اگر جهاز جهاد فراهم نشود، ﴿تَرَی اَعیُنَهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمع) ۱ و اگر بعد از تجهیز به جهاد رفتند و شهید نشدند احساس ناگواری (کُره) می‌کنند.

معیار حقیقی محبّت و کراهت
محبّت و کراهت گاهی مستند به گرایش است و زمانی مستند به بینش. گرایش
^ ۱ – ـ سوره انفال، آیه ۴۲٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۶٫
^ ۳ – ـ سوره نوح، آیه ۲۷٫
^ ۴ – ـ سوره توبه، آیه ۱۰٫
^ ۵ – ـ سوره حجّ، آیه ۴۰٫
۵۴۶

نیز گاهی وابسته به عقل عملی است و زمانی به شهوت و میل نفسانی. بینش نیز گاهی مستند به عقل نظری است و زمانی به وهم و خیال. محبّت صادق آن است که از جهت گرایش به عقل عملی: «ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» ۱ وابسته بوده و از جهت بینش به عقل نظری یعنی برهان عقلی و نیز گزارش وحیانی انسان کامل معصوم(علیه‌السلام) مستند باشد. کراهتِ مقابل محبّت نیز همین‌طور است.
برپایه ﴿وعَسی اَن تَکرَهُوا شَیئاً وهُوَ خَیرٌ لَکُم وعَسی اَن تُحِبّوا شَیئاً وهُو شَرٌّ لَکُم واللّهُ یَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون﴾ معیار خیر و شرّ و گرایش و انزجار، عقل و نقل (قرآن و سنّت) است نه طبع انسان، چون انسان تنها دارای طبیعت نیست، بلکه اصلِ انسان جان اوست که به ماورای طبیعت پیوند دارد، ازاین‏رو محبّت و کراهت را باید با معیارهای ماورای طبیعی ارزیابی کرد که کاشف آنها همان عقل و نقل است؛ یعنی اموری چون جهاد، در صورت ناروا بودن باید برای جان ناگوار نباشد؛ نه طبع و پیداست که خیر دنیوی و اخروی جان در جهاد است که در دنیا مایه عزّت روح و پیروزی و به دست آوردن غنیمت و در آخرت مایه رستگاری و ورود به بهشت است، افزون بر آنکه ترک جهاد و آسایش طلبی، مایه خذلان و پذیرش ستم در دنیا و عذاب جهنّم در آخرت است، بنابراین انسان باید یا مانند اولیای الهی به استقبال جهاد برود یا حدّاقل مانند مؤمنان واقعی به آن بی میلی نشان ندهد.
خدای سبحان درباره مالدوستی نیز بخیلان را چنین تخطئه کرده است که طبع هر کسی برای تأمین هزینه زندگی مال را دوست دارد؛ ولی محبّت بخیلانه
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۸۳٫
۵۴۷

نابجاست. بخیلان نپندارند که بخل برایشان خیر است، بلکه شرّ است: ﴿ولایَحسَبَنَّ الَّذینَ یَبخَلونَ بِما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَیرًا لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم) ۱ مال و ثروت در دنیا فضل و نعمت خداست که گاهی برای امتحان به افراد می‌دهد و زمانی به جهت اکرام، بنابراین فضل غیر از تفضیل است. و هماره نشانه تفضیل نیست، زیرا گاهی فضل الهی همانند تیغ در دست مست است که سبب می‌شود انسان یاد حق را فراموش کند و براثر فراموشی ذکر خداوند زندگی او تنگ شود ۲ ؛ حتی زمانی مایه هلاکت او شود. در حدیثِ قدسی فرمود: «و إنّ من عبادی المؤمنین لمن لایصلح إیمانه إلاّ بالفقر و لو أغنیته لأفسده ذلک» ۳
جمله ﴿مِن فَضلِه) ۴ از باب «وصف به حال متعلّق موصوف» است؛ یعنی مال فضل الهی است نه مایه تفضیل مالدار؛ چون مایه فضیلت و برتری انسان، فضلِ درونی است که در جان او رسوخ می‌کند؛ نه فضل بیرونی که جدای از جان است.
خدای سبحان درباره مسائل خانوادگی نیز تشخیص برخی از انسانها را تخطئه کرد و برای حفظ اساس خانواده به همسران می‌فرماید: شما با همسرانتان به نیکی رفتار کنید، پس اگر از آنان ناخشنودید تحمل کنید، چه بسا امور ناخوشایندی که خداوند در آن خیر فراوان قرار داده باشد: ﴿وعاشِروهُنَّ بِالمَعروفِ فَاِن کَرِهتُموهُنَّ فَعَسی اَن تَ‏کرَهوا شیئاً ویَجعَلَ اللّهُ فیهِ
^ ۱ – ـ الکافی، ج۱، ص۱۱؛ بحار الانوار، ج۳۳، ص۱۷۰٫
۵۴۸

خَیرًا کَثیرا) ۱
آیات مزبور مصادیقی از اصل کلی مستفاد از آیه مورد بحث است که انسان در تشخیص خیر و شرّ، نیازمند عقل و نقل معتبر است.
نکته: چون کراهت و محبت نقیض هم نیستند، لذا اثبات یا نفی هر یک مستلزم نفی یا اثبات دیگری نیست؛ یعنی دو صفت مزبور جدای از هم‌اند، ازاین‏رو هر یک مستقلاً ذکر شد.

علم الهی و تخطئه مؤمنان
بعد از بیان اینکه گاهی کراهت یا محبّت خطاست زمینه التجاء به منبع صواب که علم نامحدود ازلی است فراهم شده، آن‌گاه صریحاً علم مطلق خداوند همراه با سلب علم از مخاطبان اعلام شد. با چنین روشی ضمن هشدار به راه صحیح کراهت و محبّت، معلوم خواهد شد که معرفت به این اصول زمینه رسیدن به مقام رضاست، چون حکم الهی، در تکوین باشد یا در تشریع به علم قطعی به صلاح و فساد مستند است. اگر کسی به مقام رضا نایل آمد و به حکم خدا راضی شد حتماً خداوند هم از او راضی خواهد بود: ﴿رَضِی اللّهُ عَنهُم ورَضوا عَنهُ ذلِکَ لِمَن خَشِی رَبَّه) ۲ در این جهت گاهی فرد یا جامعه از قتال کراهت دارد، آن‌گاه به حکم خداوند می‌نگرد و راضی می‌شود و گاهی رضایت دارد و خواهان تهاجم به دشمن است. سپس به حکم خداوند نظر می‌کند و بعد از اطلاع از منع تهاجم، نسبت به آن کراهت پیدا می‌کند؛ یعنی در رضا و سخط تابع رضا و سخط الهی است.
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۸۰٫
^ ۲ – ـ سوره طه، آیه ۱۲۴٫
^ ۳ – ـ علل الشرایع، ج۱ ۲، ص۲۳؛ بحار الانوار، ج۵، ص۲۸۴٫
^ ۴ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۸۰٫
۵۴۹

خدای سبحان در پایان آیه مورد بحث راه هرگونه بهانه‌جویی و عذرتراشی مؤمنان (مانند عذر عدم وجود ساز و برگ نظامی یا توان بالای دشمن از نظر ادوات و نیرو و در نتیجه درخواست اجازه تأخیر به بهانه تجهیز و سپس جنگ) را سد کرده و فرموده است که خداوند به همه مصالح و منافع شما آگاه است؛ ولی شما به سبب تدبّر نکردن و گرایش به طبیعت آن را نمی‌دانید؛ ظاهر کارها را می‌بینید و از حقیقت آن ناآگاهید. مرگ و زندگی، عزّت و ذلّت و پیروزی و شکست فقط به دست خداست: ﴿واللّهُ یَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون﴾.
این جمله، تتمّه‌ای از تخطئه مؤمنان به سبب کراهت از جنگ است. خدای سبحان برای ارفاق و آماده‌سازی ذهن مؤمنان ابتدا با جمله ﴿وعَسی اَن تَ‏کرَهُوا شَیئا… ﴾ زمینه تخطئه در معیار تشخیص کراهت و محبّت را ایجاد کرد و آنان را از جهل مرکّب به مقام شک و جهل بسیط آورد و بعد فرمود که حکم وجوبِ قتال را خدایی تشریع کرده است که دانای مطلق است و چیزی از حقایق بر او پوشیده نیست: ﴿اِنَّ اللّهَ لایَخفی عَلَیهِ شی‏ء) ۱ ولی علم انسانها از هر نظر محدود است و معلومات بشر در برابر مجهولات، همچون قطره‌ای مقابل دریاست ۲٫
نیز این جمله بیان مصداقی از آیه «ویُعَلِّمُکُم ما لَم تَ‏کونوا تَعلَمون» ۳ است، زیرا ره‌آورد انبیا تنها تلاوت کتاب، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت نیست، بلکه آنان چیزی به بشر می‌آموزند که انسانها با پیشرفت علوم هم نمی‌توانستند و نمی‌توانند فرابگیرند. انبیا از راه وحی الهی مسائل توحید،
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۹٫
^ ۲ – ـ سوره بیّنه، آیه ۸٫

۵۵۰

معاد، عزّت و مانند آن را تبیین و به بشر گوشزد کردند که برای ادامه زندگی دنیوی و ترس از مرگ، زیر بار ذلّت و سازش نروند.
انسان نمی‌داند سازش با بیگانه برایش ننگ است و عزّت ابدی او در مبارزه با کفر است؛ خواه به پیروزی و خواه به شهادت در راه خدا ختم شود و نیز نمی‌داند که برای نجات خود، سازش او با یک کافر و جنگ با کافری دیگر، انتقال از ذلّتی به ذلّت دیگر است؛ همانند کسی که در جهنّم از پهلویی به پهلوی دیگر می‌غلتد تا رفع خستگی کند؛ غافل از آنکه این حرکت در دنیا برای رفع خستگی است و درون جهنّم نه تنها مایه نجات و رفع خستگی نیست، بلکه سوخت و سوز وی را بیشتر می‌کند؛ لیکن اگر در تشخیص اصل معیار و عملکرد به علم و قدرت الهی تکیه کند، عزت و سعادت خویش را در مبارزه با کافران، مشرکان و منافقان می‌یابد، بنابراین جمله ﴿واللّهُ یَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون﴾ سخنی همیشه زنده است، چون قرآن «یجری کما یجری الشّمس و القمر» ۱ است؛ هر روز به بشر، گرچه در حدّ اعلای از ترقی علمی باشد، پیام می‌دهد که با توهم استقلال و استغنای از خداوند در تشخیص خیر و شرّ، سود و زیان، محبّت و کراهت و عزّت و ذلتِ خویش به خطا می‌رود، زیرا مصالح و مفاسد خود را نمی‌داند. اگر آموزه‌های وحیانی و عقلانی را فرا بگیرد و بدان جامه عمل بپوشاند، در دنیا و آخرت عزیز و سعادتمند است.

اشارات و لطایف

۱٫ عملکرد افراد در برابر حکم وجوب کارزار
خدای سبحان عملکرد افراد را در برابر آمدن دستور قتال دوگونه می‌داند:
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۵٫
^ ۲ – ـ ر.ک: المیزان، ج ۲، ص۱۶۶٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۵۱٫
۵۵۱

دسته‌ای از ترسِ کشته شدن، گرما یا سرمای هوا را بهانه می‌آورند و با صدور دستور جهاد، حالت غشوه به آنان دست می‌دهد؛ گویا آنان را در حالت احتضار به سوی قبر می‌برند. اینان زمان صلح و آرامش زبانی تند و تیز دارند و همگان را به جنگ می‌خوانند.
گروهی نیز فرمان الهی را با جان پذیرفته و به استقبال آن می‌روند و اگر امکانات و تدارکات اعزام به جبهه نبود، چشمانی پر اشک دارند که چرا برای رضای خدا نمی‌توانند به جبهه بروند.
شناسایی تفصیلی این دو گروه بدین شرح است:
أ. قرآن کریم دسته نخست را چنین معرّفی می‌کند: ﴿فَلَمّا کُتِبَ عَلَیهِمُ القِتالُ اِذا فَریقٌ مِنهُم یَخشَونَ النّاسَ کَخَشیَهِ اللّهِ اَو اَشَدَّ خَشیَهً وقالوا رَبَّنا لِمَ کَتَبتَ عَلَینَا القِتالَ لَولا اَخَّرتَنا اِلی اَجَلٍ قَریبٍ قُل مَتعُ الدُّنیا قَلیلٌ والاءاخِرَهُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقی… ) ۱ وقتی حکم جهاد بر آنان نوشته شد، گروهی از آنان از مردم می‌ترسیدند؛ مانند ترس از خدا یا ترسی بیشتر و می‌گویند: پروردگارا! چرا بر ما جهاد را واجب کردی؟! چرا ما را تا مدّتی کوتاه مهلت ندادی؟! ای رسول‏ما! به آنان بگو که زندگانی دنیا متاعی اندک است و جهان آخرت برای پرهیزگار بهتر است.
مشابه همین تعبیر درباره سست ایمانان نیز آمده است: ﴿قالوا وما لَنا اَلاّ نُقتِلَ فی سَبیلِ اللّهِ وقَد اُخرِجنا مِن دِیرِنا واَبنائِنا فَلَمّا کُتِبَ عَلَیهِمُ القِتالُ تَوَلَّوا اِلاّقَلیلاً مِنهُم واللّهُ عَلیمٌ بِالظّلِمین) ۲ برخی تبعید شدگان از دیار و
^ ۱ – ـ بصائر الدرجات، ص۲۱۶؛ بحار الانوار، ج ۸۹، ص ۹۴ و ۹۷٫
۵۵۲

فرزندانشان گفتند: چرا در راه خدا مبارزه نکنیم؟ وقتی قتال بر آنان واجب شد، بیشتر آنان از رفتن به جبهه سربرتافتند و بر خویشتن ستم کردند. و خداوند به حال ظالمان آگاه است.
برخی نیز از جهاد مالی کراهت داشتند. آیه ۱۸۰ سوره «آل عمران» به آنان اشاره دارد، آن‌گاه در سوره «توبه» در مقام جمع‌بندی می‌فرماید: منافقان خوشحال شدند که با رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخالفت کرده و به جبهه نرفتند و از جهاد با مال و جان در راه خدا ناخشنود شدند و با بهانه‌جویی به مؤمنان گفتند که در این هوای گرم به جبهه نروید (صبر کنید تا هوا معتدل شود). به آنان بگو: آتش دوزخ بسیار سوزان‌تر از هوای گرم است، اگر بفهمید: ﴿فَرِحَ المُخَلَّفونَ بِمَقعَدِهِم خِلفَ رَسولِ اللّهِ وکَرِهوا اَن یُجهِدوا بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم فی سَبیلِ اللّهِ وقالوا لاتَنفِروا فِی الحَرِّ قُل نارُ جَهَنَّمَ اَشَدُّ حَرًّا لَو کانوا یَفقَهون) ۱
این گروه بیمار دل، کسانی هستند که در حال آرامش با زبان تند و تیز دادِ جنگ و جهاد سر می‌دهند؛ ولی وقتی سوره‌ای محکم و صریح نازل می‌شود که در آن فرمان جهاد است، از سرِ ترس مانند کسی که بیهوشی مرگ به او دست داده باشد به تو نگاه می‌کنند. برای اینان مرگ سزاوارتر است، چون خداوند توفیق حضور در جبهه را به هر کسی نمی‌دهد: ﴿ویَقولُ الَّذینَ ءامَنوا لَولا نُزِّلَت سورَهٌ فَاِذا اُنزِلَت سورَهٌ مُحکَمَهٌ وذُکِرَ فیهَا القِتالُ رَاَیتَ الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرونَ اِلَیکَ نَظَرَ المَغشی عَلَیهِ مِنَ المَوتِ فَاَولی لَهُم) ۲
خداوند از حال این گروه منافق که مردم را از جنگ باز می‌داشتند و به برادران خود می‌گفتند که به سوی ما بیایید، به خوبی آگاه است. آنان ریاکارانه
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۷۷٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۴۶٫
۵۵۳

مدّت کوتاهی در جبهه حاضر می‌شوند و از هرگونه کمک مالی و جانی به مؤمنان بخل می‌ورزند و اگر جنگ و خطری پیش آید، می‌بینی آن‌چنان به تو نگاه می‌کنند که چشمهایشان در حدقه می‌چرخد؛ گویا می‌خواهند قالب تهی کنند؛ امّا وقتی حالت ترس فرو نشست و خطر برطرف شد، با زبان تند و تیز سهم خویش را از غنیمت مطالبه می‌کنند. این گروه به خدا ایمان نیاورده‌اند و خداوند اعمالشان را نابود می‌کند، چون آنها را از سر ریا انجام داده‌اند: ﴿قَد یَعلَمُ اللّهُ المُعَوِّقینَ مِنکُم والقائِلینَ لاِخونِهِم هَلُمَّ اِلَینا ولایَأتونَ البَأسَ اِلاّقَلیلا٭ اَشِحَّهً عَلَیکُم… ) ۱
ب. قرآن کریم دسته دوم را که مؤمنان واقعی‌اند و از دستور قتال استقبال می‌کنند، چنین شناسانده است: این گروه بر خلاف منافقان و بیماردلان، برابر حکم جهاد سرِ تسلیم فرود می‌آورند و به جبهه می‌روند. درباره برخی از آنان که توفیق رفتن به جبهه را نیافتند، فرمود که بر این گروه همانند ناتوانان و بیماران و فقیران حرجی نیست، زیرا اینان کسانی هستند که از تو می‌خواهند آنان را به جبهه اعزام کنی؛ وقتی به آنان می‌گویی که امکانات و تدارکات لازم برای اعزام شما نیست، بدون کوچک‌ترین اعتراضی باز می‌گردند، در حالی که از شدّت اندوه چشمانشان پُر اشک می‌شود که چرا نمی‌توانند مخارج سفر جهاد را خودشان فراهم سازند و به جبهه بروند: ﴿لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ ولاعَلَی المَرضی ولاعَلَی الَّذینَ لایَجِدونَ ما یُنفِقونَ حَرَجٌ… ٭ ولاعَلَی الَّذینَ اِذا ما اَتَ‏وکَ لِتَحمِلَهُم قُلتَ لااَجِدُ ما اَحمِلُکُم عَلَیهِ تَوَلَّوا واَعیُنُهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ حَزَنًا
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۸۱٫
^ ۲ – ـ سوره محمّدص، آیه ۲۰٫
۵۵۴

اَلاّیَجِدوا ما یُنفِقون) ۱
عبارت ﴿واَعیُنُهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمع) ۲ تعبیری لطیف است، چون گاهی انسان قطراتی اشک از چشمانش سرازیر می‌شود که این را «بکاء» می‌گویند یا با «فاضتِ الدموع» از آن تعبیر می‌شود؛ ولی وقتی از شدت اندوه اشک همه شبکه چشم را پر می‌کند و یکباره می‌ریزد. از این حالت که گویا چشم به همراه اشک سرازیر شده و با هم می‌ریزند، به «فاضت العیون» تعبیر می‌کنند.

۲٫ انگیزه و هدف جهاد اسلامی
جهاد اسلامی که برای اعتلای کلمه حق و دین خدا و سقوط منطق کفر و دینِ باطل است: ﴿واَیَّدَهُ بِجُنودٍ لَم تَرَوها وجَعَلَ کَلِمَهَ الَّذینَ کَفَروا السُّفلی وکَلِمَهُ اللّهِ هِی العُلیا) ۳ باید در راه خدا باشد؛ نه در راه طاغوت: ﴿وقتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقتِلونَکُم) ۴ این مسئله یعنی هدفمند بودن جهاد به قدری مهمّ است که گاهی خدای سبحان قبل از بیان نام مجاهدان به آن اشاره کرده است: ﴿فَلیُقتِل فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یَشرونَ الحَیوهَ الدُّنیا بِالاءاخِرَه) ۵
قرآن کریم از مجاهدان نستوه راه خدا به عظمت یاد کرده: ﴿وفَضَّلَ اللّهُ المُجهِدینَ عَلَی القعِدینَ اَجرًا عَظیما) ۶ و می‌فرماید که نصیب مجاهدان الهی
^ ۱ – ـ سوره احزاب، آیات ۱۸ ۱۹؛ در همین زمینه آیات دیگری نیز هست؛ مانند آیات ۷۲ ۷۳ سوره نساء.
۵۵۵

﴿اِحدَی الحُسنَیَین) ۱ خواهد شد: یا پیروزی بر دشمن یا شهادت در راه خدا؛ ولی تقدیم انگیزه قتال با تعبیر ﴿فی سَبیلِ اللّه﴾، نشانه اهمیت ویژه آن است. گرچه این عبارت از نظر ادبی جار و مجرور است و می‌تواند بر فاعل مقدم شود؛ ولی اینجا سخن از لزوم رعایت تقدیم هدف است.
در آیه‌ای دیگر خطاب به مجاهدان نستوه می‌فرماید که چرا شما در راه خدا و نجات محرومان و مستضعفان نمی‌جنگید: ﴿وما لَکُم لاتُقتِلونَ فی سَبیلِ اللّهِ والمُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ والوِلدن) ۲ در این آیه دو هدف و دو انگیزه هست که به هدفی عالی باز می‌گردد و این منافاتی با توحید عبادی ندارد، چون اساس توحید بر آن است که همه کارها برای خدا باشد، از این رو رزمندگان اسلام برای نجات هر محروم و مستضعفی نمی‌جنگند، زیرا گرچه نجات مستضعفِ کافر بی‌پاداش نیست، چنان که سیراب کردن هر تشنه‌ای، هرچند حیوان، اجر و پاداش دارد: «لکلّ کبدٍ حرّی أجر» ۳ ولی آنان بدان موظف نیستند، بلکه خدای سبحان مجاهدان را به نجات مستضعفانی تشویق می‌کند که بندگان خاص خدایند. آن مردان و زنان ناتوان از جنگ ولی موحد که سخنشان این است: خدایا! ما را از منطقه‌ای که به دست ستمگران اشغال شده است، نجات بده و برایمان از پیش خودت ولی و یاور قرارده: ﴿رَبَّنا اَخرِجنا مِن هذِهِ القَریَهِ الظّالِمِ اَهلُها واجعَل لَنا مِن لَدُنکَ وَلِیًّا واجعَل لَنا مِن لَدُنکَ نَصِیرا) ۴ پس نجات مستضعفان موحد و مسلمان که رهایی خویش را
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیات ۹۱ ۹۲٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۹۲٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۴۰٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۰٫
^ ۵ – ـ سوره نساء، آیه ۷۴٫
^ ۶ – ـ سوره نساء، آیه ۹۵٫
۵۵۶

از دست ستمگران از خداوند طلب می‌کنند، در جهت اعتلای کلمه الهی و دین اسلام است، چون نجات مسلمانان، رهایی اسلام است.

۳٫ راه درمان ناخوشایندی از جنگ
آیا راهی هست که کراهت از جنگ و دشواری آن به محبّت و آسانی تبدیل شود تا انسان به آسانی به فیض حق نایل گردد یا این کراهت همیشگی و آن دشواری دائمی است و درمان ندارد؟
برای درمان دشواری و کراهت قتال، دو راه اجمالی و تفصیلی وجوددارد؛ راه اجمالی آنکه گرچه جهاد دشواری و کراهت طبیعی دارد؛ لیکن باید دانست که خیر و سعادت در تحمّل این دشواری است، چون خداوند در این کارِ سخت خیری را تعبیه کرده است، پس باید در برابر فرمان الهی تسلیم محض بود: ﴿وعَسی اَن تَکرَهُوا شَیئاً وهُوَ خَیرٌ لَکُم﴾.
در این آیه به اجمال معیارِ برخی مؤمنان را برای تشخیص کراهت و محبّت تخطئه می‌کند: ﴿وعَسی اَن تَکرَهُوا شَیئاً وهُوَ خَیرٌ لَکُم﴾؛ لیکن علم و وثوق اجمالی مؤمنان به هدایت الهی تا اندازه‌ای در آنان اثر می‌گذارد، هرچند ممکن است که گاهی کاملاً اثر کند و کراهت از جنگ به محبّت تبدیل گردد، چون این مطلب همانند معاد و زمان قیامت از اسرار غیبی غیر قابل دسترس نیست.
راه تفصیلی آنکه با خودسازی و دل‌کندن از مظاهر دنیا کراهت و دشواری را به محبّت و آسانی تبدیل کنند. خدای سبحان این راه را چنین نشان داده که دشواری جنگ با فروختن دنیا و خریدن آخرت آسان می‌شود، زیرا فروشنده دنیا آخرت می‌خرد و چون از «ثمن» (دنیا) دل کنده و به «مثمن» (آخرت) دل بسته و علااقه‌مند است متاع خریده شده را می‌یابد: ﴿فَلیُقتِل فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۵۲٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۷۵٫
^ ۳ – ـ بحار الانوار، ج۷۱، ص۳۷۰٫
^ ۴ – ـ سوره نساء، آیه ۷۵٫
۵۵۷

یَشرونَ الحَیوهَ الدُّنیا بِالاءاخِرَهِ ومَن یُقتِل فی سَبیلِ اللّهِ فَیُقتَل اَو یَغلِب فَسَوفَ نُؤتیهِ اَجرًا عَظیما) ۱ در این آیه به جای بیان اوصاف مجاهدان که مرد باشند یا زن، پیر باشند یا جوان، فرمود: آنان که زندگی دنیا را به آخرت می‌فروشند باید در راه‏خدا بجنگند.
اگر انسان روح خود را به امور معنوی متوجّه کند، علاقه‌اش به بدن کم می‌شود و دردها و دشواریها را یا احساس نمی‌کند یا آنها را به راحتی تحمّل می‌کند.
گاهی در مسابقات و بازیهایی که منافع خیالی دارد بازیگر مجروح یا مصدوم می‌شود؛ ولی چون در ورطه خیال و به فکر برنده شدن است نه تنها احساس درد نمی‌کند، بلکه گاهی لذّت هم می‌برد که مسابقه را بُرده است. این لذّت وهمی و خیالی است و نه واقعی؛ لیکن در آن هنگام احساس درد نمی‌کند.
از این بالاتر، شاید کسی سرگرم علاقه‌مندیهایی دنیایی مانند برخی جشنها باشد و هنگام پذیرایی پای او آسیب ببیند؛ ولی احساس درد نکند و در پایانِ مراسم متوجّه آسیب شود، پس چنانچه روح انسان سرگرم امری باشد، درد و رنج و خستگی بدنی را احساس نمی‌کند یا برفرض احساس به آسانی تحمّل می‌کند.
از این برتر، سرگرم شدن روح به امور معنوی و دلباختن به امور معقول و در نتیجه کم شدن علاقه انسان به دنیا و بدن است، چون انسان درد و رنج را بر اساس تعلّقات خویش می‌چشد و از همین‏رو دل کندن از تعلّقات پیش از
۵۵۸

تهذیب نفس همانند کشیدن دندان بدون داروی بی‌حسّ کننده، دردآور است. آن‌گاه که انسان با سیر و سلوک از تعلّقات دنیا دل برید و آزاد شد، دیگر از رخدادهای ناگوار احساس دشواری و خستگی نمی‌کند، بنابراین چه بهتر که انسان روح خود را به امر معنوی متوجه کند و بدون درد و رنج به گنج سعادت برسد و ثواب بیشتری کسب کند، چنان که شهدای کربلا به همین سبب که مهذّب بودند و روحشان متوجّه محبوب واقعی بود احساس درد نمی‌کردند: «و یستشهد معک جماعه من أصحابک لایجدون ألم مسّ الحدید» ۱ همه جراحتهای نیزه و شمشیر برای آنان چنان بود که کسی با دو انگشت مقداری از گوشت بدن کسی را فشار دهد.
در آیه ﴿فَلیُقتِل فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یَشرونَ الحَیوهَ الدُّنیا بِالاءاخِرَه) ۲ که در وصف رزمندگان اسلام است همان‌طور که قبلاً بازگو شد از سن و شهری و روستایی یا درس خوانده و نا خوانده سخنی نیست، بلکه شرط اساسی جهاد فروختن دنیا و خریدن آخرت است. کسی که رنج خودسازی را می‌پذیرد و از مظاهر دنیوی می‌گذرد و خود را از رهن طبیعت آزاد می‌کند، آسان به راه خط مقدّم آتش می‌شتابد تا پیروزی یا لقای حق را دریابد. اگر به او بگویند که اموالت را غارت کردند، می‌گوید که پیش از به سرقت رفتن مال، خودم را از دست آن آزاد کردم.
امام حسین(علیه‌السلام) در نامه‌ای به برادرش محمد بن حنفیّه نوشت که برای بازداشتن من این همه اصرار نکنید که حجاز شلوغ یا عراق و یمن آشوب است. می‌پندارید که من شیفته دنیا و از این امور در هراسم؟ من فرزند آخرتم؛
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۷۴٫

۵۵۹

گویا هرگز دنیایی نبوده و همواره آخرت بوده است: «أمّا بعد؛ فکأنّ الدنیا لم تکن و کأنّ الآخره لم تزل و السلام» ۱ امیر مؤمنان، امام علی(علیه‌السلام) در این باره فرمود: دنیا و آخرت فرزندانی دارند؛ شناسنامه خود را به دست خویش تنظیم کنید و فرزندان آخرت شوید، زیرا هر فرزندی پدر و مادرش را دوست دارد و علاقه‌اش را از بیگانه جدا می‌کند: «ألا و إنّ الآخره قد أقبلت و لکلٍّ منهما بنون؛ فکونوا من أبناء الآخره و لا تکونوا من أبناء الدّنیا؛ فإنّ کلّ ولدٍ سیلحق بأبیه (أمّه) یوم القیامه» ۲ به سبب همین علاقه، اگر نبود اجلی که خداوند برایشان نوشته بود، از شوق ثواب لحظه‌ای جانشان در بدنشان قرار نمی‌گرفت: «و لولا الأجل الّذی کتب الله علیهم لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفه عینٍ شوقاً إلی الثواب و خوفاً من العقاب» ۳

۴٫ راز سلب تکوینی توفیق جهاد
خدای سبحان به مسلمانان دستور داد برای جنگ با کافران سبک بار و مجهز کوچ کرده و در راه خدا با مال و جان جهاد کنید، زیرا خیرتان در آن است، اگر بدانید: ﴿اِنفِروا خِفافًا وثِقالاً وجهِدوا بِاَمولِکُم واَنفُسِکُم فی سَبیلِ اللّهِ ذلِکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمون) ۴ سپس پرده از کار منفعت طلبان برداشت و فرمود: برخی چنین‌اند که اگر کالایی نزدیک و سفری کوتاه و آسان باشد، تو را پیروی می‌کنند، وگرنه سوگند یاد می‌کنند که اگر می‌توانستیم با شما می‌آمدیم.
^ ۱ – ـ بحار الانوار، ج۵۳، ص۶۲٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۷۴٫
۵۶۰

خویشتن را هلاک می‌کنند. خدا می‌داند که دروغ می‌گویند. این گروه اگر واقعاً به جهاد در راه خدا دل‌بسته بودند و قصد خروج داشتند، مقدّمات آن را فراهم می‌کردند؛ لیکن خداوند دوست ندارد که دینش را به دست افراد تبهکار یاری کند، از این رو آنان را بر اثر استمرار سوء رفتارشان تکویناً از این کار بازداشت و توفیق جبهه رفتن را از آنان گرفت و به آنان گفته شد که همراه سالمندان و خردسالان و نوباوگان در خانه بنشینند: ﴿لَو کانَ عَرَضًا قَریبًا وسَفَرًا قاصِدًا لاَتَّبَعوکَ ولکِن بَعُدَت عَلَیهِمُ الشُّقَّهُ وسَیَحلِفونَ بِاللّهِ لَوِ استَطَعنا لَخَرَجنا مَعَکُم یُهلِکونَ اَنفُسَهُم واللّهُ یَعلَمُ اِنَّهُم لَکذِبون… ٭ ولَو اَرادوا الخُروجَ لاَعَدّوا لَهُ عُدَّهً ولکِن کَرِهَ اللّهُ انبِعاثَهُم فَثَبَّطَهُم وقیلَ اقعُدوا مَعَ القعِدین) ۱ چون به مخالفت با رسول خدا مسرور بودند ۲٫
در آیه اخیر، آوردن فعل مجهول ﴿قیل﴾ برای عظمت فاعل است؛ چون گاهی مخاطب آن‏قدر پست است که خداوند با او به طور مستقیم سخن نمی‌گوید. نیز خطاب ﴿اقعُدوا﴾ تکوینی است؛ یعنی تکویناً توفیق قیام و شرکت در جبهه از آنان گرفته شد، چون لیاقت جهاد ندارند، وگرنه تشریعاً بر همگان جهاد با بیگانه مهاجم و حضور در میدان نبرد واجب است.
این سلب توفیق برای آن بود که اگر این تبهکاران در میدان نبرد هم حاضر می‌شدند، برای جنگ و جنگجویان مفید نبودند، بلکه زمینه شکست مسلمانان را فراهم و در کارشان اخلال می‌کردند، چون برخی از آنان برای بیگانگان جاسوسی می‌کردند و خداوند به احوال ستمگران و نیّات منافقان
^ ۱ – ـ کامل الزیارات، ص۱۵۸؛ بحار الانوار، ج۴۵، ص۸۷٫
^ ۲ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۴۲٫
^ ۳ – ـ همان، خطبه ۱۹۳٫
^ ۴ – ـ سوره توبه، آیه ۴۱٫
۵۶۱

ظالم، داناست: ﴿لَو خَرَجوا فیکُم ما زادوکُم اِلاّخَبالاً ولاَوضَعوا خِللَکُم یَبغونَ‏کُمُ الفِتنَهَ وفیکُم سَمّعونَ لَهُم واللّهُ عَلیمٌ بِالظّلِمین) ۱ «خَبال» نوعی بیماری است که زمینه جنون و آسیب فکری را فراهم می‌کند که معمولاً در حیوان پدید می‌آید و درون او اثر می‌گذارد، پس منظور از خبال، مطلق فساد نیست، بلکه بدین معناست که گروه یاد شده چون ترسو هستند، میان مسلمانان رسوخ می‌کنند و آنها را می‌ترسانند و زمینه فساد فکری آنها را فراهم می‌آورند.

بحث روایی

۱٫ وجوب کفایی جهاد
عن علیٍ(علیه‌السلام) أنّه قال: «الجهاد فرض علی جمیع المسلمین لقول الله تعالی «کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتال» فإن قامت بالجهاد طائفه من المسلمین وسع سائرهم التخلف عنه مالم یحتج الذین یلون الجهاد إلی المدد فإن احتاجوا لزم الجمیع أن یمدّوهم حتّی یکتفوا… » ۲
اشاره: جهاد بر همه مسلمانان واجب کفایی است، پس اگر گروهی از مسلمانان به جهاد برخاستند تا زمانی که نیاز به امداد دیگران نباشد، از دیگران کفایت می‌کند؛ امّا اگر نیاز به کمک داشتند امداد آنها بر همگان واجب است تا به حد کفایت برسد؛ اما اگر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا امام معصوم(علیه‌السلام) دستور صریح داد بر مأمور یا مأموران واجب عینی خواهد بود.
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیات ۴۲ ۴۶٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۸۱٫
۵۶۲

۲٫ عمومیت آیه در امور تکوینی و تشریعی
عن ابن عباس، قال: کنت ردیف رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فقال: «یاابن عباس! إرضَ عن الله بما قدّر و إن کان خلاف هواک؛ فإنّه مثبتٌ فی کتاب الله»، قلت: یا رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فأین و قد قرأت القرآن؟ قال: «﴿وعَسی اَن تَکرَهُوا شَیئاً وهُوَ خَیرٌ لَکُم وعَسی اَن تُحِبّوا شَیئاً وهُو شَرٌّ لَکُم واللّهُ یَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون) ۱
اشاره: أ. این حدیث مؤید عمومیّت آیه است و اطلاق آن امور تکوینی و تشریعی را دربر می‌گیرد. البته با تفاوتی که در این دو به لحاظ اعتبار است.
ب. این روایت، دلالت «عسی» بر وجوب ۲ را نمی‌رساند، چون «عسی» در قرآن به همان معنای لغوی (امیدواری) یا مشابه آن است و این سخن برخی مفسّران ۳ که اگر عسی به خدا نسبت داده شود، به معنای وجوب است، معتبر نیست و عجیب‌تر سخن برخی است که گفته‌اند: «در قرآن «عسی» همه‌جا به معنای وجوب است، جز دو مورد: ﴿عَسی رَبُّهُ اِن طَلَّقَکُنّ) ۴ و ﴿عَسی رَبُّکُم اَن یَرحَمَکُم) ۵
ج. از این حدیث، مقدّم داشتن رضای خدا بر رضای نفس نیز استفاده می‌شود ۶٫
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۴۷٫
^ ۲ – ـ دعائم الاسلام، ج۱، ص۴۰۷؛ بحار الانوار، ج۹۷، ص۴۸٫
۵۶۳

۳٫ فضیلت جهاد و مجاهد فی سبیل الله
عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: «قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم): الخیر کلّه فی السیف و تحت ظلّ السیف و لایقیم النّاس إلاّ السیف و السیوف مقالید الجنّه و النار» ۱
قال أمیر المؤمنین(علیه‌السلام): «أمّا بعد فإنّ الجهاد باب من أبواب الجنّه فتحه الله لخاصّه أولیائه… هو لباس التقوی و درع الله الحصینه و جُنّته الوثیقه… » ۲
عن رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انّه قال فی حدیث : «و من خرج فی سبیل الله مجاهداً فله بکلّ خُطوهٍ سبعمائه ألف حسنه و یُمحا عنه سبعمائه ألف سیئه و یرفع له سبعمائه ألف درجه… » ۳
عن جعفر عن أبیه عن ابائه(علیهم‌السلام): «أنّ النبیّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال: فوق کلّ ذی برّ برّ حتّی یقتل فی سبیل الله فإذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه برّ… » ۴
اشاره: دین عامل حیات معنوی است و در مقابل، ملحدان، مستکبران و طاغیان در صدد اماته معنوی جامعه بشری‌اند. حفظ کیان اسلام بر همگان واجب است و خداوند نیروی دفاعی، اعم از معرفتی و رزمی را در اختیار امّت اسلامی قرار داد و فرمان فراهم کردن جهاز جهاد را نیز صادر کرد: ﴿واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه) ۵ و اجر مجاهد را افزون قرار داد؛ خواه مجاهد نستوه شهید شود یا پیروز گردد. آن‏که دین خدا را بر تمام موجودی خویش ترجیح
^ ۱ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص ۵۸۷٫
^ ۲ – ـ ظاهراً برخی این معنا را از ظاهر روایت استفاده کرده‌اند که مرحوم علاّمه= در صدد نفی آن برآمده است (المیزان، ج۲، ص۱۸۹).
^ ۳ – ـ خلیل و ابوعبیده، ر.ک: التفسیر الکبیر، مج۳، ج۶، ص۳۰؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۳۸٫
^ ۴ – ـ سوره تحریم، آیه ۵؛ ر.ک: الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۳۸٫
^ ۵ – ـ سوره اسراء، آیه ۸؛ المیزان، ج۲، ص۱۸۹٫
^ ۶ – ـ مواهب الرحمن، ج۳، ص۲۷۹٫

۵۶۴

دهد به مقامی نایل می‌شود که در آن قلمرو برتر از آن نیست. البته درجات شهدا برابر مراتب جهاد است و آن نیز طبق مراحل معرفت و محبت دینی تنظیم می‌شود.

٭ ٭ ٭

^ ۱ – ـ الکافی، ج۵، ص۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۹٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۵، ص۴؛ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۴٫
^ ۳ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۹٫
^ ۴ – ـ همان، ص۱۷؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۲۲٫
^ ۵ – ـ سوره انفال، آیه ۶۰٫
۵۶۵

بازدیدها: 314

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *