تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دهم، سوره بقره، آیه۱۹۹

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دهم، سوره بقره، آیه۱۹۹

پس از وقوف در عرفات با تأسّی به حضرت ابراهیم خلیل الرحمان و انبیای ابراهیمی و معصومان(علیهم‌السلام) و متعبّدان به دستورهای آنان باید در مشعر وقوف و از آنجا افاضه کرده و از همان جایی به منا روید که آنان رفتند.

ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ واستَغفِروا اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم (بقره، ۱۹۹)

گزیده تفسیر
پس از وقوف در عرفات با تأسّی به حضرت ابراهیم خلیل الرحمان و انبیای ابراهیمی و معصومان(علیهم‌السلام) و متعبّدان به دستورهای آنان باید در مشعر وقوف و از آنجا افاضه کرده و از همان جایی به منا روید که آنان رفتند.
در منا برای دفع عجب و غرور، از جاهلیت در تغییر مناسک و مانند آن و نیز از خودباوری زاید بر حدّ براثر نیل به نعمت بزرگ، استغفار کنید که مصداق بارز ذکر خداست و خدای سبحان نیز با و صف «غفور» که مبالغه در غفران است، بلکه با رحمت خاص خود بر شما ظهور خواهد کرد.

تفسیر

وقوف در مشعر و افاضه به منا
خدای سبحان پس از بیان حکم فقهی وقوف در عرفات و افاضه از آن به سوی مشعر حرام، در این آیه لزوم افاضه از مشعر به سوی منا را بیان می‌فرماید: ﴿ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاس﴾.
^ ۱ – ـ علل الشرایع، ج۱ ـ ۲، ص۱۰۹؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۴٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۷٫
۱۴۴

این آیه از جهت اشتمال بر کلمه «ثمّ» که مفید ترتیب است و از لحاظ تعیین مخاطبانِ به افاضه و از جهت تعیین مقصود از «ناس» که اسوه هستند و از برخی جهات دیگر نیازمند تقریر واضح است. برای اینکه ترتیب مستفاد از واژه «ثمّ» معلوم شود باید بحث را از افاضه آغاز کرد.
درباره اینکه مقصود از افاضه در این آیه چیست چند احتمال داده شده است:
۱٫ افاضه از عرفات به سوی مشعر مقصود است و مخاطبان آن قریش و گروه الحاقی به آنها هستند. برپایه این احتمال که بیشتر مفسران برآن‌اند ۱ ، در این آیات تقدیم و تأخیری صورت گرفته است.
این احتمال از برخی جهات با شأن نزول موافق است، زیرا عدّه‌ای از سران قریش بر اساس خوی برتری‏طلبی برای وقوفْ به عرفات که خارج از محدوده حرم است نمی‌رفتند و فقط در مشعر که داخل حرم بود وقوف می‌کردند و می‌گفتند: ما اهل حرم هستیم و از محدوده آن بیرون نرفته و در همین مشعر حرام (مزدلفه) وقوف می‌کنیم. بهانه آنها این بود که وقوف در حَرَم بهتر از وقوف در خارج حرم است و اگر خارج حرم موقف باشد حرمت حَرَم کاهش می‌یابد و چون خود را اهل حرم می‌دانستند هرگونه کاهش حرمت حرم مستلزم کاهش حُرمَت آنان نیز می‌شد. آنها نقطه آغاز مناسک حجّ را مشعر قرار می‌دادند و دیگران را که اهل حرم نبودند به جمع خود راه نمی‌دادند و می‌گفتند که آنان در عرفات وقوف کنند و اصلاً در مشعر وقوف نکنند ۲٫
۱۴۵

طبری با سند خاص خود از عبدالله بن ابی نجیح نقل می‌کند که وی گفت: قریش نمی‌دانم قبل از سال فیل یا بعد از آن جریان حُمس را بدعت نهادند و می‌گفتند: ما چون فرزندان ابراهیم، اهل حرم، متولّی کعبه و ساکن مکّه هستیم نه برای هیچ عربی منزلت ماست و نه هیچ عربی برای دیگران منزلت ما را به رسمیت می‌شناسد، پس شما حِلّ را مانند حَرَم ندانید و اهل حِلّ را مانند اهل حرم به حساب نیاورید و اگر چنین کردید حرمت شکنی کرده‌اید، پس عرب حَرَم شما را سبک می‌شمارد و می‌گوید: اینان حِلّ را مانند حَرَم بزرگ شمرده‌اند. بنابراین پندار باطل، با اینکه آگاه بوده‌اند که وقوف در عرفات و افاضه از آن موقف به مشعر جزء مناسک حج ابراهیم(علیه‌السلام) بوده است و سایر مردم حتماً باید مناسک خود را با وقوف در عرفات آغاز کنند، عمداً از آن ابا داشتند و بچه‌های اهل حِلّ را مانند پدرانشان محکوم به حکم اهل حِلّ می‌دانستند.
در کنار این بدعتها امور بی‌سابقه دیگری را نیز ابتداع کرده… و گفتند: اهل حِلّ وقتی به عنوان حج یا عمره وارد حَرَم شده‌اند نباید غذایی را که به همراه آورده‌اند در حَرَم مصرف کنند و اوّلین طواف آنان باید در «جامه حُمس» باشد و اگر پوشاکی از لباس حُمس نیافتند باید برهنه طواف کنند و این بدعت را بر عرب تحمیل کردند و آنها نیز این بدعت را پذیرفتند تا آنکه خداوند پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مبعوث فرمود و آیه ﴿ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاس﴾ را نازل کرد که مخاطب آن قریش‌اند و منظور از «ناس» در آن، عرب غیر قریش‌اند و نموداری از ﴿خافِضَهٌ رافِعَه) ۱ پدید آمد، به طوری که جریان حمس و سایر بدعتها را پایین برد و توده مردم را بالا آورد ۲٫
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۸؛ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۱۰۸؛ المیزان، ج۲، ص۸۰٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۲۱،ص۵۲۸؛ اسباب نزول القرآن، ص۶۵؛ الدر المنثور، ج۱،ص۵۴۵٫
۱۴۶

حاصل اینکه قریش و ملحقان به آنها درباره وقوف در عرفات و وقوف در مشعر دو بدعت نهاده‌اند: یکی آنکه از وقوف در عرفات استنکاف داشتند، ازاین‏رو از آنجا افاضه نمی‌کردند. دوم اینکه مشعر را موقف اختصاصی خود می‌پنداشتند و به کسی اجازه وقوف در آنجا و در نتیجه اجازه افاضه در مشعر را نمی‌دادند. مشعر برای دیگران فقط معبر بود.
خداوند خوی استکباری آنان را تقبیح کرد و به آنان نیز دستور داد از عرفات افاضه کنند؛ همان‏طور که مردم از آنجا افاضه می‌کنند: ﴿ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ﴾.
براساس پذیرش تقدیم و تأخیر رتبی در این آیات، تقدیر آن چنین است: «لیس علیکم جناح أن تبتغوا فضلاً من ربکم ثمّ أفیضوا من حیث أفاض الناس فإذا أفضتم من عرفات»، تا فاء تفریع در ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفت﴾ به ﴿ثُمَّ اَفیضوا﴾ متفرع باشد؛ نه بر ﴿لَیسَ عَلَیکُم جُناح﴾ که تفریع بر آن معنا ندارد.
۲٫ افاضه از مشعر به سوی منا ۱ و مخاطبان در این احتمال توده مردم‌اند؛ این احتمال به سبب هماهنگی با ظاهر و سیاق آیات قوی‏تر است، زیرا افاضه از عرفات به سوی مشعر در آیه قبل بیان شد و چنانچه در این آیه نیز همان افاضه مطرح باشد، تکرار لازم می‌آید، پس ناگزیر یا باید افاضه را بر افاضه از مشعر به منا حمل کرد یا بر کیفیت خاص در هر دو افاضه حمل کرد، به اینکه افاضه کننده با آرامش و وقار باشد نه با هجوم.
تذکّر: طبری دو قول درباره مخاطبان ﴿اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاس﴾ نقل می‌کند: یکی کلام اهل تفسیر و تأویل و اخبار متظاهری که از آنان نقل
^ ۱ – ـ سوره واقعه، آیه ۳٫
^ ۲ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۳۹۰، با تلخیص، تحریر و تغییر اندک.
۱۴۷

شده و دیگری گفته ضحاک که با ظاهر آیه و برخی از شواهد دیگر هماهنگ است؛ امّا قول اهل تأویل و تفسیر و اجماع آنان که حجّت است این است که مخاطب آیه قریش و اهل حُمْس‌اند؛ یعنی سایر متحمّسان که به قریش ملحق شده‌اند محکوم به حکم توده مردم‌اند و همگی باید از عرفات افاضه کنند. البته این تفسیر با تقدیم متأخر و تأخیر متقدّم همراه است؛ امّا قول ضحّاک این است که مخاطب آیه عموم مردم اعم از قریش و غیر آن‌اند و مقصود از «ناس» حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) است… و اطلاق ناس بر یک نفر در لغت و محاوره عرب زیاد است؛ نظیر ﴿اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم) ۱ در حالی‏که گوینده آن یک‏نفر به نام «نعیم بن مسعود اشجعی» بود و مانند ﴿یاَیُّهَا الرُّسُلُ کُلوا مِنَ الطَّیِّبتِ واعمَلوا صلِحا) ۲ که گفته شده مقصود حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ۳٫
لازم است عنایت شود که اجماع وقتی حجّت است که اولاً مورد آن حسّی یا قریب به حس بوده و ثانیاً کاشف از حضور معصوم یا رأی او باشد، پس اولاً در امر حدسی، نظری و اجتهادی صِرف، مجالی برای اجماع نیست. ثانیاً اگر به معصوم استناد نیافت معتبر نیست. البته اگر اهل اجماع چیزی را نقل کنند آن منقول چون مسموع است و به حسّ سمع درآمده است شرط اوّل را دارا خواهد شد. عمده شرط دوم است که در این‌گونه موارد حاصل نشده؛ یعنی اگر گزارشگرِ موثّق، مطلبی را از معصوم(علیه‌السلام) شنیده باشد معتبر است و نیازی به اجماع نیست و اگر از معصوم نباشد اتفاق دیگران هم حجت نیست، به ویژه
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۸؛ مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۱۵۷٫
۱۴۸

آنکه اگر مورد اتفاق، امر اجتهادی و نظری باشد.
۳٫ محتمل است که آیه به اصل افاضه از عرفات به مشعر یا افاضه از مشعر به منا ناظر نباشد، بلکه کیفیت هر دو افاضه را بیان کند؛ یعنی همان‌گونه که توده متشرّع وقار و آرامش را در کوچ از عرفات و مشعر مراعات می‌کنند شما نیز چنین باشید. در این صورت ﴿حَیث﴾ بر مکان مبهم اطلاق شده است، به اعتبار حالت کسی که در آن مکان است ۱٫
احتمال نخست هرچند از برخی جهات با شأن نزول هماهنگ است؛ لیکن اولاً آن شأن نزول با سیاق آیات سازگار نیست. ثانیاً آن شأن نزول به حدیث صحیح و معتبر استناد ندارد. ثالثاً اصل هم بر عدم تقدیم و تأخیر است، پس این آیه درباره وقوف در مشعر حرام و کوچ کردن از آنجا به سوی سرزمین منا برای انجام اعمال مناست.
جمله ﴿اَفیضوا﴾ بنابر احتمال اول، خطاب به سران قریش و بنا بر احتمال دوم، خطاب به همه زائران و حاجیانی است که پس از توقف در مشعر حرام به سوی منا کوچ می‌کنند. استعمال «ثم» نیز حقیقی است، چون میان دوافاضه، تراخی زمان هست.

معنای «ثُمّ»
زمخشری در معنای ﴿ثُمَّ اَفیضوا… ﴾ می‌گوید: سپس از عرفات افاضه کنید؛ نه از مزدلفه، بنابراین، جایگاه کلمه «ثمّ» در این آیه مانند جایگاه همین کلمه در مثال «أحسن إلی النّاس ثمّ لا تحسن إلی غیر کریم» است؛ یعنی واژه «ثمّ»
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۷۳٫
^ ۲ – ـ سوره مؤمنون، آیه ۵۱٫
^ ۳ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۳۹۱ ـ ۳۹۲٫
۱۴۹

برای بیان تفاوت دو افاضه است که یکی صواب و آن افاضه عرفات است و دیگری خطاست که اهل حُمس بدان مبتلا بوده‌اند و آن افاضه از مزدلفه است، و گفته شده: منظور این است که بعد از افاضه از عرفات و وقوف در مشعر، از جایی که اهل حُمس افاضه می‌کنند، یعنی از مشعر به سوی منا افاضه کنید ۱٫
لازم است عنایت شود که آثار سهمگین تکلّف از یک‏سو و همسطح‏نبودن این محتمَل با فصاحت و اوج ادب پردازی قرآن حکیم از سوی‏دیگر، کاملاً مشهود است.
ابوحیان اندلسی بعد از نقل کلام زمخشری و اینکه کلمه «ثمّ» در اینجا به معنای ترتیب نیست، بلکه به معنای تفاوت و تمایز سابق و لاحق است، می‌گوید: من نمی‌دانم کسی را که قبل از زمخشری چنین معنایی را برای کلمه «ثمّ» ذکر کرده باشد ۲ و در تفسیر بیان السعاده به آنچه زمخشری گفته، یعنی بودنِ «ثمّ» به معنای تفاوت، عنایت شده است ۳ ؛ ولی استاد استاد ما حضرت آقای محمد جواد بلاغی(قدس‌سرّه) گفته کشاف را قیاس واهی دانسته و آن را نپذیرفته است ۴ ، گذشته از اینکه کار اهل حُمس باطل و نامشروع بود و قرآن هرگز چنین ارجاع و احاله‌ای را روا نمی‌دارد؛ یعنی در فرهنگ قرآن این احتمال رواست که به همه حاجیان گفته شود از جایی افاضه کنید که انبیای ابراهیمی(علیهم‌السلام) و ذرّیه آنان افاضه کرده‌اند؛ به بیان دیگر، این احتمال صحیح است که به متشرعان گفته شود بعد از وقوف در عرفات و افاضه از آنجا مستقیماً به طرف منا نروید،
^ ۱ – ـ مواهب الرحمن، ج۳، ص۱۵۶٫
۱۵۰

به طوری که مشعر برای شما معبر باشد نه موقف، چنان‏که خواسته قریش و سایر متحمّسان بود که دیگران در مشعر توقف نکنند و از آنجا افاضه ننمایند، بلکه همان‌طور که «ناس»، یعنی انبیای ابراهیمی و معصومان و متعبّدانِ به دستورهای آنها در مشعر وقوف داشته و از آنجا افاضه می‌کنند شما نیز در مشعر وقوف و از آنجا افاضه کنید. این احتمال صحیح است که به قریش و سایر متحمّسان گفته شود از جایی که توده متشرعان افاضه می‌کنند کوچ کنید؛ ولی مناسب نیست که به متشرّعان گفته شود از جایی که قریش و سایر متحمّسان که عمل آنان باطل و نامشروع است افاضه کنید.
تذکّر: ۱٫ زبان قرآن در عین آنکه عربی مبین است نکات ادبی ویژه‌ای دارد که پی بردن به آن سهل ممتنع است. اگر عرب قبل از اسلام ادبیات مکتوب، صرف، نحو، لغت، معانی، بیان، بدیع و… می‌داشت و قوانین ادبی مدوّن آنان مرجع استنباط مطالب از متون علمی بود رجوع به آنها سهم تعیین کننده‌ای در حلّ مسائل داشت؛ ولی وقتی اولاً متون ادبی مدوّنی در عصر نزول قرآن نبود؛ ثانیاً اعجاز قرآن به عنوان کلام الهی ثابت شد و ثالثاً معنای آن به کمک سِباق و سیاق از یک‏سو و رهنمود عِدل عدیل آن، یعنی عترت اطهار(علیهم‌السلام) ازسوی دیگر، واضح شد، نباید درباره برخی از واژه‌ها، مانند «ثمّ» و…، متوقّف شد، بلکه باید وحی الهی را همان‌طور که منبع علوم دیگر است منشأ ادبیات عریق دانست.
۲٫ برخی از مفسّران متأخّر، از متقدّمان متأثرند و اگر در نسخه تفسیری بعضی از پیشگامان این فن، تصحیف، سقط، سبق قلم، اشتباه مطبعه‌ای و مانند آن رخ دهد، متأخّران نیز به زحمت می‌افتند. آنچه از بررسی التبیان شیخ
^ ۱ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۴۷٫
^ ۲ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۱۰۸٫
^ ۳ – ـ ج۱، ص۱۸۳٫
^ ۴ – ـ آلاء الرحمن، ج۱، ص۳۴۱٫
۱۵۱

طوسی ۱ برمی‌آید سقط روشنی است که در نسخه مطبوع آن مشهود است و امین الاسلام طبرسی که بخش مهمّ تفسیر شریف ایشان تنظیم التبیان است آن سقط را تا حدودی تأمین فرموده است ۲ ؛ یعنی نسخه خطی موجود نزد امین الاسلامِ از این آسیب مصون بوده و محقّق بارع، محمد جواد بلاغی(قدس‌سرّه) به این نکته پی برده و به آن عنایت کرده است ۳٫

منظور از «ناس»
تاکنون روشن شد که اوّلاً افاضه از عرفات واجب است و آن بدون وقوف در عرفات نخواهد بود، پس وقوف در عرفات لازم است و تأمل ابوحیان اندلسی بجا نیست ۴٫ البته حدود وقوف در عرفات با سنّت معصومان(علیهم‌السلام) معلوم می‌شود. ثانیاً افاضه از مشعر واجب است و آن بدون وقوف در مشعر نخواهد بود، پس وقوف در آن لازم است. البته حدود آن در فقه معلوم می‌شود. ثالثاً بدعتهای قریش و اهل حُمس، خواه در عدم‏وقوف در عرفات و ترک افاضه از آن و خواه در منع دیگران از وقوف در مشعر و افاضه از آن، مردود و محکوم به جاهلیت جَهلاء است.
خدای سبحان در ﴿ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ﴾ کیفیّت افاضه به سوی منا را چنین بیان می‌فرماید: شما نیز آن‌گونه کوچ کنید که مردم افاضه می‌کنند؛ یعنی از نظر زمان و مکان و روش افاضه، با مردم هماهنگ باشید.
۱۵۲

آرای مفسران درباره‏منظور از ﴿النّاس﴾ چنین است:
۱٫ حضرت ابراهیم(علیه‌السلام). چون آن حضرت امام و قدوه مردم است، از او به «امت»: «اِنَّ اِبرهیمَ کانَ اُمَّهً قانِتا» ۱ و «ناس» یاد شده است؛ گویا آن حضرت به تنهایی یک نوع است، بر این اساس، معنا چنین است: همان روشی که ابراهیم خلیل(علیه‌السلام) در افاضه داشت، شما نیز از نظر زمان، مکان، آغاز و انجامِ افاضه پیرو او باشید ۲٫ مؤید این وجه روایتی است که در بحث روایی خواهد آمد.
۲٫ حضرت آدم. قرائت برخی از قرّاء با این احتمال هماهنگ است ۳٫
۳٫ اهل یمن و ربیعه که قبیله‌های خاصی بودند ۴٫ روایتی این وجه را تأیید می‌کند ۵٫
۴٫ عالمان دینی که هم دین‏شناس‌اند و هم دین را به مردم می‌آموزند ۶٫
۵٫ کسانی که صلاحیت اقتدا و ائتمام مردم به آنان را دارند و حدود حجّ و احکام آن را می‌دانند و به آنها عمل می‌کنند. این صلاحیت، ویژه حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)، انبیای ابراهیمی، معصومان(علیهم‌السلام) و عالمانی است که از نظر علمی و عملی پیرو آنان و حافظ شریعت‌اند ۷٫
^ ۱ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۶۱٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۸٫
^ ۳ – ـ آلاء الرحمن، ج۱، ص۳۴۱٫
^ ۴ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۱۰۴٫
۱۵۳

۶٫ توده مردم و حاجیان و زائران خانه خدا ۱٫
در بین وجوه یاد شده برخی از آنها راجح‌اند. البته ظاهر آیه شریفه اطلاق دارد و همه وجوه یاد شده می‌تواند از مصادیق آن باشد، مگر آنکه ترجیحی برای وجهی از وجوه یافت شود؛ مانند روایتی که ﴿النّاس﴾ را بر حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) تطبیق مصداقی کرده است؛ نه تفسیر مفهومی.
با توجه به ظاهر آیه شریفه نیز که در صدد اسوه و الگودهی درباره احکام تعبّدی حجّ است، سزاوار است که ﴿النّاس﴾ افراد واجد صلاحیت برای اقتدا و ائتمام باشند؛ نظیر حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)، ذرّیه معصوم آن حضرت و عالمان دین‏شناس که علماً و عملاً پیرو آن حضرت‌اند تا هم اسوه بودن آنان محفوظ بماند و هم واژه «ناس» بر یک نفر اطلاق نشده باشد.

استغفار، مصداق بارز ذکر خدا
در آیه قبل پس از دستور به افاضه از عرفات، زائران به یاد خدا دعوت شدند: ﴿فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفتٍ فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام) ۲ در این آیه نیز خداوند سبحان پس از دستور به افاضه از مشعر حرام به منا زائران را به استغفار فراخواند: ﴿واستَغفِروا اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم﴾ و این عمل عبادی مصداق بارز ذکر خداست.
سرّ فرمان به استغفار در پی وقوف به عرفات و مشعر و افاضه از آن دو، دفع عجب و غرور از حاجیان و عابدان در حجّ است. برخی آن را استغفار از
^ ۱ – ـ سوره نحل، آیه ۱۲۰؛ التبیان، ج۲، ص۱۶۹؛ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۲۵۰٫
^ ۲ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۸۱٫
^ ۳ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۸؛ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۸۱؛ الکشاف، ج۱، ص۲۴۷٫
^ ۴ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص ۵۲۸٫
^ ۵ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۹۷ ـ ۹۸٫
^ ۶ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۸٫
^ ۷ – ـ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۲۵۰؛ مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۱۵۶٫
۱۵۴

جاهلیت در تغییر مناسک و مانند آن دانسته‌اند ۱٫ البته تناسب حکم و موضوع از یک‏سو و محلّ ابتلا بودن چنین خطیئه‌ای از سوی دیگر ایجاب می‌کند که مورد مزبور مصداق واضح حکم یاد شده، یعنی استغفار، باشد. گاهی نیل به نعمت بزرگ زمینه خود باوری زاید از حدّ را به همراه دارد، از همین‏رو در جریان نصر و فتح، دستور استغفار داده شد: ﴿اِذا جاءَ نَصرُ اللّهِ والفَتح ٭ … واستَغفِرهُ اِنَّهُ کانَ تَوّابا) ۲
خداوند نه تنها با وصف «غفور» که مبالغه در غفران است، بلکه با وصف «رحیم» که نشانه رحمت خاص اوست، ظهور می‌کند. گاهی خدا در پی طلب مغفرت و رحمت انسان می‌فرماید: ﴿اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم﴾ که این تعلیل و جواب، مناسب آن درخواست است؛ امّا گاهی انسان فقط از خدا مغفرت می‌طلبد؛ ولی خداوند می‌فرماید: ﴿اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم﴾ که در اینجا پاسخ خدا براساس ﴿مَن جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها) ۳ است؛ یعنی از خداوند درخواست کنید شست و شوی لکه‌های گناه را و لازم نیست رحمت هم بطلبید.
خداوند اولاً پاسخ مثبت می‌دهد و با صفت غفور تجلی می‌کند؛ نه غافر، چون در حج که حاجیان مهمانان خدایند، جای مهمان نوازی است و او لکه‌های گناه را شست‌وشو می‌دهد. ثانیاً وقتی گناهان را شست‌وشو داد، صفحه دل شفاف و نورانی می‌شود، آن‏گاه خداوند با صفت «رحیم» ظهور می‌کند و دل را به «صبغه الهی» ۴ رنگ‌میزی می‌کند.
^ ۱ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۹۷؛ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۲۸؛ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۳۹۰٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۸٫
۱۵۵

مغفرت در حقیقت نوعی «لکه‏گیری» است. خداوند وقتی می‌خواهد کسی را به «صبغه‌الهی» رنگ‌میزی کند، ابتدا لکه‌های گناه را از صفحه‏جان او زدوده و او را شفاف و نورانی می‌کند. سپس دل و جان او را به رحمت خاص خود که همان «صبغه الهی» است، مزین می‌سازد.

بحث روایی

شأن نزول
عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: «… و کانت قریش تفیض من المزدلفه، و هی جَمْع، و یمنعون النّاس أن یفیضوا منها، فأقبل رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و قریش ترجو أن‏یکون إفاضته من حیث کانوا یفیضون، فأنزل الله تعالی علیه: ﴿ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ واستَغفِروا اللّه﴾؛ یعنی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق فی‌فاضتهم منها و من کان بعدهم… » ۱
اشاره: قبل از اسلام قریش و بسیاری از اهل مکّه در موسم حجّ از سر کبر به عرفات که خارج از حَرَم بود نمی‌رفتند و روز عرفه در مشعر حرام می‌ماندند و با ظهور اسلام امیدوار بودند وقوف و افاضه پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز مانند آنان باشد؛ ولی آیه فوق از ایشان خواست مانند همه مردم به پیروی از سنّت ابراهیم(علیه‌السلام) در عرفات وقوف کرده و از کرده خویش استغفار کنند.
اگر در این روایت و برخی روایات دیگر «النّاس» بر حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) و فرزندان معصوم او تطبیق شده بدین جهت است که مردم در وقوف و افاضه پیرو آنان بودند و اگر در روایاتی آمده که منظور از «النّاس» ما هستیم: «فنحن
^ ۱ – ـ روح المعانی، ج۲، ص۱۳۵٫
^ ۲ – ـ سوره نصر، آیات ۱ ـ ۳٫
^ ۳ – ـ سوره انعام، آیه ۱۶۰٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۱۳۸٫

۱۵۶

النّاس»، بدین معناست که همان‌گونه که دیروز مردم پیرو ابراهیم(علیه‌السلام) و فرزندان وی بودند امروز باید پیرو رسول‏خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ذرّیه معصوم او باشند: فقال الحسین(علیه‌السلام): «أمّا قولک أخبرنی عن النّاس، فنحن النّاس و لذلک قال الله تبارک و تعالی ذکره فی کتابه: ﴿ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاس﴾، فرسول الله أفاض بالنّاس» ۱

٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ الکافی، ج۴، ص۲۴۶٫
۱۵۷

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *