ومِنَ النّاسِ مَن يَشري نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ واللّهُ رَءوفٌ بِالعِباد (بقره، 207)
گزيده تفسير
در مقابل منافقان مفسد كه با همه توان در زمين فساد ميكنند و حرث و نسل را به نابودي ميكشند، ايثارگراني هستند كه در راه اصلاح جامعه همه هستي خويش، يعني جان و مال و آبرو را نثار ميكنند و هدفي جز خشنودي و رضاي خدا ندارند. ديگران در پي فضل خدا و بهرههاي صحيح دنيايي يا نعمتهاي آخرتي و بهشتاند و اولياي كامل الهي تنها در پي رضوان خدايند.
آفرينش جان نثاران پاك باخته و گسيل مروّجان راستين دين و مصلحان حقيقي، از بارزترين مظاهر رأفت خداي منّان به بندگان خويش و موجب تداوم نظام احسن است، زيرا برخي مفسدان با موعظه و دعوت به تقوا و تهديد به دوزخ از فساد دست بر نميدارند و اگر فرصت يابند جامعه و زمين را نابود ميكنند.
تفسير
مفردات
يشري: «شراء» به معناي جامع در خريد و فروش، يعني تبديل، به كار
^ 1 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص202.
^ 2 – ـ الدر المنثور، ج 1، ص 575.
244
>
ميرود 1.
مرضات: « رضا» در برابر سخط 2 و به معناي موافقت ميل است با آنچه پيش آيد. مرضات، مصدر ميمي و به معناي رضايت و خشنودي دائمي است 3. رضايت بنده از خداوند آن است كه آنچه را قضاي الهي بر آن جاري ميشود ناگوار نداند و رضايت خدا از بنده به اطاعت و بندگي وي است 4. چنين نفسي راضيه مرضيّه و از طمأنينه برخوردار است.
تناسب آيات
سه آيه پيشين بيانگر اوصاف منافقان مفسد و خودبيني بود كه در ظاهر خود را مصلحان و خيرخواهان جامعه جلوه ميدهند و در باطن مفسدان شروري هستند كه همه تلاششان تباه كردن منابع اقتصادي و نابودي نيروهاي فرهنگي است. آيه كنوني معرّف انسانهاي مخلصي است كه همه هستي خويش را براي كسب رضاي حق نثار و ايثار ميكنند و در خدمت صادقانه به بندگان خدا انگيزهاي جز خشنودي او ندارند.
٭ ٭ ٭
جان نثاران راه خدا
در آيات گذشته بيان شد كه منافقان، ظاهري فريبا دارند و از همه امكانات
245
تبليغي و فرهنگي بياني و غيربياني خود براي به فساد كشاندن زمين و نابودي منابع اقتصادي و فرهنگي (حرث و نسل) بهرهبرداري ميكنند و وقتي به حكومت دست يافتند، هدفي جز خرابكاري ندارند و به همين سبب كه مفسدند مبغوض خداوند سبحاناند نه محبوب او، چون خدا فساد و مفسدان را دوست ندارد.
آنها موعظهپذير نيز نيستند و دعوت به تقوا در آنان اثر نميكند، زيرا بيجهت خود را عزيز پنداشتهاند، از اين رو در دوزخ گرفتار عذاب دردناكاند و جهنم بد جايگاهي براي آنان است.
آيه كنوني، گروه مقابل آنان را جان نثاراني ميداند كه ديگران را بر خود ايثار و هستي خود را براي كسب رضاي حق نثار ميكنند و در اصلاح جامعه هدفي جز خشنودي خدا ندارند و عزت و كرامت را در سايه ارتباط با عزيزِ بالذات ميدانند و خداوند آنان را مظهر رأفت و رحمت خويش قرار ميدهد: ﴿ومِنَ النّاسِ مَن يَشري نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ واللّهُ رَءوفٌ بِالعِباد﴾، بنابراين از تقابل ميان آيه مورد بحث با آيه ﴿ومِنَ النّاسِ مَن يُعجِبُك… ﴾ فهميده ميشود كه وصف در اين آيه در برابر وصف در آن آيه است 1.
نثار همه شئون زندگي
تعبير «نفس» (جان) شامل همه شئون زندگي آنان ميشود، چون همه شئون زندگي براي جان و همه فضايل، زيرمجموعه نثار جان است و كسي كه هستي خويش را به خدا فروخت، مال، آبرو و ساير امور خود را تقديم او كرده و در اختيارش ميگذارد.
^ 1 – ـ ر.ك: التحقيق، ج6، ص54 55، «ش ر ي».
^ 2 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج2، ص402 «ر ض ي»؛ مجمع البيان، ج1 2، ص535.
^ 3 – ـ التحقيق، ج4، ص152 153، «ر ض ي».
^ 4 – ـ مفردات، ص356، «ر ض ي».
246
>
تذكّر: فخر رازي القاي در تهلكه را مشمول آيه مورد بحث نميداند 1 ؛ ولي بايد عنايت كرد كه خروج آن از اطلاق يا عموم آيه، از قبيل تخصّص است نه تخصيص، زيرا عنصر محوري آيه، تجارت با خدا و داد و ستد با پروردگار است و القاي نفس در تهلكه كه مبغوض الهي است از سنخ افساد در زمين و اهلاك حرث و نسل است كه تجارت با ابليس و محكوم به احكام ياد شده در تجارت بائر و غير سودآور است.
اقسام ايثارگران
مردم با توجه به انگيزه و هدف اخروي خود در اعمال عبادي سه دستهاند: برخي براي رهيدن از دوزخ جانشان را در دنيا نثار ميكنند، پس خدا را «خوفاً من النار» 2 عبادت ميكنند و بعضي جانشان را براي دستيابي به بهشت و مغفرت الهي به خدا ميفروشند، پس خدا را «شوقاً إلي الجنّة» عبادت ميكنند و دسته سوم كه از برجستگان قيامتاند، جانشان را در راه خدا نثار ميكنند تا به رضوان الهي برسند: ﴿وفِي الاءاخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ ومَغفِرَةٌ مِنَ اللّهِ ورِضون) 3 كه برترين درجه و مقام و مخصوص اولياي الهي است: ﴿ورِضونٌ مِنَ اللّهِ اَكبَر) 4
آيه مورد بحث بيان كننده درجه همين گروه سوم است كه جان خود را براي خشنودي خدا به او ميفروشند: ﴿ومِنَ النّاسِ مَن يَشري نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّه﴾. در اين باره مطلبي است كه در ذيل عنوان بعد خواهد آمد.
^ 1 – ـ ر.ك: الميزان، ج2، ص100.
247
>
بيع يا بذل جان
عنوان شراء، خواه به معناي بيع و خواه به معناي بذل و اعطا باشد، جز رايگانبودنْ صورت صحيح ديگري ندارد، زيرا اگر چيزي عوض قرار گيرد، گيرنده عوض، خود جان است و فرض بر آن است كه اصل هويّت در اختيار خداوند قرار گرفته و انسان بخشنده يا فروشنده جان هويتي ندارد تا با آن ثمن را دريافت كند، هرچند آن بها رضاي خدا باشد؛ يعني در فرض بذل جان، چيزي به خود جان نميرسد، هرچند لذت از رضاي خدا باشد.
در اين باره، دو فرض ديگر نيز ممكن است: 1. منظور از بذل جان همان باشد كه ادبيات محاورهاي آن را ارج مينهد؛ يعني دادن زندگي دنيا و اهداي خون، بدن و عمر. در اينحال اصل جان محفوظ است و بعد از مرگ بدن كاملاً نتيجه كار مثبت خود را مييابد و از آن بهرهمند ميشود و اگر مقصود وي از اين فداكاري تحصيل رضاي الهي باشد لذت كاملتري خواهد برد.
2. منظور از بذل جان، بخشيدن مرحله نازل آن براي رسيدن به مرحله عالي آن باشد؛ نظير آنكه مقام فناي نفس كه منزله نازل آن است فداي مرحله بقاي آن شود كه منزله عالي آن است؛ در آن حال ميتوان گفت كه رضاي عبد، فاني در رضاي مولاست، بنابراين، هويت و ذات كه در هستي بخش فاني شد وصف، يعني رضا، نيز در وصف هستي بخش فاني خواهد شد.
طلب خشنودي خدا
ابتغاي خشنودي خدا در اين آيه، در برابر طلب فضل الهي است كه در آيات
^ 1 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص205.
^ 2 – ـ وسائل الشيعه، ج1، ص62.
^ 3 – ـ سوره حديد، آيه 20.
^ 4 – ـ سوره توبه، آيه 72.
248
>
قبل گذشت: ﴿لَيسَ عَلَيكُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّكُم) 1 در آنجا منظور از ابتغاي فضل خدا به قرينه سياق و صدر و ذيل آيه، بهرههاي صحيح دنيايي بود؛ ولي در اين آيه مقصود از رضوان الهي، خشنودي خدا در دنيا و آخرت است، چون رهآورد ايثارگران راه حق، پيروزي در دنيا و بهشت جاويدان و فوز عظيم در آخرت است (البته فوز عظيم مراحل متعددي دارد): ﴿ويُدخِلكُم جَنّتٍ تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهرُ ومَسكِنَ طَيِّبَةً في جَنّتِ عَدنٍ ذلِكَ الفَوزُ العَظيم ٭ واُخري تُحِبّونَها نَصرٌ مِنَ اللّهِ وفَتحٌ قَريبٌ وبَشِّرِ المُؤمِنين) 2
تناسب صدر و ذيل آيه
صدر آيه كه درباره ايثار و نثار جان در راه خدا و كسب خشنودي اوست، اقتضا دارد كه آيه همانند جاهاي ديگر چنين پايان يابد: ﴿وذلِكَ الفَوزُ العَظيم) 3 يا ﴿واللّهُ ذُو الفَضلِ العَظيم) 4 ليكن ذيل آيه خداوند به عنوان «رئوف به بندگانش» معرفي شده است: ﴿واللّهُ رَءوفٌ بِالعِباد﴾، بنابراين، جمله ياد شده ناظر به مطلب اساسي ديگري است.
توضيح آنكه خداوند نظام هستي را به نحو اصلح و احسن آفريد و به همه بندگانْ رئوف و مهربان است، از اينرو در برابر فساد مفسدان ساكت نمينشيند، بلكه رحمت و رأفت او اقتضا دارد ايثارگران و جاننثاراني را مأمور كند تا مانع و سدّ راه گروهي شوند كه هم دنياطلب و هم «مفسد في الارض» و
249
>
در صدد نابود ساختن جامعه انساني و اسلامياند و هيچگونه موعظه و انتقادي در آنان اثر نميكند، از اين رو خداي سبحان در اين بخش از آيات فقط به تقسيمبندي انسانها به طالح و صالح و به تهديد مفسدان به دو جمله ﴿واللّهُ لايُحِبُّ الفَساد) 1 و ﴿فَحَسبُهُ جَهَنَّمُ ولَبِئسَ المِهاد) 2 اكتفا نكرده است، چون صِرف اينگونه تهديدها مانع فساد و تباهي آنان نيست و جامعه را اصلاح نميكند، بلكه خداوند نمايندگاني را برميانگيزد تا با مبارزه و ايثار و نثار جانشان مانع تبهكاران شده و جامعه انساني و اسلامي را از لوث اينگونه افراد اصلاحناپذير پاك كنند: ﴿اُولئِكَ الَّذينَ ءاتَينهُمُ الكِتبَ والحُكمَ والنُّبُوَّةَ فَاِن يَكفُر بِها هؤُلاءِ فَقَد وكَّلنا بِها قَومًا لَيسوا بِها بِكفِرين) 3
با اين بيان، فرق بين آيه مورد بحث با آياتي كه در پايان آنها «فوز عظيم» و «فضل عظيم» آمده است روشن ميشود؛ در آن آيات تنها سخن از صلاح و ايثار جان و مال در راه خداست و اينكه خداوند به ايثارگران رستگاري بزرگ ميدهد يا خداوند صاحب فضل عظيم است؛ ولي در اين آيه سخن از آن است كه خداوند در برابر فساد و تباهي مفسدان في الارض ساكت نمينشيند و مردان الهي را گسيل ميدارد تا جلوي فساد آنان را بگيرند، زيرا اولاً رحمت و رأفت خداي سبحان به بندگانش در نظام احسن اقتضاي چنين حركتي را دارد و ثانياً اگر خداي سبحان چنين نكند، جامعه به فساد كشيده ميشود: ﴿ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَفَسَدَتِ الاَرض) 4 بنابراين، «مفسد في الارض» در
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 198.
^ 2 – ـ سوره صفّ، آيات 12 13.
^ 3 – ـ سوره نساء، آيه 13.
^ 4 – ـ سوره حديد، آيه 21.
250
>
دنيا رها نيست، بلكه چون خدا دنيا و آخرت را با نظام احسن آفريده است، فضل و رحمت او بر بندگانش سبب ميشود كه در دنيا مفسدان را به دست مردان الهي عذاب كند و اگر برخي مفسدان از زير شمشير مردان الهي بگريزند، در قيامت جهنم در انتظار آنان است.
نكته: قرآن كريم منشأ فساد زمين را ويراني مراكز علمي و مذهبي ميداند، چون با نابودي مراكز مذهبي، اخلاق رخت برميبندد و بشر از لحاظ «بينش» به سوي حسّ و از جهت «گرايش» به طبيعت روي ميآورد و فساد دامنگير آنان ميشود: ﴿ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَومِعُ وبِيَعٌ وصَلَوتٌ ومَسجِدُ يُذكَرُ فِيهَا اسمُ اللّهِ كَثيرا) 1 ولي اگر مراكز علمي و مذهبي و مراسم ديني زنده و فعال باشد، هرگز فساد و تباهي گريبان جامعه انساني و اسلامي را نخواهد گرفت.
توضيح آنكه: 1. مهمترين عامل بازدارنده از افساد در زمين و اهلاك حرث و نسل، همانا نماز است كه ستون ستبرِ دين به شمار آمده است: ﴿اِنَّ الصَّلوةَ تَنهي عَنِ الفَحشاءِ والمُنكَر) 2
2. مسجد كه مهمترين مركز عبادي است بر تقوا استوار است و عنصر محوري آن پرورش مردان علاقهمند به طهارت است: ﴿فيهِ رِجالٌ يُحِبّونَ اَنيَتَطَهَّروا) 3 اين آيه هرچند درباره مسجد قباست؛ ولي بر مسجد النبي هم تطبيق شده و قابل انطباق بر هر مسجدي است كه با اخلاص بنا نهاده شده است 4.
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 205.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 206.
^ 3 – ـ سوره انعام، آيه 89.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 251.
251
>
3. اولين اقدام تبليغي پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تأسيس اينگونه از مراكز ديني و فرهنگي بوده است، از اينرو صلاح جامعه را بايد در پرتو معمور بودن مؤسّسات مذهبي جستوجو كرد، چنانكه فساد آنها بر اثر ويراني مراكز ديني است.
رأفت مطلق الهي
خداوند به همه بندگانش رئوف و مهربان است: ﴿واللّهُ رَءوفٌ بِالعِباد﴾. اين جمله بيان كننده رأفت و رحمت مطلق الهي است كه فاسد و مفسد و صالح و مصلح، همه را دربر ميگيرد. نسبت به بدهاي جامعه مهربان است، چون تاحدّ ممكن آنها را نصيحت ميكند، آنگاه مسئولانِ امر به معروف و نهي از منكر را مأمور هدايت آنان ميكند تا با وعده بهشت و وعيد جهنم آنان را به تقوا فراخوانند و پس از آن چندين بار مهلت ميدهد تا توبه كنند؛ اگر اين امور در هدايت آنها اثر نكرد و مفسدان غدّهاي سرطاني براي جامعه شدند، مردان الهي را كه پزشكاني حاذقاند مأمور ميكند تا جامعه انساني و اسلامي را از لوث وجود آنان پاك و سلامت جامعه را تأمين كنند.
نسبت به خوبان و ايثارگران هم مهربان است، چون اولاً آنان را در جبهههاي نبرد با بيگانگان ياري و پيروزي را نصيبشان ميكند: ﴿اِن تَنصُرُوا اللّهَ يَنصُركُم ويُثَبِّت اَقدامَكُم) 1 و ثانياً آنان را وسيله اصلاحِ جامعه و مظهرِ قدرت و رحمت خويش قرار ميدهد تا بدينوسيله به مقام خشنودي خدا رسيده و به رهآوردهاي تجارت سودمند خويش نايل آيند: ﴿يَغفِر لَكُم ذُنوبَكُم ويُدخِلكُم
^ 1 – ـ سوره حجّ، آيه 40.
^ 2 – ـ سوره عنكبوت، آيه 45.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 108.
^ 4 – ـ تفسير العياشي، ج2، ص111 112؛ مجمع البيان، ج5 6، ص111.
252
>
جَنّتٍ تَجري … ذلِكَ الفَوزُ العَظيم) 1 مظهر قدرت و قهر خدا شدن از موارد «رحمت خاص» خداست كه در گرو قابليت وجودي افراد است، از اين رو اين توفيق به هر كسي نميرسد.
اشارات و لطايف
تجارت جان در بازار دنيا
اعمال انسان همگي در محور جان وي است و او در بازار دنيا دائماً تجارت ميكند: «الدّنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون» 2 او سرمايه گرانمايه جان و عمر خويش را ميدهد و دربرابر آن يا كالاي ابدي دريافت ميكند كه همان خشنودي خدا، رستگاري و بهشت جاويدان است و اين تجارتي داير و سودمند است: ﴿يَرجونَ تِجرَةً لَن تَبور) 3 يا آنكه لهو و لعب و كالاي زودگذر دنيا را تحصيل ميكند كه تجارتي باير و زيانبار است: ﴿الَّذينَخَسِروا اَنفُسَهُم) 4 ﴿بِئسَمَا اشتَرَوا بِهِ اَنفُسَهُم اَن يَكفُروا بِما اَنزَلَ اللّه) 5 ﴿وكُنتُم قَومًا بورا) 6 ﴿فَما رَبِحَت تِجرَتُهُم) 7 بنابراين، همه افراد در دنيا تاجرند و تجارت دو قسم و تاجران دو گونهاند: عدهاي تجارت سودآور دارند و گروهي تجارت زيانبار. خداي سبحان براساس رحمت خود معيار تجارت سودمند و رهآورد آن
^ 1 – ـ سوره محمّدص، آيه 7.
253
>
را چنين ذكر فرموده است: ﴿هَل اَدُلُّكُم عَلي تِجرَةٍ تُنجيكُم مِن عَذابٍ اَليم) 1 چنانكه تجارتهاي زيانبار را نيز در موارد خاص بيان كرده است: ﴿اشتَرَوُا الضَّللَةَ بِالهُدي) 2
بحث روايي
1. شأن نزول
الشيخ الطوسي بإسناده إلي أنس بن مالك قال: لمّا توجّه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) إلي الغار و معه ابوبكر أمر النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) علياً(عليهالسلام) أن ينام علي فراشه و يتوشّح ببُردته، فبات علي(عليهالسلام) موطّناً نفسه علي القتل و جاءت رجال قريش من بطونها يريدون قتل رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، فلمّا أرادوا أن يضعوا عليه أسيافهم لا يشكّون أنه محمدص؛ فقالوا: أيقظوه ليجد الم القتل و يري السيوف تأخذه. فلما أيقظوه فرأوه علياً(عليهالسلام) تركوه فتفرقوا في طلب رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فأنزل الله (عز و جل): ﴿ومِنَ النّاسِ مَن يَشري نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ واللّهُ رَءوفٌ بِالعِباد) 3
و روي أنه لما نام علي فراشه قام جبرئيل عند رأسه و ميكائيل عند رجليه و جبرئيل ينادي: ﴿بخٍ بخٍ، من مثلك! يا ابن أبيطالب! يباهي الله (تعالي) الملائكة بك) 4
^ 1 – ـ سوره صفّ، آيه 12.
^ 2 – ـ تحف العقول، ص483؛ بحار الانوار، ج 78، ص366.
^ 3 – ـ سوره فاطر، آيه 29.
^ 4 – ـ سوره انعام، آيه 12.
^ 5 – ـ سوره بقره، آيه 90.
^ 6 – ـ سوره فتح، آيه 12.
^ 7 – ـ سوره بقره، آيه 16.
254
>
اشاره: أ. به تواتر روايت شده است كه اين آيه شريفه در شأن امير مؤمنان، علي(عليهالسلام) نازل شده است، آنگاه كه در شب هجرت در بستر پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خوابيد و جان خود را در راه كسب خشنودي خدا نثار كرد 1.
غير از شيعه بسياري از مفسران عامه نيز معتقدند كه اين آيه شريفه در شأن اميرمؤمنان(عليهالسلام) در جريان «ليلة المبيت» نازل شده است؛ براي نمونه، ثعلبي از مفسران بزرگ و معروف اهل سنت، در اين باره مينويسد: پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هنگام هجرت از مكّه فرمان داد تا علي(عليهالسلام) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگي (بُرْد حَضْرَمي) را كه مخصوص پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود بر روي خود بكشد. سرانِ قريش از هر قبيلهاي نمايندهاي برگزيده بودند تا پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را محاصره كرده و بهشهادت رسانند. خداي سبحان به جبرئيل و ميكائيل(عليهماالسلام) وحي كرد كه من شما را برادر يكديگر كردم و عمر يكي از شما را طولانيتر قرار دادم، كداميك حاضر است ايثار كند و زندگي ديگري را بر خود مقدم دارد؟ هيچ يك حاضر نشدند، پس خداوند به آنان وحي فرمود كه اكنون علي(عليهالسلام) در بستر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آرميده و آماده است تا جان خويش را فداي او سازد. به زمين برويد و نگهبان او باشيد.
هنگامي كه جبرئيل بالاي سر و ميكائيل پايين پاي علي(عليهالسلام) قرار گرفتند، جبرئيل گفت: آفرين بر تو اي علي! خداوند به وجود تو بر فرشتگان مباهات ميكند، آنگاه اين آيه شريفه نازل شد 2.
ب. ممكن است امور متعددي سبب نزول يك آيه شوند؛ ولي در مقام اثبات، به دليل معتبر نياز است. برفرض تعدد اسباب نزول، ممكن است
^ 1 – ـ سوره صفّ، آيه 10.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 16.
^ 3 – ـ الامالي، شيخ طوسي، ص446 447؛ شواهد التنزيل، ج1، ص96 102؛ تفسير كنزالدقائق، ج1، ص500؛ البرهان، ج1، ص452.
^ 4 – ـ ر.ك: البرهان، ج 1، ص454؛ تفسير الصافي، ج1، ص221؛ تفسير كنز الدقائق، ج1، ص501؛ الكشف و البيان، ج2، ص125 126.
255
>
مصاديق آيه نازل شده يكسان نباشند؛ يعني تشكيك در مصداق باشد نه مفهوم، به طوري كه برخي از آن مصاديق، افضل و اكمل از مصداقهاي ديگر باشد. رخداد ليلة المبيت حضرت اميرمؤمنان(عليهالسلام) از اين قبيل است؛ يعني خواه شأن نزول آيه مورد بحث متعدد باشد يا واحد بوده ولي بر مصاديق ديگر قابل تطبيق باشد، آنچه به مولي الكونين علي بن ابيطالب(عليهالسلام) كه نه تنها در بين اصحاب پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بلكه در جمع صحابه انسانيّت و در محفل بشريّت، كالمعقول بين المحسوس است باز ميگردد، با ابوذر، صهيب، مقداد و هر مجاهد نستوه ديگر قابل قياس نيست.
ج. انطباق آيه مورد بحث بر جريان حضرت علي بن ابيطالب(عليهالسلام) نظير تصديق خداوند نسبت به رؤياي صادق حضرت ابراهيم(عليهالسلام) بود 1 ، زيرا اميرمؤمنان(عليهالسلام) كمال آمادگي را براي بذل جان در قبال دستور پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمان آن حضرت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيز مطاع بود داشت، همانطور كه حضرت اسماعيل(عليهالسلام) چنين آمادگي محض را ارائه كرد. اگر قضاي الهي بر خلاف تصميم قريش رقم خورد خداوند حكم ديگري را تنظيم فرمود كه برابر آن حيات مجدّد حضرت علي(عليهالسلام) امضا شده است.
به هر تقدير، نصاب شراء از طرف حضرت اميرمؤمنان(عليهالسلام) كاملاً محقق شده است، چنانكه اطلاق يا عموم آيه، قابل تطبيق بر هر مجاهد و آمر بهمعروف و ناهي از منكري است كه آمادگي هرگونه آزمون الهي را دارد.
تذكّر: آيات راجع به حضرت اميرمؤمنان چند طايفه است: برخي راجع به عصمت و طهارت و بعضي راجع به امامت و بعضي راجع به فضيلت ممتاز آن
^ 1 – ـ ر.ك: الغدير، ج2، ص47 49.
^ 2 – ـ ر.ك: همان، ص48؛ الكشف و البيان، ج2، ص125 126؛ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص204.
256
>
حضرت(عليهالسلام) است كه ملازم با امامت نيست 1. محتواي آيه مورد بحث از قسم سوم است و مساسي با امامت آن حضرت ندارد، گرچه با وجود چنين شخصيّتي منصب امامت به ديگري نميرسد.
د. كاشف الغطاءِ در مقايسهاي ميان شجاعت و شهامت اميرمؤمنان و حضرت سيدالشهداء(عليهماالسلام)، با اشاره به جريان «ليلة المبيت» ميفرمايد:
شجاعت امير مؤمنان، امام علي(عليهالسلام) بيشتر و عجيبتر از شجاعت امام حسين(عليهالسلام) در كربلاست، چون حسين بنعلي(عليهالسلام) در روز عاشورا مسلّح بود و ميكُشت و كشته ميشد؛ ولي علي بن ابيطالب(عليهالسلام) در شب بدون سلاح در بستر پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بدون كمترين هراسي آرميد، حال آنكه چهل مرد مسلح از چهل قبيله بر او حملهور شدند 2.
البته امام حسين(عليهالسلام) نيز اگر در موقعيت اميرمؤمنان، علي(عليهالسلام) قرار ميگرفت، همان كار را ميكرد؛ ليكن اين جريان براي حسين بن علي(عليهالسلام) به فعليّت نرسيد.
تذكّر: 1. اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) به منزله ليلة القدرند كه هيچ شبي با آن سنجيده و ارزيابي نميشود: «لا يقاس بآل محمّد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) من هذه الامة احدٌ» 3
2. هرچند كاري كه مجاهدان نستوه ميكنند ممكن است ظاهر آن شبيهِ كار معصوم(عليهالسلام) باشد؛ ولي در باطن به هيچ وجه قابل مقايسه نيست، زيرا
^ 1 – ـ سوره صافّات، آيات 101 105.
257
>
عمل معصوم(عليهالسلام) تنزّل يافته از مقام برين عصمت كلّي الهي از يكسو و خلافت مطلق خدا از سوي ديگر و مظهريت اسماي حسناي الهي مخصوصاً اسم اعظم از سوي سوم است؛ امّا عمل ديگران هرگز از چنين درجات رفيعي تنزّل نكرده است.
3. مقدار صعود هر عمل صالح مطابق هبوط آن است. هرگز عملي كه از درجه چهارم ايمان، مثلاً، تنزّل يافته به درجه پنجم از كمال وجودي صعود نمييابد و اصل حاكم در ﴿اِلَيهِ يَصعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ والعَمَلُ الصّلِحُ يَرفَعُه) 1 نيز همين است.
هـ . روايت نزول اين آيه شريفه در شأن اميرمؤمنان، امام علي(عليهالسلام) را حافظ حسكاني در كتاب شواهد التنزيل 2 به ده سند از اهل تسنن نقل كرده است؛ امّا شگفتا كه سيوطي در الدر المنثور 3 اين روايت مستفيض بلكه متواتر نزد علماي شيعه و اهل تسنن را نياورده، با آنكه شاذ و نادراترين روايات را در آن كتاب گردآورده است. اين نشانه فقدان ولايت نسبت به اهل بيت نبوت(عليهمالسلام) است كه اينگونه حقايق را كتمان ميكند.
و. عظمت فضيلتي كه اين آيه براي امير مؤمنان علي(عليهالسلام) بيان ميكند بهحدّي است كه براي دشمنان اهل بيت قابل تحمل نبود، آنسان كه معاويه (عليه الهاويه) در اينباره در صدد جنايتي بزرگ برآمد. ابن ابي الحديد معتزلي از استادش ابو جعفر اسكافي نقل ميكند:
^ 1 – ـ ر.ك: شواهد التنزيل، حسكاني؛ ينابيع الموده، قندوزي؛ فضائل الخمسه، فيروزآبادي.
^ 2 – ـ كشف الغطاء، ج4، ص294.
^ 3 – ـ نهج البلاغه، خطبه 2، بند 12.
258
>
روايت شده است كه معاويه صد هزار درهم به سمرة بن جندب داد تا حديثي را جعل كند كه آيات ﴿ومِنَ النّاسِ مَن يُعجِبُكَ قَولُهُ فِي الحَيوةِ الدُّنيا ويُشهِدُ اللّهَ عَلي ما في قَلبِهِ وهُوَ اَلَدُّ الخِصام ٭ واِذا تَوَلّي سَعي فِي الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها ويُهلِكَ الحَرثَ والنَّسلَ واللّهُ لايُحِبُّ الفَساد) 1 در شأن علي بنبيطالب(عليهالسلام) نازل شده است و آيه ﴿ ومِنَ النّاسِ مَن يَشري نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ واللّهُ رَءوفٌ بِالعِباد﴾ در شأن ابن ملجم، قاتل اميرمؤمنان، علي(عليهالسلام). آن منافق جنايتپيشه ابتدا نپذيرفت؛ ولي سرانجام پذيرفت كه در برابر چهارصد هزار درهم چنين حديثي را از پيش خود ساخته و روايت كند 2.
ليكن همانطور كه انتظار ميرفت هيچكس اين حديث مجعول را نپذيرفت.
ز. در پاسخ اين پرسش كه طبق برخي روايات، اين آيه در راه مكه و مدينه نازل شده است: «نزلت الآية بين مكة و مدينة» 3 پس چگونه در سوره «بقره» كه در مدينه نازل شده، قرار گرفته است؟ بايد گفت: اين آيه در سوره مدني «بقره» درج شده است؛ ليكن منافاتي ندارد كه بعد از تحقق اصل هجرت و در راه مكه و مدينه نازل شده باشد، چون اصل حادثه «ليلة المبيت» در مكه اتفاق افتاد و اين آيه در راه مكه و مدينه نازل شد و به فرمان پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سوره «بقره» قرار گرفت.
^ 1 – ـ سوره فاطر، آيه 10.
^ 2 – ـ ص 96 102.
^ 3 – ـ ج 1، ص 575 580.
259
>
2. تطبيقي ناروا
أخرج ابن مردويه عن صُهَيب، قال: لما أردت الهجرة من مكة إلي النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قالت لي قريش: يا صهيب! قدمت إلينا و لا مال لك و تخرج أنت و مالك، والله! لا يكون ذلك أبداً، فقلت لهم: أرأيتم إن دفعت لكم مالي تخلون عني؟ قالوا: نعم. فدفعت إليهم مالي فخلّوا عنّي، فخرجت حتي قدمت المدينة، فبلغ ذلك النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، فقال: «ربح البيع صهيب» مرتين 1.
أخرج ابن سعد و… فلمّا قدم علي النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قال: «ربح البيع، ربح البيع» و نزلت: ﴿ومِنَ النّاسِ مَن يَشري نَفسَه… ) 2
اشاره: سيوطي در الدر المنثور از چند طريق روايت كرده است كه آيه مورد بحث در شأن صهيب رومي نازل شده است. علامه طباطبايي(قدسسرّه) در رد اين شأن نزول ميفرمايد:
تطبيق اين آيه بر جريان صهيب رومي نارواست، چون جمله ﴿يَشري نَفسَه﴾ در اينجا به معناي فروختن جان براي كسب خشنودي خداست، حال آنكه صهيب مال خويش را داد و جان خود را خريد، بنابراين اصرارِ سيوطي در تطبيق آيه بر جريان صهيب رومي، نابجاست 3.
3. تطبيق آيه بر شهيدان امر به معروف و نهي از منكر
روي عن علي(عليهالسلام) «أنّ المراد بالآية الرجل الذي يقتل علي الأمر بالمعروف و
^ 1 – ـ سوره بقره، آيات 204 205.
^ 2 – ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج3 4، ص289.
^ 3 – ـ ر.ك: الكشف و البيان، ج2، ص126؛ البرهان، ج1، ص453.
260
>
النهي عن المنكر» 1
اشاره: أ. طبق اين روايت، آيه مورد بحث عام است و بر هر كس كه جان خود را به خدا و براي كسب رضايت او بفروشد، تطبيق ميشود. اين تطبيق با نصوص و روايات متواتر شيعه و سني و نيز شواهد عقلي دال بر نزول آيه شريفه در شأن امير مؤمنان علي(عليهالسلام) در جريان «ليلةالمبيت» منافات ندارد 2 ، زيرا سبب نزول، مخصص يا مقيّد نيست.
ب. تصريح به اطلاق يا عموم آيه و فتوا به شمول آن نسبت به آمر به معروف و ناهي از منكر كه متصلّبانه انجام وظيفه ميكند منافي با نزول آن در شأن شخص معين، نظير علي بن ابيطالب(عليهالسلام) نيست؛ ليكن عدم تعرض به شأن نزول اصلاً يا جانبداري از داستانهاي ديگر و پرداختن به قصه صهيب و مانند آن و عدم تعرّض به جريان مولي الموحدين، اميرمؤمنان(عليهالسلام) نشان پديده ديگري است كه درمان آنرا بايد از شافي مطلق مسئلت كرد.
4. مصاديق ديگر
قال علي بن الحسين(عليهالسلام): «و هؤلاء خيار من أصحاب رسول الله عذّبهم أهل مكّة ليفتنوهم عندينهم منهم بلال و صهيب و خبّاب و عمّار بن ياسر و أبواه… » 3
اشاره: أ. طبق اين روايت، آيه شريفه بر بهترين اصحاب پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مانند بلال، صهيب، خباب، عمّار بنياسر و پدر و مادرش تطبيق شده است.
^ 1 – ـ الدر المنثور، ج 1، ص575.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ ر.ك: الميزان، ج2، ص100.
261
>
برخي از مفسران نيز اين آيه را در شأن ابوذر يا مهاجران و انصار يا هر مجاهدي دانستهاند كه در راه خدا بجنگد 1. بايد توجّه داشت كه اينگونه نقلها صرفاً در حدّ تطبيق مصداق است؛ نه تفسير مفهومي.
ب. طبري بعد از نقل سه قول، سرانجام پيام آيه را مطلق آمران به معروف و ناهيان از منكر دانسته و سبب نزول مفروض آن را كه جريان صهيب باشد مانع شمول عموم آيه ندانسته است 2. آلوسي بر اين باور است كه اكثر مفسران، شأن نزول را صهيب و برخي زبير و مقداد ميدانند؛ ولي اماميه و بعض از ما آنرا درباره علي بن ابيطالب(عليهالسلام) ميدانند 3 چنان كه قبلاً گذشت.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج1 2، ص535؛ ر.ك: الدر المنثور، ج1، ص578.
^ 2 – ـ الميزان، ج 2، ص100؛ مواهب الرحمن، ج 3، ص 207.
^ 3 – ـ تفسير الامام العسكري(عليهالسلام)، ص487 488؛ بحار الانوار، ج22، ص338؛ ر.ك: الدرالمنثور، ج1، ص577.
262
>
بازدیدها: 174