للفقراء الّذين أحصروا في سبيل الله لا يستطيعون ضرباً في الأرض يحسبهم الجاهل أغنياء من التعفّف تعرفهم بسيمهم لايسئلون الناس إلحافاً و ما تنفقوا من خير فإنّ الله به عليم (273)
گزيده تفسير
بهترين مورد صرف صدقه در ميان اشخاص حقيقي، فقيراني هستند كه بر اثر موانع داخلي يا خارجي، امكان تجارت و اشتغال مادي از آنان گرفته شده است.
اين دسته از فقيران با زندگي آبرومندانه و عدم درخواست از مردم، و در صورت نياز، با عدم اصرار در درخواست، به گونهاي زندگي ميكنند كه جاهلان آنان را بينياز ميپندارند؛ ليكن پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلم از نشانه هاي آنها به فقرشان آگاه است و اين آگاهي هم با عزّت آنان منافاتي ندارد.
492
تفسير
مفردات
التّعَفُّف: تعفّف، اختيار كردن عفاف و پذيرش عفت است. عفت يعني حفظ نفس از تمايلات و شهوات نفساني، چنانكه تقوا حفظ نفس است از محرمات بيروني. تمايلات نفساني به اختلاف افراد و موارد مختلف ميشود، از اينرو عفاف هر يك از زن، مرد، پير، جوان، فقير، غني و… متناسب با اوست، چنانكه تعفّف فقير، به قناعت او و ساختن به دارايي اندك است 1. تعفّف مانند تمهّر، مفيد مبالغه است نه تكلّف 2.
بسيمهم: سيما از سَوَم است كه به معناي عرضه و نمايش دادن است. سيما نوعي از نمايش است؛ طبيعي يا ارادي. مراد اين است كه صفات باطن در چهره به طور طبيعي آشكار شود، بنابراين سيما عبارت است از نمايش طبيعي از جانب باطن در ظاهر 3.
اِلحافاً: «لحف»، منطبق شدن چيزي بر چيزي است، به گونهاي كه آن را بپوشاند و از آن جدا نشود. «الحاف در سؤال» يعني اصرار و پافشاري در درخواست، آنچنان كه فكر درخواست شونده را احاطه كند و اختيار را از او بگيرد. گفتني است كه لحاف به معناي روانداز فراگير از اين ريشه است 4.
^ 1 – ـ ر.ك: تسنيم، ج10، ص26 ـ 25، ذيل آيه 196، «أُحصروا».
^ 2 – ـ ر.ك: التحقيق، ج8، ص180، «ع ف ف».
^ 3 – ـ ر.ك: مفردات، ص573، «ع ف ف».
^ 4 – ـ التحقيق، ج5، ص322، «س و م».
^ 5 – ـ همان، ج10، ص172 ـ 171، «ل ح ف».
493
تناسب آيات
اين آيه كريمه در ادامه مباحث انفاق، يكي از بهترين مصارف انفاق را فقيران عفيفي ميداند كه تنها به علت اطاعت خدا به تنگنا و فقر افتادهاند و آنچنان با قناعت زندگي ميكنند كه بسياري گمان ميبرند آنان بينيازند 1.
٭ ٭ ٭
بهترين مصرف صدقه
هرگاه مورد صرف انفاق، شخصيتهاي حقيقي مانند فقرا باشند، بايد به شئون آنان توجّه كرد، زيرا عدّهاي اهل درخواست و اصرارند، به گونهاي كه تا چيزي نگيرند، مردم را رها نميكنند. اينان فقراي طيّب نيستند. گروهي ديگر از فقيران، زبان به سؤال نميگشايند و هنگام ضرورت هم تنها از جهت عمل به وظيفه شرعي، استحقاق خود را بيان ميكنند و براي گرفتن صدقه پاي نميفشرند. اين گروه فقيران پاكيزهاند و اين مقدار از اعلام آنها نيز واجب است، زيرا جايي كه ديگران نميدانند شخصي مستحق زكات است و اگر خودش اعلام نكند، چيزي به او نميرسد، اظهار استحقاق بر او واجب است.
گروه سوم، كساني هستند كه اصلاً اهل درخواست نبوده و استحقاق آنان نيز بر اثر واماندگي و سالمندي يا بيماري نيست؛ ولي چون عمرشان را وقف راه خدا كردهاند، قدرت كسب و تجارت ندارند؛ مانند رزمنده جبهههاي نبرد يا دانشپژوهان ديني يا بسيجياني مانند اهل صفّه كه همواره در آمادگي براي
^ 1 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج21، ص666.
494
حمايت از اسلام به سر ميبرند. اين گروه از فقرا كه صفات ديگرشان در بخشهاي بعدي مطرح ميشود، فقراي اطيباند و صرف صدقات درباره اينان افضل است.
گفتني است كه ﴿لايَستَطيعونَ ضَربًا فِي الاَرض﴾ كه بدون «واو» ذكر شده، نشانِ اين حقيقت است كه منشأ عدم استطاعت آنان، محصور و محبوس شدن در راه خداست نه ناتواني و سالمندي يا مرض، پس عبارت ياد شده، عدمملكه است؛ يعني اين شأنيت وجود داشت كه براثر محروميت از ارث يا نبود متكفّل پرداخت هزينههاي زندگي، اين گروه مشغول به كار باشند؛ ليكن بر اثر محصور شدن در راه خدا نميتوانند در زمين مسافرت و تجارت كنند. غرض آنكه گاهي بر اثر وجوب عيني و زماني بر اثر وجوب كفايي، برخي به كارهاي لازم ديني اشتغال مستمر پيدا ميكنند كه با پذيرفتن آن مسئوليت، مانند تحصيل علوم ديني و فراگرفتن فنون نظامي براي دفاع از مهاجمان به اسلام توان تأمين هزينه خود را ندارند. اين گروه مصداق بارز ﴿اُحصِروا في سَبيلِ الله﴾اند.
توضيح اينكه برخي چون بيكارند به امور ديني ميپردازند، مانند فراگيري قرآن، حفظ احكام و گاهي هم آمادگي رزمي و نظامي براي كمك به مجاهدان و زماني نيز تهيؤ براي جهاد و پيكار مستقيم با مهاجمان، و بعضي چون صيانت كيان دين، نظام اسلامي، حفظ ثغور، حراست ناموس مسلمانان و مانند آن برايشان از اهميت ويژه برخوردار است، خود را در اختيار مراكز علمي و نظامي دين قرار دادهاند و چون تمام وقت را صرف راه خدا ميكنند از تأمين هزينه باز ميمانند، به طوري كه نه غني بالفعلاند و نه قوي بر كسب كه غني بالقوه باشند. چنين گروهي از كرامت ويژه برخوردارند، از اينرو گذشته از
495
تأمين نهاد، سازمان و مركزهاي مربوط، شايسته است انفاق كنندگان، اينان را در اولويت قرار دهند، چون اين عدّه يا به واجب عيني اشتغال دارند يا به واجب كفايي.
آنچه درباره اصحاب صفه نقل شده در همين راستاست؛ يعني اهتمام آنان به امور ديني، اعم از بخش فرهنگي و علمي آن و بخش نظامي و جهادي، سبب محصور شدن اينان در راه خدا و تنگدستي نسبت به امور مادي شد. در عصر وحي، حفظ قرآن و اشتغال به فراگيري تفسير و معارف قرآني از مهمترين وظايف مسلمانان بود تا مبادا اندك تحريفي به حَرَم امن اين آخرين كتاب الهي راه يابد، چنانكه سعي بليغ آنان سهم تعيين كنندهاي در پاسداشت اين ذخيره جهاني داشت. اكنون نيز گروهي كه به جمع شبهات و طرح پرسمان و ارائه جواب متقن كه مستفاد از محكمات قرآن و سنّت معصومان(عليهمالسلام) است محصور شدهاند ميتوانند مشمول آيه مورد بحث باشند.
حاصل آنكه آيه در مقام بيان فرد افضل از موارد صرف صدقه است و مقيّد اطلاق آيه ﴿اِنَّمَا الصَّدَقتُ لِلفُقَراءِ والمَسكين… ) 1 نيست، از اينرو همه فقراي مسلمان، مستحق و مورد صرف صدقات شرعياند؛ ليكن رجحان با محصور شدگان و واقفان خويشتن در راه خداست.
به لحاظ همين رجحان صرف صدقه براي برخي فقيران، قرآن كريم هنگام بيان مصرف صدقات يا قرباني، «قانع» را پيش از «معتر» آورده است: ﴿والبُدنَ جَعَلنها لَكُم مِن شَعئِرِ اللهِ لَكُم فيها خَيرٌ فَاذكُرُوا اسمَ اللهِ عَلَيها صَوافَّ فَاِذا وَجَبَت جُنوبُها فَكُلوا مِنها واَطعِموا القانِعَ والمُعتَر) 2 «قانع» به داشتههايش
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 60.
^ 2 – ـ سوره حجّ، آيه 36.
496
بسنده ميكند و زبان به سؤال نميگشايد و به دريافت اندك قناعت ميكند ؛ ولي «معترّ» با حضور يافتن، خواسته خود را مطرح ميكند، گرچه حرفي نميزند. «اعتراء» و «اعترار» خود را در معرض قرار دادن است 1.
تقديم «قانع» بر «معترّ»، لفظي است و با «واو» عطف شده است نه با «فاء» و «ثمّ»؛ ولي تقديم لفظي نيز نوعي اشعار به تقديم در اجراست. البته در آيه ﴿والَّذينَ في اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم ٭ لِلسّآئِلِ والمَحروم) 2 تقدّم ذكر «سائل» بر «محروم»، تنها لفظي و براي حفظ سجع و آهنگين ساختن آيه است؛ نه رجحان پيش انداختن آن بر محروم در صرف انفاق؛ چون حرف پاياني آيه پيشين «ميم» است: ﴿والَّذينَ في اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم) 3 حرف پاياني آيه بعدي هم بايد «ميم» باشد و اگر گفته ميشد «للمحروم و السائل»، با آيه قبل در سجع هماهنگ نبود، پس اين تقدّم با مفاد آيه مورد بحث كه برتري در صرف صدقه براي برخي فقراست، منافات ندارد.
عامل احصار
حصركننده گاه خود انسان است؛ مانند رزمندگان و مجاهدان و دانشجويان كه با اراده و انتخاب، عمر خود را در راه خدا ميگذرانند و فرصت كار ديگر ندارند. گاه دشمنان دين هستند كه عدّهاي را در راه دين محاصره ميكنند، مانند اصحاب صفّه كه در مكّه از امكانات لازم برخوردار بودند؛ ولي مشركان
^ 1 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج8 ـ 7، ص137.
^ 2 – ـ سوره معارج، آيات 25 ـ 24.
^ 3 – ـ سوره معارج، آيه 24.
497
مكّه آنان را به هجرت واداشتند، بيآنكه اجازه انتقال اموال خود را به مدينه يا داد و ستدي با مشركان داشته باشند.
براين اساس، فرمايش امام باقر(عليهالسلام) مبني بر نزول اين آيه درباره اصحاب صفّه 1 ، بيان مصداق روشن آن است و هرگز مورد، مخصِّص نيست.
شايان ذكر است كه آيه مورد بحث مشابه اين آيه است: ﴿لِلفُقَراءِ المُهجِرينَ الَّذينَ اُخرِجوا مِن ديرِهِم واَمولِهِم يَبتَغونَ فَضلاً مِنَ اللهِ ورِضونًا ويَنصُرونَ اللهَ ورَسولَهُ اُولئِكَ هُمُ الصّدِقون) 2 يعني نفقهها و صدقههاي ياد شده براي فقراي مهاجري است كه از ديار و اموالشان رانده شدهاند و منظور آنها از تحمّل شدايد و هجرت، طلب فضل الهي و رضاي حق است و همين گروه ياريكننده خدا و پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم و در دين صادقاند.
تذكّر: در كتابهاي فقهي «صدّ» و «احصار» در مقابل يكديگرند و در بحث حج هر يك بابي جداگانه دارند 3 ، چون هر دو عنوان در قرآن كريم آمده است. «صدّ» مانع شدن دشمن از تشرف زائران خانه خدا به مكّه و انجام مناسك و اعمال حج است: ﴿هُمُ الَّذينَ كَفَروا وصَدّوكُم عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ والهَدي مَعكوفًا اَن يَبلُغَ مَحِلَّه) 4 و «احصار» اگر در مقابل «صدّ» باشد، همه موانع
^ 1 – ـ ر.ك: مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص666: قال أبو جعفر(عليهالسلام): «نزلت الاية في أصحاب الصُفّة»؛ و كذلك رواه الكلبي عن ابن عباس و هم نحو أربعمائة رجل لم يكن لهم مساكن بالمدينة و لا عشائر يأوون إليهم فجعلوا أنفسهم في المسجد و قالوا نخرج في كل سرية يبعثها رسولالله فحث الله الناس عليهم و كان الرجل إذا أكل و عنده قصل أتاهم به إذا أمسي.
^ 2 – ـ سوره حشر، آيه 8.
^ 3 – ـ ر.ك: جواهر الكلام، ج20، ص112.
^ 4 – ـ سوره فتح، آيه 25.
498
طبيعي است: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَةَ لِلّهِ فَاِن اُحصِرتُم فَمَا استَيسَرَ مِنَ الهَدي… ) 1 «احصار» به معناي عام (در جايي كه در برابر صدّ نباشد)،«صدّ» را هم دربر ميگيرد.
تكريم فقيران
خداي سبحان براي حرمت نهادن به اينگونه از فقرا سبب فقر آنها را صرف عمر در راه خدا ذكر ميكند: ﴿لِلفُقَراءِ الَّذينَ اُحصِروا في سَبيلِ الله﴾ تا انفاقكننده سوء برداشت نكرده و فقير هم احساس حقارت نكند. نمونه اين تعبير كه لطافت خاصي دارد، در آيه ﴿واتَّقوا اللهَ الَّذي تَساءَلونَ بِهِ والاَرحام) 2 آمده است كه خداي سبحان براي بزرگداشت مقام رحامت، نام مبارك خود را كنار نام ارحام ميآورد، پس ذكر قيدِ «في سبيل الله» در عبارت ياد شده براي تكريم فقراست. غرض آنكه محصور و محبوس شدن در راه خدا مايه فقر اينان شده است، پس از احترام ويژهاي برخوردارند.
تذكّر: گاهي قيدِ «في سبيل الله» در مقابل موارد ديگر صرف صدقه، مانند فقرا و مساكين كه اشخاص حقيقياند، قرار ميگيرد: ﴿اِنَّمَا الصَّدَقتُ لِلفُقَراءِ والمَسكينِ… وفي سَبيلِ الله… ) 3 و چون تفصيل، نشان عدم شركت است، مراد از «في سبيل الله»، شخصيتهاي حقوقي است؛ مانند احداث اماكن عام المنفعه و مراكز علمي و عبادي و نظامي براي مسلمانان. گاهي هم قيد «في
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 196.
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 1.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 60.
499
سبيل الله» به صورت مطلق و به تنهايي آورده ميشود كه در اين صورت، همه موارد صرف انفاق، اعم از افراد و نهادها و سازمانهاي خيري را دربرميگيرد: ﴿اَلَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم في سَبيلِ الله… ) 1
حفظ عفّت در حال فقر
فقراي آبرومند به گونه هاي زندگي ميكنند كه ناآگاهان به احوال آنان، آنها را توانگر ميپندارند: ﴿يَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف﴾، زيرا هرگز با درخواست يا پوشيدن لباس مندرس، فقر خود را آشكار نميسازند و عفّت خود را حفظ ميكنند، مگر به خودي خود فقر آنان روشن شود؛ مانند اينكه جز لباس كهنه، پوشش ديگري نداشته باشند، پس اين فقرا عمل مسئلت بار و زبان درخواستكننده ندارند.
خداي سبحان در اين آيه همراه بيان مورد افضل صرف صدقه، به فقرا نيز زندگي آبرومندانه و عفيفانه را ميآموزد.
آشنايي پيامبر به نشانه هاي فقر
اوصاف دروني هركس در ظاهر او نمايان ميشود، گرچه وي در پنهان كردن آن بكوشد. فقر دروني انسان مستمند نيز ظهور دارد و سيما و علامتِ تنگدستي او آشكار ميشود؛ ليكن انساني هوشمند و سيماشناسي مانند پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم آن را درمييابد: ﴿تَعرِفُهُم بِسِيمهُم﴾، چنانكه قرآن كريم ميفرمايد كه دو محل را ويران كرديم و نشاندانان و سيماشناسان ميتوانند آنها را ارزيابي كنند: ﴿اِنَّ في
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 262.
500
ذلِكَ لاءيتٍ لِلمُتَوَسِّمين ٭ واِنَّها لَبِسَبيلٍ مُقيم ٭ … واِنَّهُما لَبِاِمامٍ مُبين) 1
خطابِ ﴿تَعرِفُهُم﴾ بدان سبب مفرد است كه نه تنها افرادي آنها را فقير نميپنداشتند، بلكه از شدت عفّت، آنها را بينياز به شمار ميآوردند. اگر خطاب جمع بود، نشان ميداد كه همگان اين گروه از فقراي عفيف را ميشناسند و اين معنا با جمله ﴿يَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف﴾ هماهنگ نبود، زيرا كسي كه همه مردم از فقرش آگاهاند، حتماً اهل اظهار فقر است نه اخفاي آن، و با سؤال و درخواست شناخته ميشود نه با سيماي خاص.
اطلاع پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم از فقر محرومان، سبب ننگنامي و تباه شدن كرامت آنان نيست، زيرا پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم براي رهايي آنها برانگيخته شده و به آنها مهربان است.
عدم الحاف فقير آبرومند
فقير آبرومند تا ضرورت نباشد، هرگز از مردم درخواست كمك نميكند و هنگام ضرورت كه توان تأمين هزينههاي زندگي خود و خانوادهاش را به صورت خريد و اجاره و قرض ندارد، فقط ميگويد: «من مستمند هستم» و در حدّ رفع تكليف، درخواست كمك كرده و در گرفتن صدقه نيز پاي نميفشرد: ﴿لايَسَلونَ النّاسَ اِلحافًا﴾؛ يعني سؤال آنان از مردم نوعي خاص از درخواست
^ 1 – ـ سوره حجر، آيات 76 ـ 75 و 79. آيت براي متوسّم، غير از آيت براي مؤمن است، چون اگر نشانهاي در حفاريها پيدا شود، علامتشناس و متوسّم تنها ميفهمد كه آن در چندين قرنِ پيش ساخته شده و آثار تمدن صناعي مردم آن سرزمين چگونه بوده است؛ ولي مؤمن افزون بر اين، آن را آيت خدا ميداند؛ بدين شرح كه نافرمانان به قهر الهي گرفتار ميشوند و تمام زندگيشان در زمين فروميرود. غرض آنكه عبرتگير و درسآموز، غير از آثار باستاني شناس است؛ هرچند اجتماع اين دو خصيصه در يك نفر ممكن و شايسته است.
501
است كه با اصرار و پافشاري نيست.
لزوم همراهي آموزش و پرورش
در پايان اين آيه خداي سبحان ميفرمايد: چيزي را كه شما در راه خدا انفاق ميكنيد، خدا ميداند: ﴿وما تُنفِقوا مِن خَيرٍ فَاِنَّ اللهَ بِهِ عَليم﴾. روي سخن در عبارت ياد شده، هم با بخشنده و هم با مصرف كننده است و اين بخش از آيه مسئله مهم تربيتي را دربر دارد كه در كنار امور آموزشي آمده است؛ يعني خداي سبحان پس از بيان مورد برتر صرف انفاق كه فقراي خاص هستند، ميفرمايد كه اگر انفاق را به مصرف افضل برسانيد، پاداشتان بيش از كسي است كه انفاقش در مورد مصرف عادي باشد. استفاده اين مطلب از جمله ياد شده با اين بيان روشن ميشود كه پيامهاي دريافت شده از اين آيه تصريحاً يا تلويحاً عبارت است از:
1. وجود فقيراني عفيف كه نا آگاه به احوال آنها ايشان را توانگر ميپندارند. 2. لزوم فحص از چنين فقرا. 3. انتخاب آنان براي مصرف صدقه به عنوان انتخاب افضل. 4. مصداق افضل پاداش برتر دارد. 5. خداوند به همه اين امور از صدر تا ساقه عالم است. 6. خداوند طبق علم خود كه عين واقع است عمل ميكند. 7. نتيجه آنكه ثواب عايد به چنين صدقه دهندگان پژوهشگر و عفيفياب بيشتر است.
اشارات و لطايف
آشنايي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به نشانه هاي نفاق و خضوع
قرآن كريم گاه به رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايد: ﴿ولَو نَشاءُ لاََرَينكَهُم فَلَعَرَفتَهُم
502
بِسيمهُم ولَتَعرِفَنَّهُم في لَحنِ القَولِ واللهُ يَعلَمُ اَعملَكُم) 1 اگر بخواهيم منافقان و بيماردلان را به شما ميشناسانيم و تو آنها را با علامتشان و نيز آهنگ گفتارشان ميشناسي.
همانگونه كه زن يا مرد بودن سخنگوي مخفي، از آهنگ سخنش شناخته ميشود، منافق نيز چنين است؛ ليكن فقط پيامبر ميفهمد كه سخن او از دل برخاسته است يا از فضاي دهان، هرچند منافقان بيماردل ميپندارند كه خداوند كينه آنها را بيرون نميآورد. يعني خداي سبحان نه تنها در روز آشكار شدن باطنها: ﴿يَومَ تُبلَي السَّرائِر) 2 كينههاي دروني افراد را بيرون ميريزد: ﴿وحُصِّلَ ما فِي الصُّدور) 3 بلكه در بسياري از موارد در دنيا نيز محتواي درون افراد را بيرون ميآورد: ﴿اَم حَسِبَ الَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ اَن لَن يُخرِجَ اللهُ اَضغنَهُم) 4
اساساً انسان نيازي به اظهار صفت ندارد، بلكه خود صفت راسخِ در جان، در گفتار و رفتار شخص نمايان ميشود، چنان كه امير مؤمنان(عليهالسلام) ميفرمايد: «ما أضمر أحدٌ شيئاً إلاّ ظهر في فلتات (لفنات)لسانه و صفحات وجهه» 5
در مواردي هم قرآن كريم به شخص پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم درباره مؤمنان چنين خطاب ميكند: ﴿مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ والَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَي الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم تَرهُم
^ 1 – ـ سوره محمّد، آيه 30.
^ 2 – ـ سوره طارق، آيه 9.
^ 3 – ـ سوره عاديات، آيه 10.
^ 4 – ـ سوره محمّد، آيه 29.
^ 5 – ـ نهج البلاغه، حكمت 26.
503
رُكَّعًا سُجَّدًا) 1 نه يعني تو اينها را هماره در حال ركوع و سجده ميبيني، بلكه نشان خضوع و ركوع و سجود در وجود آنان نمايان است، زيرا در ادامه ميفرمايد: ﴿…سيماهُم في وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجود) 2 آري پيامبرِ سيماشناس اين علامتها را ميشناسد.
شركت فعّال آنان در مراكز مذهبي براي اقامه نمازهاي جمعه و جماعت و ساير شئون مذهبي از نشانهاي خضوع ايماني اينان است.
تذكّر: 1. علامت خضوع مؤمنان در پيشاني آنان خصوص اثر محل سجده نيست، بلكه نشان سجده در گفتار و رفتار مؤمن هست كه سيماشناس آن را به خوبي ميشناسد.
2. آنچه مخصوص پيامبر است، مانند نبوّت و رسالت ارثبردار نيست؛ ولي در ملكات و فضايل، مانند سيماشناسي، آن حضرت اسوه سالكان است و ديگران وارث ايشاناند. البته رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم در درجه بالا و وارثان ايشان، مانند مؤمنان متوسّم، در درجه متوسط و پايين قرار ميگيرند.
بحث روايي
1. وجوب پذيرش زكات بر نيازمند واجد شرايط
عن محمّد بن مسلم قال: قلت لأبي جعفر(عليهالسلام): الرجل يكون محتاجاً فيبعث إليه بالصدقة فلا يقبلها…. فقال…: « ما ينبغي له أن يستحيي ممّا فرض الله عزّ وجلّ، إنّما هي فريضة الله له فلا يستحيي منها» 3
^ 1 – ـ سوره فتح، آيه 29.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ الكافي، ج3، ص564؛ وسائل الشيعه، ج9، ص313.
504
عن عبدالله بن هلال بن خاقان قال: سمعت أبا عبدالله(عليهالسلام) يقول: « تارك الزكاة، و قد وجبت له، مثل مانعها، و قد وجبت عليه» 1
اشاره: حفظ حيات واجب است. نيازمند واجد شرايط، در صورت انحصار، به نحو واجب تعييني موظف است زكات را بپذيرد، و در صورت عدم انحصار، به نحو واجب تخييري موظف است آن را قبول كند. ترك زكات و نپذيرفتن آن در صورت انحصار مانند ترك تأديه زكات است كه هر دو، ترك واجب تعييني است.
2. درخواست غير محتاج
قال أبو عبدالله(عليهالسلام): «ما من عبد يسأل من غير حاجة فيموت حتي يحوجه الله إليها و يثبّت الله له بها النار» 2
اشاره: برخي سؤال غير محتاج را حرام و بعضي ترك احتياط را سزاوار ندانستهاند 3. لازم است عنايت شود كه از جهت حكم وضعي اگر غير مستحق صدقه واجب را دريافت كرد و زكات دهنده آگاه بود مجزي نيست.
3. نهي از الحاف
عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم: «أنّ الله يحبّ أن يري أثر نعمته علي عبده و يكره البؤس و التباؤس و يحبّ الحليم المتعفّف من عباده و يبغض الفاحش البذيء السائل المحلف» 4
^ 1 – ـ الكافي، ج3، ص563؛ وسائل الشيعه، ج9، ص313.
^ 2 – ـ الكافي، ج4، ص19؛ وسائل الشيعه، ج9، ص436.
^ 3 – ـ تحرير الوسيله، ج 2، ص 88.
^ 4 – ـ مجمع البيان، ج21، ص667؛ وسائل الشيعه، ج9، ص 442، با اندكي تفاوت.
505
و قالصلي الله عليه و آله و سلم: «إنّ الله كره لكم ثلاثاً: قيل و قال، و كثرة السؤال، و إضاعة المال… » 1
و قالصلي الله عليه و آله و سلم: «الأيدي ثلاث: فيد الله العليا و يد المعطي التي تليه و يد السائل السفلي إلي يوم القيامة؛ و من سأل و له ما يغنيه جائت مسئلته يوم القيامة كُدُوحاً أوخُمُوشاً أو خُدُوشاً في وجهه» 2
اشاره: در حديث اول آمده است كه خداوند دوست دارد اثر نعمتش را كه به بندهاش ارزاني داشته است، ببيند و فقر و تظاهر به آن را نميپسندد، و بنده حليمِ عفيف را دوست ميدارد و فرد بد زبان و فقير اهل الحاف را كه دست گدايياش به هر سو دراز است، دشمن ميدارد.
طبق حديث دوم، خداوند اين سه صفت را از بندهاش نميپسندد: قيل و قالكردن؛ بسيار درخواست كردن از ديگران؛ ضايع كردن مال.
در حديث سوم آمده است كه دستها سه قسماند: 1. دست خدا كه بالاي هر دستي است. 2. دست انسان بخشنده كه به دنبال دست خداست. 3. دست انسان درخواست كننده (با اينكه بينياز است) كه تا قيامت پايينترين دست است و كسي كه چنين صفتي دارد، در حالي كه بينياز است، روز قيامت با چهره مجروح، خدا را ميبيند. اين مضمون در روايات ديگر نيز آمده است: قال أبوجعفر(عليهالسلام): «… إنّه من سأل و هو بِظَهْرِ غني، لقي الله مخموشاً وجهه يوم القيامة» 3
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج21، ص667.
^ 2 – ـ همان؛ وسائل الشيعه، ج9، ص439، با تفاوت در ذيل حديث؛ «فاستعفوا عن السؤال ما استطعتم… ».
^ 3 – ـ السرائر، ج3، ص637؛ وسائل الشيعه، ج9، ص437.
506
4. مسكين واقعي
قال رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم: «ليس المسكين بالطوّاف عليكم فتعطونه لقمة لقمة؛ إنّما المسكين المتعفّفُ الذي لايسأل الناس إلحافاً» 1
و قالصلي الله عليه و آله و سلم: «ليس المسكين بالطوّاف الذي ترده اللقمة و اللقمتان و التمرة و التمرتان؛ و لكن المسكين الذي لايجد ما يغنيه و يستحي أن يسأل الناس و لايفطن له فيتصدّق عليه» 2
اشاره: مسكين حقيقي، فرد محتاج عفيفي است كه از درخواست كردن از مردم حيا دارد و شناخته شده نيست تا به او صدقه دهند.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ الدر المنثور، ج2، ص90.
^ 2 – ـ همان، ص91.
507
بازدیدها: 439