للفقراء الّذین أحصروا فی سبیل الله لا یستطیعون ضرباً فی الأرض یحسبهم الجاهل أغنیاء من التعفّف تعرفهم بسیمهم لایسئلون الناس إلحافاً و ما تنفقوا من خیر فإنّ الله به علیم (۲۷۳)
گزیده تفسیر
بهترین مورد صرف صدقه در میان اشخاص حقیقی، فقیرانی هستند که بر اثر موانع داخلی یا خارجی، امکان تجارت و اشتغال مادی از آنان گرفته شده است.
این دسته از فقیران با زندگی آبرومندانه و عدم درخواست از مردم، و در صورت نیاز، با عدم اصرار در درخواست، به گونهای زندگی میکنند که جاهلان آنان را بینیاز میپندارند؛ لیکن پیامبر خداصلی الله علیه و آله و سلم از نشانه های آنها به فقرشان آگاه است و این آگاهی هم با عزّت آنان منافاتی ندارد.
۴۹۲
تفسیر
مفردات
التّعَفُّف: تعفّف، اختیار کردن عفاف و پذیرش عفت است. عفت یعنی حفظ نفس از تمایلات و شهوات نفسانی، چنانکه تقوا حفظ نفس است از محرمات بیرونی. تمایلات نفسانی به اختلاف افراد و موارد مختلف میشود، از اینرو عفاف هر یک از زن، مرد، پیر، جوان، فقیر، غنی و… متناسب با اوست، چنانکه تعفّف فقیر، به قناعت او و ساختن به دارایی اندک است ۱٫ تعفّف مانند تمهّر، مفید مبالغه است نه تکلّف ۲٫
بسیمهم: سیما از سَوَم است که به معنای عرضه و نمایش دادن است. سیما نوعی از نمایش است؛ طبیعی یا ارادی. مراد این است که صفات باطن در چهره به طور طبیعی آشکار شود، بنابراین سیما عبارت است از نمایش طبیعی از جانب باطن در ظاهر ۳٫
اِلحافاً: «لحف»، منطبق شدن چیزی بر چیزی است، به گونهای که آن را بپوشاند و از آن جدا نشود. «الحاف در سؤال» یعنی اصرار و پافشاری در درخواست، آنچنان که فکر درخواست شونده را احاطه کند و اختیار را از او بگیرد. گفتنی است که لحاف به معنای روانداز فراگیر از این ریشه است ۴٫
^ ۱ – ـ ر.ک: تسنیم، ج۱۰، ص۲۶ ـ ۲۵، ذیل آیه ۱۹۶، «أُحصروا».
^ ۲ – ـ ر.ک: التحقیق، ج۸، ص۱۸۰، «ع ف ف».
^ ۳ – ـ ر.ک: مفردات، ص۵۷۳، «ع ف ف».
^ ۴ – ـ التحقیق، ج۵، ص۳۲۲، «س و م».
^ ۵ – ـ همان، ج۱۰، ص۱۷۲ ـ ۱۷۱، «ل ح ف».
۴۹۳
تناسب آیات
این آیه کریمه در ادامه مباحث انفاق، یکی از بهترین مصارف انفاق را فقیران عفیفی میداند که تنها به علت اطاعت خدا به تنگنا و فقر افتادهاند و آنچنان با قناعت زندگی میکنند که بسیاری گمان میبرند آنان بینیازند ۱٫
٭ ٭ ٭
بهترین مصرف صدقه
هرگاه مورد صرف انفاق، شخصیتهای حقیقی مانند فقرا باشند، باید به شئون آنان توجّه کرد، زیرا عدّهای اهل درخواست و اصرارند، به گونهای که تا چیزی نگیرند، مردم را رها نمیکنند. اینان فقرای طیّب نیستند. گروهی دیگر از فقیران، زبان به سؤال نمیگشایند و هنگام ضرورت هم تنها از جهت عمل به وظیفه شرعی، استحقاق خود را بیان میکنند و برای گرفتن صدقه پای نمیفشرند. این گروه فقیران پاکیزهاند و این مقدار از اعلام آنها نیز واجب است، زیرا جایی که دیگران نمیدانند شخصی مستحق زکات است و اگر خودش اعلام نکند، چیزی به او نمیرسد، اظهار استحقاق بر او واجب است.
گروه سوم، کسانی هستند که اصلاً اهل درخواست نبوده و استحقاق آنان نیز بر اثر واماندگی و سالمندی یا بیماری نیست؛ ولی چون عمرشان را وقف راه خدا کردهاند، قدرت کسب و تجارت ندارند؛ مانند رزمنده جبهههای نبرد یا دانشپژوهان دینی یا بسیجیانی مانند اهل صفّه که همواره در آمادگی برای
^ ۱ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۲۱، ص۶۶۶٫
۴۹۴
حمایت از اسلام به سر میبرند. این گروه از فقرا که صفات دیگرشان در بخشهای بعدی مطرح میشود، فقرای اطیباند و صرف صدقات درباره اینان افضل است.
گفتنی است که ﴿لایَستَطیعونَ ضَربًا فِی الاَرض﴾ که بدون «واو» ذکر شده، نشانِ این حقیقت است که منشأ عدم استطاعت آنان، محصور و محبوس شدن در راه خداست نه ناتوانی و سالمندی یا مرض، پس عبارت یاد شده، عدمملکه است؛ یعنی این شأنیت وجود داشت که براثر محرومیت از ارث یا نبود متکفّل پرداخت هزینههای زندگی، این گروه مشغول به کار باشند؛ لیکن بر اثر محصور شدن در راه خدا نمیتوانند در زمین مسافرت و تجارت کنند. غرض آنکه گاهی بر اثر وجوب عینی و زمانی بر اثر وجوب کفایی، برخی به کارهای لازم دینی اشتغال مستمر پیدا میکنند که با پذیرفتن آن مسئولیت، مانند تحصیل علوم دینی و فراگرفتن فنون نظامی برای دفاع از مهاجمان به اسلام توان تأمین هزینه خود را ندارند. این گروه مصداق بارز ﴿اُحصِروا فی سَبیلِ الله﴾اند.
توضیح اینکه برخی چون بیکارند به امور دینی میپردازند، مانند فراگیری قرآن، حفظ احکام و گاهی هم آمادگی رزمی و نظامی برای کمک به مجاهدان و زمانی نیز تهیؤ برای جهاد و پیکار مستقیم با مهاجمان، و بعضی چون صیانت کیان دین، نظام اسلامی، حفظ ثغور، حراست ناموس مسلمانان و مانند آن برایشان از اهمیت ویژه برخوردار است، خود را در اختیار مراکز علمی و نظامی دین قرار دادهاند و چون تمام وقت را صرف راه خدا میکنند از تأمین هزینه باز میمانند، به طوری که نه غنی بالفعلاند و نه قوی بر کسب که غنی بالقوه باشند. چنین گروهی از کرامت ویژه برخوردارند، از اینرو گذشته از
۴۹۵
تأمین نهاد، سازمان و مرکزهای مربوط، شایسته است انفاق کنندگان، اینان را در اولویت قرار دهند، چون این عدّه یا به واجب عینی اشتغال دارند یا به واجب کفایی.
آنچه درباره اصحاب صفه نقل شده در همین راستاست؛ یعنی اهتمام آنان به امور دینی، اعم از بخش فرهنگی و علمی آن و بخش نظامی و جهادی، سبب محصور شدن اینان در راه خدا و تنگدستی نسبت به امور مادی شد. در عصر وحی، حفظ قرآن و اشتغال به فراگیری تفسیر و معارف قرآنی از مهمترین وظایف مسلمانان بود تا مبادا اندک تحریفی به حَرَم امن این آخرین کتاب الهی راه یابد، چنانکه سعی بلیغ آنان سهم تعیین کنندهای در پاسداشت این ذخیره جهانی داشت. اکنون نیز گروهی که به جمع شبهات و طرح پرسمان و ارائه جواب متقن که مستفاد از محکمات قرآن و سنّت معصومان(علیهمالسلام) است محصور شدهاند میتوانند مشمول آیه مورد بحث باشند.
حاصل آنکه آیه در مقام بیان فرد افضل از موارد صرف صدقه است و مقیّد اطلاق آیه ﴿اِنَّمَا الصَّدَقتُ لِلفُقَراءِ والمَسکین… ) ۱ نیست، از اینرو همه فقرای مسلمان، مستحق و مورد صرف صدقات شرعیاند؛ لیکن رجحان با محصور شدگان و واقفان خویشتن در راه خداست.
به لحاظ همین رجحان صرف صدقه برای برخی فقیران، قرآن کریم هنگام بیان مصرف صدقات یا قربانی، «قانع» را پیش از «معتر» آورده است: ﴿والبُدنَ جَعَلنها لَکُم مِن شَعئِرِ اللهِ لَکُم فیها خَیرٌ فَاذکُرُوا اسمَ اللهِ عَلَیها صَوافَّ فَاِذا وَجَبَت جُنوبُها فَکُلوا مِنها واَطعِموا القانِعَ والمُعتَر) ۲ «قانع» به داشتههایش
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۶۰٫
^ ۲ – ـ سوره حجّ، آیه ۳۶٫
۴۹۶
بسنده میکند و زبان به سؤال نمیگشاید و به دریافت اندک قناعت میکند ؛ ولی «معترّ» با حضور یافتن، خواسته خود را مطرح میکند، گرچه حرفی نمیزند. «اعتراء» و «اعترار» خود را در معرض قرار دادن است ۱٫
تقدیم «قانع» بر «معترّ»، لفظی است و با «واو» عطف شده است نه با «فاء» و «ثمّ»؛ ولی تقدیم لفظی نیز نوعی اشعار به تقدیم در اجراست. البته در آیه ﴿والَّذینَ فی اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم ٭ لِلسّآئِلِ والمَحروم) ۲ تقدّم ذکر «سائل» بر «محروم»، تنها لفظی و برای حفظ سجع و آهنگین ساختن آیه است؛ نه رجحان پیش انداختن آن بر محروم در صرف انفاق؛ چون حرف پایانی آیه پیشین «میم» است: ﴿والَّذینَ فی اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم) ۳ حرف پایانی آیه بعدی هم باید «میم» باشد و اگر گفته میشد «للمحروم و السائل»، با آیه قبل در سجع هماهنگ نبود، پس این تقدّم با مفاد آیه مورد بحث که برتری در صرف صدقه برای برخی فقراست، منافات ندارد.
عامل احصار
حصرکننده گاه خود انسان است؛ مانند رزمندگان و مجاهدان و دانشجویان که با اراده و انتخاب، عمر خود را در راه خدا میگذرانند و فرصت کار دیگر ندارند. گاه دشمنان دین هستند که عدّهای را در راه دین محاصره میکنند، مانند اصحاب صفّه که در مکّه از امکانات لازم برخوردار بودند؛ ولی مشرکان
^ ۱ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۸ ـ ۷، ص۱۳۷٫
^ ۲ – ـ سوره معارج، آیات ۲۵ ـ ۲۴٫
^ ۳ – ـ سوره معارج، آیه ۲۴٫
۴۹۷
مکّه آنان را به هجرت واداشتند، بیآنکه اجازه انتقال اموال خود را به مدینه یا داد و ستدی با مشرکان داشته باشند.
براین اساس، فرمایش امام باقر(علیهالسلام) مبنی بر نزول این آیه درباره اصحاب صفّه ۱ ، بیان مصداق روشن آن است و هرگز مورد، مخصِّص نیست.
شایان ذکر است که آیه مورد بحث مشابه این آیه است: ﴿لِلفُقَراءِ المُهجِرینَ الَّذینَ اُخرِجوا مِن دیرِهِم واَمولِهِم یَبتَغونَ فَضلاً مِنَ اللهِ ورِضونًا ویَنصُرونَ اللهَ ورَسولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصّدِقون) ۲ یعنی نفقهها و صدقههای یاد شده برای فقرای مهاجری است که از دیار و اموالشان رانده شدهاند و منظور آنها از تحمّل شداید و هجرت، طلب فضل الهی و رضای حق است و همین گروه یاریکننده خدا و پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و در دین صادقاند.
تذکّر: در کتابهای فقهی «صدّ» و «احصار» در مقابل یکدیگرند و در بحث حج هر یک بابی جداگانه دارند ۳ ، چون هر دو عنوان در قرآن کریم آمده است. «صدّ» مانع شدن دشمن از تشرف زائران خانه خدا به مکّه و انجام مناسک و اعمال حج است: ﴿هُمُ الَّذینَ کَفَروا وصَدّوکُم عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ والهَدی مَعکوفًا اَن یَبلُغَ مَحِلَّه) ۴ و «احصار» اگر در مقابل «صدّ» باشد، همه موانع
^ ۱ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۲ ـ ۱، ص۶۶۶: قال أبو جعفر(علیهالسلام): «نزلت الایه فی أصحاب الصُفّه»؛ و کذلک رواه الکلبی عن ابن عباس و هم نحو أربعمائه رجل لم یکن لهم مساکن بالمدینه و لا عشائر یأوون إلیهم فجعلوا أنفسهم فی المسجد و قالوا نخرج فی کل سریه یبعثها رسولالله فحث الله الناس علیهم و کان الرجل إذا أکل و عنده قصل أتاهم به إذا أمسی.
^ ۲ – ـ سوره حشر، آیه ۸٫
^ ۳ – ـ ر.ک: جواهر الکلام، ج۲۰، ص۱۱۲٫
^ ۴ – ـ سوره فتح، آیه ۲۵٫
۴۹۸
طبیعی است: ﴿واَتِمُّوا الحَجَّ والعُمرَهَ لِلّهِ فَاِن اُحصِرتُم فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدی… ) ۱ «احصار» به معنای عام (در جایی که در برابر صدّ نباشد)،«صدّ» را هم دربر میگیرد.
تکریم فقیران
خدای سبحان برای حرمت نهادن به اینگونه از فقرا سبب فقر آنها را صرف عمر در راه خدا ذکر میکند: ﴿لِلفُقَراءِ الَّذینَ اُحصِروا فی سَبیلِ الله﴾ تا انفاقکننده سوء برداشت نکرده و فقیر هم احساس حقارت نکند. نمونه این تعبیر که لطافت خاصی دارد، در آیه ﴿واتَّقوا اللهَ الَّذی تَساءَلونَ بِهِ والاَرحام) ۲ آمده است که خدای سبحان برای بزرگداشت مقام رحامت، نام مبارک خود را کنار نام ارحام میآورد، پس ذکر قیدِ «فی سبیل الله» در عبارت یاد شده برای تکریم فقراست. غرض آنکه محصور و محبوس شدن در راه خدا مایه فقر اینان شده است، پس از احترام ویژهای برخوردارند.
تذکّر: گاهی قیدِ «فی سبیل الله» در مقابل موارد دیگر صرف صدقه، مانند فقرا و مساکین که اشخاص حقیقیاند، قرار میگیرد: ﴿اِنَّمَا الصَّدَقتُ لِلفُقَراءِ والمَسکینِ… وفی سَبیلِ الله… ) ۳ و چون تفصیل، نشان عدم شرکت است، مراد از «فی سبیل الله»، شخصیتهای حقوقی است؛ مانند احداث اماکن عام المنفعه و مراکز علمی و عبادی و نظامی برای مسلمانان. گاهی هم قید «فی
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۶٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۱٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۶۰٫
۴۹۹
سبیل الله» به صورت مطلق و به تنهایی آورده میشود که در این صورت، همه موارد صرف انفاق، اعم از افراد و نهادها و سازمانهای خیری را دربرمیگیرد: ﴿اَلَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم فی سَبیلِ الله… ) ۱
حفظ عفّت در حال فقر
فقرای آبرومند به گونه های زندگی میکنند که ناآگاهان به احوال آنان، آنها را توانگر میپندارند: ﴿یَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف﴾، زیرا هرگز با درخواست یا پوشیدن لباس مندرس، فقر خود را آشکار نمیسازند و عفّت خود را حفظ میکنند، مگر به خودی خود فقر آنان روشن شود؛ مانند اینکه جز لباس کهنه، پوشش دیگری نداشته باشند، پس این فقرا عمل مسئلت بار و زبان درخواستکننده ندارند.
خدای سبحان در این آیه همراه بیان مورد افضل صرف صدقه، به فقرا نیز زندگی آبرومندانه و عفیفانه را میآموزد.
آشنایی پیامبر به نشانه های فقر
اوصاف درونی هرکس در ظاهر او نمایان میشود، گرچه وی در پنهان کردن آن بکوشد. فقر درونی انسان مستمند نیز ظهور دارد و سیما و علامتِ تنگدستی او آشکار میشود؛ لیکن انسانی هوشمند و سیماشناسی مانند پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم آن را درمییابد: ﴿تَعرِفُهُم بِسِیمهُم﴾، چنانکه قرآن کریم میفرماید که دو محل را ویران کردیم و نشاندانان و سیماشناسان میتوانند آنها را ارزیابی کنند: ﴿اِنَّ فی
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۶۲٫
۵۰۰
ذلِکَ لاءیتٍ لِلمُتَوَسِّمین ٭ واِنَّها لَبِسَبیلٍ مُقیم ٭ … واِنَّهُما لَبِاِمامٍ مُبین) ۱
خطابِ ﴿تَعرِفُهُم﴾ بدان سبب مفرد است که نه تنها افرادی آنها را فقیر نمیپنداشتند، بلکه از شدت عفّت، آنها را بینیاز به شمار میآوردند. اگر خطاب جمع بود، نشان میداد که همگان این گروه از فقرای عفیف را میشناسند و این معنا با جمله ﴿یَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف﴾ هماهنگ نبود، زیرا کسی که همه مردم از فقرش آگاهاند، حتماً اهل اظهار فقر است نه اخفای آن، و با سؤال و درخواست شناخته میشود نه با سیمای خاص.
اطلاع پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از فقر محرومان، سبب ننگنامی و تباه شدن کرامت آنان نیست، زیرا پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم برای رهایی آنها برانگیخته شده و به آنها مهربان است.
عدم الحاف فقیر آبرومند
فقیر آبرومند تا ضرورت نباشد، هرگز از مردم درخواست کمک نمیکند و هنگام ضرورت که توان تأمین هزینههای زندگی خود و خانوادهاش را به صورت خرید و اجاره و قرض ندارد، فقط میگوید: «من مستمند هستم» و در حدّ رفع تکلیف، درخواست کمک کرده و در گرفتن صدقه نیز پای نمیفشرد: ﴿لایَسَلونَ النّاسَ اِلحافًا﴾؛ یعنی سؤال آنان از مردم نوعی خاص از درخواست
^ ۱ – ـ سوره حجر، آیات ۷۶ ـ ۷۵ و ۷۹٫ آیت برای متوسّم، غیر از آیت برای مؤمن است، چون اگر نشانهای در حفاریها پیدا شود، علامتشناس و متوسّم تنها میفهمد که آن در چندین قرنِ پیش ساخته شده و آثار تمدن صناعی مردم آن سرزمین چگونه بوده است؛ ولی مؤمن افزون بر این، آن را آیت خدا میداند؛ بدین شرح که نافرمانان به قهر الهی گرفتار میشوند و تمام زندگیشان در زمین فرومیرود. غرض آنکه عبرتگیر و درسآموز، غیر از آثار باستانی شناس است؛ هرچند اجتماع این دو خصیصه در یک نفر ممکن و شایسته است.
۵۰۱
است که با اصرار و پافشاری نیست.
لزوم همراهی آموزش و پرورش
در پایان این آیه خدای سبحان میفرماید: چیزی را که شما در راه خدا انفاق میکنید، خدا میداند: ﴿وما تُنفِقوا مِن خَیرٍ فَاِنَّ اللهَ بِهِ عَلیم﴾. روی سخن در عبارت یاد شده، هم با بخشنده و هم با مصرف کننده است و این بخش از آیه مسئله مهم تربیتی را دربر دارد که در کنار امور آموزشی آمده است؛ یعنی خدای سبحان پس از بیان مورد برتر صرف انفاق که فقرای خاص هستند، میفرماید که اگر انفاق را به مصرف افضل برسانید، پاداشتان بیش از کسی است که انفاقش در مورد مصرف عادی باشد. استفاده این مطلب از جمله یاد شده با این بیان روشن میشود که پیامهای دریافت شده از این آیه تصریحاً یا تلویحاً عبارت است از:
۱٫ وجود فقیرانی عفیف که نا آگاه به احوال آنها ایشان را توانگر میپندارند. ۲٫ لزوم فحص از چنین فقرا. ۳٫ انتخاب آنان برای مصرف صدقه به عنوان انتخاب افضل. ۴٫ مصداق افضل پاداش برتر دارد. ۵٫ خداوند به همه این امور از صدر تا ساقه عالم است. ۶٫ خداوند طبق علم خود که عین واقع است عمل میکند. ۷٫ نتیجه آنکه ثواب عاید به چنین صدقه دهندگان پژوهشگر و عفیفیاب بیشتر است.
اشارات و لطایف
آشنایی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نشانه های نفاق و خضوع
قرآن کریم گاه به رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: ﴿ولَو نَشاءُ لاََرَینکَهُم فَلَعَرَفتَهُم
۵۰۲
بِسیمهُم ولَتَعرِفَنَّهُم فی لَحنِ القَولِ واللهُ یَعلَمُ اَعملَکُم) ۱ اگر بخواهیم منافقان و بیماردلان را به شما میشناسانیم و تو آنها را با علامتشان و نیز آهنگ گفتارشان میشناسی.
همانگونه که زن یا مرد بودن سخنگوی مخفی، از آهنگ سخنش شناخته میشود، منافق نیز چنین است؛ لیکن فقط پیامبر میفهمد که سخن او از دل برخاسته است یا از فضای دهان، هرچند منافقان بیماردل میپندارند که خداوند کینه آنها را بیرون نمیآورد. یعنی خدای سبحان نه تنها در روز آشکار شدن باطنها: ﴿یَومَ تُبلَی السَّرائِر) ۲ کینههای درونی افراد را بیرون میریزد: ﴿وحُصِّلَ ما فِی الصُّدور) ۳ بلکه در بسیاری از موارد در دنیا نیز محتوای درون افراد را بیرون میآورد: ﴿اَم حَسِبَ الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ اَن لَن یُخرِجَ اللهُ اَضغنَهُم) ۴
اساساً انسان نیازی به اظهار صفت ندارد، بلکه خود صفت راسخِ در جان، در گفتار و رفتار شخص نمایان میشود، چنان که امیر مؤمنان(علیهالسلام) میفرماید: «ما أضمر أحدٌ شیئاً إلاّ ظهر فی فلتات (لفنات)لسانه و صفحات وجهه» ۵
در مواردی هم قرآن کریم به شخص پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم درباره مؤمنان چنین خطاب میکند: ﴿مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ والَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم تَرهُم
^ ۱ – ـ سوره محمّد، آیه ۳۰٫
^ ۲ – ـ سوره طارق، آیه ۹٫
^ ۳ – ـ سوره عادیات، آیه ۱۰٫
^ ۴ – ـ سوره محمّد، آیه ۲۹٫
^ ۵ – ـ نهج البلاغه، حکمت ۲۶٫
۵۰۳
رُکَّعًا سُجَّدًا) ۱ نه یعنی تو اینها را هماره در حال رکوع و سجده میبینی، بلکه نشان خضوع و رکوع و سجود در وجود آنان نمایان است، زیرا در ادامه میفرماید: ﴿…سیماهُم فی وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجود) ۲ آری پیامبرِ سیماشناس این علامتها را میشناسد.
شرکت فعّال آنان در مراکز مذهبی برای اقامه نمازهای جمعه و جماعت و سایر شئون مذهبی از نشانهای خضوع ایمانی اینان است.
تذکّر: ۱٫ علامت خضوع مؤمنان در پیشانی آنان خصوص اثر محل سجده نیست، بلکه نشان سجده در گفتار و رفتار مؤمن هست که سیماشناس آن را به خوبی میشناسد.
۲٫ آنچه مخصوص پیامبر است، مانند نبوّت و رسالت ارثبردار نیست؛ ولی در ملکات و فضایل، مانند سیماشناسی، آن حضرت اسوه سالکان است و دیگران وارث ایشاناند. البته رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم در درجه بالا و وارثان ایشان، مانند مؤمنان متوسّم، در درجه متوسط و پایین قرار میگیرند.
بحث روایی
۱٫ وجوب پذیرش زکات بر نیازمند واجد شرایط
عن محمّد بن مسلم قال: قلت لأبی جعفر(علیهالسلام): الرجل یکون محتاجاً فیبعث إلیه بالصدقه فلا یقبلها…. فقال…: « ما ینبغی له أن یستحیی ممّا فرض الله عزّ وجلّ، إنّما هی فریضه الله له فلا یستحیی منها» ۳
^ ۱ – ـ سوره فتح، آیه ۲۹٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ الکافی، ج۳، ص۵۶۴؛ وسائل الشیعه، ج۹، ص۳۱۳٫
۵۰۴
عن عبدالله بن هلال بن خاقان قال: سمعت أبا عبدالله(علیهالسلام) یقول: « تارک الزکاه، و قد وجبت له، مثل مانعها، و قد وجبت علیه» ۱
اشاره: حفظ حیات واجب است. نیازمند واجد شرایط، در صورت انحصار، به نحو واجب تعیینی موظف است زکات را بپذیرد، و در صورت عدم انحصار، به نحو واجب تخییری موظف است آن را قبول کند. ترک زکات و نپذیرفتن آن در صورت انحصار مانند ترک تأدیه زکات است که هر دو، ترک واجب تعیینی است.
۲٫ درخواست غیر محتاج
قال أبو عبدالله(علیهالسلام): «ما من عبد یسأل من غیر حاجه فیموت حتی یحوجه الله إلیها و یثبّت الله له بها النار» ۲
اشاره: برخی سؤال غیر محتاج را حرام و بعضی ترک احتیاط را سزاوار ندانستهاند ۳٫ لازم است عنایت شود که از جهت حکم وضعی اگر غیر مستحق صدقه واجب را دریافت کرد و زکات دهنده آگاه بود مجزی نیست.
۳٫ نهی از الحاف
عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «أنّ الله یحبّ أن یری أثر نعمته علی عبده و یکره البؤس و التباؤس و یحبّ الحلیم المتعفّف من عباده و یبغض الفاحش البذیء السائل المحلف» ۴
^ ۱ – ـ الکافی، ج۳، ص۵۶۳؛ وسائل الشیعه، ج۹، ص۳۱۳٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۴، ص۱۹؛ وسائل الشیعه، ج۹، ص۴۳۶٫
^ ۳ – ـ تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۸۸٫
^ ۴ – ـ مجمع البیان، ج۲۱، ص۶۶۷؛ وسائل الشیعه، ج۹، ص ۴۴۲، با اندکی تفاوت.
۵۰۵
و قالصلی الله علیه و آله و سلم: «إنّ الله کره لکم ثلاثاً: قیل و قال، و کثره السؤال، و إضاعه المال… » ۱
و قالصلی الله علیه و آله و سلم: «الأیدی ثلاث: فید الله العلیا و ید المعطی التی تلیه و ید السائل السفلی إلی یوم القیامه؛ و من سأل و له ما یغنیه جائت مسئلته یوم القیامه کُدُوحاً أوخُمُوشاً أو خُدُوشاً فی وجهه» ۲
اشاره: در حدیث اول آمده است که خداوند دوست دارد اثر نعمتش را که به بندهاش ارزانی داشته است، ببیند و فقر و تظاهر به آن را نمیپسندد، و بنده حلیمِ عفیف را دوست میدارد و فرد بد زبان و فقیر اهل الحاف را که دست گداییاش به هر سو دراز است، دشمن میدارد.
طبق حدیث دوم، خداوند این سه صفت را از بندهاش نمیپسندد: قیل و قالکردن؛ بسیار درخواست کردن از دیگران؛ ضایع کردن مال.
در حدیث سوم آمده است که دستها سه قسماند: ۱٫ دست خدا که بالای هر دستی است. ۲٫ دست انسان بخشنده که به دنبال دست خداست. ۳٫ دست انسان درخواست کننده (با اینکه بینیاز است) که تا قیامت پایینترین دست است و کسی که چنین صفتی دارد، در حالی که بینیاز است، روز قیامت با چهره مجروح، خدا را میبیند. این مضمون در روایات دیگر نیز آمده است: قال أبوجعفر(علیهالسلام): «… إنّه من سأل و هو بِظَهْرِ غنی، لقی الله مخموشاً وجهه یوم القیامه» ۳
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۲۱، ص۶۶۷٫
^ ۲ – ـ همان؛ وسائل الشیعه، ج۹، ص۴۳۹، با تفاوت در ذیل حدیث؛ «فاستعفوا عن السؤال ما استطعتم… ».
^ ۳ – ـ السرائر، ج۳، ص۶۳۷؛ وسائل الشیعه، ج۹، ص۴۳۷٫
۵۰۶
۴٫ مسکین واقعی
قال رسول اللهصلی الله علیه و آله و سلم: «لیس المسکین بالطوّاف علیکم فتعطونه لقمه لقمه؛ إنّما المسکین المتعفّفُ الذی لایسأل الناس إلحافاً» ۱
و قالصلی الله علیه و آله و سلم: «لیس المسکین بالطوّاف الذی ترده اللقمه و اللقمتان و التمره و التمرتان؛ و لکن المسکین الذی لایجد ما یغنیه و یستحی أن یسأل الناس و لایفطن له فیتصدّق علیه» ۲
اشاره: مسکین حقیقی، فرد محتاج عفیفی است که از درخواست کردن از مردم حیا دارد و شناخته شده نیست تا به او صدقه دهند.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ الدر المنثور، ج۲، ص۹۰٫
^ ۲ – ـ همان، ص۹۱٫
۵۰۷
بازدیدها: 439