تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دوازدهم، سوره بقره، آیه ۲۷۵

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دوازدهم، سوره بقره، آیه ۲۷۵

رباخواران حرفه ‏ای در همه شئون زندگی دیوانه‏ وار عمل می ‏کنند؛ مانند مس‏شدگان شیطان، زیرا جنونِ رباخواری، بر افکار و اوصاف و کارهای دیگر رباخوار اثر می‏گذارد. این گروه، نه تنها رباخواری را مانند بیع صحیح می‏دانند، بلکه در تجارتشان، ربا را اصل، و بیع را فرع می‏شمرند، در حالی که خدای سبحان، بیع را حلال و مشکل‏ گشا شناساند و رباخواری را حرام و مشکل ‏ساز.

الّذین یأکلون الرّبوا لایقومون إلاّ کما یقوم الّذی یتخبّطه الشیطان من المسّ ذلک بأنّهم قالوا إنّما البیع مثل الرّبوا و أحلّ الله البیع و حرّم الرّبوا فمن جاءه موعظه من ربّه فانتهی فله ما سلف و أمره إلی الله و من عاد فأُولئک أصحاب النّار هم فیها خالدون (۲۷۵)

گزیده تفسیر
رباخواران حرفه ‏ای در همه شئون زندگی دیوانه‏ وار عمل می ‏کنند؛ مانند مس‏شدگان شیطان، زیرا جنونِ رباخواری، بر افکار و اوصاف و کارهای دیگر رباخوار اثر می‏گذارد. این گروه، نه تنها رباخواری را مانند بیع صحیح می‏دانند، بلکه در تجارتشان، ربا را اصل، و بیع را فرع می‏شمرند، در حالی که خدای سبحان، بیع را حلال و مشکل‏ گشا شناساند و رباخواری را حرام و مشکل ‏ساز.
۵۱۸

احکام الهی، که حلّیت بیع و حرمت رباخواری هم جزو آن است، موعظه و مانع پیدایش منکرات است.
حکم وضعی مال ربَوی، طبق نظام جاهلی، صحّت تملّک آن بود؛ ولی پس از اسلام یا پس از صدور حکم ربا، رباخوار مالک هیچ مقدار از مال ربوی نیست. حکم تکلیفی رباخوارانِ پیش از دو زمان مذکور با خداوند است.
کسانی که پس از آمدن حکم ربا، بر رباخواری اصرار ورزند و در قلب و عمل، منکر این ضروری دین باشند، در جهنّم جاودانه‏اند؛ ولی رباخوارانی که منکر اصل حرمت نیستند، تنها در جهنّم مکثی طولانی دارند.

تفسیر

مفردات
یأکلون: مقصود از «اکل»، مطلق تصرف است نه خصوص تصرف خوردن در برابر پوشیدن.
این مصداق معین، خصوصیتی دارد و آن نابودسازی است. هنگام عبور از قسم به مقسم و تعدّی از مصداق به صادق، ویژگی مصداق همراه آن عبور و این تعدّی ملحوظ است. نتیجه آنکه مقصود از «اکل» در این موارد، تصرف نابودساز است.
الربوا: «ربا» در لغت به معنای افزوده، برجسته و برآمده است؛ مانند برآمدن زمین بر اثر بارش باران: ﴿فَاِذا اَنزَلنا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت ورَبَت) ۱ کفی
^ ۱ – ـ سوره حجّ، آیه ۵٫
۵۱۹

که روی سیلْ برجستگی و ظهوری دارد: ﴿فَاحتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رابِیا) ۱ و برجسته پنداشتن خود نسبت به دیگران: ﴿اَن تَکونَ اُمَّهٌ هِی اَربی مِن اُمَّه) ۲
ربا در اصطلاح، زیاده‏گیری یا مال زاید در قرض یا در بیع مکیل و موزون است نه مطلق زیاده‏گرفتن یا مال زاید، پس «ربا» کار و عمل است، از این رو آیه ﴿اَلَّذینَ یَأکُلونَ الرِّبوا﴾ با آیه ﴿لاتَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبطِل) ۳ تفاوت دارد، چون ربا خوردن، «کار» است؛ نه مال.
بر پایه مطالب یاد شده، در معنای «اکل» توسّع و در معنای «ربا» باید تصرّف شود؛ بدین گونه که مراد از «اکل»، مطلق تصرّف و عمل نابودساز است و مقصود از «ربا» عمل زیادی‏گیری یا مال زاید ربوی است که مأکول می‏شود.
«ال» در ﴿الرِّبوا﴾ عهد ذکری است نه عهد خارجی، زیرا کلمه ربا نخستین بار که مطرح شده، نکره آمده است: ﴿وما ءاتَیتُم مِن رِبًا لِیَربوا فی اَمولِ النّاسِ فَلایَربوا عِندَ اللهِ وما ءاتَیتُم مِن زَکوهٍ تُریدونَ وجهَ اللهِ فَاُولئِکَ هُمُ المُضعِفون) ۴ آن‏گاه پس از آشنایی مردم با این واژه از زبان قرآن، در آیات دیگر، معرفه به کار رفته است، در حالی که بر پایه عهد خارجی بودن، در نخستین بار هم باید این کلمه با «ال» ذکر می‏شد، زیرا پیش از اسلام، ربا نزد مردم رایج و معروف بود، پس «ال» در ﴿الرِّبوا﴾ به ربایی اشاره دارد که در نخستین آیه آن آمده است.
^ ۱ – ـ سوره رعد، آیه ۱۷٫
^ ۲ – ـ سوره نحل، آیه ۹۲٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۲۹٫
^ ۴ – ـ سوره روم، آیه ۳۹٫
۵۲۰

رسم الخطِّ واژه «الربّوا» در قرآن بر خلاف رسم الخطِّ کنونی (ربا) است که گویای دو نکته است:
۱٫ حرف «واو» نشان می‏دهد که ریشه آن «رب و» است نه «ر ب ی».
۲٫ قرآن دارای رسم الخط ویژه است. البته مناسب است بحث خاص که از یک سو جزو علوم قرآنی و از دیگر سو جزو فقه است مطرح گردد تا حجیّت کتابت آن معلوم شود. به هر تقدیر عدم تغییر این رسم الخط، نشان اهتمام مسلمانان جهان بر حراست از قرآن کریم و گواه پیراستگی آن از تحریف است.
لا یقومون: مراد از «قیام» در آیه فقط برخاستن از قبر نیست، تا بدین معنا باشد که رباخواران فقط در قیامت از قبر خویش افتان و خیزان حاضر می‏شوند و نمی‏توانند راست‏قامت حرکت کنند، گرچه همین مطلب در قیامت ظهور خاص دارد، بلکه مراد از این «قیام»، خط مشی و همه امور و شئونات رباخواران مانند تفکر، تکلّم و نوشتن است؛ آنان در همه حالات جنون دارند ۱٫
یَتَخَبّطُهُ: «خبط» رفتار ناهنجار و غیر متعادل داشتن است. «خَبْط عَشْواء» به رفتار ناهنجار شتر ضعیف البصر می‏گویند که به علت ضعف بینایی به طور غیر طبیعی راه می‏رود؛ گاه می‏ایستد، گاه به بیراهه می‏رود و گاه بازمی‏گردد و از هیچ خطری نمی‏پرهیزد. «خُباط» حالتی است مانند جنون؛ اما غیر از آن است ۲٫
^ ۱ – ـ ر.ک: تسنیم، ج۲، ص۱۵۸٫
^ ۲ – ـ الصحاح، ج۲، ص۱۱۲۲ ـ ۱۱۲۱، «خ‏ب‏ط».
۵۲۱

اگر کسی بر اثر نفوذ شیطان، گرفتار حالتی شود که رفتارش نامتعارف و ناهنجار باشد، می‏گویند: «یتخبّطُه الشیطان من المس». خدای سبحان تنها یک بار این تعبیر را در قرآن به کار برده است و آن هم برای رباخوار، چون رفتار و افکار و حالات رباخوار دیوانه‏وار است.
المَسّ: «مسّ»، چیزی است که به انسان آزار برساند و در این آیه کنایه از جنون است ۱٫
موعظه: «وعظ» به معنای نهی همراه با ترساندن است ۲٫ وعظ و موعظه به یک معناست، از این‏رو گاه برای «موعظه» فعل مذکّر آمده است: ﴿فَمَن جاءَهُ مَوعِظَه… ﴾ و گاه فعل مؤنث: ﴿قَد جاءَتکُم مَوعِظَهٌ مِن رَبِّکُم) ۳
فانتهی: «نهی»، باز داشتن از چیزی است، و «انتهاء»، نهی‏پذیری و باز ایستادن ۴٫
سَلَفَ: ریشه «سلوف» به معنای وقوع در گذشته است. در معنای سلوف، حیثیت مقابله ملحوظ نیست،بر خلاف سبق و تقدم و مضی که در مقابل لحوق و تأخر و استقبال‏اند، بنابراین «ما سلف»، یعنی چیزی که پیش از این واقع شده است ۵٫
عَادَ: «عود»، بازگشت به عملی برای بار دوم است ۶ ؛ چه پس از توبه یا
^ ۱ – ـ مفردات، ص۷۶۷، «م‏س‏س».
^ ۲ – ـ همان، ص۸۷۶، «و ع ظ».
^ ۳ – ـ سوره یونس، آیه ۵۷٫
^ ۴ – ـ مفردات، ص۸۲۶، «ن ه ی».
^ ۵ – ـ التحقیق، ج۵، ص۲۰۸ ـ ۲۰۷، «س ل ف».
^ ۶ – ـ همان، ج۸، ص۲۵۱، «ع و د».
۵۲۲

بدون آن، و اینکه برخی «عود» را به بازگشت پس از انصراف اختصاص داده‏اند ۱ ، نادرست است.

تناسب آیات
بعد از آیات انفاق (۲۷۴ ـ ۲۶۱)، هفت آیه (۲۸۱ ـ ۲۷۵) درباره ربا بدون هیچ‏گونه فاصله، حتی حرف ندا و مانند آن، آمده است که گویای ارتباط تنگاتنگ این دو است، هرچند ارتباطی از نوع ارتباط دو ضد با یکدیگر است؛ مانند توحید و شرک و حق و باطل، زیرا بر پایه آیات آینده، ربا از هر جهت مقابل انفاق است، از این‏رو پس از ذکر آیات سراسر لطف و رحمت و مشوّق مؤمنان به انفاق، با شدیدترین تعابیر و هولناک‏ترین تهدیدها از رباخواری منع شده است ۲٫
٭ ٭ ٭

تقابل انفاق با ربا
در بحث انفاق و ربا، اصالت با انفاق است و ذکر ربا برای دفع پدیده‏ای است که رهزن و مانع انفاق است، زیرا بحث ربا در میان مباحث مربوط به تصدّق و بیان آثار و برکات آن آمده است.
ذکر انفاق و ربا کنار یکدیگر، صنعت بدیع «تضاد» است؛ مانند ایمان و کفر، توحید و شرک، مصلحت و مفسده، صدق و کذب، حق و باطل و سود و زیان. بدین‏گونه که میان تعریف انفاق و ربا تقابل وجود دارد، زیرا انفاق
^ ۱ – ـ مفردات، ص۵۹۳، «ع و د».
^ ۲ – ـ ر.ک.: المیزان، ج۲، ص۴۰۹ ـ ۴۰۸، الأساس فی التفسیر، ج۱، ص۶۳۰٫
۵۲۳

«دادن رایگان» و ربا «گرفتن بدون عوض» است. پیداست که عطا و اخذ، متقابل هستند؛همچنین اثر انفاق در برابر اثر رباست، زیرا انفاق در ظاهر کاهش است؛ ولی در واقع افزایشِ صادق دارد و ربا در ظاهر، افزایش است و در واقع، کاهش و نابودی، از این‏رو نوع احکامِ فقهی، کلامی، اخلاقی و اجتماعی انفاق، چه صریح یا کنایی، مخالف آنها برای ربا ثابت است؛ برای نمونه، طبق آیاتی که قبلاً بازگو شد انفاقْ گام نهادن در راه خدا و رشد است؛ ولی ربا قدم برداشتن در راه طاغوت و غی است؛ نیز انفاق برای طلب رضای خدا و سبب تثبیت نفس است؛ لیکن ربا برای تأمین هوای نفس و سبب اضطراب و تزلزل نفس و آشفتگی است؛ همچنین انفاق پایگاه اجتماعی انسان را بنیان مرصوص می‏سازد؛ امّا ربا انسانها را بر لبه متزلزل و لرزان آتش می‏گذارد. آری انفاق با توجّه به میزان اخلاص، از دو برابر تا بی‏شمار پاداش برخوردار است و در مقابل، ربا، کم یا زیاد، فردی یا اجتماعی، از ثروتمندان گرفته شود یا از مستضعفان، خطراتی را از نابودی مال تا سقوط و زوال اجتماعی و نبرد با خدا و رسول اوصلی الله علیه و آله و سلم در پی دارد.
شیطان نیز در انفاق و ربا، نقش دوگانه‏ای دارد: در اصل انفاق، فرمان ترک می‏دهد و انفاق کننده را از فقیر شدن می‏ترساند: ﴿الشَّیطنُ یَعِدُکُمُ الفَقر) ۱ و هنگام انفاق نیز او را به دادن مال خبیث و پست فرا می‏خواند و پس از انفاق با وسوسه به منّت و آزار وا می‏دارد، تا انفاقش را باطل و نابود سازد؛ ولی در ربا شیطان نخست تلقین می‏کند که ربا مانند بیع است و بدین‏سان قبح ربا را می‏ریزد؛ سپس با وسوسه سودآور بودن ربا، فرد را به طمع وامی‏دارد.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۶۸٫

۵۲۴

هشدار دهنده و عبرت‏آموز اینکه سرانجام، شیطان از رباخوار تبرّی می‏جوید و او را با اعمال زشتش تنها می‏گذارد، پس وسوسه شیطان در مقابل راهنمایی حق است و کار شیطان مخالف حق، چون شیطان، خود را برابر حق می‏بیند و برای ابطال آن می‏کوشد.

مشی دیوانه‏ وار رباخواران
از حصر ﴿لایَقومونَ اِلاّکَما یَقوم… ﴾ برمی‏آید که هرگز رباخوار مشی عاقلانه‏ای ندارد، چون نفرمود «قیامش مانند قیام دیوانه است»، تا احتمال معقول بودن بعضی از کارهای دیگر او باشد، بلکه به صورت حصر فرمود که رباخوار قیام ندارد، مگر دیوانه‏وار.
بعضی با استناد به حدیث معراج، در بیان قیام مخبطانه رباخوار گفته‏اند: «اموال ربوی در شکم آنان، انبوهی از اجرام را به همراه دارد که از شدت این اجرام و بزرگی شکم نمی‏توانند حرکت کنند؛ نه اینکه رباخوار به جهت مخبّط و جن‏زده‏بودن، نمی‏تواند برخیزد» ۱
این سخن ناتمام است، چون حدیث معراج با ظاهر آیه، دو دلیل جداگانه برای اثبات دو رذیلت‏اند؛ نه متعارض، تا یکی مخصّص یا مقیّد دیگری باشد، زیرا حضرت ختمی مرتبت‏صلی الله علیه و آله و سلم در سفر آسمانی خود، افراد شکم بزرگی را دیدند که توان برخاستن نداشتند؛ آن‏گاه از جبرئیل پرسیدند که آنها چه کسانی هستند. وی گفت که رباخواران‏اند ۲٫ این روایت بر سلامت عقل آنان دلالت ندارد تا با ظاهر آیه ناسازگار باشد، بلکه بیان عذاب حسّی است و آیه
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۴، ج۷ ، ص۹۷٫
^ ۲ – ـ ر.ک: تفسیر القمی، ج۱، ص۹۳؛ الکافی، ج۲، ص۲۸۵٫
۵۲۵

مورد بحث درباره عذاب عقلی رباخوار است، بنابراین، روایت یاد شده مخصّص آیه نیست و ظهور خبط به قوّت خود باقی است.
تذکّر: اموال حرام ربوی با ساختار نظام فطری انسان هماهنگ نیست، ازاین‏رو جذب نخواهد شد و صورت ملکوتی آن ممکن است به وضعی باشد که در معراج دیده شد.

سرّ اطلاق جنون درباره رباخوار
تعبیر «خبط» درباره دیگر گناهان مانند آدمکشی و شرابخواری نیامده است، با اینکه در ظاهر، قاتل و خمّار سزاوارترند که در دنیا و آخرت مخبّط باشند. سرّ مخبّط بودن قیام رباخوار، آن است که تفکر اقتصادی او جنون‏آمیز و وارونه است. چون براساس منطق رباخواران، اقتصاد فقط ربوی است و ربا اصل و محور اقتصاد است و بیع، فرع و شبیه آن: ﴿اِنَّمَا البَیعُ مِثلُ الرِّبوا﴾.
این تفکّر وارونه همه اوصاف و افعال رباخوار را مخبطانه می‏کند، چنان‏که خبط و خلط و جدال، در سخن رباخواران کاملاً مشهود است، بنابراین جمله ﴿اِنَّمَا البَیعُ مِثلُ الرِّبوا﴾ تشبیه مقلوب نیست، بلکه زبانِ حالِ رباخواران و تشبیه مستقیم و نوعی مجادله و هجوم است که چرا ما را سرزنش می‏کنید؛ اگر ربا بد است، داد و ستد شما هم که مثل ربای ماست، پس آن هم باید بد باشد. این همان جدال باطل است: ﴿وکانَ الاِنسنُ اَکثَرَ شی‏ءٍ جَدَلا) ۱ ﴿الَّذینَ یُجدِلونَ فی ءایتِنا… ) ۲ و کسی که تراکم هیزم خشک را مانند رشد نخل باسق می‏داند، مخبّط است.
^ ۱ – ـ سوره کهف، آیه ۵۴٫
^ ۲ – ـ سوره شوری، آیه ۳۵٫
۵۲۶

تأثیر جنّ در جنون
مراد از «شیطان» در ﴿یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطنُ مِنَ المَسّ﴾، یا مفهوم کلی «کلّ شریر» (هر شرّی) است که مصادیق آن، ابلیس و دیگر جنّیان و انسانهای شرورند؛ یا فقط ابلیس است که از طایفه جنّ به شمار می‏رود ۱٫ به هر تقدیر، از آیه استفاده می‏شود که جنّ می‏تواند بعضی را مجنون کند و شیطان در جنون بعضی از دیوانگان اثر دارد؛ هرچند شیطان شاید نتواند به صورت مباشرت و استقلالی چنین کند، بلکه اسباب طبیعی، اختلال اعصاب و بیماریهای مغزی، علل قریب دیوانگی است و شیطان هم در طول آن اسباب لحاظ می‏شود، چنان که «ضُرّ» که همان «مرض» است، با اسباب طبیعی و ظاهری در بدن انسان پدید می‏آید؛ ولی به شیطان هم نسبت داده شده است: ﴿اَنّی مَسَّنِی الشَّیطنُ بِنُصبٍ وعَذاب) ۲ ﴿اَنّی مَسَّنِی الضُّرُّ واَنتَ اَرحَمُ الرّحِمین) ۳
غرض آنکه، علل طبیعی جنون سبب نمی‏شود اثر شیطان را در جنون انکار کرد و تشبیه رباخوار و مجنون و جن‏زده را برای مماشات و مداوا با فرهنگ خرافی مردم، مانند اعتقاد به جن‏زدگی، دانست، زیرا جن‏زدگی خرافات نیست و خداوند والا برتر از آن است که در کلامش، به هر شکلی، به مطلب خرافی استناد کند، هرچند در قالب تشبیه باشد، بلکه خداوند در نقل سخنان خرافی هم قطعاً بطلان آن را بیان می‏کند، چون در کلام خدای سبحان باطل و خرافات اصلاً راه ندارد، هرچند به شوخی: ﴿لایَأتیهِ البطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ
^ ۱ – ـ مفردات، ص۴۵۴، «ش ط ن».
^ ۲ – ـ سوره ص، آیه ۴۱٫
^ ۳ – ـ سوره انبیاء، آیه ۸۳٫
۵۲۷

ولامِن خَلفِه) ۱ ﴿اِنَّهُ لَقَولٌ فَصل ٭ وما هُوَ بِالهَزل) ۲
تذکّر: ۱٫ جنّ در فرهنگ قرآن همانند انس موجودی متفکر و مختار و مکلّف و برای عبادت آفریده شده است. برخی از آنها مؤمن و بعضی کافرند. سطح تعقّل آنها همانند انسان نیست. نیل به مقام نبوت، رسالت، امامت و خلافت الهی مقدور آنها نخواهد بود.
۲٫ میکروب را نوعی از جن پنداشتن ۳ ، نه دلیل عقلی دارد و نه شاهد نقلی.

قیاس ربا به بیع
کسی که خودمحور است و اندیشه خام خود را خرد ناب می‏پندارد، مشمول ﴿فَرِحوا بِما عِندَهُم مِنَ العِلم) ۴ است. چنین مختالی در جاهلیت کهن بیع و ربا را همسان می‏انگاشت و در جاهلیت مدرن مضاربه و ربا را همتای هم می‏داند و اگر در گذشته گفته می‏شد: ﴿اِنَّمَا البَیعُ مِثلُ الرِّبوا﴾ در این عصر گفته می‏شود: «انّما المضاربه مثل الربا»، از این‏رو بانکداری اسلامی را که در قالب عقود اسلامی فعالیت اقتصادی دارد همانند مراکز ربوی دارج سودجویان می‏پندارد. در حالی که این قیاسها چه کهن و چه نو مع الفارق‏اند، زیرا بیع و نیز مضاربه تبادل کالا به نقد یا تبادل کار به نقد است و هیچ‏یک اکل مال به باطل، یعنی یاوه‏خوری، درآمد رایگان و مانند آن را به همراه ندارد. البته
^ ۱ – ـ سوره فصّلت، آیه ۴۲٫
^ ۲ – ـ سوره طارق، آیات ۱۴ ـ ۱۳٫
^ ۳ – ـ تفسیر المنار، ج۳، ص۹۶٫
^ ۴ – ـ سوره غافر، آیه ۸۳٫
۵۲۸

همان‏طور که جنون گاهی مطبق است و زمانی ادواری و گاهی نیز مقطعی و موردی است و گاهی مطلق، ممکن است رباخوار در خصوص مسئله اقتصادی گرفتار جنون شود و در سایر مسائل، عادی و متعارف باشد، چنان‏که ممکن است رباخواری که طرز تفکّر او ﴿اِنَّمَا البَیعُ مِثلُ الرِّبوا﴾ است در تمام شئون گرفتار جنون شده باشد.

بیع مشکل‏ گشا و ربای مشکل‏ ساز
قرآن کریم پس از نقل سخن رباخواران که بیع را فرع و ربا را اصل قرار می‏دهند: ﴿قالوا اِنَّمَا البَیعُ مِثلُ الرِّبوا﴾، بدون اعتنا به گفته آنان، اعلام می‏دارد خدای سبحان که زمامدار امور تکوین و تشریع است، بیع را حلال و ربا را حرام کرده است: ﴿واَحَلَّ اللهُ البَیعَ وحَرَّمَ الرِّبوا﴾.
معنای لغوی حلال و حرام، گشودن و ممنوع ساختن است و معنای اصطلاحی این دو نیز مناسب معنای لغوی است. بیع و تجارت، مُجاز است و حلاّل مشکلات و گشاینده گرههای کور اقتصادی؛ ولی ربا حرام و گره‏ساز است و انسانها را از بهره‏برداری صحیح از اموال خود محروم می‏سازد، پس ربا فقط مشکل آفرین است.
احکام الهی، به استناد مصالح و مفاسد مکنونی است که خدای حکیم از آن آگاه است و بندگان در صدد فهم آن اسرار و رموزند که به برخی از آنها پی‏برده‏اند. مصالح بیع و مفاسد ربا پشتوانه تحلیل یکی و تحریم دیگری شده است.

نموداری از تضارب آراء
بسیاری از مفسّران، جمله ﴿واَحَلَّ اللهُ البَیعَ وحَرَّمَ الرِّبوا﴾ را حالیه انشائیه
۵۲۹

دانسته ‏اند ۱ ؛ ولی استاد علامه طباطبایی به چند دلیل، آن را جمله‏ای مستقل و خبری می‏دانند:
۱٫ از نظر ادبی، اگر فعل ماضی حال واقع شود، باید با حرف «قد» همراه باشد.
۲٫ از نظر معنا، محتوای آیه با ترکیب جمله حالیه سازگار نیست، چون حال، قید برای زمان عامل خود و ظرف زمان تحقق آن است و اگر حال باشد معنا چنین می‏شود: خبط رباخواران به جهت آنکه می‏گویند بیع مانند رباست، در حالی است که خدا بیع را حلال و ربا را حرام کرده است؛ نه قبل و بعد از تشریع الهی، با آنکه پیش از این انشای حلیّت و حرمت و پس از آن نیز رباخواران مخبّطاند، زیرا قبل از این آیه نیز [در آیه ۱۳۰ آل‏عمران] حرمت ربا جعل شده بود.
۳٫ اگر جمله انشایی باشد، معنایش این است: اکنون حلّیت و حرمت تشریع می‏شود و خبط رباخواران هم در همین ظرف جعل حکم است ۲٫
هر چند فرموده‏های حضرت استاد متین و ستودنی است ولی اولاً بعید نیست در اینجا حرف «قد» مقدر باشد؛ مانند آیه ﴿اَو جاءوکُم حَصِرَت صُدورُهُم) ۳ که گفته‏اند: «قد حصرت» بوده است ۴ ، پس احتمال جمله حالیه با تقدیر «قد» مشکلی ندارد.
ثانیاً اشکال معنایی به حال بودن جمله، در صورتی است که ﴿واَحَلَّ اللهُ
^ ۱ – ـ التبیان، ج۲، ص۳۶۰؛ نظم الدرر، ج۱، ص۵۳۶
^ ۲ – ـ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۴۱۶ ـ ۴۱۵٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۹۰٫
^ ۴ – ـ ر.ک: البهجه المرضیه، ص۲۳۷ ـ ۲۳۶٫
۵۳۰

البَیعَ وحَرَّمَ الرِّبوا﴾، حال برای ﴿یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطن﴾ باشد؛ نه برای ﴿قالوا اِنَّمَا البَیعُ مِثلُ الرِّبوا﴾؛ یعنی در حالی این حرف را می‏زدند که خدا بیع را حلال و ربا را حرام فرموده است.
شایان ذکر است که انشا با تشریع تفاوت دارد؛ تشریع مکرّر، صحیح نیست؛ ولی تکرار انشا اشکالی ندارد. تشریع ربا در گذشته صورت گرفته بود؛ اما در قالب جمله انشایی به شکل مکرّر، همان حکم تشریعی ابلاغ و تأکید می‏شود؛ مانند دو روایت حاوی یک حکم، برای یک موضوع که از سوی امام باقر(علیه‌السلام) و امام صادق(علیه‌السلام) صادر شده باشد، پس اگر جمله را انشایی بدانیم، محذور تکرار در تشریع پیش نمی‏آید.

حرمت و بطلان عقد ربوی
از اسناد حکم حرمت به ربا: ﴿وحَرَّمَ الرِّبوا﴾ چند نکته فهمیده می‏شود که به برخی از آنها اشاره می‏شود:
۱٫ ربا، اعم از معاملی و قرضی، تکلیفاً حرام است. همان‏طور که عقد نکاح در حال احرام گناه است عقد ربوی، خواه در بیع و خواه در قرض، حرام است و حرمت آن اختصاصی به مطلب وضعی ندارد.
۲٫ پیمان ربوی، خواه در بیع و خواه در قرض، باطل است؛ نظیر عقد نکاح در حال احرام که گذشته از حرمت تکلیفی، محکوم به بطلان وضعی است.
۳٫ حرمت مال ربوی، بر اثر گناه ویژه رباست؛ نه اینکه چون معامله باطل است و تصرف در مال از سنخ تصرف غاصبانه است حرام می‏باشد. ممکن است در موردی چند عنوان جمع شوند؛ لیکن حرمت مال ربوی به استناد عنوان خاص است به طوری که رضایت مُرابیانه اثر ندارد، نظیر رضایت
۵۳۱

مُقامرانه در قمار، هرچند رضایت مطلق و منقطع از این پیمان منحوس، اثر خاص خود را خواهد داشت.
۴٫ تفکیک حرمت تکلیفی از وضعی و نیز امکان جمع هر دو شواهد فراوانی دارد؛ مانند: أ.حرمت تکلیفی بدون وضعی، نظیر خرید و فروش خارجی که مستلزم صرف وقت و تضییع حضور در نماز جمعه است که بیع وقت ندا تکلیفاً حرام ولی وضعاً حلال است و حرمت تکلیفی آن ناظر به صِرف عقد لفظی در اثنای حضور در میعاد نماز جمعه نیست بلکه مربوط به بیع خارجی است که مزاحم حضور است.
ب. حرمت وضعی بدون منع تکلیفی، نظیر فروش چیزی که منفعتِ حلال عقلائی ندارد که در این‏گونه موارد معامله باطل است؛ هرچند صرف پیمان حلال است.
ج. شراب‏فروشی که هم تکلیفاً حرام و هم وضعاً باطل است و نشان حرمت تکلیفی آن (نظیر حرمت تکلیفی پیمان ربوی) ملعون بودنِ کاتب، شاهد و… است.
۵٫ حرمت و فساد پیمان ربوی متعلق به متن بیع یا قرض ربوی است؛ نه بر اثر سرایت شرط فاسد که احتمال تفکیک مطرح گردد؛ هرچند احتمال جداسازی شرط زیاده فی الجمله قابل طرح است.
فخر رازی به تبع شافعی گمان کرده است که ﴿واَحَلَّ اللهُ البَیعَ وحَرَّمَ الرِّبوا﴾ مجمل است و حلّیت بیع و حرمت ربا را باید از روایات فهمید. وی دلیلهایی را ذکر می‏کند:
۱٫ ﴿البَیع﴾، مفردِ همراه «ال» است که نشان عموم نیست و فقط می‏رساند که یک بیع را خدا حلال کرده و یک ربا را حرام و آن یکی را مشخص
۵۳۲

نفرموده است، پس عبارت مجمل است.
۲٫ بر فرض که مفردِ دارای «ال» نشانِ عموم باشد، عموم آن نسبت به عموم مستفاد از الفاظِ عموم، ضعیف است؛ همچنین با تخصیص فراوانی که پیدا می‏کند، سبب کذب کلام الهی می‏شود، زیرا بیع اعیان محرّم و نجس حلال نیست ۱٫
این ادله فخر رازی ناصواب است، زیرا اولاً مفرد دارای «ال» نشانِ عموم است؛ لیکن عموم اطلاقی که از مقدّمات حکمت به دست می‏آید نه عموم وضعی. آری، ظهور وضعی عام در عموم، از ظهور اطلاقی مطلق قوی‏تر است؛ لیکن پس از لحاظ مقدمات حکمت، ظهور اطلاقی نیز حجت است.
ثانیاً ﴿واَحَلَّ اللهُ البَیعَ وحَرَّمَ الرِّبوا﴾ جمله انشایی است نه خبری، پس کثرت تخصیص، بر فرض صحت آن، مستلزم کذب نیست، زیرا کذب و صدق از ویژگیهای جمله خبری است، پس بیع مطلقاً حلال و ربا مطلقاً حرام است و آیه هیچ‏گونه اجمالی ندارد و در مورد شک می‏توان به اصاله الاطلاق تمسک و رفع شک کرد.

موعظه بودن احکام الهی
آیات متعددی معارف دینی را موعظه نامیده است؛ مانند: ﴿هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وهُدًی ومَوعِظَهٌ لِلمُتَّقین) ۲ ﴿قَد جاءَتکُم مَوعِظَهٌ مِن رَبِّکُم وشِفاءٌ لِما فِی الصُّدور) ۳ در آیه مورد بحث نیز خداوند حکیم از حکم تحریم ربا، به موعظه
^ ۱ – ـ ر.ک: التفسیر الکبیر، مج۴، ج۷، ص۱۰۰٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۳۸٫
^ ۳ – ـ سوره یونس، آیه ۵۷٫
۵۳۳

یاد کرده است: ﴿فَمَن جاءَهُ مَوعِظَهٌ مِن رَبِّه﴾ که نشان می‏دهد احکام الهی از مواعظ خداست و برای خیرخواهی بشر جعل شده و از نعمتهای الهی است، پس باید به جهت این خیرخواهی و جعل این قانونهای رشدآفرین و سالم‏ساز، خدای سبحان را شاکر بود.
موعظه‏ای که از سوی «ربّ» باشد: ﴿… مِن رَبِّه﴾، برای رشد و شکوفایی، و تربیت انسانها و تقدیر و تدبیر امور آنهاست.
موعظه الهی همه انسانها حتّی رباخواران را شامل می‏شود؛ لیکن آنان گوش جان به مواعظ الهی نمی‏سپارند، بلکه با گذاشتن انگشتان در گوش، از ورود مواعظ به خانه دل جلوگیری می‏کنند: ﴿واِنّی کُلَّما دَعَوتُهُم لِتَغفِرَ لَهُم جَعَلوا اَصبِعَهُم فی ءاذانِهِم) ۱ خدای هادی، همه انسانها را نه تنها با موعظه، بلکه با جدال احسن و حکمت و برهان به راه حق فرا می‏خواند.

نهی از منکر بودن وعظ الهی
آوردن ﴿فَانتَهی﴾ به جای «فاتّعظ» برای آن است که وعظ خدا تنها اندرز نیست، تا ارشادِ محض یا حکم اخلاقی صرف باشد، بلکه موعظه او نهی از منکر است، پس اوامر و نواهی الهی هم قانون است و هم موعظه و انسان پندپذیر، از کار زشت «منتهی» می‏شود و خود را باز می‏دارد.

حکم وضعی و تکلیفی مال ربوی
در صدر اسلام، پیش از نزول حکم ربا، برخی از مسلمانان رباخوار بودند. با
^ ۱ – ـ سوره نوح، آیه ۷٫
۵۳۴

نزول آیه ﴿فَلَهُ ماسَلَف﴾ کیفر رباخواری درباره این دسته از مسلمانان منتفی شد. اصطلاح «قانون به ما سبق عطف نمی‏شود» ۱ برگرفته از فرمان قرآنی «فَلَهُ ماسَلَف» است.
نامسلمانان رباخوار در نظام اسلامی و پس از نزول حکم و قانون نیز هرچند مکلف به اجرای احکام فقهی اسلام‏اند و قانون درباره آنان به طور کامل اجرا می‏شود؛ لیکن با پذیرش دین اسلام تفضلاً مشمول قاعده فقهی «الإسلام یجبّ ما قبله» ۲ هستند و در نتیجه حکم ﴿فَلَهُ ماسَلَف﴾ آنها را نیز دربرمی‏گیرد و قانون درباره آنان نیز به ما سبق عطف نمی‏شود.
بر این اساس، پذیرش دین مبین اسلام، تفضّلاً سبب جبران تخلفات پیش از آن می‏شود؛ ولی پس از صدور حکم ربا یا پذیرش دین، هیچ کس اجازه ندارد باقی‏مانده طلبهای ربوی را از مدیون دریافت کند و تنها اصل مال خود را مالک است: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اتَّقوا اللهَ وذَروا ما بَقِی مِنَ الرِّبوا) ۳
حکم ﴿فَلَهُ ماسَلَف﴾ شامل مسلمان رباخوار نمی‏شود، بلکه اطلاقاتی نظیر ﴿ولاتَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبطِل﴾ او را دربرمی‏گیرد و نسبت به اَسناد ربوی گذشته مدیون است و باقی‏مانده را هم باید ابطال کند، هرچند توبه کند.
نتیجه آنکه حکم وضعی اموال ربوی گذشته درباره غیر مسلمان رباخوار، صحت تملک است و اموال ربوی، ملک او می‏شود: ﴿فَلَهُ ماسَلَف﴾؛ ولی حکم تکلیفی آن، یعنی رابطه او با خدا، به امر الهی واگذار شده است:
^ ۱ – ـ امثال و حکم، ج۲، ص۱۱۵۵٫
^ ۲ – ـ ر.ک: القواعد الفقهیه، ج۱، ص۵۶۴۷؛ بحار الانوار، ج۶۷، ص۲۷۱٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۷۸٫
۵۳۵

﴿واَمرُهُ اِلَی الله﴾. شاید در قیامت بخشوده شود.
البته می‏توان گفت که ﴿فَمَن جاءَهُ مَوعِظَهٌ مِن رَبِّهِ فَانتَهی فَلَهُ ماسَلَف) ۱ اختصاصی به ربا ندارد و همچنان به اطلاق خود باقی است، پس کسی که پیش از دست یافتن به حکم الهی، خلاف آن عمل کرده است، نسبت به گذشته از جهت حکم تکلیفی چیزی بر او نیست؛ ولی از جهت حکم وضعی، مانند قضا، کفاره و…، تابع امر خداست. چنان‏که ﴿واَمرُهُ اِلَی الله﴾ نیز ویژه ربا نیست، بلکه در هر موردی امر اخروی آن به خدا واگذار می‏شود که با دستور قضا یا پرداخت کفاره در کنار توبه و… آن را جبران کند یا تکلیف او با اراده الهی مشخص خواهد شد. اگر حکمت او اقتضای بخشش کرد، فردْ بخشوده می‏شود، وگرنه به تناسب جرمش عذاب می‏گردد، پس ﴿واَمرُهُ اِلَی الله﴾ مخصوص حکم تکلیفی اخروی نیست، بلکه حکم وضعی را هم دربر می‏گیرد و خدا برای جبران گذشته، افزون بر توبه، قضا و کفاره و… را نیز مشخص خواهد فرمود ۲٫
تذکّر: قاعده «الاسلام یَجُبُّ ما قبله» ۳ ناظر به احکام تکلیفی و وضعی است که از ناحیه اسلام آمده است، مانند قضای نماز و روزه، کفّاره، خمس، زکات، فدیه و…؛ امّا سایر دیون مالی که قبل از اسلام نیز بوده است و جزو ره‏آورد خصوصی اسلام نیست، مانند بیع نسیه، قرض و اتلاف مال دیگران، در همه این‏گونه موارد، دین بر عهده شخصْ مستقر است و اسلام آوردن آن شخص موجب سقوط دین از ذمّه او نمی‏شود.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۷۵٫
^ ۲ – ـ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۴۱۷٫
^ ۳ – ـ ر.ک: القواعد الفقهیه، ج۱، ص۵۶ ـ ۴۷٫
۵۳۶

عذاب یکسان اصرار بر رباخواری و بازگشت به رباخواری
مورد آیه، خصوص بازگشت به رباخواری پس از توبه نیست، بلکه کسی هم که پس از ابلاغ حکم تحریم ربا، همچنان بر رباخواری اصرار دارد، از جهنمیان جاوید در آن است. همین مطلب را از تقابل ﴿عاد﴾ با ﴿فَانتَهی﴾ نیز می‏توان فهمید، چون ﴿فَانتَهی﴾ خودداری کردن از رباخواری و ﴿عاد﴾ به قرینه تقابل، خودداری نکردن و ادامه دادن آن است؛ مانند آیه ﴿قُل لِلَّذینَ کُفَروا اِن یَنتَهوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَفَ واِن یَعودوا فَقَد مَضَت سُنَّتُ الاَوَّلین) ۱ پس «عود» ادامه و اصرار و عادت به رباخواری را شامل می‏شود؛ در نتیجه می‏توان حکم خلود در آتش را برای افرادی دانست که پس از ابلاغ حکم حرمت، باز هم روش و عادت و برنامه خود را رباخواری قرار دهند؛ نه اینکه یک‏بارِ دیگر به رباخواری آلوده شوند.
تذکّر: تعبیر ﴿فَلَهُ ماسَلَف﴾ با ﴿عَفَا اللهُ عَمّا سَلَف) ۲ فرق دارد، چنان‏که تذییل ﴿اِنَّ اللهَ کانَ غَفورًا رَحیما﴾ بعد از جمله ﴿اِلاّما قَد سَلَف) ۳ با آنچه در آیه مورد بحث رسیده فرق دارد، و آن فرق، وعده به مغفرت و ایجاد روح امید در آن آیات است.

جاودانگی در جهنّم و راز تهدید به آن
پس از پذیرش اسلام یا صدور حکم ربا، پافشاری بر رباخواری گذشته یا
^ ۱ – ـ سوره انفال، آیه ۳۸٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۹۵٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۲۳٫
۵۳۷

بازگشت به آن پس از توبه، سبب جاودانگی در جهنّم می‏شود: ﴿ومَن عادَ فَاُولئِکَ اَصحبُ النّارِ هُم فیها خلِدون﴾، زیرا کسی که در قلب و عمل حرمت ربا را نپذیرد، منکر یکی از ضروریات دین شده است که سبب ارتداد و کفر او می‏شود و کافران و مرتدان، جاودانه در آتش جهنّم می‏سوزند؛ ولی کسی که در قلب معتقد به حرمت رباست و آن را یکی از احکام نورانی اسلام می‏داند و در عمل اهل رباست، در دوزخ جاودانه نیست و خلود درباره او به معنای مکث طولانی است ۱ ، چنان‏که اگر کسی مؤمنی را به سبب ایمانش بکشد، کیفر او خلود در نار است ۲ ؛ ولی چنانچه عمداً به جهت مسائل شخصی بکشد، خلود درباره او به معنای مکث طویل است.
غرض آنکه صِرف انجام کبائر، سبب خلود نیست، بلکه ارتکاب کبیره به همراه کفر و ارتداد مستکبرانه و انکار جاحدانه ضروری دین، خلودآور است. راز تهدید رباخواران به خلود در آتش نیز آن است که غالب اصرارکنندگان بر کبائر و رباخواری، التزام قلبی به حکم الهی ندارند و رباخواری از کفر درونی آنان سرچشمه می‏گیرد، پس تهدید خلود به سبب کفر درونی است نه ارتکاب عملی کبیره؛ آن‏گونه که معتزله پنداشته و برپایه این آیه گفته‏اند: «مرتکب گناه بزرگ، مخلّد در آتش است» ۳ و زمخشری هم بر آن مهر تأیید زده است ۴!
^ ۱ – ـ ر.ک: التفسیر الکبیر، مج۴، ج۷، ص۱۰۲ ـ ۱۰۱؛ الجامع لاَحکام القرآن، مج۲، ج۲، ص۳۲۹؛ المیزان، ج۲، ص۴۱۸٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۹۳٫
^ ۳ – ـ شرح المقاصد، ج۵، ص۱۵۵٫
^ ۴ – ـ الکشّاف، ج۱، ص۳۲۱٫
۵۳۸

اشارات و لطایف

۱٫ انواع ربا
ربا از نظر فقهی دو نوع است:
أ. ربای معاوضی: مبادله دو همجنس است همراه با زیاد گرفتن، در صورتی که آن دو مکیل و موزون باشند، پس در این قسم دو شرط هست: از یک جنس بودن عوض و معوّض؛ مکیل و موزون بودن نه معدود یا ممسوح بودن. علامه حلّی می‏فرمایند: «الرّبا یجری فی المکیل و الموزون مع اتفاق الجنسین بالإجماع» ۱
ب. ربای قرضی: مشروط و مقیّد به شرط و قیدی نیست و مطلق است؛ یعنی از هر چیزی که به کسی قرض ۲ بدهند و شرط زیادت کنند، ربای قرضی است؛ آن زیادی، عینی باشد، مانند زیاد شدن پول، یا حکمی.
ربای معاملی با ربای قرضی از چند جهت تفاوت دارد:
۱٫ محدودیتی که در ربای معاملی هست، در ربای قرضی نیست؛ یعنی در هر قرضی که شرط اضافه کند، آن چیز مکیل باشد یا موزون، معدود باشد یا
^ ۱ – ـ مختلف الشیعه، ج۵، ص۱۱۴٫
^ ۲ – ـ قرض غیر از دَین است، هرچند احیاناً کنار یکدیگر آورده می‏شوند. «قرض» در اصطلاح فقهی، عقدی است که به ایجاب و قبول و شرایط مشخّصی نیاز دارد (جواهر الکلام، ج ۲۵، ص ۵ ـ ۱)؛ ولی دَین با عقدِ قرض یا عقودی دیگر مانند بیع نسیه یا براساس ضمان پدید می‏آید: اگر کسی مال مردم را تلف کند، قاعده «من أتلف مال الغیر بلا إذن منه فهو له ضامن» شامل حال اوست. این ضمان، دَین‏آور است؛ یعنی آن ضامن، مدیون است؛ نه مقروض، زیرا این، دَیْنی نیست که با عقد و ایجاب و قبول پدید آمده باشد، بلکه با اتلاف مال غیر و ضامن بودن، بر ذمّه او آمده است (ر.ک: القواعد الفقهیه، ج۲، ص۵۰ ـ ۲۵).
۵۳۹

ممسوح، حرام است، پس حرمت ربای قرض از حرمت ربای بیع گسترده‏تر است.
۲٫ در ربای قرضی احتمال انحلال هست؛ یعنی داد و ستد به رأس المال و مقدار افزوده منحل شود، در نتیجه سرمایه حلال باشد و مقدار زاید حرام؛ ولی در ربای معاملی، اصل داد و ستد باطل و حرام است و انحلالی در آن صورت نمی‏گیرد؛ یعنی اگر جنس مکیل یا موزونی را با شرط زیاده با همجنس آن معاوضه کنند، همه معامله فاسد و حرام است و مانند فروش شراب به ضمیمه سرکه نیست که داد و ستد به دو معامله منحل شود: یکی فروش شراب که حرام و باطل است و دیگری فروش سرکه که حلال است و صحیح.
تذکّر: جریان ربا و سایر مسائل اقتصادی، بدون کارشناسی دقیق مالی حل نمی‏شود، زیرا بین قرض متن مال و مقدار معین از آن و بین قرض مالیت و ارزش مالی و قدرت خرید فرق است، چون جریان تورّم در قسم اول مؤثّر نیست؛ ولی در قسم دوم بی‏اثر نیست، چنان‏که دیون معوّقه و مهریه‏های درازمدت نیز هرچند از نظر متن مال تفاوت پیدا نمی‏کند؛ ولی از منظر مالیّت و قدرت خرید و تورّم متفاوت می‏شود.

۲٫ نزول از مصادیق ربا
کم کردن و نزول نیز حکم ربا را دارد، زیرا یک طرف آن رباست، پس جایی که کسی از دیگری دَینی بر عهده دارد و مدیون باید پس از یک ماه دیگر بپردازد ولی طلبکار برای وصول دَیْن خود در زمان نزدیک‏تر، بخشی از آن را می‏کاهد، این معامله جایز نیست و مانند آن است که هزار تومان بدهد و یک ماه بعد، هزار و صد تومان بگیرد. این عمل نیز رباست، پس روح نزول و ربا به یک چیز
۵۴۰

برمی‏گردد، گرچه در ظاهر متفاوت هستند.

۳٫ عاقلان دیوانه در قیامت
دیوانگان دنیوی، تنها عذاب حسّی دارند؛ دیوانه، گاه از سرما، گرما، گرسنگی و نبود مسکن رنجور می‏گردد؛ ولی شرمساری یا عذاب روحی و درد روانی ندارد، زیرا فاقد ادراک است؛ مگر برخی از آنها که از ادراک نسبی برخوردارند. آری بستگان او از حالاتش رنج می‏برند؛ ولی خود او رسوایی را نمی‏فهمد.
اما دیوانگان قیامت، عاقلان دیوانه‏اند، چون می‏فهمند که دیوانه‏اند و ازاین‏رو رنج می‏برند و این جنون عارضی، عذاب حسّی و روحی دارد و عذاب اَلیم است. عذاب حسّی آنان داشتن شکم بزرگ انباشته از مال حرام است که رفتن و برخاستن را برای آنان دردآور می‏سازد و عذاب عقلی، آشفته سری آنان است که سبب اختلال رفتاریشان می‏شود.

۴٫ میزان عقل و سفاهت
عقل در مکتب وحی، نیرویی است که با آن خدا پرستیده شود و بهشت به دست آید: «[العقل] ما عبد به الرَّحمان و اکتسب به الجنان» ۱ عکسِ نقیضش آن است که اگر چیزی با آن خدا عبادت نشد و بهشت به دست نیامد، عقل نیست، چنان‏که قرآن می‏فرماید: ﴿ومَن یَرغَبُ عَن مِّلَّهِ اِبرهیمَ اِلاّمَن سَفِهَ نَفسَه) ۲ کسی که از روش حضرت خلیل حق فاصله بگیرد، سفیه است نه
^ ۱ – ـ الکافی، ج۱، ص۱۱٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۳۰٫
۵۴۱

عاقل. البته سفیه غیر از دیوانه است؛ ولی از جهتی در مقابل عاقل قرار دارد.
بر این اساس، اگر فرد یا جامعه‏ای قصد عبادت خدا و کسب بهشت را نداشته باشد، هر چند به ظاهر متمدّن و پیشرفته و با سواد باشد، در باطن، جامعه‏ای سفیه است و اگر این «سَفَه» در دنیا پوشیده بماند، در قیامت که ظرف ظهور حقایق است، آشکار می‏گردد.
رباخوار نه تنها خدا را نمی‏پرستد، بلکه در مقام نبرد با خدا و رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم است، از این‏رو در پایین‏ترین درجه سفاهت بلکه دیوانگی است، چون ربا فقط گناه فردی نیست، بلکه فتنه و بلای اجتماعی است. ربا، هم در اسلام و هم در شرایع پیشین حرام شده است. رباخواری برای یهودیان پیشه و حرفه شده بود، از این‏رو همین آفت اجتماعی از عوامل نزول عذاب و ظهور غضب الهی بر آنان شمرده شده است: ﴿فَبِظُلمٍ مِنَ الَّذینَ هادوا… ٭ واَخذِهِمُ الرِّبوا وقَد نُهوا عَنه) ۱
رباخوار در سفاهت، مانند کسی است که پشته هیزمی را از انبار دیگران به انبار خود بکشد و ادّعا کند که هیزمهایش رشد داشته است! این توهّمی سفیهانه است، زیرا رشد هنگامی است که نهالی را بکارند و آن نهالْ نخلی تنومند گردد و رباخوار که در آمد دیگران را از آنِ خود می‏داند، تفکری مخبّطانه و غیر عاقلانه دارد.

۵٫ تعلیم وحیانی مَحْق ربا
آثار شوم دنیوی و اخروی ربا را باید وحی آسمانی به انسان بیاموزد و از دست علوم بشر در این زمینه کاری ساخته نیست، زیرا اگر قرآن به ضررهای آن ارشاد
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۶۱ ـ ۱۶۰٫
۵۴۲

نمی‏فرمود، عقل بشری نه آن را می‏دانست و نه در آینده می‏توانست بفهمد: ﴿ویُعَلِّمُکُم ما لَم تَکونوا تَعلَمون) ۱ چون انسان عادی نزدیک‏بین است و افزایش ظاهری مال ربوی را می‏بیند؛ ولی از محاق و زوال باطنی آن بی‏خبر است، پس بدون ارشاد وحی، با پیشرفت علم اقتصاد ربا سامان یافته‏تر و جهانْ شمول‏تر می‏شود؛ نه اینکه نابود گردد.

بحث روایی

۱٫ زیاده حلال و حرام
قال أبو عبدالله(علیه‌السلام): «الرّبا رباءان: أحدهما حلال و الآخر حرام؛ فامّا الحلال فهو أن یقرض الرجل أخاه قرضاً طمعاً أن یزیده، و یعوّضه بأکثر ممّا یأخذ، بلا شرط بینهما. فإن أعطاه أکثر ممّا أخذه من غیر شرط بینهما، فهو مباح له و لیس له عند الله ثوابٌ فیماأقرضه و هو قوله: ﴿فَلایَربوا عِندَ الله﴾ و أمّا الحرام فالرّجل یقرض قرضاً یشترط أن یردّ أکثر ممّا أخذه، فهذا هو الحرام» ۲
اشاره: قرض حسن، چند نوع است که هر یک مطابق نیّت دهنده‏اش از اجر دنیوی یا اجر اخروی برخوردار است:
۱٫ وام دادن به برادر دینی بدون شرط زیادی، با این نیّت که او هنگام پرداخت وام، بیش از آنچه را گرفته، بپردازد. این قرض اشکالی ندارد و اگر گیرنده بیشتر از اصل وام به وی پرداخت کند، او از اجر دنیوی برخوردار شده است.
۲٫ وام دادن به برادر دینی فقط برای تحصیل رضای خدا که براساس
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۵۱٫
^ ۲ – ـ تفسیر القمی، ج۲، ص۱۵۹؛ بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۱۵۷٫
۵۴۳

روایات، به هر درهم آن، هجده برابر در معاد پاداش داده می‏شود ۱٫
۳٫ قرض دادنی که فقط به طمع زیادی و با شرط آن باشد. این همان ربای حرام است که وام‏دهنده و گیرنده و کاتب و شاهد آن لعن شده‏اند ۲٫

۲٫ چهره باطنی رباخوار
عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: «قال رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم: لمّا أُسری بی إلی السماء رأیت قوماً یرید أحدهم أن یقوم فلایقدر أن یقوم من عظم بطنه؛ فقلت: من هؤلاء یا جبرئیل؟ قال: هؤلاء الّذین یأکلون الرّبا لا یقومون إلاّ کما یقوم الّذی یتخبّطه الشیطان من المسّ» ۳
عن شهاب بن عبد ربّه قال: سمعت أبا عبدالله(علیه‌السلام) یقول: «آکل الرّبا لا یخرج من الدّنیا حتّی یتخبّطه الشّیطان» ۴
قال رسول الله‏ صلی الله علیه و آله و سلم: «یأتی آکل الرّبا یوم القیامه مختبلاً یجرّ شقیه»؛ ثم قرأ ﴿لایَقومونَ اِلاّکَما یَقومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطنُ مِنَ المَسّ) ۵
قال رسول‏الله‏صلی الله علیه و آله و سلم: «إیّاک و الذّنوب التی لا تغفر… و أکل الربا، فمن أکل الرّبا بعث یوم القیامه مجنوناً یتخبّط»؛ ثم قرأ: ﴿اَلَّذینَ یَأکُلونَ الرِّبوا لایَقومونَ اِلاّکَما یَقومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطنُ مِنَ المَسّ) ۶
اشاره: طبق این روایات که چهره واقعی و باطنی رباخوار را در دنیا و آخرت
^ ۱ – ـ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۸٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۵، ص۱۴۴؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۸٫
^ ۳ – ـ تفسیر القمی، ج۱، ص۹۳؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۲۹۱٫
^ ۴ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۵۲؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۲۹۱٫
^ ۵ – ـ الدر المنثور، ج۲، ص۱۰۲٫
^ ۶ – ـ همان، ص ۱۰۳٫
۵۴۴

بیان می‏کند، رباخوار در همین دنیا با مس شیطان گرفتار تخبّط می‏شود و در قیامت دیوانه مضطرب مبعوث می‏شود و لاشه‏خود را می‏کشد، چنان‏که رسول‏خداصلی الله علیه و آله و سلم در معراج رباخواران را به شکل افراد شکم بزرگی مشاهده فرمود که نمی‏توانستند بایستند.

۳٫ حکمت تحریم ربا
عن محمّد بن سنان، إنّ علیّ بن‏موسی‏الرضا(علیه‌السلام) کتب إلیه فی جواب مسائله: «…و علّه تحریم الرّبا إنّما نهی الله عنه لما فیه من فساد الأموال، لأنّ الإنسان إذا اشتری الدرهم بالدرهمین، کان ثمن الدرهم درهماً و ثمن الآخر باطلاً، فبیع الربا وکس علی کلّ حال علی المشتری و علی البائع، فحرّم الله تبارک و تعالی الربا لعلّه فساد الأموال کما حظر علی السفیه أن یدفع ماله إلیه لما یتخوّف علیه من إفساده حتّی یؤنس منه رشده، فلهذه العلّه حرّم الله الربا و بیع الدرهم بالدّرهمین یداً بید.
و علّه تحریم الربا بعد البینه، لما فیه من الاستخفاف بالحرام المحرم و هی کبیره بعد البیان و تحریم الله تعالی لها، و لم یکن ذلک منه إلاّ استخفاف بالتحریم للحرام و الاستخفاف بذلک دخول فی الکفر. و علّه تحریم الربا بالنسیه لعلّه ذهاب المعروف و تلف الأموال و رغبه الناس فی الربح و ترکهم القرض و الفرض و صنایع المعروف و لما فی ذلک من الفساد و الظلم و فناء الأموال» ۱
اشاره: از پاسخهای متعدد حضرت رضا(علیه‌السلام) برمی‏آید که محمد بن سنان پرسشهای گوناگون و سؤالات مختلفی در باره ربا از ایشان داشته است؛ گویا
^ ۱ – ـ عیون اخبار الرضا(علیه‌السلام)، ج۲، ص۱۰۱ ـ ۱۰۰٫
۵۴۵

سؤال نخست از علت اصل حرمت ربا بوده و حضرت رضا(علیه‌السلام) در پاسخ فرموده‏اند که علت حرمت ربا فساد اموال است، چون بیع ربوی موجب زیان بایع و مشتری است، پس خدا از آن منع کرد، همان‏گونه که از دادن مال سفیه به او پیش از رسیدن به رشد منع کرد، چون خوف از فساد مال او هست.
در پاسخ علت حرمت ربا پس از بیان حرمت از جانب خدا، فرمودند که ارتکاب این گناه پس از بیان الهی، موجب استخفاف حرام است و استخفاف به این گناه بزرگ موجب کفر (اعتقادی یا عملی) است.
در باره علت حرمت ربا در معامله نسیه نیز فرمودند که ربا در معامله نسیه موجب از بین رفتن معروف و تلف شدن اموال و رغبت مردم در سود و ترک قرض حسن و کارهای خوب است و این امر، فساد و ظلم و نابود شدن اموال را در پی دارد.

۴٫ مقصود از موعظه
عن محمّد بن مسلم أنّ رجلاً سأل أبا جعفر(علیه‌السلام) و قد عمل بالرّبا حتّی کثر ماله، بعد أن سأل غیره من الفقهاء، فقالوا له: لیس یقیک منک شی‏ء إلاّ أن تردّه إلی أصحابه. فلمّا قصّ علی أبی جعفر(علیه‌السلام) قال له أبوجعفر(علیه‌السلام): «مخرجک فی کتاب الله قوله: ﴿فَمَن جاءَهُ مَوعِظَهٌ مِن رَبِّهِ فَانتَهی فَلَهُ ماسَلَفَ واَمرُهُ اِلَی الله﴾ و الموعظه، التوبه» ۱
اشاره: شخصی به امام باقر(علیه‌السلام) عرض می‏کند که بر اثر رباگیری مالش افزوده شده است و از فقهای عامه پرسیده است چه کار کند. آنها گفته‏اند که باید مال را به صاحبانش بازگرداند. امام باقر(علیه‌السلام) فرمود: راه رهایی تو توبه
^ ۱ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۵۲٫

۵۴۶

است، زیرا مراد از موعظه در ﴿فَمَن جاءَهُ مَوعِظَه… ﴾ همان توبه است.
سرّ تفسیر موعظه به توبه این است که عصاره معنای آیه مورد بحث همین توبه خواهد بود، زیرا حکم فقهی که از طرف خداوند به رباخوار می‏رسد یا با قبول او همراه است یا با نکول وی. اگر با قبول او همراه بود مشمول ﴿فَانتَهی﴾ می‏شود؛ یعنی نهی الهی را پذیرفت و معنای پذیرش حکم خدا پشیمانی از گذشته، تصمیم بر ترک در آینده و تداوم این راه راست است، و اگر با نکول وی همراه بود مشمول ﴿ومَن عادَ… ﴾ می‏شود که کیفر تلخ در انتظار اوست.

۵٫ حکم جهل به حرمت ربا
قال أبو عبدالله(علیه‌السلام): «کلّ ربا أکله الناس بجهاله ثمّ تابوا، فإنّه یقبل منهم إذا عرف منهم التوبه (و قال: لو أنّ رجلاً ورث من أبیه مالاً و قد عرف أن فی ذلک المال رباً و لکن قد اختلط فی التجاره بغیره حلال، کان حلالاً طیباً فلیأکله و إن عرف منه شیئاً أنه ربا فلیأخذ رأس ماله و لیردّ الربّا) و أیّما رجل أفاد مالاً کثیراً قد أکثر فیه من الرّبا فجهل ذلک ثمّ عرفه بعد، فأراد أن ینزعه (فیما) مضی فله، و یدعه فیما یستأنف» ۱
عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) فی حدیث طویل یقول فیه: «إنّ رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم قد وضع ما مضی من الربا و حرّم علیهم مابقی؛ فمن جهله وسع له جهله حتّی یعرفه. فإذا عرف تحریمه حرم علیه و وجبت علیه فیه العقوبه إذا رکبه، کما یجب علی من یأکل الرّبا» ۲
عن هشام بن سالم عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: سألته عن الرجل یأکل الربا و
^ ۱ – ـ الکافی، ج۵، ص۱۴۵؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۲۹۲٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۵، ص۱۴۵؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۲۹۳
۵۴۷

هو یری انّه له حلال. قال: «لا یضرّه حتّی یصیبه متعمّداً؛ فإذا أصابه متعمّداً فهو بالمنزله التّی قال الله (عزّوجلّ» ۱
اشاره: تعبیر «لا یضرّه» در روایت اخیر ناظر به رباخواری است که جاهل به حکم حرمت رباست؛ امّا اگر عمدی و با علم به حرمتْ رباخواری کند و آن را حلال بداند، احکام شدید الهی درباره رباخواران و نیز مفاد جمله آغازین آیه شامل حال او می‏شود.
علم و جهل (به هر دو قسم آن) در ربا هر یک احکام خاص خود را دارد و مفاد آیه شریفه در باره هر دو قسم است.
مصداق روشن این روایات، جاهلِ غیر مسلمان است که اموالی را از طریق ربا فراهم کرده، سپس مستبصر شده است، زیرا وی مشمول قاعده «الاسلام یَجُبّ ما قبله» است؛ ولی مسلمانی که جاهلانه ربا خورده، که غالباً جاهل مقصّر است، مشمول این قاعده نیست و این دو روایت هم شامل حال او نمی‏شود، پس مسلمان جاهل باید مال ربوی را به مالک آن بازگرداند.

۶٫ شدت حرمت ربا نسبت به سایر محرّمات
عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: « درهم من رباء أعظم عند الله من سبعین زنیّه کلّها بذات محرم فی بیت الله الحرام» ۲
اشاره: در جوامع روایی عامه و خاصه روایات فراوانی است به این مضمون که عقوبت یک درهم ربا نزد خدا از هفتاد زنا در مسجدحرام و مقدس‏ترین مکان بیشتر است.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ الکافی، ج۵، ص۱۴۵ ـ ۱۴۴؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۲۹۳٫
^ ۲ – ـ تفسیر القمی، ج۱، ص۹۳؛ بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۱۱۷٫
۵۴۸

بازدیدها: 674

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *