و قالوا اتّخذ الله ولداً سبحانه بل له ما في السموات و الأرض كلٌّ له قانتون (116)
گزيده تفسير
نسبت جاهلانه اتّخاذ ولد به خداي سبحان سخن مشترك كافران و جامع بين كفر وثنيها، كه فرشتگان را دختران خدا ميپنداشتند، و كفر يهود و نصاراست كه عزير و مسيح (عليهماالسلام) را پسران خدا ميدانستند.
اتّخاذ ولد، خواه حقيقي(توليد مثل) يا تشريفي، با سبّوح بودن خدا ناسازگار است؛ زيرا اتّخاذ ولد هرچند به صورت تشريفي، براي نفع بردن باشد يا براي انس گرفتن، نشانه نقص و نيازمندي آخذ است و خداوند غني محض و سبّوح از هر نقص و نياز است؛ از اين رو مبرّاي از توليد حقيقي و اتّخاذ تشريفي ولد است.
خدا والد نيست؛ چون لازم والد بودن، داشتن جسم و برگزيدن همسر است و خدا از هر دو منزّه است. اختياركننده فرزند هم نيست؛ زيرا اوّلاً، او سبحان و سبّوح است و نيازي ندارد تا براي برآوردن آن نياز، فرزندي اختيار كند. ثانياً، فرزند خوانده براي آنكه بتواند گوشهاي از كارهاي آخذ را بر عهده گيرد
290
بايد شبيه آخذ باشد؛ درحالي كه خداوند مالك و مَلِك حقيقي همه موجودات است و آنها همه بنده قانت و خاضع اويند و عبد محض نميتواند مشابه خداي مالك خود باشد تا فرزند او به شمار آيد. از اينرو هيچ چيزي شايسته فرزندي حقيقي يا تشريفي براي خدا نيست. خداي سبحان چنانكه از نيازْ سبّوح است، از شبيه نيز منزّه است و وحدت قاهره او هيچ شريك، مثيل و شبيهي باقي نميگذارد.
همه آنها كه فرزند خدا پنداشته شدند بَرده صرف و بنده محض او هستند و خدا برده و بنده را ولد خود اتخاذ نميكند؛ هم خداي سبحان برتر از آن است كه اتّخاذ ولد كند، و هم آن فرزند خواندهها، مَلَك باشند يا مَلِك يا غير آن، پايينتر از آن هستند كه به عنوان فرزند خدا برگزيده شوند.
سراسر جهان آفرينش هوشمند است و همه موجودات ميدانند كه بايد در آستان خداوند سر بسايند؛ از اين رو همه، مدركانه قانت و اهل نماز و تسبيحاند و قنوت و خضوع آنها مستمرّ و دائمي است. آنها خود نيز ميدانند كه تسبيحگو و نمازگزاران الهياند.
تفسير
قانتون: از «قنوت» است كه در اصل به معناي طاعت و فرمانبرداري است. سپس هرگونه استقامت و استواري در راه دين «قنوت» ناميده شده است 1 . راغب اصفهاني طاعت خاضعانه را قنوت ميداند 2 و صاحب التحقيق آن را خضوع همراه با طاعت ميداند و تصريح ميكند كه هر دو قيد «خضوع» و
^ 1 – ـ مقاييساللغه، ج5، ص31، «قنت».
^ 2 – ـ مفردات راغب، ص684، «قنت».
291
«طاعت» در قنوت، ملحوظ است 1 .
قنوت يا تشريعي است؛ نظير ﴿وقوموا لله قانتين) 2 و ﴿يا مريم اقنتي لربّك واسجدي… ) 3 يا تكويني است؛ نظير ﴿و له من في السموات والأرض كلّ له قانتون) 4 و از همين باب است آيه مورد بحث كه درباره همه آنچه در آسمانها و زمين است ميفرمايد: ﴿كلّ له قانتون﴾؛ يعني همه موجودات در برابر خدا خاضع و فرمانبردارند.
تناسب آيات
اين آيه و آيه بعد، در ادامه آياتي است كه از خرافات و پندارهاي باطل اهل كتاب و مشركان سخن ميگويد؛ زيرا جمله ﴿وقالوا﴾ عطف بر ﴿وقالوا لن يدخل الجنة… ﴾ و ﴿قالت اليهود ليست… ﴾ است، نه عطف بر ﴿مَنَعَ﴾ در ﴿ومن أظلُم ممن منع مساجد الله… ﴾ و مرجع ضمير فاعلي ﴿وقالوا… ﴾ ميتواند همه گروههاي سهگانه يهود، نصارا و مشركان باشند؛ زيرا يهود «عزير» را پسر خدا، نصارا حضرت مسيح را پسر خدا و مشركان، فرشتگان را دختران خدا ميپنداشتند.
از منظر جامعنگري قرآن به آراي جهان معاصر خود و ابتلاي مشركان حجاز به توهم والد بودن خدا و تعرّض مكرّر قرآن نسبت به نقد آن نيز بهتر است ضمير ﴿قالوا﴾ به همه مبتلايان به پندار باطل فرزند داشتن يا فرزندگيري خدا بازگردد. از اينجهت نه تنها مشركان هم ملحوظااند، بلكه براهمه و
^ 1 – ـ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص323، «قنت».
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 238.
^ 3 – ـ سوره آلعمران، آيه 43.
^ 4 – ـ سوره روم، آيه 26.
292
بوداييها نيز مشمولاند، چنانكه برخي از مفسران گفتهاند 1 .
به هر تقدير، اين آيه و آيه بعد نيز چون آيات قبل به بعضي از زشتيها و اباطيل اهل كتاب و غير آنان اشاره كرده، بطلان آن را ثابت ميكند.
نخست به مدعاي آنان، يعني فرزندگزيني خدا اشاره ميكند، سپس با چهار دليل آن را رد ميكند:
1.خداي سبحان از هر عيب و نقصي منزّه است؛ ﴿سبحانه﴾ و چون توليد يا اتخاذ ولد چنانكه خواهد آمد، نشان نقص است، خداي سبّوح از هر نقصي نميتواند والد باشد يا فرزندي برگزيند.
2. همه آنچه در آسمان و زمين است مِلْك و مُلْك خدا و بنده مطيع و عبد محض خدا هستند؛ ﴿بل له ما في السموات والأرض كل له قانتون﴾ و چگونه ميشود خداي سبحان، برده و بنده خود را به عنوان فرزند اتّخاذ كند. غرض آنكه وجود و عدم عبد محض يكسان است؛ زيرا سراسر نظام آفرينش در پيشگاه خداوند خاضع و مطيع صرفاند.
3. پدر از عناصر و موادّ اوّلي تشكيلدهنده فرزند به حساب ميآيد و خدايي كه همه چيز را بدون نقشه و مادّه پيشين پديدآورده چگونه عنصر مادي براي چيزي قرار ميگيرد؛ ﴿بديع السموات والأرض﴾؛ چون عنصر مادي همراه با عنصر صوري است، نه سابق بر آن و پديد آورنده آن؛ چه رسد به اينكه مُبدع و نوآور مركب از ماده و صورت باشد.
4. اتّخاذ ولد نسبت به كسي تصوّر دارد كه براي دستيابي به مقصود خود، از مبادي و مقدّماتي عبور ميكند كه آن مقدمات به تدريج و ترتيب، و طي
^ 1 – ـ آلاءالرحمن، ج1، ص120.
293
مهلتي خاص تحقّق مييابد، نه خداوندي كه هر آنچه را اراده كند و به تحقّق هر چيزي فرمان دهد، بدون توقّف و امتناع پديد ميآيد؛ ﴿وإذا قضي أمراً فإنّما يقول له كن فيكون﴾.
سخن مشترك مشركان و اهل كتاب
وثنيهاي حجاز، فرشتگان را دختران خدا ميپنداشتند؛ چنان كه يهوديانْ عُزَيْر را و مسيحيان مسيح(عليهالسلام) را فرزند خدا ميدانستند؛ پس اين سخن جاهلانه كه خداي سبحان فرزندي برگزيده بين مشركان حجاز و اهل كتاب مشترك است؛ از اينرو اوّلاً، خداي سبحان بدون اسناد آن به گروهي معيّن فرمود: ﴿و قالوا﴾. گويندگان، هم اهل كتاب، هم وثنيهاي حجاز بودند. ثانياً، همانگونه كه اصل سخن مشترك و همانند است پاسخ آن نيز مشترك است و خداي سبحان آن پاسخ را يكجا بيان فرمود.
برخي مشركان، بيپرواتر از آن گروه كه براي خداي سبحان فرزند خوانده قائل شدند، گفتند: خدا والد شد؛ ﴿ليقولون٭ وَلَدَ اللهُ) 1
پاسخ مشترك چنين سخناني آن است كه اوّلاً، خداي سبحان از هر عيب و نقصي مانند توليد و اتّخاذ ولد منزّه است؛ پس نه والد است و نه متّخذ ولد. ثانياً، آنچه در آسمان و زمين است مِلك و مُلك خداست و همگي در پيشگاه او قانت و خاضع و خاشعاند؛ ﴿بل له ما في السموات و الأرض كلّ له قانتون﴾.
نزاهت خدا از اتّخاذ فرزند
خداي سبحان در نفي پندار شركآلود اتخاذ ولد، هم به سبّوح بودن وربوبيت
^ 1 – ـ سوره صافات، آيات 151 ـ 152.
294
خويش و هم به عبوديت و ناتواني اين اولاد توليدي يا فرزندخواندهها اشاره ميكند.
پاسخ نخستِ خداوند، «تسبيح» است. خداي سبحان هرگاه بخواهد از سبّوح بودن خويش ياد كند با مصدرِ «سبحان» ياد ميكند؛ ﴿سبحانه﴾ كه معناي آن نفس سبّوح و نزيه بودن است. در آيه شريفه مورد بحث نيز ﴿سبحانه﴾ تنها ذكر خدا و تحاشي از نقص نيست، بلكه استدلال به اسمي از اسماي حسناي الهي است كه دليلي بر بطلان داعيه آنهاست.
«سبحان» از اسماي جلاليه خدا و نشان نزاهت او از هر نقص است؛ ازاينرو ميتوان آن را حد وسط چنين برهاني قرار داد: خدا، سبحان و سبّوح است و سبحان هرگز فرزند برنميگزيند؛ پس خدا هيچگاه فرزند برنميگزيند.
بنابراين، دليل اوّل بطلان توليد يا اتّخاذ ولد اين است كه خداوند از هر نقص سبّوح و منزّه است؛ او هم از نقص توليد و هم از عيب اتّخاذ ولد مبرّاست. سبّوح بودن خدا از فرزند توليدي يا گزينشي را ميتوان به چند صورت تصوير كرد:
1. توليد فرزند يا گزينش آن براي كمك گرفتن از وي يا اُنس گرفتن با اوست؛ چنان كه عزيز مصر درباره حضرت يوسف(عليهالسلام) به همسر خود گفت: ﴿أكرمي مثواه عسي أن ينفعنا أو نتّخذه ولداً) 1
گزينش فرزند، براي نفع بردن باشد يا انس گرفتن، ناشي از نيازمندي و نشان آن است و اگر موجودي از هر نيازي منزّه بود، فرزندي برنميگزيند 2 .
^ 1 – ـ سوره يوسف، آيه 21.
^ 2 – ـ خداي سبحان خليل و حبيب اتّخاذ ميكند، ولي براي حل كردن مشكل آن خليل و حبيب و براي شرافت بخشيدن به آن محبوب است، نه براي اينكه كارهاي خود را به او واگذارد يا نياز و مشكل تنهايي خود را با برگزيدن او حل كند. اين اتخاذ خليل و حبيب نه تنها نقص نيست، بلكه نشان كمال جود و رحمت خاص است؛ بر اين اساس، خداوند پس از آنكه حضرت ابراهيم(عليهالسلام) را عبد و نبي و رسول خود اختيار كرد، او را خليل خود گرفت: «إنّ الله تبارك و تعالي اتّخذ إبراهيم(عليهالسلام) عبداً قبل أن يتّخذه نبيّاً، و إنّ الله اتّخذه نبيّاً قبل أن يتّخذه رسولاً و إنّ الله اتّخذه رسولاً قبل أن يتّخذه خليلاً» (بحارالأنوار، ج12، ص12)، «واتّخذ الله إبراهيم خليلاً» (سوره نساء، آيه 125)؛ همچنين درباره گروههايي فرمود: خدا آنان را دوست دارد؛ مانند: «إنّ الله يحبّ المحسنين» (سوره بقره، آيه 195)، «إنّ الله يحبّ التوّابين و يحبّ المتطهّرين» (سوره بقره، آيه 222).
295
2. ولد حقيقي داشتن، يعني توليد تكويني در موردي است كه موجود قبلي، يعني والد، با موت و فنا تهديد ميشود و ازاينرو براي بقاي نوع و حفظ نسل از قانون توليد مثل و تكثير نسل استفاده ميشود و درباره خداي سبحان اصلاً اين امور قابل توهم نيست؛ چه رسد به تحقّق و عيني شدن آن؛ ازاينرو والد شدن و فرزند پروراندن در صقع ربوبي خداي سبحان به هيچ وجه راه ندارد.
3. لازم والد بودن، داشتن جسم است؛ چون فرزند از جنس پدر است و خداي سبحان از جسم و مادّه سبّوح و منزّه است.
4. فرزند، حقيقي باشد يا تشريفي، بايد شبيه والد يا آخذ باشد تا آن والد يا آخذ، بخشي از كارهاي خود را به او واگذارد يا او بخشي از كارهاي والد يا آخذ را برعهده گيرد و بر اين اساس، در اتّخاذ ولد، حقيقي باشد يا تشريفي، بايد بين آخذ و مأخوذ تشابهي باشد و چون خداوند سبّوح و منزّه از نقص و مبرّاي از شريك است و هيچ چيز مثل و شبيه او نيست تا آن را به عنوان ولد اتّخاذ كند و نيز هيچ چيزي شايسته و لايق فرزندي وي نيست، پس اصل اتّخاذ
296
ولد براي خداوند محال است؛ يعني هم آخذ فراتر از آن است كه ولد اتّخاذ كند و هم مأخوذ فرواتر از آن است كه فرزندِ آخذ باشد.
نكته: تعبير قرآن از وَهْم مَزْعومِ وثنيها و اهل كتاب به «اتّخاذ ولد» تعريضي است نسبت به اين مفتريان و تسفيهي است درباره اين جاعلان و خارقان؛ زيرا عنوان «اتخاذ» مانند عنوان «جَعل»، «خرق» و… اثر منفي دارد؛ البته آنچه در جريان اتخاذ خليل مطرح است، خارج از مبحث است.
سراسر هستي بنده قانت خدا
چنانكه گذشت، خداي سبحان در اولين پاسخ به سخنان شركآلودِ مشركان و كافران به سبّوح بودن خود اشاره ميكند. پاسخ دوم اين است كه همه آنها كه فرزند خدا پنداشته شدهاند، مَلَك باشند يا مَلِك يا غير آن، برده صرف و بنده محضِ او هستند و خداي سبحان برده و بنده خود را ولد اتّخاذ نميكند؛ ﴿بل له ما في السموات و الأرض كلٌّ له قانتون﴾.
توضيح اينكه، خداي سبحان مالك حقيقي موجودات است و همه آنها عبد داخر، قانت، خاضع و ذليل خدا هستند و تفاوتها بين مخلوقها و در قياس برخي با برخي ديگر است، وگرنه همه در قياس با خداي سبحان عبد محض هستند. تفاوت مخلوقها نسبت به يكديگر نيز فيض خداي سبحان است؛ پس مزيّت فرشته در سنجش با انسان يا شجر و حجر است، نه اينكه نياز فرشته به خدا كمتر از نياز درخت و سنگ به او باشد، بلكه نياز موجود كامل بيش از احتياج موجود ناقص است؛ زيرا هر يك از كامل و ناقص، به اندازه هستي خود نيازمند است.
بر همين اساس، خداي سبحان همان عبوديتي را كه براي انسانها قائل است براي فرشتگان نيز قائل
297
است و از آنان با تعبير «بندگان» ياد ميكند: ﴿عبادٌ مكرمون) 1 چنان كه عزير و عيساي مسيح(عليهماالسلام) عبد محضاند 2 .
نه تنها عزير و مسيح و فرشتگان بندگان خدايند، نه اولاد او، بلكه آنچه در آسمان و زمين است مُلك و مِلك خداست؛ ﴿بل له ما في السموات و الأرض﴾. تعبير ﴿ما في السموات و الأرض﴾ خود آسمانها و زمين را نيز دربرميگيرد؛ چنانكه آنجا كه ميفرمايد: آسمانها و زمين از آن خداست؛ ﴿لله ملك السموات و الأرض) 3 ، آنچه در آنهاست را هم شامل ميشود؛ زيرا چنين تعبيري كنايه از مجموع نظام آفرينش است.
تذكّر: برخي از فقها حكم فقهي مالك نشدن پدر نسبت به فرزندي كه برده خريداري شده است را از آيه مورد بحث استظهار كردهاند. ليكن مساق آيه كاملاً از چنين حكم اعتباري دور است 4 .
هوشمندي و قنوت مدركانه سراسر جهان
آنچه در آسمانها و زمين است آفريده و مِلك و مُلك خداست؛ ﴿له ما في السموات و الأرض﴾. سراسر هستي نه تنها از اين رو كه خدا خالق آنهاست
^ 1 – ـ سوره انبياء، آيه 26.
^ 2 – ـ فخر رازي نقل كرده كه از حضرت عليبن ابيطالب(عليهالسلام) حكايت شده كه به ترسايي فرمود: اگر تمرّد حضرت عيسي از عبادت خدا نبود من به دين او درميآمدم. نصراني گفت: چگونه اين مطلب به حضرت عيسي نسبت داده ميشود، در حالي كه وي در طاعت خدا جدّيت داشت؟ حضرت علي(عليهالسلام) فرمود: اگر عيسي خداست چگونه غير خود را عبادت ميكند؟! بندهْ كسي است كه بندگي لايق او باشد. ترسا ساكت شد(تفسير كبير، ج4، ص2524).
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 189.
^ 4 – ـ روحالمعاني، ج1، ص329، با اندكي تغيير.
298
تكويناً مقهور و مملوك او هستند، بلكه همه ميفهمند كه بايد در آستان خداوند سر بسايند؛ ﴿كلٌّ له قانتون﴾.
﴿قانتون﴾ جمع مذكر سالم است كه مخصوص عاقلان و نشان هوشمندي سراسر جهان است، نه اينكه از باب تغليب، همچون عناوين «شمسين» و «والدين» باشد.
اگر مسلّم و ثابت بود كه جهان آفرينش شعور و ادراك ندارد، ممكن بود گفته شود: چون در بين موجودات برخي مدرك و بعضي غيرمدركاند خداي سبحان از باب تغليب ذيشعور، از موجودات جهان با عنوان ﴿قانتون﴾ كه صيغه جمع مذكر سالم است ياد كرده، ليكن هوشمندي سراسر جهان هستي را هم ظواهر و شواهد ديني، هم براهين عقلي تأييد ميكند. نشان اين شعور همگاني اين است كه همه آنها شاهدند و گرچه اكنون زبان آنها بسته است، ليكن روزي فرا ميرسد كه براي اداي شهادت سخن ميگويند؛ ﴿يومئذ تحدّث أخبارها) 1 و به نفع يا زيان انسان شهادت ميدهند و از برخي انسانها شكايت و براي بعضي شفاعت ميكنند؛ بنابراين، براي قول به تغليب وجهي نيست.
خداي سبحان به حضرت مريمٍّ فرمود: ﴿يا مريم اقنتي لربّكِ) 2 همچنين درباره عالم با عمل ميفرمايد: ﴿أمّن هو قانتٌ ءَاناء اليل ساجداً و قائماً يَحذَر الاخرة و يرجوا رحمة ربّه قل هل يستوي الّذين يعلمون والّذين لايعلمون إنّما يتذكّر أُولوا الألباب) 3 ليكن تنها سخن از قنوت فرشتگان و انسانهاي عالم نيست، بلكه همه موجودات جهان قانت و خاضع و اهل نماز و تسبيحاند؛ ﴿كلّ له قانتون﴾. هيچ جنبنده و ذي روحي نيست مگر اينكه
^ 1 – ـ سوره زلزال، آيه 4.
^ 2 – ـ سوره آلعمران، آيه 43.
^ 3 – ـ سوره زمر، آيه 9.
299
اهل نماز است و اين حقيقت چنان روشن است كه اگر كسي چشم بگشايد آن را مشاهده ميكند؛ از اين رو خداي سبحان نفرمود: چرا تعقل و تفكر نميكنيد و نميفهميد، بلكه ميفرمايد: مگر نميبينيد همه اشيا تسبيحگوي حقاند؛ ﴿ألم تر أنّ الله يسبّح له من في السموات و الأرض و الطير صافّات) 1 تنها پرده و حجابِ چشم باطن آدمي، آلودگي وي به گناه است؛ چنانكه ميان خالق و مخلوق نيز هيچ حجابي نيست؛ «ليس بينه و بين خلقه حجاب غير خلقه. احتجب بغير حجاب محجوب و استتر بغير ستر مستور» 2 خداي سبحان كه ﴿نور السموات و الأرض) 3 است، بي پرده خود را نمايانده و سراسر جهان وجه اوست؛ ﴿أينما تولّوا فثمّ وجه الله) 4
محجوب و پردهدار و غايبْ انسان است، نه خدا، و ميان انسان و لقاي حقتعالي حجابي جز گناه وي نيست: «إنّك لاتحتجب عن خلقك إلاّ أنتحجبهم الأعمال دونك» 5 چنان كه امام علي بن موسي الرضا(عليهالسلام) راز محروميت برخي انسانها را از ديدار و لقاي حق، فراواني گناهان آنان بيان فرمود: «إنّ الحجاب عن الخلق لكثرة ذنوبهم» 6 بنابراين، گرچه نه ابصار و نه بصائر و عقول، برخدا احاطه ندارد: ﴿لاتدركه الأبصار) 7 ليكن آن مقدار
^ 1 – ـ سوره نور، آيه 41.
^ 2 – ـ بحارالأنوار، ج3، ص327.
^ 3 – ـ سوره نور، آيه 35.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 115.
^ 5 – ـ مفاتيح الجنان، دعاي أبوحمزه ثمالي.
^ 6 – ـ بحارالأنوار، ج3، ص15.
^ 7 – ـ سوره انعام، آيه 103. امام علي بن موسي الرضا(عليهالسلام) فرمود: اوهام دلها كه بيشتر و دقيقتر از نگاههاي چشمان است خداي سبحان را ادراك نميكند؛ چه رسد به ديدگان ظاهر (بحارالأنوار، ج4، ص29 ـ 39).
300
ديدار و ادراك حق كه با چشم دل براي موجود امكاني ميسّر است نصيب انسان بيگناه خواهد شد؛ پس اگر كسي بيگناه بود و حرم قلب او مصون ماند خدا را مشاهده ميكند و چون سراسر جهان وجه خداست؛ ﴿أينما تولّوا فثمّ وجه الله) 1 آن وجه را نيز ميبيند.
خداي سبحان در سوره «نور» براي دفع اين توهم كه «عبادت و تسبيح موجودات فقط اين است كه اصل هستي آنان نشان خضوع آنهاست»، ميفرمايد: آنها نه تنها اهل عبادت و ذكر و تسبيح و نمازند و در پيشگاه خداي سبحان سر ميسايند، بلكه ميفهمند چه ميكنند و به عمل عبادي خويش آگاهاند؛ ﴿كلٌّ قد علم صلاته و تسبيحه و الله عليم بما يفعلون) 2 آنها ميدانند كه تسبيحگو و نمازگزارند امّا انسانها تسبيح و نماز آنها را نميفهمند؛ ﴿إن من شيء إلاّ يسبّح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم) 3
روا نيست گفته شود: آيه شريفه ﴿يسبّح له من في السموات و الأرض و الطّير) 4 مقيّد يا مخصّص عموم يا اطلاق ﴿إن من شيء إلاّ يسبّح بحمده) 5 است؛ زيرا لسان اين آيه شريفه كه غير ذي شعور را نيز شامل است، از تقييد يا تخصيص ابا وامتناع دارد.
ذيل آيه شريفه؛ ﴿والله عليم بما يفعلون) 6 مانع اين احتمال است كه ﴿كلٌّ قد علم صلاته و تسبيحه﴾ به معناي «كلٌّ قد علم الله صلاته و تسبيحه»
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 115.
^ 2 – ـ سوره نور، آيه 41.
^ 3 – ـ سوره إسراء، آيه 44.
^ 4 – ـ سوره نور، آيه 41.
^ 5 – ـ سوره إسراء، آيه 44.
^ 6 – ـ سوره نور، آيه 41.
301
باشد. بلكه ﴿كلٌّ قد علم﴾ بدين معناست كه هر يك از آن موجوداتِ تسبيحگو و نمازگزار به نماز و تسبيحِ خود آگاهاند.
خضوع مستمر و دائمي موجودات
چون «دوام» در مفهوم قنوت اشراب شده معناي ضمني ﴿كلٌّ له قانتون﴾، اطاعت و خضوع مستمر است، نه خضوع مقطعي؛ از اين رو اگر موجودي «گاهي» خدا را عبادت و براي او خضوع كند نسبت به خداوند «قانت» نيست؛ پس قانت خواندن همه موجودات دلالت دارد كه هيچ موجودي در هيچ لحظهاي از فرمان الهي تمرّد و سرپيچي ندارد؛ همه موجودات در همه شرايط و حالات قانتاند؛ نه اينكه در آغاز پيدايش قنوت و خضوع داشته باشند و در مرحله بقا از قنوت استنكاف داشته باشند.
فرمانِ ﴿اقنتي لربّك) 1 به مريمٍّ بدين معناست كه دائم القنوت باش، و اگر خداي سبحان فرمود: شخص عالم و غير عالم يكسان نيستند؛ ﴿هل يستوي الّذين يعلمون و الّذين لايعلمون) 2 نخست در صدر آيه، خضوع مستمرّ و دائم را يادآور شد؛ بنابراين، خداوند به عالِمي بها ميدهد كه همواره اهل خضوع و تقوا باشد. عالمي كه تقوا و قنوت و خضوع او هميشگي است و دائماً از پايان كار خود هراسناك و به رحمت خدا اميدوار است، با ديگران فرق دارد: ﴿أمّن هو قانتٌ ءاناء الّيل ساجداً و قائماً يحذر الاخرة و يرجوا رحمة ربّه قل هل يستوي الّذين يعلمون و الّذين لايعلمون إنّما يتذكّر أُولوا الألباب) 3
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيه 43.
^ 2 – ـ سوره زمر، آيه 9.حضرت اميرمؤمنان(عليهالسلام) در بيان نوراني خود فرمود: راز بيرغبتي مردم به علوم الهي آن است كه عالمان مواظب حريم علم خود نيستند و حقّ علم خويش را ادا نميكنند؛ «إذا ضيّع العالم علمه استنكف الجاهل أن يتعلّم» (نهج البلاغه، حكمت 372). عمل صالح عالمان مشوّق مردم براي يادگيري علم است؛ زيرا علم، نور است و هيچ كس از علم، به ويژه علوم الهي كه تا ابد قرين انسان است گريزان نيست، بلكه همه علاقهمند فراگيري آن هستند.
^ 3 – ـ همان.
302
روشن شد كه قنوت و عبادت مستمر به علم بها ميدهد و طالب علم نخست بايد بكوشد پاسي از شب را قانت باشد، سپس به تعلّم بپردازد تا نوري در جامعه باشد؛ ﴿وجَعَلْنا له نوراً يمشي به في الناس) 1
با توجّه به مأخوذ بودن دوام در معناي قنوت، معلوم ميشود در عبارت ﴿أمّن هو قانت ءَاناء الّيل ساجداً و قائماً) 2 گسترش ظرف نيز تشريحي است كه از درون قنوت برآمده است، وگرنه بدون ذكرِ ﴿ءَاناء الّيل ساجداً و قائماً﴾ نيز اين دوام و گسترش از خود «قنوت» استفاده ميشد.
اشارات و لطايف
1. تعبير مجازي، آغاز بدعت
آغاز بدعت گاهي يك تعبير مجازي است؛ زيرا تدريجاً قرينه صارف يا مُعَيِّن حذف ميشود و همان مجاز به صورت حقيقت درميآيد و گروهي كه با آن انس يافتهاند همان را واقع مطلق و حق طلق ميپندارند. محتمل است ابتلاي وثنيها و اهلكتاب به فرزندداري خداي سبحان از بدعتگذاري در تعبير شروع شده و تدريجاً شواهد تجوّز و قراين عدم حقيقت رختبربسته و مجاز
^ 1 – ـ سوره انعام، آيه 122.
^ 2 – ـ سوره زمر، آيه 9.
303
جانشين غاصبانه حقيقت شده است؛ چنانكه استاد علامه طباطبايي(قدسسرّه) به گوشهاي از آن اشاره فرمودهاند 1 .
2. حكم اطلاق كلمه «پدر» بر خدا
استعمال لفظي كه معناي حقيقي آن محال و معناي مجازي آن ممكن است، ليكن تدريجاً مجاز به جاي حقيقت مينشيند جايز نيست؛ هرچند پيشينيان كه چنين پيآمد ناروايي را پيشبيني نميكردند معذور بودهاند، ليكن اگر كسي احتمال قابل اعتنايي در ذهن او منقدح شود و در عين حال بيباكانه به آن كار اقدام كند مأزور است و آنچه در روحالمعاني آمده كه علما اطلاق كلمه «پدر» بر خداي سبحان را منع كردهاند 2، از همين قبيل است.
3. ناسازگاري فرزندگزيني با سبّوح بودن خدا
اتخاذ ولد، تشريفي باشد يا حقيقي، با سبّوح بودن خداوند سازگار نيست؛ ازاينرو در بيشتر آياتي كه سخن از فرزندگزيني خدا دارد، براي نقد و ابطال آن ميفرمايد: ﴿سبحانه) 3 مانند:
1. ﴿يا أهل الكتاب لاتغلوا في دينكم و لاتقولوا علي الله إلاّ الحقّ إنّما المسيح عيسي ابن مريم رسول الله و كلمته ألقيها إلي مريم و روح منه فامنوا بالله و رسله ولاتقولوا ثلثة انتهوا خيراً لكم إنّما الله إله واحد سبحانه أن يكون له
^ 1 – ـ الميزان، ج1، ص263.
^ 2 – ـ روحالمعاني، ج1، ص330.
^ 3 – ـ البته گاهي صرف كلمه «سبحان» به كار ميرود و گاهي با تصريح به نفي ولد و چون خود كلمه سبحان نفي محض نيست، بلكه با تنزيه اعجابي همراه است، ازاينرو حاوي حد وسط برهان بر نفي فرزند خواهد بود.
304
ولدٌ له ما في السموات و ما في الأرض و كفي بالله وكيلاً) 1 در اين آيه شريفه دو برهان بر بطلان توهم مزبور ذكر شده است: الف. داشتن فرزند با سبّوح بودن خدا منافي است: ﴿سبحانه أن يكون له ولد﴾. ب. همه موجودات عبد محض او هستند: ﴿له ما فيالسموات و ما في الأرض﴾ و عبد محض نميتواند مشابه خداي سبحان يا فرزند او باشد.
2. ﴿و جعلوا لله شركاء الجن و خلقهم و خرقوا له بنين و بنات بغير علمٍ سبحانه و تعالي عمّا يصفون٭ بديع السموات و الأرض أنّي يكون له ولدٌ و لمتكن له صاحبة و خلق كلّ شيء و هو بكلّ شيء عليم) 2 سخن آنان كه براي خدا پسر و دختر تراشيدند و گفتند: عزير و مسيح پسران خدا و فرشتگان دختران اويند، سخني جاهلانه است. خداي سبحان صاحبه و همسري ندارد تا فرزند داشته باشد. هر موجودي، عبد محض اوست.
3. ﴿و قالت اليهود عزير ابن الله و قالت النصاري المسيح ابن الله ذلك قولهم بأفواههم يضاهئُون قول الّذين كفروا من قبل قاتلهم الله أنّي يؤفكون٭ اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله و المسيح ابن مريم و ما أُمروا إلاّ ليعبدوا إلهاً واحداً لا إله إلاّ هو سبحانه عمّا يشركون) 3 اين سخن كه عزير و مسيح فرزندان خدا هستند، ريشه علمي ندارد و سخني از روي فكر و انديشه نيست. اهل كتاب مانند مشركان ميانديشيدند كه ميگفتند: فرشتگان دختران خدا هستند. هر دو فكر، شرك آلود است؛ از اين رو خداي سبحان افزون بر پاسخي كه با ﴿سبحانه﴾ به آنها ميدهد، آن را با لحن تندِ ﴿قاتلهم الله أنّي
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 171.
^ 2 – ـ سوره انعام، آيات 100 ـ 101.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيات 30 ـ 31.
305
يؤفكون﴾ نفي ميكند.
4. ﴿قالوا اتّخذ الله ولداً سبحانه هو الغني له ما في السموات و ما في الأرض إن عندكم من سلطان بهذا أتقولون علي الله ما لاتعلمون) 1 خداي سبحان در احتجاج با مشركان و كافران ميفرمايد: سخن و مدعاي شما بايد برهاني باشد. برهان نيز يا عقلي است يا نقلي كه برگرفته از وحي و كتابي از كتابهاي انبياي الهي است. اگر مطلبي را نه برهان عقلي و نه وحي آسماني تصديق كند، يعني هيچ دليلي آن را همراهي نكند، افك است؛ از اين رو خداوند به آنان فرمود: شما «سلطان» نداريد. برهان و دليل را از آن رو سلطان ميگويند كه بر وهم و خيال و شك و شبهه مسلّط است. انسان بيبهره از برهان گرفتار شبهه است و آنگاه كه دليل قطعي بر مدّعاي خود يافت، سلطاني در صحنه نفس او پيدا ميشود كه همه شكوك را ميزدايد.
5. ﴿ذلك عيسي ابن مريم قول الحقّ الّذي فيه يمترون٭ ما كان لله أن يتّخذ من ولد سبحانه إذا قضي أمراً فإنّما يقول له كن فيكون) 2 مفاد اين آيه شريفه با آيه مورد بحث همانند است. با اين تفاوت كه در آيه مورد بحث به صرف نفي اتّخاذ ولد اكتفا شده و در اين آيه از نفي امكان اتخاذ ولد سخن به ميان آمده است؛ زيرا معناي ﴿ما كان لله﴾ اين است كه اصلاً فرزندگيري با الوهيت ناسازگار است و جمعشدني نيست.
6. ﴿و قالوا اتّخذ الرحمن ولداً٭ لقد جئتم شيئاً إدّاً٭ تكاد السموات يتفطّرن منه و تنشقّ الأرض و تخرّ الجبال هدّاً٭ أن دَعَوا للرّحمن ولداً٭ و ما ينبغي للرحمن أن يتّخذ ولداً٭ إن كلّ من في السموات و الأرض إلاّ ءَاتي
^ 1 – ـ سوره يونس، آيه 68.
^ 2 – ـ سوره مريم، آيات 34 ـ 35.
306
الرحمن عبداً) 1 از عتاب و لحن تند خداي سبحان معلوم ميشود كه در اينجا صرف بنوّت تشريفي و تنها سخن از ﴿نحن أبناؤا الله و أحبّاؤه) 2 نيست؛ زيرا آنجا كه سخن از فرزندي تشريفي است خداوند با چنين لحن تندي نميفرمايد: نزديك است كه از اين سخن آسمانها بشكافد، بلكه ميفرمايد: شما فرزندان موهوم تشريفي همچون ديگران بنده خدا هستيد و اگر گناهي كنيد معذّب هستيد و براي شما امتيازي نيست؛ ﴿و قالت اليهود و النصاري نحن أبناءُ الله و أحبّاؤُه قل فلم يعذّبكم بذنوبكم بل أنتم بشرٌ ممّن خلق يغفر لمن يشاء و يعذّب من يشاء و لله ملك السموات و الأرض و ما بينهما و إليه المصير) 3
راز تفاوت اين خطاب با مطالب آيات ديگر آن است كه گويندگانِ ﴿نحن أبناؤُا الله و أحبّاؤه﴾ تنها ميخواستند مقام اعتباري خود را بالا برند، نه اينكه خدا را فرود آورند. خداي سبحان نيز تنها همين جهت را نفي كرد و فرمود: اگر شما نسبت به ديگران شرافتي داريد چرا در برابر گناهانتان گرفتار و معذّب هستيد؛ ﴿فلم يعذّبكم بذنوبكم بل أنتم بشرٌ ممّن خلق﴾. امّا سخن آنان كه گفتند: ﴿اتّخذ الرحمن ولداً﴾ دو جهت داشت: يكي اينكه آن فرزندخواندهها چنان بالا هستند كه واقعاً فرزند خدا محسوب ميشوند، ديگر اينكه خدا آن قدر پايين است كه مخلوق و بنده خود را فرزند برميگزيند؛ از اين رو خداي سبحان براي نفي هر دو جهت فرمود: خداوند سبّوح و منزّه و برتر از آن است كه فرزندي براگزيند و آن پسران و دختران پنداري نيز عبد محض خدايند و پايينتر از آن هستند كه فرزند خدا باشند؛ چنانكه اصلاً مقام شامخ الوهيت با
^ 1 – ـ سوره مريم، آيات 88 ـ 93.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه 18.
^ 3 – ـ همان.
307
فرزندگيري سازگار نيست؛ ﴿و ما ينبغي للرحمن أن يتّخذ ولداً٭ إن كلّ من في السموات و الأرض إلاّ ءَاتي الرحمن عبداً﴾.
7. ﴿و قالوا اتّخذ الرحمن ولداً سبحانه بل عبادٌ مكرمون) 1 اين آيه شريفه، پس از نفي اتّخاذ ولد با استدلال به سبحان بودن خداوند، در پاسخ اين سؤال كه اگر فرشتگان فرزند خدا نيستند پس كيستند؟ ميفرمايد: آنان بندگان مُكْرَم حقاند. البته مُكْرَم و شريف بودن فرشته در قياس و سنجش با انسانهاي متوسط و ديگر موجودات است، وگرنه فرشتگان در قياس با خداوند سبحان نيز عبد محضاند و در نسبت به انسان كامل كه در تعليم اسماي حسناي الهي معلّم آنهاست، در عين مُكْرم بودن تلميذند.
8. ﴿ما اتّخذ الله من ولد و ما كان معه من إله إذاً لذهب كلّ إله بما خلق و لعلا بعضهم علي بعض سبحان الله عمّا يصفون) 2 خداوند چون سبحان و منزّه است نه ولد دارد، نه اتّخاذ ولد ميكند و نه داراي شريك است، وگرنه هر خدايي براساس سنخيّت فقط عهدهدار پرورش مخلوقهاي خود بود وگذشته از اختلاف و گسيختگي، هر كدام در صدد حفظ آفريده خود بوده و زمينه برتريطلبي و افزونخواهي تكويني نه روي جاه و غرور فراهم ميشد.
9. ﴿الّذي له ملك السموات و الأرض و لميتّخذ ولداً و لميكن له شريك في الملك و خلق كلّ شيء فقدّره تقديراً) 3 در اين آيه، نفي اتّخاذ ولد و نفي شريك داشتن مسبوق به برهان مالك مطلق بودن خدا و ملحوق به دليل خالق بودن خداوند است.
^ 1 – ـ سوره انبياء، آيه 26.
^ 2 – ـ سوره مؤمنون، آيه 91.
^ 3 – ـ سوره فرقان، آيه 2.
308
10. ﴿فاستفتهم ألربّك البنات و لهم البنون٭ أم خلقنا الملائكة إناثاً و هم شاهدون٭ ألا إنّهم من إفكهم ليقولون٭ ولد الله و إنّهم لكاذبون٭ أَصطفي البنات علي البنين٭ مالكم كيف تحكمون٭ أفلا تذكّرون٭ أم لكم سلطان مبين٭ فأتوا بكتابكم إن كنتم صادقين٭ و جعلوا بينه و بين الجِنّة نسباً و لقد علمت الجِنّة إنّهم لمحضرون٭ سبحان الله عمّا يصفون) 1 نفي مؤنث بودن فرشتگان، مستلزم اثبات مذكر يا خنثا بودن آنان نيست. اينكه فرمود: مگر فرشتگان مؤنث هستند؟ ﴿أم خلقنا الملائكة إناثاً﴾، بدين معناست كه آنان نه مؤنث، نه مذكر و نه خنثا هستند و دختر بودن فرشتگان في نفسه باطل است؛ زيرا آنچه به صورت پسر يا دختر ساخته ميشود بدن و جسم است، وگرنه موجود مجرد مانند فرشته و روح آدمي نه مذكّر، نه مؤنّث و نه خنثاست و چون مذكر و مؤنث يا خنثي هيچيك نقيض ديگري نيست، بلكه عدم و ملكه است، از ارتفاع آنها ارتفاع دو نقيض لازم نميآيد.
جمله﴿وَلَد الله﴾ بسيار جاهلانهتر از ﴿اتّخذ الله ولداً﴾ است؛ زيرا در جمله دوم احتمال اراده فرزندي تشريفي هست و در جمله اول چنين احتمالي مطرح نيست.
غرض آنكه سه مطلب در بين مطرح است كه بايد به عنوان جمعبندي آيات راجع به وَلَد داشتن يا اتّخاذ ولد كردن خداي سبحان به آن عنايت شود: 1.وَلَد توليدي داشتنْ، محال است. 2.اتّخاذ وَلَد به معناي فرزندگيري توليدي كه همان توليد مثل است محال خواهد بود. 3.اتخاذ وَلَد بهمعناي صرف اسناد تشريفي واضافه تكريمي، همانند اسناد كعبه به خدا به عنوان تشريف و اطلاق «بيتالله» و«بيتي» ممكن است. البته جريان توقيفي بودن
^ 1 – ـ سوره صافات، آيات 149 ـ 159.
309
برخي از تعبيرها مطلب جدايي است كه اگر دليل معتبري بر منع چنين اطلاق و تعبيري وارد شود حجت خواهد بود.
تذكّر: در نفي پندارهاي باطل وثنيها افزون بر نفي اتخاذ ولد، مؤنث بودن فرشتگان نيز نفي شده است؛ مانند آيه 149 سوره «صافات» و آياتِ ﴿ألكم الذكر و له الأُنثي ٭ تلك إذاً قسمة ضيزي) 1 ﴿أفأصفيكم ربّكم بالبنين واتّخذ من الملائكة إناثاً) 2 ﴿ويجعلون لله البنات سبحانه ولهم ما يشتهون) 3 ﴿وجعلوا الملائكة الذين هم عبادالرحمن إناثاً) 4
11. ﴿لو أراد الله أن يتّخذ ولداً لاصطفي ممّا يخلق ما يشاء سبحانه هو الله الواحد القهّار) 5 واحد قهّار، واحدي است كه اجازه شركت يا شباهت و مماثلت به احدي ندهد تا شريك، مثل يا شبيه او باشد. اگر موجودي شريك، مثيل يا شبيه خدا بود، خداي سبحان معاذ الله او را ولد اتّخاذ ميكند، امّا خداوند، واحد قهّاري است كه احدي در برابر وحدت قاهره او شبيه وي نيست، بلكه هرچه و هركه هست عبد محض اوست. خداي سبحان اكنون نيز واحد قاهر است، ليكن انسان بر اثر محجوب بودن به حجابهاي متراكم، آن را ادراك نميكند، امّا در روز قيامت كه بساط مستقل نمايي همه موجودات برچيده ميشود، همگان ميفهمند كه فقط خداوند واحد قهّار
^ 1 – ـ سوره نجم، آيات 2221.
^ 2 – ـ سوره اسراء، آيه 40.
^ 3 – ـ سوره نحل، آيه57.
^ 4 – ـ سوره زخرف، آيه 19. شايان ذكر است كه مصحّح اسناد يك مطلب به قوم معيّن، التزام فيالجمله آنان است و ابتلاي بالجمله لازم نيست.
^ 5 – ـ سوره زمر، آيه 4.
310
است؛ ﴿لمن الملك اليوم لله الواحد القهّار) 1 و كسي كه قيامت را هم اكنون مشاهده ميكند و ميفرمايد: «لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناً» 2 اكنون نيز آن معنا را ميفهمد و همه چيز را عبدِ داخر، قانت و مقهور و مُسَخّر او ميبيند.
12. ﴿قل إن كان للرحمن ولدٌ فأنا أوّل العابدين٭ سبحان ربّ السموات و الأرض ربّ العرش عمّا يصفون) 3 برابر رهنمود و دستور خداوند، اين سخن پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است كه من خداشناستر از شما و فرستاده خدا هستم؛ ازاين رو اگر خدا فرزند ميداشت، من كه پيامِ ﴿لميلد و لميولد) 4 را از كوي او آوردهام نخستين كسي بودم كه واقعيت را تمكين كرده و بيش و پيش از شما آن خداي داراي ولد را عبادت ميكردم، ليكن محال است كه او ولد داشته باشد؛ زيرا او سبّوح و منزّه از داشتن ولد است.
13. ﴿و أنّه تعالي جدّ ربّنا ما اتّخذ صاحبة و لا ولداً) 5 «جدّ» به معناي بخت است 6 . برابر اين آيه شريفه، برخي جنيان گفتند: شانس و بخت خدا بسيار بلند است؛ او بلند مرتبهتر از آن است كه همسر يا فرزند برگزيند و اين نفي اتخاذ همسر و فرزند با لحن امضا و فحواي قبول از آنها نقل شد.
14. ﴿بسم الله الرحمن الرحيم ٭ قل هو الله أحد ٭ الله الصمد ٭ لم يلد و لم يولد ٭ و لم يكن له كُفُواً أحد﴾؛ سوره مبارك توحيد كه به مثابه ثلث قرآن
^ 1 – ـ سوره مؤمن، آيه 16.
^ 2 – ـ بحارالأنوار، ج40، ص153 و ج66، ص209.
^ 3 – ـ سوره زخرف، آيات 81 ـ 82.
^ 4 – ـ سوره اخلاص، آيه 3.
^ 5 – ـ سوره جنّ، آيه 3.
^ 6 – ـ «في المهد ينطق عن سعادة جَدّه»؛ يعني در گهواره از نيكبختي خود خبر ميدهد.
311
است 1، پاسخ همه شبهات و آراي باطل درباره اتّخاذ ولد و مانند آن را دربردارد و توضيح آن بر عهده تفسير اين سوره پربركت است.
4. منشأ پندار باطل فرزندگزيني خدا
ابتلاي مشركان به پندار باطل فرزند داشتن خدا از جهالت و گرفتاري نظام جاهلي و نابخردانه گروهي ناشي است كه به «اُميّون» و درسنخواندهها شهرت يافتند. چنين قوم عقبافتادهاي، هم فرزند داشتن خدا را براي او كمال ميدانستند، هم فرشتگان را براساس ديدگاه جاهلي خويش مؤنث ميپنداشتند. ابتلاي اهل كتاب به توهّم فرزندآوري يا فرزندگيري خداوند نيز از متشابهگرايي آنها و پيروي از متشابهات كتاب آسماني بدون ارجاع آن به محكمات تورات و انجيل ناشي است؛ زيرا اگر در موردي از برخي اولياي الهي به «فرزندان خدا» تعبير شد، يا اگر در آيهاي از خداوند به عنوان «پدر» ياد شد، مقصود نه از سنخ فرزندي و پدري تكويني و توليدي است و نه از قبيل فرزندخواندگيرايج آنعصر.غرضآنكهخداشناسي برخيزسنخ انسانشناسي است؛ يعني آنچه را براي انسانِ مجسّمْ كمال ميپندارند، يا انسان محكوم به عمر محدود و اجل مسمّي و مقضي واجد آن است، براي خداي سبحان كه از جسميت و مادّه منزّه و از زوال و فنا مبراست، ثابت كردهاند.
5. ملك تكويني و حقيقي خدا
همه آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست مملوك خداست و اين ملك تكويني و حقيقي است، نه اعتباري؛ ازاينرو قابل غصب يا اِباق و گريز نيست و هيچ مملوكي نيز نميتواند در برابر مالك آسمانها و زمين تمرّد كند، بلكه همه
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج22، ص318.
312
مملوكها، قانت و خاضع اويند؛ ﴿له ما في السموات و الأرض كلٌّ له قانتون﴾.
بعضي از املاك تكويني همچون برخي املاك اعتباري قابل غصب است؛ چنانكه چشم و گوش انسان ملك تكويني اوست و روح آدمي بر آن سيطره دارد، ليكن ممكن است عامل قاهري بتواند با سحر، شعبده، كهانت و مانند آن در چشم و گوش بشر تصرف كند و نگذارد او بر چشم و گوش خود سيطره داشته باشد.
مالكيت تكويني انسان بر چشم و گوش خويش را خداي سبحان به او عطا كرده، ليكن به او هشدار داده كه اين مِلك را به تو تفويض نكردهام، بلكه من مالك حقيقي چشم و گوش شما هستم و اكنون نيز آن دو تحت نفوذ من است؛ ازاينرو با اراده الهي قبل از اينكه چشم خود را ببنديد و پيش از آنكه از گوش خود مدد بگيريد، روح شما قبض ميشود؛ ﴿أمّن يملك السمع و الأبصار) 1
غرض آنكه عاملي بيروني ميتواند جلو مالكيت تكويني انسان را بگيرد، امّا درباره خداي سبحان فرض ندارد كه موجودي در برابر قدرت او قنوت و خضوع نداشته باشد و مانع مالكيت او شود؛ ﴿كلٌّ له قانتون﴾؛ زيرا هم مِلك اشيا و هم مُلك و نفوذ در آنها از آن اوست و او هم مالك و هم مَلك و نافذ است؛ ﴿تبارك الّذي بيده المُلك) 2
^ 1 – ـ سوره يونس، آيه 31.
^ 2 – ـ سوره ملك، آيه 1.
313
بحث روايي
1. تنزيه خدا
عن طلحة بن عبيد الله قال: سألت رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) عن تفسير «سبحان الله». قال: «هو تنزيه الله من كلّ سوء» 1
سأل رجل عمر بن الخطّاب فقال: يا أمير المؤمنين! ما تفسير «سبحانالله»؟ قال: إنّ في هذا الحائط رجلاً كان إذا سئل أنبأ و إذا سكت ابتدأ، فدخل الرجل فإذا هو علي بن أبيطالب(عليهالسلام)، فقال: يا أبا الحسن! ما تفسير «سبحان الله»؟ قال: «هو تعظيم جلال الله عزّوجلّ و تنزيهه عمّا قال فيه كلّ مشرك، فإذا قاله العبد صلّي عليه كلّ ملك» 2
عن هشام بن الحكم قال: سألت أبا عبد الله(عليهالسلام) عن «سبحان الله» قال: «أنفة الله» 3
عن هشام الجواليقي قال: سألت أبا عبد الله(عليهالسلام) عن قول الله عزّوجلّ: «سبحان الله»، ما يعني به؟ قال: «تنزيهه» 4
اشاره: تنزيه خدا هم به لحاظ نزاهت او از هر نقص نفسي و عيب ذاتي مانند ظلم و جهل و هم به جهت تنزّه از هر نقص و عيب نِسْبي مانند جسميّت، تمثّل و تصور مفهومي تعقّل ماهوي است؛ ازاينرو خداي سبحان نه تنها بينقص و عيب است، بلكه از كمال محدود و جمال متناهي و جلال
^ 1 – ـ الدرالمنثور، ج1، ص269.
^ 2 – ـ بحارالأنوار، ج90، ص177.
^ 3 – ـ همان، ص176.
^ 4 – ـ همان، ص177.
314
منقطع منزه است؛ زيرا گرچه كمال و جمال و جلال ياد شده براي بسياري از موجودهاي امكاني كمال است، ولي براي خداي سبحان كه هستي محض است نقص محسوب ميشود.
2. توحيد و تسبيح حقيقي
عن ابن عباس أن ابن الكوّاء سأل عليّاً عن قوله ﴿سبحان الله﴾، فقال علي(عليهالسلام): «كلمة رضيها الله لنفسه» 1
اشاره: مقصود از «كلمه» در اينگونه موارد همان مطلب سامي است كه گفته ميشود: «لاالهالّاالله» كلمه توحيد است. همانطور كه موحّد حقيقي خود خداست؛ «توحيده إيّاه توحيده» 2 تسبيح حقيقي هم همان مطلب شامخ است كه خداوند براي خود بپسندد و مسبّح واقعي خود خداست.
3. قنوت جامع بين تكوين و تشريع
عن أبي سعيد الخدري عن رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قال: «كلّ حرف في القرآن يذكر فيه القنوت فهو الطاعة» 3
اشاره: طاعت مانند قنوت دو قسم است: تكويني و تشريعي و قنوت به معناي طاعت همان معناي جامع بين تكوين و تشريع است، نه آنكه همهجا به معناي طاعت تشريعي باشد.
4. نزاهت خدا از والد يا مولود بودن
قال اميرالمؤمنين علي(عليهالسلام): «لم يولَد سبحانه فيكون في العزّ مشاركاً ولميَلِد
^ 1 – ـ الدرالمنثور، ج1، ص269.
^ 2 – ـ اسفار، ج2، ص302.
^ 3 – ـ الدرالمنثور، ج1، ص269.
315
فيكون موروثاً هالكاً» 1 «لميلد فيكون (فيصير) مولوداً ولميُولَد فيصير محدوداً… » 2
تذكّر: توضيح محتواي اين دو روايت در ثناياي مباحث پيشين گذشت.
بازدیدها: 278