و اتّقوا يوماً لاتجزي نفس عن نفس شيئاً و لايقبل منها عدل و لاتنفعها شفاعة و لا هم ينصرون (123)
گزيده تفسير
قيامت كه ظرف ظهور حق است، براي انسانهاي نوراني سراسر روشني و به منزله روز و براي ديگران همواره تاريك و ظلماني و به مثابه شب است.
قيامت يوم الفصل نام گرفته و نظام حاكم بر آن فردي است، نه اجتماعي؛ يعني در حالي كه همه انسانها جمعاند، هر فرد فُرادا و منقطع از ديگري است؛ چنان كه منقطع از همه علل و عوامل و اسباب و اموري است كه در دنيا با آنها ارتباط تكويني يا قراردادي داشت؛ از اين رو در آنجا هيچ عاملي، اعم از ضوابط و روابط، براي تقليل و تخفيف عذاب از تبهكار مؤثر نيست و
401
بر همين اساس خداي سبحان به طور مكرر اموري را كه گمان كفايت آن ميرود به صراحت نفي ميكند؛ بنابراين، در قيامت هيچ كس از ديگري كفايت نميكند و هيچ كاري، اعم از كسب، خريد و فروش، عِدلگيري و فديه و عوض دادن، ايثار و حتّي كمك عاطفي از كسي ساخته نيست.
در آن روز، تبهكار گرفتار كار خويش است و نه تنها براي ديگري كه براي خود نيز نميتواند كاري از پيش ببرد، بلكه به اميد رهيدن از عذاب در آرزوي فدا كردن ديگران است. انسان وارسته و پرهيزكار نيز مأذون نيست براي ديگري كاري كند؛ از اين رو شفاعت شافعان نيز كه به اذن خداوند شفاعت ميكنند به حال تبهكار نافع نيست، مگر آنانكه داراي ديني مرضي و خداپسند بودند. چون در اينحال ممكن است برخي از شافعان مأذون شوند تا از اين مرضيالدينها شفاعت كنند.
تفسير
ظرف ظهور حق
واژههاي «يوم» و «يومئذ» در قرآن كريم نوعاً درباره قيامت به كار رفته و گاه بر غير قيامت نيز اطلاق شده است. مقصود از «يوم» آنجا كه ناظر به قيامت است، روزِ در برابر شب يا مجموع شبانهروز نيست؛ زيرا آنگاه كه بساط شمس و قمر آسمان و زمين درهم پيچيده شد ليل و نهاري نيست تا شبي در برابر روز وجود داشته باشد. واژه «روز» در اين كاربرد به معناي «ظرف ظهور حق» است؛ ﴿ذلك اليوم الحق) 1 نه روز در برابر شب يا مجموع شب و روز،
^ 1 – ـ سوره نبأ، آيه 39.
402
و اگر طول آن روز زماني برابر با هزار يا پنجاه هزار سال ذكر شده؛ ﴿إنّ يوماً عند ربّك كألف سنةٍ ممّا تعدّون) 1 ﴿تعرج الملائكة و الروح إليه فييوم كان مقداره خمسين ألف سنة) 2 مراد طولاني بودن آن مدّت و ناظر به كثرت و امتداد است، نه اينكه با سپريشدن آن پنجاه هزار سال غروب پديد آيد و شب فرا رسد. گواه مطلب اين است كه براي اهل تقوا همان پنجاه هزار سال به اندازه زمانِ گزاردن يك نماز واجب است؛ «…والذي نفس محمدٍ بيده إنّه ليخفّف علي المؤمن، حتي يكون أخف عليه من صلاةٍ مكتوبةٍ يصليها في الدنيا» 3 در آنجا نور از آنِ خود انسان است؛ از اين رو اگر انسان نوراني بود براي هميشه در روشني به منزله روز، وگرنه براي هميشه در تاريكي به مثابه شب است؛ زيرا آن كس كه نور ندارد از نور ديگري نيز نميتواند استفاده كند 4 .
تنهايي انسان در قيامت
گاهي ممكن است خَلْفِ طالح به سيره سَلَف صالح مغرور شود و براي رهايي از كيفر تلخ گناه خود به آن بسنده كند و اقبال تبار و نياي محقِّق و متعبد خويش را كفّاره اِدبار خود تلقي كند، يا سنگيني بار گناه خود را با شفاعت آنان تخفيف دهد. در چنين فضاي موهومي از طرف خداي سبحان حكم عدم فديه و نصرت و شفاعت ارائه شد كه برخي از آنها هيچگاه وجود ندارد و بعضي فيالجمله موجود است ولي به حال آنها نافع نيست.
در آن روز كه همه به «الله» بازميگردند؛ ﴿و اتّقوا يوماً ترجعون فيه
^ 1 – ـ سوره حجّ، آيه 47.
^ 2 – ـ سوره معارج، آيه 4.
^ 3 – ـ بحارالأنوار، ج7، ص123.
^ 4 – ـ سوره نور، آيه 40.
403
إليالله) 1 و بر اثر طولاني و دردناك و پرخطر بودن، سنگين و دشوار و با عسرت است؛ ﴿إنّ هؤلاء يحبّون العاجلة و يذرون وراءهم يوماً ثقيلاً) 2 ﴿فذلك يومئذ يوم عسير٭ علي الكافرين غير يسير) 3 به گونهاي كه خردسالان را پير ميكند؛ ﴿يوماً يجعل الولدان شيباً) 4 هيچ كس به فكر ديگري نيست و احدي كار ديگري را انجام نداده، از او كفايت نميكند؛ ﴿و اتّقوا يوماً لاتجزي نفس عن نفس شيئاً﴾؛ زيرا آن كس كه وارسته نيست گرفتار كار خويش است و بايد از خود دفاع كند؛ ﴿يوم تأتي كلّ نفس تجادل عن نفسها و توفّي كلّ نفس ما عملت) 5 و آن كه وارسته است بدون اذن خدا براي ديگري كاري نميكند و خداي سبحان در برخي از مواقف هيچگاه اذن نميدهد.
توضيح اينكه نظام حاكم بر قيامت نظامي فردي است، نه جمعي. در آن روز انسان باعقيده، اخلاق، اعمال و گذشته خود محشور است؛ نه در آن روز ميتواند كاري انجام دهد و نه در آينده؛ ﴿يوم تجد كلّ نفس ما عملت منخير محضراً) 6
قيامت در عين حال كه «يوم الجمع» است «يوم الفصل» نيز هست؛ ﴿هذا يوم الفصل جمعناكم و الأوّلين) 7 يوم الجمع بودن آن از آياتي، مانند ﴿إنّ
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 281.
^ 2 – ـ سوره انسان، آيه 27.
^ 3 – ـ سوره مدثر، آيات 9 ـ 10.
^ 4 – ـ سوره مزمل، آيه 17.
^ 5 – ـ سوره نحل، آيه 111.
^ 6 – ـ سوره آل عمران، آيه 30.
^ 7 – ـ سوره مرسلات، آيه 38.
404
الأوّلين و الاخرين٭ لمجموعون إلي ميقات يوم معلوم) 1 و ﴿ذلك يوم مجموع له النّاس و ذلك يوم مشهود) 2 يومالفصل بودن قيامت از آياتي مانند ﴿لكلّ امريءٍ منهم يومئذٍ شأن يغنيه﴾ استفاده ميشود 3 . در آن روز همه با هم هستند، ليكن چون نظام حاكم نظام فصل است هر فرد از ديگري منقطع است. انسان هرچه اكنون دارد پشت سر ميگذارد و تنها و فُرادا به صحنه قيامت وارد ميشود؛ همانگونه كه وقتي به دنيا آمد تنها بود و چيزي به همراه نداشت؛ ﴿و لقد جئتمونا فرادي كما خلقناكم أوّل مرّة و تركتم ما خوّلناكم وراء ظهوركم) 4 ﴿و نرثه ما يقول و يأتينا فرداً) 5
انسان در دنيا، علل و عوامل و اسباب و امور ظاهري را در اختيار دارد و با آنها در ارتباط تكويني است. همچنين با اموري ارتباط قراردادي دارد و بر اساس قرارداد و پيمان با آنها مرتبط است. امّا در قيامت همه آن علل و اسباب منقطع است؛ از اين رو همه موجودات از آنچه در دنيا با آن پيوسته بودند منقطع هستند؛ ﴿تقطّعت بهم الأسباب) 6 ﴿فلا أنساب بينهم يومئذ) 7 و همه تنها ميآيند؛ ﴿إن كلّ من في السموات و الأرض إلاّ ءَاتي الرحمن عبداً٭ لقد
^ 1 – ـ سوره واقعه، آيات 49 ـ 50.
^ 2 – ـ سوره هود، آيه 103.
^ 3 – ـ سوره عبس، آيه 37. آن روز به جهاتي ديگر نيز يوم الفصل است؛ مانند اينكه در آن فصل خصومت ميشود و حاكم عدل علي الاطلاق داوري ميكند.
^ 4 – ـ سوره انعام، آيه 94.
^ 5 – ـ سوره مريم، آيه 80.
^ 6 – ـ سوره بقره، آيه 166.
^ 7 – ـ سوره مؤمنون، آيه 101.
405
أحصيهم و عدّهم عدّاً٭ و كلّهم ءَاتيه يوم القيمة فرداً) 1 و مال و پسران به حال انسان نافع نيست؛ ﴿يوم لاينفع مالٌ و لا بنون٭ إلاّ من أتي الله بقلب سليم) 2
البته نظام قيامت نيز نظام علّي و معلولي است ليكن همه كارها به دست علة العلل و مسبّب الأسباب است و هيچ كس مالك چيزي نيست. انسان به يك باره از خاك سر برميدارد و هرگز در آنجا مال و مالكيتي نيست، نه اينكه اصل مالكيت هست ولي به حال انسان سودمند نيست؛ ﴿و ما أدريك ما يومالدّين٭ ثمّ ما أدريك ما يوم الدّين٭ يوم لاتملك نفس لنفسٍ شيئاً و الأمر يومئذ لله) 3 يعني سالبه به انتفاي موضوع است.
مطابق جمله ﴿لاتملك نفس لنفس شيئاً﴾ كسي نميتواند براي ديگري كاري كند. امّا اينكه انسان براي خود نيز نميتواند كار كند از ذيل آيه مباركه مستفاد است كه مطلق امر را از آنِ خدا ميداند؛ ﴿و الأمر يومئذ لله﴾.
در دنيا تعاون و كارگشايي با تعاون ممكن است؛ هم تعاون بر بِرّ كه خداي سبحان به آن امر ميكند؛ ﴿تعاونوا علي البرّ و التقوي﴾ و هم تعاون بر اثم، كه گواه امكان آن، نهي از آن است؛ ﴿و لاتعاونوا علي الإثم و العدوان) 4 ليكن در قيامت كه نظام حاكم بر آن، فردي است چنين امكاني نيست، بلكه تبهكار در آرزوي فداكردن ديگران براي رهايي خويش است؛ ﴿يودّ المجرم لو يفتدي من عذاب يومئذ ببنيه٭ و صاحبته و أخيه٭ و فصيلته الّتي تؤويه ٭ و من
^ 1 – ـ سوره مريم، آيات 93 ـ 95.
^ 2 – ـ سوره شعراء، آيات 88 ـ 89.
^ 3 – ـ سوره انفطار، آيات 17 ـ 19.
^ 4 – ـ سوره مائده، آيه 2.
406
فيالأرض جميعاً ثمّ ينجيه) 1
نفي كمك عاطفي
در دنيا اگر حلّ مشكل آسيب ديده مقدور كسي نبود و كمك عادي نيز ميسور نبود ميتوان با دلجويي و احوال پرسي به آسيب ديدگان كمك عاطفي كرد. امّا در قيامت كمك عاطفي نيز ممكن و مجاز نيست؛ بهگونهاي كه دوست گرم و صميمي انسان نيز حال انسان را نميپرسد؛ ﴿و لايَسئل حميمٌ حميماً) 2 زيرا سائل بايد مأذون باشد و خدا اين اذن را به او نميدهد. در قيامت اذن سخنگفتن به كسي داده نميشود؛ ﴿يوم يأت لاتكلّم نفس إلاّ بإذنه) 3 و برخي افراد مأذون نيستند حتّي عذرخواهي كنند تا با اعتذار، از خزي و شرم و انفعال دروني خود كاسته، خود را از لحاظ رواني تخليه و سبك كنند؛ ﴿هذا يوم لاينطقون٭ و لايؤذن لهم فيعتذرون) 4 زيرا در دنيا نسبت به آنان اتمام حجت شده و راه هرگونه عذري بسته شده است؛ ﴿معذرة إلي ربّكم) 5
نفي معادلگيري در قيامت
در قيامت نميتوان چيزي را به عنوان معادل عذاب پرداخت و از عذاب رهيد؛ خداي سبحان معادلگيري را با نفي جنس، به طور مطلق منتفي اعلام كرده است؛ ﴿و لايقبل منها عدلٌ﴾ و در تبيين آن ميفرمايد: اگر همه زمين لبريز از
^ 1 – ـ سوره معارج، آيات 11 ـ 14.
^ 2 – ـ سوره معارج، آيه 10.
^ 3 – ـ سوره هود، آيه 105.
^ 4 – ـ سوره مرسلات، آيات 35 ـ 36.
^ 5 – ـ سوره اعراف، آيه 164.
407
طلا و از آنِ انسان تبهكار باشد و نيز چنانچه مالك دو برابر همه آنچه در زمين است باشد و براي رهايي از عذاب بدهد از او پذيرفته نميشود؛ زيرا در قيامت عِدلگيري پذيرفته نيست؛ ﴿إنّ الّذين كفروا و ماتوا و هم كفّار فلنيقبل منحدهم ملء الأرض ذهباً و لو افتدي به أولئك لهم عذاب أليم و ما لهم منناصرين) 1 ﴿إنّ الّذين كفروا لو أنّ لهم ما في الأرض جميعاً و مثله معه ليفتدوا به من عذاب يوم القيمة ما تقبّل منهم و لهم عذابٌ أليم) 2 همچنان كه اگر حاضر شود همه خاندان خويش و همه انسانها را فدا كند تا از عذاب برهد جا براي فديه دادن و ايثار نيست؛ زيرا عذاب آخرت چنان دردناك است كه كسي حاضر نيست خود را فداي ديگري كند، بلكه هر كس ميكوشد ديگري را فداي خود كند؛ ﴿يودّ المجرم لو يفتدي منعذاب يومئذ ببنيه٭ و صاحبته و أخيه٭ و فصيلته الّتي تؤويه ٭ و من في الأرض جميعاً ثمّ ينجيه) 3
تذكّر: آنچه درباره عَدْل و فديه گذشت كه از سنخ سالبه به انتفاي موضوع است اين مطلب را برخي ويژه فن منطق و مورد كاربرد منطقيها دانستند و آن را رهآورد فرهنگ و ادبيات يونان پنداشتند و چنين اظهار داشتند كه سلب به انتفاي موضوع در اصول عربي جايگاهي ندارد 4 .
حرمان تبهكار از شفاعت شفيعان
خداي سبحان اگرچه ابتدائاً در سياق ديگر موارد درباره شفاعت نيز با نفي جنس فرمود: در قيامت شفاعت نيست: ﴿يا أيّها الّذين ءَامنوا أنفقوا ممّا
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيه 91.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه 36.
^ 3 – ـ سوره معارج، آيات 11 ـ 14.
^ 4 – ـ التحرير والتنوير، ج1، ص679، با اندكي تغيير.
408
رزقناكم من قبل أن يأتي يوم لا بيع فيه و لا خلّة و لا شفاعة) 1 ليكن پس از آن در چندين بخش و به تدريج با رقيق كردن مسئله، شفاعت در قيامت را به صورت امري يقيني ثابت كرده است؛ در آيه مورد بحث نيز ميفرمايد: شفاعت به حال كسي نافع نيست؛ ﴿و لاتنفعها شفاعة﴾.
اين تعبير گوياي آن است كه اصل شفاعت محقق است ليكن برخي نميتوانند از آن بهره ببرند. اين مطلب در جاي ديگر چنين بيان شده كه اصل شفاعت محقق است ليكن بايد به اذن خداوند باشد؛ ﴿يومئذ لاتنفع الشفاعة إلاّ من أذن له الرحمن) 2 و در آيات ديگر اينگونه توسعه داده شده كه شفيع، كسي است كه مالك عهد باشد؛ ﴿لايملكون الشفاعة إلاّ من اتّخذ عند الرحمن عهداً) 3 و مشفوع له نيز كسي است كه دين وي مرضي و خداپسند باشد؛ يعني مسلمان بميرد؛ ﴿و لايشفعون إلاّ لمن ارتضي) 4 ﴿لاتغني شفاعتهم شيئاً إلاّ من بعد أن يأذن الله لمن يشاء و يرضي) 5
بنابراين، در قيامت بسياري، و از جمله پيامبران و اولياي الهي و فرشتگان شفاعت ميكنند، ليكن به حال هر كسي نافع نيست؛ ﴿فماتنفعهم شفاعة الشافعين) 6 بلكه شرايطي ويژه دارد.
درخور ذكر است كه، هيچ شفيعي برتر از توبه نيست؛ «لا شفيع أنجح
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 254.
^ 2 – ـ سوره طه، آيه 109.
^ 3 – ـ سوره مريم، آيه 87.
^ 4 – ـ سوره انبياء، آيه 28.
^ 5 – ـ سوره نجم، آيه 26.
^ 6 – ـ سورهمدّثر، آيه 48.
409
منالتوبة» 1 پس بهتر آنكه انسان با شفاعت توبه بميرد؛ گرچه هرگز نبايد در اين باره نااميد شد؛ زيرا آخرين شفيع خداي ارحمالراحمين است؛ «آخر من يشفع أرحم الراحمين» 2
ناكارآمدي ابزار دنيوي در قيامت
انسان در دنيا گاهي با ضابطه و گاهي با رابطه مشكل خود را حل ميكند. امّا در قيامت نه ضوابط كارگشاست تا انسان با خريد و فروش، فديه و عوض دادن و مانند آن مشكل خويش را حل كند و نه جا براي روابط است تا با دوست يابي و خُلّت مشكل خويش را بگشايد؛ خداي سبحان از همه اين موارد با واژه لاي نفي جنس، نفي حقيقت فرمود؛ ﴿يا أيّها الّذين ءَامنوا أنفقوا ممّا رزقناكم منقبل أنيأتي يوم لا بيع فيه و لا خُلّة و لا شفاعة) 3
روابط ولايي نيز چنين است؛ در قيامت هيچ يك از انواع و انحاي ولايت دنيايي اثر ندارد؛ خواه ولايتهاي جعلي يا ولايتهاي اصلي كه خداي سبحان قرار داده است؛ از اين رو هيچ وليّي از ولي خود حمايت نميكند و مولايي از مولاي خويش مُغني نيست؛ ﴿إنّ يوم الفصل ميقاتهم أجمعين٭ يوم لايغني مولي عنمولي شيئاً و لا هم ينصرون) 4 نه ولي از مولّي عليه كفايت ميكند، نه والد و مولود و ارحام از يكديگر و نه دوست صميمي از دوست خود؛ ﴿فاليوم لايملك بعضكم لبعض نفعاً و لا ضرّاً) 5 ﴿يا أيّها النّاس اتّقوا ربّكم و اخشوا
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج6، ص19.
^ 2 – ـ علم اليقين، ج2، ص1325.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 254.
^ 4 – ـ سوره دخان، آيات 4140.
^ 5 – ـ سوره سبأ، آيه 42.
410
يوماً لايجزي والدٌ عن ولده و لا مولود هو جاز عنوالده شيئاً) 1 ﴿لنتنفعكم أرحامكم و لا أولادكم يوم القيمة يفصل بينكم) 2 ﴿و لايسئل حميم حميماً﴾ و به دلالت قيد «شيئاً» كه نكره در سياق نفي و مفيد عموم است هيچ كاري حتّي كار عاطفي از كسي ساخته نيست.
اينگونه آيات، كه در آنها مواردِ مظنّه ارتباط و احتمال كفايت به صراحت نفي شده، به منزله تحليل و تبيين اصل مذكور در آيه مورد بحث است؛ ﴿لاتجزي نفس عن نفس شيئاً﴾. راز عدم كفايت از غير نيز، چنان كه گذشت، اين است كه هر كس گرفتار كار خويش است، و هيچ كس بدون اذن خدا سخن نميگويد.
بنابراين، در قيامت همه راههاي تخفيف عذاب بسته است و هيچ عاملي براي تقليل عذاب از انسان تبهكار نيست. سختترين عذابها در دنيا قابل تخفيف است و گاه تحمّل آن، نسبت به برتر از آن اگواراست؛ چنانكه اصحاب اخدود بر اثر اطمينان به دستيابي به احدي الحسنيين، عذاب را احساس نميكردند يا در صورت احساس، بر آنها گوارا بود. برخي نيز بر اساس خيال باطلي همچون محِقّ پنداشتن خود و درآمدن در شمار قهرمانان و نامداران آينده تاريخ دشواري عذاب دنيا را تحمل ميكنند. امّا در قيامت، تعذيب شخص، گواه گمراهي اوست و با آشكار شدن بطلان خود، به آيندهاي اميد ندارد؛ بدينگونه هم با آتش از بيرون و هم با ندامت از درون ميسوزد؛ از اين رو هيچكس نميتواند مانند خداوند كسي را عذاب كند؛ ﴿فيومئذٍ لايعذّب
^ 1 – ـ سوره لقمان، آيه 33.
^ 2 – ـ سوره ممتحنه، آيه 3.
411
عذابه أحد) 1
تذكّر: آيه مورد بحث تنها با اندكي تفاوت، مشابه آيه 48 همين سوره است. تغيير كوتاه و تفاوت اندك آيه 48 و آيه 123 در اين است كه در آيه 48 شفاعت قبل از عدل ذكر شده و در آيه 123 بعد از آن، و در آيه 48 قبول، به شفاعت و اخذ، به عدل اسناد داده شده و در آيه 123 عنوان قبول به عدل و نفع به شفاعت منسوب شده است. اين تنوّع، گذشته از آنكه هر تفنّني براي زدودن ملال مؤثر است، نكتهاي ديگر را ممكن است به همراه داشته باشد و آن اينكه گاهي اهتمام به شفاعت است و زماني اعتنا به عدل و تقديم هر كدام براي رعايت اهميّت همان چيزي است كه مقدم داشته شده است 2 . ضمناً اين نكته معلوم ميشود كه در ناكارآمدي در معاد فرقي بين دو عنوان ياد شده، يعني شفاعت و عدل نيست.
بحث روايي
مصداقي از «صَرْف» و «عدل»
قال أبو عبد الله(عليهالسلام): «العدل الفريضة» 3
قال أبو عبد الله(عليهالسلام): «العدل في قول أبي جعفر(عليهالسلام) الفداء» 4
قال اسباط الزطّي؛: قلت لأبي عبد الله(عليهالسلام): قول الله: «لايقبل الله منه صرفاً و لا عدلاً». قال: «الصَرْف النافلة و العدل الفريضة» 5
^ 1 – ـ سوره فجر، آيه 25.
^ 2 – ـ نيز ر.ك: تسنيم، ج4، ص224.
^ 3 – ـ تفسير عياشي، ج1، ص57.
^ 4 – ـ همان.
^ 5 – ـ همان.
412
بازدیدها: 218