تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد ششم، سوره بقره، آیه۱۰۵

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد ششم، سوره بقره، آیه۱۰۵

فضل و رحمت خداوند بی‌کران و پایان ناپذیر است و خدای سبحان نیز آن را طبق اراده و مشیّت خویش می‌بخشد، لیکن خواست خداوند بر مدار علم و حکمت است و او که از درون افراد نیز آگاه است می‌داند که فضل و رحمت ویژه خود را به چه کسی عطا کند.

ما یودّ الّذین کفروا من أهل الکتاب و لا المشرکین أن یُنزَّل علیکم من خیر من ربّکم و الله یختصّ برحمته من یشاء والله ذو الفضل العظیم (۱۰۵)

گزیده تفسیر

کافران (از اهل کتاب یا مشرکان) به سبب حسادت، دوست نمی‌دارند
^ ۱ – ـ تفسیر برهان، ج۱، ص۱۳۸٫

۴۹

کمترین خیری از سوی پروردگار بر مسلمانان فرود آید؛ چه رسد به خیر نبوت و رسالت. افزون بر این، برای گمراه کردن و باز گرداندن آنان به کفر می‌کوشند، تا مسلمانان هیچ مزیّتی بر آنان نداشته باشند، لیکن آرزوهای باطل کافران هیچ نقشی در نیامدن نبوت و رسالت یا زوال و رفتن آن ندارد؛ زیرا نبوت و رسالت، فضل عظیم و برجسته‌ترین مظهر رحمت خاص الهی است، و زمامدار این رحمت و فضل خداست و او هر کس را بخواهد حکیمانه از آن بهره‌مند می‌کند.
فضل و رحمت خداوند بی‌کران و پایان ناپذیر است و خدای سبحان نیز آن را طبق اراده و مشیّت خویش می‌بخشد، لیکن خواست خداوند بر مدار علم و حکمت است و او که از درون افراد نیز آگاه است می‌داند که فضل و رحمت ویژه خود را به چه کسی عطا کند.

تفسیر

ما یودّ: از ماده ودّ (به ضمّ و فتح واو) به معنای دوست داشتن چیزی، همراه با تمنّی تحقّق آن است ۱؛ از این‌رو افزون بر اینکه در محبت توأم با تمنّی به‌کار می‌رود، در هر یک از «محبّت» و «تمنّی» به تنهایی نیز استعمال می‌شود ۲ ، با این تفاوت که اگر به معنای محبّت باشد، مفعول آن (محبوب) مفرد است؛ «وَدَدْتُ الرجل» و اگر به معنای تمنّی باشد، مفعول آن، جمله است؛ «وَدَدْتُ لو تفعل کذا» ۳
^ ۱ – ـ ر.ک: مفردات راغب، ص۸۶۰، «ودد»؛ تفسیر أبواالسعود، ج۱، ص۱۶۹٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ روح‌المعانی، ج ۱، ص۵۵۰٫

۵۰

گفتنی است که همراه هر آرزویی، محبّت نیز هست؛ چون «تمنّی» درخواست حصول و تحقق محبوب است ۱٫ پس اگر «یودّ» به معنای تمنّی یا محبّت یا محبّتِ همراه با تمنّی باشد، تمایل قابل توجه به چیزی در آن نهفته است؛ بنابراین، گرچه مودت و محبّت و مانند آن به حدّ عشق نمی‌رسد، لیکن هر یک از این واژه‌ها در حدّ خود از تمایل قابل اعتنایی حکایت می‌کند، نه خصوص تمایل ضعیف.
ینزّل: بنابر اینکه «تنزیل» مخصوص تدریج باشد، در برابر انزال، سرّ انتخاب این کلمه آن است که خیرهای قرآنی و مانند آن به تدریج نازل می‌شد، نه به طور دفعی؛ گرچه اگر خیری دفعهً نازل می‌شد باز مشمول حَسَد دشمنان دین قرار می‌گرفت.
خیرٍ: تنوین کلمه ﴿خیرٍ﴾ تنوین تنکیر و برای تقلیل، و پیام آن این است که کافران اهل کتاب و کافران مشرک نمی‌خواهند کمترین خیری به شما برسد؛ چه رسد به خیر رسالت و امامت.

تناسب آیات
این آیه نیز چون آیات گذشته، در مقام بیان یکی دیگر از صفات زشت یهودیان، یعنی حسادت و کینه‌توزی آنهاست؛ لیکن این صفت، ویژه آنان نیست، بلکه دیگر اهل کتاب و نیز مشرکان در آن مشترک‌اند؛ پس آن را به همه اهل کتاب، بلکه به همه کافران نسبت می‌دهد؛ هرچند اوحدی از آنان منزّه‌اند. کسانی که کافر شدند، از اهل کتاب و مشرکان، دوست ندارند که از پروردگار هیچ خیری بر مسلمانان فرود آید؛ غافل از اینکه خداوند دارای فضل
^ ۱ – ـ ر.ک: مفردات راغب، ص۸۶۰، «ودد».

۵۱

و بخشش بزرگ است و هر که را بخواهد به مهر و رحمت خود ویژه می‌سازد.
بر همین اساس، آیه سرآغازی برای مجموعه‌ای از آیات پسین (۱۰۵ ـ ۱۲۳) است که به همه اهل کتاب نظر دارد و بخشی از اوهام و خرافات و تصورات بی‌اساس آنان را به میزان نقد و بررسی می‌گذارد.
این احتمال نیز به قرینه خطابهای پیشین هست که مقصود از اهل کتاب در این آیه، فقط یهودیان باشند و تعبیر ﴿اهل الکتاب﴾ برای این باشد که علّت حکم مذکور در آیه، داشتن کتاب و با سواد بودن آنان است که به گمانشان وحی و آیات الهی، باید تنها بر کسانی نازل شود که اهل سواد و کتاب و از تبار انبیا و پرورش‏یافتگان در مهد وحی‌اند و مایل نبودند که با نزول آیات بر امّیّون و بی‌سوادان، این انحصار شکسته شود ۱٫
مؤیّد این احتمال، غیر از وحدت سیاق آیات، این است که آنچه در پایان آیه آمده: «خدا هر که را خواهد به رحمت خود اختصاص می‌دهد»، در مقام بیان این نکته برای یهودیان است که اختصاص فضل و رحمت خدا به شما در عهد قدیم؛ ﴿وإنّی فضّلتکم علی العالمین) ۲ به جهت امتیاز نژاد بنی‌اسرائیل نبود؛ ازاین‌رو وقتی کفران نعمت و نقض پیمان شما را دید، آن را از شما بازستاند و با نزول فیض خاص خود بر مسلمانان، آنان را خلیفه و وارث زمین قرار داد و کلید تمدّن و اقتدار را به آنان سپرد.
گفتنی است که پیمانهایی که در همین سوره به آن اشاره خواهد شد، اگر مسلمانان نیز آنها را بشکنند و راه کفران را پیشه سازند، فضل و رحمت خدا از آنان نیز ستانده خواهد شد و خدا با هیچ کس پیوند خویشاوندی ندارد و تنها
^ ۱ – ـ ر.ک: المیزان، ج۱، ص۲۴۸؛ تفسیر ابوالسعود، ج ۱، ص۱۷۰٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۴۷٫

۵۲

تقوا و اطاعت در برابر اوامر او، معیار ارزش و کرامت در نزد اوست.
پس آیه مزبور، هم پندار یهودیان را نفی می‌کند که اهل کتاب بودن آنان سبب ویژگی برای نزول وحی می‌شود و هم بر این گمان مشرکان خط بطلان می‌کشد که نبوّت نیز چون دیگر مناصب دنیوی باید نصیب کسانی شود که از ثروت و اعتبار خاص دنیایی برخوردارند؛ ﴿قالوا لولانزّل هذا القران علی رجل من القریتین عظیم) ۱

اقسام کافران
در آیه مورد بحث عنوان جامع ﴿الّذین کفروا﴾ به دو دسته تقسیم شده است: اهل کتاب و مشرکان؛ چون ﴿و لا المشرکین﴾ عطف بر اهل کتاب است، نه عطف بر ﴿الّذین کفروا﴾ وگرنه مرفوع می‌شد: «و المشرکون»؛ هرچند هر دو وجه جایز شمرده شده است؛ چنان که در آیه ﴿یا أیّها الذین ءَامنوا لاتتخذوا الذین اتّخذوا دینکم هزواً ولعباً من الذین أُوتوا الکتاب من قبلکم والکفّارَ أولیاء واتقوا الله إن کنتم مؤمنین) ۲ دووجه تجویز شده است؛ یکی نصبِ ﴿الکفّارَ﴾ تا معطوف بر ﴿الذین﴾ اوّل باشد که فعلاً چنین قرائت می‌شود و دیگری جرّ آن، تا معطوف بر ﴿الذین﴾ دوم باشد ۳ که قرائت کنونی چنین نیست. در صورت اوّل، یعنی نصب، عنوان کفّار در ردیف اهل کتاب قرار نمی‌گیرد و در صورت دوم، یعنی جَرّ، عنوانِ کفّار در ردیف آن واقع می‌شود؛ به عکس آنچه در آیه مورد بحث قرائت شد؛ زیرا در اینجا، عنوان مشرکین در ردیف اهل کتاب قرار گرفته و مجرور شده، نه آنکه در مقابل آن واقع گردد و مرفوع شود،
^ ۱ – ـ سوره زخرف، آیه ۳۱٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۵۷٫
^ ۳ – ـ تفسیر تبیان، ج۱، ص۳۹۰٫

۵۳

و عطف بر اهل کتاب نشان آن است که در این اوصاف پلید، اهل کتاب و مشرکان یکسان‌اند.
در برخی آیات دیگر نیز عنوان ﴿الّذین کفروا﴾ همین‌گونه تقسیم شده است؛ ﴿لم یکن الّذین کفروا من أهل الکتاب و المشرکین منفکّین… ) ۱ با این تفاوت که در آیه مورد بحث «لا» تکرار شده است.

سرّ تکرار «لا»
در سرّ تکرار «لا»، گذشته از تأکید چنین گفته شده است:
مبنای نفی مودّت مزبور، همانا حسد است ۲ و یهود در این پدیده پلید شهره است؛ چنان که قبلاً از ابتلای آنها به این بیماری روانی سخن به میان آمد و آثار تلخ آن بازگو شد.
شهرت یهود به حسود بودن مایه انصراف ذهن و انحصار نفی یاد شده در یهود است و در نتیجه شامل عنوان مشرکان نخواهد شد؛ در حالی که مقصود بیان اشتراک این پدیده پلید در هر دو گروه و ابتلای هر دو صنف به این بیماری است و این مقصود بدون تکرار حرف نفی، یعنی «لا» حاصل نمی‌شود و چنین مطلبی در آیه سوره «بیّنه» مطرح نیست؛ ازاین‌رو در آنجا حرف «لا» تکرار نشد ۳٫

هشدار خطر کافران
قرآن کریم ضمن شمارش اوصاف نفسانی بنی اسرائیل و مشرکان، خطر آنان را
^ ۱ – ـ سوره بیّنه، آیه ۱٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۰۹٫
^ ۳ – ـ روح‌المعانی، ج۱، ص۳۱۴، با اندکی تغییر.

۵۴

گوشزد و به مسلمانان هشدار می‌دهد؛ گاهی می‌فرماید: کافران اهل کتاب و کافران مشرک دوست نمی‌دارند که هیچ‌گونه خیری به شما برسد؛ ﴿ما یودّ الّذین کفروا من أهل الکتاب ولا المشرکین أن ینزّل علیکم من خیر من ربّکم﴾.
معنای نفی مودّت و سلب محبّت در این‌گونه موارد، با کراهت و غضب و بغض همراه است، نه صرف عدم مودت که با بی‌تفاوتی هم مناسب باشد؛ چنان که در طرف مقابل آن که نفی محبّت خداوند نسبت به شخص یا گروهی مطرح می‌شود همین طور است؛ ﴿إنّ الله لایحبّ المعتدین) ۱ ﴿و الله لایحبّ الفساد) ۲ ﴿و الله لایحبّ کلّ کفّار أثیم) ۳ لازم است عنایت شود که تحلیل اوضاع دشمنان اسلام برای بیداری و هشیاری ملت مسلمان از رکون به آنها و نیز پرهیز از غفلت از کید آنان است.
گاهی نیز می‌فرماید: گروهی از اهل کتاب می‌خواهند هدایت کنونی را از شما بگیرند و شما را گمراه کنند؛ ﴿ودّت طائفه من أهل الکتاب لو یضلّونکم و ما یضلّون إلاّ أنفسهم و ما یشعرون) ۴
در برخی آیات نیز گمراهی مورد نظر اهل کتاب چنین بیان شده است: آنان به فاسق شدن شما بسنده نمی‌کنند، بلکه می‌خواهند شما را به آلودگی کفر بازگردانند؛ ﴿ودّ کثیر من أهل الکتاب لو یَردّونکم من بعد إیمانکم کفّاراً… ) ۵
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۰٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۵٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۷۶٫
^ ۴ – ـ سوره آل عمران، آیه ۶۹٫
^ ۵ – ـ سوره بقره، آیه ۱۰۹٫

۵۵

در این کریمه ضمن اینکه گمراهی موردنظر اهل کتاب بیان، و به کفر تفسیر شده، تعبیر ﴿من أهل الکتاب﴾ در آیه مورد بحث نیز تفسیر شده است؛ زیرا ﴿مِنْ﴾ که بر تبعیض دلالت دارد می‌تواند «بعض قلیل» یا «بعض کثیر» یا «بعض اکثر» باشد و با تعبیر ﴿کثیر﴾ دایره شمول این گزارش معلوم شده است. مراد از کثیر در اینجا کثیر نسبی است، نه نفسی؛ زیرا مقابل کثیر نفسی می‌تواند کثیر نفسی دیگر باشد، ولی مقابل کثیر نسبی فقط اندک است ۱ .
قرآن کریم منشأ مودتهای باطل اهل کتاب را حسد آنان، آن هم پس از روشن شدن حق می‌داند؛ ﴿حسداً من‏عند أنفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحقّ) ۲
در جای دیگر می‌فرماید: یهودیان به مشرکان بها می‌دهند، ولی به مسلمانان اعتنایی ندارند؛ زیرا مشرکان را راه‏یافته‌تر از مسلمانان می‌پندارند، بلکه به مردم برای آنچه از فضل خویش عطا کرده رشک می‌ورزند؛ ﴿ألم تر إلی الّذین أوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت و یقولون للذین کفروا هؤلاء أهدی من الّذین امنوا سبیلاً٭ أُولئک الّذین لعنهم الله و من یلعن الله فلن تجد له نصیراً٭ … أم یحسدون الناس علی ما ءاتیهم الله من فضله… ) ۳ با
^ ۱ – ـ کثیر نسبی از اکثر بیشتر است؛ زیرا اکثر در برابر کثیر است و کثیر در برابر اندک؛ بنابراین، پیام آیه این است که تنها گروه اندکی از اهل کتاب و مشرکان خواهان ارتداد مسلمانان نیستند. نمونه و مثال برای تفاوت بین کثیر و اکثر این است که در کتابهای فقهی هنگام طرح مسائل و نقل اقوال در مقام ترقی گفته می‌شود: این مطلب «اشهر» بلکه «مشهور» است؛ زیرا مقابل اشهرْ، مشهورْ است، ولی مقابل مشهورْ، شاذّ و نادر است؛ پس افراد مندرج تحت عنوان مشهور، بیشتر از افراد مندرج تحت عنوان اشهر است.
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۰۹٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیات ۵۱ ـ ۵۴٫

۵۶

اینکه حق بودن قرآن برای اهل کتاب روشن شده است، می‌گویند: مشرکان از مسلمانان متمدن‌تر و راه آنان از روش مسلمانان بهتر است. یهودیان لعنت شده خدایند و چون هر که را خدا لعنت کند هیچ نصیر و یاوری ندارد، اهل کتاب هیچ نصیری نخواهند داشت؛ زیرا نصرت الهی رحمتِ خاص خداست و لعنتْ دوری از رحمت است؛ بنابراین، ملعونِ خدا منصور او نخواهد بود، وگرنه جمع بین دو متقابل لازم می‌شود که محال است.
همچنین درباره مشرکان و منافقان می‌فرماید: آنان دوست می‌دارند شما همانند آنان کافر باشید تا هیچ مزیّتی بر آنان نداشته باشید؛ ﴿ودّوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سواءً فلا تتّخذوا منهم أولیاء حتّی یهاجروا فی‏سبیل الله فإن تولّوا فخذوهم و اقتلوهم حیث وجدتموهم و لا تتّخذوا منهم ولیّاً و لا نصیراً) ۱ این کریمه متضمّن دستور تبرّی از کافرانِ عنود، رهنمود آنان به هجرت از رجز و رجس کفر به طیب و طهارت ایمان، و اعلام نبرد با کافران و مشرکان لَدود است. یهودیان در تمایل و تلاش برای گمراه کردن مسلمانان و بازگرداندن آنان به آلودگی کفر، مانند منافقان‌اند. اگر اهل کتاب از این مودّت باطل خود دست برندارند با مشرکان همدست شده، در جبهه جنگ حاضر می‌شوند.
در سوره «ممتحنه» نیز می‌فرماید: دشمن خدا و دشمن خودتان را به دوستی برمگیرید که با آنان اظهار دوستی کنید و حال آنکه قطعاً به آن حقیقت که برای شما آمده کافرند…. آنان آرزو دارند شما کافر شوید؛ ﴿یا أیّها الّذین ءَامنوا لاتتّخذوا عدوّی و عدوّکم أولیاءَ تلقون إلیهم بالمودّه و قد کفروا بما جاءکم من الحقّ…٭ … و ودّوا لو تکفرون) ۲
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۸۹٫
^ ۲ – ـ سوره ممتحنه، آیات ۱ ـ ۲٫

۵۷

تذکّر: انتخاب عنوان ربّ؛ ﴿من ربّکم﴾ در برابر اسم الله؛ ﴿و الله یختص… والله﴾، در آیه مورد بحث، بر آن نکته خاص است که لحاظ ربوبیّت در آن ضروری است و آن اینکه مقتضای ربوبیت خداوند نسبت به مؤمنان، تدبیر ویژه و تربیت خاص است؛ زیرا ربوبیت خدای سبحان برای هر چیز یا شخصی، مناسب شایستگی اوست.

زمامدار رحمت و فضل
رحمت الهی دو گونه است ۱ : رحمتی مطلق، فراگیر و بی‌مقابل که به رحمت «رحمانیّه» موسوم است و در آیاتی مانند ﴿و رحمتی وسعت کلّ شی‏ء) ۲ مطرح شده است، و رحمتی خاص که مقابل دارد و مقابل آن غضب است و به رحمت «رحیمیّه» مسمّاست و در آیه مورد بحث آمده است: ﴿والله یختصّ برحمته من یشاء﴾. رحمت عام رحمانی برابر حکمت عام، همه هستی را دربرمی‌گیرد و به چیزی یا کسی اختصاص ندارد، ولی رحمت خاص رحیمی بر اساس مشیّت حکیمانه شامل افراد شایسته می‌شود؛ ازاین‌رو گاهی می‌فرماید: ﴿یُدخل من یشاء فی رحمته) ۳ و گاهی مانند آیه مورد بحث می‌فرماید: ﴿والله یختصّ برحمته من یشاء… ) ۴
^ ۱ – ـ ر.ک: تسنیم، ج۱، ص۲۹۳٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۵۶٫
^ ۳ – ـ سوره دهر، آیه ۳۱٫
^ ۴ – ـ همان‌طور که هدایت دو قسم است:ابتدایی و پاداشی، و اضلال بیش از یک قسم نیست و آن فقط کیفری است، رحمت نیز دو قسم است: ابتدایی (مطلق) و پاداشی (خاص)، و نقمت بیش از یک قسم نیست؛ ازاین‌رو درباره رحمت چنین آمده است: «والله یختص برحمته من یشاء»، ولی درباره نقمت وارد نشده: «والله یختص بنقمته مَن یشاء» و اگر در موردی نقمت و عذاب، به مشیئت الهی متعلق شود، نظیر اضلالی است که گرچه به مشیئت وابسته است؛ «یُضِلّ مَنْ یشاء» (سوره رعد، آیه ۲۷)، لیکن آن گروهی که مورد اضلال الهی قرار می‌گیرند، طبق آیات قرآن حکیم، خصوص فسق‏پیشگان‌اند؛ «وما یُضِلُّ به إلاّ الفاسقین» (سوره بقره، آیه ۲۶؛ سوره ابراهیم، آیه ۲۷).

۵۸

تکرار اسم مبارک «الله»؛ ﴿والله ذو الفضل العظیم﴾، با اینکه اگر می‌فرمود «وهو ذو الفضل العظیم»، از نظر نصاب ادبی کلامْ کافی بود، برای اهمیت مسئله است.
خدای سبحان در معرفی برخی مصادیق «فضل عظیم» نبوت را از مصادیق آن می‌شمارد و به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) می‌فرماید: ﴿و کان فضل الله علیک عظیماً) ۱ چون هیچ رحمتی به عظمت رحمت رسالت و نبوت نیست. معارف علمی، فضایل نفسانی و مانند آن از مصادیق روشن رحمت خاص است؛ چنان که در سوره «بقره» اعطای حکمت بر اساس مشیئت الهی را «خیر کثیر» معرفی می‌فرماید: ﴿یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤتی الحکمه فقد أوتی خیراً کثیراً) ۲
نبوت و رسالت از برجسته‌ترین مظاهر رحمت خاص الهی است و آرزوهای باطل اهل کتاب و مشرکان هیچ نقشی در نیامدن آن یا در زوال و رفتن آن ندارد؛ زیرا کلید دار رحمت و فضل، ذات مقدس خداست و او هر کس را بخواهد حکیمانه از رحمت خاص خود بهره‌مند می‌کند.
در سوره «آل عمران» پس از نقل سخن یهودیان؛ ﴿ولاتؤمنوا إلاّ لمن تبع دینکم﴾ می‌فرماید: هدایت از آن خداست و زمام فضل به دست اوست و آن را به هر کس که بخواهد می‌دهد و خداوند گشایشگر داناست؛ ﴿قل إنّ الهدی
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۱۳٫
^ ۲ – ـ وره بقره، آیه ۲۶۹٫

۵۹

هدی الله… قل إنّ الفضل بید الله یؤتیه من یشاء والله واسع علیم٭ یختصّ برحمته من یشاء و الله ذو الفضل العظیم) ۱
در سوره «نساء» نیز از آنچه به انبیا و اولیا(علیهم‌السلام) داده شده به «مُلْک عظیم» تعبیر شده است: ﴿أم‏یحسدون الناسَ علی ما ءَاتیهم الله من فضله فقد ءَاتینا ءَال إبراهیم الکتاب و الحکمه و ءَاتینهم مُلْکاً عظیماً) ۲ اهل کتاب حسودانه زوال نعمت اسلام از مسلمانان را تمنّی دارند، ولی خداوند می‌فرماید: ما به فضل خود آل ابراهیم را از کتاب و حکمت و مُلْک عظیم بهره‌مند و سلیمان و داود(علیهم‌السلام) را از سلطنت الهی برخوردار کردیم و آنها به حق از این نعمت الهی استفاده کردند.
رحمت و فضل الهی فراوان و پایان‌ناپذیر است،امّا خدا می‌داند به چه کسی عطا کند؛ گاهی افرادی مانند بلعم باعور را برای آزمون از رحمت خاص بهره‌مند می‌کند، ولی چون ظرفیت لازم را ندارند از آنان سلب می‌شود. خداوند نمونه‌هایی مانند بلعم را ذکر می‌کند تا به دیگران بفهماند که اگر رحمت خاص را نصیب هر کس نمی‌کند از این روست که ممکن است مانند بلعم باعور سر از کفر درآورند؛ ﴿واتل علیهم نبأ الّذی ءَاتیناه ءَایاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین٭ ولو شئنا لرفعنه بها و لکنّه أخلد إلی الأرض و اتبع هواه) ۳
شایان ذکر است که گرچه فضل و رحمت خدا بی‌کران است و آن را بر مشیت خویش تعلیق فرمود، لیکن مشیت الهی بر مدار علم و حکمت اوست و علم و حکمت خدا زمامدار فضل و رحمت اوست و او می‌داند به چه کسی عطا کند؛ ازاین‌رو در سوره «آل عمران» بین دو تعبیر ﴿من یشاء﴾ سخن از
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیات ۷۳ ـ ۷۴٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۵۴٫
^ ۳ – ـ سوره اعراف، آیات ۱۷۵ ـ ۱۷۶٫

۶۰

علم به میان آورده، چنین می‌فرماید: ﴿قل إنّ الفضل بید الله یؤتیه من یشاء والله واسع علیم٭ یختصّ برحمته من یشاء والله ذو الفضل العظیم) ۱
تأکید بر «علیم» بودن حق تعالی در این‌گونه موارد ناظر به این نکته مهم نیز هست که خدا از درون افراد هم آگاه است. پس برای راهیابی به رحمت ویژه الهی تطهیر دل لازم است. اگر می‌خواهید به فیض و فضل ویژه خداوند دست یابید قلب و درون خود را پاک سازی کنید و غیر خدا را از آن بزدایید؛ نه غیر او را به رسمیّت بشناسید و نه از غیر او کمک بخواهید و نه به غیر او بگروید.

ترغیب مستعدّان و انذار رشک‌ورزان
اعلام اینکه خداوند گذشته از رحمت عام دارای رحمت خاص است و آن را طبق مشیئت حکیمانه توزیع می‌کند، جهت ترغیبِ مستعدانْ از باب «إنّ لربّکم فی أیام دهرکم نفحات ألافتعرّضوا لها» ۲ و برای انذار حاسدان و رشک‌ورزانِ نابجا و نیز برای تأمین خاطر بهره‌مندان و اطمینان آنان از تأثیر حسد لدودان و… است؛ از این‌رو اسم ظاهر انتخاب شد، نه ضمیر، و در بین اسمهای ظاهر اسم پربرکت و اعظم «الله» برگزیده شد، نه نامهای دیگر، و کلمه «ذو» که برتر از کلمه «صاحب» است؛ ﴿ذوالفضل العظیم﴾، ترجیح داده شد؛ چنان که گفته می‌شود: خداوند «ذوالجلال والإکرام» است ۳ .
^ ۱ – ـ سوره آل‏عمران، آیات ۷۳ ـ ۷۴٫
^ ۲ – ـ بحار الأنوار، ج۶۸، ص۲۲۱٫
^ ۳ – ـ البحر المحیط، ج۱، ص۵۱۰٫ درباره حضرت یونس گاهی کلمه «ذو»؛ «وذاالنون إذذهب» (سوره انبیا، آیه ۸۷) و زمانی کلمه «صاحب»؛ «ولاتکن کصاحب الحوت» (سوره قلم، آی‏ه ۴۸) آمده اس‏ت (البح‏ر المحی‏ط، ج۱، ص۵۱۰). قرطبی در الجامع لأحکام القرآن، «ذو» را به معنای صاحب تفسیر کرده و به تفاوت آنها نپرداخته است (ج۱، الجزء الثانی، ص۶۰).

۶۱

اشارات و لطایف

۱٫ دو نکته اساسی اخلاقی و سیاسی
پدیده شوم حَسَد و تمنّی ضلالت و ذِلّت و زَلّت برای مؤمنان، رذیلتی است که افراد فراوانی از اهل کتاب و مشرکان به آن مبتلا بودند و به چیزی جز زبونی و خواری امت اسلامی نمی‌اندیشیدند و نمی‌اندیشند؛ ازاین‌رو رعایت دو نکته اساسی اخلاقی و سیاسی ضروری است:
الف. هر کس به چنین بیماری مبتلا شد بداند که نَقْبی از کفر و شرک به سوی او زده شده، یا از درون او به سوی کفر و شرک راهی باز شده است.
ب. هرگونه گرایش سیاسی و برقراری رابطه دوستانه یک جانبه؛ ﴿ها أنتم أولاء تحبّونهم ولایُحِبّونکم) ۱ نسبت به کافران و مشرکان زیانبار است؛ ازاین‌رو مؤمنان راستین که سیاستمداران دینی‌اند، نه سیاست‌بازان حرفه‌ای، هرگز دوستی یک‌جانبه با کافران نداشته و با دشمنان دین پیوند محبّت برقرار نمی‌کنند؛ ﴿لاتجد قوماً یُؤمنون بالله و الیوم الاخر یوادّون من حادّ الله ورسولَه) ۲ سرانجام حسد خودخواری و فروپاشی از درون و هلاکت خسارتبار است؛ ﴿وإذا خلوا عضّوا علیکم الأنامل من الغیظ قل موتوا بغیظکم إن الله علیم بذات الصدور) ۳ البته زندگی مسالمت‌آمیز با صاحبان ملل و
^ ۱ – ـ سوره آل‏عمران، آیه ۱۱۹٫
^ ۲ – ـ سوره مجادله، آیه ۲۲٫
^ ۳ – ـ سوره آل‏عمران، آیه ۱۱۹٫

۶۲

نحل گوناگون جهان که در صدد سلطه نبوده و نیستند، با رعایت اصول و ضوابط کلی عدل و انصاف و احترام متقابل رواست و آیه ﴿لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین) ۱ شاهد آن است.

۲٫ ویژگی رحمت خاص الهی
یکی از ویژگیهای رحمت الهی امنیّت و مصونیّت کسانی است که به حوزه خاص آن وارد شده‌اند؛ چنان که در سوره مبارکه «شوری» می‌فرماید: ﴿ولو شاء الله لجعلهم أُمّه واحده و لکن یدخل من یشاء فی رحمته و الظالمون ما لهم من ولی ولا نصیر) ۲ اگر خدا می‌خواست قطعاً انسانها را امّتی یگانه می‌گردانید، لیکن هر که را بخواهد به رحمت خویش درمی‌آورد و ستمگران نه ولیّی دارند و نه یاوری. کسانی که از مأمن رحمت خدا بیرون مانده‌اند نه احدی سرپرستی کار آنان را بر عهده می‌گیرد و نه خود می‌توانند عهده‌دار کار خویش باشند. انسان در انجام کارهایش اگر مانند طفل خردسالْ ضعیف باشد به ولی نیازمند است، تا سرپرستی کار او را بر عهده بگیرد و اگر برخی کارها را خود بر عهده گرفت و از تصدی برخی دیگر عاجز است ناصر می‌طلبد. آنان که در بیرون حوزه رحمت خاص هستند از ولی و نصیر هیچ بهره‌ای ندارند. رحمت خاص مصادیق فراوانی دارد که بارزترین آنها توحید و ولایت است؛ یعنی انسان موحّد و ولایت‌مدار از فیض رحمت خاص برخوردار است و هماره از نعمت ولایت الهی و نصرت او بهره‌ور است.
در حدیث قدسی نیز آمده است: «لا إله إلاّ الله حصنی
^ ۱ – ـ سوره ممتحنه، آیه ۸٫
^ ۲ – ـ سوره شوری، آیه ۸٫

۶۳

فمن دخل حصنی أمن من عذابی» ۱ کلمه توحید مأمن خداست؛ چنان که ولایت مأمن اوست و ازاین‌رو حضرت امام رضا(علیه‌السلام) پس از نقل حدیث قدسی مزبور فرمود: «بشروطها و أنا من شروطها» ۲ چنان که وارد شده است: «ولایه علیّ بن أبی طالب حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی» ۳ و این مطلب صرف تشبیه و کنایه نیست، بلکه حقیقت است و همین معنا در قیامت ظاهر می‌شود؛ کسانی که با خاندان عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) مرتبطااند در درون این قلعه و دیگران از آن بیرون‌اند.
در سوره مبارکه «حدید» نیز بروز و ظهور این حقیقت در قیامت بیان شده است: ﴿فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قِبَله العذاب) ۴ کلمه توحید، یعنی عقیده و ایمان به خدا که حصن حصین و دژ مستحکِم و استوار الهی است، ساکنان و واردانش را مصونیّت می‌بخشد و هر کس به آن درنیامد از عذاب الهی مصون نیست؛ چون درون این حصن سراسر رحمت و برونش سراسر عذاب و آتش است؛ چنان که در دنیا درون حوزه نبوّت، رسالت (قرآن و عترت) نور و رحمت و اطاعت و طهارت است و بیرونِ آن، ارتداد، کفر، شرک، نفاق و کژراهه رفتن است. از ویژاگیهای رحمت خاص آن است که نه با اَمانی و آرزوها ظهور می‌کند؛ ﴿لیس بأمانیّکم و لاأمانی أهل الکتاب) ۵ و نه با امنیّه‌ها و مودّتهای حاسدانه زایل می‌شود؛ ﴿ما یودّ الذین کفروا﴾. لازم است عنایت شود که هر متنعمی محمود است و برای
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج۹۰، ص۱۹۲٫
^ ۲ – ـ همان، ج۴۹، ص۱۲۳٫
^ ۳ – ـ همان، ج۳۹، ص۲۴۶٫
^ ۴ – ـ سوره حدید، آیه ۱۳٫
^ ۵ – ـ سوره نساء، آیه ۱۲۳٫

۶۴

شرّ حسد حاسدان باید به خداوند پناه ببرد.

۳٫ اختصاص فیضهای معنوی به صالحان
مشیئت الهی حکیمانه است و هیچ چیزی مسیر اراده حکیمانه او را عوض نمی‌کند: «یا مَن لاتُبَدِّل حکمتَه الوسائل» ۱ پس آنچه درباره اعطای رسالت آمده: ﴿اللّهُ أعْلَم حیث یجعل رسالتَه) ۲ از باب تمثیل است، نه تعیین؛ یعنی خداوند هرگز فیضهای معنوی خود را رها نمی‌کند تا به بَرّ و فاجر برسد؛ برخلاف فضلهای مادی که آن را به همه اشیا و اشخاص، اعم از حیوان و انسان عطا می‌کند؛ ﴿کلوا وارعوا أنعامَکم) ۳ ﴿متاعاً لکم ولأنعامکم) ۴ بنابراین، می‌توان گفت: «الله أعلم حیث یجعل ولایته وإمامته و…»؛ یعنی هرگونه خیرخاصی براساس مصلحت و حکمت عطا می‌شود.

۴٫ غفلت اهل کتاب از معارف توحیدی
چون بر اساس توحید ناب، فقط خداوند دارای فضل عظیم است و فقط خداوند در تصمیم‌گیری عطای آن مُؤثر است و هیچ عامل دیگری نه در ثبوت و نه در زوال آن سهم تعیین‌کننده ندارد و این معارف توحیدی نه تنها برای مشرکان روشن نشد، بلکه برای بسیاری از اهل کتاب و همکیشان و همدردان آنها معلوم نشد، خدای سبحان گذشته از تعلیم اصل مطلب در طی آیات گونه‌گون، گاهی به غفلت اهل کتاب و جهل آنها اشاره می‌کند و چنین
^ ۱ – ـ صحیفه سجادیه، دعای ۱۳٫
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه ۱۲۴٫
^ ۳ – ـ سوره طه، آیه ۵۴٫
^ ۴ – ـ سوره نازعات، آیه ۳۳٫

۶۵

می‌فرماید: ﴿لئلّا یعلم أهل الکتاب ألّایقدرون علی شی‏ءٍ من فضل الله و أنّ الفضل بید الله یُؤتیه من یشاء والله ذو الفضل العظیم) ۱ اهتمام به ذکر اسم مبارک «الله» و عدم اکتفای به ضمیر یا به اسم دیگر از اسامی متبرّک و تکرار سه‌باره آن به فاصله اندک نشان تأثیرگذاری اسم اعظم خدا در این مطلب فاخر و شامخ توحیدی است.

بحث روایی

۱٫ مصداق رحمت
عن أمیر المؤمنین و أبی جعفر الباقر(علیهماالسلام): «انّ المراد برحمته هنا النبوّه» ۲
عن أبی الحسن الرضا(علیه‌السلام)، عن أبیه موسی، عن أبیه جعفر(علیه‌السلام) فی قوله تعالی ﴿الله یختصّ برحمته من یشاء﴾ قال: «المختصّ بالرحمه نبی الله و وصیّه‏صلوات الله علیهما؛ إنّ الله خلق مائه رحمه، تسعه و تسعون رحمه عنده مذخوره لمحمّد و علیّ و عترتهما و رحمه واحده مبسوطه علی سائر الموجودین» ۳
اشاره: هرچند نبوت، رسالت، ولایت، امامت و مانند آن مصداق خیر و رحمت است، لیکن نه عنوان جامع خیر و رحمت مخصوص آنهاست و نه صرف مصداق کامل بودن آنها موجب انصراف عنوانهای یاد شده به سوی آنهاست؛ به طوری که غیر آنها را شامل نشود. برخی خیر را اسلام دانستند و این تطبیق با تعبیر ﴿ینزّل علیکم﴾ هماهنگ نیست؛ زیرا عنوان تنزیل بر قرآن و
^ ۱ – ـ سوره حدید، آیه ۲۹٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۲۱، ص۱۷۹؛ نور الثقلین، ج۱، ص۱۱۵٫
^ ۳ – ـ بحار الأنوار، ج۲۴، ص۶۱ ـ ۶۲٫

۶۶

مانند آن منطبق است، ولی بر عنوان اسلام بعید است ۱ .

۲٫ شهادت جوارح بر نبوت و امامت
عن العسکری (علیه‌السلام): «قال علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام): إنّ الله تعالی ذمّ الیهود و المشرکین و النواصب، فقال: ﴿ما یودّ الّذین کفروا من أهل الکتاب﴾ الیهود و النصاری ﴿ولا المشرکین﴾ ولا من المشرکین الذین هم نواصب یغتاظون لذکر الله و ذکر محمّد و فضائل علیّ و إبانته عن شریف فضله و محلّه ﴿أن ینزل علیکم﴾ لایودّ أن ینزّل علیکم «من خیر من ربّکم» من الایات الزائدات فی شرف محمّد و علیّ و آلهما الطیّبین علیهم السلام و لایودّون أن ینزل دلیل معجز من السماء یبیّن عن محمّد و علیّ، فهم لأجل ذلک یمنعون عن إله دینهم من أن یحاجّوک مخافه أن تبهرهم حجّتک و تفحمهم معجزتک، فیؤمن بک عوامهم أو یضطربون علی رؤسائهم، فلذلک یصدرون من یرید لقائک یا محمّد لیعرف أمرک بأنّه لطیف حلاق ساحر اللسان لاتراه ولایراک خیر لک وأسلم لدینک و دنیاک، فهم بمثل هذا یصدّون العوام عنک.
ثمّ قال الله عزّوجل: ﴿والله یختصّ برحمته﴾ و توفیقه لدین الإسلام و موالاه محمّد و علیّ علیهما السلام «من یشاء و الله ذو الفضل العظیم» علی من یوفقه لدینه و یهدیه لموالاتک و موالاه أخیک علیّ بن أبی طالب(علیه‌السلام). قال: فلمّا قرعهم بهذا رسول الله حضره منهم جماعه، فعاندوه و قالوا: یا محمّد إنّک تدعی علی قلوبنا خلاف ما فیها ما نکره أن ینزل علیک حجّه یلزم الانقیاد لها فتنقاد، فقال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): لئن عاندتم هاهنا محمّداً فستعاندون ربّ العالمین إذا نطق صحائفکم بأعمالکم و تقولون ظلمتنا الحفظه و کتبوا علینا ما لم نفعل
^ ۱ – ـ تفسیر تبیان، ج۱، ص۳۹۲٫

۶۷

فعند ذلک یستشهد جوارحکم، فتشهد علیکم، فقالوا: لایبعد شاهدک فإنّه فعل الکذّابین بیننا و بین القیمه بعد، أرنا فی أنفسنا ما تدعی لنعلم صدقک و لن نفعله لأنّک من الکذّابین.
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) لعلی استشهد جوارحهم فاستشهدها علیّ(علیه‌السلام) فشهدت کلّها علیهم أنّهم لا یودّون أن ینزل علی أمّه محمّد علی لسان محمّد خیراً من عند ربّکم آیه بیّنه و حجّه معجزه لنبوّته و إمامه أخیه علی مخافه أن تبهرهم حجّته و یؤمن به عوامهم و یضطرب علیه کثیر منهم، فقالوا: یا محمّد لسنا نسمع هذه الشهاده الّتی تدعی أن جوارحنا تشهد بها، فقال: یا علی هؤلاء من الّذین قال الله: «إنّ الّذین حقّت علیهم کلمه ربّک لایؤمنون به و لو جائتهم کلّ آیه» ادع علیهم بالهلاک فدعی علیهم علیّ بالهلاک، فکلّ جارحه نطقت بالشهاده علی صاحبها أنفقت حتّی مات مکانه، فقال قوم آخرون حضروا من الیهود ما أقساک یا محمّد! قتلتهم أجمعین، فقال رسول الله: ما کنت لألیّن علی من اشتد علیه غضب الله أما إنهّم لو سألوا الله بمحمّد و علیّ و آله الطیّبین أن یمهلهم و یقبلهم لفعل بهم کما کان فعل لمن کان من قبل من عبدهالعجل لمّا سألوا الله بمحمّد و علیّ و آلهما الطیّبین و قال الله لهم علی لسان موسی لو کان دعا بذلک علی من قد قتل لأعفاه الله من القتل کرامه لمحمّد و علیّ و آلهما الطیّبین» ۱
اشاره: با اغماض از سند به چند نکته اشاره می‌شود: الف. همه اعضا و جوارح، هم‌اکنون شاهدان اعمال و به آنها آگاه‌اند؛ زیرا قیامت که ظرف ادای شهادت است حتماً مسبوق به تحمّل آن خواهد بود؛ چون شاهد محکمه کسی است که در متنِ حادثه حضور آگاهانه داشته باشد؛ پس همه شاهدان محکمه
^ ۱ – ـ تفسیر برهان، ج۱، ص۱۳۹ ـ ۱۴۰٫

۶۸

معاد، آگاهان دنیا هستند.
ب. انطاق جوارح در دنیا ممکن، لیکن برخلاف عادت است و اعجازْ توان خرق عادت را دارد؛ هرچند خرق علّیت که محال عقلی است از قلمرو اعجاز بیرون است.
ج. همان‌طور که ولایت و امامت معصومان از شروط مؤثر بودن توحید ناب است، محبّت نسبت به آن ملحق به محبت خدا و عداوت نسبت به آن ملحق به عداوت خداست.

بازدیدها: 136

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *