تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد ششم، سوره بقره، آیه۱۰۶و۱۰۷

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد ششم، سوره بقره، آیه۱۰۶و۱۰۷

یهودیان می‌پنداشتند منشأ نسخ، محدودیت آگاهی قانون‌گذار از مصالح، یا عدم رعایت آن مصالح در مقام قانون‌گذاری است؛ ازاین‌رو نسخ برخی احکام در اسلام را نشان الهی نبودن و بطلان این شریعت دانسته، می‌گفتند: حکم و قانونی که منشأ آن علم و قدرت نامحدود خداست تغییر ناپذیر است و چون برخی احکام دین اسلام، مانند قبله تغییر یافته، پس چنین دینی افترای بر خداست.

ما ننسخ من آیه أو نُنْسها نأت بخیر منها أو مثلها ألم تعلم أنّ الله علی کلّ شی‏ءٍ قدیر (۱۰۶) ألم تعلم أنّ الله له ملک السموات و الأرض و ما لکم من دون الله من ولی و لا نصیرٍ (۱۰۷)

گزیده تفسیر
یهودیان می‌پنداشتند منشأ نسخ، محدودیت آگاهی قانون‌گذار از مصالح، یا عدم رعایت آن مصالح در مقام قانون‌گذاری است؛ ازاین‌رو نسخ برخی احکام در اسلام را نشان الهی نبودن و بطلان این شریعت دانسته، می‌گفتند: حکم و قانونی که منشأ آن علم و قدرت نامحدود خداست تغییر

۶۹

ناپذیر است و چون برخی احکام دین اسلام، مانند قبله تغییر یافته، پس چنین دینی افترای بر خداست.
پاسخ این است که نسخ در احکام الهی بر اثر تحوّل در مصالح انسانِ قانون پذیر است، نه تحول در آگاهی قانون‌گذار؛ خدایی که به همه مصالح انسانها در همه اعصار علم مطلق دارد، می‌داند در هر مقطع زمانی چه قانونی تأمین کننده مصالح آنهاست. رعایت مصالح از سوی خدا به معنای دگرگون نشدن مصالح نیست؛ بنابراین، روح نسخ در شرایع الهی به تخصیص زمانی بازمی‌گردد و تغییر احکام در آنها تبدیل الهی است، نه افترای بشری به خدا. البته این تغییر در جزئیاتِ فروع دین است، نه در کلیات آن و نه در اصول دین.
هر «آیه»ای، اعم از آیات و احکام تشریعی و نشانهای تکوینی و عینی که مشیّت خدا بر نسخ و ازاله یا انسای آن قرار گیرد، حتماً جایگزین همتا یا برتر خواهد داشت؛ اگر جامعه بشری شایستگی حکمی را یافت که در گذشته واجد آن شایستگی نبود حکم قبلی خدا به حکمی «برتر» از حکم پیشین بدل می‌شود، امّا اگر گذشته و حال آن یکسان بود لیکن تفاوت مصالح کنونی با گذشته، تفاوت خصیصه حکم را ایجاب کند خداوند «مثل» حکم گذشته را از نظر فضیلت و ثواب، و البته متفاوت در اجرا، به آنها عطا می‌کند.
خدای سبحان بر نسخ و انساء و برداشتن آیات از صفحه عین و علمِ آدمیان قادر است؛ نه در قدرت مطلق او کمبودی است و نه در مقدور امتناعی؛ زیرا سراسر جهان مِلک و مُلک خداست و همه موجودات تحت ولایت و قدرت او و در پیشگاه وی خاضع‌اند. بدون خدا هیچ موجودی نه ولیّی دارد که سرپرستی همه کارهای او را عهده‌دار شود و نه نصیر و یاوری که دستیار

۷۰

او شود و بخشی از کارهای وی را برعهده گیرد.
اِنسای مذکور چنانچه به معنای بردن یاد چیزی از اذهان آدمیان باشد، درباره امت متصور است، نه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که آن حضرت به ادلّه عقلی و نقلی از نسیان منزّه است.

تفسیر

ننسخ: نسخ با ازاله همراه است؛ چنان که گفته می‌شود: «نسخت الشمسُ الظّلَ؛ خورشید سایه را نسخ و زائل کرد»؛ صرف زوال بدون ازاله را نسخ نمی‌گویند؛ مثلاً با فرا رسیدن ظلمت شب، روشنی روز زائل می‌شود، ولی چون ظلمت عدمی است و قدرت ازاله را ندارد نمی‌گویند: ظلمت نور را نسخ کرد. استنساخ کتاب نیز به همین معنا بازمی‌گردد؛ یعنی هنگامی که از اصلِ مکتوب رونویسی می‌شود، گویا نسخه اصلی زائل و نسخه جدید جایگزین آن شده است؛ در حالی که اصل آن محفوظ، و صورت آن وجودِ جدایی پیدا کرده است. ممکن است گفته شود: در قرآن کریم گاهی به جای واژه «نسخ» کلمه «تبدیل» به کار رفته است؛ ﴿و إذا بدّلنا ءَایه مکان ءَایه) ۱ زیرا نسخ ازاله محض نیست، بلکه ازاله شی‏ء با جایگزین کردن شی‏ء دیگر است؛ گرچه ممکن است در محور قانون‌گذاری، قانونی نسخ شود و قانونی دیگر به جای آن وضع نگردد.
لیکن ظاهر این است که عنصر محوری معنای نسخ، همان ازاله و ابطال است، نه نقل، تحویل و تبدیل؛ گرچه گاهی با آوردن بدل همراه است؛ زیرا
^ ۱ – ـ سوره نحل، آیه ۱۰۱٫

۷۱

اگر در حقیقت نسخ، تحویل و تبدیل مأخوذ بود، اطلاق این واژه در موردی که فقط ازاله است نه ابدال، و ابطال است نه تحویل و تبدیل، باید مجاز باشد و بدون قرینه به کار نرود؛ در حالی که چنین نیست؛ مثلاً هنگامی که باد اثر چیزی را، و آفتابْ سایه را نسخ می‌کند، و وسوسه شیطان نسخ می‌شود که صرف ازاله است و تبدیل در آنها مطرح نیست، واژه نسخ بدون عنایت و تجوز به کار می‌رود ۱ ؛ بنابراین، کلمه نسخ بدون عنایت و قرینه بر صرف ازاله اطلاق شده و مراد متکلم هم از این راه کشف شده است. در چنین موردی می‌توان گفت، مستعمل فیه، معنای حقیقی لفظ است، نه آنکه صرف استعمال دلیل حقیقت باشد.
اما در صورتی که نسخ صرف ازاله نبود، تبدیل و تحویل را به همراه داشته باشد، گاهی ممکن است بدل دارای فعلیت باشد، به اینکه حکم قبلی ازاله شود و حکم بعدی جعل و ابلاغ گردد و گاهی ممکن است به فعلیت نرسد؛ نظیر تناسخ ورثه که طبقه اول وارث بمیرد و قبل از توزیع و انتقال خارجی میراث به طبقه دوم آنها نیز بمیرند که در این‌حال میراث به طبقه سوم می‌رسد و
^ ۱ – ـ در این‌گونه موارد واژه نسخ بدون هیچ تجوز و قرینه در مورد ازاله محض به کار می‌رود و همین، اماره حقیقت است، وگرنه صرف استعمال اعم از حقیقت و مجاز است و آنچه به نام اصل دیگری طرح می‌شود که «اصل در استعمال، حقیقت است» راجع به موردی است که معنای حقیقی و همچنین معنای مجازی آن معلوم باشد و مراد متکلم معلوم نباشد و قرینه‌ای در بین یافت نشود. در چنین فضایی لفظ بر معنای حقیقی حمل می‌شود و چون این دو قاعده، یعنی «اصل در استعمال حقیقت است» و «استعمال اعم از حقیقت و مجاز است»، کاملاً از یکدیگر جداست و تفکیک آنها در تفسیر فخر رازی به خوبی تحلیل نشده (تفسیر کبیر، ج۳، ص۲۴۴)، ازاین‌رو کلام وی قابل نقد است، ولی آن طور که در طرح مطلب مبادی لازم ارائه شد، نقدی وارد نیست.
۷۲

چنین وضعی را اصطلاحاً «تناسخ ورثه» می‌گویند ۱ .
ننسها: إنساء از ریشه نسیان و ناقص یایی است، نه مهموز اللام؛ بنابراین، قرائت آیه، ﴿نُنْسِها﴾ است، نه «نُنْسِئْها»؛ گرچه برخی آن را «نُنسیئها» قرائت کرده‌اند ۲ . نسأ مهموز اللام به معنای تأخیر است؛ چنان که معامله‌ای را که خریدار پرداختِ ثمن را به تأخیر می‌اندازد «نسیئه» گویند و عصا را نیز از آن جهت که موانعِ راه را برای رهرو به پشت سر می‌افکند «مِنْسأه» نامیده‌اند؛ ﴿تأکل مِنْسأته) ۳ تأخیر انداختن ماههای حرام نیز «نسی‏ء» نامیده شده است؛ ﴿إنّما النسی‏ء زیاده فی‌الکفر) ۴ انساء به معنای تأخیر انداختن از کارهای عینی و خارجی است، نه علمی و ذهنی و انساء به معنای ناسی کردن از کارهای علمی و ذهنی است و تفاوت آن با نسخ این است که نسخ ازاله خارجی است و انساء ازاله علمی؛ برداشتن شی‏ء از صحنه عین را نسخ و برداشتن آن از صفحه علم را انساء گویند.
ألم تعلم: جناب طبری می‌گوید: «حرف استفهام بر جَحد به معنای اثبات واقع نمی‌شود» ۵ شیخ طوسی(رحمه‌الله) در نقد آن می‌گوید: «آیاتی از قبیل ﴿ألیس ذلک بقادر علی أن یحیی الموتی) ۶ ﴿ألیس الله بکاف عبده) ۷ شاهد خلاف است» ۸
^ ۱ – ـ تفسیر تبیان، ج۱، ص۳۹۳٫
^ ۲ – ـ همزه بر خلاف واو و یاء در حال جزم ساقط نمی‌شود.
^ ۳ – ـ سوره سبأ، آیه ۱۴٫
^ ۴ – ـ سوره توبه، آیه ۳۷٫
^ ۵ – ـ تفسیر طبری، ج۱، ص۵۲۱٫
^ ۶ – ـ سوره قیامت، آیه ۴۰٫
^ ۷ – ـ سوره زمر، آیه ۳۶٫
^ ۸ – ـ تفسیر تبیان، ج۱، ص۳۹۲٫

۷۳

تناسب آیات

اگر آیات مورد بحث درباره تبلیغات سوء یهودیان بر ضدّ مسلمانان درباره نسخ برخی احکام مانند تغییر قبله از بیت‌المقدس به کعبه باشد، چنان‌که گروهی از مفسّران به آن اشاره کرده‌اند ۱ ، این دو آیه نیز می‌تواند همانند آیات پیشین در مقام بیان یکی دیگر از کارشکنیها و زشتیهای یهود یا جهالتهای آنان باشد. آنها به جهت حسادت و حقد یا نادانی و محرومیت از درایت لازم، در مقام تضعیف رسالت رسول گرامی و شریعت اسلامی می‌گفتند: «آیا محمّد را نمی‌بینید که روزی اصحابش را به چیزی امر می‌کند و روز دیگر از آن دستور بازمی‌گردد و آنان را بازمی‌دارد! » ۲
خدای سبحان پاسخ می‌دهد: «هر آیه‌ای را که نسخ کنیم و حکمِ آن را از میان برداریم یا آن را از یادها ببریم، برتر از آن یا مانندش را می‌آوریم». گویا آنان چنین می‌پنداشتند که حکم نازل شده، اگر مصلحتی دارد، چرا برداشته می‌شود، وگرنه چرا جعل شده است؟ غافل از اینکه احکام نازل شده از سوی خدای سبحان، فراهم‌کننده مصالح بندگان است و مصالح بندگان با دگرگونی شرایط می‌تواند تغییر یابد؛ پس باید حکمی که مصلحت آن تبدّل یافته، در پی تغییر اساس و پشتوانه‌اش متبدّل شود. حکم جدید به مثابه مقیّد یا مخصّص زمانی برای اطلاق یا عموم زمانی حکم پیشین است و کاشف از این است که حکم پیشین، گرچه به ظاهر، برای همه زمانها جعل شده بود، لیکن این ظهور بر اثر محدود بودن ملاک حکم، مراد جدّی شارع نبوده، اَمَد واقعی آن، آغاز
^ ۱ – ـ ر.ک: تفسیر أبوالسعود، ج۱، ص۲۶۱؛ جامع البیان، ج ۱، ص۲۰۱؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۱، الجزء الثانی، ص۶۰٫
^ ۲ – ـ همان.

۷۴

حکم جدید است؛ بنابراین، نه تداوم یک حکم نشان حکمت است و نه نسخ آن علامت جهل و مانند آن و با توجه به اینکه چنین واقع‌نگری حکیمانه‌ای از خداوند دانا و توانا به دور نیست و نه در ناحیه «قادر» و قدرت او محدودیتی است و نه از ناحیه «مقدور» امتناعی، ازاین‌رو در پایان آیه نخست به بی‌انتهایی قدرت اشاره می‌کند و در آیه دوم، نفوذ قدرت و مشیّت خدا و عدم امتناع مقدور را بر آن می‌افزاید.
برای تکمیل این مطلب، به چند نکته اشاره می‌شود:
الف. بر پایه آیات ۱۰۱ ـ ۱۰۲ سوره «نحل» که هموزن و همسنگ با این دو آیه است، مقصود یهودیان از این تبلیغ سوء، اتّهامِ افترا به رسول مکرّم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است و طبق پندار باطل آنها نسخ و تغییر آیات، کاشف از دروغ بودن آیات الهی است که او تلاوت می‌کند؛ ﴿وإذا بدّلنا ءَایه مکان ءَایه والله أعلم بما ینزّل قالوا إنّما أنت مفتر بل أکثرهم لایعلمون ٭ قل نزّله روح‌القدس… ﴾. دو آیه مورد بحث رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را از تهمت به افترا تنزیه می‌کند.
ب. براساس ظاهر سیاقِ آیات ۱۰۱ ـ ۱۰۲ «نحل» این اتهام از سوی مشرکان است؛ پس آیات مورد بحث نیز باید ناظر به مشرکان باشد، نه یهود، لیکن این نکته منافاتی ندارد با سخن عدّه‌ای از مفسّران که اتهام مزبور از تبلیغات سوء یهود عنود است و این دو آیه نیز می‌تواند در شمار آیات پیشین، در مقام بیان یکی دیگر از کارشکنیها و جهالتهای یهودیان باشد؛ زیرا مطابق نقل برخی مفسّران، در موارد فراوانی منشأ اتّهامات و کارشکنیهای مشرکان، دسیسه یهودیان بود و با توجه به اصرار یهودیان بر نفی نسخ، بُعدی ندارد که مشرکان، این اتّهام را از آنان آموخته باشند ۱ ؛ چنان که ممکن است براساس
^ ۱ – ـ ر.ک: المیزان، ج۱۲، ص۳۴۵٫

۷۵

تشابه دلها؛ ﴿تشابهت قلوبهم) ۱ شبهه مشترکی داشته باشند.
غرض آنکه برخی به قرینه آیات سوره «نحل» دو آیه مورد بحث را درباره مشرکان می‌دانند؛ بر همین اساس، بعضی از مفسران احتمال دوم را در مسئله بیان کرده‌اند ۲ .
ج. تناسب پیش‌گفته بیان پیوندی بود میان این دو آیه و مجموعه آیاتی که درباره یهود نازل شده است؛ امّا برای پیوند این دو آیه با آیه قبل؛ ﴿ما یودّ الذین کفروا من أهل الکتاب ولاالمشرکین أن ینزّل علیکم… ﴾ در بعضی از تفاسیر، وجهی بیان شده ۳ که خالی از ضعف نیست؛ زیرا بیانگر ارتباط میان نسخ و حسادت دشمنان در نزول خیر از طرف خداوند بر مسلمانان نیست، مگر با این بیان: از آنجا که در آیه قبل سخن از نزول خیر بر مسلمانان و حسادت یهود و مشرکان به آن، به میان آمده، گویا در این دو آیه می‌خواهد بفرماید: به‏رغم میل و حسادت بدخواهان، خدای قادر بر هر چیز و مالک آسمانها و زمین، نه تنها آنچه را می‌فرستد، برای مسلمانان خیر است، بلکه آنجا که آیه‌ای را به حسب ظاهر برمی‌دارد، خواهان خیر مسلمانان است؛ چون بهتر از آن یا مثل آن را جایگزینش می‌کند.

شبهه یهودیان

یکی از شبهات یهودیان که در قرآن کریم نقل و به آن پاسخ داده شده، شبهه نسخ است؛ آنان می‌پنداشتند منشأ نسخ، محدودیت آگاهی قانون‌گذار و عدم
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۱۸٫
^ ۲ – ـ ر.ک: تفسیر أبوالسعود، ج۱، ص۲۶۱؛ جامع البیان، ج۱، ص۲۰۱٫
^ ۳ – ـ ر.ک: مجمع‌البیان، ج۱، ص۳۴۷؛ التفسیر البنائی، ج۱، ص۷۲٫
۷۶

پاسخ‌گویی قانونِ قبلی به مصالح روزِ فرد یا جامعه است، ازاین‌رو نسخ را با حقانیت اسلام ناسازگار می‌دانستند؛ یعنی اسلام ادعا دارد از سوی خدایی است که به همه مصالح و مفاسد آگاه است و در مقام قانون‌گذاری نیز آن را رعایت می‌کند؛ پس قانون و احکامی که از علم و قدرت نامحدود خدا نشئت گرفته باشد تغییر ناپذیر است و تنها نسخ در قانونی قابل پذیرش است که آن قانون به سبب کاستی علم قانون گذار، با مصالحِ روز انسان هماهنگ نباشد و پس از مدّتی کاستی آن آشکار شود.
یهودیان براساس این گمان، هم در برابر اصل اسلام موضع می‌گرفتند و هم نسخ احکام اسلامی را نشان الهی نبودن این شریعت دانسته، چنین دینی را افترای بر خدا معرفی می‌کردند؛ ﴿و إذا بدّلنا ءَایه مکان ءَایهٍ والله أعلم بما یُنزّل قالوا إنّما أنت مفترٍ بل أکثرهم لایعلمون) ۱ آنان چنین عقیده باطلی را از تورات نگرفته بودند و تکیه و تأکید بر آن نیز برای حفظ تورات نبود، بلکه بهانه‌ای برای عدم پذیرش اسلام و اشکال تراشی و شبهه‏پراکنی در برابر احکام اسلامی بود. این شبهه ابتدا در میان یهودیان مطرح بود و سپس به مشرکان حجاز سرایت کرد و شاید بر اثر تشابه دلها، شبهه مزبور همزمان برای هر دو گروه مطرح بوده است.

پاسخ شبهه علم
محور برخی شبهات یهودیان «علم» خدا و محور برخی دیگر «قدرت» او بود؛ ازاین‌رو در پاسخ آنان گاهی به علم بیکران الهی استدلال می‌شود و گاهی به قدرت نامحدود او.
^ ۱ – ـ سوره نحل، آیه ۱۰۱٫

۷۷

شبهه آنان درباره علم در سوره «نحل» بازگو و نقد شده است؛ یهودیان و به پیروی آنان مشرکان، در ماجرای تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه می‌گفتند: چون حقانیت دین خدا با نسخ بعضی از احکام آن سازگار نیست، مسلمانان با پذیرش نسخِ حکم قبله پیشین، خود پذیرفته‌اند که اسلام حق نیست، بلکه افترایی بر خداست. خدای سبحان در پاسخ آنان فرمود: ﴿و إذا بدّلنا ءَایه مکان ءَایهٍ والله أعلم بما ینزّل قالوا إنّما أنت مفترٍ بل أکثرهم لایعلمون) ۱
القای شبهه به صورت قیاس استثنایی چنین است: اگر حکمی از علم نامحدود الهی نشئت گرفته باشد، تغییرناپذیر است و چون در احکام دین اسلام مانند قبله، به اعتراف مسلمانان، تغییر حاصل شده، پس چنین حکمی جزء دین صحیح نبوده و از ناحیه خدا نیست، بلکه افترایی بر خداست، و پیامبرمعاذ الله بر خدا افترا می‌بندد.
پاسخ شبهه از راه انکار تلازم مقدم و تالی است؛ احکام الهی برای هدایت انسانی است که در نشئه حرکت و تحوّل زندگی می‌کند و چون گاهی با گذشت زمان، مصالح تغییر می‌یابد، حکم الهی نیز که عهده‌دار تأمین مصالح انسانهاست باید دگرگون شود.
^ ۱ – ـ سوره نحل، آیه ۱۰۱٫ جمله «بل أکثرهم لا یعلمون» ناظر به تقسیم‌بندی یهودیان و مشرکان حجاز است؛ زیرا گروه اندکی از آنان، مانند احبار و رهبانها محقق و بیشتر آنان جاهلان دنباله‌رو بودند؛ ازاین‌رو می‌فرماید: بیشترِ آنان نمی‌دانند؛ گرچه همان‌گروه اندک نیز هرچند بهره علمی داشتند، لیکن گرفتار جهالت عملی بودند؛ یعنی با آنکه پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را همانند فرزندان خود می‌شناختند؛ «یعرفونه کما یعرفون أبناءهم» (سوره بقره، آیه ۱۴۶)، با این حال از پذیرش رسالت او سرباز می‌زدند؛ چنان که آل فرعون با وجود یقین به حق، اهل جحد و انکار بودند؛ «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم» (سوره نمل، آیه ۱۴).

۷۸

خدایی که به همه مصالح آدمیان در همه اعصار و امصار آگاهی مطلق و علم بی‌کران دارد، می‌داند در هر مقطع چه قانونی تأمین‌کننده مصالح آنان است؛ بنابراین، نسخ در احکام الهی بر اثر تحوّل در «مصالح انسان قانون پذیر» است، نه تحول در «آگاهی قانون‌گذار». اگر قانون‌گذار غیبی مانند قانون‌گذار بشری به مصالح عالم نباشد، نسخ او، هم «تحول حکمی» و هم نشان «تحول علمی» است، ولی نسخ از جانب علیم مطلق، نشان پایان یافتن دوران مصلحتی است که زمینه‌ساز تشریع حکم پیشین بوده است؛ ازاین‌رو گفته شده است: روح نسخ در شرایع الهی به تخصیص زمانی بازمی‌گردد؛ یعنی حکم پیشین از آغاز و در مقام ثبوت برای ظرف زمانی محدود وضع و تشریع شده بود، لیکن قانون‌گذار طبق برخی از مصالح محدودیت زمانی آن را در آغاز آشکار نکرده بود؛ پس نسخ ناظر به مقام اثبات است؛ یعنی محدودیت ظرف زمانی حکم پیشین را اعلام می‌کند، وگرنه در مقام ثبوت، چنین حکمی برای زمان محدود تشریع شده بود، نه برای همیشه. حاصل اینکه تغییر احکام، تبدیل الهی است، نه افترای بشری بر خدا.
تغییر احکام الهی بر اثر دگرگون شدن مصالح را می‌توان به تغییر نسخه پزشک حاذق تنظیر کرد؛ پزشک حاذقی که از آغازْ بیماری را به خوبی شناخته و به درمان آن احاطه کامل دارد، در مقاطع مختلف و به تدریج شیوه‌های درمانی خاص و داروهایی ویژه را تجویز می‌کند، تا بیمار کاملاً بهبود یابد و سلامت از دست رفته وی بازگردد. ممکن است بیمارِ ناآگاه تغییر نسخه‌ها و تحوّل شیوه‌های درمان را نشان حصول بداء برای پزشک تلقی کند، ولی واقعیت امر این است که حال بیمار در تغیّر تدریجی است و در هر مقطع، درمان و دارویی ویژه می‌طلبد. در چنین زمینه‌ای اگر نسخه‌های تجویز شده تغییر

۷۹

نیابد، نشان نقص درمان و ضعف علمی طبیب است، نه اینکه تغییر آن نشان نقص پنداشته شود؛ چنان که تغییر برنامه‌های درسی در مقاطع مختلف نشان کمال برنامه‌ریزی و نبوغ مسئول تعلیم و تربیت است. این شبهه که اگر خدا عالم است چرا در احکام شرعی نسخ صورت می‌گیرد، همانند این پرسش است که اگر طبیب حاذق است چرا نسخه را تغییر می‌دهد؟! یا اگر مسئول آموزش عالی آگاهی کامل دارد چرا متون درسی مراتب متعدد تحصیلی را تبدیل می‌کند؟
شایان ذکر است که تغییر، تنها در برخی احکام جزئی یا شیوه‌های اجرایی برخی احکام است؛ مثلاً اصل عبادت، اخلاق و حقوق، مانند اصل نماز، روزه، تقوا، عدل و… در شرایع پیشین نیز ثابت، و تنها نحوه اجرای آنها مانند شمار رکعات، احکام افطار و کیفیّت رعایت تقوا و عدل در معرض دگرگونی بوده است.

پاسخ شبهه قدرت
در پاسخ شبهه قدرت، در آیات مورد بحث، هم در ناحیه «قادر»، قدرت بی‌کران خدا تبیین شده است؛ ﴿ألم تعلم أنّ الله علی کلّ شی‏ءٍ قدیر﴾، هم در سَمْت ﴿مقدور﴾، نفوذ مشیت و اراده حکیمانه و قادرانه او در سراسر جهان هستی بیان شده است؛ «ألم تعلم أنّ الله له ملک السموات و الأرض و ما لکم من دون الله من ولی ولا نصیر»؛ سراسر جهان مِلک و مُلک خداست و همه موجودات در پیشگاه او خاضع‌اند و اگر خدا سرپرستی موجودی را بر عهده نگیرد، چنین موجودی هیچ ولی و هیچ یاوری نخواهد داشت؛ بنابراین، نه در قادر و قدرت او کمبودی است، نه در مقدور امتناعی. همه جهان هستی تحت ولایت و قدرت خداست و هیچ موجودی در عرض قدرت الهی بر کاری

۸۰

قادر نیست، بلکه اصل و وصف هر موجودی (کان تامّه و ناقصه) محکوم قدرت بی‌کران خداست و بدون خدا هیچ موجودی نه ولیّی دارد که سرپرستی همه کارهایش را عهده‌دار شود و نه یاوری که دستیار او شود و بخشی از کارهای وی را برعهده بگیرد ۱ . اگر خدا آیه‌ای را از صفحه «عین» یا «علم» بردارد، اولاً قدرت بر این کار دارد و ثانیاً در مِلک و مُلک خود تصرف می‌کند ۲ .
تذکّر ۱٫ پاسخ این شبهه یهودیان که خداوند همه مصالح ما را در آیین یهودیت رعایت کرده، پس تورات کتاب جاوید و ابدی است، بر محور جدال احسن این بود که بر این اساس، پس از شریعت نوح(علیه‌السلام) که همه مصالح آن امّت در آن ملحوظ شده بود چرا شریعت ابراهیم(علیه‌السلام) مطرح شد و نیز پس از شریعت ابراهیم(علیه‌السلام) که همه منافع آن ملت در آن رعایت شده چرا شریعت موسی(علیه‌السلام) تشریع شد؟ رعایت مصالح از سوی خداوند بدین معنا نیست که مصالح دگرگون نمی‌شود، یا قانون‌گذاری الهی از تحول مصالح آگاه نیست.
۲٫ از تفسیر آلاء الرحمن برمی‌آید که در صدد استظهار از آیه مورد بحث در ردّ یهود است که نسخ را ممتنع می‌دانستند، نه آنکه در صدد امتناع نسخ
^ ۱ – ـ برخی «ولایت» را به معنای تدبیر جاذب منفعت و «نصرت» را به معنای دفع مضرت و نیز «ولی» را به معنای داخل در حوزه تدبیر ملکی و «نصیر» را به معنای خارج حامی تفسیر کرده و هر رسولی را با ولایت، «ولی» و با رسالت، «نصیر» دانسته و هر رسولی را در زمان خود، ولی و خلیفه او را به عنوان نصیر نامیده است (بیان السعاده، ج۱، ص۱۳۴).
^ ۲ – ـ در مالکیت و سلطنت اعتباری، گاهی شخص نه مالک است و نه مَلِک و گاهی مالک است ولی مَلِک نیست؛ مانند اینکه انسانی نسبت به چیزی مالکیت اعتباری داشته باشد ولی مملوک او تحت سلطه غاصبانه دیگری قرار گرفته باشد و مالک نتواند در آن تصرف کند، ولی خداوند اولاً دارای مالکیت حقیقی است و ثانیاً در جهانی تصرف می‌کند که مِلک و مُلک اوست؛ یعنی از فقر و عجز مبرّاست.

۸۱

قرآن به قرآن باشد ۱ . البته اطلاق آیه مورد بحث همان‌طور که کتابهای انبیای گذشته(علیهم‌السلام) را شامل می‌شود، آیه‌های قرآن حکیم را نیز دربر می‌گیرد.

گستره «آیه»
واژه «آیه» در اولین آیه مورد بحث، با اطلاق خود آیات تشریعی و آیات تکوینی، هر دو را دربر می‌گیرد؛ گرچه تغییر آیات تشریعی با علم، و تغییر آیات تکوینی با قدرت سازگارتر است؛ بنابراین، پاسخ این شبهه که چگونه ممکن است خدا آیه تشریعی مانند احکام اسلامی و آیه تکوینی مانند پیامبر، امام یا معجزه را تبدیل کند، این است که خدا با علم بی‌کران خود «می‌داند» و با قدرت بی‌کران خود «می‌تواند» تبدیل کند.
هر چه نشان حق متعالی باشد، در نظام تکوین یا تشریع، مصداق آیه است؛ ازاین‌رو مفاد آیه مورد بحث این است که اگر مشیئت حق تعالی بر ازاله و نسخ آیه‌ای قرار گیرد و آن را زایل کند، حتماً جایگزینی همتا یا برتر خواهد آورد؛ اعم از اینکه آیه مزبور بیانگر احکام تشریعی باشد، یا از نشانهای تکوینی خدا؛ مانند وجود پیامبر و امام معصوم(علیه‌السلام) یا معجزه‌ای از معجزات نبوی؛ مثلاً هرگاه امامی رحلت کند خداوند امامی دیگر به جامعه بشری عطا می‌کند. نیز از عموم و اطلاق آیه استفاده می‌شود که هرگاه خداوند عالمی از عالمان دینی را متوفا کند یا ذهن جامعه را از او منصرف کند (اِنساء) بهتر یا همانند او را می‌آفریند و هرگز با رحلت عالمی از عالمان دین نباید گفت: روزگار از آوردن مانند یا بهتر از او عقیم است.
اصطلاح آیه به آیات قرآن نیز اختصاص ندارد، بلکه جمله‌های دیگر
^ ۱ – ـ ر.ک: ج۱، ص۲۲۷٫

۸۲

کتابهای آسمانی نیز به آیه موسوم شده است؛ ﴿لیسوا سواء من أهل الکتاب أمّه قائمه یتلون ءَایات الله ءَاناء اللیل و هم یسجدون) ۱ ﴿أُولئک الّذین أنعم الله علیهم من النبیّین من ذرّیّه ءَادم و ممّن حملنا مع نوح و من ذرّیه إبراهیم و إسرائیل و ممّن هدینا و اجتبینا و إذا تتلی علیهم ءَایات الرحمن خرّوا سجّداً و بکیّاً) ۲ ﴿و سیق الّذین کفروا إلی جهنّم زمراً حتّی إذا جاءوها فتحت أبوابها و قال لهم خزنتها ألم یأتکم رسل منکم یتلون علیکم ءَایات ربّکم… ) ۳ اطلاق همه آیات مزبور شامل تمام پیروان انبیای گذشته می‌شود و در نتیجه جمله‌های کتاب دینی سَلَف آیات خدا است.
تذکّر ۱٫ از بیان استاد علامه طباطبایی(قدس‌سرّه) ذیل آیه مورد بحث برمی‌آید که مدار بحث حیثیت آیت و علامت بودن است. اگر چیزی دارای جهات متعدد بود و آیت بودن‌ن مخصوص برخی از آن جهات بود و سایر حیثیتهای آن آیه نبود، از مدار بحث نسخ و انساء خارج است ۴ .
این تفکیک در حالی رواست که منظور از آیت خصوص تشریع باشد، ولی اگر محور بحث اعم از تکوین و تشریع باشد، چنان که همین رأی پذیرفته شد، ممکن نیست موجودی در قلمرو خلقت یافت شود و دارای جهات متعدد باشد و همه آنهاآیت خدا نباشد؛ زیرا موجود ممکن از لحاظ ذات، صفت، فعل و اثر هیچ حیثیتی ندارد مگر آنکه از هر جهت و حیثیت، آیت و علامت خداست؛ به طوری که آیت بودن برای موجود ممکن، اعم از
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۱۳٫
^ ۲ – ـ سوره مریم، آیه ۵۸٫
^ ۳ – ـ سوره زمر، آیه ۷۱٫
^ ۴ – ـ المیزان، ج۱، ص۲۵۰٫

۸۳

جوهر و عرض، ذات و صفت و… از قبیل فصل مقوّم هر موجودی است نسبت به آن، نه از سنخ زوجیّت عدد چهار که از قبیل عرض لازم باشد؛ بنابراین، فرض صحیح ندارد که چیزی دارای جهتی باشد که آن جهت آیت خداوند نباشد.
۲٫ چنان که گذشت، اطلاق آیه مورد بحث مایه شمول آن نسبت به امور تکوینی و تشریعی است و شأن نزولی که برای آن ذکر شده، شمول آن را نسبت به امور تشریعی و آیات تدوینی محرز می‌داند، لیکن برخی اهل معرفت به آن اطلاق و به این شأن نزول اعتماد نکرده و به اطلاق و شمول فتوا نداده، بلکه آیه را منحصراً ناظر به امور تکوینی دانسته است ۱ .
منشأ چنین فتوایی این است که اسمای حسنای ذیل هر آیه، تعیین‌کننده عنصر محوری آن است؛ چون در ذیل جریان نسخ و انساء از دو اسم مخصوص قدرت و مالکیت سخن به میان آمده و این دو اسم با امور تکوینی متناسب است. پس گویا شأن نزول صحیح نبوده و آیه امور تشریعی را شامل نشده، بلکه مختصّ امور تکوینی است؛ زیرا اگر به امور تشریعی، یعنی تغییر و تحویل و تبدیل احکام شرعی ناظر می‌بود در ذیل جریان مزبور از اسم علیم و حکیم سخن به میان می‌آمد و چون چنین نشد پس ناظر به مسائل تکوینی
^ ۱ – ـ همچنین وی از توجه خطاب «أم تریدون» در آیه بعد به یهود و از اینکه رسالت حضرت ختمی مرتبت همگانی و جهانی است استظهار کرده که مقصود از نسخ، نسخ آیه تکوینی، یعنی معجزه است، نه نسخ حکم و آیه تشریعی (تفسیر ابن‏عربی، ج ۱، ص۱۷۲، هامش). لازم است عنایت شود که اطلاق کلمه آیه شامل همه اقسام نسخ می‌شود. خصوصیت مورد، یا مصداق یا تطبیق صدقی و مانند آن، هرگز مخصّص یا مقیّد نیست.

۸۴

است ۱ .
برخی متأخران و مفسران عصر، به همین سمت گرایش یافته، مدار نسخ و انساء را امور تکوینی از قبیل معجزات پیامبر و… قرار داده است ۲ ، لیکن نه حصر متبوع تام است و نه انحصار تابع؛ نه مسبوق سخنی روا گفته و نه سابق کلام صائبی فرموده است؛ زیرا دو اسم مبارک «قدیر» و «مالک» همان‌طور که سند تغییر امور تکوینی است، دلیل تحویل امور تشریعی هم خواهد بود؛ بنابراین، نه صرف‏نظر کردن از اطلاق آیه مورد بحث موجّه است و نه بی‌اعتنایی به شأن نزول لازم، بلکه به استناد قدرت بی‌کران و مالکیت نامتناهی خدای سبحان، هر دو جهت تأمین می‌شود.
۳٫ عنوان«آیه» مقول به تشکیک است؛ زیرا از سنخ هستی است و حکمی مانند آن دارد؛ یعنی دارای مفهوم واحد است، نه ماهیّت و نیز دارای مصادیقی متکثر است، نه افراد. پس هر آیه اعم از ضعیف و شدید، کوچک و بزرگ، مشمول اطلاق اولین آیه مورد بحث است. البته نسخ یا انسای هر آیه همسان همان آیه از لحاظ درجه وجودی خواهد بود؛ چنان که اگر آیه مَأتی و آورده شده بهتر و برتر از منسوخ یا مُنْسی بود حکم رتبه خاص خود را دارد. اصل تشکیک و تفاوت مراتب آیه را می‌توان از تعبیرهای متنوع قرآن حکیم به دست آورد؛ مانند وصف کردن بعضی آیات به روشن و شفاف و برخی دیگر به محو و تاریک؛ ﴿وجعلنا الّیل والنهار ءَایتین فمحونا ءَایه الّیل وجعلنا ءَایه النهار مبصره) ۳ و نظیر متصف‏کردن برخی آیات به بَیّن و روشن بودن؛ ﴿سَلْ
^ ۱ – ـ تفسیر ابن‌عربی، ج ۱، متن و هامش، ص۱۷۰ ـ ۱۷۱، با تحریر و تحلیل.
^ ۲ – ـ المنار، ج۱، ص ۴۱۷٫
^ ۳ – ـ سوره اسراء، آیه ۱۲٫

۸۵

بازدیدها: 577

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *