ودّ کثیر من أهل الکتاب لو یردونکم من بعد إیمانکم کفّاراً حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحقّ فاعفوا و اصفحوا حتّی یأتی الله بأمره إنّ الله علی کلّ شیء قدیر (۱۰۹)
گزیده تفسیر
بنی اسرائیل که با پیامبران خود بدرفتاری و نعمتهای الهی را کفران میکردند، به اسلام و مسلمانان نیز حسد ورزیده، به کینهتوزی و دسیسه و توطئه میپرداختند. آنان به سبب حسد درونی خود میخواستند خیر را از مسلمانان دفع یا رفع کنند؛ یعنی مانع ایمان آوردن آنان شوند، یا پس از ایمان، آنان را مرتد و کافر کنند. سریره پلید و سیره مشئوم یهود گواه دوام و استمرار حقد و کینه آنان نسبت به اسلام و مسلمانان است.
کافران سیهدل این حسد را از درون فاسد خود دارند، نه از جای دیگر. اقدامهای حسودانه آنها نیز بر اثر اشتباه و شبهه علمی و مانند آن نبوده، بلکه پس از روشن شدن حق برای ایشان است.
خدای سبحان به مسلمانان فرمود: اکنون و تا تحول تکوینی یا تشریعی و رسیدن زمان مناسب و دستوری دیگر، آن کافران را عفو کنید، که عفو و صفح بهترین راه اعمال قدرت و زمینهساز انابه فرد مورد عفو است. البته صفح که صرف نظر کردن از اصل تبهکاری است، از عفو برتر است.
۱۴۸
دستور کنونی عفو به مسلمانان، نشان شوکت و اقتدار آنان و نیز اشاره است به اینکه دستور ثانوی، نبرد و مانند آن است، نه صبر و عفو و صفح؛ همچنین به مسلمانان اطمینان میدهد که در هر دو زمان پیروزند؛ نه اکنون کافران میتوانند آنان را از اسلام بازگردانند و نه در آینده مسلمانان شکست میخورند. مسلمانان به نصرت خداوند سبحان متکیاند و او بر همه چیز قادر است.
تفسیر
من عند أنفسهم: قید ﴿من عند أنفسهم﴾، هم میتواند متعلّق به ﴿ودَّ﴾ باشد و هم به ﴿حسداً﴾. پیوند لفظی قید مذبور با حسد بیش از ارتباط لفظی آن به «ودّ» است؛ زیرا در جوار آن قرار گرفته و با آن فاصلهای ندارد و ارتباط معنوی قید یاد شده با «ودّ»، بیش از پیوند معنوی آن با «حسد» است؛ زیرا محتمل است مودّتِ ارتدادِ از اسلام با پذیرش دین آنان (اهل کتاب) باشد که میتواند صبغه الهی پیدا کند، لیکن وصف پلید حسد فقط نفسانی است و هرگز الهی نخواهد بود تا به قید مزبور نیازمند باشد؛ بنابراین، قید یاد شده به ﴿ودّ﴾ تعلّق میگیرد تا تأسیس باشد، نه به ﴿حسداً﴾ تا صرفاً تأکید باشد؛ نظیر: ﴿یقولون بأفواههم) ۱ ﴿یطیر بجناحیه) ۲ ﴿یکتبون الکتاب بأیدیهم) ۳ البته از منظر دیگر میتواند نسبت به ﴿حسداً﴾ هم تأسیس باشد؛ زیرا گروهی کفر و عصیان را به خداوند نسبت میدهند و این رذایل را همچون فضایل از خدا میدانند.
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۶۷٫
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه ۳۸٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۷۹٫
۱۴۹
برای دفع چنین وهمی و شکوفا کردن چنان فهمی قید مزبور اضافه شده و اگر جامع انتزاعی ترسیم شود و به هر دو تعلّق گیرد رواست.
معنای ﴿مِن عند أنفسهم﴾ همان است که در محاوره عادی از آن به «یاوههای من عنده» یاد میشود؛ یعنی چنین خُلق یا قولی نه تنها منشأ نقلی ندارد، بلکه فاقد مبدأ عقلی است و نه تنها از کتاب و سنّت نیست، بلکه از فطرت هم برنخاسته، بلکه از رهآوردهای هوا و دسیسههای هوس است که گاهی به صورت القای شبهه و زمانی به صورت تحریف کتاب آسمانی و گاهی به شکل سرزنش ضعیفان و زمانی به گونه توهین به معجزات و هتک امور قدسی و مانند آن ظهور میکند.
اصفحوا: صفح برتر از عفو و عبارت از عفو جلی است؛ به طوری که از اصل تبهکاری صرف نظر شود. صفح در معاشرت با دیگران و اهل اسائه نیز این است که انسان، کریمانه برای اعراض از گذشته صفحات خاطرات خود را ورق زده، هرگز به یاد نیاورد که فلان شخص به او بد کرده است و در نتیجه، حتی از سرزنش تبهکار نیز خودداری کند، نه اینکه همواره بدی دیگران و جبرانناپذیری آن را درنظر داشته باشد؛ امّا عفو، در گذشتن از مجازات و مؤاخذه کسی است که در حقّ ما بدی روا داشته است.
این تفاوت، هم در بعضی از کتابهای لغت ۱ و فروقاللغه ۲ آمده و هم برخی مفسّران ادیب، مانند ابوالسعود ۳ و آلوسی ۴ و ثعلبی ۵ و ابوالفتوح ۶ آن را
^ ۱ – ـ مفردات راغب، ص۴۸۶، «ص ف ح»
^ ۲ – ـ معجم الفروق اللغویه، ص۳۶۲٫
^ ۳ – ـ تفسیر ابوالسعود، ج۱، ص۲۶۶٫
^ ۴ – ـ آلاءالرحمن، ج۱، ص۵۶۲٫
^ ۵ – ـ تفسیر ثعبی، ج۱، ص۲۵۸٫
^ ۶ – ـ تفسیر ابوالفتوح، ج۲، ص۱۱۰٫
۱۵۰
اختیار کردهاند و هم استعمالات قرآنی مؤیّد آن است؛ زیرا در همه مواردی که این دو واژه در کنار هم آمده، «صفح» بعد از «عفو» واقع شده که نشانهترقّی است ۱ .
این معنا با صفح به معنای «جانب و جنب» که در کتابهای لغت به آن تصریح شده ۲ نیز هماهنگ است؛ زیرا لازم پهلو گرفتن و جانبگزینی نسبت به بدی که در حق شخص روا داشته شده، این است که به طور کلی از آن صرفنظر شود و نه تنها تبهکار کیفر نشود، بلکه سرزنش نیز نشود.
تناسب آیات
در پی برشمردن کارشکنیها و خصلتهای زشت خصوص یهود، و اهل کتاب (اعم از یهود و نصارا)، در این آیه نیز به یکی دیگر از آن خصلتها که در آیه ۱۰۵ به آن اشاره شد، یعنی صفت مذموم و پلید حسادت تصریح میکند؛ با این تفاوت که در آیه ۱۰۵ به صورت رقیقتر مطرح شده: «آنان دوست ندارند تا خیری بر شما نازل شود»، ولی در این آیه به صورت غلیظاتر آمده است: «آنها دوست دارند که شما مرتدّ شوید»؛ بر همین اساس، در آن آیه این صفت مذموم به عموم اهل کتاب و مشرکان نسبت داده شده است: ﴿ما یودّ الذین کفروا من أهل الکتاب ولاالمشرکین﴾، ولی در این آیه تنها به بسیاری از اهل کتاب استناد یافته است: ﴿ودّ کثیر من أهل الکتاب… ﴾.
ارتباط این آیه با خصوص آیه سؤال؛ ﴿أم تریدون أن تسئلوا… ﴾ و آیه
^ ۱ – ـ ر.ک: سوره تغابن، آیه ۱۴؛ سوره نور، آیه ۲۲ و سوره مائده، آیه ۱۳٫
^ ۲ – ـ ر.ک: مقاییس اللغه، ج ۳، ص۲۹۳؛ مصباح المنیر، ص۳۴۲؛ التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج۳، ص۲۸۶٫
۱۵۱
نسخ؛ ﴿ماننسخ من آیه… ) ۱ این است که یهود و به طور کلی اهل کتاب با مطرح ساختن نسخ و بعضی از پرسشها یا درخواستهای نابجا، تلاش میکردند مسلمانان را مرتدّ و آنان را در ایمانشان به رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دچار تردید سازند.
خدای سبحان در آیه مورد بحث به این کوشش برخاسته از حسد، اشاره میکند و سپس نحوه رویارویی با آنان را بیان میدارد و مؤمنان را تا اطلاع ثانوی و تحول تکوینی یا تشریعی به رسیدن فرمان جدید، به بخشش و چشمپوشی و واگذاشتن کار به خدای قادر مطلق، فرمان میدهد.
تلاش برای بازگرداندن مسلمانان به شرک جاهلی
بنی اسرائیل افزون بر کفران نعمتها، به کینهتوزی نیز پرداخته، نسبت به اسلام و مسلمانان مطاعنی روا داشته، اعمال میکردند. سوء استفاده از واژه «راعنا» و اراده معنای عبرانی این لفظ، هنگام کاربرد آن، در خطاب به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و نیز القای شبهه نسخ از آن جمله بود. دیگر آنکه، چنانچه پس از پیروزی، شکستی مقطعی همچون نبرد اُحد، دامنگیر مسلمانان میشد، یهود آن را دامن زده، میگفتند: اگر اسلامْ حق است و حق همواره پیروز و شکست ناپذیر است چرا مسلمانان در این نبرد شکست خوردند؟ هدف آنان از اینگونه توطئه، دسیسه و طعنهای حسودانه، بازگرداندن مسلمانان از اسلام به کفر بود.
خدای سبحان به مسلمانان هشدار میدهد که بنی اسرائیل نه تنها نسبت به خود و پیامبران خود بدرفتاری کردند، بلکه میکوشند از شما نیز خیر را دفع یا رفع کنند؛ بدینصورت که اولاً، مانع ایمان آوردن شما شوند و ثانیاً،
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیات ۱۰۶ ـ ۱۰۸٫
۱۵۲
چنانچه ایمان آوردید شما را پس از ایمان مرتد کنند؛ ﴿ودّ کثیر من أهل الکتاب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفّاراً حسداً من عند أنفسهم﴾. این وصف مشترک مشرکان و اهل کتاب است که در مقام حدوث نمیخواهند خیری به مسلمانان برسد؛ ﴿ما یودّ الّذین کفروا من أهل الکتاب و لا المشرکین أن ینزّل علیکم من خیر من ربّکم) ۱ و در مقام بقا نیز میخواهند و میکوشند خیر رسیده را از آنان بگیرند؛ ﴿ودّ کثیرٌ من أهل الکتاب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفّاراً﴾؛ پس اینان هم دافع خیرند و هم رافع آن.
کینه آنان نسبت به مسلمانان تنها در علاقه به عدم نزول خیر جدید یا مودت ارتداد مسلمانان به یهودیت یا نصرانیت نیست، بلکه در این هم میتواند باشد که مسلمانان به حالت قبل از اسلام خود، یعنی شرک جاهلی بازگردند و گواه بر آن، دو تعبیر است: یکی عنوان «ارتداد» که رجوع به حال قبل از اسلام است و دیگری تعبیر به ﴿کفاراً﴾؛ زیرا این تعبیر دلالت دارد که مقصود اهل کتاب این است که مسلمانان به طور کلی از دین خدا دستبردارند و به وضعی درآیند که نزد اهل کتاب، عنوان کافر داشته باشند و معلوم است که فقط مشرکاناند که اهل کتاب آنها را کافر مطلق میدانند. البته عنوان کافر در قرآن بر غیر بتپرست هم اطلاق شده است، ولی در فرهنگ اهل کتاب «کافر» همان مشرک یا ملحد است.
منشأ این محبّت و مودّتِ ارتداد که پس از تبیّن حق است، حسد آنهاست که نفس امّاره، یعنی زمامدار سرکش و خودسر شهوت و غضب، بدان فرمان میدهد، نه شبهات علمی و مانند آن؛ ﴿حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحقّ﴾. یهودیان چون فاقد عقلاند؛ ﴿تحسبهم جمیعاً وقلوبهم
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۰۵٫
۱۵۳
شتّی ذلک بأنهم قوم لا یعقلون) ۱ کار عاقلانه و خردمندانه ندارند و چون رهبری شئون زندگی آنها را نَفْس امّاره به عهده دارد، نفسْ چنین دستور مشئومی را صادر کرده است که محصول آن همانند کار مشرکان دو چیز منحوس است: یکی «ابتعاد» و دور ماندن از حق و دیگری «تبعید» و دور نگه داشتن دیگران از حق؛ ﴿وهم ینهون عنه وینأون عنه) ۲ اینان هم نائی و دورند و هم ناهی و نهیکننده و دور نگهدارنده از حق.
انحصارطلبی و احتکار علم
برخی از صاحبنظران خواه در نظریّه خود مبدع و مبتکر باشند یا کاشف و گزارشگرِ نو، علاقه دارند مطلب ویژهای که مخلوق یا مکشوف آنهاست در انحصارشان باشد و آنان محتکرانه از آن مطلب خبر دهند و نگهداری کنند و نیز مشتاقاند که بهرهوری دیگران از آن مطلب با اذن، هدایت و حمایت محتکرانه آنها باشد تا پیشتازی آنان در میدان نظر علمی همچنان محفوظ بماند. اَحْبار یهود نه تنها به این بیماری فرهنگی مبتلا بودند، بلکه از پیشرفت علمی مسلمانان نگران و از ترقّی عملی آنان دلمشغولی و دغدغه داشتند و امیدوار بودند که هرگز مسلمانان در رشد علمی کامیاب نباشند. شاید منظور از گروه فراوان اهل کتاب، که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده؛ ﴿کثیر من اهل الکتاب﴾، مبتلایان به این صَرْع و منحرفان به این کژراهه باشد، وگرنه توده مردم که از معارف برین قرآن و مآثر والای سنّت معصومان بهرهای ندارند در صدد چنین توطئهای نیستند، مگر با اغوای همان ائمّه ضلال و رهبران وَبال و خبال که دسیسه سیاسی خود را به صورت هنر فرهنگی تزریق و با تدلیس و
^ ۱ – ـ سوره حشر، آیه ۱۴٫
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه ۲۶٫
۱۵۴
تلبیس، عدّهای را از ورود به بیت معمور دین مصدود و گروهی را محصور و در صدد بازگرداندن کسانیاند که به عمران این بیت رفیع توفیق یافتند و چون خبث درونی آنان از محدوده مودّت قلبی به در آمد و در گفتار، نوشتار و رفتار حسودانه آنان بروز کرده و درخور انتقام و معامله به مثل شده، در چنین وضعیتی دستور عفو و صفح صادر شد. فخر رازی بحث مبسوطی را درباره حسد از غزالی نقل کرده که طرح آن از حوزه رسالت تفسیری خارج است ۱ .
حسد کافران و اِعمال آن
حسود گاهی فقط تمنّی درونی بر زوال نعمت از دیگران دارد، بیآنکه اقدامی عملی کند. اینگونه حسد، خودِ حسود را از درون میپوساند، اما به محسود آسیبی نمیرساند. زمانی نیز حسود، حسد خود را اعمال کرده، براساس آن برای زوال نعمت اقدام میکند که گاه شر آن به محسود نیز میرسد و به وی آسیب میرساند. در اینجا باید از شرّ او به خدا پناه برد؛ ﴿قل أعوذ بربّ الفلق٭ … من شرّ حاسدٍ إذا حسد) ۲
یهودیان به سبب حسادت خود نسبت به گسترش اسلام و پیشرفت مسلمانان، توطئه کرده، حسد و تمنّی درونی خود را برای دفع یا رفع خیر اِعمال میکردند.
در برخی آیات، اصل علاقهمندی کافران به دست برداشتن مسلمانان از اسلام اینگونه مطرح شده که کافران مایلاند شما نیز مانند آنان کافر شوید تا با هم برابر بوده، مزیّتی بر آنان نداشته باشید؛ ﴿ودّوا لو تکفرون کما کفروا
^ ۱ – ـ تفسیر کبیر، ج ۳، ص۲۶۳۲۵۹٫
^ ۲ – ـ سوره فلق، آیات ۱ و ۵٫
۱۵۵
فتکونون سواء) ۱ این آیه، افشاگر تمنی درونی و علاقه کافران به زوال و سلب نعمت ایمان از مسلمانان از هر راه ممکن است و بر اقدام عملی بر اساس آن حسادت دلالت ندارد و در آن سخنی از اعمال حسادت نیست. امّا آیه مورد بحث، بیانگر اِعمال آن حسد درونی است؛ پس خواست کافران، بازگرداندن مسلمانان از اسلام و «کافر کردن» آنهاست، نه صرف «کافر شدن» آنان از هر راه که حاصل شود. اقدام یاد شده برای مرتد و کافر کردن مسلمانان است؛ ﴿ودّ کثیر من أهل الکتاب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفّاراً حسداً من عند أنفسهم﴾ و در جای دیگر با عنوان گمراه کردن مهتدیان آمده است: ﴿ودّت طائفه من أهل الکتاب لو یضلّونکم و ما یضلّون إلاّ أنفسهم و ما یشعرون) ۲ زیرا ضلالت در این آیه قابل انطباق بر ارتداد و کفر در آیه قبلی است؛ چون کسی که از صراط مستقیم اسلام که حق است، کژراهه رفته و گرفتار ضلالت شود، به وادی تیه شرک و کفر مبتلا میگردد.
تذکّر: سریره پلید و سیره مشئوم یهود، شاهد استمرار کینهتوزی آنها نسبت به اسلامی و رهبر اسلام و حوزه مسلمانان است؛ ﴿لاتَزال تَطّلع علی خائنهٍ منهم) ۳ بدین جهت نه فعل مضارع در آیه ﴿ما یودّ) ۴ و نه فعل ماضی در آیه مورد بحث؛ ﴿وَدَّ﴾، هیچیک زمانمند و مخصوص زمان خاص نیست، بلکه هم آن مضارع از زمان حال و آینده منسلخ و ازاینرو مفید استمرار است و هم این ماضی از زمان گذشته مجرّد است. شاید از انضمام آن مضارع و این
^ ۱ – ـ سورهنساء، آیه ۸۹٫
^ ۲ – ـ سوره آلعمران، آیه ۶۹٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۱۳٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۱۰۵٫
۱۵۶
ماضی بتوان پیوستگی حقد و استمرار کینه آنها را کشف کرد.
نشان شوکت و بهترین راه اعمال قدرت
فرمان عفو و گذشت؛ ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾ نشان قدرت و شوکت مسلمانان است؛ زیرا انسان قادر و مقتدر میبخشاید، امّا انسان ضعیف و عاجز به صرف تحمّل رنج بسنده میکند. مستفاد از دستور عفو به مسلمانان این است که مسلمانان اکنون نیز مقتدرند و چنانچه مبارزه کنند با نصرت الهی پیروزند، لیکن اِعمال قدرت به آینده موکول است.
مقیّد نکردن ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾ به «عنهم» و مانند آن، بدین نکته اشاره دارد که بهترین راه اعمال قدرت، عفو و صفح است که زمینه انابه فرد عفو شده را فراهم میسازد و این حکم، به عفو از مشرکان یا صفح از یهودیان اختصاص ندارد؛ زیرا حذف متعلق دلیل عموم یا اطلاق است؛ مانند آنچه در آیه ﴿قولوا للناس حسناً) ۱ مطرح است. شایان ذکر است که دستور آینده خصوص جهاد نخواهد بود؛ زیرا جهاد همگانی و همیشگی نیست؛ ازاینرو نزول حکم قتال با اهل کتاب، به مثابه تخصیص مصطلح عام یا تقیید معهود مطلق است و هرگز نسخ نیست.
خدای سبحان فرمود: اکنون صفحه ذهن را برگردانید و از آن صرف نظر کنید، تا خداوند در موقع لزوم دستور دیگر دهد؛ ﴿فاعفوا و اصفحوا حتّی یأتی الله بأمره﴾. این بیان نشان آن است که نه اکنون کافران میتوانند اقدامی کنند که مسلمانان را از اسلام مرتد کنند و نه در آینده مسلمانان شکست میخورند، بلکه در آینده نیز مسلمانان پیروزند.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۸۳٫
۱۵۷
عفو کنونی و مبارزه نَفَسگیر آینده، هر دو نیازمند توانمندی و متکی به قدرت است و با اینکه مسلمانان هم در مسائل نظامی و هم در امور مالی و اقتصادی از کافران ضعیفتر بودند، مضمون ذیل آیه مورد بحث این است که شما خواه اکنون نبرد کنید چون عفو نشان اقتدار است یا در آینده بجنگید پیروزید؛ زیرا قیام شما به نصرت خدا متکی است و خدا بر همه چیز قادر است؛ ﴿فاعفوا و اصفحوا حتّی یأتی الله بأمره إنّ الله علی کلّ شیء قدیر﴾.
خدای سبحان با این بیان، به مسلمانان اطمینان داد که اگر فرمان تهاجم به کافران برسد پیروزند؛ چنان که پیروز نیز شدند و قرآن کریم درباره آن فرمود: خداوند یهودیان ثروتمند را بیرون راند؛ درحالی که نه مسلمانان گمان داشتند که به زودی بساط کفر بر چیده میشود و نه آن دشمنان باور میکردند که با داشتن قلعههای مُسْتَحْکِم مجبور به فرار میشوند؛ ﴿هو الّذی أخرج الّذین کفروا من أهل الکتاب من دیارهم لأوّل الحشر ما ظننتم أن یخرجوا و ظنّوا أنّهم مانعتهم حصونهم من الله فأتاهم الله من حیث لمیحتسبوا) ۱
محدود بودن فرمان عفو و صفح
کارهای حسودانه کافران سیهدل بر اثر شبهه علمی نبود، بلکه پس از روشنشدن حق بود؛ ﴿من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾. اگرچه آنان خواهان دفع خیر و رفع آن از مسلمانان بوده و هستند و با دسیسههایی میکوشند اوّلاً خیری به مسلمانان نرسد، ثانیاً خیر رسیده را از آنان گرفته، آنها را گمراه و کافر کنند، لیکن خدای سبحان فرمود: اکنون آنان را عفو کرده، با آنان نجنگید تا زمان مناسب و دستوری دیگر برسد؛ ﴿فاعفوا و اصفحوا حتّی یأتی الله بأمره﴾.
^ ۱ – ـ سوره حشر، آیه ۲٫
۱۵۸
تحول جدیدی که با تعبیر ﴿حتی یأتی الله بأمره﴾ به آن اشاره شده تحولی تکوینی یا تشریعی است. مراد از تحول تشریعی آیاتی است که فرمان مبارزه داده، چنین میفرماید: با آنان نبرد کنید تا مسلمان شوند یا ذلیلانه جزیه بپردازند؛ ﴿قاتلوا الّذین لا یؤمنون بالله ولا بالیوم الاخر ولا یحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لا یدینون دین الحقّ من الّذین أوتوا الکتاب حتّی یعطوا الجزیه عن یدٍّ و هم صاغرون) ۱ باید توجه داشت که دستور نبرد در این آیه شریفه، ناسخ جمله ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾ در آیه مورد بحث نیست؛ زیرا با تعبیر ﴿حتی یأتی الله بأمره﴾ به موقت بودن حکم عفو و صفح تصریح شده است و نسخ مصطلح چنانکه گذشت، در موردی است که دلیل منسوخ در دوام و استمرار ظهور داشته باشد و دلیل ناسخ اساس آن را در مقام بقا منهدم کند. فرمان عفو و صفح در آیه مورد بحث، نه تنها در دوام ظهور ندارد، بلکه با وعده تحوّل و نوید تبدل همراه است و در چنین موردی مجال نسخ نیست؛ خواه آن دلیل منسوخ به امر تکوینی مقیّد و به غایت عینی مغیّا باشد؛ مثلاً کلمه «اَمْر» در آیه مورد بحث واحد امور باشد، و خواه به امر تشریعی مقیّد و به غایت اعتباری مغیّا و از سنخ حکمت عملی باشد؛ مثلاً کلمه «اَمْر» واحد اوامر باشد و به قید شرعی اختصاص ندارد.
مهمترین سند نسخ مصطلح همانا ظهور منسوخ در دوام و استمرار است و بهترین وجه برای عدم نسخ مصطلح، ظهور منسوخ در توقیت و تحدید است؛ چون موقّت و محدود هرگز نسخ نمیشود، بلکه اَجَلِ مسمّای آن میرسد و با انقضای اَجَل مسمّا مجالی برای بقای آن نیست؛ چنانکه قبل از رسیدن اَجَل مسمّا هم، مجالی برای انقضای آن نیست؛ مثلاً در آیه مورد
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۲۹٫
۱۵۹
بحث با انقضای اَجَل عفو و صفح و سررسید عمر آن، حکم مزبور منتفی میشود. از اینجا معلوم میشود که اطلاق نسخ و ناسخ و منسوخ در آیه مورد بحث صرف فرض است، نه واقع، چنانکه آیات دیگر که حاوی ارتقاب، تربّص و مانند آن است همگی دارای اَجَل مسمّاست و با رسیدن آن منتفی میشود.
دعوت به مظهر رأفت خدا شدن
دستور رایج اسلامی، برخورد مهربانانه با هر انسان است؛ ﴿قولوا للناس حسناً﴾ و آنچه درباره مشرکان نازل شده، بر اساس همین فرمان عمومی است؛ ﴿قل للذین ءَامنوا یغفروا للذین لایرجون أیام الله) ۱ ﴿واهجرهم هجراً جمیلاً) ۲ و آنچه درباره اهل کتاب وارد شده نیز بر همین منوال است؛ مانند آیه مورد بحث.
اصل اخلاقی حاکم بر روابط اجتماعی، اعمّ از محلّی و منطقهای و بینالمللی در برخوردهای مسالمتآمیز که به بیمهری دیگران مسبوق نباشد همانا گذشت از زشتی به نحو زیبا و دفع بدی به سبک خوبی است و آیات ﴿…یدْرَئون بالحسنه السیّئه) ۳ یعنی مردان مؤمن با نیکی بدی را دفع و دَرْء میکنند و ﴿ادفع بالتی هی أحسن السیّئه) ۴ یعنی تو ای مسلمان هر بدی را به خصلت خوب و روش زیبا و سنّت پسندیده دفع کن، شاهد گویای روش اساسی اسلام در برخورد با دگراندیشان یا دگرگرایان است.
^ ۱ – ـ سوره جاثیه، آیه ۱۴٫
^ ۲ – ـ سوره مزمّل، آیه ۱۰٫
^ ۳ – ـ سوره رعد، آیه ۲۲٫
^ ۴ – ـ سوره مؤمنون، آیه ۹۶٫
۱۶۰
آنچه در آیه مورد بحث مطرح شده بر همین پایه است؛ یعنی سیره ناپسند اهل کتاب به ویژه یهود، نامحمود بود؛ تنگنظری آنها که علاقهای به ترقّی شما مسلمانان نداشته و هرگز مایل نیستند چیزی بر شما نازل شود، حسادتورزی آنان از اینکه شما به کمال ایمان صحیح باریافتید و توطئه آنها برای ارتداد شما به شرک جاهلی و ارتجاعتان به الحاد، همگی زمینه مبارزه منفی، طرد، لعن، طعن، عداوت و کینهتوزی متقابل شما را فراهم میکند، در چنین فضای آلوادهای مظهر خدای عَفُوّ و صَفوح شدن، مقام منیعی است که فقط در مکتب قرآنِ خلیفهپرور فراهم میشود و شاید تذییل آیه مورد بحث به قدرت بیکران الهی که نکات فراوانی را به همراه دارد، این آموزه دینی را هم ارائه کند که خدای سبحان با همه اقتدار نامحدودش هرگز به انتقام مبادرت نمیورزد و تا ممکن است به عفو و صفح ظهور میکند و شما هم جانشینان خداوند در زمین بوده، مظهر رأفت باشید.
اشارات و لطایف
۱٫ فرومایگی و کاهش خواهی حسود
رنجی که انسان هنگام مشاهده کمال دیگران میبیند دوگونه است؛ گاه عامل شتاب در انسان برای ترقی و دستیابی به آن کمال یا برتر از آن است تا همسان آن کامل گردد یا والاتر از او شود (غبطه) و گاهی مایه کوششی برای فرود آوردن صاحب کمال است تا او را با خود هم سطح کند یا از خود نیز فروتر ببرد (حسد).
حسد که همواره با برخی رذایل نفسانی دیگر درمیآمیزد، آن است که
۱۶۱
شخص حسود با علم به حقبودن آنچه دیگری داراست، به جای تلاش برای کامل کردن خود و رسیدن به حق، بکوشد دیگری را از منزلتی که دارد فرود آورد. حسود نمیتواند کسی را برتر از خود ببیند و چون همّت تکامل در خود او نیست گرفتار نقص طلبی است. البته تلاش برای پایین آوردن دیگری، زحمتی بی ثمر است و غالباً آسیب آن منحصراً به خود حسود میرسد؛ ازاینرو هماره غمناک، افسرده و گرفته است؛ گرچه گاهی ممکن است پسلرزههای آن زلزله روانی دامنگیر محسود گردد.
راه رهیدن انسان از این خطر آن است که اوّلاً، یادآور شود که حسد وصف پلید و خبیث و رذیلانه کافران است؛ ﴿ألم تر إلی الذین أوتوا نصیباً من الکِتَب یؤمنون بالجبت و الطاغوت… ٭…أم یحسدون الناس علی ما ءَاتیهم الله منفضله) ۱ و مقابل حسد، یعنی ایثار و مبارزه با شحّ نفس و مانند آن از اوصاف مؤمنان برجسته است؛ ﴿و الّذین تبوّؤُ الدار و الإیمان من قبلهم یحبّون من هاجر إلیهم و لایجدون فی صدورهم حاجه ممّا أوتوا و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصه و من یوق شحّ نفسه فأولئک هم المفلحون) ۲
ثانیاً، هرگز نقص طلب نباشد و تمنّی زوال نعمت از کسی نکند. راه موفّقِ برتری این است که انسان همان کمال را که دیگری داراست از خدا بخواهد؛ ﴿و سئلوا الله من فضله) ۳ کوشش برای ترقی و دستیابی به کمال انسانهای کامل، تنافس است که خدای سبحان جامعه را به آن تشویق کرده است. انسان نفیس طلب برای دریافت شیء نفیس باید نَفَسزنان بدود و نَفَس بدهد
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیات ۵۴ù۵۱٫
^ ۲ – ـ سوره حشر، آیه ۹٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۳۲٫
۱۶۲
تا به نفیس برسد؛ ﴿و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون) ۱ این مقام، فضل خداست؛ پس باید با همّت بلند، فضل خداوند را خواست؛ ﴿و اسئلوا الله منفضله) ۲ و باید مسابقه داد؛ ﴿سابقوا إلی مغفرهٍ من ربّکم و جنّهٍ عرضها کعرض السماء و الأرض أعدّت للّذین ءَامنوا بالله و رسله ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله ذو الفضل العظیم) ۳ راه تکامل همچون صحنه سپهرْ وسیع و باز است و به کمک فضل خداوند، نه تنها میتوان به آن شخص کامل رسید، بلکه میتوان از او پیشی گرفت. در این مسابقه، سرعت و شتاب برای رسیدن به دیگران و پیشی گرفتن از آنها ممدوح و حق همگان است، امّا خودْ ایستادن و خواهان بازگشت آنان بودن مذموم است. در این راه باید چون شهیدان شاهد و به مقصد رسیده بود که از خدای سبحان مژده میطلبند تا راهیان کوی شهادت به آنها برسند؛ ﴿و یستبشرون بالّذین لمیلحقوا بهم من خلفهم) ۴ و از سوی دیگر راهیان کوی شهادت نیز میگویند: ای کاش ما نیز کامل شده و به آن انسانهای کامل میرسیدیم؛ «یالیتنی کنت معهم فأفوز فوزاً عظیماً» ۵
البته هر کس به اندازه استعداد خویش تلاش کند به مقصد میرسد، تا آنجا که میفهمد حدّ او همین قدر است و در آن حال میگوید: «و اجعلنی بقسمک راضیاً قانعاً» ۶ بر همین اساس، همانگونه که قوای ادراکی و تحریکی آدمی هر یک کاری برعهده دارد که از دیگری ساخته نیست مثلاً سمع
^ ۱ – ـ سوره مطففین، آیه ۲۶٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۳۲٫
^ ۳ – ـ سوره حدید، آیه ۲۱٫
^ ۴ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۷۰٫
^ ۵ – ـ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۹۹٫
^ ۶ – ـ مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
۱۶۳
و بصر ادراک میکنند و دست و پا کار میکنند و ازاینرو هیچیک حسود دیگری نیست و به زیان دیگری به نبرد نمیپردازد، در بهشت نیز با وجود تفاوت و گوناگونی درجات افراد، هیچکس نسبت به دیگری حسود نیست و این وصف بهشتیان را مؤمنان در دنیا از خداوند مسئلت میکنند؛ ﴿لا تجعل فی قلوبنا غلّاً للذین ءامنوا) ۱ ممکن است بهشتیان برزخی به برخی مقامها غبطه بخورند؛ چنانکه شهیدان در قیامت به مقام والای عباس بن علی(علیهالسلام) غبطه میخورند؛ «إنّ للعبّاس عند الله عزّوجلّ منزله یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامه» ۲ امّا غبطه حسادت نیست. حسادت، سوزاننده و خوره ایمان است و انسان را میپوساند، امّا غبطه گواراست و انسان در آن حال از کمال دیگری لذّت میبرد و همان را برای خود نیز آرزو میکند.
شایان گفتن است که گاهی عنوان حَسَد بر غبطه اطلاق میشود؛ «لاحَسَد إلّافی اثنین رجل آتاه الله مالاً فهو ینفق منه آناء اللیل وآناء النهار ورجل آتاه الله القرآن فهو یقوم به آناء اللیل و آناء النهار» ۳ یعنی هیچ حسدی روا نیست مگر درباره دو نفر: یکی آنکه خداوند به وی مال داده و او در فرصتهای شب و روز به انفاق آن میپردازد و دیگری آن که خداوند به وی علم قرآن داده و او در فرصتهای شب و روز به قرآن قیام میکند. حَسَد در اینگونه موارد به معنای اغتباط است.
۲٫ دسیسههای حسودانه یهود
حق برای یهود روشن شده بود؛ ﴿من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾، لیکن آنان
^ ۱ – ـ سوره حشر، آیه ۱۰٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۹۸٫
^ ۳ – ـ همان، ج۸۹، ص۱۹۸٫
۱۶۴
حسودانه، با تشکیل مجالس گناه و نیز سوءاستفاده از شبهات، دسیسه میکردند تا مسلمانان را به کفر بازگردانیده، آنان به ویژه جوانان را از رشد و ترقی بازدارند؛ از این رو به مسلمانان هشدار داده شد که اوّلاً، در مجالس آلوده آنان شرکت نکنید؛ ﴿إذا سمعتم ءَایات الله یکفر بها و یستهزأ بها فلاتقعدوا معهم حتّی یخوضوا فی حدیث غیره) ۱ زیرا کافران بیباکانه و بیدریغ همه ابزار و وسایل گناه و فساد را در اختیار شما، به ویژه نوسالان میگذارند. ثانیاً، از شبهات آنان بپرهیزید و متشابهات را با استمداد از عالمان دینی خود به محکمات بازگردانید؛ ﴿و لو رُدّوه إلی الرسول و إلی أولی الأمر منهم لعلمه الّذین یستنبطونه منهم) ۲
مسئله نسخ، شبههای علمی بود که اهل کتاب از سَرِ حسادت آن را طرح کرده، گفتند: اگر اسلام حق است چرا برخی احکام آن نسخ میشود؟ قرآن کریم این شبهه علمی را نقل کرد و به آن پاسخ داد، که به تفصیل در بحث تفسیری آیات قبل گذشت.
پاسخ شبهه آنها درباره برخی شکستهای مقطعی مسلمانان نیز این است که شکست خوردگانِ نبرد اُحُد اندک مسلمانانی بودند که به دستور رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای حفظ سنگر عمل نکردند. اسلام هرگز شکست پذیر نیست؛ رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز رسالتی دارد که در حوزه حفاظت ویژه الهی است و از هزیمت مصون است.
یکی از اقدامهای عملی یهودیان حسود این بود که به پیروان خود دستور دادند تا به عنوان عوامل نفوذی، در بامداد به حضور رهبر مسلمانان رسیده، به
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۴۰٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۸۳٫
۱۶۵
قرآن ایمان آورند و در پایان همان روز بدان کفر ورزیده، به مردم بگویند: ما به اسلام ایمان آوردیم، لیکن پس از تحقیق، آن را بیمحتوا یافتیم و از آن بازگشتیم. این کار، زمینه ارتداد سادهلوحان مسلمان را فراهم میکند؛ ﴿و قالت طائفهٌ من أهل الکتاب ءَامنوا بالّذی أُنزل علی الّذین ءَامنوا وجه النهار و اکفروا ءَاخره لعلّهم یرجعون) ۱ قرآن کریم این نیرنگ را بازگو و افشا کرد و فرمود: آنان هرگز اسلام و ایمان نیاوردهاند، بلکه با نیرنگ آمدهاند که بازگردند و چون ایمان آنها ظاهری بود ارتداد آنان نیز صوری است، نه واقعی.
دیگر اقدام حسودانه اهل کتاب این بود که به بتها احترام ویژه مینهادند و نیز میگفتند: کافران و بتپرستان از مسلمانان متمدّنترند و راه آنان بهتر است؛ ﴿ألم تر إلی الّذین أوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت و یقولون للذین کفروا هؤلاء أهدی من الّذین ءامنوا سبیلاً) ۲ منشأ این سخن ناصواب و تبلیغ سوء نیز که تنها نیرنگی برای منحرف کردن مسلمانان، به ویژه جوانان، از اسلام بود، حسد دشمنان اسلام بوده است؛ ﴿أم یحسدون النّاس علی ما ءَاتیهم الله من فضله) ۳
۳٫ صفح جمیل
آنچه در خاطرْ حاضر است گاهی برای بایگانی و ضبط و مرور، مورد صفح، یعنی صفحهگردانی قرار میگیرد و صفحهپردازی میشود و زمانی برای احضار و اعداد خصوص آن صفحه شماری میشود و گاهی برای اعراض از آن و به دست نسیان سپردن و به گذشته دادن و در ردیف اخبار سوخته و فراموش شده
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۷۲٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۵۱٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۵۴٫
۱۶۶
قرار دادن است. اینگونه ورق زدن به طرف عدم، نه وجود، و به سوی نسیان، نه تذکّر، و به سمت ماضی، نه حال و استقبال را صفح جمیل گویند. البته اصل صفح شامل هرگونه صفحهگردانی میشود و تصفّح نیز از این معنا مشتق است. با چنین کرامتی صفحه جمیل و مبسوط صاحب حق دیده میشود و صفحه مقبوض گنهکار مشاهده نمیگردد و چون خدای سبحان عفو او عالی و صفح او اعلاست به دو اسم مبارک «عَفُوّ» و «صَفوح» مسمّاست ۱ .
۴٫ سرّ مدنی بودن آیه
گرچه آیات مکّی از صبر و پایداری از یک سو، و عفو و صفح از سوی دیگر، و عدم تعرّض قتال از سوی سوم حکایت دارد، لیکن هر آیهای که بر صبر و عفو و ترک قتال دلالت کند مکّی نیست؛ نظیر آیه مورد بحث که از عفو و صفح حکایت دارد و مَدَنی است؛ زیرا درباره اهل کتاب به ویژه یهودیان وارد شده است و چنین محتوایی مخصوص مدینه است و در مکه سابقه نداشته است. البته هر آیهای که بر جهاد، دفاع، قتال و مانند آن دلالت داشته باشد مَدَنی است؛ پس از جهت قبلی ایجاب جزئی است و از جهت کنونی ایجاب کلی است.
بحث روایی
۱٫ شأن نزول
روی أنّ فنحاص بن عازوراء و زید بن قیس و نفراً من الیهود قالوا لحذیفه بن
^ ۱ – ـ مجمعالبحرین، ج۲ ۱، ص۶۱۴، «صفح».
۱۶۷
الیمان و عمّار بن یاسر بعد وقعه أحد: ألم یروا (ظ تروا) ما أصابکم، و لو کنتم علی الحقّ ما هزمتم، فارجعوا إلی دیننا، فهو خیر لکم و أفضل و نحن أهدی منکم سبیلاً. فقال عمّار: کیف نقض العهد فیکم؟ قالوا: شدید. قال: فإنّی عاهدت أن لا أکفر بمحمّد ما عشت، فقال الیهود: أمّا هذا فقد صبأ وقال حذیفه: و أمّا أنا فقد رضیت بالله ربّاً و بمحمّد نبیّاً و بالإسلام دیناً و بالقرآن إماماً و بالکعبه قبلهً و بالمؤمنین إخواناً، ثمّ أتیا رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و أخبراه، فقال: «أصبتما خیراً و أفلحتما»، فنزلت ۱ .
اشاره الف. با اغماض از سند و لزوم احراز نزول آیه مورد بحث بعد از جنگ اُحد، باید رقم شبههفکنان مقدار قابل اعتنایی باشد که از آن بتوان به عنوان «کثیر» یاد کرد.
ب. ظاهر آیه همانطور که قبلاً بازگو شد ارتداد از اصل دین و بازگشت به شرک یا الحاد جاهلی است، نه به یهودیت یا نصرانیت.
ج. ظاهر آیه این است که علاقه اهل کتاب، به ارتداد توده مسلمانان تعلّق داشت و آنچه در این حدیث مطرح شده نسبت به دو نفر (حذیفه و عمّار) است. البته منافاتی با آن علاقه عمومی ندارد و برخورد با دو نفر نمونه برخورد با دیگران است. طبری بعد از نقل اینکه مقصود، کعب بن اشرف یهودی است، آن را مردود دانسته به اینکه واحدْ کثیر نیست و اگر منظورْ کثرت قدر و منزلت باشد، با تعبیر جمع (یردّون) مناسب نیست. البته اطلاق جمع و اراده واحد ممکن است، لیکن به قرینه نیازمند است که در اینجا موجود نیست ۲ .
^ ۱ – ـ کشّاف، ج۱، ص۱۷۶٫
^ ۲ – ـ جامعالبیان، ج۱، ص۵۳۴٫
۱۶۸
۲٫ شبههفکنی برای مرتد کردن مسلمانان
قال الإمام العسکری أبو القائم(علیهالسلام) فی قوله تعالی: ﴿ودّ کثیر من أهل الکتاب لو یردّونکم من بعد إیمانکم کفّاراً﴾ «بما یوردونه علیکم من الشبهه ﴿حسداً من عند أنفسهم﴾ لکم بأن أکرمکم بمحمّد و علیّ و آلهما الطیّبین ﴿من بعد ما تبیّن لهم الحقّ﴾ المعجزات الدالات علی صدق محمّد و فضل علیّ و آلهما ﴿فاعفوا و اصفحوا﴾ عن جهلهم و قابلوهم بحجج الله و ارفعوا بها باطلهم ﴿حتّی یأتی الله بأمره﴾ فیهم بالقتل یوم فتح مکّه فحینئذ تحولونهم عن بلد مکّه و عن جزیره العرب و لا یقرون بها کافراً ﴿إنّ الله علی کلّ شیء قدیر﴾ و لقدرته علی الأشیاء قدر ما هو الأصلح لکم من تعبده إیّاکم من مداراتهم و مقابلتهم بالجدال الّتی هی أحسن» ۱
اشاره الف. صرفنظر از سند، اطلاق آیه شامل همه انحای توطئه اهل کتاب برای ارتداد میشود که القای شبهه یکی از آنهاست؛ چنانکه اطلاقِ ﴿حتی یأتی الله بأمره﴾ شامل همه مواردی میشود که مسلمانان در آن به دفاع از کیان اسلام از شر حسادت اهل کتاب، به ویژه یهود مأمور شدهاند.
ب. قدرت بیکران الهی که ضامن همه مضمون آیه است، نشان امکان تبدیل عداوت به محبت، و آیت تبدیل ضلالت به هدایت است؛ چنانکه علامت تحویل عفو و صفح به قتال مبین و جهاد مستبین است.
۳٫ اِذن جهاد
عن الباقر(علیهالسلام): «لم یؤمر رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بقتال و لا أُذن له فیه حتّی نزل جبرئیل بهذه الآیه: ﴿أُذن للذین یقاتلون بأنهم ظُلموا﴾ و قلّده سیفاً» ۲
^ ۱ – ـ تفسیر برهان، ج۱، ص۱۴۲٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، مج۱ ـ ۲، ص۳۵۴٫
۱۶۹
اشاره: هرچند مضمون این حدیث تعیین آغاز اذن دفاع از حوزه اسلامی است، لیکن ارتباط آن با آیه مورد بحث منوط به آن است که اولاً، مقصود از کلمه «امر» در آیه مورد بحث، مفرد «اوامر» باشد و ثانیاً، منظور از امرِ به معنای دستور همان دستور مبارزه باشد. اما اگر مقصود از امر، مفرد «امور» یا منظور از امرِ به معنای دستور، حکم دیگری غیر از قتال باشد حدیث یاد شده ارتباطی با آیه مورد بحث ندارد؛ گرچه گروهی از مفسرانِ فریقین آن را در ذیل همین آیه نقل کردهاند.
بازدیدها: 383