تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد ششم، سوره بقره، آيه115

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد ششم، سوره بقره، آيه115

دو جهتِ مشرق و مغرب بر وجود اختري آسماني و حركت و طلوع و غروب آن متوقف است و چون هم كوكبْ مخلوق خداست و هم حركت آن به اختيار اوست، مشرق و مغرب كه يكي اصل و ديگري فرع و تابع و منتزع از نبود نور است، مِلك و مُلك خداي سبحان است.

و لله المشرق و المغرب فأينما تولّوا فثمّ وجه الله إنّ الله واسع عليم (115).

گزيده تفسير
دو جهتِ مشرق و مغرب بر وجود اختري آسماني و حركت و طلوع و غروب آن متوقف است و چون هم كوكبْ مخلوق خداست و هم حركت آن به اختيار اوست، مشرق و مغرب كه يكي اصل و ديگري فرع و تابع و منتزع از نبود نور است، مِلك و مُلك خداي سبحان است.
وجه خدا در مكان و جهتي معيّن نيست تا با انحصار قبله در آن، تنها به آن سو استقبال شود. وجوب رو كردن به كعبه يا بيت المقدس نيز بر اساس حكمي فقهي است،وگرنه نمي‌توان جهتي خاص را براي توجه به خدا مشخص كرد. براي رو كردن به وجه خدا همه جهات يكسان است و هيچ حائل و پوششي جلو وجه خدا را نمي‌گيرد و مانع استقبال انسان به آن نمي‌شود.
انسان به هر سو رو كند همان سمت مي‌تواند وجه الله باشد و او به وجه خدا رو كرده است. توسعه جهت و قبله در نماز به هنگام اضطرار، و در نمازهاي نافله در حال حركت، همچنين نماز در درون كعبه و دعاها نيز بر همين مبناست.
وجه خدا همان فيض مطلق، گسترده و فراگير اوست كه با همه چيز بوده و در همه چيز هست و با مصداق‌هاي خود حمل حقيقت و رقيقت دارد؛ بدين‏معنا كه همه چيز وجه خداست (محمول رقيقتِ حقيقت است، نه خود

255

حقيقت) و هيچ يك وجه خدا نيست (حمل شايع صناعي)؛ اتّحاد وجه خدا با اشيا چنان است كه وجه خدا رنگ هيچ چيز را نمي‌گيرد و نام چيزي را برنمي‌دارد و حكم هيچ شيئي نيز بر آن بار نمي‌شود؛ ازاين‌رو كه همه چيز هالك و از بين‏رفتني است امّا وجه الله هالك نيست.
اين بيان كه اوّلاً، وجه و فيض خدا فراگير است و جايي از درون يا بيرون انسان و نيز دور يا نزديك را از فيض و وجه خدا تهي نمي‌توان يافت و ثانياً، همه مكانها، زمانها و جهتها زير پوشش احاطه علمي خداي سبحان است و انسان هر سمت را هدف قرار داده، به هر سو رو كند، خداوند آن را مي‌داند، هم تبشير به صالحان است كه نگران عدم ادراك امكنه و ازمنه مقدّسه نباشند و هم انذار تبهكاران است كه گناه در خلوت نيز مانند جلوت در برابر وجه الله است؛ زيرا خداوند بر هر چيز احاطه و سعه دارد و به همه چيز آگاه است.

تفسير

تناسب آيات
پيوند آيه مورد بحث با آيه قبل كه حكايت از منع عدّه‌اي از اقامه عبادت در مساجد دارد روشن است؛ زيرا چنان‌كه خواهد آمد، آيه به دلالت التزامي توسعه در مكان را نيز مي‌رساند. زمخشري كه اين آيه را به آيه پيشين پيوند داده، ﴿المشرق والمغرب﴾ را عبارت از بلاد مشرق و بلاد مغرب دانسته؛ يعني اگر مشركان يا اهل كتاب، شما مسلمانان را از ورود به مساجد منع كردند گمان نكنيد كه ديگر احياي ذكر و اقامه نماز و عبادت براي شما ميسور نيست؛ زيرا همه زمين از آنِ خداست و در هر نقطه آن كه به سوي خدا روي آوريد خدا در
256

آنجا حضور دارد و امكان استقبال به قبله يا رو كردن به خدا ويژه مسجد يا مكان خاصي نيست و شما مانند اهل كتاب نباشيد كه ياد و عبادت خدا را در «كنيسه» و «بيعه» و «صومعه» محصور ساخته‌اند.
مشرق و مغرب، مِلك و مُلك خدا
مشرق و مغرب، دو جهت است، نه دو موجودي همانند خورشيد و ماه. جهت بودن آن دو نيز بر دو چيز مترتب است: يكي اختري نورافشان و ديگري حركت و سير آن يا حركت جرم مستنير، تا طلوع و غروبي پديد آيد و ناگزير مشرق و مغربي نيز پيدا شود؛ بنابراين، اگر كوكبي نباشد يا سيري نداشته باشد، شرق و غربي نيست.
راز اينكه خداي سبحان مشرق و مغرب را مِلك و مُلك خود مي‌داند؛ ﴿لله المشرق و المغرب﴾ اين است كه هم اختران آسمان، مخلوق او و هم حركت آنها به اختيار اوست. قهراً مشرق و مغرب نيز كه بر اين دو امر متوقف است از آنِ خداست 1 .
توضيح اينكه هر آنچه عنوان شي‏ء بر آن صادق است مخلوق خداست؛ ﴿الله خالق كلّ شي‏ء) 2 افزون بر اين، قرآن كريم در خصوص خورشيد و ماه در آيه‌اي كه تلاوت يا استماع آن موجب سجده است فرمود: براي خورشيد و ماه سجده نكنيد. براي خدايي سجده كنيد كه آن دو را آفريده است؛ ﴿و من ءاياته الّيل و النهار و الشمس و القمر لا تسجدوا للشّمس و لا للقمر و اسجدوا
^ 1 – ـ عنوان «المشرق» و «المغرب» در آيه مورد بحث جنس است، نه مفردي كه در برابر تثنيه و جمع ياد شده باشد و همان‌طور كه همه مسجدها براي خداست؛ «وأنّ المساجدلله» (سوره جن، آيه 18) همه قبله‌هاي شرق و غرب نيز براي اوست؛ «…فأينما تُوَلّوا فثمّ وجه الله».
^ 2 – ـ سوره رعد، آيه 16.

257

لله الّذي خلقهنّ إن كنتم إيّاه تعبدون) 1 بنابراين، اصل خورشيد و ماه مخلوق خداست و هر مخلوقي، مِلك و مُلك خالق است.
حركت اجرام آسماني نيز به دست خداست و اگر او اجرام آسماني را حركت نمي‌داد شب و روزي نبود؛ چنان كه فرمود: اگر خداوند شب يا روز را سرمدي و جاويدان كند جز او كدامين معبود از پس آن شب سرمد، روز و روشني آورده و در آن روز جاوداني شبي مي‌آورد كه انسانها در آن آرام گيرند؟ ﴿قل أرءيتم إن جعل الله عليكم الّيل سرمداً إلي يوم القيمة مَنْ إلهٌ غير الله يأتيكم بضياء أفلا تسمعون٭ قل أرءيتم إن جعل الله عليكم النهار سرمداً إلي يوم القيمة مَنْ إله غير الله يأتيكم بليلٍ تسكنون فيه أفلاتبصرون) 2 چنان‌كه احتجاج حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) بر همين اساس است كه ﴿فإنّ الله يأتي بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الّذي كفر) 3

عدم انحصار وجه الله در مكان و جهتي خاص
آنگاه كه قبله مسلمانان از بيت‏مقدس به كعبه منتقل شد، يهوديان معترضانه گفتند: يا عبادتهاي سابق مسلمانان عاطل بوده، يا عبادتهاي كنوني آنها باطل است؛ زيرا اگر قبله حقيقي بيت‏مقدس است انحراف از آن و رو كردن به كعبه، باطل و عبادتهاي پس از تحويل قبله نيز باطل است و اگر قبله كعبه است عبادتهايي كه مسلمانان تاكنون رو به سوي بيت‏مقدّس انجام مي‌دادند باطل است: ﴿سيقول السفهاء من النّاس ما ولّيهم عن قبلتهم الّتي كانوا عليها
^ 1 – ـ سوره فصّلت، آيه 37.
^ 2 – ـ سوره قصص، آيات 71 ـ 72.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 258.

258

قل لله المشرق و المغرب يهدي من يشاء إلي صراط مستقيم) 1 هرچند پيوند آيه مورد بحث با سياق قبلي روشن است ليكن محتمل است كه اطلاق آيه، پاسخ اعتراض يهوديان را دربرداشته باشد كه مشرق و مغرب از آنِ خداست و خداي سبحان همه جا حضور دارد؛ پس وجه خدا در مكاني معيّن نيست تا با انحصار قبله در آن، تنها به آن سو استقبال شود؛ ﴿و لله المشرق و المغرب فأينما تولّوا فثمّ وجه الله إنّ الله واسع عليم﴾؛ زيرا همه چيز مِلك و مُلك خداست؛ ﴿تبارك الّذي بيده الملك) 2 و زمام هر چيز نيز به دست اوست؛ ﴿فسبحان الّذي بيده ملكوت كلّ شي‏ء) 3
بنابراين، در قبله بودن، بيت‏مقدس يا كعبه خصوصيتي ندارد. تنها بر اساس حكمي فقهي، گاه بايد به سوي بيت‏مقدس و گاهي بايد رو به كعبه نمازگزارد و گاه سخن از قبله بودن مابين مشرق و مغرب و صحت نماز در برخي حالات اضطراري،رو به هرنقطه‌اي در گستره ميان مشرق و مغرب است؛ چنان كه در تنگي وقت كه براي چهار نماز به چهار جهت فرصت نيست شخص متحيّر، به هر سَمْتي نماز بخواند كافي و مجزي است. همچنين نماز نافله، در حال سير و حركت به هر سو رواست و اين نه بدان معناست كه در نمازهاي نافله، قبله معتبر نيست، بلكه از آن روست كه براي نافله همه جهات قبله است و نمازگزار در نماز مستحبي به هر سو رو كند قبله اوست؛ خواه ميان مشرق و مغرب و قوس جنوبي كه قبله و كعبه (نسبت به شماليها) در آن است يا ميان مشرق و مغربي كه رو به شمال و (نسبت به جنوبيها) پشت به
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 142.
^ 2 – ـ سوره ملك، آيه 1.
^ 3 – ـ سوره يس، آيه 83.
259

كعبه است.
در روايات چنان‌كه خواهد آمد براي بيان توسعه داشتن قبله در نافله به آيه شريفه ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ استدلال شده است 1 . معلوم مي‌شود كه اطلاق آيه، هم توسعه مكان را به دلالت التزام مي‌رساند و هم توسعه قبله و جهت را.
وجوب يا حرمت انجام دادن برخي كارها به طرف كعبه، حكمي فقهي و تعبّدي براي كساني است كه بيرون كعبه هستند وگرنه به لحاظ بحثهاي كلامي و عقلي نمي‌توان عبادت خدا را در سمت معيّني محدود كرد. گواه مطلب اينكه درون كعبه، مصداق ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ است و اگر در نماز قيام معتبر نبود، در درون كعبه نمازگزاردن در حال استلقاء و اضطجاع نيز روا بود؛ زيرا در آنجا انسان به هر سو، حتّي بالا و پايين، رو كند رو به قبله است. نماز واجب به هنگام اضطرار، نمازهاي نافله و دعا نيز مشمول ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ است.

توسعه جهت قبله در دعاها و نوافل
چنان‌كه گذشت زمخشري آيه مورد بحث را به آيه قبل ارتباط داده است. به اين بيان كه قرآن كريم در آيه قبل ويران‌گران مساجد و بازدارندگان از احياي نام و ياد خدا در آن را ستمكارترين مردم معرفي كرده است؛ ﴿و من أظلم ممّن منع مساجد الله أن‏يذكر فيها اسمه و سعي في خرابها﴾. آنگاه در اين آيه مي‌فرمايد: اگر بيگانگان مانع ورود مسلمانان به مسجدحرام يا «مسجداقصي» يا ديگر مساجد شدند نگران نباشيد؛ زيرا همه جهات و مكانها از آنِ خداست؛ ﴿لله
^ 1 – ـ تفسير عياشي، ج1، ص56.

260

المشرق و المغرب فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾. زمخشري با اين بيان، آيه مورد بحث را بيانگر توسعه مسجد و مكان نمازگزار دانسته است 1.
استاد علامه طباطبايي(قدس‌سرّه) مي‌فرمايد: اين آيه را ناظر به توسعه قبله به لحاظ جهت مي‌داند، نه مكان 2 ، ليكن همان‌طور كه در اثناي بحث اشاره شد، اطلاق آيه با در نظر گرفتن دلالت مطابقي و التزامي آن مي‌تواند هم توسعه مكان نمازگزار را دربرداشته باشد و هم توسعه قبله را و چون احاديث وارد در اين‌باره از سنخ مثبتهاست و هيچ‏يك در صدد حصر مضمون آيه نيست، بنابراين، انطباق آيه بر هر دو مورد امكان‌پذير است.
توسعه مكان نمازگزار در حديث معروف «جعلت لي الأرض مسجداً وطهوراً» 3 به روشني مطرح شده است؛ سراسر زمين مسجد و جايگاه عبادت خداست و براي نمازگزاردن مكاني معيّن نيست. اين آموزه ديني برخلاف پندار اهل كتاب است كه مكان عبادت را منحصراً كنيسه يا بِيَع مي‌دانستند.
شيخ طوسي(قدس‌سرّه) در ذيل آيه مورد بحث بعد از طرح وجوهي در تفسير آن اقوي‌الوجوه را آن دانسته كه ردّ يهود منكر تغيير قبله است 4 .
ابوجعفر طبري بعد از ذكر وجوه پنج‌گانه (1.پاسخ به اعتراض يهود، 2.پيش از آيه قبله نازل شده و با نزول آيه قبله نسخ شده است، 3.اذن الهي درباره نافله و درباره فريضه در حال خوف است، 4.درباره گروهي است كه قبله براي آنها ثابت نشده بود و هر يك به سمتي نماز خوانده‌اند، 5.درباره
^ 1 – ـ كشاف، ج1، ص180.
^ 2 – ـ الميزان، ج1، ص259.
^ 3 – ـ وسائل‌الشيعه، ج3، ص351350.
^ 4 – ـ تفسير تبيان، ج1، ص425424.

261

نماز بر جنازه نجاشي است؛ با اينكه به غير سمت قبله عبادت مي‌كرد) مي‌گويد: مقصود آن است كه خلقِ مابين مشرق و مغرب، همگان بايد مطيع خالق باشند و آيه مزبور نه ناسخ است و نه منسوخ؛ زيرا محتمل است ناظر به نماز نافله و نيز نماز فريضه در حال اضطرار باشد؛ چنان‌كه محتمل است درباره دعا و نيايش باشد و چون احتمالها متعدد است نمي‌توان به نسخ جزم پيدا كرد 1 .
روشن است كه با توضيحي كه گذشت، آيه مورد بحث هم قابل تطبيق بر حكم خواندن نماز مستحبي هنگام راه رفتن است كه به هر سو مي‌توان خواند؛ چنان‌كه در روايتي از امام باقر و روايتي از امام صادق(عليه‌السلام) چنين تطبيقي صورت گرفته است 2 ، و هم قابل تطبيق بر حكم كسي است كه از روي سهو يا نسيان، قبله نماز را رعايت نكرده است و نيز متحيّر و جاهلي كه بايد نماز را به چهار جانب بخواند؛ چنان‌كه در روايتي از امام صادق(عليه‌السلام) تطبيق شده است 3 و هم قابل انطباق بر رخداد تغيير قبله از بيت‌المقدس به كعبه است؛ چنان‌كه از ابن‏عباس نقل شده 4 و همه اين موارد از قبيل جري و تطبيق است، نه اينكه شأن نزول آيه باشد.

وجه خدا
«وجه» چيزي است كه انسان به آن رو مي‌كند و وجه هر چيز نيز با همان چيز متناسب است. وجه خداي سبحان همان ظهور زوال ناپذيري است كه از آن با
^ 1 – ـ جامع‌البيان، ج1، ص548، با اندكي تغيير.
^ 2 – ـ ر.ك: تفسير صافي، ج1، ص166165.
^ 3 – ـ همان، ص166.
^ 4 – ـ ر.ك: تفسير ثعلبي، ج1، ص262.
262

عنوان فيض مطلق و عام خدا ياد مي‌شود و مؤمنان كه به اميد لقاي حق كار كرده و طالب وجه الله‌اند، خواهان نيل به ظهور خاص اين فيض منبسط هستند؛ چنان‌كه گفته مي‌شود: «شهيد به وجه الله نظر مي‌كند» 1
توفيق لقاء الله كه نصيب بندگان بهشتي مي‌شود، لقاي ذات خداي سبحان نيست كه آن مشهود احدي نخواهد بود. اولياي الهي فيض و ظهور خاص خدا را كه از آن به اسماي الهي ياد مي‌شود ملاقات مي‌كنند، ليكن نه با چشم ظاهر ونه باانديشه وعلم حصولي واستدلال، بلكه با دل وحقيقت ايمان؛ «لاتدركه (تراه) العيون بمشاهدة العِيان و لكن تدركه القلوب بحقائق الإيمان» 2
^ 1 – ـ صحيفه نور، ج8، ص148 ـ 149. اين سخن، برگرفته از بيان نوراني رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است كه در وصف شهيدان و برخي ويژگيهاي آنان فرمود: «إذا زال الشهيد عن فرسه… يبعث الله عزّوجلّ زوجته من الحور العين فتبشّره بما أعدّ الله له من الكرامة… و يقول الله عزّ وجلّ: أنا خليفته في أهله… و إذا كان يوم القيامة يخرج من قبره شاهراً سيفه تشخب أوداجه دماً… و يشفع الرجل منهم سبعين ألفاً من أهل بيته و جيرته… فيقعدون معه و مع إبراهيم علي مائدة الخلد فينظرون إلي الله تعالي في كلّ بكرة و عشية» (بحارالأنوار، ج97، ص12 ـ 14). در حديثي ديگر نيز در وصف بهشت و مقامات بهشتيان چنين آمده است: «… يسمعون صوتاً من تحت العرش: يا أهل الجنّة! كيف ترون منقلبكم؟ فيقولون: …قد سمعنا الصوت و اشتهينا النظر إلي أنوار جلالك… فيأمر الله الحجب فيقوم سبعون ألف حجاب… فيقولون: يا سيّدنا سمعنا لذاذة منطقك فأرنا نور وجهك. فيتجلّي لهم سبحانه و تعالي حتّي ينظرون إلي نور وجهه تبارك و تعالي المكنون من عين كلّ ناظر. فلا يتمالكون حتّي يخرّوا علي وجوههم سُجّداً، فيقولون: سبحانك ما عبدناك حقّ عبادتك يا عظيم… » (بحارالأنوار، ج8، ص207 ـ 217).
^ 2 – ـ نهج البلاغه، خطبه 179. ابوبصير مي‌گويد: به امام صادق(عليه‌السلام) عرض كردم: آيا در روز قيامت مؤمنان خدا را مي‌بينند؟ آن حضرت فرمودند: آري؛ چنان كه پيش از قيامت او را ديده‌اند؛ آنجا كه بدانها فرمودند: «ألست بربّكم قالوا بلي» (سوره اعراف، آيه 172). امام صادق(عليه‌السلام) پس از سكوتي كوتاه فرمودند: مؤمنان قبل از قيامت در دنيا نيز خدا را مي‌بينند. آنگاه به ابوبصير نابينا فرمود: مگر هم اكنون خدا را نمي‌بيني؟ ابو بصير عرض كرد: آيا مي‌توانم اين حديث را از شما نقل كنم؟ امام صادق(عليه‌السلام) فرمودند: نه! راز منع امام(عليه‌السلام) از نقل بدون شرح و بيان اين‌گونه حديث براي افراد غيرمستعد اين است كه اين نقل از دو حال بيرون نيست و هر دو ضلالت است؛ زيرا افراد ناپخته، يا به سادگي، ظاهر آن را مي‌پذيرند، كه به تجسّم و كفر منتهي مي‌شود، يا آن را انكار مي‌كنند و ردّ عمدي سخن ولي‌الله معصوم با احراز قطعي صدور آن، كفر است؛ «فإنّك إذا حدّثت به فأنكره منكر جاهل بمعني ما تقوله ثمّ قدّر أنّ ذلك تشبيهٌ كَفَرَ، و ليست الرؤية بالقلب كالرؤية بالعين. تعالي الله عمّا يصفه المشبّهون و الملحدون» (توحيد صدوق، ص117). شيخ صدوقِ نيز ذيل يكي از رواياتي كه در باب رؤيت آورده است مي‌گويد: رواياتي كه مشايخ ما درباره رؤيت خداي سبحان نقل كرده‌اند نزد من صحيح است، ليكن از ترس اينكه مبادا انسان ناآگاه به معاني اين احاديث، آنها را تكذيب كرده و كافر شود آنها را بازگو نمي‌كنم (توحيد صدوق، ص119).

263

بنابراين، برخي مفسّران كه با استناد به آياتي مانند ﴿و مثل الّذين ينفقون أموالهم ابتغاء مرضات الله) 1 و ﴿و ما تنفقون إلاّ ابتغاء وجه الله) 2 وجه را به رضوان ومانند آن‏معنا كرده‌اند 3، از باب تطبيق وبيان مصداق است،نه تفسير. وجه الله به معناي رضاي حق نيست. رضاي خدا مظاهري دارد كه از بهترين آنها بهشت است و كساني كه در كارهاي خود وجه الله را اراده مي‌كنند؛ ﴿إنّما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاءً و لا شكوراً) 4 وخدا را نه از ترس دوزخ يا طمع در بهشت، بلكه به اميد لقاي او عبادت مي‌كنند، خواهان جنةاللقاءاند. اين جنةاللقاء همان وجه الله است كه موجودات ديگر زير پوشش آن محفوظ
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 265.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 272.
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص364.
^ 4 – ـ سوره انسان، آيه 9.

264

است. در خلال بحث آينده معلوم مي‌شود كه ذات خداي سبحان چون بسيط محض است هرگز به متن او راه نيست. خلاصه آنكه چون همه‌جا وجه خداست پس به هر سمت روي آوريد به وجه خدا روي كرده‌ايد. وجه خدا نيز با حمل حقيقت و رقيقت با خدا متحد است، نه به حمل شايع صناعي.

تبشير و انذار در خطاب آيه
وجه خدا فراگير است و هيچ جا از آن تهي نيست؛ پس اگر كسي به خود از آن جهت كه مخلوق خداست بنگرد به وجه الله نگريسته است؛ از اين رو اگر كسي اهل فكر بود كه هيچ عبادتي مانند تفكر نيست 1 و به درون خود نگريست به او نيز مي‌توان گفت: ﴿أينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾؛ زيرا آن سمت كه ما هستيم نيز «وجه الله» است و شخص ديگري كه از دور يا نزديك به ما و محيط زيست ما مي‌نگرد به وجه‌الله نگريسته است. البته عنوان‌هاي «ثَمَّ»، «وجه»، «توليه» و «مولّي»، همه خود زير پوشش «وجه الله» است.
تبيين فراگير بودن وجه‌الله، هم جنبه تبشير دارد و هم جنبه انذار. تبشير به بندگان صالح و پرهيزكار است كه اگر به مكانهاي مقدّس دسترسي نداشتيد يا از زمانهاي مقدّس دور مانديد نگران نباشيد؛ زيرا درون و بيرون شما و زمان و زمين وجه خداست؛ از اين رو به هر سو رو كنيد به وجه الله رو كرده‌ايد و در هر حال دعا كنيد وجه الله با شماست. درون شما نيز فيض خدا هست؛ ازاين‌رو شما از بين مي‌رويد، ليكن وجه الله باقي است؛ ﴿كلّ شي‏ء هالك إلاّ وجهه) 2
^ 1 – ـ كافي، ج8، ص20.
^ 2 – ـ سوره قصص، آيه 88.

265

خطاب ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ اعلام خطر به تبهكاران است كه هر جا گناه كنند وجه الله است و خداي سبحان در خلوتها نيز حاضر است. از اين رو اميرمؤمنان امام علي(عليه‌السلام) فرمود: از گناه در خلوتها بپرهيزيد؛ زيرا شاهد همه صحنه‌ها همان قاضي صحنه قيامت است؛ «اتّقوا معاصي الله في الخلوات فإنّ الشاهد هو الحاكم» 1

احاطه علمي خداوند
همان گونه كه هر موجودي، مخلوق و معلوم خداست همه ويژگيهاي كمالي هر موجود نيز مخلوق و معلوم خداست.
قرآن كريم اين معنا را هم به طور مطلق و هم به تفصيل بيان كرد. در بياني مطلق مي‌فرمايد: هر چه مصداق «شي‏ء» است مخلوق خداي سبحان است؛ ﴿الله خالق كلّ شي‏ء) 2 و در تفصيل همين معنا مي‌فرمايد: همه مكانها، زمانها و جهات، زير پوشش احاطه فراگير علمي خداوند است و هر كار و هر حادثه‌اي در هر زمان و هر مكاني واقع شود زير پوشش علم خداست.
«مكان»، «زمان» و «جهت»، سه امر جداي از يكديگر است؛ از اين رو نبايد جهت را با مكان يا زمان خلط كرد؛ چنان كه قرآن نيز اين سه را جداي از هم بيان كرده است. قرآن درباره احاطه علمي خداي سبحان از نظر «مكان» مي‌فرمايد: در هر مكان كه باشيد خدا با شماست؛ ﴿و هو معكم أين ما كنتم و الله بما تعملون بصير) 3
^ 1 – ـ نهج البلاغه، حكمت 324.
^ 2 – ـ سوره رعد، آيه 16.
^ 3 – ـ سوره حديد، آيه 4. اين‏گونه از آيات مطلق، هم انذار و هشدار به تبهكاران است كه در هر مكان، خود را به گناه بيالايند، خدا با آنان است و مي‌بيند، و هم تبشير و مژده به پرهيزكاران كه در هر مكان، خواهان وارستگي باشند، مشهود حق هستند.
266

درباره احاطه علمي خداي سبحان از نظر «زمان» و احاطه علمي او بر هر كاري در هر زماني نيز مي‌فرمايد: براي خداوند يكسان است كه آهسته سخن بگوييد يا با جهر و نيز خواه كسي مخفيانه و شبانه حركت كند يا در روز و آشكارا سير كند؛ زيرا همه آنها را خدا مي‌داند؛ ﴿سواءٌ منكم من أسرّ القول و من جهر به و من هو مستخفٍ بالّيل و سارب بالنهار) 1 هر كاري كه در ظرف زماني شب انجام گيرد يا روز خداي سبحان آن را مي‌داند؛ از اين رو مي‌فرمايد: ﴿و أقم الصلوة طرفي النهار و زلفاً من الّيل) 2 ﴿و ما تنفقوا من خيرٍ فإنّ الله به عليم٭ الّذين ينفقون أموالهم بالّيل و النهار سرّاً و علانية فلهم أجرهم عند ربّهم) 3
سعه علمي خداي سبحان از نظر «جهت» نيز در آيه مورد بحث، جداي از زمان و مكان مطرح است؛ ﴿و لله المشرق و المغرب فأينما تولّوا فثمّ وجه الله إنّ الله واسع عليم﴾ و تقديم خبر يعني ﴿لله﴾ مفيد حصر است.
فاء در ﴿فأينما تولّوا﴾ فاء تفريع و بر گستردگي وجه خداوند مترتّب و نشانه گستردگي فيض خداي سبحان است و مجالي براي توهم وجه مادي داشتن خدا نيست؛ زيرا موجودي كه داراي وجه مادي است فقط از يك جهت مي‌توان با او روبرو شد نه از هر جهت؛ در حالي كه مفاد آيه اين است كه هر جا رو كنيد به وجه خدا رو كرده‌ايد.
راز اينكه انسان به هر سو رو كند به وجه‌الله رو كرده است با جمله ﴿إنّ الله واسع عليم﴾ بيان شده است؛ فيض خداي سبحان فراگير است و هيچ جا از
^ 1 – ـ سوره رعد، آيه 10.
^ 2 – ـ سوره هود، آيه 114.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيات 273 ـ 274.

267

فيض او خالي نيست؛ ﴿وسع كرسيّه السموات و الأرض) 1 ﴿ورحمتي وسعت كلّ شي‏ء) 2 همچنين او عليم است كه انسان به كدام سمت رو كرده است.

منسوخ نبودن آيه مورد بحث
برخي آيه مورد بحث را منسوخ آيه ﴿فولّ وجهك شطر المسجد الحرام) 3 دانسته‌اند 4 .
اين آيه نمي‌تواند منسوخ آيه توليه وجه به مسجدحرام… باشد؛ زيرا اوّلاً، ناسخ بايد بعد از منسوخ نازل شده باشد و تا كيفيّت نزول اين دو آيه و ترتيب آنها به تقدم يكي و تأخر ديگري احراز نگردد نمي‌توان گفت كه يكي ناسخ ديگري است؛ هرچند در مقام تدوين آيه مورد بحث، قبل از آيه ﴿فولّ وَجْهك… ﴾ آمده است. ثانياً، حكم قبله مسلمانان پيش از دستور استقبال كعبه لزوم توجه به بيت‏مقدس بود، نه طبق آيه مورد بحث تا آنان مخيّر باشند كه به هر سمتي روي آورند و اگر از نسخ سخني به ميان مي‌آيد راجع به «آيه» توليه وجه به مسجدحرام و «حكم» استقبال بيت‏مقدس است. ثالثاً، آيه توليه وجه به طرف مسجدحرام نسبت به آيه مورد بحث منافي نيست تا ناسخ آن باشد، بلكه مخصّص يا مقيّد آن است.
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 255.
^ 2 – ـ سوره اعراف، آيه 156.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 150.
^ 4 – ـ الجامع لأحكام القرآن، ج1، الجزء الثاني، ص79؛ تفسير تبيان، ج1، ص424.
268

اشارات و لطايف

1. مشرق، مشرقين و مشارق
طلوع و غروب ويژه خورشيد و ماه نيست. هر كوكب و ستاره متحرك، طلوع و غروب و مشرق و مغربي دارد. قرآن كريم نيز به ستاره آنگاه كه به كرانه مغرب نزديك شود سوگند ياد مي‌كند؛ ﴿والنجّم إذا هوي) 1 بنابراين، جنس مشرق و مغرب مانند ساير جهات جهان از آن خداست؛ ﴿لله المشرق و المغرب﴾.
قرآن كريم اقسام شرق و غرب را نيز به انسانها شناسانده است؛ ﴿ربّ المشرقين و ربّ المغربين) 2 و اين همان دو مشرق و دو مغرب اعتدالي، يعني اعتدال ربيعي اوّل بهار و اعتدال خريفي اوّل پاييز است.
از آنجا كه زمين كروي است و هر لحظه نقطه‌اي از زمين مشرق و نقطه ديگر آن مغرب است، با تعبير «مشارق» و «مغارب» آمده است؛ ﴿ربّ المشارق و المغارب) 3
شايان ذكر است كه مشرق و مغرب، همچون ظلمت و نور، عدم و ملكه است، نه دو شي‏ء متضادّ.
مغرب، وجود واقعي ندارد و تنها از عدم شرق و فَقْد طلوع، مفهوم غرب انتزاع مي‌شود؛ از اين رو مغرب تابع مشرق است. مادّه «غرب» و «غروب» با غربت و دوري همراه است؛ ازاين‌رو حيوان معهودي را كه در ويرانه به سر مي‌برد و از آبادي دور است «غُراب» مي‌گويند؛ چنان‌كه شخص ناشناس و
^ 1 – ـ سوره نجم، آيه 1.
^ 2 – ـ سوره الرحمن، آيه 17.
^ 3 – ـ سوره معارج، آيه 40.

269

بعيد را غريب مي‌خوانند. البته اين دو عنوان، جهت اعتباري است و هيچ يك وجود عيني و خارجي ندارد، ليكن در جهت بودن، اصالت از آنِ مشرق و تبعيت از آنِ مغرب است.
مشرق و مغرب مانند سايه و شي‏ء سايه‌دار است كه يكي اصل و ديگري فرع است، نه همچون شمال و جنوب كه در عين اعتباري بودن عدل يكديگر است. برخي شمال و جنوب را ذاتي پنداشته‌اند؛ در حالي كه اگر يك شي‏ء فرض شود و اعتبار ديگري دربين نباشد، شمال و جنوب مطرح نخواهد شد؛ چنان‌كه اگر كره‌اي فرض گردد و هيچ‌گونه حركتي فرض نشود قطب ترسيم نخواهد شد.
غرض آنكه مغرب چيزي در برابر مشرق نيست، بلكه بر اثر حركت وضعي زمين، خورشيد پرتو خود را از منطقه‌اي برگرفته و بر منطقه‌اي ديگر مي‌گستراند. آنجا كه شمس غايب است و آفتاب رخت بربسته، از نبود نور خورشيد، مفهوم غروب و مغرب انتزاع مي‌شود. بنابراين، هرگز در عالم، غروب حقيقي نيست بلكه همواره افاضه و اشراق و شرق است و نه تنها مغارب و مغربين، كه مغربي نيست و عنوان مغرب تنها از نبود نور خورشيد در منطقه خاص انتزاع مي‌شود؛ از اين رو در آيه شريفه ﴿إنّ إلهكم لواحد٭ ربّ السموات و الأرض و ما بينهما و ربّ المشارق) 1 سخني از مغرب (به صورت مفرد، تثنيه يا جمع) نيست.

2. نحوه اتّحاد وجه خدا با اشيا
وجه الله با همه چيز متّحد و بر همه چيز محيط است و رنگ هيچ چيز را
^ 1 – ـ سوره صافات، آيات 4 ـ 5.
270

نمي‌گيرد؛ زيرا مطلق با مقيَّد متّحد است، نه آنكه مقيَّد با مطلق اتحاد داشته باشد. «وجه الله» نظير عنوان «صبغة الله» است. وجه خداي سبحان در عين حال كه صبغه الهي دارد رنگ خاص ندارد.
توضيح اينكه، وجه خدا، فيض گسترده و مطلقي است كه حدي ندارد و اين نامحدود بودن ذاتي زوال‌ناپذير آن است؛ ازاين‌رو با اينكه در همه چيز هست نام چيزي را برنمي‌دارد. براي يافتن و شناختن معناي وجه الله در مصداق، و اينكه امري حقيقي همه جا هست بي آنكه رنگ چيزي را بگيرد، مي‌توان آن را در برخي ازجهات، نه در همه آن، با مفهوم شي‏ء سنجيد. مفهوم شي‏ء بر همه اشيا صادق است، و همه اشياي خاص را مي‌توان موضوع قضايا قرار داد و مفهوم شي‏ء را بر همه آن موضوعات حمل كرد، ليكن مفهوم شي‏ء هيچ‌گاه رنگ و صبغه چيزي نمي‌گيرد. مفهوم شي‏ء بر حجر و شجر صادق است، ليكن شجر نيست؛ زيرا اگر مفهوم مطلق شي‏ء با صدق بر شجر، شجر شود ديگر بر حجر صادق نيست. سرّ اينكه گفته شد اطلاقِ سِعي فيض خدا نظير مفهوم «شي‏ء» است در برخي جهات، نه در همه آن، اين است كه مصداق معيني مانند درخت هم عنوان «شجر» بر آن صادق است و هم عنوان «شي‏ء» گرچه مفهوم مطلق شي‏ء در جايگاه مطلق خود باقي است و اما وجه خدا اين طور نيست؛ زيرا درخت در عين آنكه يكي از مراتب فيض منبسط خداست مصداق فيض منبسط نيست، به طوري كه گفته شود درخت فيض منبسط خدا و وجه الله است؛ ازاين‌رو مي‌توان گفت كه مفهوم شي‏ء، «داخل في الأشياء بالممازجة» ولي عنوان، وجه الله «داخل في الأشياء لابالممازجة».
در برخي قضايا، مانند قضاياي شخصي كه موضوع و محمول بايد با هم متّحد باشد، حمل دو سويه است؛ مثلاً اگر «زيد» تنها پسر «عمرو» و كنيه
271

وي نيز «ابن عمرو» بود و گفته شد: «زيدٌ ابن عمرو»؛ اينجا اتحاد دو جانبه است؛ يعني هم موضوع با محمول و هم محمول با موضوع متّحد است.
در بيشتر حملها اتحاد يك سويه است. در اين قضايا، يعني اتحاد يك‌سويه، همواره محمول با موضوع متّحد است، نه موضوع با محمول. در قضيه «زيدٌ انسانٌ»، انسان با زيد متّحد است، نه زيد با انسان؛ زيرا اگر اين اتحاد دو جانبه بود، يعني هم انسان با زيد و هم زيد با انسان متّحد بود، از آنجا كه مفهوم انسان در قضيه «عمرو انسانٌ» نيز هست، بر اساس قاعده «المتحد مع المتحد متحدٌ» زيد نيز بايد با عمرو متحد باشد؛ حال آنكه چنين نيست. راز مطلب آن است كه در حقيقت قضيّه بيش از اتحاد و حمل يك‌جانبه معتبر نيست و اگر گفته مي‌شود: در قضايا موضوع و محمول بايد متحد باشد، مراد از آن در همه موارد، اتحاد محمول با موضوع است، نه موضوع با محمول.
وجه خدا كه صِرف و مطلق است، با مصداق‌هاي خودْ حمل حقيقت و رقيقت دارد، نه حمل اوّلي ذاتي و نه حمل شايع صناعي كه در علوم متعارف مطرح است. در اتحاد محمول با موضوع به نحو حمل حقيقت و رقيقت، ممكن است موضوع از بين برود و محمول هيچ دگرگون نشود.
اين معنا كه همه چيز وجه خداست، حمل حقيقت و رقيقت است. مطابق اين حمل، اوّلاً، هيچ چيز نيست مگر اينكه وجه خدا با آن است. ثانياً، وجه خدا به‌گونه‌اي با اشيا متحد است كه رنگ هيچ چيزي را به خود نمي‌گيرد. قهراً حكم هيچ چيزي نيز بر وجه الله بار نيست؛ مثلاً درخت، وجه خداست و وجه الله در آن است، اما چون «هو في الأشياء علي غير ممازجة،
272

خارج منها علي غير مباينة» 1 رنگ درخت به خود نمي‌گيرد. گواه مطلب اينكه، شجر چون امري مادي است از بين مي‌رود امّا وجه الله كه مادي نبوده و از بين رفتني نيست باقي است؛ ﴿كلّ شي‏ءٍ هالك إلاّ وجهه) 2 ﴿كلّ من عليها فان٭ و يبقي وجه ربّك ذو الجلال و الإكرام) 3 بنابراين، اگر انسان به غير خدا رو كند به امري هالك و فاني رو كرده است.
شايان ذكر است كه «هالك» و «فاني» مشتق است و كاربرد مشتق گرچه نسبت به گذشته مورد اختلاف است ولي براي آينده به يقين مَجاز، و هرمجازي نيازمند قرينه است؛ بنابراين، «هالك» و «فاني» را به «سَيَهْلِك» و «سَيَفْني» معنا كردن، از آن رو كه مَجاز است قرينه مي‌خواهد و قرينه‌اي همراه اين تعبيرها نيست. مستفاد از ظاهر اين دو آيه شريفه آن است كه همه چيز هم اكنون هالك، فاني و مرده است، نه اينكه در آينده مي‌ميرد؛ پس اكنون همه چيز هالك است و تنها يك چيز زنده و آن «وجه الله» است؛ بر همين اساس، مناجات اميرمؤمنان(عليه‌السلام) با خداي سبحان؛ «مولاي يا مولاي أنت الحيّ و أنا الميّت و هل يرحم الميّت إلاّ الحيّ» 4 مَجاز نيست؛ به اين معنا كه من اكنون زنده هستم و در آينده مي‌ميرم و پس از مردن بر من ترحّم كن، بلكه بدين معناست كه خدايا من ذاتاً هم‌كنون مرده‌ام و با روحي كه تو در من دميدي زنده‌ام؛ پس اين روح را پيوسته در من بِدَم تا زنده بمانم؛ چنان‌كه بلندگو از خود سخني ندارد و تنها صداي گوينده را ارائه مي‌دهد. اين‌گونه مناجات مانند
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج4، ص27.
^ 2 – ـ سوره قصص، آيه 88.
^ 3 – ـ سوره الرحمن، آيات 26 ـ 27.
^ 4 – ـ مفاتيح الجنان، اعمال مسجد بزرگ كوفه.

273

آن است كه آيينه به صاحب جمالي بگويد: من از خود جمالي ندارم و تنها جمال تو را ارائه مي‌كنم. اگر تو در آينه ننگري من چه چيزي را بنمايم.

3. تفاوت وجه الله با ذات بسيط الهي
وجه خداوند عين ذات او نيست؛ هرچند به حمل حقيقت و رقيقت با ذات خدا متحد است و مصاديقي نيز براي وجه خدا ذكر كرده‌اند كه هيچ‏يك از آن مصاديق نيز عين ذات خدا نيست و در قرآن كريم هرجا سخن از فناي اشيا و هلاك آنهاست فقط وجه الله استثنا شده است؛ زيرا مقام ذات برتر از آن است كه موضوع حكمي واقع شود، يا مجال توهم زوال آن باشد و….
سطح عالي توليه وجه به سَمت وجه الله با سطح مياني و متوسط ﴿فولّ وجهك شطر المسجد الحرام) 1 نبايدآميخته شود؛ زيرا يكي ناظر به فقه اكبر است و ديگري راجع به فقه اصغر؛ چنان‌كه از تفريع ﴿فأينما تولّوا… ﴾ بر ﴿لله المشرق والمغرب﴾ استنباط مي‌شود كه ملكيت تكويني مشرق و مغرب براي خداوند طوري است كه مملوك از مالك تكويني خود، در مقام ظهور و انكشاف بينونت عِزلي ندارد، وگرنه از صرف مملوك بودن مشرق و مغرب براي خدا استفاده نمي‌شود كه وجه خدا در همه جا حاضر است و چون وجه خدا در هر چيزي و با هر چيزي است، ازاين‌رو از هر چيزي يا براي هر چيزي خبري داده شود در حقيقت از وجه الله و براي وجه الله خبر داده شده است؛ در قبال ذات بسيط الهي كه هيچ خبري از او و براي او نيست؛ چون نه معقول حكيم است و نه مشهود عارف.
هر چيزي كه در جهان امكان محقق مي‌شود از وجه خدا و براي وجه
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 150.
274

اوست و اگر براي وجه خدا اوصافي مانند «ذوالجلال‏والإكرام» يا «اعلي» ياد شده؛﴿ويبقي وَجهُ ربّك ذوالجلال والإكرام) 1 إلّاابتغاء وجه ربّه الأعلي) 2 هرچند محتمل است كه اوصاف مزبور براي «ربّ» باشد نه براي وجه؛ زيرا برخي از قرائتها به صورت «ذي‌الجلال» است؛ چنان‌كه احتمال نعت مقطوع منتفي نيست، ليكن نيازي به تكلّف نيست؛ چون وجه خداي ذوالجلال حتماً ذوالجلال است و وجه خداي اعلي حتماً اعلاست، با عنايت به اينكه وجه خدا هرچه هست و هر چه دارد به هستي خدا و به دارايي او وابسته است.
آنچه در ثناياي بحث به دست آمد اين است كه هرچند انسان در عبادت يا دعا خدا را مي‌خواهد و او را مي‌خواند و با نداي «يا الله»، «يا هو» و مانند آن در گفتمان با خداست، ليكن بهره وي از اين ندا و نجوا و از اين پرستش و دعا مشاهده همان حجاب نوري است كه خرق آن امكان‌ناپذير است و از باب تشبيه ناقص و نارساي غيب به شهادت و معقول به محسوس مي‌توان چنين گفت كه هر بيننده‌اي به سَمت خورشيد مي‌نگرد و خواهان شهود آن است، ولي آنچه نصيب او مي‌گردد شعاع برّاق و چشم‌سوزي است كه خرق‌ناپذير است و عبور از آن به متن ذات شمس ميسور نخواهد بود.

4. استحاله ادراك ذات بسيط محض
ذات خداوند چون به حجاب نوري محجوب و بسيط محض است، ادراك بعض او مانند ادراك كنه او محال است؛ زيرا اصلاً خداوند بعض ندارد و همه اسماي حسناي الهي در مقام ذات خدا عين هم است و لقاي ذات به معناي
^ 1 – ـ سوره الرحمن، آيه 27.
^ 2 – ـ سوره ليل، آيه 20.
275

لقاي وجه و فيض منبسط اوست و اگر گفته شود: هر كسي به مقدار سعه وجودي خود خداوند را ادراك مي‌كند، بايد عنايت شود كه اين كلام صبغه اقناعي دارد، وگرنه بسيط محض اصلاً حيثيت برنمي‌دارد؛ چون همه حيثيت‌هاي مفروض آن عين هم‌اند؛ ازاين‌رو مقدور هيچ‌كس نيست كه آن ذات بسيطالحقيقة را ادراك كند. اگر اقيانوس نامحدودي فرض شود كه سطح يا ساحل فرضي آن عين عمق آن باشد اگر انتفاع از سطح يا ساحل فرضي آن ممكن باشد استفاده از عمق آن نيز ممكن خواهد بود و اگر انتفاع از قعر آن محال باشد استفاده از ساحل يا سطح فرضي آن نيز ممتنع خواهد بود؛ زيرا همگي عين هم‌اند و هيچ امتيازي بين آنها نيست.

5. احاطه علمي مأموران الهي
عزرائيل(عليه‌السلام) كه در همه شئون، بنده‌اي از بندگان داخر و قانت خداي سبحان و مأموري از مأموران الهي است سعه علمي وي چنان است كه همه مكانها زير پوشش اوست؛ ﴿أينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم في بروجٍ مشيّدةٍ) 1 احاطه علمي خداي سبحان كه خالق اوست براشياء و اشخاص روشن‌تر است؛ زيرا ذات خداوند كه احدي به آن راه ندارد نامحدود و فيض او بي‌كران است و اگر هم در ازليت فيض بين صاحب نظران اختلافي باشد، ابديت آن
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 78. در معراج رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، عزرائيل(عليه‌السلام) به آن حضرت چنين عرض كرد: همه دنيا براي من چونان درهمي در كف دست آدمي است. افزون بر اين، در هر شبانه روز پنج بار به همه خانه‌ها سرمي‌زنم(بحارالأنوار، ج6، ص141). پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: اين پنج ديدار در اوقات نمازهاي پنج‌گانه است(كافي، ج3، ص136) تا ديده شود اهتمام آنان به نماز، به ويژه به نماز اوّل وقت و نماز با خضوع و خشوع، چگونه است، زيرا نماز عمود دين است.
276

مورد اتفاق است و مؤيّد آن نيز خلود بهشتيان است، و اگر كارِ موجودي نامحدود بود، خود آن موجود به گونه‌اي روشن‌تر نامحدود است؛ پس خدا كه كار او نامتناهي است، داراي سعه ذاتي نامحدود است، ازاين‌رو انسان به هر سمت رو كند و هر چيزي را نيّت كند خداي سبحان آگاه است؛ زيرا ﴿إنّ الله واسعٌ عليم﴾.

بحث روايي

1. مصداقي از «أينما تولّوا فثمّ وجه الله»
عن محمد بن عبد الله بن مروان قال: رأيت يونس بمني يسأل أبا الحسن(عليه‌السلام) عن الرجل إذا حضرته صلاة الفريضة و هو في الكعبة، فلم يمكنه الخروج من الكعبة: «استلقي علي قفاه و صلّي إيماءً» و ذكر قول الله عزّوجلّ: ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله) 1
اشاره. قيام و ركوع و سجود از واجبهاي اصلي نماز است و هرگز بدون عذر ساقط نمي‌شود و در مورد اين‏حديث كه به استلقا و ايما تبديل شده حتماً به مقتضاي عذر ضروري بوده و در صورتي كه نوبت به استلقا و ايما برسد، به هر سمت كه استلقا كند و به هر سمت ايما كند، قبله است.

2. توسعه قبله در حال اضطرار
عن محمّد بن الحصين قال: كتبت إلي عبد صالح: الرجل يصلّي في يوم غيم في فلاة من الأرض و لايعرف القبلة فيصلّي حتّي إذا فرغ من صلاته بدت له
^ 1 – ـ وسائل الشيعه، ج4، ص338.

ت
277

الشمس فإذا هو قد صلّي لغير القبلة، أيعتد بصلاته أم يعيدها؟ فكتب: «يعيدها مالم يفته الوقت، أولم يعلم أنّ الله يقول و قوله الحقّ: ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله) 1
عن جابر بن عبد الله قال: بعث رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) سريةً كنت فيها، فأصبنا ظلمةً فلم نعرف القبلة، فقالت طائفة منّا: القبلة ههنا قبل الشمال، فصلّوا و خطوا خطّاً. وقال بعضنا: القبلة ههنا قبل الجنوب، فصلّوا و خطوا خطّاً. فلمّا أصبحوا و طلعت الشمس أصبحت تلك الخطوط لغير القبلة. فلمّا قفلنا من سفرنا سألنا النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، فسكت، فأنزل الله: ﴿و لله المشرق و المغرب… ) 2
اشاره الف. طبق قاعده «لاتعاد الصلاة إلّامن خمس»، اگر نماز فاقد برخي از واجبهاي غيرركني شد، اعاده آن لازم نيست، مگر در پنج چيز كه آن پنج چيز هم موارد استثنايي خاص خود را دارد.
ب. استقبال از اموري است كه اگر بعد از گذشت وقت معلوم شد كه درست نبوده، اعاده نماز لازم نيست.
ج. هرچند اطلاق آيه ﴿…فثمّ وجه الله﴾ همه حالات را شامل مي‌شود، ليكن در فقه اصغر بين وقت و بعد از وقت فرق است و تفصيل اين مطلب بر عهده فن فقه است.

3. قبله در نوافل
قال أبو جعفر(عليه‌السلام): «أنزل الله هذه الآية في التطوع خاصّة: ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله إنّ الله واسع عليم﴾ و صلّي رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) إيماءً علي راحلته أينما توجّهت به
^ 1 – ـ وسائل الشيعه، ج4، ص316 ـ 317.
^ 2 – ـ الدر المنثور، ج1، ص266 ـ 267.
278

حيث خرج إلي خيبر و حين رجع من مكّة و جعل الكعبة خلف ظهره» 1
قال زرارة: قلت لأبي عبد الله(عليه‌السلام): الصلاة في السفر في السفينة و المحمل سواء؟ قال: «النافلة كلّها سواء تومي‏ء إيماءً أينما توجّهت دابّتك و سفينتك و الفريضة تنزل لها من المحمل إلي الأرض إلاّ من خوف، فإن خفت أومأت، و أمّا السفينة فصلّ فيها قائماً و توخ القبلة بجهدك، فإنّ نوحاً(عليه‌السلام) قد صلّي الفريضة فيها قائماً متوجّهاً إلي القبلة و هي مطبقة عليهم». قال: قلت: و ما كان علمه بالقبلة فيتوجّهها و هي مطبقة عليهم؟ قال: «كان جبرئيل(عليه‌السلام) يقومه نحوها». قال: قلت: فأتوجّه نحوها في كلّ تكبيرة؟ قال: «أمّا في النافلة فلا، إنّما يكبر في النافلة علي غير القبلة أكثر». ثمّ قال: «كلّ ذلك قبلة للمتنفّل، إنّه قال: ﴿فثمّ وجه الله إنّ الله واسع عليم) 2
عن الحلبي، عن أبي عبد الله(عليه‌السلام) قال: سألته عن الرجل يقرء السجدة و هو علي ظهر دابّته؟ قال: «يسجد حيث توجّهت به فإنّ رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كان يصلّي علي ناقته و هو مستقبل المدينة، يقول الله عزّوجلّ: ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله) 3
عن الصادق(عليه‌السلام) في قوله تعالي: ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ قال: «هذا في النوافل خاصّة في حال السفر، فأمّا الفرائض فلابدّ فيها من استقبال القبلة» 4
اشاره الف. تعبير به «انزال» در روايت امام باقر(عليه‌السلام): «أنزل الله هذه الاية في
^ 1 – ـ تفسير عياشي، ج1، ص56.
^ 2 – ـ همان، ص56 ـ 57.
^ 3 – ـ وسائل الشيعه، ج6، ص248. در تفسير عياشي بعد از «ناقته» كلمه «النافلة» آمده است(ج1، ص57).
^ 4 – ـ وسائل الشيعه، ج4، ص332.

279

التطوع خاصة… » دليل بر اين نيست كه شأن نزول اين آيه نمازهاي مستحبّي است؛ زيرا در روايات تفسيري از جري و تطبيق نيز به «انزال» تعبير شده است.
ب. اطلاق آيه همچنان باقي است و غيرنافله را هم شامل مي‌شود؛ چنان‌كه فريضه در حال اضطرار مشمول آن است.
ج. معناي اينكه آيه مخصوص نافله است: «هذا في النوافل خاصّة»، اين است كه در نافله اضطرار شرط نيست، وگرنه چنانچه نافله در حال آرامش و سكون باشد نه حركت و سفر، همه احكام وضعي فريضه در آن معتبر است.
د. سهولت دين و سَمحه بودن آن در اينجا ظهور مي‌كند كه استقبال لازم در نماز به هر سمت حاصل مي‌شود، ليكن استقبال محرّم در حال تخليه به اين وسعت نيست.

4. تمثيلي براي «وجه»
عن سلمان الفارسي في حديث طويل يذكر فيه قدوم الجاثليق المدينة مع مائة من النصاري بعد وفاة النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و سؤاله أبابكر عن مسائل لم يجبه عنها ثمّ أُرشد إلي أميرالمؤمنين علي بن أبي‌طالب(عليه‌السلام) فسأله عنها فأجابه، فكان فيما سأله أن قال له: أخبرني عن وجه الربّ تبارك و تعالي، فدعا علي(عليه‌السلام) بنارٍ و حطب فأضرمه فلمّا اشتعلت قال علي(عليه‌السلام): «أين وجه هذه النار؟» قال النصراني: هي وجه من جميع حدودها. قال علي(عليه‌السلام): «هذه النار مدبّرة مصنوعة لا تعرف وجهها، و خالقها لا يشبهها، «و لله المشرق و المغرب فأينما تولّوا فثمّ وجه الله» لا يخفي علي ربّنا خافية» 1
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج3، ص328 ـ 329.
280

اشاره الف. براي اشيا و اشخاص مي‌توان وجه(رو) و خَلْف(پشت) قائل شد. امّا شعله آتش پشت و رويي ندارد؛ زيرا همه سوي آن وجه است و هر كس در هر سوي آن قرار گيرد، رو به آتش است. اميرمؤمنان(عليه‌السلام) با بيان اين مثال ساده، فرمود: وقتي نتوان وجه آتش را كه موجودي مخلوق است تشخيص داد چگونه مي‌توان وجه خداي خالق را تشخيص داد؟!
ب. وجه آن است كه بتوان با آن روبه‌رو شد. اگر چيزي جهاتي گوناگون داشته باشد، از همه جهات يكسان نيست تا بتوان يك‌نواخت از هر سو با آن روبه‌رو شد. همچنين اگر چيزي از همه جهات به طور يكسان وجه بود ليكن محجوب بود، نمي‌توان به آن رو كرد؛ چنان‌كه آتش و خورشيد همه جهات آن وجه است ليكن اگر حاجبي بر آن آويخته شود و چيزي بين انسان و آتش يا خورشيد فاصله افكند ديگر استقبال و رو كردن به آن ميسّر نيست. امّا درباره خداي سبحان نه جهتها با يكديگر فرق دارد و نه حائل و پوششي جلو وجه او را مي‌گيرد تا انسان نتواند به او روكند؛ از اين رو در همه شئون مي‌توان گفت: ﴿وجّهت وجهي للّذي فطر السموات و الأرض) 1 ميان انسان و خدا هيچ حاجبي جز گناه انسان نيست.
ج. پيشوايان معصوم(عليهم‌السلام) در حدّ خِرَد مردم سخن مي‌گويند؛ «إنّا معشر [خ‏ل‏معاشر] الأنبياء أُمرنا أن نكلّم النّاس علي قدر عقولهم» 2 معناي اين سخن نوراني اين نيست كه آن بزرگواران بعضي از اسرار و احكام را بازگو و برخي را كتمان مي‌كنند. آنان آنچه انسان را به خدا و بهشت نزديك و آنچه او را از خدا دور و به دوزخ نزديك مي‌كند بيان كردند، ليكن هر كس به اندازه
^ 1 – ـ سوره انعام، آيه 79.
^ 2 – ـ بحارالأنوار، ج16، ص280 ـ 281.
281

استعداد خويش كلام آنان را مي‌فهمد و بهره مي‌برد 1 .
بر همين اساس، «وجه الله» را گاه با تمثيل به آتش و گاهي با بيان برخي مصاديق آن، مانند دين 2 و ولايت پيشوايان معصوم(عليهم‌السلام 3) بيان مي‌كنند.
در اين حديث شريف نيز اميرمؤمنان(عليه‌السلام) نخست با آن نصراني ساده‌انديش به زبان او سخن گفت و او را با مثالي ساده توجيه كرد و آنگاه در همان مجلس براي محققان ژرف‌نديش فرمود: «لا يخفي علي ربّنا خافية»، كه با تمثيل به آتش بسيار متفاوت است.
د. تمثيل در روايات عترت طاهرين(عليهم‌السلام) همانند تمثيل در قرآن كريم است تا مشهود قلبي به معقول عقلي نزديك و از آنجا به محسوس سمعي و بصري تنزّل يابد تا براي همگان قابل ادراك باشد، وگرنه آن موجود غيبي برتر از قياس و خيال و گمان و وهم است.

5. برخي مصاديق وجه الله
عن أبي حمزة قال: قلت لأبي جعفر(عليه‌السلام) قول الله عزّوجلّ: ﴿كلّ شي‏ء هالك إلاّ وجهه) 4 قال: «فيهلك كلّ شي‏ء و يبقي الوجه. إنّ الله عزّوجلّ أعظم من
^ 1 – ـ راز تجويز مناظره از سوي ائمّه(عليهم‌السلام) براي برخي شاگردان خود و منع برخي ديگر از آنان نيز اين است كه برخي در مباحثات خوب پرواز كرده و هنگام نتيجه گيري نيز به خوبي فرود مي‌آيند، امّا بعضي گرچه خوش پروازند ليكن به گاه نتيجه گيري سقوط مي‌كنند؛ چنان كه امام صادق(عليه‌السلام) در پاسخ طيّار كه عرض كرد: شنيده‌ام مناظره با مردم را ناپسند مي‌دانيد، فرمود: «أمّا كلام مثلك فلايكره. من إذا طار يحسن أن يقع و إن وقع يحسن أن يطير فمن كان هكذا لانكرهه» (بحارالأنوار، ج2، ص136).
^ 2 – ـ بحارالأنوار، ج4، ص5.
^ 3 – ـ همان.
^ 4 – ـ سوره قصص، آيه 88.
282

أن يوصف بالوجه، و لكن معناه: كلّ شي‏ء هالك إلاّ دينه، و الوجه الّذي يؤتي منه 1 .
قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): «… و أنزل الله: ﴿و لله المشرق و المغرب فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾؛ يعني إذا توجّهتم بأمره فثَمَّ الوجه الّذي تقصدون منه الله و تأملون ثوابه» 2
عن صفوان، عن أبي عبد الله(عليه‌السلام) في قوله عزّوجلّ: ﴿كلّ شي‏ء هالك إلاّ وجهه) 3 قال: «من أتي الله بما أمر به من طاعة محمّد و الأئمّة من بعده(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فهو الوجه الّذي لا يهلك». ثمّ قرأ: ﴿من يطع الرسول فقد أطاع الله) 4  5 .
عن الحارث النضري، قال: سألت أبا عبدالله(عليه‌السلام) عن هذه الآية. قال: «كلّ شي‏ء هالك إلاّ من أخذ الطريق الّذي أنتم عليه» 6
اشاره الف. وجه تكويني چيزي است كه هر موجودي اعم از جماد، نبات، حيوان، انسان و فرشته با آن همراه‌اند و به سوي او حركت مي‌كنند و مهر او را در جان و نهان خود مي‌پرورانند و از همين راه وسيع است كه عنوان «اسلام»، «سجده»، «تسبيح»، «تحميد» و «طوع و رغبت» در انجام وظيفه بر همه موجودهاي نظام آفرينش اشراف داشته و سايه افكنده است.
ب. وجه تشريعي خدا همان دين اسلام است كه همه انبيا آن را به عنوان
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج4، ص5.
^ 2 – ـ همان، ص106 ـ 107.
^ 3 – ـ سوره قصص، آيه 88.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 80.
^ 5 – ـ بحارالأنوار، ج24، ص201.
^ 6 – ـ همان.

283

تنها صِراط مستقيم معرّفي كرده‌اند و سلوك بر بستر آن عبارت از توجه به وجه تشريعي خداست.
ج. چون احكام اعتباري دين به ملاكهاي واقعي مسبوق است و پشتوانه‌هاي عيني آن، حقايق خارجي است، چنان‌كه ملحوق به جزا و كيفر بهشت و دوزخ عيني است، ازاين‌رو از سنخ حقيقت محسوب مي‌شود، نه اعتباري محض، و مي‌تواند به لحاظ تكوين هم وجه الله به حساب آيد.

6. كامل‌ترين مصداق وجه الله
عن الهروي قال: قلت لعلي بن موسي الرضا(عليه‌السلام): … يا بن رسول الله! فما معني الخبر الّذي رووه أنّ ثواب لا إله إلاّ الله النظر إلي وجه الله؟ فقال(عليه‌السلام): «يا أبا الصلت من وصف الله بوجه كالوجوه فقد كفر، و لكن وجه الله أنبياؤه و رسله و حججه صلوات الله عليهم. هم الّذين بهم يتوجّه إلي الله عزّوجلّ و إلي دينه و معرفته، و قال الله عزّوجلّ: ﴿كلّ من عليها فان٭ و يبقي وجه ربّك) 1 و قال عزّوجلّ: «كلّ شي‏ء هالك إلاّ وجهه» 2 فالنظر إلي أنبياء الله و رسله و حججه عليهم السلام في درجاتهم ثواب عظيم للمؤمنين يوم القيامة» 3
عن ابن المغيرة، قال: كنّا عند أبي عبدالله(عليه‌السلام) فسأله رجلٌ عن قول الله: «كلّ شي‏ء هالك إلاّ وجهه». قال: «ما يقولون فيه؟» قلت: يقولون: يهلك كلّ شي‏ء إلاّ وجهه، فقال: «يهلك كلّ شي‏ء إلاّ وجهه الّذي يؤتي منه، و نحن
^ 1 – ـ سوره الرحمن، آيات 26 ـ 27.
^ 2 – ـ سوره قصص، آيه 88.
^ 3 – ـ بحارالأنوار، ج4، ص3.
284

وجه الله الّذي يؤتي منه» 1
قال أبو عبدالله(عليه‌السلام): «نحن وجه الله الّذي لا يهلك» 2
عن خَيْثَمة قال: سألت أبا عبد الله(عليه‌السلام) عن قول الله عزّوجلّ: ﴿كلّ شي‏ء هالك إلاّ وجهه) 3 قال: «دينه، و كان رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و أميرالمؤمنين عليه السلام دين الله و وجهه و عينه في عباده و لسانه الّذي ينطق به و يده علي خلقه و نحن وجه الله الّذي يؤتي منه» 4
قال أبو جعفر(عليه‌السلام): «نحن وجه الله نتقلّب في الأرض بين أظهركم» 5
قال أبو عبد الله(عليه‌السلام): «إنّ الله عزّوجلّ خلقنا فأحسن خلقنا و صوّرنا فأحسن صورنا و جعلنا عينه في عباده و لسانه الناطق في خلقه و يده المبسوطة علي عباده بالرأفة و الرحمة و وجهه الّذي يؤتي منه و بابه الّذي يدلّ عليه و خزّانه في سمائه و أرضه، بنا أثمرت الأشجار و أينعت الثمار و جرت الأنهار، و بنا أُنزل غيث السماء و نبت عشب الأرض، و بعبادتنا عبد الله، و لولا نحن ما عبدالله» 6
عن سلام بن المستنير قال: سألت أبا جعفر(عليه‌السلام) عن قول الله عزّوجلّ: ﴿كلّ شي‏ء هالك إلاّ وجهه﴾. قال: «نحن والله وجهه الّذي قال، و لن نهلك إلي يوم القيامة بما أمر الله به من طاعتنا و موالاتنا (در نقلي ديگر چنين آمده
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج4، ص5.
^ 2 – ـ همان، ص6.
^ 3 – ـ سوره قصص، آيه 88.
^ 4 – ـ بحارالأنوار، ج24، ص197.
^ 5 – ـ همان، ص114.
^ 6 – ـ همان، ص197.
285

است: و لن يهلك يوم القيامة من أتي الله بما أُمر به من طاعتنا و موالاتنا 1) ، فذلك والله الوجه الّذي هو قال: ﴿كلّ شي‏ء هالك إلاّ وجهه﴾ و ليس منّا ميّت يموت إلاّ و خلفه عاقبة معه إلي يوم القيامة» 2
عن الصادق(عليه‌السلام): «نحن الصلاة في كتاب الله عزّوجلّ، و نحن الزكاة و نحن الصيام و نحن الحج و نحن الشهر الحرام و نحن البلد الحرام و نحن كعبة الله و نحن قبلة الله و نحن وجه الله، قال الله تعالي: ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ و نحن الآيات و نحن البيّنات، و عدوّنا في كتاب الله عزّوجلّ الفحشاء و المنكر و البغي و الخمر و الميسر و… » 3
عن رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): «فنحن الأوّلون و نحن الآخرون و نحن السابقون و نحن المسبّحون و نحن الشافعون و نحن كلمة الله و نحن خاصّة الله و نحن أحبّاء الله و نحن وجه الله… » 4
عن أمير المؤمنين(عليه‌السلام): «الإمام كلمة الله و حجّة الله و وجه الله و نورالله و حجاب الله و آية الله… » 5
عن الرضا(عليه‌السلام) قال في قوله: ﴿أينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ قال: «عليٌّ» 6
عن أميرالمؤمنين صلوات الله عليه: «إنّ الله تبارك و تعالي… أجري فعل بعض الأشياء علي أيدي من اصطفي من أُمنائه… هُم رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و من حلّ
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج24، ص200.
^ 2 – ـ همان، ص193.
^ 3 – ـ همان، ص303.
^ 4 – ـ همان، ج25، ص22.
^ 5 – ـ همان، ص169.
^ 6 – ـ همان، ج39، ص88.

286

محلّه من أصفياء الله الّذين قرنهم الله بنفسه و برسوله… و هم وجه الله الّذي قال: ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله) 1
اشاره: اين‌گونه احاديث نوراني، تطبيق و بيان مصداق است، نه تفسير. پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و امامان معصوم(عليهم‌السلام) مصاديق كامل وجه الله‌اند؛ زيرا آنان خود به وجه الله رو مي‌كنند.
آن ذوات نوراني چون براي وجه خدا كار مي‌كنند، نه از ترس دوزخ يا به طمع بهشت؛ ﴿إنّما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاءً و لا شكوراً) 2 و به مقصد و مطلوب خود، يعني وجه الله رسيده‌اند، خود وجه الله و وجيه عند الله شده‌اند؛ ازاين‌رو مطابق برخي ادعيه و زيارات عنوان وجيه «عندالله» از اوصاف ائمّه(عليهم‌السلام) و بدين معناست كه آنان موجّه عندالله هستند و خدا به آنان رو مي‌كند و اگر خدا به كسي رو كرد، از همه جهات به او رو كرده، ازاين‌رو همه عالم به او رو مي‌كند؛ زيرا خداي سبحان در جهتي خاص نيست تا تنها از آن سو به انسان كامل رو كند؛ ﴿أينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾؛ پس جايي نيست كه انسان كامل حضور نداشته و توسل به وي اثر نداشته باشد؛ از اين رو در همه جا مي‌توان به انسانهاي كامل متوسّل شد و بر همين اساس، عيساي مسيح(عليه‌السلام) فرمود: من هر جا باشم، منشأ بركت هستم ﴿و جعلني مباركاً أين ما كنت) 3 زيرا آن حضرت نيز از مقرّبان و موجّهاني است كه خدا به آنان رو مي‌كند؛ ﴿وجيهاً في الدّنيا و الاخرة و من المقرّبين) 4
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج90، ص117 ـ 119.
^ 2 – ـ سوره انسان، آيه 9.
^ 3 – ـ سوره مريم، آيه 31.
^ 4 – ـ سوره آل عمران، آيه 45.
287

خلاصه اينكه 1.مقربانِ وجيه نزد خدا، در جهان امكان مظهر وجه الله هستند.
2. مقرّبان، به لحاظ مقام نفادناپذير ولايت الهي مظهرِ وجه‌الله‌اند، نه به لحاظ بدن مادي و جسم عنصري كه از آن لحاظ محكوم آيه ﴿إنّك ميّتٌ وإنّهم ميّتون) 1 هستند.
3. چون فاصله بين عبد ممكن و مولاي واجب نامتناهي است گستره وجهي كه هر نازل يا متوسط به آن توجّه مي‌كند نامحدود است.
4. هرچند ممكن در عبادت و نيايشِ خود، خواهان خداست ولي آنچه بهره او مي‌شود همان وجه الله است كه حجاب نوري و غيرقابل خرق است؛ زيرا صريح ذات خدا مشهود كسي نيست؛ گرچه برخي مدعي‌اند: وجه به معناي ذاتْ، حقيقت لغوي است 2 .
5. گروه مجسّمه و مشبّهه به جاي اينكه ﴿أينما تولّوا﴾ را بر معناي وجه الله حاكم بدانند عنوان وجه‌الله را محور قرار داده و از حكومت تفسيري ﴿أينما تولّوا﴾ غفلت كرده‌اند؛ ازاين‌رو به تجسيم و تشبيه مبتلا شده‌اند كه در بخشي از اين احاديث به كفر محكوم گشته‌اند. غرض آنكه، چيزي كه هرجا، از درون و بيرون روي بياوريد، به سوي او روي كرده‌ايد و متوجه روي او شده‌ايد، معلوم مي‌شود كه روي مادي و وجه جسماني ندارد. گذشته از آنكه خالقِ جهت، از جهت و وجه منزّه است؛ زيرا قبل از جهت و توجه به وجه، او بوده است.
^ 1 – ـ سوره زمر، آيه 30.
^ 2 – ـ التحرير والتنوير، ج 1، ص664.
288

7. گستره زيارتگاه انسان كامل
دخل حنان بن سَدِير الصيرفي علي أبي عبدالله(عليه‌السلام) فقال: «يا حنان! تزور أباعبدالله(عليه‌السلام) في كلّ شهر مرّة؟» قال: لا. قال: «ففي كلّ شهرين مرّة؟» قال: لا. قال: «ففي كلّ سنة مرة؟» قال: لا. قال: «فما أجفاكم لسيدكم؟» قال: يَابن‌رسول الله! قلة الزاد و بعد النأي المسافة. فقال: «ألا أدلّكم علي زيارةٍ مقبولة و إن بعد النأي؟» قال: بلي، فكيف أزوره يَابن رسول الله؟ قال: «اغتسل يوم‌الجمعة أو أي يوم شئت و البس أطهر ثيابك و اصعد إلي أعلي دارك أو إلي الصحراء و استقبل القبلة بوجهك بعد ما تبين أن القبر هناك، يقول الله: ﴿فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ ثمّ قل: السلام عليك يا مولاي و ابن مولاي و… » 1
اشاره الف. قبلاً بيان شد كه انسان كامل مصداق بارز وجه الله است.
ب. زيارت خدا كه عبارت از نماز است و معناي قد قامت الصلاة «حانَ وقت الزيارة» 2 است در هر جا ممكن است.
ج. زيارت خليفه كامل خدا كه حكم مُستخلَف عنه را در محدوده امكان دارد همين است كه بتوان در هر جايي او را زيارت كرد.
د. خطاب «السلام عليك أيّها النبي… » در همه نمازها از همين قبيل است.
ه.اگر هنگام توجه، بين قبر و قبله جمع شود بهتر است؛ به طوري كه استقبال قبر و استقبال قبله هر دو حاصل شود و اگر هم رو به قبله نباشد محذوري ندارد؛ زيرا زيارت خليفة الله صبغه ملكوتي دارد و زائر گويا در نشأه
^ 1 – ـ وسائل الشيعه، ج14، ص580.
^ 2 – ـ بحارالأنوار، ج81، ص134.
289

ملكوت است و كسي كه خود را در نشأه ملكوت مي‌بيند، گويا درون كعبه عالم است كه هر سمت آن قبله است.

بازدیدها: 528

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *