اِنّ الّذین یکتمون ما اَنزل الله من الکتب ویشترون به ثمناً قلیلاً اُولئِک ما یأکلون فی بطونهم اِلّاالنّار ولایکلّمهم الله یوم القیمه ولایزکّیهم ولهم عذاب اَلیم (۱۷۴)
گزیده تفسیر
تحریف دین و کتاب خدا، با تعویض آیات آن در کتابت یا تفسیرِ به رأی در مقام تبلیغ، به قصد کتمان حق، سرانجامِ حُبّ دنیا و وسیله قرار دادن دین برای دنیاست.
کتمانکننده حق که کالای دین را در معرض فروش گذاشته، حتی اگر همه دنیا را که گذراست به او دهند، در این داد و ستد مغبون است، زیرا متاعی گرانمایه و ابدی را به ثمنی زوالپذیر و ناچیز تبدیل کرده است.
کتمان حق، چیزی از دین و حق برای انسان باقی نمیگذارد تا کتمانکننده حق، گاهی نیز از غیر آتش تغذیه کند، از اینرو تنها غذای دین فروش، آتش است و او همه شکم خود را از آتش پر میکند.
خدای سبحان با کتمانکنندگان حق، مکالمه تشریفی ندارد و آنان سخن
۲۷
لطف آمیز خدا را نمیشنوند.
خداوند تکویناً کتمانکننده حق را که به سوء اختیار، خود را از توفیق و فیض خاصی که سبب تطهیر است محروم کرده تزکیه نمیکند، چنان که او را به طهارت نسبت نمیدهد و طاهر و زکی نمیداند.
حکم نهایی و قطعی کتمانکنندگان حق و دینفروشان، عذاب الیم است و آنها بین آن آغاز، یعنی آتشخواری باطنی، و این انجام، یعنی آتشسوزی ظاهری، در آتش مستغرق هستند.
احاطه عذابهای چهارگانه ظاهری و باطنی مذکور در آیه مورد بحث بر آنان، محصول احاطه خطیئه آنهاست.
تفسیر
مفردات
قلیلاً: قِلّت، دو معنا دارد: یکی ناچیزی و دیگری بیثباتی ۱٫ قلیل، صفت مُشْبِهه از معنای نخست و در مقابل کثیر است.
مقصود از «قَلیلاً» در آیه مورد بحث، ناچیز بودن نفسی (نه نسبی) ثمنی است که احبار و رهبان در برابر کتمان حق دریافت میکردند.
بطونهم: بطن در هر چیزی در برابر ظَهر آن چیز است ۲ ؛ مانند بطن و ظهر زمین و مانند آستر و رویه در لباس: ﴿مُتَّکِئینَ عَلی فُرُشٍ بَطائِنُها مِنستَبرَقٍ) ۳ بطن در انسان و سایر حیوانات همان معده و امعاء و سایر
^ ۱ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۳٫
^ ۲ – ـ مفردات، ص۱۳۰، «ب ط ن».
^ ۳ – ـ سوره الرحمن، آیه ۵۴٫
۲۸
جهاز هاضمه است ۱٫
تناسب آیات
آیات گذشته مواضع اهل کتاب را در برابر پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و قرآن آشکار ساخته و توضیح میداد که آنها برخی حلالها را حرام کرده و در دینِ خدا بدعتگذاری کردند. در ادامه همان روشنگری اکنون بیان میکند که آنان رهآورد وحی در وصف پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را کتمان کرده و با تحریف و تبدیل ما اَنزلالله آنچه را حق و صحیح بود پنهان کردند و با نسبت دادن مطالبی باطل و خطا به دین، با دین تجارت کرده و آن را وسیله ارتزاق قرار دادند ۲٫ نکته مستفاد از این بیان آن است که علمای بنیاسرائیل بر حقانیت و تفاصیل احکام و معارفی که در آیات قبل بیان شد گواه و آگاه بودند، بدین سبب یادآوری خطر کتمان در اینجا مناسب بود، به ویژه آنکه در سوره بقره از این پس باب گفتوگو با آنها بسته میشود و از همینرو آیات کتمان در اینجا، هم اهل کتاب و هم اهل قرآن را شامل است ۳٫
بیان محرمات در آیه قبل اشاره داشت به عیب کسانی که جاهلانه یا بر اساس تقلید کورکورانه طیباتِ حلال را وانهاده و محرماتِ مقابل آنها را حلال میشمردند. بدین مناسبت در پی آن به نحو تعییب و سرزنش مجدداً از عیب کسانی سخن گفت که از ترس از دست دادن بهرهمندیهای دنیایی، حق را بهویژه درباره قرآن و پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کتمان میکردند. اینان از دو جهت
^ ۱ – ـ التحقیق، ج۱، ص۲۷۵، «ب ط ن».
^ ۲ – ـ التفسیر المنیر، مج۱ ۲، ج۲، ص۹۰٫
^ ۳ – ـ الاساس فی التفسیر، ج۱، ص۳۸۴٫
۲۹
سزاوار مذمت بودند؛ یکی نفس خوردن سُحْت و مال حرامی که به حرمت آن علم داشتند و مآل آن اعراض از طیبات و موافقت با مشرکان بود. دیگر اینکه اساس آن حرامخواری کتمان حقی بود که به آن علم داشتند ۱ ، براین اساس، آیه مورد بحث ملحق به آیه ۱۵۹ همین سوره و بازگشت به احتجاج با اهل کتاب است. البته به مناسبت بیان محرمات در آیه قبل، مسلمانان را از کاری که یهود در دین خود کردند، یعنی از تحلیل محرمات الهی و تحریم حلال الهی برحذر میدارد ۲٫
به هر تقدیر، آیه مورد بحث به ماقبل متصل است؛ خواه آیات قبل محاجّه با اهل کتاب باشد یا اینکه آغاز بیان مجموعهای از احکام دین باشد. بنابر وجه دوم، آیه مورد بحث نیز یکی از آن احکام را تقریر میکند، زیرا خداوند در آیه ۱۶۸ اباحه همه طیبات را بیان کرد؛ امّا سران اهل کتاب با کتمان حقایق کتابهای آسمانی چیزهایی را بر مردم تحریم کردند که خداوند تحریم نکرده و اموری را برای آنان تشریع میکردند که خداوند تشریع نکرده است ۳٫
٭ ٭ ٭
دین فروشی با تحریف و کتمان حق
در جاهلیت، همانگونه که مشرکان حجاز با بدعتگذاری و تشریع، اشیایی را تحلیل یا تحریم میکردند، علمای اهل کتاب نیز به میل حکّام یا برای جلب رضای مردم گاهی برخی حلالها را حرام و بعضی حرامها را حلال میکردند.
^ ۱ – ـ نظم الدرر، ج۱، ص۳۱۹ ۳۲۰٫
^ ۲ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۱۲۱٫
^ ۳ – ـ تفسیر المنار، ج۲، ص۱۰۱٫
۳۰
خدای سبحان همانطور که درباره مشرکان فرمود: تحلیل و تحریم فقط باید به وحی الهی باشد ۱ ، با بیانی مشابه درباره احبار و رهبان و علمای تورات و انجیل نیز میفرماید: تحلیل و تحریم، طبق میل خود یا دیگران، در حقیقت تحریف کتابِ خداست و غرض از این فتوا و تفسیر و دین فروشی نیز خریدن و گرفتن متاع دنیاست.
این حکم، کلی است؛ دلیلی نیز که در آیات بعد بر آن ذکر شده عام است، از اینرو چنانکه در بحث اشارات و لطایف توضیح آن خواهد آمد، مسلمانی هم که در بیان احکام الهی تابع میل دیگران باشد در این حکم عام داخل است. هر کس دین خود را وسیله دنیا قرار دهد و حقیقتی از حقایق دینی را کتمان یا تحریف کند، همچون آن گروه از علمای اهل کتاب که آیه از لحاظ مورد ناظر به آنهاست، به کتمان حق مبتلا میشود.
کتمان حق در اصول و فروع
کتمان حق، در دو بخش اصول و فروع دین بوده است. نمونه آن در بخش اصول دین آن است که در کتابهای آسمانی تورات و انجیل، رسالت خاتم انبیا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و اوصاف آن حضرت چنان به روشنی بیان شده که علمای اهل کتاب با آن نشانهها رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را در حدّ شناخت حسّی، همانند شناخت بیاشتباه اعضای یک خانواده از یکدیگر، میشناختند، با این حال آن را کتمان میکردند: ﴿اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکِتبَ یَعرِفونَهُ کَما یَعرِفونَ اَبناءَهُم واِنَّ فَریقًا مِنهُم لَیَکتُمونَ الحَقَّ وهُم یَعلَمون) ۲
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیات ۱۵۲ ۱۳۸ و سوره توبه، آیات ۳۷۳۶٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه۱۴۶٫
۳۱
کتمان حق در بخش فروع دین، که آیه ﴿یُحَرِّفونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ) ۱ ناظر به آن است، هرچند مقید به آن نیست، کتمان حرامها و حلالهای الهی و بیان احکامی طبق میل و پذیرش حکّام وقت است.
کتمان حق با تحریف کتاب و تفسیر به رأی
تحریف آیات الهی برای کتمان حق، دو گونه است؛ یکی اینکه هنگام کتابت، اصل آیات را عوض کنند. این نحو تبدیل، همان تحریف رسمی است که آیه ﴿فَوَیلٌ لِلَّذینَ یَکتُبونَ الکِتبَ بِاَیدیهِم ثُمَّ یَقولونَ هذا مِن عِندِ اللّهِ) ۲ ناظر به آن است. نحوه دیگر، تحریف در مقام تبلیغ و بیان احکام و همراه با تفسیر به رأی است. فتوافروشان در این مقام برای اینکه مردم فتوای تحریفشده را به عنوان کتاب و دین خدا تلقی کنند، آن را به خداوند نسبت داده، عالمانه به خدای سبحان دروغ بسته و فتوای دروغین را حکم خدا میدانند: ﴿واِنَّ مِنهُم لَفَریقًا یَلوونَ اَلسِنَتَهُم بِالکِتبِ لِتَحسَبوهُ مِنَ الکِتبِ وما هُوَ مِنَ الکِتبِ ویَقولونَ هُوَ مِن عِندِ اللّهِ وما هُوَ مِن عِندِ اللّهِ ویَقولونَ عَلَی اللّهِ الکَذِبَ وهُم یَعلَمون) ۳
در تفسیر آیه شریفه ﴿ولاتَلبِسُوا الحَقَّ بِالبطِلِ وتَکتُموا الحَقَّ واَنتُم تَعلَمون) ۴ و نیز ذیل آیه ۱۴۶ سوره بقره، به اختصار درباره کتمان حق بحث شد و نیاز به تکرار نیست.
^ ۱ – ـ سوره نساء،آیه۴۶٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه۷۹٫
^ ۳ – ـ سوره آلعمران، آیه۷۸٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه۴۲٫
۳۲
تذکّر: فخر رازی از ابن عباس تحریف تورات و انجیل را یاد کرده و گفته است: این مطلب نزد متکلّمان ممتنع است، زیرا دو کتاب یاد شده از شهرت و تواتر برخوردارند و تغییر آنها ممکن نیست، بلکه مقصود همان تأویلات ناصواب است ۱٫ لازم است عنایت شود که اثبات تواتر دو کتاب یاد شده آسان نیست.
راز زیانکاری کتمانکننده حق
کسانی که آیات الهی و احکام دینی را کتمان کرده وآنچه را مطابق هوا و هوس زمامداران سیاسی و دیگران است به عنوان حکمالله بیان کردند و در حقیقت با فروش دین، دنیا را خریدند: ﴿ویَشتَرونَ بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾، در این داد و ستد مغبون هستند، زیرا مقام گرانمایه را از کف دادند و متاع اندک گرفتند. معنای این سخن آن نیست که حاکمان یا دیگران در برابر این فتوا به دینفروشان مال کم میدادند، تا توهم شود اگر آنان مال بیشتری میگرفتند مغبون نبودند، زیرا اولاً طبق توضیح آینده، قلّت آن ثمن، نَفْسی است؛ نه نسبی. ثانیاً وصف ثمن به قلّت در اینجا وصف توضیحی است؛ نه احترازی؛ به این معنا که آن ثمن، قلیل است.
توضیح اینکه برخلاف مفهوم اقل و اکثر که همواره نسبی است، قلّت و کثرت هم میتواند نسبی و اضافی باشد و هم میتواند نفسی باشد. آیاتی از قبیل ﴿ثُلَّهٌ مِنَ الاَوَّلین ٭ وثُلَّهٌ مِنَ الاءاخِرین) ۲ و ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثیرًا ویَهدی بِهِ کَثیرًا
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر،مج۳، ج۵، ص۲۸ ۳۰٫
^ ۲ – ـ سوره واقعه، آیات ۳۹ ۴۰٫
۳۳
وما یُضِلُّ بِهِ اِلاَّالفسِقین) ۱ شاهد جمع دو قلیل در برابر هم و دو کثیر در قبال هماند.
دنیا، هم فینفسه قلیل است: ﴿مَتعُ الدُّنیا قَلیلٌ) ۲ و هم در سنجش و مقایسه با آخرت، اندک است: ﴿فَما مَتعُ الحَیوهِ الدُّنیا فِی الاءاخِرَهِ اِلاّقَلیل) ۳ آنچه گذراست ارزنده نیست و دنیا از همینرو فی نفسه کم است، و آخرت از آنرو که شیئی ابدی است فی نفسه فراوان است، بنابراین اگر همه معادن دنیا را هم به احبار و رهبان میدادند که در مقابل آن، دین خدا را تحریف کنند آنها همچنان مغبون بودند، زیرا شیئی ابدی را داده و ثمنی زوالپذیر گرفتند. بر همین اساس اگر همه دنیا را به کسی دهند و از او کتمان حق دریافت کنند، آن شخص همچنان مغبون است.
تذکّر: «اشتراء» در اینجا به معنای شراء و فروختن است، زیرا آنچه به طبع اول مطرح است همانا نقل آیات الهی و ما انزل الله و انتقال بهاست؛ یعنی کاتمان چیزی را به عنوان کالا یا کار میدهند و بها یا مزدی را در قبال آن دریافت میکنند.
وقوع حرف «باء» بر ثمن یا مثمن در هر مورد برای نکتهای خاص است. در مواردی همچون آیه مورد بحث که برای مقابله است، هم بر سر ثمن درمیآید و هم بر سر مثمن. در این آیه بر سر مثمن واقع شده است. توضیح مبسوط در این باره در تفسیر آیه ۴۱ همین سوره گذشت.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۶٫
^ ۲ – ـ سوره نساء،آیه۷۷٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۳۸٫
۳۴
کیفر کتمان حق
آنچه دین فروش در برابر کتمان حق میگیرد به ظاهر لذیذ و گواراست؛ لیکن در باطن، آتش است و او چیزی جز آتش نمیخورد: ﴿اُولئِکَ ما یَأکُلونَ فیبُطونِهِم اِلاَّالنّارَ﴾، «النّار حفّت (حجبت) بالشهوات» ۱ این آتش به «غرام» ۲ و «لزام» ۳ وصف شده و همچون غریم و طلبکاری که بدهکار را رها نمیکند، ملازم تبهکار است و او را رها نمیکند؛ چنین آتشی برای هیچکسی قابل تحمّل نیست.
تعبیر و بیان حصری جمله ﴿اُولئِکَ ما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم اِلاَّ النّار﴾ افزون بر افاده این مطلب که عملِ قبیح و مال حرام، به ظاهر مال و در باطن آتش است، به این نکته نیز اشاره دارد که گرچه برخی انسانها که گاهی از مال حلال و گاه از حرام تغذیه میکنند، هم آتش میخورند و هم غیر آتش، و همه شکم خویش را با آتش پر نمیکنند، زیرا اصل دین آنها فیالجمله محفوظ است؛ لیکن کسی که با دینفروشی تغذیه کند، تغذیه او فقط از آتش است و چیزی جز آتش نمیخورد، زیرا کتمان حق و دینفروشی، چیزی از دین و حق برای چنین شخصی باقی نمیگذارد تا گاهی از غیر آتش و گاهی از آتش تغذیه کند. نکته ذکر ﴿فی بُطونِهِم﴾ همراه با اکل: ﴿ما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم اِلاَّ النّار﴾ (با اینکه خوردن مربوط به بطن است) نیز برای همین مطلب ادبی است. توضیح اینکه این تعبیر، یعنی ذکر کلمه بطون بعد از کلمه اَکل، افزون بر اینکه
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبه۱۷۶٫
^ ۲ – ـ سوره فرقان، آیه۶۵٫
^ ۳ – ـ سوره فرقان، آیه۷۷٫
۳۵
بر حقیقی بودن اَکل دلالت میکند، زیرا گاهی عنوان اَکل در معنای مجازی، یعنی تصرف، استعمال میشود، به معنای پرکردن شکم است؛ یعنی «خوردنِ در شکم» در برابر «خوردنِ در بعض شکم» است ۱٫
برخی از نکات تأویلی این تعبیر به زودی بیان میشود.
نتیجه تغذیه از راه دینفروشی، همان پر کردن شکم از آتش است که در آیات ذیل بیان شده است: ﴿اَذلِکَ خَیرٌ نُزُلًااَم شَجَرَهُ الزَّقّوم ٭ اِنّا جَعَلنها فِتنَهً لِلظّلِمین ٭ اِنَّها شَجَرَهٌ تَخرُجُ فی اَصلِ الجَحیم ٭ طَلعُها کَاَنَّه رُءوسُ الشَّیطین ٭ فَاِنَّهُم لاءکِلونَ مِنها فَمالِئونَ مِنهَا البُطون) ۲ ﴿ثُمَّ اِنَّکُم اَیُّهَا الضّالّونَ المُکَذِّبون ٭ لاءکِلونَ مِن شَجَرٍ مِن زَقّوم ٭ فَمالِئونَ مِنهَا البُطون ٭ فَشرِبونَ عَلَیهِ مِنَ الحَمیم ٭ فَشرِبونَ شُربَ الهیم ٭ هذا نُزُلُهُم یَومَ الدّین) ۳
گروه مزبور، شکم خود را از «شجره زقوم» پر میکنند. شجره خبیث زقوم، درخت نسوزی است که در اصل دوزخ ریشه دارد و از آنجا سر برمیآورد و با آتش آبیاری و تغذیه میشود و شکوفههای آن مانند سرهای شیطانهاست ۴٫ این درخت، محصول فتنه تبهکاران و ظالمان است.
قرآن کریم از تغذیه و پرکردن شکم کتمان کنندگان حق از چنین آتشی، به «نُزُل» تعبیر میکند. «نُزُل» که هم درباره بهشتیان و هم درباره دوزخیان آمده است، اولین پذیرایی را گویند که در بدء ورود مهمانْ، قبل از پذیرایی اصلی و
^ ۱ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۱۵٫
^ ۲ – ـ سوره صافّات، آیات۶۶۶۲٫
^ ۳ – ـ سوره واقعه، آیات ۵۶ ۵۱٫
^ ۴ – ـ از مار نیز گاه به «شیطان» تعبیر میشود (اقرب الموارد، ج۱، ص۵۹۲؛ الصحاح، ج۴، ص۲۱۴۴، «ش ط ن»).
۳۶
مهمّ، به حضور او میبرند. بخشهای دیگری از تعذیب، مانند ﴿کُلَّما نَضِجَت جُلودُهُم بَدَّلنهُم جُلودًا غَیرَها) ۱ و ﴿نارُ اللّهِ الموقَدَه ٭ اَلَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الاَفئدَه) ۲ به انتظار آنهاست که میتواند از پذیراییهای اصلی محسوب شود.
در آیه مورد بحث و نیز آیه شریفه ﴿اِنَّ الَّذینَ یَأکُلونَ اَمولَ الیَتمی ظُلمًا اِنَّما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم نارًا) ۳ در کنار ﴿یَأکُلونَ﴾، تعبیر ﴿فی بُطونِهِم﴾ آمده، با اینکه فعل ﴿یَأکُلونَ﴾ کافی بود، زیرا معلوم است که آنچه خورده شود به شکم میرسد. افزون بر اینکه آوردن عنوان لازم ضروری در کنار ذکر ملزوم یا ملازم مانند ﴿یَکتُبونَ الکِتبَ بِاَیدیهِم) ۴ ﴿ولاطئِرٍ یَطیر بِجَناحَیهِ) ۵ برای تثبیت مطلب است؛ شبیه ﴿ویَقتُلونَ النَّبِیّینَ بِغَیرِ الحَقِّ) ۶ و ﴿ومَن یَدعُ مَعَ اللّهِ اِلهًا ءاخَرَ لابُرهنَ لَهُ) ۷ زیرا قتل پیامبر حتماً بدون حق است و شرک قطعاً بیبرهان است. در ذکر ﴿فی بُطونِهِم﴾ دو نکته نهفته را میتوان یافت؛ یکی اینکه آتش در درون حرامخوار است؛ نه به این معنا که آن حرام در فضای دهان و مری، آتش نیست و تنها آنگاه که به شکم رسید آتش است، بلکه مقصود این است که او در بطن و باطن چیزی جز آتش نمیخورد. دیگر اینکه اشاره است به خط مشی اینگونه افراد که بر شکم است، چنان که برخی جنبندگان بر روی
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۵۶٫
^ ۲ – ـ سوره همزه، آیات ۶ ۷٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه۱۰٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۷۹٫
^ ۵ – ـ سوره انعام، آیه ۳۸٫
^ ۶ – ـ سوره بقره، آیه ۶۱٫
^ ۷ – ـ سوره مؤمنون، آیه ۱۱۷٫
۳۷
شکم راه میروند: ﴿فَمِنهُم مَن یَمشی عَلی بَطنِهِ) ۱
محرومیت از کلام تشریفی
در قیامت که خداوند سبحان با اسما و اوصافی روشنتر تجلّی دارد، برخی انسانها، طبق توضیحی که در مبحث اشارات و لطایف خواهد آمد، به مقدار سعه وجودی خود جمال الهی را میبینند و کلام او را میشنوند. خداوند در آنجا با بسیاری از انسانها سخن میگوید؛ لیکن با کتمان کنندگان حق، سخن نمیگوید و اینان سخن خدا را نمیشنوند: ﴿ولایُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَومَ القِیمَهِ﴾. مقصود آیه شریفه این است که خداوند با آنها مکالمه تشریفی ندارد و آنان کلام لطفآمیز او را نمیشنوند، وگرنه سخنان قهرآمیز، مانند ﴿اخسَئوا) ۲ را، خواه بیواسطه و خواه با واسطه فرشته، میشنوند، چنانکه نگاه نکردن خدا به این عدّه: ﴿ولایَنظُرُ اِلَیهِم) ۳ با توجه به اینکه خداوند به همه چیز بیناست: ﴿بِکُلِّ شیئ بَصیر) ۴ بدین معناست که خدای سبحان به آنها نگاه تشریفی و مهرآمیز ندارد.
خدای سبحان نه تنها با اینگونه انسانها سخن نمیگوید: ﴿ولایُکَلِّمُهُمُ﴾، بلکه اجازه سخن گفتن هم به آنها نمیدهد: ﴿ولاتُکَلِّمون) ۵ حتی اذن عذرخواهی هم ندارند تا از این طریق از رنج روانی
^ ۱ – ـ سوره نور، آیه۴۵٫
^ ۲ – ـ سوره مؤمنون، آیه ۱۰۸٫
^ ۳ – ـ سوره آلعمران، آیه۷۷٫
^ ۴ – ـ سوره ملک، آیه۱۹٫
^ ۵ – ـ سوره مؤمنون، آیه۱۰۸٫
۳۸
آنان کاسته شود: ﴿هذا یَومُ لایَنطِقون ٭ ولایُؤذَنُ لَهُم فَیَعتَذِرون) ۱ زیرا تبهکار چنانچه عذرخواهی کند از انفعال او کاسته میشود.
سلب توفیق تزکیه
خدای سبحان از همه انسانها طهارت روح و پاکی دل را خواسته و علل و عوامل آن را نیز فراهم کرده است، چنانکه در خطابی کلی که هم اهل وضو و نماز را شامل است و هم غیر آنها را، پس از بیان کیفیت وضو و غسل و تیمم میفرماید: خدا میخواهد شما را پاک کند: ﴿یُریدُ لِیُطَهِّرَکُم) ۲ منظور از این تطهیر، فقط تطهیر ظاهری نیست، زیرا ضمیمه شدن تیمم به وضو و غسل، توجیه و احتمال این انحصار را که مقصود فقط طهارت و نظافتِ ظاهری باشد، نفی میکند، چون در تیمّم که خاکمالکردن دست و صورت است، تطهیر و نظافت ظاهری محسوسی نیست، بلکه این حکم برای اظهار خضوع و بندگی در پیشگاه خداست و هدف از تشریع آن افزون بر نظافت ظاهری، تطهیر انسان از اَنانیت و غرور است.
اراده تشریعی خدای سبحان به تطهیر انسان تا آخرین لحظه برای همگان وجود دارد، چنان که راه پاک شدن همواره باز است؛ لیکن تکویناً توفیق آن نصیب دینفروشان که هم کژراهه رفته و هم راه دیگران را بستهاند، نخواهد شد، زیرا عمداً به توفیقاتی که خداوند بارها به آنان عطا کرد بیاعتنایی کردند و راه باز الهی را به سوء اختیار خویش و به عمد بر روی خود و دیگران بستند. کیفر و عقوبت خدا نیز توفیق تطهیر را از آنان سلب کرد و از آن پسْ خداوند فیض
^ ۱ – ـ سوره مرسلات، آیات۳۶۳۵٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه۶٫
۳۹
خاصی را که سبب طهارت ضمیر است به آنها نخواهد داد. آیه شریفه ﴿قُل مَن اَنزَلَ الکِتبَ الَّذی جاءَ بِهِ موسی نورًا وهُدی لِلنّاسِ تَجعَلونَهُ قَراطیسَ تُبدونَها وتُخفونَ کَثیرًا وعُلِّمتُم ما لَم تَعلَموا اَنتُم ولاءاباؤُکُم قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرهُم فیخَوضِهِم یَلعَبون) ۱ به همین رازِ سلبِ تکوینی توفیقِ تطهیر اشاره دارد، و مقصود از اینکه فرمود: خدا نخواست که اینان پاک شوند: ﴿اُولئِکَ الَّذینَ لَمیُرِدِ اللّهُ اَن یُطَهِّرَ قُلوبَهُم) ۲ نیز همین معناست.
مقصود از تزکیه در آیه مورد بحث نیز که میفرماید: خداوند، کتمانکنندگان گرفتار رین و چرک را تزکیه نمیکند: ﴿ولایُزَکّیهِم﴾، تزکیه تکوینی است؛ نه تشریعی، زیرا خدای سبحان تزکیه را بر همه واجب کرده و راه آن را نیز در آیات فراوانی بیان کرده و پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را فرستاده تا همه مردم را مزکّی کند: ﴿هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمّیّینَ رَسولاًمِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ءایتِهِ ویُزَکّیهِم) ۳ بنابراین، تزکیه تشریعی خداوند به شخص، قوم یا گروهی خاص اختصاص ندارد. تزکیهای که خداوند توفیق آن را به برخی عطا کرده و از بعضی سلب میکند تزکیه و تطهیر تکوینی است.
تزکیه به معنای «نسبت طهارت به کسی دادن» ۴ نیز درباره کتمان کنندگان حق، مسلوب است و خداوند هیچگاه عرضهکنندگان کالای دین برای فروش را طاهر و زکی نمیداند و از آنان به چنین وصف ممتازی یاد نمیکند.
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه۹۱٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه۴۱٫
^ ۳ – ـ سوره جمعه، آیه۲٫
^ ۴ – ـ نظیر عنوان «تعدیل» در قبال «جرح» که به معنای «نسبت عدل به کسی دادن» است.
۴۰
فرجام کتمانکننده حق
کتمانکنندگان حق و دینفروشان که آغاز کارشان آتشخواری است: ﴿اُولئِکَ ما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم اِلاَّ النّارَ﴾ در پایان هم حکم قطعی آنها عذاب الیم است: ﴿ولَهُم عَذابٌ اَلِیم﴾، بنابراین آنان در محدوده عذابْ غوطهور و بین آن آغاز و این انجام در آتش مستغرقاند.
عذابهای چهارگانه ظاهری و باطنی که در این آیه مطرح شده و بر آنان احاطه یافته محصول احاطه خطیئه آنهاست: ﴿واَحطَت بِهِ خَطِیتُهُ) ۱
اشارات و لطایف
۱- عمومیّت تکلیف ابلاغ و عذاب کتمان
آیاتی که در آن کتمان حق مطرح شده ناظر به خصوص اهل کتاب نیست. همانگونه که حکم مذکور در آنها مخصوص احبار و رهبان و علمای اهلکتاب نیست، بلکه هر عالم دینی در هر آیینی، خواه اسلام، مسیحیت یا یهودیت، موظف است که پیام دین خدا را بدون تحریف و افزایش یا کاهش به مردم ابلاغ کند، عذابی نیز که بر کتمان کردن حق در آن آیات ذکر شده تنها دامنگیر اهل کتاب نیست، بلکه هر عالم دینی در هر عصر و مصری که حق را کتمان کند و به نام خدا و به جای حق، باطل بگوید یا بنویسد، به آن عذاب گرفتار خواهد شد، چنان که در ناحیه مثبت نیز آنچه مطرح شده صبغه جهانی دارد و به زمان و زمین معین اختصاص ندارد؛ مانند ارزش مثبت ایمان به مبدأ و
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۸۱٫
۴۱
معاد و انجام عمل صالح که مخصوص هیچ دینی نیست ۱ و نتیجه آن بهره هر کسی میشود که در عصر دین خود واجد آنها بوده است.
کتاب آسمانی، هم برای پیامبر و هم برای مردم نازل شده است، از اینرو خداوند، انزال و تنزیل را در یک آیه به طور یکسان به پیامبر و مردم نسبت داده، تنها با این تفاوت در تعبیر که نسبت به پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) انزال و نسبت به امت تنزیل است: ﴿واَنزَلنا اِلَیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم) ۲ بنابراین، پایان سیر وحی، دلهای مردم است؛ نه قلب مبارک پیامبرص. همانگونه که فرشتگان الهی مسیر ابلاغ وحی هستند، قلب، زبان و لبهای مطهّر رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز مسیر ابلاغ وحی است. وحی پس از اینکه بر قلب آن حضرت فرود آمد: ﴿نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمین ٭ عَلی قَلبِکَ) ۳ بر زبان آن حضرت جاری میشود: ﴿وما یَنطِقُ عَنِ الهَوی ٭ اِن هُوَ اِلاّوحی یوحی) ۴ این وحی از زبان رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تا سامعه و باصره و عاقله مردم هم معصومانه میرسد، آنگاه هر کس خواست آن را میپذیرد و هر کس نخواست نمیپذیرد: ﴿لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَنبَیِّنَهٍ ویَحیی مَن حَی عَن بَیِّنَهٍ) ۵ بر این اساس، وحی خدا و کتاب آسمانی به واسطه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به همه افراد امت آن حضرت رسیده و حجت خدا بر همگان تمام شده است، اگرچه هیچیک از امتِ آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، پیامبر نیستند و تنها نبی و مرسل و گیرنده وحی شخص پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۶۲؛ سوره مائده، آیه ۶۹٫
^ ۲ – ـ سوره نحل، آیه۴۴٫
^ ۳ – ـ سوره شعراء، آیات۱۹۴ ۱۹۳٫
^ ۴ – ـ سورهنجم، آیات۳ ۴٫
^ ۵ – ـ سوره انفال، آیه۴۲٫
۴۲
غرض آنکه امتداد وحی با رسیدن به قلب پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قطع نمیشود و در آنجا نمیماند، پس از آن نیز آنچه از پیامبر به مردم میرسد تا حجت بالغه تمام شود کلاماللّه و تتمه و دنباله وحی است؛ نه کلام رسولاللّه و کلام آدمی، ازاینرو بر مؤمنان مستحب است هرگاه خطاب ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا﴾ را میشنوند و وحی و کلام الهی را از پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تحویل میگیرند، «لبّیک» بگویند ۱٫
خدای سبحان به انبیا(علیهمالسلام) کتاب و حکم و نبوت بخشید و کتاب را به وسیله آنان به عالمان داد. اکنون وظیفه عالمان است که آن وحی را گرفته و مردم را به «اللّه» دعوت کنند؛ نه به خود: ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ اَن یُؤتِیَهُ اللّهُ الکِتبَ والحُکمَ والنُّبُوَّهَ ثُمَّ یَقولَ لِلنّاسِ کونوا عِبادًا لی مِن دونِ اللّهِ ولکِن کونوا رَبّنِیّینَ بِما کُنتُم تُعَلِّمونَ الکِتبَ وبِما کُنتُم تَدرُسون) ۲ جمله ﴿ما کانَ لِبَشَرٍ﴾ به کمک ذیل و از لحاظ ملاک شامل همه انسانها در برابر همه ادیان الهی است.
همانگونه که هیچ پیامبری پس از دریافت این سمتهای الهی مردم را به سوی خویش دعوت نکرد، هیچ عالم دینی هم مجاز نیست از حکم خدا به سود خود بهره جسته و مردم را به جای دعوت به خدا، به سوی خود فراخواند و بگوید: بنده من باشید. اگر کسی، خواه یهودی، مسیحی یا مسلمان، دین را تحریف و کتاب خدا، خواه تورات، انجیل یا قرآنکریم را تفسیر به رأی کرد و رأی خود را به مردم عرضه کرد، نه حکم خدا را، در حقیقت مردم را به عبادت خویش فراخوانده و گفته است: بنده من باشید.
عالمانِ به کتاب الهی باید بکوشند «ربّانی» باشند: ﴿ولکِن کونوا رَبّنِیّینَ
^ ۱ – ـ عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۹۴ ۱۹۶؛ بحار الاَنوار، ج۸۲، ص۳۴ ۳۲٫
^ ۲ – ـ سوره آلعمران، آیه۷۹٫
۴۳
بِما کُنتُم تُعَلِّمونَ الکِتبَ وبِما کُنتُم تَدرُسون﴾. عالم «ربّانی» کسی است که هم پیوند او با پروردگار خود و هم تدبیر و تربیت وی نسبت به دیگران شدید و قوی است. راه عالم ربانی شدن، تعلیم خالصانه کتاب الهی و درس و بحث بر محور آن کتاب و علوم مستفاد از آن است: ﴿کونوا رَبّنِیّینَ بِما کُنتُم تُعَلِّمونَ الکِتبَ وبِما کُنتُم تَدرُسون﴾ و این راه همواره باز است. علمای ربانی بالاصاله انبیا و اولیای الهی(علیهمالسلام) هستند، سپس شاگردان راستین آنها.
تکلیف و حکم به ربّانی شدن و دعوت به الله، نه به خود، همانگونه که در طرف اثباتْ به علمای اهل کتاب اختصاص ندارد، در جانب نفی و سلب هم مخصوص آنان نیست. این مطلب را از آیات مورد بحث نیز به خوبی میتوان استفاده کرد، زیرا دلیلی نیز که در این آیات بر آن اقامه شده، که ﴿ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الکِتبَ بِالحَقِّ واِنَّ الَّذینَ اختَلَفوا فِی الکِتبِ لَفی شِقاقٍ بَعید) ۱ عام و شامل همه عالمان دینی در همه ادیان، اعم از یهودیت و مسیحیت و اسلام است.
۲- نابینایی و ناشنوایی محجوبانْ در آخرت
مشاهده جمال خدا و شنیدن کلام او از هر نعمتی گواراتر و برای بهشتیان بالاترین نعمتِ بهشت است، از اینرو چهرههایی بشاش دارند: ﴿وُجوهٌ یَومَئِذٍ ناضِرَه ٭ اِلی رَبِّها ناظِرَه) ۲ و نشان طراوت مشاهده حق از صورتهای آنان نمایان است: ﴿تَعرِفُ فی وُجوهِهِم نَضرَهَ النَّعیم) ۳ البته خدای سبحان هرگز، حتی
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه۱۷۶٫
^ ۲ – ـ سوره قیامت، آیات۲۲ ۲۳٫
^ ۳ – ـ سوره مطففین، آیه۲۴٫
۴۴
با شهود عقلی، بیواسطه و بدون حجاب دیده نخواهد شد.
توضیح اینکه خداوند به سه نحوه و از سه راه با انسان سخن میگوید؛ او کلام خود را یا وحیانی (به اصطلاح خاص) و بیواسطه و بدون حجاب به مردم میرساند، یا باواسطه و از پشت حجاب با آنان بیان میکند یا با ارسال فرشته و پیامبر به مردم القا میکند، چنانکه فرمود: ﴿وما کانَ لِبَشَرٍ اَن یُکَلِّمَهُ اللّهُ اِلاّوَحیًا اَو مِن ورایئ حِجابٍ اَویُرسِلَ رَسولاًفَیوحِی بِاِذنِهِ ما یَشاءُ اِنَّهُ عَلی حَکیم) ۱ آن سخن به هر وسیلهای که به انسان برسد «کلام الله» است و درحقیقتْ خدا با انسان سخن گفته است؛ لیکن در همان قسمِ بدون واسطه نیز حتی رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که موجودی محدود است کلام خدا را در حجاب تعیّن خود میشنود، چنانکه خدای سبحان را که ﴿نورُ السَّموتِ والاَرضِ) ۲ است و بیواسطه تجلّی کرده، در حجاب تعیّنِ مخصوص و حدّ خاص خود میبیند، پس همّتِ خداشناسی هرچند بلند باشد و به حدّ همّت نبوی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و علوی(علیهالسلام) برسد و فطانت و هوشمندی خدایابی هرچند عمیق باشد، به اوج و عمق لقای خداوند نمیرسد، زیرا همان کس که گفت: من آن نیستم که خدای نادیده را بپرستم: «ما کنت أعبد ربّاً لم أره» ۳ فرمود: خدا را چنانکه هست نمیتوان ادراک کرد: «لایُدْرکه بُعد الهمم ولایناله غوْص الفِطن» ۴ پیامبر و امام(علیهماالسلام) نیز موجودی امکانی و محدودند، و محدود حتی اگر بیواسطه با نامحدود سخن گوید چنین نیست که بیحجاب او را ببیند یا کلام او را بشنود،
^ ۱ – ـ سوره شوری، آیه۵۱٫
^ ۲ – ـ سوره نور، آیه۳۵٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۱، ص۱۳۸٫
^ ۴ – ـ نهج البلاغه، خطبه۱٫
۴۵
زیرا هرچند بین خداوند و او غیر از خود او واسطه دیگری نیست؛ لیکن به هر حال با حجاب خودْ خدا را مشاهده میکند، پس مقصود از بدون واسطه سخن گفتن در اینجا آن است که با حجاب کمتر سخن او را میشنود.
در قیامت که بسیاری از افراد به معارف الهی بهتر نایل میشوند، آن کس که با حجاب گناه محشور شده از مشاهده جمال خدا و شنیدن کلام او محجوب است. منشأآن ندیدن و نشنیدن این است که گناه به صورت رین و چرک درآمده و بر جان تبهکار نشسته و زنگاری بر آینه شفاف دل و فطرت او شده است: ﴿کَلاّبَل رانَ عَلی قُلوبِهِم ما کانوا یَکسِبون ٭ کَلاّاِنَّهُم عَن رَبِّهِم یَومَئِذٍ لَمَحجوبون) ۱ این حجاب، در چشم، در گوش و در شامّه اوست، ازاینرو با اینکه بوی بهشت در قیامت از فاصله چندین فرسخی به شامه مردم میرسد، این عدّه بوی بهشت را استشمام نمیکنند ۲ ، گرچه بوی بد جهنم را احساس میکنند، چنانکه خطاب ﴿اخسَئوا فیها ولاتُکَلِّمون) ۳ و زفیر و شهیق دوزخ را میشنوند: ﴿سَمِعوا لَها تَغَیُّظًا وزَفیرا) ۴ ﴿سَمِعوا لَها شَهیقًا وهِی تَفور) ۵ و ملائکه عذاب و شعلههای آتش جهنم را به خوبی میبینند: ﴿یَومَ
^ ۱ – ـ سوره مطفّفین، آیات۱۴ ۱۵٫ هر کاری، در جان انسان اثری دارد. انجام کار حلال به منزله تصفیه نفس، و نقش آن غبارروبی از آینه دل و تطهیر آن است و ارتکاب حرام به منزله غبارآلودکردن صفحه نفس است، و رینی که بر آینه جان مینشیند و همه صفحه آن را فرامیگیرد حاصل تراکم آن غبارها و تجسّم همان اعمال حرام است.
^ ۲ – ـ الکافی، ج۲، ص۳۴۸٫
^ ۳ – ـ سوره مؤمنون، آیه۱۰۸٫
^ ۴ – ـ سوره فرقان، آیه۱۲٫
^ ۵ – ـ سوره ملک، آیه۷٫
۴۶
یَرَونَ المَلئِکَهَ لابُشری یَومَئِذٍ لِلمُجرِمینَ) ۱ ﴿وَرَءَا المُجرِمونَ النّارَ) ۲ و میگویند: ﴿رَبَّنا اَبصَرنا وسَمِعنا) ۳ با اینکه آنان در قیامت، کور و کرند: ﴿ونَحشُرُهُم یَومَ القِیمَهِ عَلی وُجوهِهِم عُمیًا وبُکمًا وصُمًّا) ۴ ﴿ونَحشُرُهُ یَومَ القِیمَهِ اَعمی) ۵
راز این مطلب آن است که کوری و کری در آخرت مانند نابینایی و ناشنوایی در دنیا نیست و نابینایان و ناشنوایان این نشئه همانند کورها و کرهای آن نشئه نیستند. کوری و کری در دنیا امری طبیعی است و از اینرو نابینا همانگونه که بَدان را نمیبیند از دیدن نیکان نیز محروم است، و ناشنوا همانطور که صدای بد را نمیشنود از شنیدن صوت خوب هم عاجز است؛ اما کوران و کران آخرت چنین نیستند؛ آنها فقط اشیا و اصوات خوب را نمیبینند و نمیشنوند.
سِرّ اینکه تبهکاران با آن کوری و کری، آتش را میبینند و شهیق و زفیر آن را میشنوند این است که کوری و کری آخرت، محصول کوری و کری آنها در دنیاست. آنان در دنیا با اینکه چشم و گوش داشتند فقط محرمات را میدیدند و میشنیدند و با آن چشم و گوش، آیات الهی را نمیدیدند و صدای دعوت انبیا و اولیای الهی را نمیشنیدند. باطن این ویژگی در قیامت ظهور میکند، ازاینرو چشم و گوش آنها نسبت به رحمت، نعمت، مغفرت و بهشت واقعاً
^ ۱ – ـ سوره فرقان، آیه۲۲٫
^ ۲ – ـ سوره کهف، آیه۵۳٫
^ ۳ – ـ سوره سجده، آیه۱۲٫
^ ۴ – ـ سوره اسراء، آیه۹۷٫
^ ۵ – ـ سوره طه، آیه۱۲۴٫
۴۷
نابینا و ناشنواست. چشم دارند ولی از باصره و نور بیبهرهاند؛ اما آنگاه که به دوزخ رسیدند واقعاً آتش را میبینند؛ همچنین گوش دارند ولی نسبت به کلام تشریفی خداوند کر و ناشنوایند؛ اما عتاب خدای سبحان را که به صورت: ﴿اخسَئوا فیها ولاتُکَلِّمون) ۱ ظهور میکند به خوبی میشنوند. برای این عده، ادراک نور مؤمنان و گفت و شنود با آنان در اینباره نیز عذاب است: ﴿یَومَ یَقولُ المُنفِقونَ والمُنفِقتُ لِلَّذینَ ءامَنوا انظُرونا نَقتَبِس مِن نورِکُم قیلَ ارجِعوا وراءَکُم فَالتَمِسوا نورًا) ۲ آنان از شنیدن کلمات خوب مؤمنان و مشاهده نور آنها و التذاذ از آن محروماند و فقط با ادراک (نه دیدنِ) نورانیت مؤمنان حسرت میبرند. تحسّر و تأسف آنها در این است که تنعّم و نورانیت مؤمنان و حرمان و ظلمت خویش را ادراک کنند. همین اطلاع برای آنان عذاب است و اگر آن را نمیفهمیدند حسرت و رنج نداشتند.
بحث روایی
۱- شأن نزول
عن ابن عباس قال: نزلت هذه الآیه فی رؤساء الیهود و علمائهم کانوا یصیبون من سفلتهم الهدایا و الفضل وکانوا یرجون أن یکون النبی المبعوث منهم فلمّا بعث الله محمّداً(صلّی الله علیه وآله وسلّم) من غیرهم خافوا ذهاب مأکلتهم و زوال ریاستهم فعمدوا إلی صفه محمّد فغیّروها ثمّ أخرجوها إلیهم وقالوا: هذا نعت النبی الّذی یخرج فی اخر الزمان لا یشبه نعت هذا النبی فإذا نظرت السفله إلی النعت المغیر
^ ۱ – ـ سوره مؤمنون، آیه۱۰۸٫
^ ۲ – ـ سوره حدید، آیه۱۳٫
۴۸
وجدوه مخالفاً لصفه محمّد فلم یتّبعوه فأنزل الله: ﴿اِنَّ الَّذینَ یَکتُمونَ ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ الکِتبِ) ۱
اشاره: حُبّ دنیا رأس هر خطیئه است. احبار و رهبان دلباخته دنیا، آلوده به خطای تحریف و کتمان شدهاند. نشناختن دنیا و آگاه نبودن پیشوایان از فتنههای پلید آن از یکسو و تقلید بدون تحقیق پیروان از سوی دیگر هم مایه گمراهی عالمان دین فروش شد و هم پایه ضلالت جاهلان تهی مغز و آنچه درباره فرعون و پیروان کوته نظر وی وارد شده: ﴿فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعوهُ) ۲ درباره اینگونه از قائدانِ ضریرْ و قاعدانِ حفیف مغز صادق است.
۲- کیفر کتمان فضایل اهل بیتِ نبوّت(علیهمالسلام)
«قال الله عزّ وجلّ فی صفه الکاتمین لفضلنا أهل البیت: ﴿اِنَّ الَّذینَ یَکتُمونَ ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ الکِتبِ﴾ المشتمل علی ذکر فضل محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) علی جمیع النبیین و فضل علیّ(علیهالسلام) علی جمیع الوصیین ﴿ویَشتَرونَ بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ یکتمونه لیأخذوا علیه عرضاً من الدنیا یسیراً و ینالوا به فی الدّنیا عند جهال عباد الله ریاسه قال الله تعالی ﴿اُولئِکَ ما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم﴾ یوم القیامه ﴿اِلاَّالنّارَ﴾ بدلاً من[إصابتهم] الیسیر من الدنیا لکتمانهم الحقّ ﴿ولایُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَومَ القِیمَهِ﴾ بکلام خیر بل یکلّمهم بأن یلعنهم و یخزیهم و یقول: بئس العباد أنتم غیّرتم ترتیبی و أخّرتم من قدمته و قدّمتم من أخّرته و والیتم من عادیته و عادیتم من والیته ﴿ولایُزَکّیهِم﴾ من ذنوبهم لأنّ الذنوب إنّما تذوب و تضمحل إذا قرن بها
^ ۱ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۴۰۹؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۶۸، با اندکی تفاوت.
^ ۲ – ـ سوره زخرف، آیه ۵۴٫
۴۹
موالاه محمّد و علی و آلهما الطیّبین(علیهمالسلام) فأمّا ما یقرن بها الزوال عنموالاه محمّد و آله(علیهمالسلام) فتلک ذنوب تتضاعف و أجرام تتزاید و عقوباتها تتعاظم ﴿ولَهُم عَذابٌ اَلِیم﴾ موجع فیالنار» ۱
اشاره: أ. عترت طاهرین(علیهمالسلام) عِدل کتاب الهی و در بسیاری از احکام مشترکاند، پس کتمان ولایت آن ذوات قدسی همسان کتمان آیات کتاب خداست.
ب. ولایت اهل بیت عصمت(علیهمالسلام) در متن کتاب آسمانی آمده است. کتمان آن در حقیقت کتمان چیزی است که خداوند نازل کرده است.
ج. همانطورکه در تحلیلهای تعلیلی گذشته معلوم شد کتمان هر حقیقت دینی موجب پیامدهای تلخ کیفری است. ولایت اهل بیت عصمت(علیهمالسلام) که از عناصر محوری اسلام است کتمان پذیر نبوده و تحریف آن قابل اغماض نیست، از اینرو سیئه دنیا و عقاب آخرت را به همراه دارد.
۳- همگونی کیفر فحشا با کتمان حق
عن جعفر بن محمّد الصادق(علیهالسلام) أنّه قال: «ثلاثه لایکلّمهم الله یوم القیامه و لایزکّیهم و لهم عذاب ألیم: الشیخ الزانی و الدیّوث و هو الّذی لایغار و یجتمع الناس فی بیته علی الفجور و المرأه توطیئ فراش زوجها» ۲
اشاره: از نصوص گذشته که پیامدهای تلخ کتمان وحی الهی را بازگو میکرد، هیچگاه حصر استفاده نمیشود، بنابراین ممکن است برخی از
^ ۱ – ـ التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری(علیهالسلام)، ص۴۶۱ ۴۶۲٫
^ ۲ – ـ ر.ک: الکافی، ج۵، ص۵۳۷؛ دعائم الاِسلام، ج۲، ص۴۴۸، ح۱۵۷۰٫
۵۰
گناهان بزرگ دیگر در خصوص عدم مکالمه تشریفی و عدم تزکیه تکوینی و… شریک کتمان وحی خدا باشد، چنان که قرطبی از صحیح مسلم نقل کرده که شیخ زانی، مَلِک کذّاب و عیالوارِ مستکبر، مورد تکلم و نظر خداوند نبوده و عذاب الیم برای آنهاست.
قرطبی سرّ اختصاص اینگروه به عذاب الیم را این دانسته که گناه آنان فقط به عنوان دشمنی و سبک شمردن حکم خداست، زیرا نیازی به این امور ندارند ۱٫ این حدیث و مانند آن نشان عدم حصر در موارد یاد شده است.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۲۱٫
۵۱
بازدیدها: 224