اِنّ الّذين يكتمون ما اَنزل الله من الكتب ويشترون به ثمناً قليلاً اُولئِك ما يأكلون في بطونهم اِلّاالنّار ولايكلّمهم الله يوم القيمة ولايزكّيهم ولهم عذاب اَليم (174)
گزيده تفسير
تحريف دين و كتاب خدا، با تعويض آيات آن در كتابت يا تفسيرِ به رأي در مقام تبليغ، به قصد كتمان حق، سرانجامِ حُبّ دنيا و وسيله قرار دادن دين براي دنياست.
كتمانكننده حق كه كالاي دين را در معرض فروش گذاشته، حتي اگر همه دنيا را كه گذراست به او دهند، در اين داد و ستد مغبون است، زيرا متاعي گرانمايه و ابدي را به ثمني زوالپذير و ناچيز تبديل كرده است.
كتمان حق، چيزي از دين و حق براي انسان باقي نميگذارد تا كتمانكننده حق، گاهي نيز از غير آتش تغذيه كند، از اينرو تنها غذاي دين فروش، آتش است و او همه شكم خود را از آتش پر ميكند.
خداي سبحان با كتمانكنندگان حق، مكالمه تشريفي ندارد و آنان سخن
27
لطف آميز خدا را نميشنوند.
خداوند تكويناً كتمانكننده حق را كه به سوء اختيار، خود را از توفيق و فيض خاصي كه سبب تطهير است محروم كرده تزكيه نميكند، چنان كه او را به طهارت نسبت نميدهد و طاهر و زكي نميداند.
حكم نهايي و قطعي كتمانكنندگان حق و دينفروشان، عذاب اليم است و آنها بين آن آغاز، يعني آتشخواري باطني، و اين انجام، يعني آتشسوزي ظاهري، در آتش مستغرق هستند.
احاطه عذابهاي چهارگانه ظاهري و باطني مذكور در آيه مورد بحث بر آنان، محصول احاطه خطيئه آنهاست.
تفسير
مفردات
قليلاً: قِلّت، دو معنا دارد: يكي ناچيزي و ديگري بيثباتي 1. قليل، صفت مُشْبِهه از معناي نخست و در مقابل كثير است.
مقصود از «قَليلاً» در آيه مورد بحث، ناچيز بودن نفسي (نه نسبي) ثمني است كه احبار و رهبان در برابر كتمان حق دريافت ميكردند.
بطونهم: بطن در هر چيزي در برابر ظَهر آن چيز است 2 ؛ مانند بطن و ظهر زمين و مانند آستر و رويه در لباس: ﴿مُتَّكِئينَ عَلي فُرُشٍ بَطائِنُها مِنستَبرَقٍ) 3 بطن در انسان و ساير حيوانات همان معده و امعاء و ساير
^ 1 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج5، ص3.
^ 2 – ـ مفردات، ص130، «ب ط ن».
^ 3 – ـ سوره الرحمن، آيه 54.
28
جهاز هاضمه است 1.
تناسب آيات
آيات گذشته مواضع اهل كتاب را در برابر پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و قرآن آشكار ساخته و توضيح ميداد كه آنها برخي حلالها را حرام كرده و در دينِ خدا بدعتگذاري كردند. در ادامه همان روشنگري اكنون بيان ميكند كه آنان رهآورد وحي در وصف پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را كتمان كرده و با تحريف و تبديل ما اَنزلالله آنچه را حق و صحيح بود پنهان كردند و با نسبت دادن مطالبي باطل و خطا به دين، با دين تجارت كرده و آن را وسيله ارتزاق قرار دادند 2. نكته مستفاد از اين بيان آن است كه علماي بنياسرائيل بر حقانيت و تفاصيل احكام و معارفي كه در آيات قبل بيان شد گواه و آگاه بودند، بدين سبب يادآوري خطر كتمان در اينجا مناسب بود، به ويژه آنكه در سوره بقره از اين پس باب گفتوگو با آنها بسته ميشود و از همينرو آيات كتمان در اينجا، هم اهل كتاب و هم اهل قرآن را شامل است 3.
بيان محرمات در آيه قبل اشاره داشت به عيب كساني كه جاهلانه يا بر اساس تقليد كوركورانه طيباتِ حلال را وانهاده و محرماتِ مقابل آنها را حلال ميشمردند. بدين مناسبت در پي آن به نحو تعييب و سرزنش مجدداً از عيب كساني سخن گفت كه از ترس از دست دادن بهرهمنديهاي دنيايي، حق را بهويژه درباره قرآن و پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كتمان ميكردند. اينان از دو جهت
^ 1 – ـ التحقيق، ج1، ص275، «ب ط ن».
^ 2 – ـ التفسير المنير، مج1 2، ج2، ص90.
^ 3 – ـ الاساس في التفسير، ج1، ص384.
29
سزاوار مذمت بودند؛ يكي نفس خوردن سُحْت و مال حرامي كه به حرمت آن علم داشتند و مآل آن اعراض از طيبات و موافقت با مشركان بود. ديگر اينكه اساس آن حرامخواري كتمان حقي بود كه به آن علم داشتند 1 ، براين اساس، آيه مورد بحث ملحق به آيه 159 همين سوره و بازگشت به احتجاج با اهل كتاب است. البته به مناسبت بيان محرمات در آيه قبل، مسلمانان را از كاري كه يهود در دين خود كردند، يعني از تحليل محرمات الهي و تحريم حلال الهي برحذر ميدارد 2.
به هر تقدير، آيه مورد بحث به ماقبل متصل است؛ خواه آيات قبل محاجّه با اهل كتاب باشد يا اينكه آغاز بيان مجموعهاي از احكام دين باشد. بنابر وجه دوم، آيه مورد بحث نيز يكي از آن احكام را تقرير ميكند، زيرا خداوند در آيه 168 اباحه همه طيبات را بيان كرد؛ امّا سران اهل كتاب با كتمان حقايق كتابهاي آسماني چيزهايي را بر مردم تحريم كردند كه خداوند تحريم نكرده و اموري را براي آنان تشريع ميكردند كه خداوند تشريع نكرده است 3.
٭ ٭ ٭
دين فروشي با تحريف و كتمان حق
در جاهليت، همانگونه كه مشركان حجاز با بدعتگذاري و تشريع، اشيايي را تحليل يا تحريم ميكردند، علماي اهل كتاب نيز به ميل حكّام يا براي جلب رضاي مردم گاهي برخي حلالها را حرام و بعضي حرامها را حلال ميكردند.
^ 1 – ـ نظم الدرر، ج1، ص319 320.
^ 2 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج2، ص121.
^ 3 – ـ تفسير المنار، ج2، ص101.
30
خداي سبحان همانطور كه درباره مشركان فرمود: تحليل و تحريم فقط بايد به وحي الهي باشد 1 ، با بياني مشابه درباره احبار و رهبان و علماي تورات و انجيل نيز ميفرمايد: تحليل و تحريم، طبق ميل خود يا ديگران، در حقيقت تحريف كتابِ خداست و غرض از اين فتوا و تفسير و دين فروشي نيز خريدن و گرفتن متاع دنياست.
اين حكم، كلي است؛ دليلي نيز كه در آيات بعد بر آن ذكر شده عام است، از اينرو چنانكه در بحث اشارات و لطايف توضيح آن خواهد آمد، مسلماني هم كه در بيان احكام الهي تابع ميل ديگران باشد در اين حكم عام داخل است. هر كس دين خود را وسيله دنيا قرار دهد و حقيقتي از حقايق ديني را كتمان يا تحريف كند، همچون آن گروه از علماي اهل كتاب كه آيه از لحاظ مورد ناظر به آنهاست، به كتمان حق مبتلا ميشود.
كتمان حق در اصول و فروع
كتمان حق، در دو بخش اصول و فروع دين بوده است. نمونه آن در بخش اصول دين آن است كه در كتابهاي آسماني تورات و انجيل، رسالت خاتم انبيا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و اوصاف آن حضرت چنان به روشني بيان شده كه علماي اهل كتاب با آن نشانهها رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را در حدّ شناخت حسّي، همانند شناخت بياشتباه اعضاي يك خانواده از يكديگر، ميشناختند، با اين حال آن را كتمان ميكردند: ﴿اَلَّذينَ ءاتَينهُمُ الكِتبَ يَعرِفونَهُ كَما يَعرِفونَ اَبناءَهُم واِنَّ فَريقًا مِنهُم لَيَكتُمونَ الحَقَّ وهُم يَعلَمون) 2
^ 1 – ـ سوره انعام، آيات 152 138 و سوره توبه، آيات 3736.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه146.
31
كتمان حق در بخش فروع دين، كه آيه ﴿يُحَرِّفونَ الكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ) 1 ناظر به آن است، هرچند مقيد به آن نيست، كتمان حرامها و حلالهاي الهي و بيان احكامي طبق ميل و پذيرش حكّام وقت است.
كتمان حق با تحريف كتاب و تفسير به رأي
تحريف آيات الهي براي كتمان حق، دو گونه است؛ يكي اينكه هنگام كتابت، اصل آيات را عوض كنند. اين نحو تبديل، همان تحريف رسمي است كه آيه ﴿فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَكتُبونَ الكِتبَ بِاَيديهِم ثُمَّ يَقولونَ هذا مِن عِندِ اللّهِ) 2 ناظر به آن است. نحوه ديگر، تحريف در مقام تبليغ و بيان احكام و همراه با تفسير به رأي است. فتوافروشان در اين مقام براي اينكه مردم فتواي تحريفشده را به عنوان كتاب و دين خدا تلقي كنند، آن را به خداوند نسبت داده، عالمانه به خداي سبحان دروغ بسته و فتواي دروغين را حكم خدا ميدانند: ﴿واِنَّ مِنهُم لَفَريقًا يَلوونَ اَلسِنَتَهُم بِالكِتبِ لِتَحسَبوهُ مِنَ الكِتبِ وما هُوَ مِنَ الكِتبِ ويَقولونَ هُوَ مِن عِندِ اللّهِ وما هُوَ مِن عِندِ اللّهِ ويَقولونَ عَلَي اللّهِ الكَذِبَ وهُم يَعلَمون) 3
در تفسير آيه شريفه ﴿ولاتَلبِسُوا الحَقَّ بِالبطِلِ وتَكتُموا الحَقَّ واَنتُم تَعلَمون) 4 و نيز ذيل آيه 146 سوره بقره، به اختصار درباره كتمان حق بحث شد و نياز به تكرار نيست.
^ 1 – ـ سوره نساء،آيه46.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه79.
^ 3 – ـ سوره آلعمران، آيه78.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه42.
32
تذكّر: فخر رازي از ابن عباس تحريف تورات و انجيل را ياد كرده و گفته است: اين مطلب نزد متكلّمان ممتنع است، زيرا دو كتاب ياد شده از شهرت و تواتر برخوردارند و تغيير آنها ممكن نيست، بلكه مقصود همان تأويلات ناصواب است 1. لازم است عنايت شود كه اثبات تواتر دو كتاب ياد شده آسان نيست.
راز زيانكاري كتمانكننده حق
كساني كه آيات الهي و احكام ديني را كتمان كرده وآنچه را مطابق هوا و هوس زمامداران سياسي و ديگران است به عنوان حكمالله بيان كردند و در حقيقت با فروش دين، دنيا را خريدند: ﴿ويَشتَرونَ بِهِ ثَمَنًا قَليلاً﴾، در اين داد و ستد مغبون هستند، زيرا مقام گرانمايه را از كف دادند و متاع اندك گرفتند. معناي اين سخن آن نيست كه حاكمان يا ديگران در برابر اين فتوا به دينفروشان مال كم ميدادند، تا توهم شود اگر آنان مال بيشتري ميگرفتند مغبون نبودند، زيرا اولاً طبق توضيح آينده، قلّت آن ثمن، نَفْسي است؛ نه نسبي. ثانياً وصف ثمن به قلّت در اينجا وصف توضيحي است؛ نه احترازي؛ به اين معنا كه آن ثمن، قليل است.
توضيح اينكه برخلاف مفهوم اقل و اكثر كه همواره نسبي است، قلّت و كثرت هم ميتواند نسبي و اضافي باشد و هم ميتواند نفسي باشد. آياتي از قبيل ﴿ثُلَّةٌ مِنَ الاَوَّلين ٭ وثُلَّةٌ مِنَ الاءاخِرين) 2 و ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثيرًا ويَهدي بِهِ كَثيرًا
^ 1 – ـ التفسير الكبير،مج3، ج5، ص28 30.
^ 2 – ـ سوره واقعه، آيات 39 40.
33
وما يُضِلُّ بِهِ اِلاَّالفسِقين) 1 شاهد جمع دو قليل در برابر هم و دو كثير در قبال هماند.
دنيا، هم فينفسه قليل است: ﴿مَتعُ الدُّنيا قَليلٌ) 2 و هم در سنجش و مقايسه با آخرت، اندك است: ﴿فَما مَتعُ الحَيوةِ الدُّنيا فِي الاءاخِرَةِ اِلاّقَليل) 3 آنچه گذراست ارزنده نيست و دنيا از همينرو في نفسه كم است، و آخرت از آنرو كه شيئي ابدي است في نفسه فراوان است، بنابراين اگر همه معادن دنيا را هم به احبار و رهبان ميدادند كه در مقابل آن، دين خدا را تحريف كنند آنها همچنان مغبون بودند، زيرا شيئي ابدي را داده و ثمني زوالپذير گرفتند. بر همين اساس اگر همه دنيا را به كسي دهند و از او كتمان حق دريافت كنند، آن شخص همچنان مغبون است.
تذكّر: «اشتراء» در اينجا به معناي شراء و فروختن است، زيرا آنچه به طبع اول مطرح است همانا نقل آيات الهي و ما انزل الله و انتقال بهاست؛ يعني كاتمان چيزي را به عنوان كالا يا كار ميدهند و بها يا مزدي را در قبال آن دريافت ميكنند.
وقوع حرف «باء» بر ثمن يا مثمن در هر مورد براي نكتهاي خاص است. در مواردي همچون آيه مورد بحث كه براي مقابله است، هم بر سر ثمن درميآيد و هم بر سر مثمن. در اين آيه بر سر مثمن واقع شده است. توضيح مبسوط در اين باره در تفسير آيه 41 همين سوره گذشت.
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 26.
^ 2 – ـ سوره نساء،آيه77.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 38.
34
كيفر كتمان حق
آنچه دين فروش در برابر كتمان حق ميگيرد به ظاهر لذيذ و گواراست؛ ليكن در باطن، آتش است و او چيزي جز آتش نميخورد: ﴿اُولئِكَ ما يَأكُلونَ فيبُطونِهِم اِلاَّالنّارَ﴾، «النّار حفّت (حجبت) بالشهوات» 1 اين آتش به «غرام» 2 و «لزام» 3 وصف شده و همچون غريم و طلبكاري كه بدهكار را رها نميكند، ملازم تبهكار است و او را رها نميكند؛ چنين آتشي براي هيچكسي قابل تحمّل نيست.
تعبير و بيان حصري جمله ﴿اُولئِكَ ما يَأكُلونَ في بُطونِهِم اِلاَّ النّار﴾ افزون بر افاده اين مطلب كه عملِ قبيح و مال حرام، به ظاهر مال و در باطن آتش است، به اين نكته نيز اشاره دارد كه گرچه برخي انسانها كه گاهي از مال حلال و گاه از حرام تغذيه ميكنند، هم آتش ميخورند و هم غير آتش، و همه شكم خويش را با آتش پر نميكنند، زيرا اصل دين آنها فيالجمله محفوظ است؛ ليكن كسي كه با دينفروشي تغذيه كند، تغذيه او فقط از آتش است و چيزي جز آتش نميخورد، زيرا كتمان حق و دينفروشي، چيزي از دين و حق براي چنين شخصي باقي نميگذارد تا گاهي از غير آتش و گاهي از آتش تغذيه كند. نكته ذكر ﴿في بُطونِهِم﴾ همراه با اكل: ﴿ما يَأكُلونَ في بُطونِهِم اِلاَّ النّار﴾ (با اينكه خوردن مربوط به بطن است) نيز براي همين مطلب ادبي است. توضيح اينكه اين تعبير، يعني ذكر كلمه بطون بعد از كلمه اَكل، افزون بر اينكه
^ 1 – ـ نهج البلاغه، خطبه176.
^ 2 – ـ سوره فرقان، آيه65.
^ 3 – ـ سوره فرقان، آيه77.
35
بر حقيقي بودن اَكل دلالت ميكند، زيرا گاهي عنوان اَكل در معناي مجازي، يعني تصرف، استعمال ميشود، به معناي پركردن شكم است؛ يعني «خوردنِ در شكم» در برابر «خوردنِ در بعض شكم» است 1.
برخي از نكات تأويلي اين تعبير به زودي بيان ميشود.
نتيجه تغذيه از راه دينفروشي، همان پر كردن شكم از آتش است كه در آيات ذيل بيان شده است: ﴿اَذلِكَ خَيرٌ نُزُلًااَم شَجَرَةُ الزَّقّوم ٭ اِنّا جَعَلنها فِتنَةً لِلظّلِمين ٭ اِنَّها شَجَرَةٌ تَخرُجُ في اَصلِ الجَحيم ٭ طَلعُها كَاَنَّه رُءوسُ الشَّيطين ٭ فَاِنَّهُم لاءكِلونَ مِنها فَمالِئونَ مِنهَا البُطون) 2 ﴿ثُمَّ اِنَّكُم اَيُّهَا الضّالّونَ المُكَذِّبون ٭ لاءكِلونَ مِن شَجَرٍ مِن زَقّوم ٭ فَمالِئونَ مِنهَا البُطون ٭ فَشرِبونَ عَلَيهِ مِنَ الحَميم ٭ فَشرِبونَ شُربَ الهيم ٭ هذا نُزُلُهُم يَومَ الدّين) 3
گروه مزبور، شكم خود را از «شجره زقوم» پر ميكنند. شجره خبيث زقوم، درخت نسوزي است كه در اصل دوزخ ريشه دارد و از آنجا سر برميآورد و با آتش آبياري و تغذيه ميشود و شكوفههاي آن مانند سرهاي شيطانهاست 4. اين درخت، محصول فتنه تبهكاران و ظالمان است.
قرآن كريم از تغذيه و پركردن شكم كتمان كنندگان حق از چنين آتشي، به «نُزُل» تعبير ميكند. «نُزُل» كه هم درباره بهشتيان و هم درباره دوزخيان آمده است، اولين پذيرايي را گويند كه در بدء ورود مهمانْ، قبل از پذيرايي اصلي و
^ 1 – ـ الكشاف، ج1، ص215.
^ 2 – ـ سوره صافّات، آيات6662.
^ 3 – ـ سوره واقعه، آيات 56 51.
^ 4 – ـ از مار نيز گاه به «شيطان» تعبير ميشود (اقرب الموارد، ج1، ص592؛ الصحاح، ج4، ص2144، «ش ط ن»).
36
مهمّ، به حضور او ميبرند. بخشهاي ديگري از تعذيب، مانند ﴿كُلَّما نَضِجَت جُلودُهُم بَدَّلنهُم جُلودًا غَيرَها) 1 و ﴿نارُ اللّهِ الموقَدَة ٭ اَلَّتي تَطَّلِعُ عَلَي الاَفئدَة) 2 به انتظار آنهاست كه ميتواند از پذيراييهاي اصلي محسوب شود.
در آيه مورد بحث و نيز آيه شريفه ﴿اِنَّ الَّذينَ يَأكُلونَ اَمولَ اليَتمي ظُلمًا اِنَّما يَأكُلونَ في بُطونِهِم نارًا) 3 در كنار ﴿يَأكُلونَ﴾، تعبير ﴿في بُطونِهِم﴾ آمده، با اينكه فعل ﴿يَأكُلونَ﴾ كافي بود، زيرا معلوم است كه آنچه خورده شود به شكم ميرسد. افزون بر اينكه آوردن عنوان لازم ضروري در كنار ذكر ملزوم يا ملازم مانند ﴿يَكتُبونَ الكِتبَ بِاَيديهِم) 4 ﴿ولاطئِرٍ يَطير بِجَناحَيهِ) 5 براي تثبيت مطلب است؛ شبيه ﴿ويَقتُلونَ النَّبِيّينَ بِغَيرِ الحَقِّ) 6 و ﴿ومَن يَدعُ مَعَ اللّهِ اِلهًا ءاخَرَ لابُرهنَ لَهُ) 7 زيرا قتل پيامبر حتماً بدون حق است و شرك قطعاً بيبرهان است. در ذكر ﴿في بُطونِهِم﴾ دو نكته نهفته را ميتوان يافت؛ يكي اينكه آتش در درون حرامخوار است؛ نه به اين معنا كه آن حرام در فضاي دهان و مري، آتش نيست و تنها آنگاه كه به شكم رسيد آتش است، بلكه مقصود اين است كه او در بطن و باطن چيزي جز آتش نميخورد. ديگر اينكه اشاره است به خط مشي اينگونه افراد كه بر شكم است، چنان كه برخي جنبندگان بر روي
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 56.
^ 2 – ـ سوره همزه، آيات 6 7.
^ 3 – ـ سوره نساء، آيه10.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 79.
^ 5 – ـ سوره انعام، آيه 38.
^ 6 – ـ سوره بقره، آيه 61.
^ 7 – ـ سوره مؤمنون، آيه 117.
37
شكم راه ميروند: ﴿فَمِنهُم مَن يَمشي عَلي بَطنِهِ) 1
محروميت از كلام تشريفي
در قيامت كه خداوند سبحان با اسما و اوصافي روشنتر تجلّي دارد، برخي انسانها، طبق توضيحي كه در مبحث اشارات و لطايف خواهد آمد، به مقدار سعه وجودي خود جمال الهي را ميبينند و كلام او را ميشنوند. خداوند در آنجا با بسياري از انسانها سخن ميگويد؛ ليكن با كتمان كنندگان حق، سخن نميگويد و اينان سخن خدا را نميشنوند: ﴿ولايُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَومَ القِيمَةِ﴾. مقصود آيه شريفه اين است كه خداوند با آنها مكالمه تشريفي ندارد و آنان كلام لطفآميز او را نميشنوند، وگرنه سخنان قهرآميز، مانند ﴿اخسَئوا) 2 را، خواه بيواسطه و خواه با واسطه فرشته، ميشنوند، چنانكه نگاه نكردن خدا به اين عدّه: ﴿ولايَنظُرُ اِلَيهِم) 3 با توجه به اينكه خداوند به همه چيز بيناست: ﴿بِكُلِّ شيئ بَصير) 4 بدين معناست كه خداي سبحان به آنها نگاه تشريفي و مهرآميز ندارد.
خداي سبحان نه تنها با اينگونه انسانها سخن نميگويد: ﴿ولايُكَلِّمُهُمُ﴾، بلكه اجازه سخن گفتن هم به آنها نميدهد: ﴿ولاتُكَلِّمون) 5 حتي اذن عذرخواهي هم ندارند تا از اين طريق از رنج رواني
^ 1 – ـ سوره نور، آيه45.
^ 2 – ـ سوره مؤمنون، آيه 108.
^ 3 – ـ سوره آلعمران، آيه77.
^ 4 – ـ سوره ملك، آيه19.
^ 5 – ـ سوره مؤمنون، آيه108.
38
آنان كاسته شود: ﴿هذا يَومُ لايَنطِقون ٭ ولايُؤذَنُ لَهُم فَيَعتَذِرون) 1 زيرا تبهكار چنانچه عذرخواهي كند از انفعال او كاسته ميشود.
سلب توفيق تزكيه
خداي سبحان از همه انسانها طهارت روح و پاكي دل را خواسته و علل و عوامل آن را نيز فراهم كرده است، چنانكه در خطابي كلي كه هم اهل وضو و نماز را شامل است و هم غير آنها را، پس از بيان كيفيت وضو و غسل و تيمم ميفرمايد: خدا ميخواهد شما را پاك كند: ﴿يُريدُ لِيُطَهِّرَكُم) 2 منظور از اين تطهير، فقط تطهير ظاهري نيست، زيرا ضميمه شدن تيمم به وضو و غسل، توجيه و احتمال اين انحصار را كه مقصود فقط طهارت و نظافتِ ظاهري باشد، نفي ميكند، چون در تيمّم كه خاكمالكردن دست و صورت است، تطهير و نظافت ظاهري محسوسي نيست، بلكه اين حكم براي اظهار خضوع و بندگي در پيشگاه خداست و هدف از تشريع آن افزون بر نظافت ظاهري، تطهير انسان از اَنانيت و غرور است.
اراده تشريعي خداي سبحان به تطهير انسان تا آخرين لحظه براي همگان وجود دارد، چنان كه راه پاك شدن همواره باز است؛ ليكن تكويناً توفيق آن نصيب دينفروشان كه هم كژراهه رفته و هم راه ديگران را بستهاند، نخواهد شد، زيرا عمداً به توفيقاتي كه خداوند بارها به آنان عطا كرد بياعتنايي كردند و راه باز الهي را به سوء اختيار خويش و به عمد بر روي خود و ديگران بستند. كيفر و عقوبت خدا نيز توفيق تطهير را از آنان سلب كرد و از آن پسْ خداوند فيض
^ 1 – ـ سوره مرسلات، آيات3635.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه6.
39
خاصي را كه سبب طهارت ضمير است به آنها نخواهد داد. آيه شريفه ﴿قُل مَن اَنزَلَ الكِتبَ الَّذي جاءَ بِهِ موسي نورًا وهُدي لِلنّاسِ تَجعَلونَهُ قَراطيسَ تُبدونَها وتُخفونَ كَثيرًا وعُلِّمتُم ما لَم تَعلَموا اَنتُم ولاءاباؤُكُم قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرهُم فيخَوضِهِم يَلعَبون) 1 به همين رازِ سلبِ تكويني توفيقِ تطهير اشاره دارد، و مقصود از اينكه فرمود: خدا نخواست كه اينان پاك شوند: ﴿اُولئِكَ الَّذينَ لَميُرِدِ اللّهُ اَن يُطَهِّرَ قُلوبَهُم) 2 نيز همين معناست.
مقصود از تزكيه در آيه مورد بحث نيز كه ميفرمايد: خداوند، كتمانكنندگان گرفتار رين و چرك را تزكيه نميكند: ﴿ولايُزَكّيهِم﴾، تزكيه تكويني است؛ نه تشريعي، زيرا خداي سبحان تزكيه را بر همه واجب كرده و راه آن را نيز در آيات فراواني بيان كرده و پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را فرستاده تا همه مردم را مزكّي كند: ﴿هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الاُمّيّينَ رَسولاًمِنهُم يَتلوا عَلَيهِم ءايتِهِ ويُزَكّيهِم) 3 بنابراين، تزكيه تشريعي خداوند به شخص، قوم يا گروهي خاص اختصاص ندارد. تزكيهاي كه خداوند توفيق آن را به برخي عطا كرده و از بعضي سلب ميكند تزكيه و تطهير تكويني است.
تزكيه به معناي «نسبت طهارت به كسي دادن» 4 نيز درباره كتمان كنندگان حق، مسلوب است و خداوند هيچگاه عرضهكنندگان كالاي دين براي فروش را طاهر و زكي نميداند و از آنان به چنين وصف ممتازي ياد نميكند.
^ 1 – ـ سوره انعام، آيه91.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه41.
^ 3 – ـ سوره جمعه، آيه2.
^ 4 – ـ نظير عنوان «تعديل» در قبال «جرح» كه به معناي «نسبت عدل به كسي دادن» است.
40
فرجام كتمانكننده حق
كتمانكنندگان حق و دينفروشان كه آغاز كارشان آتشخواري است: ﴿اُولئِكَ ما يَأكُلونَ في بُطونِهِم اِلاَّ النّارَ﴾ در پايان هم حكم قطعي آنها عذاب اليم است: ﴿ولَهُم عَذابٌ اَلِيم﴾، بنابراين آنان در محدوده عذابْ غوطهور و بين آن آغاز و اين انجام در آتش مستغرقاند.
عذابهاي چهارگانه ظاهري و باطني كه در اين آيه مطرح شده و بر آنان احاطه يافته محصول احاطه خطيئه آنهاست: ﴿واَحطَت بِهِ خَطِيتُهُ) 1
اشارات و لطايف
1- عموميّت تكليف ابلاغ و عذاب كتمان
آياتي كه در آن كتمان حق مطرح شده ناظر به خصوص اهل كتاب نيست. همانگونه كه حكم مذكور در آنها مخصوص احبار و رهبان و علماي اهلكتاب نيست، بلكه هر عالم ديني در هر آييني، خواه اسلام، مسيحيت يا يهوديت، موظف است كه پيام دين خدا را بدون تحريف و افزايش يا كاهش به مردم ابلاغ كند، عذابي نيز كه بر كتمان كردن حق در آن آيات ذكر شده تنها دامنگير اهل كتاب نيست، بلكه هر عالم ديني در هر عصر و مصري كه حق را كتمان كند و به نام خدا و به جاي حق، باطل بگويد يا بنويسد، به آن عذاب گرفتار خواهد شد، چنان كه در ناحيه مثبت نيز آنچه مطرح شده صبغه جهاني دارد و به زمان و زمين معين اختصاص ندارد؛ مانند ارزش مثبت ايمان به مبدأ و
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 81.
41
معاد و انجام عمل صالح كه مخصوص هيچ ديني نيست 1 و نتيجه آن بهره هر كسي ميشود كه در عصر دين خود واجد آنها بوده است.
كتاب آسماني، هم براي پيامبر و هم براي مردم نازل شده است، از اينرو خداوند، انزال و تنزيل را در يك آيه به طور يكسان به پيامبر و مردم نسبت داده، تنها با اين تفاوت در تعبير كه نسبت به پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) انزال و نسبت به امت تنزيل است: ﴿واَنزَلنا اِلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم) 2 بنابراين، پايان سير وحي، دلهاي مردم است؛ نه قلب مبارك پيامبرص. همانگونه كه فرشتگان الهي مسير ابلاغ وحي هستند، قلب، زبان و لبهاي مطهّر رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز مسير ابلاغ وحي است. وحي پس از اينكه بر قلب آن حضرت فرود آمد: ﴿نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمين ٭ عَلي قَلبِكَ) 3 بر زبان آن حضرت جاري ميشود: ﴿وما يَنطِقُ عَنِ الهَوي ٭ اِن هُوَ اِلاّوحي يوحي) 4 اين وحي از زبان رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) تا سامعه و باصره و عاقله مردم هم معصومانه ميرسد، آنگاه هر كس خواست آن را ميپذيرد و هر كس نخواست نميپذيرد: ﴿لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَنبَيِّنَةٍ ويَحيي مَن حَي عَن بَيِّنَةٍ) 5 بر اين اساس، وحي خدا و كتاب آسماني به واسطه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به همه افراد امت آن حضرت رسيده و حجت خدا بر همگان تمام شده است، اگرچه هيچيك از امتِ آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، پيامبر نيستند و تنها نبي و مرسل و گيرنده وحي شخص پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است.
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 62؛ سوره مائده، آيه 69.
^ 2 – ـ سوره نحل، آيه44.
^ 3 – ـ سوره شعراء، آيات194 193.
^ 4 – ـ سورهنجم، آيات3 4.
^ 5 – ـ سوره انفال، آيه42.
42
غرض آنكه امتداد وحي با رسيدن به قلب پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قطع نميشود و در آنجا نميماند، پس از آن نيز آنچه از پيامبر به مردم ميرسد تا حجت بالغه تمام شود كلاماللّه و تتمه و دنباله وحي است؛ نه كلام رسولاللّه و كلام آدمي، ازاينرو بر مؤمنان مستحب است هرگاه خطاب ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا﴾ را ميشنوند و وحي و كلام الهي را از پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) تحويل ميگيرند، «لبّيك» بگويند 1.
خداي سبحان به انبيا(عليهمالسلام) كتاب و حكم و نبوت بخشيد و كتاب را به وسيله آنان به عالمان داد. اكنون وظيفه عالمان است كه آن وحي را گرفته و مردم را به «اللّه» دعوت كنند؛ نه به خود: ﴿ما كانَ لِبَشَرٍ اَن يُؤتِيَهُ اللّهُ الكِتبَ والحُكمَ والنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقولَ لِلنّاسِ كونوا عِبادًا لي مِن دونِ اللّهِ ولكِن كونوا رَبّنِيّينَ بِما كُنتُم تُعَلِّمونَ الكِتبَ وبِما كُنتُم تَدرُسون) 2 جمله ﴿ما كانَ لِبَشَرٍ﴾ به كمك ذيل و از لحاظ ملاك شامل همه انسانها در برابر همه اديان الهي است.
همانگونه كه هيچ پيامبري پس از دريافت اين سمتهاي الهي مردم را به سوي خويش دعوت نكرد، هيچ عالم ديني هم مجاز نيست از حكم خدا به سود خود بهره جسته و مردم را به جاي دعوت به خدا، به سوي خود فراخواند و بگويد: بنده من باشيد. اگر كسي، خواه يهودي، مسيحي يا مسلمان، دين را تحريف و كتاب خدا، خواه تورات، انجيل يا قرآنكريم را تفسير به رأي كرد و رأي خود را به مردم عرضه كرد، نه حكم خدا را، در حقيقت مردم را به عبادت خويش فراخوانده و گفته است: بنده من باشيد.
عالمانِ به كتاب الهي بايد بكوشند «ربّاني» باشند: ﴿ولكِن كونوا رَبّنِيّينَ
^ 1 – ـ عيون اخبار الرضا، ج2، ص194 196؛ بحار الاَنوار، ج82، ص34 32.
^ 2 – ـ سوره آلعمران، آيه79.
43
بِما كُنتُم تُعَلِّمونَ الكِتبَ وبِما كُنتُم تَدرُسون﴾. عالم «ربّاني» كسي است كه هم پيوند او با پروردگار خود و هم تدبير و تربيت وي نسبت به ديگران شديد و قوي است. راه عالم رباني شدن، تعليم خالصانه كتاب الهي و درس و بحث بر محور آن كتاب و علوم مستفاد از آن است: ﴿كونوا رَبّنِيّينَ بِما كُنتُم تُعَلِّمونَ الكِتبَ وبِما كُنتُم تَدرُسون﴾ و اين راه همواره باز است. علماي رباني بالاصاله انبيا و اولياي الهي(عليهمالسلام) هستند، سپس شاگردان راستين آنها.
تكليف و حكم به ربّاني شدن و دعوت به الله، نه به خود، همانگونه كه در طرف اثباتْ به علماي اهل كتاب اختصاص ندارد، در جانب نفي و سلب هم مخصوص آنان نيست. اين مطلب را از آيات مورد بحث نيز به خوبي ميتوان استفاده كرد، زيرا دليلي نيز كه در اين آيات بر آن اقامه شده، كه ﴿ذلِكَ بِاَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الكِتبَ بِالحَقِّ واِنَّ الَّذينَ اختَلَفوا فِي الكِتبِ لَفي شِقاقٍ بَعيد) 1 عام و شامل همه عالمان ديني در همه اديان، اعم از يهوديت و مسيحيت و اسلام است.
2- نابينايي و ناشنوايي محجوبانْ در آخرت
مشاهده جمال خدا و شنيدن كلام او از هر نعمتي گواراتر و براي بهشتيان بالاترين نعمتِ بهشت است، از اينرو چهرههايي بشاش دارند: ﴿وُجوهٌ يَومَئِذٍ ناضِرَة ٭ اِلي رَبِّها ناظِرَة) 2 و نشان طراوت مشاهده حق از صورتهاي آنان نمايان است: ﴿تَعرِفُ في وُجوهِهِم نَضرَةَ النَّعيم) 3 البته خداي سبحان هرگز، حتي
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه176.
^ 2 – ـ سوره قيامت، آيات22 23.
^ 3 – ـ سوره مطففين، آيه24.
44
با شهود عقلي، بيواسطه و بدون حجاب ديده نخواهد شد.
توضيح اينكه خداوند به سه نحوه و از سه راه با انسان سخن ميگويد؛ او كلام خود را يا وحياني (به اصطلاح خاص) و بيواسطه و بدون حجاب به مردم ميرساند، يا باواسطه و از پشت حجاب با آنان بيان ميكند يا با ارسال فرشته و پيامبر به مردم القا ميكند، چنانكه فرمود: ﴿وما كانَ لِبَشَرٍ اَن يُكَلِّمَهُ اللّهُ اِلاّوَحيًا اَو مِن ورايئ حِجابٍ اَويُرسِلَ رَسولاًفَيوحِي بِاِذنِهِ ما يَشاءُ اِنَّهُ عَلي حَكيم) 1 آن سخن به هر وسيلهاي كه به انسان برسد «كلام الله» است و درحقيقتْ خدا با انسان سخن گفته است؛ ليكن در همان قسمِ بدون واسطه نيز حتي رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كه موجودي محدود است كلام خدا را در حجاب تعيّن خود ميشنود، چنانكه خداي سبحان را كه ﴿نورُ السَّموتِ والاَرضِ) 2 است و بيواسطه تجلّي كرده، در حجاب تعيّنِ مخصوص و حدّ خاص خود ميبيند، پس همّتِ خداشناسي هرچند بلند باشد و به حدّ همّت نبوي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و علوي(عليهالسلام) برسد و فطانت و هوشمندي خدايابي هرچند عميق باشد، به اوج و عمق لقاي خداوند نميرسد، زيرا همان كس كه گفت: من آن نيستم كه خداي ناديده را بپرستم: «ما كنت أعبد ربّاً لم أره» 3 فرمود: خدا را چنانكه هست نميتوان ادراك كرد: «لايُدْركه بُعد الهمم ولايناله غوْص الفِطن» 4 پيامبر و امام(عليهماالسلام) نيز موجودي امكاني و محدودند، و محدود حتي اگر بيواسطه با نامحدود سخن گويد چنين نيست كه بيحجاب او را ببيند يا كلام او را بشنود،
^ 1 – ـ سوره شوري، آيه51.
^ 2 – ـ سوره نور، آيه35.
^ 3 – ـ الكافي، ج1، ص138.
^ 4 – ـ نهج البلاغه، خطبه1.
45
زيرا هرچند بين خداوند و او غير از خود او واسطه ديگري نيست؛ ليكن به هر حال با حجاب خودْ خدا را مشاهده ميكند، پس مقصود از بدون واسطه سخن گفتن در اينجا آن است كه با حجاب كمتر سخن او را ميشنود.
در قيامت كه بسياري از افراد به معارف الهي بهتر نايل ميشوند، آن كس كه با حجاب گناه محشور شده از مشاهده جمال خدا و شنيدن كلام او محجوب است. منشأآن نديدن و نشنيدن اين است كه گناه به صورت رين و چرك درآمده و بر جان تبهكار نشسته و زنگاري بر آينه شفاف دل و فطرت او شده است: ﴿كَلاّبَل رانَ عَلي قُلوبِهِم ما كانوا يَكسِبون ٭ كَلاّاِنَّهُم عَن رَبِّهِم يَومَئِذٍ لَمَحجوبون) 1 اين حجاب، در چشم، در گوش و در شامّه اوست، ازاينرو با اينكه بوي بهشت در قيامت از فاصله چندين فرسخي به شامه مردم ميرسد، اين عدّه بوي بهشت را استشمام نميكنند 2 ، گرچه بوي بد جهنم را احساس ميكنند، چنانكه خطاب ﴿اخسَئوا فيها ولاتُكَلِّمون) 3 و زفير و شهيق دوزخ را ميشنوند: ﴿سَمِعوا لَها تَغَيُّظًا وزَفيرا) 4 ﴿سَمِعوا لَها شَهيقًا وهِي تَفور) 5 و ملائكه عذاب و شعلههاي آتش جهنم را به خوبي ميبينند: ﴿يَومَ
^ 1 – ـ سوره مطفّفين، آيات14 15. هر كاري، در جان انسان اثري دارد. انجام كار حلال به منزله تصفيه نفس، و نقش آن غبارروبي از آينه دل و تطهير آن است و ارتكاب حرام به منزله غبارآلودكردن صفحه نفس است، و ريني كه بر آينه جان مينشيند و همه صفحه آن را فراميگيرد حاصل تراكم آن غبارها و تجسّم همان اعمال حرام است.
^ 2 – ـ الكافي، ج2، ص348.
^ 3 – ـ سوره مؤمنون، آيه108.
^ 4 – ـ سوره فرقان، آيه12.
^ 5 – ـ سوره ملك، آيه7.
46
يَرَونَ المَلئِكَةَ لابُشري يَومَئِذٍ لِلمُجرِمينَ) 1 ﴿وَرَءَا المُجرِمونَ النّارَ) 2 و ميگويند: ﴿رَبَّنا اَبصَرنا وسَمِعنا) 3 با اينكه آنان در قيامت، كور و كرند: ﴿ونَحشُرُهُم يَومَ القِيمَةِ عَلي وُجوهِهِم عُميًا وبُكمًا وصُمًّا) 4 ﴿ونَحشُرُهُ يَومَ القِيمَةِ اَعمي) 5
راز اين مطلب آن است كه كوري و كري در آخرت مانند نابينايي و ناشنوايي در دنيا نيست و نابينايان و ناشنوايان اين نشئه همانند كورها و كرهاي آن نشئه نيستند. كوري و كري در دنيا امري طبيعي است و از اينرو نابينا همانگونه كه بَدان را نميبيند از ديدن نيكان نيز محروم است، و ناشنوا همانطور كه صداي بد را نميشنود از شنيدن صوت خوب هم عاجز است؛ اما كوران و كران آخرت چنين نيستند؛ آنها فقط اشيا و اصوات خوب را نميبينند و نميشنوند.
سِرّ اينكه تبهكاران با آن كوري و كري، آتش را ميبينند و شهيق و زفير آن را ميشنوند اين است كه كوري و كري آخرت، محصول كوري و كري آنها در دنياست. آنان در دنيا با اينكه چشم و گوش داشتند فقط محرمات را ميديدند و ميشنيدند و با آن چشم و گوش، آيات الهي را نميديدند و صداي دعوت انبيا و اولياي الهي را نميشنيدند. باطن اين ويژگي در قيامت ظهور ميكند، ازاينرو چشم و گوش آنها نسبت به رحمت، نعمت، مغفرت و بهشت واقعاً
^ 1 – ـ سوره فرقان، آيه22.
^ 2 – ـ سوره كهف، آيه53.
^ 3 – ـ سوره سجده، آيه12.
^ 4 – ـ سوره اسراء، آيه97.
^ 5 – ـ سوره طه، آيه124.
47
نابينا و ناشنواست. چشم دارند ولي از باصره و نور بيبهرهاند؛ اما آنگاه كه به دوزخ رسيدند واقعاً آتش را ميبينند؛ همچنين گوش دارند ولي نسبت به كلام تشريفي خداوند كر و ناشنوايند؛ اما عتاب خداي سبحان را كه به صورت: ﴿اخسَئوا فيها ولاتُكَلِّمون) 1 ظهور ميكند به خوبي ميشنوند. براي اين عده، ادراك نور مؤمنان و گفت و شنود با آنان در اينباره نيز عذاب است: ﴿يَومَ يَقولُ المُنفِقونَ والمُنفِقتُ لِلَّذينَ ءامَنوا انظُرونا نَقتَبِس مِن نورِكُم قيلَ ارجِعوا وراءَكُم فَالتَمِسوا نورًا) 2 آنان از شنيدن كلمات خوب مؤمنان و مشاهده نور آنها و التذاذ از آن محروماند و فقط با ادراك (نه ديدنِ) نورانيت مؤمنان حسرت ميبرند. تحسّر و تأسف آنها در اين است كه تنعّم و نورانيت مؤمنان و حرمان و ظلمت خويش را ادراك كنند. همين اطلاع براي آنان عذاب است و اگر آن را نميفهميدند حسرت و رنج نداشتند.
بحث روايي
1- شأن نزول
عن ابن عباس قال: نزلت هذه الآية في رؤساء اليهود و علمائهم كانوا يصيبون من سفلتهم الهدايا و الفضل وكانوا يرجون أن يكون النبي المبعوث منهم فلمّا بعث الله محمّداً(صلّي الله عليه وآله وسلّم) من غيرهم خافوا ذهاب مأكلتهم و زوال رياستهم فعمدوا إلي صفة محمّد فغيّروها ثمّ أخرجوها إليهم وقالوا: هذا نعت النبي الّذي يخرج في اخر الزمان لا يشبه نعت هذا النبي فإذا نظرت السفلة إلي النعت المغير
^ 1 – ـ سوره مؤمنون، آيه108.
^ 2 – ـ سوره حديد، آيه13.
48
وجدوه مخالفاً لصفة محمّد فلم يتّبعوه فأنزل الله: ﴿اِنَّ الَّذينَ يَكتُمونَ ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ الكِتبِ) 1
اشاره: حُبّ دنيا رأس هر خطيئه است. احبار و رهبان دلباخته دنيا، آلوده به خطاي تحريف و كتمان شدهاند. نشناختن دنيا و آگاه نبودن پيشوايان از فتنههاي پليد آن از يكسو و تقليد بدون تحقيق پيروان از سوي ديگر هم مايه گمراهي عالمان دين فروش شد و هم پايه ضلالت جاهلان تهي مغز و آنچه درباره فرعون و پيروان كوته نظر وي وارد شده: ﴿فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعوهُ) 2 درباره اينگونه از قائدانِ ضريرْ و قاعدانِ حفيف مغز صادق است.
2- كيفر كتمان فضايل اهل بيتِ نبوّت(عليهمالسلام)
«قال الله عزّ وجلّ في صفة الكاتمين لفضلنا أهل البيت: ﴿اِنَّ الَّذينَ يَكتُمونَ ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ الكِتبِ﴾ المشتمل علي ذكر فضل محمد(صلّي الله عليه وآله وسلّم) علي جميع النبيين و فضل عليّ(عليهالسلام) علي جميع الوصيين ﴿ويَشتَرونَ بِهِ ثَمَنًا قَليلاً﴾ يكتمونه ليأخذوا عليه عرضاً من الدنيا يسيراً و ينالوا به في الدّنيا عند جهال عباد الله رياسة قال الله تعالي ﴿اُولئِكَ ما يَأكُلونَ في بُطونِهِم﴾ يوم القيامة ﴿اِلاَّالنّارَ﴾ بدلاً من[إصابتهم] اليسير من الدنيا لكتمانهم الحقّ ﴿ولايُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَومَ القِيمَةِ﴾ بكلام خير بل يكلّمهم بأن يلعنهم و يخزيهم و يقول: بئس العباد أنتم غيّرتم ترتيبي و أخّرتم من قدمته و قدّمتم من أخّرته و واليتم من عاديته و عاديتم من واليته ﴿ولايُزَكّيهِم﴾ من ذنوبهم لأنّ الذنوب إنّما تذوب و تضمحل إذا قرن بها
^ 1 – ـ الدر المنثور، ج1، ص409؛ مجمع البيان، ج1 2، ص468، با اندكي تفاوت.
^ 2 – ـ سوره زخرف، آيه 54.
49
موالاة محمّد و علي و آلهما الطيّبين(عليهمالسلام) فأمّا ما يقرن بها الزوال عنموالاة محمّد و آله(عليهمالسلام) فتلك ذنوب تتضاعف و أجرام تتزايد و عقوباتها تتعاظم ﴿ولَهُم عَذابٌ اَلِيم﴾ موجع فيالنار» 1
اشاره: أ. عترت طاهرين(عليهمالسلام) عِدل كتاب الهي و در بسياري از احكام مشتركاند، پس كتمان ولايت آن ذوات قدسي همسان كتمان آيات كتاب خداست.
ب. ولايت اهل بيت عصمت(عليهمالسلام) در متن كتاب آسماني آمده است. كتمان آن در حقيقت كتمان چيزي است كه خداوند نازل كرده است.
ج. همانطوركه در تحليلهاي تعليلي گذشته معلوم شد كتمان هر حقيقت ديني موجب پيامدهاي تلخ كيفري است. ولايت اهل بيت عصمت(عليهمالسلام) كه از عناصر محوري اسلام است كتمان پذير نبوده و تحريف آن قابل اغماض نيست، از اينرو سيئه دنيا و عقاب آخرت را به همراه دارد.
3- همگوني كيفر فحشا با كتمان حق
عن جعفر بن محمّد الصادق(عليهالسلام) أنّه قال: «ثلاثة لايكلّمهم الله يوم القيامة و لايزكّيهم و لهم عذاب أليم: الشيخ الزاني و الديّوث و هو الّذي لايغار و يجتمع الناس في بيته علي الفجور و المرأة توطيئ فراش زوجها» 2
اشاره: از نصوص گذشته كه پيامدهاي تلخ كتمان وحي الهي را بازگو ميكرد، هيچگاه حصر استفاده نميشود، بنابراين ممكن است برخي از
^ 1 – ـ التفسير المنسوب إلي الإمام العسكري(عليهالسلام)، ص461 462.
^ 2 – ـ ر.ك: الكافي، ج5، ص537؛ دعائم الاِسلام، ج2، ص448، ح1570.
50
گناهان بزرگ ديگر در خصوص عدم مكالمه تشريفي و عدم تزكيه تكويني و… شريك كتمان وحي خدا باشد، چنان كه قرطبي از صحيح مسلم نقل كرده كه شيخ زاني، مَلِك كذّاب و عيالوارِ مستكبر، مورد تكلم و نظر خداوند نبوده و عذاب اليم براي آنهاست.
قرطبي سرّ اختصاص اينگروه به عذاب اليم را اين دانسته كه گناه آنان فقط به عنوان دشمني و سبك شمردن حكم خداست، زيرا نيازي به اين امور ندارند 1. اين حديث و مانند آن نشان عدم حصر در موارد ياد شده است.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ الجامع لاَحكام القرآن، مج1، ج2، ص221.
51
بازدیدها: 224