شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءانُ هُدًی لِلنّاسِ وبَیِّنتٍ مِّنَ الهُدی والفُرقانِ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ ومَن کانَ مَریضًا اَو عَلی سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِّن اَیّامٍ اُخَرَ یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الیُسرَ ولایُریدُ بِکُمُ العُسرَ ولِتُکمِلوا العِدَّهَ ولِتُکَبِّروا اللّهَ عَلی ما هَدکُم ولَعَلَّکُم تَشکُرون (۱۸۵)
گزیده تفسیر
آن «ایام معدود» که روزه در آن واجب شده، ماه رمضان است. عظمت این ماه به نزول دفعی حقیقت واحد و وجود جمعی، کامل، تام، مجرد، بسیط و اجمالی قرآن در آن است؛ همان قرآن که اصل این قرآن نازل و از لحاظ رتبه وجودی جدای از آن، بلندمرتبه، حکیم، بدون تفصیل، مصون از تدریج و
۳۱۸
تغییر و در امالکتاب و لوح محفوظ و کتاب مکنون است و رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در شب قدر با عروج و صعود و ارتقا به مقام امالکتاب آن را که عصاره وجود قرآن است یکجا به طور وضوح ادراک و تلقی کرد و این کثرتی آمیخته با وحدت، و علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است. البته فعلیت اوصاف شأنی و اهداف معینی که برای قرآن است متوقف بر نزول به زمین و در دسترس مردم قرارگرفتن است.
وجود تفصیلی قرآن فقط تدریجاً نازل شده است. البته نزول آن به صورت تجلّی (نه تجافی) حافظ جامعیت و وحدت ارتباطی درجات وجودی آن است.
در ماه رمضان که بزرگترین آیات ربوبی، یعنی قرآن، نازل شد، بزرگترین آیات عبادی، یعنی روزه، واجب شد. بین نزول قرآن و وجوب روزه در ماه رمضان، تناسب خاص است. وجوب روزه در ماه نزول قرآن میتواند اشاره باشد به اینکه روزه و امساک از غیر خدا در این ماه، در غیب را به روی روزهدار میگشاید. ذکر ظرف نزول قرآن در خلال آیات روزه افزون بر بیان عظمت روزه به لحاظ ظرف زمانی آن، برای ایجاد انگیزه بیشتر برای مکلفان است که به شوق ادراک معارف و احکام قرآن که روزه یکی از آنهاست، از روزه این ماه نیز بهره برند. البته خود روزه نیز برکات فراوان دارد و محوریت صوم برای ارزش بخشیدن به ماه رمضان با احتمال و استظهار این معنا از آیه روشن خواهد شد که ماه رمضان چیزی است که درباره وجوب روزه آن قرآن فرود آمد.
علت غایی برای انزال قرآن هدایت توده مردم است، هرچند این کتاب آسمانی بالفعل متّقیان را هادی است و تنها آنان از این کتاب که قرآن، یعنی حاوی نتایج همه کتابها و علوم و جامع خیر دنیا و آخرت است بهره بهینه
۳۱۹
میبرند. قرآنی که در آن دلایل و شواهد هدایت و فرق حق و باطل تعبیه شده، برای عموم انسانها، هدایت عام و برای خواص، بیّنه از سنخ هدایت خاص (نه برای هدایت) و برای برخی به مثابه سند و برای بعضی به منزله گواه بر سند است و چون معیارهای سنجش حق و باطل در آن وجوددارد، فرقان، یعنی فارق حق از باطل است، چنان که به لحاظ داشتن سور و آیات جدا از هم فرقان است.
پس از تمهید و زمینهسازی در آیات پیشین برای بیان حکم روزه مریض، مسافر، سالمند و ناتوان، این آیه حکم قطعی روزه دو صنف از آنها را چنین بیان میکند: با رسیدن ماه رمضان و آگاهی به آن، بر هر بالغ و عاقلی که مریض یا مسافر نباشد روزه واجب است. خداوند برای شما خواهان آسانی است و نه دشواری، از اینرو شما را به کاری فراتر از توانتان مکلف نمیکند و از همینرو که ارکان اصلی فروع فقهی بر یُسر و پرهیز از عُسر است مریض و مسافر را که روزه برای آنان نوعاً مشقت دارد از حکم عام وجوب روزه در ماه رمضان بر شاهدان و حاضران در آن مستثنا دانسته و قضای روزههای افطارشده را بر آنان واجب کرده است. از ترتب وجوب قضا بر صرف مرض و سفر در این آیه استفاده میشود که افطار بر مسافر عزیمت است؛ نه رخصت.
«اکمال عده» یا به معنای تکمیل اصل ماه به سی روز یا رؤیت هلال یا به معنای تکمیل روزههای فوت شده در حال مرض یا سفر به قضای معادل آن یا به معنای تکمیل ارکان پنجگانه اسلام است که روزه یکی از آنهاست.
روزه و خودداری از خواستههای برخاسته از نفس، برای اعتراف به کبریایی خداوند متعالی در فرستادن قرآن و هدایت بندگان و اقرار به ربوبیت وی و عبودیت بندگان اوست و بر عظمت دستور دهنده روزه، یعنی خداوند سبحان
۳۲۰
دلالت دارد. روزه راستین و خالصانه همچون هر عبادت دیگر، شکر و سپاسگزاری خداست؛ سپاسگزاری از او به سبب هدایتی که در حق بندگان رواداشته و با کتابش بین حق و باطل جدایی افکنده است.
از منظر کلامی «تکبیر»، یعنی بزرگداشت خداوند که ولی نعمت هستی و نعمت تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه به وسیله پیامبران(علیهمالسلام) است لازم است و از منظر فن فقهْ تکبیرِ بعد از چهار نماز در آغاز ماه شوال راجح است.
تفسیر
مفردات
شهر: از شهرت و ظهور است ۱٫ داد و ستد ماه به ماه را مشاهره گویند ۲٫
کلمه شهر به منظور تعظیم تکرار شد: ﴿شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی… فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ… ﴾؛ مانند ﴿اَلحاقَّه ٭ مَا الحاقَّه) ۳ الف و لام در کلمه ﴿الشَّهر﴾ برای تعریف و معهود ذکری بودن است؛ نظیر ﴿اَرسَلنا اِلی فِرعَونَ رَسولا ٭ فَعَصی فِرعَونُ الرّسول) ۴
رَمَضَان: از ریشه «ر م ض» به معنای شدّت حرارت است ۵ و در اصطلاح، ماه نهم از ماههای قمری را گویند. در علت نامگذاری این ماه به «رمضان» وجوهی گفتهاند؛ مانند: ۱٫ رَمَض، بارانی است که قبل از پاییز میبارد و
^ ۱ – ـ المصباح، ص۳۲۵، «ش ه ر».
^ ۲ – ـ ترتیب کتاب العین، ج۲، ص۹۵۰٫
^ ۳ – ـ سوره حاقه، آیات ۱ ۲٫
^ ۴ – ـ سوره مزمّل، آیات ۱۵ ۱۶٫
^ ۵ – ـ المصباح، ص۲۳۸؛ مفردات، ص۳۶۶، «ر م ض».
۳۲۱
زمین را شستوشو میکند ۱ ؛ همچنین ماه رمضان انسانها را از گناه شستوشو و دلهایشان را پاک میکند ۲٫
۲- رَمْض، حرارت سنگ بر اثر تابش خورشید است ۳ و روزهدار حرارت تشنگی و مانند آن را احساس میکند ۴٫
۳- رَمَضَ النصلَ (و نَصْلِ رمیض) یعنی تیر را تراشید ۵٫ ابن اثیر آورده است: اگر کسی را در حضور او مدح کنی گویا کارد رمیض (تیز) را بر حنجره او گذرانده باشی: … فکأنّما أمررت علی حلقه موسی رمیضاً ۶٫ در ماه رمضان تیر را تیز میکردند تا در ماه شوال قبل از رسیدن ماههای حرام جنگ صورت پذیرد ۷٫
۴- رمضان از اسمای الهی است و بر اثر رحمت پروردگار گناهان برطرف میشود ۸٫ البته برخی بر آناند که حدیثی که دلالت میکند بر اینکه رمضان از اسمای الهی است ضعیف است و در حدیث صحیح اطلاق عنوان رمضان بدون اضافه «شهر» مشهود است ۹٫
^ ۱ – ـ ترتیب کتاب العین، ج۱، ص۷۱۳؛ لسان العرب، ج۷، ص۱۶۱، «ر م ض».
^ ۲ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۸۳٫
^ ۳ – ـ ترتیب کتاب العین، ج۱، ص۷۱۳، «ر م ض».
^ ۴ – ـ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۷۱٫
^ ۵ – ـ لسان العرب، ج۷، ص۱۶۲، «ر م ض».
^ ۶ – ـ النهایه، ج۲، ص۲۶۴٫
^ ۷ – ـ ر.ک: الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۷۱٫
^ ۸ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۹۵٫
^ ۹ – ـ المصباح، ص۲۳۹؛ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۷۲٫
۳۲۲
۵- هنگام نامگذاری ماهها نام هر ماهی را به مناسبت فصلی که در آن واقع شده بود انتخاب میکردهاند و چون این ماه با گرمترین روزهای سال همزمان شد آنرا رمضان نامیدند ۱٫
قرطبی از ماوردی نقل کرده که نام ماه رمضان در جاهلیت «ناتق» بود ۲٫
نکته: تقسیم سال به چند ماه نزد همه اقوام و قبایل یکسان نیست. برخی سال را به شش فصل و هر فصل را به دو ماه تقسیم میکنند؛ فصل اول محرم و صفر، فصل دوم ربیع اول و دوم، فصل سوم جمادی اولی و دوم، فصل چهارم رجب و شعبان، فصل پنجم رمضان و شوال و فصل ششم ذوالقعده و ذوالحجه. برخی دیگر سال را به چهار فصل و هر فصل را به سه ماه تقسیم میکنند و چون ماه قمری کمتر از شمسی است بعد از هر سه سال یک ماه اضافه میکنند ۳٫
القُرءان: قرآن از ریشه قرائت، به معنای ضمیمه کردن حروف و کلمات به یکدیگر در ترتیل و سخن گفتن است. این واژه در اصل (مانند کفران و رجحان) مصدر است: ﴿ اِنَّ عَلَینا جَمعَهُ وقُرءانَه ٭ فَاِذا قَرَأنهُ فَاتَّبِع قُرءانَه) ۴ و در اصطلاح نام کتابی است که بر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل گشته است. برخی راز نامگذاری آن را به «قرآن» این دانستهاند که حاوی نتایج همه کتابهای آسمانی، بلکه نتایج همه علوم است ۵٫ برخی جامعیّت آن نسبت به خیر دنیا و آخرت را
^ ۱ – ـ ر.ک: المصباح، ص۲۳۸؛ النهایه، ج۲، ص۲۶۴، «ر م ض»؛ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۱۹۰؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۹۰٫
^ ۲ – ـ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۷۱٫
^ ۳ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۱۶۸٫
^ ۴ – ـ سوره قیامت، آیات ۱۷ ۱۸٫
^ ۵ – ـ مفردات، ص۶۶۸، «ق ر أ».
۳۲۳
سبب نامگذاری آن به «قرآن» دانستهاند ۱٫
مریضاً أو علی سفر: عطف ﴿عَلی سَفَر﴾ با اینکه ظرف است، بر ﴿مَریضًا﴾ برای این است که در حکم اسم است؛ گویا گفته است «أو مسافراً»؛ مانند عطف ﴿قاعِدًا اَو قائِمًا﴾ بر ﴿لِجَنبِه﴾ در آیه ﴿… دَعانا لِجَنبِهِ اَو قاعِدًا اَو قائِمًا) ۲ زیرا ﴿لِجَنبِه﴾ در حکم «مضطجعاً» است ۳٫
الیُسْرَ: یُسر سهولتِ همراه با وسعت است؛ در برابر عسر که صعوبت و سختی قرین با مضیقه است ۴٫
تناسب آیات
خدای سبحان اصل وجوب روزه را به شیوههای مختلف طرح میکند تا مکلفان به انجام این فریضه الهی موفق شوند. در دو آیه پیش از این، پس از بیان اصل وجوبِ آن فرمود: روزه تنها بر شما واجب نشده، بلکه بر انبیا و امّتهای پیشین نیز واجب بوده است. سپس فرمود: روزه زمینه ساز تقواست؛ تقوایی که بهترین توشه مسافران و سالکان به سوی خداست.
آنگاه در آیه بعد از آن فرمود: روزه چند روزی بیش بر شما واجب نشده و همه جهات سهولت در آن رعایت شده است، زیرا اگر کسی بیمار یا مسافر بود، در روزهای دیگر قضای آن را به جا میآورد و اگر بر اثر سالمندی و مانند آن روزه برای او توانفرسا بود کفاره میپردازد. در آیه مورد بحث نیز تشریح
^ ۱ – ـ کشف الاسرار، ج۱، ص۴۹۱٫
^ ۲ – ـ سوره یونس، آیه ۱۲٫
^ ۳ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۲۰۶؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۹۶٫
^ ۴ – ـ التحقیق، ج۱۴، ص۲۴۳، «ی س ر».
۳۲۴
میکند که آن ایّام معدود، ماهِ رمضان است ۱٫
آیات ۱۸۳ تا ۱۸۷ به سبب تناسب بین موضوعات آنها، یعنی روزهگرفتن، عظمت قرآن کریم و دعا، با هم انسجام دارند، هرچند ممکن است انسجام سه آیه نخست بیشتر بوده و با هم نازل شده باشد و هیچگونه تهافت و نسخی در بین آنها مطرح نیست.
٭ ٭ ٭
ماه نزول قرآن
پس از تمهید زمینه تشریع حکم روزه و تعویض حکم مریض و مسافر به قضای روزه در ایام دیگر در آیات قبل، خداوند سبحان در این آیه حکم قطعی آن را چنین تبیین میکند: آن روزهای اندک و معدود که در آن روزه بر شما مقرر شده، ماه رمضان است؛ ماهی که شرافتش به نزول قرآن در آن است: ﴿شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءان﴾.
از ماههای سال تنها نام ماه رمضان در قرآن آمده است. از ماههای رجب، ذیقعده، ذیحجه و محرّم با تعبیر عام ﴿الاَشهُرُ الحُرُمُ) ۲ و ﴿مِنها اَربَعَهٌ حُرُمٌ) ۳ و از ماههای حج، یعنی شوال، ذیقعده و ذیحجه نیز به عنوان
^ ۱ – ـ «شَهرُ رَمَضان» یا خبر برای مبتدای محذوف است؛ یعنی «هی شهر رمضان» و یا خودْ مبتدا و خبر آن «الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءان» است (التبیان، ج۲، ص۱۲۱؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۹۶).
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۵؛ مجمع البیان، ج۵ ۶، ص۱۲٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۳۶؛ مجمع البیان، ج۵ ۶، ص۴۲٫
۳۲۵
﴿اَشهُرٌ مَعلومت) ۱ یاد شده است؛ نه نام ویژه آنها ۲٫ البته اجزای زمان، ذاتاً یکساناند و مزیّتی ذاتی بر هم ندارند؛ لیکن گاهی «متزمّن» به زمان بها میدهد، آنگاه آن زمان ویژه ظرف برای برخی از امور خاص قرار میگیرد.
خدای سبحان ماه رمضان را به نزول قرآن در آن معرفی میکند، پس عظمت این ماه به لحاظ روزه نیست، بلکه معرّف حقیقی ماه رمضان، «ظرف نزول قرآن بودن» آن است؛ قرآنی که حاوی معارف و احکام فراوانی است که یکی از آنها روزه است؛ قرآنی که هدایت انسانها را برعهده دارد و شواهد هدایت و فرق بین حق و باطل در آن تعبیه شده است.
ذکر ظرف نزول قرآن در خلال آیات روزه برای ایجاد انگیزه بیشتر در مکلفان است که به شوق ادراک معارف قرآن از روزه این ماه نیز بهرهمند شوند، هرچند خود روزه نیز طبق برکات فراوانی که بر آن مترتّب است شایان توجّه خواهد بود، چنان که اگر مقصود از ﴿شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءان﴾ این باشد که «ماه رمضان چیزی است که درباره وجوب روزه آن قرآن فرود آمد»، نه آنکه قرآن در این ماه نازل شد، محوریّت صوم برای ارزش بخشیدن به این ماه روشن میشود.
برخی تناسب نزول قرآن و روزه را چنین ترسیم کردهاند: چون قرآن که بزرگترین آیات ربوبی است در این ماه نازل شد، روزه که بزرگترین آیات عبادی است در این ماه واجب شد ۳٫ طبق تحلیلی دیگر در این باره، تفریع جمله ﴿فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهر﴾ بر قبل برای آن است که بفهماند حال که ماه
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۷٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۲۳٫
^ ۳ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۸۹٫
۳۲۶
رمضان ماه نزول قرآن است، بر شماست که در این ماه از غیر خدا و از خواستههای نفسانی امساک کنید تا نسیم روحانی بر شما بوزد و درِ غیب به رویتان بازگردد ۱٫ حدیث «لولا انّ الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم لنظروا إلی ملکوت السموات» ۲ نیز بیانگر این تناسب است.
نزول قرآن در ماه رمضان
جریان نزول وحی و بحث از دفعی و تدریجی بودن نزول و سایر شئون آن جزو فنّ علوم قرآنی است که از فن تفسیر معانی آن جداست. دأب مفسران پیشین (به استثنای بعضی از آنان) بر این بود که فن علوم قرآنی را در طی مسائل تفسیری مطرح میکردند، همانگونه که بسیاری از فقهای گذشته مطالب اصولی را که فنّ جدایی است در اثنای مسائل فقهی ارائه میکردند، هرچند برخی تألیف مستقلّی در این باره داشتند. با گسترش دامنه مطالب رشته علوم قرآنی طرح آن به طور مستقل مناسبتر است، چنان که فن اصول را از فن فقه جدا کردهاند.
به هر تقدیر، درباره مقصود آیه مورد بحث از «نزول قرآن در ماه مبارک رمضان»: ﴿شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءان﴾ و نحوه این نزول، وجوه و اقوالی مطرح شده است و در همین باره مطلب خاصّی است که بعد از ارائه وجوه مزبور و نقد آنها، به آن عنایت میشود. وجوه مخدوش و قابل نقد بدین قرار است:
۱- مقصود، نزول همه قرآن است. روشن است که چنین احتمالی نه با
^ ۱ – ـ تفسیر بیان السعاده، ج۱، ص۱۷۳٫
^ ۲ – ـ بحار الاَنوار، ج۶۰، ص۳۳۲ و ج۶۷، ص۵۹٫
۳۲۷
تاریخ مسلّم اسلامی و نه با شواهد قرآنی سازگار است.
۲- مقصود، نزول بخشی از قرآن است. برخی مفسّران برپایه این احتمال، مقصود از «نزول قرآن در ماه رمضان» را چنین توجیه کردهاند:
بعثت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) با نزول اولین آیه قرآن مقارن بود و این مسئله به شهادت آیات قرآن در شبی از شبهای ماه مبارک رمضان اتفاق افتاد. همه قرآن در آن شب نازل نشد؛ ولی چون سوره «حمد» که مشتمل بر بخش اعظمی از معارف قرآنی است در آن شب فرود آمد، گویا تمام قرآن نازل شده است، بنابراین صحیح است گفته شود ﴿ اِنّا اَنزَلنهُ فی لَیلَهٍ مُبرَکَهٍ) ۱
اولین آیه، ﴿ اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق) ۲ بود که شب بیست و پنجم ماه رمضان نازل شد؛ زمانی که پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) عازم خانه خدیجه بود، جبرئیل در بیابان او را دید و بر وی چنین وحی فرستاد: ﴿اِقرَأ بِاسم… ﴾ و آن حضرت چون وحی را دریافت کرد، به خاطرش گذشت که از جبرئیل بپرسد خدا را چگونه بخواند. جبرئیل سوره حمد و کیفیت نماز خواندن را به وی آموخت و از نظر غایب شد. پیامبر چون به حال عادی برگشت، جز رنجی از ناحیه فشار نزول جبرئیل بر خود چیزی نیافت و به راه خود ادامه داد و نمیدانست که مبعوث به رسالت و مأمور به هدایت مردم شده است. آن شب را از شدت درد در
^ ۱ – ـ سوره دخان، آیه ۳٫
^ ۲ – ـ سوره علق، آیه ۱٫
۳۲۸
بستر آرمید. فردا باز فرشته وحی آمد و به او چنین خطاب کرد ﴿یاَیُّهَا المُدَّثِّر… ) ۱
معنای نزول قرآن در ماه رمضان همین است و بعثت مصادف با شب قدر بود و خبری که در بعضی از کتابهای شیعه هست که بعثت روز بیست و هفتم رجب بوده است، تنها در تعدادی از کتابهایی است که تاریخ تدوین آنها از اوایل قرن چهارم هجرت پیشتر نمیرود و نیز مخالف با قرآن است. روایات دیگری در تأیید این اخبار وجود دارد که طبق آنها معنای نزول قرآن در ماه رمضان این است که قبل از بعثت، از «لوح محفوظ» به «بیتمعمور» نازل شد و جبرئیل آن را بر فرشتگان املا کرد و پس از بعثت بر پیامبر نازل شد؛ ولی اینها اوهام و خرافاتی است که در اخبار راه پیدا کرده است، زیرا اوّلاً با قرآن مخالف است و مردود. ثانیاً مراد قرآن از لوحِ محفوظْ عالمِ طبیعت و مراد از بیتمعمورْ کره زمین است که با سکونت انسان آباد شده است ۲٫
استاد علامه طباطبایی(قدسسرّه) پس از نقل گفتار مزبور میفرماید:
از سخن این شخص که «لوح محفوظ» را عالم طبیعت و «بیتمعمور» را کره زمین و روایات منزه شیعه را افترا میشمرد و مبعث را که در بیست و هفتم رجب است از بافتههای شیعه میداند، پیداست که گرفتار تعصّب است که با عدل و انصاف
^ ۱ – ـ سوره مدّثر، آیه ۱٫
^ ۲ – ـ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۲۰٫
۳۲۹
هماهنگ نیست، و به تفکر مادی مبتلاست که با بینش الهی سازگار نیست. پاسخ او چنین است:
أ- خداوند درباره لوح محفوظ فرموده است: ﴿بَل هُوَ قُرءانٌ مَجید ٭ فی لَوحٍ مَحفوظ) ۱ آیا عالم طبیعت که سیّال، متحرک و متطوّر است و هر روز حالتی دارد و مرگ و حیاتش درهم آمیخته است، میتواند محفوظ از حوادث و مصون از دگرگونی و زوال باشد؟
خدای سبحان میفرماید: ﴿ ما عِندَکُم یَنفَدُ وما عِندَ اللّهِ باق) ۲ وزانِ این آیه وزانِ تقسیم هستی است که «الموجود إمّا باقٍ أو فانٍ» یا «الموجود إمّا مادیّ أو مجرد» یا «الموجود إمّا متحرّک أو ثابت». مطلب مزبور گرچه به زبان وحی گفته شده است، نه اصطلاح فلسفی یا کلامی؛ ولی مقصود بیان همین تقسیم است؛ یعنی آنچه نزد شماست از قسم زوالپذیر و آنچه نزد خداست از قسم مصون از زوال است، پس در جهان هستی دو نشئه متغیّر و محفوظ هست؛ خدای سبحان و آنچه نزد وی است، مصون از دگرگونی، زوال و مرگ است و جز او و اسمای حسنای وی همه چیز فنا پذیر و محکوم به زوال است: ﴿کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوت) ۳ ﴿کُلُّ مَن عَلَیها فانٍ ٭ ویَبقی وَجهُ رَبِّکَ ذوالجَللِ والاِکرام) ۴ اگر عالم طبیعت لوحِ محفوظ
^ ۱ – ـ سوره بروج، آیات ۲۱ ۲۲٫
^ ۲ – ـ سوره نحل، آیه ۹۶٫
^ ۳ – ـ سوره انبیاء، آیه ۳۵٫
^ ۴ – ـ سوره الرحمن، آیات ۲۶ ۲۷٫
۳۳۰
باشد، باید زوال ناپذیر باشد، در حالی که دائماً در حال تطوّر و دگرگونی است، و اگر بیتمعمور کره زمین باشد، باید همواره معمور باشد؛ نه اینکه تنها یکبار گوشهای از آن با سکونت انسان معمور شده باشد که آن نیز با ﴿ظَهَرَ الفَسادُ فِیالبَرِّ والبَحر… ) ۱ و با ﴿اِنَّ المُلوکَ اِذا دَخلوا قَریهً اَفسَدوها… ) ۲ و با ﴿واِذا تَوَلّی سَعی فِی الاَرضِ لِیُفسِدَ فیها ویُهلِکَ الحَرثَ والنَّسل… ) ۳ روبهروست.
ب- گفته دیگر وی که تاریخ تدوین حدیث شیعه از قرن چهارم فراتر نمیرود نیز سخنی است ناصواب، زیرا تاریخ گویاست که در قرنهای اول و دوم، دیگران توفیق جمع آوری حدیث را نداشتند و چه بسا از آن منع میکردند ۴ ؛ ولی ضبط حدیث به دست شیعه رواج داشت، چون شیعه پیرو کسانی است که همواره بر جمع و ضبط حدیث تشویق میکردهاند ۵٫
^ ۱ – ـ سوره روم، آیه ۴۱٫
^ ۲ – ـ سوره نمل، آیه ۳۴٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۵٫
^ ۴ – ـ ر.ک: علم الحدیث و درایه الحدیث، ص۲۶٫
^ ۵ – ـ نخستین کتابِ حدیث، طبق نوشته شیعه و بعضی از عامّه، از آنِ علی بن ابیطالب(علیهالسلام) و به املای پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است و این کتاب نزد امام محمدباقر(علیهالسلام) بوده که آن حضرت آن را به حکم بن عتیبه نشان داده است و نیز کتاب السنن و الاَحکام و القضاء از آنِ ابورافع آزاد کرده رسول خداا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و خزانه دار امیرمؤمنان(علیهالسلام) است که شیخ نجاشی وی را از متقدمان شیعه شمرده و اسناد خود را به کتاب وی پیوسته است و هموست که برای نخستین بار به تبویب اخبار پرداخت. ر.ک: علم الحدیث و درایه الحدیث، ص۶۷ ۶۸، به نقل از تأسیس الشیعه، ص۲۷۹ و رجال النجاشی، ص۵٫
۳۳۱
ج- این سخن که ابتدا سوره «علق» میانِ راه بر پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل شد، آنگاه سوره «حمد» و آموزش نماز و…، صرفاً خیالبافی و ادعای بدون دلیل است و آیه یا روایتی آن را تأیید نمیکند. آری نشانه نزول ابتدایی در این دو سوره وجود دارد؛ ولی تعیین آن باید با تاریخ قطعی یا حدیثِ معتبر مشخص شود و حدیث اهل سنت پس از حدیث شیعه تدوین شده است.
د- ایشان مسلم گرفته است که بعثت و نزول قرآن و امر به تبلیغ تقارن زمانی دارند؛ نبوت با نزول قرآن آغاز شد و پیامبر یک شب نبی بود، بدون اینکه رسول باشد و در صبح همان شب با نزول سوره «مدثّر» رسالت را نیز دریافت داشت.
این ادعا را از اخبار اهل سنت نمیتوان اثبات کرد، زیرا ایشان مدعی است که تدوین جوامع روایی شیعه پس از وقوع وقایع است و لازمِ این سخن آن است که بر هیچ یک از جوامع روایی نتوان اعتماد کرد، چون تدوین همه جوامع روایی شیعه و سنّی حداقل دو قرن پس از زمانِ رحلت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بوده و احتمال دسّ و تحریفی که وی داده است، متوجه منابع اهل سنت نیز هست.
از قرآن نیز نمیتواند بر مدعای خود شاهدی بیاورد، بلکه قرآن بر خلاف گفته وی دلالت دارد؛ مثلاً سوره «علق» به شهادت تاریخ و پنج آیه اول آن، نخستین سورهای است که نازل شده و حاکی از این است که رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) آشکارا نماز میخواند و بعضی وی را از نماز نهی میکردند و جریان وی مورد
۳۳۲
گفتوگوی مجالس و محافل بود و…، پس رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قبل از نزول سوره «علق» و «حمد» و پیش از امر به تبلیغ، نماز میخواند: ﴿اَرَءَیتَ اِن کانَ عَلَی الهُدی ٭ اَو اَمَرَ بِالتَّقوی) ۱ و این همان نبوّت است که قبل از نزول قرآن برای پیامبر حاصل شده است ۲٫
پاسخ کوتاه به کسانی که مقصود از نزول قرآن در ماه مبارک رمضان را نزول بخشی از قرآن دانستهاند این است که چنین مقصودی نیازی به گفتن ندارد، زیرا دیگر ماهها نیز ظرف نزول بعضی از آیات و سورههای قرآن است، پس چرا خصوص ماه رمضان ذکر شد؟
۳٫ مقصود این است که ابتدا و آغاز نزول قرآن ماه رمضان بوده است ۳ ، زیرا قرآن امری دامنهدار و ممتد است و چنین امری را با شروع آن تاریخگذاری میکنند، پس نزول قرآن نیز با آغاز آن تاریخگذاری شده است و میتوان گفت قرآن در ماه رمضان نازل شده است؛ به اعتبار اینکه آغاز نزول آن در این ماه بوده است.
این سخن نیز اشکالاتی دارد:
الف. ظاهر آیه شریفه این است که تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است؛ نه ابتدای آن.
ب. این نظر برای کسانی که بعثت رسول خداا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را در ماه رمضان میدانند
^ ۱ – ـ سوره علق، آیات ۱۱ ۱۲٫
^ ۲ – ـ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۲۰ ۲۳٫
^ ۳ – ـ تفسیر منهج الصادقین، ج۱، ص۴۸۰؛ روح المعانی، ج۲، ص۹۲؛ تفسیر المنار، ج۲، ص۱۶۱، و بسیاری از تفسیرهای متقدمان و متأخران.
۳۳۳
و چنین میپندارند که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در کوه حِراء صائم بود و در هفدهم ماه رمضان مبعوث شد ۱ شاید قانع کننده باشد؛ ولی به نظر محققان شیعه که بعثت را بیست و هفتم رجب میدانند، صحیح نیست، زیرا بین مبعث تا ماه مبارک رمضان بیش از یک ماه فاصله است و بعثت بدون وحی و نزول قرآن تحقق نمییابد، بلکه بیشک آیات اول سوره «علق» و بخشی از سورههای «مزمّل» و «مدثّر» در آغاز بعثت نازل شده است، افزون بر این قرآن کریم بعثت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را منّت، یعنی نعمت سنگین ۲ دانسته است: ﴿لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَیالمُؤمِنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولاً مِن اَنفُسِهِم) ۳ در حالی که نزول قرآن را با چنین وصفی نستوده است، پس اگر بعثت، نعمتی سنگین است و همزمان با آن، بخشی از آیات قرآن نازل شده است، مناسب بود که نزول قرآن با ماه رجب که ظرف بعثت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است تاریخگذاری میشد؛ نه با ماه رمضان.
شبیه این نظر، احتمال کسانی است که میگویند: مقصود از نزول قرآن در ماه رمضان، نزول بعض قرآن و جزء اول آن است ۴٫ بدیهی است اشکالات نظر قبلی، متوجه این احتمال نیز هست.
۴٫ مقصود از «انزال» در اینجا خصوص نزولِ دفعی تفصیلی است.
چنین نزول تفصیلی نیز محتمل نیست، زیرا شواهد فراوان قرآنی، روایی و تاریخی وجود دارد که قرآن مفصّل و مبسوط به تدریج نازل شده است. اصولاً کتابی که حاوی مجموعهای از قوانین است و برای هر حادثهای حکمی دارد،
^ ۱ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۱۶۸٫
^ ۲ – ـ مفردات، ص۷۷۷، «م ن ن».
^ ۳ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۶۴٫
^ ۴ – ـ ر.ک: المیزان، ج۲۰، ص۳۳۰٫
۳۳۴
نظیر الواح حضرت موسی(علیهالسلام) صرفاً مشتمل بر مواعظ و معارف نیست که یکجا نازل شود.
نزول دفعی تفصیلی قرآن با تاریخ سازگار نیست، زیرا از امور مسلّم تاریخ است که گاه صحابه رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مطلبی را از آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) میپرسیدند و در پی آن آیهای نازل میشد تا به سؤال مزبور پاسخ دهد یا آن حضرت میفرمود: باید منتظر وحی باشیم تا دستور برسد ۱ ؛ همچنین گاهی آیات، پس از وقوع حادثهای نازل میشد؛ مثلاً آنگاه که نمازگزاران جمعه صدای طبل ورود کاروان تجاری از شام به مدینه را شنیدند و رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را که مشغول خطابه جمعه بود رها کرده و به دنبال لهو و تجارت رفتند آیه نازل شد که ﴿واِذا رَاَوا تِجرَهً اَو لَهوًا انفَضّوا اِلَیها وتَرَکوکَ قآئِمًاً) ۲
افزون بر ورود اشکال مزبور بر احتمال اخیر، چنان که اشاره شد آیاتی از قرآن شاهد و بیانگر نزول تدریجی وجود تفصیلی آن است.
شواهد لفظی بر نزول تدریجی قرآنِ مفصّل و عدم نزول دفعی آن
۱- آیه مورد بحث که خود جزو قرآن است به صیغه ماضی و به صورت اِخبار میگوید: «قرآن در ماه رمضان نازل شده است»، پس معلوم میشود بخشی از قرآن قبل از نزول این آیه نازل شده بود که این آیه از آن خبر میدهد. نظیر این آیه، آیه «اِنّا اَنزَلنهُ فی لَیلَهِ القَدر» ۳ است که از آن نیز استفاده میشود بعضی از
^ ۱ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۰۸، ۵۴۷ و ج۳ ۴، ص۱۸۱ و ۲۲۹ و ج۵ ۶، ص۶۹۷؛ اسباب النزول، ص۱۴۸ و۱۵۱٫
^ ۲ – ـ سوره جمعه، آیه ۱۱؛ مجمع البیان، ج۹ ۱۰، ص۴۳۳٫
^ ۳ – ـ سوره قدر، آیه ۱٫
۳۳۵
قرآن، مانند خود این آیه، در شب قدر نازل نشده است.
۲- ﴿وقُرءانًا فَرَقنهُ لِتَقرَاَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُکثٍ ونَزَّلنهُ تَنزیلاً) ۱ خدای سبحان میفرماید: «این کتابی است که ما آن را متفرقاً نازل کردیم تا آیاتش را یکی پس از دیگری با تأنّی و تدریج بر مردم تلاوت کنی». این کتاب الهی، هم قرآن (از ماده «قَرَءَ» به معنای جَمَعَ) است، زیرا وجود جمعی دارد و هم فرقان است، چون متفرّقاً نازل شده و فارق حق از باطل است.
تذکّر: وجوه متعدد تناسب در تسمیه، از سنخ استعمال لفظ در معانی متعدد نیست، از اینرو بر فرض عدم جواز استعمال مزبور، میتوان برای تسمیه کتاب الهی به «فرقان» یا اتصاف آن به این وصفْ وجوه فراوانی را یاد کرد.
۳- ﴿وقالَ الَّذینَ کَفَروا لَولا نُزِّلَ عَلَیهِ القُرءانُ جُملَهً وحِدَهً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ ورَتَّلنهُ تَرتیلاً) ۲ کفار گفتند: چرا قرآن، نظیر الواح حضرت موسی(علیهالسلام) یکجا نازل نشد؟ خداوند میفرماید: ما میخواهیم همواره ارتباط تو با وحی برقرار باشد تا هر لحظه از ما مدد بگیری و در سایه این ارتباط بتوانی موقعیت خود را تثبیت کنی. اگر همه قرآن با وجود تفصیلی آن یکباره نازل شده بود چنین نقدی از سوی کافران بیمورد بود و در این فرض پرسش قابل طرح این بود که چرا پس از نزول دفعی تفصیلی پیشین دوباره تدریجاً نازل میشود؟
۴- «یَحذَرُ المُنفِقونَ اَن تُنَزَّلَ عَلَیهِم سورَهٌ تُنَبِّئُهُم بِما فی قُلوبِهِم قُلِ استَهزِءوا اِنَّ اللّهَ مُخرِجٌ ما تَحذَرون» ۳ منافقان میترسیدند که سورهای نازل
^ ۱ – ـ سوره اسراء، آیه ۱۰۶٫
^ ۲ – ـ وره فرقان، آیه ۳۲٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۶۴٫
۳۳۶
شود که پرده از اسرارشان بردارد. گرچه آنها به قصد استهزا اظهار ترس میکردند؛ ولی اگر قرآنِ مفصلْ دفعی نازل شده بود، جایی برای اظهار ترس آنها هرچند به شکل استهزا نبود.
۵- ﴿والّتی یَأتینَ الفحِشَهَ مِن نِسائِکُم… فَاَمسِکوهُنَّ فِی البُیوتِ حَتّی یَتَوَفّهُنَّ المَوتُ اَو یَجعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلا) ۱ زنانی که متهم به بیعفتی شدند، چهار شاهد از میان خود بر آنان گواه گیرید. اگر این شهود به ناپاکی آنان شهادت دادند، ایشان را در خانه نگهدارید تا مرگشان فرا رسد، مگر خدای سبحان راه دیگری برای آنان قرار دهد. جمله ﴿اَو یَجعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلا﴾ یعنی منتظر حکم بعدی باشید. حکم بعدی و ناسخ آن آیه چنین است: ﴿الزّانِیَهُ والزّانی فَاجلِدوا کُلَّ وحِدٍ مِنهُما مِائَهَ جَلدَهٍ) ۲ اگر قرآن با وجود تفصیلی آن یکجا نازل شده بود، نمیفرمود منتظر حکم بعدی باشید، و بر فرض نزول دفعی وجود تفصیلی، آن ناسخ و منسوخ هر دو با هم نازل شده و مورد اطلاع قرار گرفتهاند.
۶- ﴿اُحِلَّت لَکُم بَهیمَهُ الاَنعمِ اِلاّما یُتلی عَلَیکُم) ۳ جمله ﴿اِلاّما یُتلی عَلَیکُم﴾ نشانه آن است که حکم بعدی خواهد آمد ۴٫ اگر قرآن مفصّل نزول دفعی داشت، چنین تعبیری نمیفرمود.
۷- عدهای، غافل از آنکه وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای همه مردم است، از آن حضرت وقت خصوصی میخواستند. برای تنظیم برنامه ملاقاتهای آن
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۵٫
^ ۲ – ـ سوره نور، آیه ۲٫ مجمع البیان، ج۳ ۴، ص۳۴٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۱٫
^ ۴ – ـ این حکم در آیه ۳ از سوره مائده آمده است.
۳۳۷
حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) آیه نازل شد که هرگاه کسی وقت خصوصی خواست قبلاً باید مبلغی به بیتالمال بپردازد تا صرفِ مصالح عموم مسلمانان گردد، مگر اینکه مالی نداشته باشد ۱٫ گفتهاند: تنها کسی که به این آیه عمل کرد، امیر مؤمنان علی(علیهالسلام) بود که در چند نوبت چند درهم به بیت المال داد و در هر بار به محضر مبارک پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) شتافت ۲! بعداً این حکم برداشته شد: ﴿ءَاَشفَقتُم اَن تُقَدِّموا بَینَ یَدَی نَجوکُم صَدَقتٍ فَاِذ لَم تَفعَلوا وتَابَ اللّهُ عَلَیکُم… ) ۳ توجیه ناهماهنگی این مطلب با نزول دفعی وجود تفصیلی قرآن گذشت.
گفتنی است که دو آیه مرتبط، گاه در دو سوره است؛ مانند آنچه در سوره «نساء» و سوره «نور» درباره تنبیه زنان متهم آمده است، و زمانی در یک سوره است؛ مانند آنچه در سوره «مائده» و سوره «مجادله» آمده است. اگر همه قرآن به وجود تفصیلی یکباره نازل میشد، اینگونه احکام تدریجی را نمیداشت؛ احکامی که در سنجش با یکدیگر موهم نسخاند، گرچه نسخ نیست، بلکه یا تخصیص است که تصرف در ماده دلیل است، یا بر استحباب و مانند آن حمل میشود که تصرف در هیئت آن است.
۸- ﴿واِذا بَدَّلنا ءایَهً مَکانَ ءایَهٍ واللّهُ اَعلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالوا اِنَّما اَنتَ مُفتَرٍ بَل اَکثَرُهُم لایَعلَمون) ۴ اگر ما آیهای جدید را به جای آیهای آوردیم و حکم قبلی
^ ۱ – ـ سوره مجادله، آیه ۱۲٫
^ ۲ – ـ اسباب نزول القرآن، ص۴۳۲؛ التفسیر الکبیر، مج۱۵، ج۲۹، ص۲۷۲؛ مجمع البیان، ج۱۰۹، ص۳۷۹٫
^ ۳ – ـ سوره مجادله، آیه ۱۳٫
^ ۴ – ـ سوره نحل، آیه ۱۰۱٫
۳۳۸
را با دستور بعدی ترمیم کردیم، بد اندیشان میگویند: تو (پیامبر) افترا میبندی، زیرا اگر رسول خدا بودی، یا سخن نخست تو صحیح بود یا سخن دوم؛ غافل از اینکه هر یک از دو کلام در جای خود درست است.
جمله ﴿واللّهُ اَعلَمُ بِما یُنَزِّل﴾ معترضه است؛ یعنی خدا بهتر میداند چه نازل میفرماید و چه زمانی هنگام تغییر و تبدیل است. این آیه نیز نشانه نزول تدریجی قرآن است و با نزول دفعی وجود تفصیلی آن ناهماهنگ است.
۹- ﴿ویَقولُ الَّذینَ ءامَنوا لَولا نُزِّلَت سورَهٌ فَاِذا اُنزِلَت سورَهٌ مُحکَمَهٌ وذُکِرَ فیهَا القِتالُ رَاَیتَ الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ یَنظُرونَ اِلَیکَ نَظَرَ المَغشی عَلَیهِ مِنَالمَوتِ فَاَولی لَهُم) ۱ کسانی که (به ظاهر) ایمان آوردهاند میگویند: چرا سوره جدیدی که حکم تازهای دربر داشته باشد فرود نمیآید؟ وقتی سوره محکم و متقنی نازل و در آن حکم جنگ مطرح شود، میبینی آنها را که قلبشان مریض است مانند انسانِ غشوه زده در حالِ احتضارْ به تو مینگرند.
اگر قرآن یکجا نازل شده بود، نه توقع آنها بجا بود و نه به آن ترتیب اثر داده میشد. جمله ﴿فَاِذا اُنزِلَت سورَه… ﴾ بر نزول تدریجی قرآن دلالت دارد.
۱۰- ﴿ قُل لااَجِدُ فی ما اوحِی اِلَی مُحَرَّمًا عَلی طاعِمٍ یَطعَمُهُ اِلاّ… ) ۲ (ای پیامبر) بگو: در آنچه به من وحی شده است هیچ حرامی را نمییابم برخورندهای که آن را میخورد، مگر….
از اینکه ابتدا پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مأمور شد بفرماید: «در آنچه به من وحی شده است، حرامی نمییابم»، بعدها محرماتی دیگر میآید، نزول تدریجی قرآن استفاده میشود.
^ ۱ – ـ سوره محمداص، آیه ۲۰٫
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه ۱۴۵٫
۳۳۹
بررسی تاریخ نزول احکام نیز نشان میدهد که همه آیات تفصیلی قرآن یکجا نازل نشده است، چنان که دستور وجوب نماز اوایل بعثت آمده است و دستور جهاد: ﴿اُذِنَ لِلَّذینَ یُقتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا) ۱ سیزده سال پس از آن. غرض آنکه اگر تمام قرآن به وجود تفصیلی آن نظیر الواح موسای کلیم(علیهالسلام) یکجا نازل شده بود حتماً مورد اطلاع کاتبان وحی قرار میگرفت و امت اسلامی از آن آگاه میشد. تعبیرهای متعددی که در قرآن حکیم مطرح است و برخی از آنها بازگو شد با نزول دفعی وجود تفصیلی آن مناسب نیست. وجود تفصیلی قرآن فقط با نزول تدریجی آن مناسب است و هرگز با نزول دفعی آن هماهنگ نیست.
توهم تباین
قول به نزول بعض قرآن یا آغاز نزول آن در ماه رمضان، چنان که توضیح داده شد، نمیتواند مصحّح این تعبیر باشد که قرآن در ماه رمضان نازل شده است. اکنون با توجه به این مطلب نیز که قرآن به وجود تفصیلی خود دفعتاً نازل نشده است، این سؤال مطرح است که چگونه میتوان پذیرفت قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد: ﴿شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءان﴾، در حالی که طبق شواهد دیگر قرآنی و تاریخی، قرآن تدریجاً نازل شده است؟ تباین بین این دو دسته از آیات و تاریخِ مسلّم چگونه توجیه میشود؟
برخی مفسران به عنوان پاسخ از اشکال مزبور، بحث را از مسیر خود خارج کرده و گفتهاند: مقصود از اینکه ماه رمضان در آن قرآن نازل شد: ﴿اُنزِلَ فیهِ
^ ۱ – ـ سوره حجّ، آیه ۳۹؛ اسباب نزول القرآن، ص۳۱۸٫
۳۴۰
القُرءان… ﴾ این است که ماه رمضان ماهی است که در فضیلت و شأن آن یا در وجوب روزه آن قرآن نازل شده است: «أُنزل فیفضله القرآن» یا «أُنزل فی فرض صیامه القرآن» ۱ نه اینکه ماه رمضان، ظرف نزول خود قرآن باشد.
بر این توجیه، اشکالاتی وارد است:
۱- لازم این نظریه تقدیر گرفتن کلمه «فضل» یا «فرض صیام» است و گفتهاند که تقدیر برخلاف اصل است.
۲- به فرض صحّتِ تقدیر در آیه مزبور، هرگز در آیه سوره «دخان» و سوره «قدر» نمیتوان تقدیر گرفت، چون ظاهرِ آن آیات نزولِ خود قرآن در شب پُربرکتِ قدر است.
۳- اگر معنای آیه چنان باشد، که البته با تقدیر همراه است، ماه رمضان از این جهت که قرآن درباره آن نازل شده ویژگی خاصی نسبت به دیگر ماهها نخواهد داشت، زیرا در قرآن راجع به برخی از ماههای دیگر و احکام و حرمت آن آیاتی نازل شده است؛ مانند آنچه درباره ماههای حرام و ماههای مناسک حج به طور عموم نازل شده است ۲٫
به سؤال و اشکال یاد شده، یعنی تباین آیات در این باره، پاسخهایی داده شده است، بدین شرح:
پاسخ نخست
استاد علامه طباطبایی(قدسسرّه) میفرماید:
^ ۱ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۲ ۱، ص۴۹۷؛ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۹۲٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیات ۱۹۴ و۱۹۷؛ سوره توبه، آیه ۳۶٫
۳۴۱
از تدبّر در آیات چنین به دست میآید که قرآن دو نزول، یکی دفعی و دیگری تدریجی داشته است. نزول دفعی و یکباره قرآن در ماه رمضان و شب قدر، و نزول تدریجی آن در طی بیست و سه سال بوده است. آیاتی که میگوید «قرآن در شب قدر نازل شده» با واژه «انزال» آمده است، نه تنزیل، و تعبیر «انزال» که بر نزول یکباره دلالت دارد میتواند به دو لحاظ باشد: ۱٫ مجموع واحد گرفتن کل یا بخشی از قرآن. ۲٫ دارابودن حقیقتی غیر از آنچه فهم بشر عادی آن را ادراک کرده و به فصلفصل و تدریجی بودن آن حکم میکند. این ویژگی، یعنی حقیقت واحد داشتن، قرآن را یکپارچه و غیر تدریجی قرار داده و تعبیر انزال را درباره آن روا میدارد ۱٫
استاد علّامه طباطبایی(قدسسرّه) برای اثبات مدعای خود، آیاتی را شاهدِ بر وجود جمعی و حقیقت واحد داشتن آوردهاند و سپس آیات دیگری را نیز برای شاهد جمع بین دفعی و تدریجی ذکر میکنند که جمع مزبور تبرّعی نباشد؛ امّا آیاتی که بر دو حیثیّت و دو رتبه وجودی داشتن قرآن دلالت میکند:
۱- ﴿ الر کِتبٌ اُحکِمَت ءایتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِن لَدُن حَکیمٍ خَبیر) ۲ اِحکام در مقابل تفصیل است. تفصیل یعنی فصل فصل قرار دادن، پس اِحکام آیات قرآن به معنای جدا نشدن آنها از یکدیگر است، زیرا قرآن حقیقتِ یگانه و معنایی واحد دارد که اجزا و فصول در آن نیست. به دلالت این آیه شریفه، تفصیلی که در قرآن دیده میشود بعد از مرتبه محکم و بیفصل بودن بر آن
^ ۱ – ـ المیزان، ج۲، ص۱۶، با تلخیص.
^ ۲ – ـ سوره هود، آیه ۱٫
۳۴۲
عارض شده است.
۲- این نکته در آیات سوره «اعراف» روشنتر بیان شده است: ﴿ولَقَد جِئنهُم بِکِتبٍ فَصَّلنهُ عَلی عِلمٍ هُدًی ورَحمَهً لِقَومٍ یُؤمِنون ٭ هَل یَنظُرونَ اِلاّتَأویلَهُ یَومَ یَأتی تَأویلُهُ یَقولُ الَّذینَ نَسوهُ مِن قَبلُ قَد جاءَت رُسُلُ رَبِّنا بِالحَقِّّ) ۱ آیا آنان جز در انتظار تأویل قرآن هستند؟ روزی که تأویلش فرامیرسد (روز قیامت) کسانی که آن را قبلاً فراموش کردهاند میگویند: حقاً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند!
تأویل در مقابل تفسیر است. تفسیر که مربوط به الفاظ و مفاهیم است گاهی بر اساس ظاهر است و گاهی با توجّه به باطن، و هیچیک از این دو تأویلِ قرآن نیست. تأویل قرآن، بازگشتِ عینی و خارجی آن معارف است و الفاظ، مفاهیم و… در آنجا مطرح نیست؛ نظیر سخن حضرت یوسف(علیهالسلام) پس از سجده کردن پدر و مادر (خاله) و یازده برادر که فرمود: ﴿یاَبَتِ هذا تَأویلُ رُءیی مِن قَبلُ) ۲ یعنی آنچه من در عالم رؤیا دیدم که یازده ستاره با شمس و قمر برایم سجده کردند، بازگشتِ عینی و خارجی آن همین خضوع شما در برابر مقام من است.
از آیه سوره «یونس» نیز به خوبی استفاده میشود که قرآن ریشهای دارد که در آن ریشه ثابت است و فروعاتی دارد که عبارت از سور و آیات گوناگون آن است: ﴿وما کانَ هذا القُرءانُ اَن یُفتَری مِن دونِ اللّهِ ولکِن تَصدیقَ الَّذی بَینَ یَدَیهِ وتَفصیلَ الکِتبِ لارَیبَ فیهِ مِن رَبِّ العلَمین ٭…٭ بَل کَذَّبوا بِما
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیات ۵۳۵۲٫
^ ۲ – ـ سوره یوسف، آیه ۱۰۰٫
۳۴۳
لَمیُحیطوا بِعِلمِهِ ولَمّا یَأتِهِم تَأویلُهُ) ۱ در جواب کسانی که قرآن را افترا میدانستند میفرماید: قرآن قابل افترا و جعل نیست؛ نظیر نظام آفرینش که نمیتوان نظیر آن را آفرید و جعل کرد. سرّ تکذیب کافران آن است که به اصل قرآن پی نبردهاند. آنها سوادی را بر بیاضی میبینند و میپندارند قرآن کتابی عربی بیش نیست که ساخته پیامبر یا بافته دیگری است و هنوز به اصل آن نرسیدهاند، اصلی که تأویلِ تفصیلِ کتاب است و در قیامت ظهور میکند.
به دلالت این آیات، تفصیل، امری است که بر مرتبه اِحکام و بساطت قرآن عارض شده است، پس خود قرآن چیزی است و تفصیل عارض بر آن چیزی دیگر. مشرکان چون آنچه را این تفصیل بدان رجوع میکند فراموش کردند این قرآن مفصل را تکذیب کردند.
۳- ﴿حم~ ٭ والکِتبِ المُبین ٭ اِنّا جَعَلنهُ قُرءنًا عَرَبیًّا لَعَلَّکُم تَعقِلون ٭ واِنَّهُ فی اُمِّ الکِتبِ لَدَینا لَعَلی حَکیم) ۲ ما این کتاب را عربی مبین قرار دادیم؛ یعنی عربیت آن هم وحی است؛ نه اینکه فقط معانی را بر قلب رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) القا کرده باشیم و خود آن حضرت آن معارف را در قالب الفاظ عربی ارائه دهد، بلکه آن را عربی انشا کردیم تا برای همه مردم قابل فهم باشد. از طرفی همین کتابِ عربی، در حضور خدا در «اُمّ الکتاب» وجودی دیگر دارد که «عَلِی» است؛ یعنی در مرتبهای از علوّ و برتری قرار دارد که عقل به اوج آن نمیرسد، و «حکیم» است؛ یعنی فصل فصل نیست تا بتوان همانند مرتبه تفصیلی، آنرا تعقل کرد. البته انسان کاملی مانند رسولخدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به امّالکتاب راه مییابد و از
^ ۱ – ـ سوره یونس، آیات ۳۷ ۳۹٫
^ ۲ – ـ سوره زخرف، آیات ۱ ۴٫
۳۴۴
علمِ لدنّی آن ۱ برخوردار میشود، چنان که آن حضرت در شب قدر مثلاً توفیق ارتقا به مقام امّالکتاب را یافت و آنرا یکجا ادراک کرد.
۴- ﴿اِنَّهُ لَقُرءانٌ کَریم ٭ فی کِتبٍ مَکنون ٭ لایَمَسُّهُ اِلاَّالمُطَهَّرون) ۲ آنچه اکنون قرائت میکنید قرآن است که از کرامت الهی برخوردار است و کتابی مستور، مخزنِ آن است و این قرآن در آن کتابِ مکنون جای دارد. شرط جواز تماس با این کتاب ظاهری، طهارتِ ظاهری است و شرط ارتباط با کتاب مکنون، طهارت باطنی و مبرّا بودن از پلیدی معصیت است.
قرآن را جایگاه و مرتبهای است در کتاب مکنون و پوشیده و پنهان از بیگانگان که جز بندگان پاک سرشت، دیگران را بدان راهی نیست، همان جایگاه که در قرآن کریم از آن به ﴿کِتبٍ مَکنون﴾، ﴿اُمِّ الکِتب) ۳ و ﴿لَوحٍ مَحفوظ) ۴ تعبیر شده، زیرا از عروض تغییر بر آن محفوظ است ۵٫ تنزیل، یعنی نزول تدریجی، بعد از آن مرتبه است. قرآن در این نزول (تنزیل)، از تدریج که نوعی تحوّل است و نیز از ناسخ و منسوخ خالی نیست. این قرآن نازل شده مانند لباس برای «کتاب مبین» است که از لحاظ رتبه وجودی جدای از این قرآن و اصل آن و بدون تفصیل است.
^ ۱ – ـ علوم و معارف را انسان یا از کتابها و اساتید فرا میگیرد یا آنقدر بالا میرود که از سرچشمه زلال الهی و از نزد خدا اخذ میکند. قسم دوم را علم لدنّی میگویند. علم لدنّی نظیر فلسفه، فقه و تفسیر نیست که دارای موضوع و محمول و مبادی و مسائل باشد.
^ ۲ – ـ سوره واقعه، آیات ۷۷ ۷۹٫
^ ۳ – ـ سوره زخرف، آیه ۴٫
^ ۴ – ـ سوره بروج، آیه ۲۲٫
^ ۵ – ـ المیزان، ج۲، ص۱۸٫
۳۴۵
آیاتی که بر نزول دفعی قرآن دلالت دارد ناظر است به وجود جمعی قرآن کریم که در ام الکتاب و لوح محفوظْ بلندمرتبه و محکم است و همان به طور دفعی بر حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرود آمد، و آیاتی که بر نزول تدریجی قرآن دلالت دارد، ناظر است به وجود تفصیلی قرآن که عربی مبین است و سور و آیاتی دارد که طی بیست ۱ یا بیست و سه سال بر آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل شده است.
شاهد این جمع آیاتی است که از آنها استفاده میشود حضرت جبرئیل(علیهالسلام) هرگاه آیات قرآن را بر رسول خداا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) عرضه میکرد، حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از پیش آن را میدانست:
۱- ﴿ولاتَعجَل بِالقُرءانِ مِن قَبلِ اَن یُقضی اِلَیکَ وَحیُهُ) ۲ پیش از پایانگرفتن وحی به خواندن قرآن شتاب مکن.
ظاهر این آیه شریفه که از شتاب در قرائت قبل از پایان یافتن وحی بازمیدارد آن است که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به آنچه بعداً نازل خواهد شد علم داشته است وگرنه معنا نداشت به خواندن آنچه هنوز نازل نشده است، عجله کند ۳٫
۲- ﴿لاتُحَرِّک بِهِ لِسانَکَ لِتَعجَلَ بِه ٭ اِنَّ عَلَینا جَمعَهُ وقُرءانَه ٭ فَاِذا قَرَأنهُ فَاتَّبِع قُرءانَه ٭ ثُمَّ اِنَّ عَلَینا بَیانَه) ۴ زبانت را به قصد عجله برای خواندن آن (قرآن) حرکت مده، زیرا جمع و خواندن آن برعهده ماست، پس هرگاه آن را جمع کردیم، از خواندن آن پیروی کن.
^ ۱ – ـ احتمال بیست سال به نظر برخی مفسران است که سه سال نخست بعثت را به استثنای چند آیه که همزمان با آن نازل شد زمان انقطاع وحی میدانند.
^ ۲ – ـ سوره طه، آیه ۱۱۴٫
^ ۳ – ـ المیزان، ج۱۴، ص۲۱۵٫
^ ۴ – ـ سوره قیامت، آیات ۱۶ ۱۹٫
۳۴۶
«قرء» به معنای «جمع» است ۱ و کتاب خدا را از آنرو قرآن مینامند که حقیقتی بسیط و مجموعی منسجم است و از آن جهت «فرقان» میگویند که سور و آیاتِ جدای از هم دارد.
این آیات نیز نشان میدهد که رسول خداا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قبلاً سابقه علمی داشت و وجود تفصیلی قرآن، مسبوق به آن وجود اجمالی است که تدریجاً ظهور میکند ۲ ؛ مانند اینکه خدای سبحان ملکه اجتهاد را یکجا به فقیهی اعطا کند و به او بگوید: ما به تو چیزی دادیم که هادی مردم است؛ از آن پس مجتهد بهتدریج در استنباط احکام و پاسخ به استفتائات از آن ملکه استفاده میکند. این ملکه هادی مردم است، گرچه اهتدای مردم تدریجی است. هرگاه سؤال شود یا حادثهای پیش آید آن ملکه تدریجاً ظهور میکند و در مقام تدریج، آن وجود نوری به احکام عبادات و معاملات و سیاسات تفصیل میشود.
نقد نظریه علامه طباطبایی
۱- درست است که براساس شواهدی از آیات، قرآن دو نحوه وجود دارد؛ لیکن همان آیاتی که بر نزول دفعی قرآن دلالت دارد، تفصیل و کثرت را نیز میرساند. خدای سبحان میفرماید: ما در شبی مبارک بر تو قرآن را فروفرستادیم که در آن هر امرِ محکمی مفصل میشود: ﴿اِنّا اَنزَلنهُ فی لَیلَهٍ مُبرَکَهٍ… ٭ فیها یُفرَقُ کُلُّ اَمرٍ حَکیمٍ) ۳
استاد علامه طباطبایی(قدسسرّه) در شرح آیه نخست سوره «هود» پذیرفتند که
^ ۱ – ـ مفردات، ص۶۶۸، «ق ر أ».
^ ۲ – ـ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۱۶ ۱۸٫
^ ۳ – ـ سوره دخان، آیات ۳ ۴٫
۳۴۷
مقام محکم قبل از مقام مفصّل است. از طرفی شبِ قدر شبِ تفصیل است، نه اِحکام، و نیز شب فرقان و تفریق است، نه شب قرآن و جمع، و نمیتوان گفت در شبِ تفصیلْ امرِ محکم نازل شده است.
خداوند سبحان در سوره قدر میفرماید: ما در شب قدر که شب اندازه و شبِ مهندسی ۱ ماست، قرآن را نازل کردیم: ﴿اِنّا اَنزَلنهُ فی لَیلَهِ القَدر﴾. این قرآن قبل از رسیدن به قَدْر و اندازه، بسیط بوده است، چنان که فرمود: هیچ چیز نیست جز اینکه گنجینههای آن نزد ماست و به اندازه معیّن و حساب شده آن را فرومیفرستیم: ﴿واِن مِن شیءٍ اِلاّعِندَنا خَزائنُهُ وما نُنَزِّلُهُ اِلاّبِقَدَرٍ مَعلومٍ) ۲
مؤید دیگر، تعبیر ﴿کُلِّ اَمر) ۳ است که نشانه کثرت و تفصیل است؛ یعنی ملائکه و روح برای تدبیر هر امری از امور در این شب نازل میشوند، پس چگونه شب قدر میتواند ظرف نزول وجود اجمالی و بسیط قرآن باشد، در حالی که طبق برخی آیات شب تفریق و تفصیل است.
۲- درست است که قرآن دو وجود دارد، یکی مجرد و منزه از کثرت و دیگری مادی و تدریجی؛ ولی وجود بسیط قرآن با انزال و تنزیل به پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نمیرسد، بلکه حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) آن را با عروج و صعود تلقی میکند، چون
^ ۱ – ـ لغت «هندسه» معرّب «اندزه» و آن مخفّف اندازه است (الصحاح، ج۲، ص۹۹۲، «هندس») و «مُهندس» اسم فاعل از «هَنْدَسَ» رباعی مجرد است. در روایتی، از خدای سبحان به عنوان مهندس یاد شده است (الکافی، ج۱، ص۱۵۸)، چون هر چیزی را به اندازه آفرید: «اِنّا کُلَّ شیءٍ خَلَقنهُ بِقَدَر» (سوره قمر، آیه ۴۹). «قَدْر» و «قَدَر» به معنای مطلق اندازه یا اندازههای مشخص است.
^ ۲ – ـ سوره حجر، آیه ۲۱٫
^ ۳ – ـ سوره قدر، آیه ۴٫
۳۴۸
پایین آمدن از مخزنِ غیب با بساطت و ام الکتاب بودن سازگار نیست، هرچند نزول قرآن به صورت تجافی نیست؛ نظیر باران که جا خالی میکند، اگر فرود آمد در بالا نیست و اگر بالا بود پایین نیامده، بلکه به نحو تجلّی است؛ مانند فقیه جامع الشرایطی که مطلبِ فقهی را از ملکه اجتهاد خود تنزّل داده و در قالب الفاظ میریزد تا به دیگران منتقل شود.
به همین سبب که امّ الکتاب نازل کردنی نیست، مرجعِ ضمیر ﴿اِنّا اَنزَلنه) ۱ را نمیتوان «امّ الکتاب» دانست، بلکه وقتی پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به مقام ﴿قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی﴾ رسید، در آن مقامْ ﴿فَاَوحی اِلی عَبدِهِ ما اَوحی) ۲ صادق است، زیرا برای ادراک وجود بسیط باید به حضورش رفت: ﴿و اِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرءانَ مِن لَدُن حَکیمٍ عَلیمٍ) ۳ ای پیامبر! تو باید صعود کنی تا به قرآن برسی؛ ما نیز آن را پایین میآوریم و به عنوان فرقان بر قلب تو نازل میکنیم، بنابراین، انسان کامل که کون جامع است و بر اثر جامعیّت وجودیش هم در مقام عالی حضور دارد و هم در مقام دانی، زیرا مظهر خدای سبحان است که «فی علوّه دانٍ و فی دنوّه عالٍ» ۴ به لحاظ مقام عالی، وجود مجرد و بسیطِ کتاب الهی را تلقّی میکند و به لحاظ مقام دانی، وجود تفصیلی و تدریجی آنرا دریافت میکند.
نکته: معنای انزال کتاب الهی که به گونه تجلّی است، نه تجافی، در تفاوت بین انداختن باران و آویختن طناب روشن است. انزال باران که به
^ ۱ – ـ سوره قدر، آیه ۱؛ سوره دخان، آیه ۳٫
^ ۲ – ـ سوره نجم، آیات ۹ و ۱۰٫
^ ۳ – ـ سوره نمل، آیه ۶٫
^ ۴ – ـ بحار الاَنوار، ج۸۷، ص۱۹۰ و ج۹۵، ص۲۷۹٫
۳۴۹
صورت تجافی است فاقد وحدت ارتباطی است و انزال کتاب خدا که به صورت تجلّی است حافظ وحدت ارتباطی است و همین تفاوت در نهاد واژههای انداختن و آویختن تعبیه شده است و اینکه درباره قرآن دستور اعتصام به حبل متین داده شد ۱ ناظر به همین جامعیت و وحدت ارتباطی صدر و ساقه درجات وجودی کتاب خداست.
پاسخ دوم
برخی مفسران به استناد بعضی روایات گفتهاند: مقصود از نزول قرآن در شب قدر این است که خدای سبحان قرآن را از مقامِ بلندِ لوح محفوظ به بیتمعمور ۲ یا آسمان چهارم، تنزّل داده و سپس طی بیست یا بیست و سه سال به تدریج بر پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل کرده است ۳٫
باید توجه داشت که احتمال مطرح در روایات مزبور، همانگونه که توضیح داده خواهد شد، مخالف قرآن است و معصومان(علیهمالسلام) که قرآن را ثقل اکبر و عترت طاهرین(علیهمالسلام) را ثقل اصغر میدانند، فرمودهاند که دیگران میتوانند مانند ما سخن بگویند؛ ولی هیچ کس را یارای سخن گفتن چون قرآن نیست، از این رو هر چه را از ما نقل کردهاند، بر قرآن که اصل و میزان است عرضه کنید و تنها در صورت عدم مخالفت با قرآن آن را بپذیرید و اگر روایت یا روایاتی با قرآن مخالفت تباینی داشت (نه به نحو عام و خاص یا اطلاق و تقیید و…) و به
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۳٫
^ ۲ – ـ «بیت معمور» یا «بیت العزّه»، بنابر اختلافی که در روایات عامه و خاصه وجود دارد.
^ ۳ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۱۹۱ ۱۹۲؛ تفسیر بیان السعاده، ج۱، ص۱۷۲؛ النکت و العیون، ج۱، ص۲۴۰٫
۳۵۰
هیچوجه قابل توجیه نبود آن را طرد کنید ۱٫
ظاهر آیه مورد بحث، ذکر علت انزال است؛ نه وصف نازل شده؛ یعنی میگوید: ما قرآن را نازل کردیم برای هدایت مردم: ﴿هُدًی لِلنّاسِ وبَیِّنتٍ مِّنَالهُدی والفُرقانِ) ۲ روایتی که دلالت کند قرآن در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان چهارم تنزّل یافته است ۳ ، با این ظهور سازگار نیست، چون قرآن وقتی هدایتگری جامعه را برعهده دارد که در دسترس مردم باشد؛ نه در آسمان چهارم. اگر قرآن برای هدایت مردم آمده، چرا به آسمان چهارم تنزل یافته است؟ وقتی در دسترس نباشد، خواه در آسمان هفتم بماند یا به آسمان چهارم تنزّل کند، مردم از آن طرفی نمیبندند.
بعضی جواب دادهاند که هدایتِ جامعه وصف بالقوه قرآن است ۴ ؛ یعنی قرآن حکیم شأنیّت راهنمائی مردم را دارد و این شأنیّت هماره برای قرآن حکیم ثابت است؛ خواه در فراز آسمان و خواه در فرود زمین.
این پاسخ هرچند در حدّ خود صحیح است؛ ولی با ظاهر آیه مورد بحث تناسبی ندارد، زیرا در آیه شریفه، هدایت به عنوان علت غایی انزال ذکر شده است؛ نه صفتِ قرآن. اگر هدایتِ جامعه وصف بالقوه قرآن است، برای اتصاف به آن ضرورتی برای تنزل آن به آسمان چهارم نیست، چون در آسمان
^ ۱ – ـ الکافی، ج۱، ص۶۲ ۶۸؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۰۶ ۱۲۳؛ بحار الاَنوار، ج۲، ص۱۶۵ و ۲۳۴ و ۲۴۲٫
^ ۲ – ـ کلمه «هُدَی» خواه حال باشد و متعلق به نازل شده، یا مفعول له و متعلق به انزال؛ در هر صورت اشکال وارد است.
^ ۳ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۴۵۷٫
^ ۴ – ـ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۱۵٫
۳۵۱
هفتم نیز این وصف را دارد.
هدف از فرستادن قرآن این است که رهبر الهی به وسیله آن، امت را از تاریکیها به نور هدایت کند: ﴿ الر کِتبٌ اَنزَلنهُ اِلَیکَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَالظُّلُمتِ اِلَی النّورِ بِاِذنِ رَبِّهِم) ۱ و این هدف آنگاه تحقق مییابد که قرآن در دست مردم باشد؛ نه در آسمان، و اگر با نزول آن به بیت معمور پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) میتواند مردم را هدایت کند، معلوم میشود که پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) حتماً با آن ارتباط برقرار کرد، یا با صعود خود به آن و یا با هبوط آن به زمین.
نظر شیخ صدوق(قدسسرّه)
شیخ صدوق(قدسسرّه) که تعبّد شدیدی به حدیث دارد، در جمع بین آیات با استناد به روایت «إنّ القرآن نزل فی شهر رمضان فی لیله القدر جملهً واحدهً إلی البیت المعمور… » ۲ میگوید:
قرآن در شب قدر از لوح محفوظ به بیتمعمور تنزل کرد و خداوند عصاره علم آن را به نبی اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) داد. سپس به وی فرمود: ﴿ولاتَعجَل بِالقُرءانِ مِن قَبلِ اَن یُقضی اِلَیکَ وَحیُهُ وقُل رَبِّ زِدنی عِلماً) ۳ و ﴿لاتُحَرِّک بِهِ لِسانَکَ لِتَعجَلَ بِه ٭ اِنَّ عَلَینا جَمعَهُ وقُرءانَه٭ فَاِذا قَرَأنهُ فَاتَّبِع قُرءانَه٭ ثُمَّ اِنَّ عَلَینا بَیانَه) ۴ ۵ .
^ ۱ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۱٫
^ ۲ – ـ الاعتقادات، ص۱۰۱ و نیز الکافی، ج۲، ص۶۲۹٫
^ ۳ – ـ سوره طه، آیه ۱۱۴٫
^ ۴ – ـ الاعتقادات، ص۱۰۱٫
^ ۵ – ـ سوره قیامت، آیات ۱۶ ۱۹٫
۳۵۲
شیخ مفید که آرای شیخ صدوق(قدّس سرّهما) را مورد نقد و نظر قرار داده است، پس از نقل کلام استاد خود چنین میفرماید:
سند سخن شیخ صدوق خبر واحدی بیش نیست و خبر واحد، نه علمآور است و نه موجب عمل ۱٫ نزول تدریجی قرآن نیز بر نادرستی آن خبر شهادت میدهد. در قرآن، گاه از حکم وقایع و قضایای شخصی واقع شده سخن به میان میآید و روشن است که قبل از وقوع آن خبر نمیدهد؛ مانند آیاتی که سخنان یهودیان [بقره، ۸۸] یا مجادله زنی با رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در باب «ظِهار» و حکم آن را بیان میکند [مجادله، ۱ ـ ۴] که مشابه آن در قرآن به حدی است که غائله را خاتمه میدهد.
سپس میافزاید:
این حدیث چقدر به عقیده «مشبّهه» نزدیک است که قرآن را قدیم میپندارند؛ ولی میگویند خدای متعالی همیشه متکلّم به قرآن بوده و از آینده با لفظ ماضی خبر میدهد. موحدان این سخنان را، همانگونه که ما ذکر کردیم، ردّ کردهاند.
شیخ مفیدِ در ادامه، توجیه خود را چنین ذکر میکند:
مقصود از نزول قرآن در شبِ قدر، نزول بخشی از قرآن است.
^ ۱ – ـ بحث حجیتِ خبر واحد، تنها در فروع دین است. مسائل اعتقادی، مبادی برهانی میخواهد و هرگز نمیتوان کسی را بدون برهان به امری اعتقادی متعبد کرد؛ اما در امور عملی میتوان فرد را متعبد کرد و مثلاً گفت اگر در نماز چهار رکعتی بین سه و چهار شک کردی بنا را بر چهار بگذار. در این حالْ شک نمازگزار وجداناً باقی است؛ ولی شخص میتواند عملاً بنا را بر اکثر بگذارد.
۳۵۳
نزول همه قرآن با اقتضای ظاهر بعضی از آیات و اخبار متواتر سازگار نیست و آیه ﴿ولاتَعجَل بِالقُرءان… ﴾ که مستند شیخ صدوقِ بود، دو احتمال دیگر دارد: ۱٫ در تأویل قرآن قبل از آنکه به تو وحی شود شتاب نکن. ۲٫ وقتی جبرئیل قرآن را بر تو تلاوت میکند یا آن را بیواسطه بر تو نازل میکنیم، کلمه کلمه ادا نکن، بلکه صبر کن و آنگاه که وحی تمام شد، آنرا تلاوت کن. اما آنچه ایشان با تکیه بر حدیث، ذکر کرده، بعید است، زیرا وجهی نیست برای نهی الهی از خواندن قرآنی که در آسمان چهارم است، چون پیامبر قبل از وحی، احاطه علمی به آنچه در آسمان چهارم بود نداشت، مگر اینکه … ۱٫
دفاع از شیخ صدوق(قدسسرّه)
مدعای شیخ صدوقِ دو چیز است: ۱٫ تمام قرآن در شب قدر از لوح محفوظ به بیتمعمور نازل شد. ۲٫ خداوند خلاصه و اجمالی از قرآن را به رسول خود عطا کرد، از این رو پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قرآن را شتابزده تلاوت میکرد و خدا وی را از عجله نهی فرمود، زیرا جواز قرائت آن مشروط به نزول تفصیلی و تدریجی آن است؛ ولی شیخ مفیدِ تنها مدعای نخست ایشان را نقد کرده است.
اگر شیخ صدوقِ مدعای دوم خود را چنین ثابت میکرد که «پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فردی عادی نیست تا اگر وحی به زمین نرسید آنرا نداند، بلکه به
^ ۱ – ـ سلسله مؤلّفات الشیخ المفید (۵)، تصحیح اعتقادات الاِمامیه، ص۱۲۷۱۲۳٫
۳۵۴
جهت ارتباط مستمر با جهان غیب، به اذن خدا از آنچه در لوح محفوظ و بیتمعمور میگذرد آگاه است»، هیچ یک از اشکالهای شیخ مفیدِ بر وی وارد نبود؛ ولی شیخ صدوقِ فقط به متن حدیث اکتفا کرده است.
اگر رسول خداا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به تعلیم الهی به محتوای لوح محفوظ آگاهی داشته است: ﴿اِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرءانَ مِن لَدُن حَکیمٍ عَلیم) ۱ میتوان آیات سوره «طه» و سوره «قیامت» را شاهد قرار داد و نتیجه گرفت که نقد شیخ مفیدِ بر شیخ صدوقِ وارد نیست، وانگهی نظر شیخ مفیدِ که مقصود از نزول قرآن در شبِ قدر نزول بخشی از قرآن است، تام نیست، زیرا اگر بعضی از قرآن در ماه رمضان فرود آمده، ابعاض دیگر آن هم در سایر ماهها نازل شده، پس چرا تنها از ماه رمضان اسم برده شده است؟ اگر بگویید ابتدای نزول آن در این ماه بوده، چنان که در بسیاری از تفسیرهای اهل سنت، مانند تفسیر کبیر و… آمد ۲ سخنی ناصواب است، زیرا شروع نزول قرآن همزمان با بعثت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، یعنی در ماه رجب بود؛ نه ماه رمضان.
علامه مجلسی(قدسسرّه) در دفاع از نظر شیخ صدوقِ تفسیر دیگری بر کلام ایشان آورده است ۳٫ از متأخران نیز فیض کاشانی که او هم تعبّد خاصی به حدیث داشت در مقدمهنهم از مقدمات بسیار مفید تفسیر صافی، پس از نقل چند روایت و طرح چگونگی نزول قرآن میفرماید:
از مجموع این روایات استفاده میشود که قرآن یکجا در شب قدر به بیتمعمور نازل شده است و گویا منظور نزول معنای
^ ۱ – ـ سوره نمل، آیه ۶٫
^ ۲ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۹۲٫
^ ۳ – ـ ر.ک: بحار الاَنوار، ج۱۸، ص۲۵۰ ۲۵۴٫
۳۵۵
قرآن بر قلب مطهّر نبی اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، چنانکه خدای سبحان میفرماید: ﴿نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمین ٭ عَلی قَلبِکَ) ۱ سپس طی بیست سال ۲ ، قرآن از قلب آن حضرت بر زبانش نازل و جاری شد ۳٫
ایشان برای حل اشکال یاد شده بیتمعمور را به قلب مطهر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تفسیر کرده ۴ و میگوید: انزال قرآن با آوردن اجمال و عصاره آن (وجود بسیط نورانی) از مقام غیب در شب قدر بر قلب مطهر پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تحقق یافت و تنزیل تدریجی آن با انتقال از قلب حضرت بر زبان وی صورت گرفت ۵٫
محتمل است که قلب مؤمن براساس «قلب المؤمن عرش الرحمان» ۶ بتواند بیتمعمور باشد؛ ولی صرف احتمال کافی نیست، به گونهای که بتوان روایات نزول قرآن در شب قدر به بیت معمور را براساس آن معنا کرد.
نظر سطحی فخر رازی
فخر رازی در جواب از این سؤال که چرا انزال قرآن به ماه رمضان اختصاص داده شد با اینکه بخشی از قرآن در ماههای دیگر نازل شده، دو پاسخ ارائه میدهد: ۱٫ همه قرآن در شب قدر به آسمان دنیا نازل شد و سپس به تدریج به سوی
^ ۱ – ـ سوره شعراء، آیات ۱۹۳ ۱۹۴٫
^ ۲ – ـ احتمال بیست سال به نظر برخی اهل تفسیر است که سه سال نخست بعثت را به استثنای چند آیه که همزمان با آن نازل شد زمان انقطاع وحی میدانند.
^ ۳ – ـ تفسیر الصافی، ج۱، ص۵۷٫
^ ۴ – ـ این قلب، چون خانهای است که با فرشتهها و انوار الهی معمور است.
^ ۵ – ـ تفسیر الصافی، ج۱، ص۵۷٫
^ ۶ – ـ ر.ک: بحار الاَنوار، ج۵۵، ص۳۹٫
۳۵۶
زمین نازل گشت و سبب آن یا رعایت مصلحت فرشتگان ساکن در آنجا یا مراعات حال رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بوده تا از نزدیکترین مکان امید وحی داشته باشد یا رعایت حال جبرئیل بوده است که مأمور انزال و تأدیه وحی بود. ۲٫ آغاز نزول قرآن در ماه رمضان و شب قدر بوده است ۱٫
نقد این نظر ساده از ثنایای مباحث قبل روشن شد، و آن اینکه اولاً توقف قرآنِ هابطْ در بین راه و مکث در بیت معمور و مانند آن با انگیزه انزال آنکه هدایت جامعه به سوی صلاح و فلاح باشد هماهنگ نیست. ثانیاً خصیصهای برای ماه مبارک رمضان نسبت به یازده ماه دیگر نیست. ثالثاً آغاز نزول قرآن نمیتواند همزمان بعثت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نباشد.
پاسخ سوم
سید نور الدین عراقی تنافی بین دو دسته از آیات را با تعدّد کیفیّت نزول برطرف میکند ۲٫ طبق بیان ایشان برای نزول قرآن کریم (بر حسب مراتب انسان) سه مرتبه متصور است: ۱٫ مرتبه نازل و آن همان است که مبسوط نازل گردد و الفاظ و حروف آن با قوّه سامعه شنیده شود. ۲٫ مرتبه متوسط که بر مرتبه متوسط رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) یعنی قلب آن حضرت نازل میشد. ۳٫ مرتبه اعلا که بدون وساطت فرشته بر روح آن حضرت فرود میآمد. نزولِ تدریجی قرآن، همان مرتبه اول بود که طی ۲۳ سال بر سمع مبارک حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) (چون آهنگ جرس ۳ ) رسید و نزول دفعی آن در ماه مبارک رمضان صورت گرفت که بر
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۹۱٫
^ ۲ – ـ تفسیر القرآن و العقل، ج۱، ص۱۰۹٫
^ ۳ – ـ بحار الاَنوار، ج۱۸، ص۲۶۰٫
۳۵۷
قلب آن حضرت بود.
سید نور الدینِ بر درجات مزبور از تنزّل برهان اقامه نکرده است. شاید بتوان برهان مسئله را از خود قرآن استفاده کرد. مرتبه اول از آیه شریفه ﴿اِنّا جَعَلنهُ قُرءنًا عَرَبیًّا) ۱ به دست میآید، زیرا عربیّت، صفت کلام و لفظ و نوشته است و وجود کتبی و لفظی مربوط به قلمرو اعتبار بوده و به عالم طبیعت بازمیگردد، پس منظور از ﴿اِنّا جَعَلنهُ قُرءنًا عَرَبیًّا﴾ آن است که هم معارف و محتوای قرآن الهی است و هم الفاظ آن به دستور خدای سبحان تنظیم شده است و چون به صورت لفظ و گفتار درآمده، به صورت شنیده نیز درمیآید و این نازلترین مرحله قرآن است که طی ۲۳ سال به تدریج فرود آمد.
مرحله متوسطِ تنزّل از آیات ﴿واِنَّهُ لَتَنزیلُ رَبِّ العلَمین ٭ نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمین ٭ عَلی قَلبِکَ لِتَکونَ مِنَ المُنذِرین) ۲ استفاده میشود. در این مرحله، رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) افزون بر اینکه الفاظ و حروف را با سامعه، یعنی نفس در مرتبه سمع، میشنود، معانی و معارف را به وسیله جبرئیل و با قلب دریافت میکند.
مرحله عالی نزول قرآن کریم را که در آن فرشتهای واسطه وحی یابی رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیست، میتوان از آیه ﴿وما کانَ لِبَشَرٍ اَن یُکَلِّمَهُ اللّهُ اِلاّوَحیًا اَو مِن ورایء حِجابٍ اَو یُرسِلَ رَسولاً فَیوحِی بِاِذنِهِ ما یَشاءُ) ۳ استنباط کرد، زیرا طبق این آیه بشر از سه راه میتواند سخن خدا را بشنود: ۱٫ وحی ۴٫ ۲٫ از فراسوی
^ ۱ – ـ سوره زخرف، آیه ۳٫
^ ۲ – ـ سوره شعراء، آیات ۱۹۲ ۱۹۴٫
^ ۳ – ـ سوره شوری، آیه ۵۱٫
^ ۴ – ـ «وحی» بر هر سه قسم اطلاق میشود و هر سه قسم «کلام» است؛ ولی به قرینه تقابل، قسم اول، وحی بدون واسطه است.
۳۵۸
حجاب؛ مانند سخنی که موسای کلیم(علیهالسلام) از حجابِ درخت شنید ۱ : ﴿اِنّی اَنَا رَبُّکَ فَاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوی) ۲ ۱٫ خدای سبحان توسط فرشته به رسولش پیام ارسال کند. البته این آیه در مورد خصوص قرآن نیست که مستقیماً نیز دریافت شده است؛ لیکن قسم بدون واسطه کلام الهی اگر بهره کسی میشود سزاوارترین افراد وحییاب همانا حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) یعنی صادر اول یا ظاهر نخست و بدون واسطه است.
ممکن است انسانی کامل بعضی از کلمات را بدون واسطه و برخی را با واسطه حجاب و دستهای را از پیک الهی دریافت کند و از این دقیقتر، در عینحال که از پیک وحی میگیرد، از فراسوی حجاب نیز تلقّی کند و در عینحال که از ورای حجاب دریافت میکند، بدون واسطه هم تلقی کند. این بستگی به شهود انسان کامل دارد که کون جامع است؛ ولی خدا کار خود را هرگز تفویض نمیکند که دیگری مستقلاً آنرا برعهده گیرد، بلکه دیگران (هر که و هر چه) مجاری فیضاند و لحظهای بدون استمداد از فیض حق تعالی هستی ندارند، چه رسد بتوانند کاری انجام دهند.
از آیه سوره شوری میتوان امکان هر سه مرحله تنزّل را نیز که در کلام سید نور الدینِ آمده بود استفاده کرد؛ مثلاً نزول تدریجی قرآن، مربوط به مرحله کثرت و تفصیل آن است که قابل شنیدن و گفتن است و آنچه را که حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) یکجا در ماه رمضان با وساطت حضرت جبرئیل گرفت، عصاره قرآن است و بالاتر از آن، مرحلهای است که بدون واسطه بر روح آن حضرت نازل میشد. غرض آنکه در جمع بین روایات و آیاتی که ظاهراً ناسازگارند میتوان به
^ ۱ – ـ المیزان، ج۱۸، ص۷۴؛ مجمع البیان، ج۹ ۱۰، ص۵۷٫
^ ۲ – ـ سوره طه، آیه ۱۲٫
۳۵۹
استناد تثلیث مزبور کمک گرفت و عنوان صعود و نزول را به لحاظ مبدأ قابلی و فاعلی ترسیم کرد.
بعضی بر آناند که همه آیات قرآن توسط جبرئیل نازل شده است و اگر آیه ﴿وما کانَ لِبَشَرٍ اَن یُکَلِّمَهُ اللّهُ اِلاّوَحیًا اَو مِن ورایء حِجابٍ اَو یُرسِلَ رَسولاً فَیوحِی بِاِذنِهِ ما یَشاءُ) ۱ کلام خدا را سه قسم میداند، یعنی به یکی از سه نحو است و همه قرآن از قبیل قسم سوم (نزول توسط جبرئیل) است: ﴿نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمین ٭ عَلی قَلبِکَ) ۲ لیکن حق آن است که بعضی از آیات قرآن و نیز برخی از احکام و معارفِ الهی بیواسطه بر پیامبر نازل شده است؛ مانند اذان که در معراج تشریع شده ۳ و نیز آیات پایانی سوره بقره که در شب معراج به صورت شَفَهی به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) رسیده است ۴٫ ظاهر ﴿اِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرءانَ مِن لَدُن حَکیمٍ عَلیم) ۵ و ظاهر ﴿فَاَوحی اِلی عَبدِهِ ما اَوحی) ۶ نیز القای بدون واسطه بخشی از قرآن و معارف الهی است.
پاسخ چهارم
منظور از ﴿شَهرُ رَمَضان﴾ رمضانِ نوعی است؛ نه شخصی؛ یعنی در شب قدرِ رمضان هر سال، طی مدت رسالت، ضمن تنظیم مقدرات و مقررات مربوط به
^ ۱ – ـ سوره شوری، آیه ۵۱٫
^ ۲ – ـ سوره شعراء، آیات ۱۹۳ ۱۹۴٫
^ ۳ – ـ بصائر الدرجات، ص۲۱۰، جزء۴، باب۵، ح۱؛ بحار الاَنوار، ج۱۸، ص۳۷۸٫
^ ۴ – ـ تفسیر القمی، ج۱، ص۹۵٫
^ ۵ – ـ سوره نمل، آیه ۶٫
^ ۶ – ـ سوره نجم، آیه ۱۰٫
۳۶۰
همان سال، آیاتی نیز که نیاز آن سال بود متناوباً نازل میشد ۱٫
این احتمال، لوازم و اشکالهایی دارد؛ مانند: ۱٫ نزولِ قرآن قبل از حاجت، به صیغه ماضی یا حال.
۲- نزول همه آیات قرآن در ماههای رمضان، در حالی که بسیاری از آیات در غیر ماه رمضان نازل شده است؛ مانند آیه اکمال دین ۲ ، آیه ابلاغ ۳ و…. اگر مقصود آن است که معانی و باطن آیات، در شب قدر برای رسول خداا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تشریح شد، قابل قبول است؛ ولی از بحثِ کنونی خارج است، چون مربوط به تفسیر قرآن است؛ نه نزول آیات و سُور آن.
۳- اینکه خدای سبحان لیله قدر شخصی و خاص، نه نوعی و عام را با فعل ماضی میآورد: ﴿اِنّا اَنزَلنه…﴾ و لیلهالقدر نوعی را با اسم ظاهر و فعل مضارعِ ﴿تَنَزَّلُ﴾ آورده: ﴿وما اَدرکَ ما لَیلَهُ القَدر ٭ لَیلَهُ القَدرِ خَیرٌ مِن اَلفِ شَهر ٭ تَنَزَّلُ المَلئِکَهُ والرّوحُ… ) ۴ و میفرماید: در هر شب قدری ملائکه و روح نازل میشوند. اگر قرآن تنها در شبهای قدر ماههای رمضان نازل شده بود باید میفرمود: «إنّا ننزّل القرآن فی لیله القدر»؛ نظیر آیاتی که با فعل مضارع تدریجی بودن را بیان میکند.
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۹۷؛ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۷۷؛ مناهللعرفان، ص۳۹؛ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۹۲٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۳٫ ر.ک: اسباب نزول القرآن، ص۱۹۲ ۱۹۳؛ مجمع البیان، ج۳ ۴، ص۲۴۵ ۲۴۶٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۶۷٫ ر.ک: اسباب نزول القرآن، ص۲۰۴؛ مجمع البیان، ج۳ ۴، ص۳۴۸۳۴۷٫
^ ۴ – ـ سوره قدر، آیات ۲ ۴٫
۳۶۱
پاسخ پنجم
ظاهر ﴿اُنزِلَ فیهِ القُرءان﴾ نزول همه قرآن در ماه رمضان است؛ لیکن چون به یقین همه قرآن در این ماه فرود نیامده است ناچار باید مجازی مرتکب شده و بگوییم: چون سوره «حمد» که خلاصه معارف قرآن است در ماه رمضان نازل شده، گویا تمام قرآن در این ماه نازل شده است، از اینرو خداوند میفرماید: قرآن در این ماه فرود آمده است.
در جواب باید گفت گرچه قرآن کریم برای سوره «حمد» اهمیت فراوانی قایل است؛ ولی هرگز آن را تمام قرآن نمیداند و بر آن عنوان قرآن اطلاق نمیکند، بلکه میفرماید: ﴿ولَقَد ءاتَینکَ سَبعًا مِنَ المَثانی والقُرءانَ العَظیم) ۱ در این آیه عنوان «قرآن» مقابل سبعِ مثانی ۲ قرار گرفته و بر سوره
^ ۱ – ـ سوره حجر، آیه ۸۷٫
^ ۲ – ـ «مثانی» بر قرآن نیز اطلاق شده است: «اَللّهُ نَزَّلَ اَحسَنَ الحَدیثِ کِتبًا مُتَشبِهًا مَثانِی… » (سوره زمر، آیه ۲۳). «مثانی» جمع « مثنیه» به معنای معطوف است (الصحاح، ج۴، ص۲۲۹۴؛ النهایه، ج۱، ص۲۲۴، «ثنی»؛ المیزان، ج۱۷، ص۲۵۶) و قرآن را بدان سبب مثانی گفتهاند که آیات آن نسبت به یکدیگر انثناء انعطاف دارند و بعضی برخی دیگر را تبیین و تفسیر میکنند: «یفسّر بعضه بعضاً» (بحار الاَنوار، ج۵۴، ص۲۱۸) و آیهای را آیه دیگر تصدیق میکند: «یصدّق بعضه بعضاً و لاینقض بعضه بعضاً» (بحار الاَنوار، ج۱۰، ص۱۲۲؛ صدر روایت در نهج البلاغه، خطبه ۱۸ نیز آمده است) و آیات آن به مضمون یکدیگر نطق میکند: «وینطق بعضه ببعض» (نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳). «تثنیه» نیز آن است که دو همجنس که نسبت به یکدیگر انثناء و انعطاف دارند، کنار هم قرار گیرند و بین آن دو جامعی باشد؛ در این صورت دومی ثانی اوّلی خواهد بود. خلاصه آنکه گرچه عنوان مثانی بر قرآن منطبق شده است؛ ولی عنوان قرآن بر سوره حمد تطبیق نشده است.
۳۶۲
«حمد» اطلاق نشده است تا درباره آیه مورد بحث نیز گفته شود چون این جزء، اهمیّت فراوانی داشته است، از باب اطلاق کلّ بر جزء فرمود: ﴿اُنزِلَ فیهِ القُرءان﴾؛ به این معنا که خلاصه معارف قرآن که سوره «حمد» است، در شب قدر نازل شده است، افزون بر این، سخن از «کأنّ» و «گویا» است و این معنا بدون ارتکاب مجاز میسّر نیست، حال که مجاز را روا میدارید، چرا مجاز عمیقتر و دقیقتر را نمیپذیرید که بگویید قرآن حقیقتی جمعی دارد که در ماه مبارک رمضان بر پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل شده است و آیاتی نیز این نظر را تأیید میکند و این حقیقت همان است که سالی یک بار بر پیغمبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) عرضه میشد و سال آخر عمر آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دوبار بر وی عرضه شد: «إنّ جبرئیل کان یعرض علیّ القرآن کلّ سنه مرّهً و قد عرضه علیّ العام مرّتین» ۱ این جواب استاد علامه طباطبایی(قدسسرّه) است که خواهیم گفت عمیقترین پاسخ اشکال است و برخی آیات نیز تا حدودی همین را تأیید میکند.
دقیقترین پاسخ و نظریه
برجستهترین پاسخ در میان اقوال گذشته نظر استاد علامه طباطبایی(قدسسرّه) است که اگر شبهات آن برطرف شود، از عمیقترین نظرها خواهد بود.
شبهه اول: حمل نزول دفعی قرآن بر نزول وجود اجمالی و بسیط آن در شبقدر، با آیاتی که شب قدر را شب تفصیل و تفریقِ هر امر محکم و بستهای میداند ناسازگار است.
استاد علامه طباطبایی(قدسسرّه) ذیل آیه سوم سوره «دخان» به این نکته توجه کرده
^ ۱ – ـ بحار الاَنوار، ج۲۲، ص۴۶۶٫
۳۶۳
و در مقام جواب میفرماید:
ممکن است خدای سبحان پیامبر خود را از رخدادهای آینده و اینکه درباره هر یک از آنها آیه یا آیاتی نازل میشود نیز آگاه کرده باشد و از همینرو آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در هر حادثه و پیشآمدی منتظر نزول وحی بود ۱٫
در پاسخ اینکه شب قدر، ظرف تفصیل است، پس چگونه از نزول قرآن به انزال تعبیر شده است نیز باید گفت که اجمال دو قسم است:
۱- اجمال قبل از تفصیل؛ مانند استعداد طالب نوپای علم و دانشجوی مبتدی و کوشا که همه علوم رایج حوزه یا دانشگاه را به نحو اجمال داراست و استعداد اجمالی او طی چند سال شکوفا میشود؛ یا مانند حبّه گردویی که همه شاخهها، برگها و میوههای درخت آینده را در خود اجمالاً دارد و در طول چند سال بارور میگردد.
۲- اجمال بعد از تفصیل؛ مانند طالب دیر پای علم که با جدیّت به ملکه اجتهاد دست مییابد که به صورت حقیقت نوری ظهور میکند و این اجمالْ همه آن تفاصیل را بی کم و کاست دربردارد؛ نیز مانند معارف فراوانی که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در لحظه رحلت به امیرمؤمنان(علیهالسلام) آموخت و آن حضرت فرمود: رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کلید هزار در علم را در اختیار من گذارد که از هر در آن هزار در دیگر منشعب میشود: «وعلّمنی مفتاح ألف باب من العلم یفتح کلّ باب ألف باب…. » ۲
^ ۱ – ـ المیزان، ج۱۸، ص۱۳۳٫
^ ۲ – ـ بحار الاَنوار، ج۴۰، ص۲۱۶٫
۳۶۴
اجمال بعد از تفصیل، با تفصیل سازگار است و به تعبیر فنّی، علم اجمالی است در عین کشف تفصیلی؛ نه علمی که با استعداد همراه باشد؛ نظیر علم اجمالی طالب مبتدی و نه علم اجمالی که با جهل آمیخته است؛ نظیر علم اجمالی مصطلح در اصول که مقابل علم تفصیلی است و حد اقل با دو جهل همراه است، بلکه علم اجمالی بسیط در علوم عقلی مراد است و نمونههای آن در روایات فراوان است؛ نظیر علوم و معارف انبوهی که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) شب معراج دریافت کرد، با اینکه مجموعه اسراء و معراج، در زمانی کوتاه انجام گرفت ۱ و نیز مانند آنچه شیعه و سنی نقل کردهاند که روزی رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) هنگامِ خطبه خواندن، دست راست خود را در حالی که مُشت کرده بود بلند کرد و پرسید: آیا میدانید در دستم چیست؟ گفتند: خدا و رسولش میدانند. آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: در آن اسامی اهل بهشت و اسامی پدرانشان و قبایلشان تا قیامت. سپس دست چپ خود را مُشت و بلند کرد و پرسید: آیا میدانید در دستم چیست؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: اسامی اهل آتش و اسامی پدران و قبایلشان تا قیامت ۲٫
حاصل اینکه میتوان پذیرفت که گاه خدای سبحان علوم و معارف فراوانی را یکجا به انسانی کامل که از شرح صدر برخوردار است عطا میکند.
شبهه دوم: اگر در شب قدر، هر امر حکیمی تفریق میشود، چرا از نزول قرآن در این شب به تنزیل یاد نشده و با «انزال» تعبیر شده است، در حالی که انزال مقابلِ تنزیل و به معنای نزول دفعی است؟
در جواب باید گفت اولاً «راغب اصفهانی» نسبت انزال با تنزیل را عموم و
^ ۱ – ـ روض الجنان، ج۱۲، ص۱۵۶٫ روایات معراج را در تفسیر القمی، ج۲، ص۱۳۳ بنگرید.
^ ۲ – ـ الکافی ، ج۱، ص۴۴۴٫
۳۶۵
خصوص مطلق میداند و نه تضاد ۱ ؛ یعنی انزال اعم از دفعی و تدریجی است و تنزیل مخصوص تدریج، بنابراین از امور متفرق و مفصّل میتوان با عنوان «انزال» تعبیر کرد.
ثانیاً انزال، بر فرض تقابل آن با تنزیل، با کثرت سازگار است، هرچند با تدریج ناسازگار باشد و بین دفعی و کثرت فرق است؛ دفعی گاهی مقابل کثیر و زمانی در برابر تدریج است. انزال، به معنای نزول واحد نیست. ممکن است امور زیادی یکباره نازل شود و تعبیر «انزال» درباره آن به کار رود؛ مثلاً از قطرات باران که جدای از یکدیگر قطره قطره و غربال وار میریزند: ﴿فَتَرَی الوَدقَ یَخرُجُ مِن خِللِهِ) ۲ گاه با صیغه «أنزلنا» تعبیر شده: ﴿اِنَّما مَثَلُ الحَیوهِ الدُّنیا کَماءٍ اَنزَلنهُ… ) ۳ چون همه آن مجموعهای واحد لحاظ شده است، و گاه به اعتبار تدریج و ترتیب نزولی قطراتش با تعبیر تنزیل آمده است: ﴿ولَئِن سَاَلتَهُم مَن نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَحیا بِهِ الاَرضَ) ۴
شبهه سوم: استاد علامه طباطبایی(قدسسرّه) آیاتی را که با لفظ انزال آمده، بر نزول دفعی قرآن، و آیاتی را که با لفظ تنزیل آمده، بر نزول تدریجی آن حمل کرده و شاهد جمع را آیه ﴿ولاتَعجَل بِالقُرءانِ مِن قَبلِ اَن یُقضی اِلَیکَ وَحیُهُ) ۵ دانسته و نتیجه گرفتهاند که رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از اصلِ وحی با خبر بوده است، ازاینرو خدا میفرماید: در قرائت وحی عجله نکن. سؤال این است که به چه
^ ۱ – ـ مفردات، ص۷۹۹، «ن ز ل».
^ ۲ – ـ سوره روم، آیه ۴۸٫
^ ۳ – ـ سوره یونس، آیه ۲۴٫
^ ۴ – ـ سوره عنکبوت، آیه ۶۳٫
^ ۵ – ـ سوره طه، آیه ۱۱۴٫
۳۶۶
دلیل و قرینهای آیه یاد شده شاهد جمع مزبور است، در حالی که در این آیه طبق نقل و بیان امینالإسلام طبرسی(قدسسرّه) سه احتمال دیگر وجود دارد:
۱٫ قبل از پایان دادن حضرت جبرئیل به تلاوت آیه، رسول خداا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کلمه کلمه به دنبال او تلاوت میکرد تا فراموش نکند. خدای سبحان در این آیه وی را از این عمل برحذر داشت.
۲٫ معنای ﴿ولاتَعجَل بِالقُرءان﴾ این است که قبل از روشن شدن معانی آیات، آن را برای مردم قرائت نکن.
۳٫ گاهی رسول خداا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از دیر رسیدن وحی نگران میشد. پیام آیه یادشده این است که عجله نکن؛ وحی طبق مصلحت و هنگام نیاز نازل خواهد شد ۱٫
با بودن این سه احتمال نمیتوان معنای آیه را در آنچه علامه طباطبایی(قدسسرّه) فرمودهاند منحصر دانست و نتیجه گرفت که نزولِ دفعی قرآن قبل از نزول تدریجی آن بوده است.
در جواب میتوان گفت هیچ یک از سه احتمال یاد شده تام نیست، زیرا احتمال اول تلفیقی از روایت و درایت است؛ البته اگر سخن علی بن ابراهیم را روایت بدانیم. در تفسیر علی بن ابراهیم چنین آمده است: «کان رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) إذا نزل علیه القران بادر بقراءته قبل تمام نزول الآیه والمعنی» ۲ ظاهرش آن است که حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، قبل از تمام شدن خواندن جبرئیل(علیهالسلام) به خواندن ادامه آیه مبادرت میکرد. درایت را امین الاسلام طبرسی ضمیمه آن کردهاند که
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۷ ۸، ص۵۱ ۵۲٫
^ ۲ – ـ تفسیر القمی، ج۲، ص۶۵٫
۳۶۷
حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کلمات را همراه جبرئیل(علیهالسلام) تکرار میکرد تا فراموشش نشود ۱٫
این درایت، صحیح نیست، زیرا اوّلاً خداوند در سوره «أعلی» که از عتایق سورهها و زمان نزول آن اوایل بعثت و قبل از نزول دو سوره «طه» و «قیامت» است که دو آیه ﴿ولاتَعجَل… ) ۲ و ﴿لاتُحَرِّک بِه… ) ۳ در آنهاست، چنین میفرماید: ﴿سَنُقرِئُکَ فَلا تَنسی) ۴ این جمله همراه با اعطای ملکه عصمت است و نه وعده؛ نفی است و نه نهی؛ یعنی ما تو را اِقراء میکنیم، پس تو فراموش نمیکنی. ما تو را قاریای قرار میدهیم که هرگز فراموش نمیکند. این ملکه عصمت را خدا به حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) داد و فرمود: تو فراموش نمیکنی، مگر ما بخواهیم: ﴿اِلاّما شاءَ اللّهُ اِنَّهُ یَعلَمُ الجَهرَ وما یَخفی) ۵ و ما هم خواستیم که فراموش نکنی؛ تو منزه از فراموشی هستی؛ البته نه شبیه خدا که ذاتاً و بالضروره الازلیه از نسیان منزّه است و فراموشی از صفات سلبی اوست: ﴿وما کانَ رَبُّکَ نَسیّاً) ۶
لازم است عنایت شود که چون جریان تأمین عصمت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) با نزول ﴿سَنُقرِئُکَ فَلا تَنسی﴾، مقدّم بر آیه ﴿لاتَعجَل… ﴾ است، از اینرو انسان کامل معصومی چونان رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به استناد جزم شهودی به اعتصام
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۷ ۸، ص۵۲٫
^ ۲ – ـ سوره طه، آیه ۱۱۴٫
^ ۳ – ـ سوره قیامت، آیه ۱۶٫
^ ۴ – ـ سوره اعلی، آیه ۶٫
^ ۵ – ـ سوره اعلی، آیه ۷٫
^ ۶ – ـ سوره مریم، آیه ۶۴٫
۳۶۸
خویش، عزم ارادی به تأنّی و عدم شتاب داشت و حمل آیه بر معنایی که اعتبار عقلی و عادی مساعد آن نیست روا نخواهد بود.
ثانیاً خدای سبحان در سوره «قلم» که قبل از سوره «اعلی» نازل شده، پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را به داشتن خصایل نیکو ستوده است: ﴿واِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم) ۱ و کسی که متخلّق به خُلق عظیم است، صبر میکند تا کلام گوینده پایان پذیرد و سپس تکرار میکند. بیصبری و عجله برای ترس از فراموشی است که خدای سبحان حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را از آن مبرّا قرار داده است: ﴿سَنُقرِئُکَ فَلاتَنسی) ۲
در اینگونه موارد که به دستورهای متعدد محفوف است تأنّی خیر است؛ نه شتاب، از اینرو دستور ﴿وسارِعوا اِلی مَغفِرَهٍ مِن رَبِّکُم) ۳ ﴿فَاستَبِقُوا الخَیرت) ۴ و مانند آن مُصحّح مبادرت و شتابزدگی نخواهد بود.
احتمال دوم نیز با ظاهر آیه و سیره حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ناسازگار است، زیرا مضمون این آیه با آیه ﴿لاتُحَرِّک بِهِ لِسانَکَ لِتَعجَلَ بِه… ) ۵ یکی است و در آیه شاهدی بر این احتمال نیست.
احتمال سوم نیز ناتمام است، چون دلیلی بر این معنا نداریم که حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای نزول وحی بیصبری میکرده، بهجز هنگام انقطاع وحی که در آغاز رسالت بوده است.
^ ۱ – ـ سوره قلم، آیه ۴٫
^ ۲ – ـ سوره اعلی، آیه ۶٫
^ ۳ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۳۳٫
^ ۴ – ـ سوره مائده، آیه ۴۸٫
^ ۵ – ـ سوره قیامت، آیه ۱۶٫
۳۶۹
خلاصه مباحث گذشته اینکه قرآن با وجود تفصیلی و ترتیب ویژهای که دارد فقط تدریجاً نازل شده و چنین وجودی نمیتواند دفعی باشد، پس ناگزیر برای وجود دفعی آن تصویری دیگر است که با توجه به ناتمام بودن سه احتمال مزبور و نیز سایر اقوال پیرامون نزول دفعی و تدریجی، تنها نظر صائب دراینباره، چنان که اشاره شد، نظر عمیق استاد علامه طباطبایی(قدسسرّه) است. البته اگر عیبی در آن مقال باشد با طرح ارائه شده تصحیح میشود و اگر نقصی در آن مشاهده شود با بیان گذشته تکمیل میشود.
عصاره آن نظر و طرح و بیان این است که شب قدرْ ظرف کثرت است و کثرت دوگونه است؛ قسمی از آن در برابر وحدت است؛ مانند وجود تفصیلی و تدریجی قرآن در برابر وجود محکم و دفعی آن، و قسمی از آن آمیخته با وحدت است؛ یعنی علم اجمالی آن در عین کشف تفصیلی است؛ مانند آنچه در این ترسیم ذکر شد که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در شب قدر عصاره وجود قرآن در امالکتاب را به طور وضوح تلقّی کرد.
اوصاف قرآن
در آیه مورد بحث سه وصف از اوصاف قرآن به عنوان هدف انزال بیان شده است: ﴿هُدًی لِلنّاسِ وبَیِّنتٍ مِّنَ الهُدی والفُرقان﴾. توضیح اینکه:
۱- قرآن، هدایتگر انسانهاست. وصف هدایت از اوصاف فعلی خداست و او در این وصف، مستقل و تام است: ﴿وکَفی بِرَبِّکَ هادیًا ونَصیراً) ۱ همچنین براساس توحید در هدایت، او کافی در هدایت است و نیازی به غیر
^ ۱ – ـ سوره فرقان، آیه ۳۱٫
۳۷۰
نیست: ﴿ومَن یَهدِ اللّهُ فَما لَهُ مِن مُضِلٍّ) ۱
اسناد هدایت به غیرخدا به اعتبار مظهر بودنش برای هدایت حق تعالی است، چنانکه این وصف، هم وصف قرآن آمده است، مانند آیه مورد بحث، و هم وصف کعبه: ﴿اِنَّ اَوّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّهَ مُبارَکًا وهُدًی لِلعلَمین) ۲ کعبه، کتاب نیست تا هدایت لفظی داشته باشد، بلکه قبله مسلمانان، مطاف زائران و معجزه جاودان اسلام است: ﴿ومَن یُرِد فیهِ بِاِلحادٍ بِظُلمٍ نُذِقهُ مِن عَذابٍ اَلیم) ۳ و از اینرو مظهری از مظاهر هدایت خدای سبحان و مَثَل اعلای رهنمود عملی اوست، چنان که بیت عتیق و بیت طاهر است تا درس آزادگی داده و راهنمای پاکیزگی باشد.
قرآنی که ﴿هُدًی لِلنّاس﴾ است، ﴿هُدًی لِلمُتَّقین) ۴ معرفی شده است، زیرا برای متقیان هادی بالفعل است و تنها آنان که از تقوا بهرهای دارند از این کتاب بهره بهینه میبرند؛ شبیه بیانی که درباره پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) آمده، که او نذیر جهانیان است: ﴿لِلعلَمینَ نَذیراً) ۵ با این حال آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تنها نسبت به خصوص کسی که از قیامت میترسد منذر است: ﴿اِنَّما اَنتَ مُنذِرُ مَن یَخشها) ۶
۲٫ قرآن دلایل و شواهد هدایت است. «بیّنه» یعنی شاهد که در مقام
^ ۱ – ـ سوره زمر، آیه ۳۷٫
^ ۲ – ـ سوره آلعمران، آیه ۹۶٫
^ ۳ – ـ سوره حجّ، آیه ۲۵٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۲٫
^ ۵ – ـ سوره فرقان، آیه ۱٫
^ ۶ – ـ سوره نازعات، آیه ۴۵٫
۳۷۱
اثبات مدعا مطرح است. کسی که به نکتهای ره یافته و در جستوجوی دلیلی بر آن است، دلیل را بیّنه و شاهد خود قرار میدهد.
بیّنه در این آیه از سنخ هدایت است؛ نه برای هدایت؛ یعنی کلمه «من» در ﴿وبَیِّنتٍ مِّنَ الهُدی﴾ به معنای حرف «لام» نیست؛ لیکن نسبت به همگان یکسان نیست، بلکه همانطور که بیان شد برای برخی به مثابه سَنَد و برای بعضی به منزله گواه بر سند است.
گروهی از انسانها وجود مبدأ و معاد و نیاز بشر به پیامبر و اینکه وحی تنها راه اصلاح جوامع بشری است و مانند آن را با برهان عقلی فهمیدهاند. معارف قرآن برای اینان روشن است و آیات آن برای این گروه که از نوادرند در حد بیّنه و شاهد است و دلیل نقلی، مؤیّد برهان عقلی آنهاست؛ اما کسانی که خود اهل ابتکار و اهل استدلال نیستند، سراسر قرآن برای آنان هدایت است.
۳- قرآن فارق بین حق و باطل است، چون مشتمل بر معارف الهی و احکام عملی است ۱ و معیارهای سنجش حق و باطل را داراست.
لازم است عنایت شود که عنوان هدایت اگر در مقابل فرقان قرار گیرد هدایتِ خاص خواهد بود، چون تفصیلْ قاطع شرکت است، و اگر مطلق ذکر شود هدایت عام است که تفریق بین حق و باطل از مصادیق آن محسوب میگردد. در این آیه عنوان هدایت دوبار ذکر شده؛ یک بار به طور مطلق که در قبال چیزی (فرقان) واقع نشده. در اینجا منظور از هدایت همان معنای عام است. بار دیگر در قبال فرقان واقع شده که در اینجا مقصود از آن هدایت خاص است.
^ ۱ – ـ روح المعانی، ج۲، ص۹۳٫
۳۷۲
تذکّر: به نظر برخی مفسران تکرار هدایت برای جهات متعددی است؛ مانند: ۱٫ تأکید و مبالغه. ۲٫ مقصود از هدای دوم خصوص تورات و انجیل است که قرآن بیّنه و شاهد صدق آن است. ۳٫ مقصود از هدای اول اصول دین و منظور از هدای دوم فروع دین است ۱٫ ۴٫ مقصود از هدای اول نسبت به راه است و منظور از هدای دوم نسبت به مقصد ۲٫ البته بسیاری از این وجوه و مانند آن، شبیه جمع تبرّعی بدون شاهد است.
حکم قطعی برای مسافر و حاضر
ظاهرِ ﴿فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمه﴾ عزیمت است؛ یعنی هر کس مسافر نبود، واجب است روزه بگیرد و مریض و مسافر، واجب است روزههای خود را افطار کنند و قضا بهجا آورند. برخی با اینکه فیالجمله اعتراف کردهاند که از قرآن میتوان عزیمت افطار مریض و مسافر را استظهار کرد در مورد دیگر چنین اظهار داشتهاند که اگر روایات مأثور از اهل بیت نبوت(علیهمالسلام) نمیبود مستفاد از آیه بیان رخصت است؛ نه عزیمت ۳٫
﴿مَن شَهِد﴾ به معنای «من رأی الهلال» (هر که هلال را دید ۴) نیست تا به صرف رؤیت هلال رمضان، روزه بر همه واجب باشد، بلکه «شاهد» در مقابل غایب است و غیبت و شهادت، همان سفر و حضر است ۵٫ در تأیید این نکته
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۸۹٫
^ ۲ – ـ کشف الاسرار، ج۱، ص۴۹۱٫
^ ۳ – ـ التفسیر الکاشف، ج۱، ص۲۸۵٫
^ ۴ – ـ تفسیر المنار، ج۲، ص۱۶۳٫
^ ۵ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۲۳٫
۳۷۳
روایاتی در بحث روایی خواهد آمد.
در اینجا تذکر این نکته نیز درباره رؤیت هلال بیمناسبت نیست که نزد اکثر فقها رؤیت هلال در شهری فقط برای بلاد مجاور و نزدیک به افق آن کافی است. برخی نیز آنرا برای همه بلاد کافی دانستهاند ۱٫
کلمه ﴿مِنکُم﴾ محلاًّ منصوب است تا حال برای ضمیر ﴿شَهِد﴾ باشد. تقیید به ﴿مِنکُم﴾ برای خارج ساختن صبی و مجنون است ۲٫ قلم تکلیف از این دو برداشته شده است، گرچه مسافر نباشند.
کلمه ﴿الشَّهر﴾ مفعول فیه است؛ نه مفعول به؛ یعنی کسی که در ماه رمضان شاهد و حاضر بود، روزه بر او واجب است. ضمیر ﴿فَلیَصُمه﴾ که به «شهر» باز میگردد نیز ظرف است؛ نه مفعول به.
تفسیر ﴿ومَن کانَ مَریضًا اَو عَلی سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِّن اَیّامٍ اُخَر﴾ در آیه قبل گذشت. گفتنی است که آمدن مجدد این بخش از آیه، برای صرف تأکید و مانند آن نیست، زیرا دو آیه قبلی به منزله زمینهسازی و تمهید بود و این آیه حکم قطعی روزه بیمار و مسافر و وجوب قضا را بیان میکند ۳٫ از این آیه به خوبی استظهار میشود که افطار عزیمت است، نه رخصت، چون وجوب قضا بر صرف مرض و سفر مترتب شده و تقدیر کلمه «فَأَفطَر» خلاف اصل است و اگر در آیه ﴿فَمَن کانَ مِنکُم مَریضًا اَو بِهِ اَذی مِن رَأسِهِ فَفِدیَهٌ مِن صِیامٍ اَو صَدَقَهٍ اَو نُسُک) ۴ کلمه «فَحَلَقَ» تقدیر شد به قرینه مقام است و در آیه مورد
^ ۱ – ـ ر.ک: الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۷۵ ۲۷۶٫
^ ۲ – ـ روح المعانی، ج۲، ص۹۳٫
^ ۳ – ـ المیزان، ج۲، ص۲۴٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۶٫
۳۷۴
بحث چنین قرینهای وجود ندارد.
از عنوان ﴿عَلی سَفَر﴾ استفاده میشود که تلبّس بالفعل به سفر لازم است، پس روزهدار تا از وطن یا محل اقامت خارج نشده نمیتواند افطار کند.
اراده آسانی
اسلام دین آسان و روان است: «…و لکن بعثنی بالحنیفیّهالسهله السّمحه» ۱ و تکلیفی فراتر از توان انسان ندارد: ﴿لایُکَلِّفُ اللّهُ نَفسًا اِلاّوُسعَها) ۲ و چون روزه گرفتن مریض و مسافر غالباً مشقتزا و دشوار است، آیه مورد بحث درباره استثنای مریض و مسافر از وجوبِ روزه، نفی عسر و نیز وجوبِ قضا برای جبران و تکمیل شماره روزههای فوت شده چنین میفرماید: خداوند در رخصتی که به مریض و مسافر داده است، برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیطلبد تا تعداد روزههای افطار شده را با قضا تکمیل کنید: ﴿ومَن کانَ مَریضًا اَو عَلی سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِّن اَیّامٍ اُخَرَ یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الیُسرَ ولایُریدُ بِکُمُ العُسرَ ولِتُکمِلوا العِدَّه﴾.
تذکّر: اراده ذاتی مصداقاً به علم ذاتی بازمیگردد و عین ذات واجب است، چنان که اراده فعلی عین فعل خداست. در اراده ذاتی (مانند سایر اوصاف ذاتی) نباید توهّم جدائی از ذات واجب را روا دانست.
در این باره قرطبی دو اشتباه مهم را مرتکب شد؛ یکی آنکه مانند سایر همفکران و همکیشان خود تصریح کرد که خداوند مرید است به اراده قدیم و ازلی و زاید بر ذات، چنان که عالم است به علم قدیم و ازلی و زاید بر ذات؛
^ ۱ – ـ الکافی، ج۵، ص۴۹۴٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۸۶٫
۳۷۵
همچنین حی، سمیع، بصیر، متکلّم و… است، به معانی ازلی و زاید بر ذات. دوم آنکه فلاسفه و شیعه را متهم کرد به انکار این اوصاف و نفی آنها، آنگاه به نقد قول به نفی اراده پرداخت ۱٫
زیادت علم، قدرت، حیات و مانند آن بر ذات خدا محذور تعدّد قدما و کثرت موجودهای ازلی را به همراه دارد که هرگز با توحید سازگار نیست. حکمای متألّه و محققان شیعه بر نفی زیادت صفات ذاتی واجب نسبت به ذات او فتوا میدهند؛ نه به اصل نفی صفات ذاتی. بین آنچه حکما و شیعیان میگویند و آنچه به آنها نسبت داده شد فرق عمیق است.
روزه و اعتراف به کبریایی خدا
لام در ﴿لِتُکَبِّروا اللّه﴾ برای بیان غرض اصل روزه است؛ نه حکمت موارد استثنا، بر این اساس و نیز با توجه به تقیید ﴿شَهرُ رَمَضان﴾ به ﴿الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءان﴾ که به نوعی ارتباط وجوب روزه ماه رمضان با نزول قرآن اشعار دارد (قرآنی که هدایتگر عموم، دلایل و شواهد برای خواص و فارق بین حقّ و باطل است) روزه گرفتن، برای اعتراف به کبریایی خداوند در فرستادن قرآن و اقرار به ربوبیت او و عبودیت بندگان وی، همچنین سپاسگزاری از اوست به جهت هدایتی که در حق بندگان روا داشته و با کتاب خود بین حق و باطل جدایی افکنده است ۲٫
بعضی گفتهاند: مراد از «لِتُکَبِّروا اللّه» تکبیرات مأثور در شب عید فطر است که گفتن آن در پی نمازاهای مغرب، عشا، ظهر و نماز عید مستحب
^ ۱ – ـ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۸۱٫
^ ۲ – ـ المیزان، ج۲، ص۲۴٫
۳۷۶
است ۱٫
اکمال عدّه: ﴿لِتُکمِلوا العِدَّه﴾ یا به معنای تکمیل اصل ماه به سی روز یا رؤیت هلال یا به معنای تکمیل روزههای فوت شده در حال مرض یا سفر به قضای معادل آن یا به معنای تکمیل ارکان و مبانی پنجگانه معروف اسلام، یعنی شهادت (به توحید و رسالت)، نماز، زکات، روزه و حج است ۲٫
سرّ اختصاص ﴿لَعَلّ﴾ به ﴿تَشکُرون﴾
عبادت برای تشکر از خداست و روزه وقتی شکر نعمت خدا محسوب میشود که واقعی باشد؛ یعنی انسان در رستن از آلودگیهای طبیعت و خودداری از بسیاری از خواستههای برخاسته از نفس اخلاص داشته باشد. البته در دلالت روزه بر عظمت خدا نیازی به خلوص نیت نیست و روزه صوری و صرف خودداری از خواستهها نیز بر عظمت دستور دهنده، یعنی خدا، دلالت دارد، گرچه جنبه تشکر از خدا ندارد، از اینرو خدای متعالی بین تکبیر و شکر فرق گذاشته و شکر را با کلمه «لعلّ» آورده که دال بر ترجّی است؛ ولی تکبیر را مطلق ذکر کرده است ۳٫
برخی از مفسّران «لعل» را به معنای «کَی» دانستند، یعنی «کی تشکرون»، تا بتوان آنرا بر ﴿لِتُکَبِّروا) ۴ عطف کرد. بعضی از آنان سرّ اختصاص مزبور را چنین بیان کردهاند که «تکبیر» و «اکمال» هر کدام عمل محدود و وظیفه
^ ۱ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۲۵؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۹۹٫
^ ۲ – ـ کشف الاسرار، ج۱، ص۴۹۳٫
^ ۳ – ـ المیزان، ج۲، ص۲۴٫
^ ۴ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۲۰۹٫
۳۷۷
خاصاند؛ ولی «شکر» وصف نفسانی و مستمر است ۱٫
اشارات و لطایف
خزاین قرآن
هر چیزی نزد خدای سبحان خزاینی دارد که از آنجا به طور تدریج و به اندازه معیّن به عالم طبیعت نازل میشود: ﴿واِن مِن شیءٍ اِلاّعِندَنا خَزائنُهُ وما نُنَزِّلُهُ اِلاّبِقَدَرٍ مَعلوم) ۲ قرآن نیز از مصادیق ﴿شَیء﴾ است و مانند اشیای دیگر خزینههایی دارد و تنزیلِ آن نیز از آن خزاین غیب به شهادت به اندازه معلوم است.
از خزاین قرآن «اُمّ الکتاب» است که دسترسی به آن با فکر متفکّر و عقل عاقل میسّر نیست. با اینکه خداوند انسان را به تدبّر و تعقّل در قرآن دعوت میکند؛ ولی میفرماید: مرتبهای از قرآن در بُرد عقل شما نیست؛ ما قرآن را به صورت عربی پایین آوردهایم تا بتوانید آنرا تعقل کنید: ﴿اِنّا جَعَلنهُ قُرءنًا عَرَبیًّا لَعَلَّکُم تَعقِلون ٭ واِنَّهُ فی اُمِّ الکِتبِ لَدَینا لَعَلی حَکیم) ۳ مرحله اُمّ الکتاب برتر از عقل هر عاقل است و جای عنوان سوره و آیه یا معرفت قیاس و استدلال و تصور و تصدیق نیست، زیرا جای لفظ و مفهوم نیست ۴٫
گواه و مؤید مطلب آنکه خداوند بین صورت عربی قرآن و اُمالکتاب تفصیل داده، آنجا که سخن از ﴿قُرءنًا عَرَبیًّا﴾ است جمله ﴿لَعَلَّکُم تَعقِلون﴾ را
^ ۱ – ـ آلاء الرحمن، ج۱، ص۳۰۷٫
^ ۲ – ـ سوره حجر، آیه ۲۱٫
^ ۳ – ـ سوره زخرف، آیات ۳ ۴٫
^ ۴ – ـ المیزان، ج۱۸، ص۸۵٫
۳۷۸
آورده؛ امّا هنگام سخن از «امّ الکتاب» چنین تعبیری نیاورده است، و براساس اینکه تفصیلْ قاطعِ شرکت است، معلوم میشود قرآن دو مرحله دارد: مرحله الفاظ که در آن مفاهیم و ابزار منطق (تصور و تصدیق) کاربرد دارد و تعقل در آن و علم حصولی به آن ممکن است، و مرحلهای دیگر که در آن ابزار منطق از دست متعقل گرفته میشود و راه تعقل بر او مسدود میگردد و علم به آن تنها حضوری و شهودی است ۱ ، از اینرو عقل استدلالی و علم حصولی هرگز طمع نمیکند به ام الکتاب راه یابد و درباره ضرورت وحی و نبوت چنین میگوید: وجود پیامبر برای انسان مانند آب و هوا ضروری است و من (عقل) میفهمم که بسیاری از امور را نمیفهمم و به پیامبر و امامِ معصوم نیازمندم و در این فهم معصوم هستم و میدانم که راه غیبیابی، باریکتر از آن است که کسی بتواند با فکر عادی پیش برود. البته آنچه را انسان کامل معصوم(علیهالسلام) به وسیله وحی که شُهود خاص است مییابد، همان مطلب به وسیله مأموران الهی با عین الفاظ مقرّر و مشخص شده از طرف خدا، مانند آیات قرآن، یا به وسیله خود انسان کامل معصوم(علیهالسلام) در حدیث قدسی و مانند آن، به عالم طبیعت تنزّل مییابد، آنگاه عقل متفکر میتواند به اندازه سعه وجودی خود به آن نایل گردد.
بحث روایی
۱- ماه رمضان، نه رمضان
قال أمیرالمؤمنین(علیهالسلام): «لا تقولوا رمضان ولکن قولوا شهر رمضان، فإنّکم ما تدرون ما رمضان» ۲
^ ۱ – ـ علم شهودی مانند اینکه ما خود را مییابیم، که این یافتن، نه تصور است و نه تصدیق، چون مقسمِ تصور و تصدیق علم حصولی است.
^ ۲ – ـ الکافی، ج۴، ص۶۹٫
۳۷۹
عن سعد، عن أبی جعفر(علیهالسلام) قال: کنّا عنده ثمانیه رجالٍ فذکرنا رمضان، فقال: «لاتقولوا هذا رمضان، و لاذهب رمضان و لاجاء رمضان، فإنّ رمضان إسم من أسماء الله (عزّ وجلّ)…؛ ولکن قولوا شهر رمضان» ۱
اشاره: روایت دوم از اخبار کمیاب در باب خود است. در بین مفسران از قتاده نیز چنین بیانی نقل شده است؛ ولی در روایات در شمار اسامی خدای سبحان اسم «رمضان» نیست. افزون بر این، لفظ رمضان بدون اینکه همراه با «شهر» بیاید و نیز «رمضانان» به صیغه تثنیه در احادیث نبوی و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) زیاد دیده میشود ۲ و بعید است بتوان این تجرید را به شخص راوی منسوب دانست ۳ ، چنان که طبق آنچه گذشت برخی بر آناند که حدیث مزبور ضعیف است و در حدیث صحیح کلمه رمضان بدون پیشوند «شهر» آمده است ۴٫
۲- وجه نامگذاری رمضان
قال رسولالله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «انّما سمی رمضان لأنّ رمضان یرمض الذنوب» ۵
اشاره: وجه تسمیههای فراوانی برای ماه رمضان به این نام مطرح است که برخی از آنها در بحث مفردات گذشت.
^ ۱ – ـ الکافی، ج۴، ص۶۹٫
^ ۲ – ـ بحار الاَنوار، ج۱۰، ص۲۵۰؛ ج۹۳، ص۳۳۱ ۳۳۲٫
^ ۳ – ـ المیزان، ج۲، ص۲۶ ۲۷٫
^ ۴ – ـ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۷۲٫
^ ۵ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۴۴۴٫
۳۸۰
۳- ماه نزول قرآن
عن حفص بن غیاث، عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: سألته عن قول الله عزّوجلّ: ﴿شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءان﴾ و إنّما أُنزل فی عشرین سنه بین أوّله وآخره؟ فقال أبو عبدالله(علیهالسلام): «نزّل القرآن جمله واحده فیشهر رمضان إلیالبیت المعمور ثمّ نزّل فی طول عشرین سنه». ثمّ قال: «قال النّبیّ(صلّی الله علیه وآله وسلّم): نزلت صحف إبراهیم فی أوّل لیله من شهر رمضان و أُنزلت التوراه لستّ مضین من شهر رمضان و أُنزل الإنجیل لثلاث عشره لیله خلت من شهر رمضان وأُنزل الزّبور لثمان عشر خلون من شهر رمضان وأُنزل القرآن فی ثلاث وعشرین منشهر رمضان» ۱
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: «ونزّل القرآن فی أوّل لیله من شهر رمضان، فاستقبل الشهر بالقرآن» ۲
اشاره: این احتمال که قرآن حکیم نزولهای متعددی داشته ممکن است؛ لیکن مستفاد از ظاهر خود قرآن این است که این کتاب الهی برای اهدافی معیّن نازل شده است. با درنظر گرفتن آن اهداف، نزول آن باید به زمین و در دسترس مردم باشد وگرنه نزول آن از لوح محفوظ به بیت معمور و نظیر آن، تأمین کننده اهداف یاد شده نیست. آری اگر اوصاف یاد شده بیانگر هدف انزال نبود، بلکه مُبَیّن وصف قرآنِ مُنْزَل بود ممکن بود گفته شود قرآنی که به بیت معمور نازل شد واجد این اوصاف است و هر گاه به زمین فرود آمد آن اوصاف شأنی به فعلیت میرسد. البته برخی توجیه روایی را تامّ تلقی کردهاند ۳٫
^ ۱ – ـ الکافی، ج۲، ص۶۲۹۶۲۸٫
^ ۲ – ـ همان، ج۴، ص۶۶٫
^ ۳ – ـ ر.ک: ذیل همین آیه، ص۳۵۲ ۳۵۶ (نظر شیخ صدوقِ).
۳۸۱
۴- نسبت بین قرآن و فرقان
عن ابن سنان عمّن ذکره، قال: سألت أباعبدالله(علیهالسلام) عن القرآن والفرقان، أهما شیئان أو شیء واحد؛ قال: فقال: «القرآن جمله الکتاب و الفرقان المحکم الواجب العمل به» ۱
اشاره: با اغماض از سند، چون متشابهات به محکمات بازمیگردد و با این رجوع مبارک همگی محکم خواهند بود، پس همه آیات در عین قرآن بودن فرقاناند.
۵- راز اختصاص ماه رمضان به وجوب روزه
عن الرضا(علیهالسلام): «فإن قال: فلم جعل الصوم فی شهر رمضان خاصه دون سائر الشهور؟ قیل: لأنّ شهر رمضان هو الشهر الذی أنزل الله تعالی فیه القرآن وفیه فرّق بین الحق و الباطل، کما قال الله (عزّ وجلّ): ﴿شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءانُ هُدًی لِلنّاسِ وبَیِّنتٍ مِّنَ الهُدی والفُرقان﴾ وفیه نبیٌّ محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) وفیه لیله القدر التی هی ﴿خَیرٌ مِن اَلفِ شَهر) ۲ وفیها ﴿یُفرَقُ کُلُّ اَمرٍ حَکیم) ۳ وهو رأس السنه، یقدّر فیها ما یکون فی السنه من خیر أو شرّ أو مضرّه أو منفعه أو رزق أو أجل ولذلک سمّیت لیله القدر. فإن قال: لم أمر بصوم شهر رمضان لاأقل من ذلک ولاأکثر؟ قیل: لأنّه قوّه العباد الّذی یعمّ فیه القوی والضعیف وإنّما أوجب الله (تعالی) الفرائض علی أغلب الأشیاء وأعظم القوی؛ ثمّ رخّص
^ ۱ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۸۰٫
^ ۲ – ـ سوره قدر، آیه ۳٫
^ ۳ – ـ سوره دخان، آیه ۴٫
۳۸۲
لأهل الضعف و رغب أهل القوّه فی الفضل. ولو کانوا یصلحون علی أقلّ منذلک، لنقّصهم و لو احتاجوا إلی أکثر من ذلک لزادهم» ۱
مناسب با ذیل این حدیث شریف، در بحث روایی آیه قبل روایتی دیگر با عنوان «راز وجوب یک ماه روزهداری» نقل شد.
اشاره: أ. جهات مذکور در اینگونه احادیث، صبغه حکمت و مناسبت دارد؛ نه علّت.
ب. ظاهر برخی از تعبیرهای این حدیث، با اغماض از سند، وقوع نبوّت و بعثت در ماه مبارک رمضان است و این مطلب با پدید آمدن بعثت در ماه رجب هماهنگ نیست.
ج. آغاز سال بودن ماه رمضان به لحاظ شب قدر است که مقدرات سالانه هر چیز و هر شخصی در آن رقم میخورد.
د. ارزیابی صحیح توان غالب مردم، مقدور خدای سبحان است که به هر چیزی احاطه علمی دارد و شاید از تجربه نوعی بتوان استمداد کرد که نصاب مقرّر برای اهل صوم و افطار و برای ادا و قضا حدّی است معقول و مقبول متشرّعان. دیگران همانطور که از اصل توحید روبرگرداناند: ﴿واِذا ذُکِرَ اللّهُ وحدَهُ اشمَاَزَّت قُلوبُ الَّذینَ لایُؤمِنونَ بِالاءاخِرَه) ۲ از دستور روزه و مانند آن نیز مشمئزّند.
۶- کراهت سفر در ماه رمضان
روایات سفر در ماه مبارک رمضان چند بخش است که از مجموع آنها کراهت
^ ۱ – ـ عیون اَخبار الرضا(علیهالسلام)، ج۲، ص۱۲۳؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۱، ص۴۲۵٫
^ ۲ – ـ سوره زمر، آیه ۴۵٫
۳۸۳
سفر در این ماه استفاده میشود:
أ. روایاتی که مستقیماً از سفر در ماه رمضان نهی میکند؛ مانند: «لیس للعبد أن یخرج إلی سفرٍ إذا حضر شهر رمضان، لقول الله عزّوجلّ: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمه) ۱
اشاره: از این روایت و نظایر آن استفاده میشود که مقصود از ﴿مَن شَهِد… ﴾ «مَنْ حَضَر» است؛ نه «مَنْ رأی الهلال».
ب. روایاتی که مسافرت نکردن را افضل میداند؛ مانند: عن أبی بصیر، عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: قلت له: جعلت فداک! یدخل علیّ شهر رمضان، فأصوم بعضه؛ فتحضرنی نیّه زیاره قبر أبیعبدالله(علیهالسلام) فأزوره و أُفطر ذاهباً و جائیاً أو أُقیم حتّی أفطر و أزوره بعد ما أفطر بیوم أو یومین؟ فقال له: «أقم حتی تُفطر». قلت له: جعلت فداک! فهو أفضل؟ قال: «نعم، أما تقرأ فی کتاب الله: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمه) ۲
اشاره: هرچند روزه ماه مبارک رمضان واجب مضیّق و محدود است و زیارت حضرت سید الشهداء(علیهالسلام) مستحب و موسّع؛ لیکن حفظ موضوع، یعنی حَضَر و پرهیز از سفر، واجب نیست، از اینرو ممکن است بر اثر اختلاف شرایط و اوضاع، زیارت مزبور افضل یا معادل روزه باشد و اگر چنین حدیثی وارد شده باشد محمول بر شرایط ویژه آن منطقه یا زمان خاص است.
ج. روایاتی که از سفر تا پیش از گذشت شب بیست و سوم، نهی میکند، جز برای حج، عمره و…؛ مانند: «إذا دخل شهر رمضان فللّه فیه شرط؛ قال الله (تعالی): ﴿فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمه﴾، فلیس للرجل إذا
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۱۸۲٫
^ ۲ – ـ همان، ص۱۸۳٫
۳۸۴
دخل شهر رمضان أن یخرج إلاّ فی حجٍ، أوفی عمرهٍ، أو مالٍ یخاف تلفه أو أخٍ یخاف هلاکه و لیس له أن یخرج فی إتلاف مال أخیه؛ فإذا مضت لیله ثلاث و عشرین، فلیخرج حیث شاء» ۱
اشاره: گذشت که موضوع وجوب روزه عنوان «حاضر» است و حفظ موضوع واجب نیست، چنان که برخی از روایات نیز اصل سفر را تجویز کرده است.
۷- «یُسر» و «عُسر»
عن الثمالی، عن أبی جعفر(علیهالسلام) فی قول الله عزّوجلّ: ﴿یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الیُسرَ ولایُریدُ بِکُمُ العُسر﴾، قال: «الیسر علیٌّ (علیهالسلام) وفلان وفلان العُسر؛ فمن کان منولد آدم، لم یدخل فی ولایه فلان وفلان» ۲
احمد بن محمد بن خالد البرقی عن بعض أصحابه رفعه فی قول الله عزّوجلّ: ﴿یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الیُسرَ ولایُریدُ بِکُمُ العُسر﴾: «الیسر الولایه و العسر الخلاف و موالاه أعداء الله» ۳
اشاره: عنوان «یُسر و عُسر» گاهی معادل حق و باطل، صدق و کذب، حسن و قبح و مانند آن قرار میگیرد که تطبیق (نه تفسیر) آن بر ولی خدا و عدوّ او کاملاً قابل ادراک است و زمانی ناظر به هماهنگی با فطرت و ساختار نظام آفرینش است که آن نیز قابل ادراک است، زیرا هر موجودی بر اساس خلقت در مسیر مستقیم قرار دارد: ﴿اِنَّ رَبّی عَلی صِرطٍ مُستَقِیم) ۴ و خداوند هر چیزی را
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ص۱۸۲٫
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۸۲٫
^ ۳ – ـ المحاسن، ص۱۸۶، ح۱۹۹؛ البرهان، ج۱ ، ص۴۰۲٫
^ ۴ – ـ سوره هود، آیه ۵۶٫
۳۸۵
براساس استقامت و اِستوا اداره میکند و کژراهه رفتنْ تحمیل بر ساختار اصلی آفرینش است، هرچند نسبت به برخی از مراحل ادراکی، مانند حسّ، و نیز نسبت به بعضی از مراتب تحریکی، مانند شهوت، تحمیل تلقی شود.
۸- یُسر در تشریع احکام
عن الرّضا(علیهالسلام) قال: « (فإن قال قائل:) فلم إذا لم یکن للعصر وقت مشهور مثل تلک الأوقات أوجبها بین الظهر والمغرب ولم یوجبها بین العتمه والغداه وبین الغداه والظهر؟ قیل: لأنه لیس وقت علی الناس أخف ولاأیسر ولاأحری أثراً فیه للضعیف والقوی بهذه الصلاه من هذا الوقت وذلک أنّ الناس عامتهم یشتغلون فی أوّل النّهار بالتجارات والمعاملات والذهاب فی الحوائج وإقامه الأسواق، فأراد أن لایشغلهم عن طلب معاشهم ومصلحه دنیاهم ولیس یقدر الخلق کلّهم علی قیام اللیل ولایشتغلون به و لاینتبهون لوقته لو کان واجباً ولایمکنهم ذلک، فخفف الله عنهم ولم یجعلها فی أشدّ الأوقات علیهم ولکن جعلها فی أخف الأوقات علیهم؛ کما قال الله (عزّ وجلّ): ﴿یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الیُسرَ ولایُریدُ بِکُمُ العُسر) ۱
اشاره: بازگو کردن برخی از حکمتها و مناسبتها به وسیله معصومان(علیهمالسلام)، بنابر صحت سند اینگونه احادیث، از سنخ تطبیق عنوان یسر و نفی عسر است. مهم این است که عناصر محوری معارف اعتقادی بر توحید، و ارکان اصلی فروع فقهی بر یُسر، و احکام حقوقی بر عدل، و قوانین بین المللی بر انصاف استوار است که هر کدام از اینها در حدّ خود مصداق یُسر و پرهیز از عسر است.
^ ۱ – ـ علل الشرایع، ج۱، ص۳۰۶؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۶۹٫
۳۸۶
۹- شمار روزهای ماه رمضان
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: «إنّ الله (تبارک وتعالی) خلق الدنیا فی سته أیام؛ ثمّ اختزلها عن أیّام السّنه، والسنه ثلاثمائه وأربع وخمسون یوماً. شعبان لایتمّ أبداً، رمضان لاینقص والله أبداً، ولاتکون فریضه ناقصه؛ إنّالله(عزّوجلّ) یقول: ﴿ولِتُکمِلوا العِدَّه﴾، وشوّال تسعه و عشرون یوماً» ۱
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: قلت له: جعلت فداک! ما یتحدّث به عندنا أنّ النبیّ(صلّی الله علیه وآله وسلّم) صام تسعه وعشرین أکثر ما صام ثلاثین؛ أحقٌّ هذا؟ قال: «ما خلق الله من هذا حرفاً؛ ما صامه النّبیّ(صلّی الله علیه وآله وسلّم) إلاّ ثلاثین، لأنّ الله یقول: «ولِتُکمِلوا العِدَّه»، فکان رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ینقصه» ۲
اشاره: اینگونه از احادیث بر فرض صحت سند آنها معارض با اخبار معتبر دیگر از یک سو و مخالف با وجدان و انطباق خارجی از سوی دیگر است. معنای اکمال عدّه همانطور که گذشت از جهت ادا مطابقت با رؤیت هلال و از لحاظ قضا معادل بودن ایام آن با روزهای فوت شده است.
۱۰- مراد از تکبیر خدای متعالی
قال أبو عبدالله(علیهالسلام): «أمّا إنّ فی الفطر تکبیراً؛ ولکنّه مستور». قال: قلت: وأین هو؟ قال: «فی لیله الفطر فی المغرب والعشاء الآخره وفی صلاه الفجر وفیصلاه العید؛ ثمّ یقطع». قال: قلت: کیف أقول؟ قال: «تقول: اللهکبر، الله أکبر، لاإلهالاّ الله والله أکبر، الله أکبر ولله الحمد، الله أکبر علیما هدانا؛
^ ۱ – ـ الکافی، ج۴، ص۷۸٫
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۸۲٫
۳۸۷
وهو قول الله تعالی: ﴿ولِتُکمِلوا العِدَّه﴾ (یعنی الصیام)، ﴿ولِتُکَبِّروا اللّهَ عَلی ما هَدکُم) ۱
احمد بن محمد بن خالد البرقی عن بعض أصحابنا رفعه فی قول الله عزّوجلّ: ﴿ولِتُکَبِّروا اللّهَ عَلی ما هَدکُم﴾ قال: «التکبیر التعظیم، والهدایه الولایه» ۲
عنه، عن بعض أصحابنا فی قول الله تبارک و تعالی: ﴿ولِتُکَبِّروا اللّهَ عَلیما هَدکُم ولَعَلَّکُم تَشکُرون﴾ قال: «الشکر المعرفه» ۳
عن الرضا(علیهالسلام): «إنّما جعل یوم الفطر العید إلی أن قال: وإنّما جعل التکبیر فیها أکثر منه فی غیرها من الصلوات لأنّ التکبیر إنّما هو تمجید لله وتمجید علی ما هدی وعافی کما قال عزّ وجلّ: ﴿ولِتُکَبِّروا اللّهَ عَلی ما هَدکُم ولَعَلَّکُم تَشکُرون) ۴
اشاره: عنوانِ جامع تکبیر شامل حکم کلامی و حکم فقهی است. از منظر فن کلام بزرگداشت خداوند که ولی نعمت هستی است لازم است، چنانکه براساس نعمت تعلیم کتاب و حکمت و نعمت تزکیه که از ناحیه ذات اقدس الهی به وسیله پیامبران(علیهمالسلام) به مردم رسیده خضوع و تعظیم خدا لازم است. از منظر فن فقه صیغه مخصوص تکبیر بعد از چهار نماز در پایان ماه رمضان و آغاز شوال راجح است که البته تعیین الفاظ آن طبق تعبّد مخصوص نیازمند حدیث معتبر است.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ الکافی، ج۴، ص۱۶۶٫
^ ۲ – ـ المحاسن، ص۱۴۲، ح۳۶؛ البرهان، ج۱، ص۴۰۳٫
^ ۳ – ـ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۷۰٫
^ ۴ – ـ عیون أخبار الرضا(علیهالسلام)، ج۲، ص۱۱۶؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۱، ص ۴۳۶٫
۳۸۸
بازدیدها: 580