﴿وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾ (190)
گزيده تفسير
مسلمانان در دوران دشوار پيش از هجرتِ به مدينه، چارهاي جز بردباري و استقامت و تحمل مظلومانه شكنجهها نداشتند؛ ولي پس از هجرت و تأسيس حكومت اسلامي كه توان دفاع و رويارويي يافتند، خداوند به آنان اجازه داد از خود و آرمانهايشان دفاع كرده و با مشركان و كافرانِ مهاجم مبارزه كنند.
ارزشمندي جنگ، به هدف آن است؛ نه خصوصيّت جنگجو. تقديم قيد ﴿في سَبيلِ اللّه﴾ نشان ميدهد كه هدف اسلام از نبرد، اقامه دين الهي و دفاع از آن است، از اينرو پيكار با كافران بايد صبغه ديني و الهي داشته باشد و رزمنده مسلمان بايد فقط در راه خدا بجنگد. از تقديم مزبور، اهميت هدف يادشده نيز استظهار ميشود.
خداوند سبحان براي تهييج و برانگيختن غيرت و روح حماسي مسلمانان فرمود: نبرد كنيد با آنها كه سالياني دراز با قتل و شكنجه شما را آزردند و اكنون نيز با شما سر ستيز دارند. تعبير ﴿الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُم﴾ در اين بيان، همچنين هشدار به جامعه اسلامي است كه از نيرنگ توطئه، غافلگيري و مانند آن آگاه
568
باشند، به گونهاي كه اصلاً اجازه تهاجم به دشمنان ندهند.
خداي متعالي رزمندگان را از هرگونه اعتدا و تجاوز از حدّ عدل در امور جنگ و دفاع و غير آن بازداشت و براي توبيخ و مذمّت متجاوزان، آنها را مبغوض خدا خواند.
تفسير
تناسب آيات
آيه مورد بحث و پنج آيه پس از آن به دلالت سياق آنها با هم نازل شده و داراي يك هدف و غرض، و آن تشريع نبرد با مشركان مكه است. اين آيات كه در آنها براي نخستين بار اذن جهاد داده شده، حدود و لوازم يك حكم را بيان كرده و بهترتيب، اصل حكم، نظام آن، حد شدّت و سختگيري در آن، مكان و زمان و اَمَد آن، همچنين اين مطلب را بيان ميكند كه حكم ياد شده تشريع قصاصِ در جنگ و كشتار و مقابله به مثل است. سرانجام نيز مقدمه مالي آن، يعني انفاق را براي تجهيز سپاه واجب ميكند 1.
اين فقره از آيات سوره بقره، جزئي از هدايت الهي در قرآن است و از صفات اهل تقوا هدايتپذيري از قرآن است، بر اين اساس، جز در سايه جهاد و انفاق، تقوايي نيست و كسي كه تقوا را اينچنين نفهمد قرآن را نفهميده است 2. توضيح اينكه، آيات ياد شده مسئله تقوا را از برخي تصورات نادرست پيراسته ميكند و تصويري صحيح از تقوا ارائه ميدهد تا انسان در هر حال، يعني خواه در جنگ يا در صلح، متوجه تقوا باشد. از جمله پندارها و
^ 1 – ـ الميزان، ج2، ص60 61.
^ 2 – ـ الاَساس في التفسير، ج1، ص449.
569
برداشتهاي خطا كه اين آيات آنها را تصحيح ميكند اينهاست: 1. تقوا اين است كه انسان هرگز نجنگد و در همه حال جز با سازش و آشتي با ديگران روبهرو نشود. 2. تقوا با مبارزه و پيروزي و برتري و غلبه يافتن و چيرهشدن ناسازگار است. 3. انسان در پي سازش و آسايش و آرامش و كار روزمره رَوَد، در حالي كه زمان زمان جهاد و نبرد است 1.
نكته درخور ذكر اينكه، در پايان آيه قبل به تقوا امر شد. اكنون پس از آن امر، دشوارترين قسم تقوا، يعني جهاد در راه خدا را يادآور شده و بدان امر ميكند 2.
در برخي از تفاسير، آيه مورد بحث جملهاي استطرادي و معطوف بر ﴿ولَيسَ البِرُّ بِاَن تَأتوا… ﴾ در آيه قبل دانسته شده 3 ؛ ليكن در برخي ديگر، به اتصال آن با ماقبل نظر داده و درباره وجه پيوند آن گفته شده: 1. عبادات دوگونه است: موقت، يعني مقيد به زماني خاص، و غير موقت. پيش از اين از عباداتي ياد و برخي احكام آنها بيان شد كه زماني خاص دارد؛ مانند روزه و حجّ. در پي آن، آيه مورد بحث، با طرح مسئله جهاد، عبادتي را يادآور ميشود كه به زماني خاص موقت و مقيّد نيست 4.
2- خداوند سبحان در اين سوره مدني از حجّ ياد فرمود، حال اينكه در آن زمان راه آن به دست مشركان محارب بر مسلمانان بسته بود. خداي متعالي در اين آيات با التفات به آن ظالمان كه مسلمانان را از مسجدحرام منع و اخراج
^ 1 – ـ الاَساس في التفسير، ج1، ص441.
^ 2 – ـ تفسير غرائب القرآن، ج1، ص528؛ ر.ك: التفسير المنير، مج1 2، ج2، ص178.
^ 3 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج2، ص196.
^ 4 – ـ نظم الدرر، ج1، ص362.
570
كردند، به مسلمانان فرمان ميدهد كه در برخورد با ايشان به همان شيوه، يعني قتال و اخراج عمل كنند 1.
3- آيه قبل بيان ميكرد كه هلال ماهها نشاني براي شناخت و تشخيص زمان عبادات و معاملات و به ويژه عبادت حجّ است و حجّ در ماههاي هلالي (قمري) خاصي انجام ميشود كه در زمان جاهليت جنگ در غالب آنها ممنوع بود. بدين مناسبت آيات موردبحث به حجّ و عمره گزاراني كه در ماههاي حرام مورد تعدي قرار گيرند اذن نبرد ميدهد. طبق اين آيات، جنگ حتي در ماههاي حرام براي دفاع از اسلام و مقابله با پيمان شكناني كه قصد فتنه و منحرف كردن مسلمانان را دارند رواست 2.
4- شخص حكيم آنگاه كه بخواهد به كاري بزرگ سفارش كند به تدريج و با اسلوبها و فنون گوناگون بلاغي و بياني آن را القا كرده و افراد را به انجام دادن آن تشويق و تحريك ميكند، بر همين اساس خداي متعالي نخست با اشاره به مسلمانان گفت كه ستمكنندگان به ايشان را خوار ميسازد، آنگاه فرمود كه كشته شدگان از مسلمانان زنده و مرزوق هستند. سپس با ذكر اينكه آنان اهل صدق و تقوايند آنان را به سبب صبر در هنگامههاي دشوار، مدح و ستايش كرد و چون آنان را به جهاد با معاندان و متجاوزان و ستمكاران تشويق كرد، با صيغه امر، جنگ را بر آنان واجب ساخت تا راه حجّ واجب كه به دست مشركان محارب ممنوع و بسته شده بود گشوده و آسان گردد 3.
تذكّر: همانطور كه قبلاً نسبت به اينگونه تناسبگويي گفته شد، برخي
^ 1 – ـ نظم الدرر، ج1، ص362.
^ 2 – ـ تفسير المنار، ج2، ص208؛ التفسير المنير، مج1 2، ج2، ص177.
^ 3 – ـ نظم الدرر، ج1، ص362.
571
از آنها ذوقي و بعضي با شهادت ضعيف تنظيم ميشود، هرچند برخي از آنها قابل اعتماد است. ظاهراً انسجام اين آيه با آيات آينده كاملاً مشهود است.
٭ ٭ ٭
ترخيص در دفاع
مسلمانان سيزده سال در مكه دوران سخت شكنجه و استقامت را مظلومانه تحمل كردند و دم فروبستند؛ ولي پس از هجرت به مدينه و مجهّز شدن به سازو برگ نظامي، خداوند طبق اين آيه و بعضي از آيات ديگر به آنان اجازه داد برابر مشركان از خود و آرمانهاي انساني و ديني دفاع كنند 1.
مشابه تعبير ﴿و قتِلوا… ﴾ كه مفيد اذن به قتال است، در جاي ديگر نيز آمده است: ﴿اُذِنَ لِلَّذينَ يُقتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا واِنَّ اللّهَ عَلي نَصرِهِم لَقَدير) 2 محتواي اين آيه رخصت دفاع به ستمديدگان و نيز تضمين پيروزي آنان است،
^ 1 – ـ در سال ششم هجرت كه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) با 1400 نفر از اصحاب براي برگزاري مراسم عمره حركت كردند، چون به سرزمين حديبيّه رسيدند مشركان قريش از ورود آنان به مكه و انجام مناسك ممانعت كردند. پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و اصحاب، شتراهايي كه براي قرباني آورده بودند همانجا نحر كردند و مشركان با پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مصالحه كردند كه مسلمانان بازگردند و آنها نيز سال بعد مكه را سه روز در اختيار پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قرار دهند تا آزادانه مناسك را به جا آورند. سال آينده پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و اصحاب وي براي عمرة القضاء آماده شدند؛ ولي نگران كه مبادا مشركان به وعده خود وفا نكنند و همچون گذشته از ورود مسلمانان به مكه جلوگيري كنند و با آنان بجنگند، در حالي كه مسلمانان از پيكار در ماه حرام و در حرم خشنود نبودند. طبق نقل ابن عباس، خداوند اين آيه را نازل فرمود و دستور داد كه اگر دشمن نبرد را شروع كرد، شما نيز به مبارزه برخيزيد (مجمع البيان، ج1 2، ص509 510؛ نيز ر.ك: اسباب نزول القرآن، ص57 58).
^ 2 – ـ سوره حجّ، آيه 39.
572
زيرا بيان توانابودن خدا وعده پيروزي مسلمانان را نيز دربر دارد.
هدف جنگ
اساس برنامه وحي، تزكيه نفوس جامعه و تعليم كتاب و حكمت به آنان است، از اينرو خداوند قبل از هر سخن ديگر درباره جنگ، به ذكر هدف آن ميپردازد: ﴿وقتِلوا في سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ يُقتِلونَكُم﴾. هدف جنگ، اقامه دين و اعلاي كلمه توحيد است، زيرا قبل از اينكه بگويد با چه كسي بجنگيد ميگويد: چرا بجنگيد و به چه منظور دفاع كنيد.
از تقديم راه خدا: ﴿في سَبيلِ اللّه﴾ بر كساني كه بايد با آنها جنگيد: ﴿الَّذينَ يُقتِلونَكُم﴾ اهميّت هدف را ميتوان استظهار كرد؛ نظير آنچه بعداً خواهد آمد.
در اسلام، دفاع از دينْ اصل است و دفاع از آب و خاك، جان و مال و ناموس و آبرو فرع. نخست بايد از دين دفاع كرد، زيرا تنها در پرتو حفظ و سلامت دين، همه امور ياد شده در امان ميماند، زيرا وقتي اصل دين محفوظ ماند، براساس آموزههاي ديني كه ميفرمايد: اگر به همسر يا يكي ديگر از اقارب انسان حمله شد، اگرچه بر خودش از كشته شدن ميترسد بايد از آنها دفاع كند 1 ، يا اين بيان كه «من قتل دون مظلمته فهو شهيد» 2 «من قتل دون ماله فهو بمنزلة الشهيد» 3 و مانند آن، به هيچ كس اجازه تجاوز به آب و خاك و… را نميدهد، از اينرو قرآن كريم پيش از سخن درباره ويژگي جنگجويان مسلمان و اينكه با چه كسي و با چه سلاحي نبرد كنند، ميگويد فقط براي خدا
^ 1 – ـ الكافي، ج5، ص52 ـ 53.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ همان.
573
و در راه او بجنگند، بنابراين، هدف از جنگ، دفاع از دين الهي است؛ نه صرف دفاع از خود، زيرا دفاع محض حق طبيعي هر انسان است، بلكه هر موجود زنده خشمناك برابر تهاجم بيگانه ميايستد و از حيات خويش دفاع ميكند.
قرآن كريم براي آنكه به دفاع كه حقِ معقول و مقبول هر انسان است رنگ الهي و عبادي بدهد ميفرمايد: ﴿وقتِلوا في سَبيلِ اللّهِ﴾، زيرا آنچه به دفاع عظمت ميبخشد، صبغه ديني و الهي آن است.
اين معنا نظايري نيز در قرآن دارد؛ مانند: ﴿فَليُقتِل في سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ يَشرونَ الحَيوةَ الدُّنيا بِالاخِرَةِ ومَن يُقتِل في سَبيلِ اللّهِ فَيُقتَل اَو يَغلِب فَسَوفَ نُؤتيهِ اَجرًا عَظيماً) 1 در اين آيه، قيد ﴿في سَبيلِ اللّه﴾ كه هدف است پيش از ذكر مجاهدان ياد شده است، زيرا ارزش جنگ را هدف آن تعيين ميكند؛ نه رزمنده، و هدف از جنگ در اسلام، احياي كلمه الله و ابطال كلمه باطل است: «لتكون كلمة الله هي العليا و كلمة الظّالمين هي السّفلي» 2 و به يقين خداوند نصرتش را بر مجاهداني كه در راه او بجنگند نازل ميكند، چون خود وعده كمك داده و وعده خدا با پيروزي همراه است: ﴿كَتَبَ اللّهُ لاَغلِبَنَّ اَنَا ورُسُلي اِنَّ اللّهَ قَوي عَزيز) 3 ﴿واِنَّ جُندَنا لَهُمُ الغلِبون) 4 از اينرو امام سجاد(عليهالسلام) در پاسخ اين سؤال كه چه كسي در اين نبرد پيروز شد؟ فرمود: اگر خواستي بداني چه كسي پيروز شد، بنگر هنگام نماز در اذان و اقامه نام
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 74.
^ 2 – ـ نهج البلاغه، حكمت 373.
^ 3 – ـ سوره مجادله، آيه 21.
^ 4 – ـ سوره صافات، آيه 173.
574
چهكسي را ميبري: «إذا أردت أن تعلم من غلب و دخل وقت الصلاة، فأذّن ثمّ أقم» 1
از خطاب ﴿وقتِلوا في سَبيلِ اللّهِ﴾، به قرينه مقابله معلوم ميشود كه دشمنانِ مؤمنان در «سبيل طاغوت» ميجنگند، چنانكه ميفرمايد: ﴿اَلَّذينَ ءامَنوا يُقتِلونَ في سَبيلِ اللّهِ والَّذينَ كَفَروا يُقتِلونَ في سَبيلِ الطّغوتِ) 2
نكته: چون لفظ براي مفهوم عام و به اصطلاح براي روح معنا وضع شده، اطلاق «سبيل» بر دين خدا حقيقت است؛ نه مجاز، زيرا اين واژه هيچ اختصاصي به راه زميني يا دريايي يا فضايي كه همگي مادياند ندارد، بلكه معارف، اخلاق و مانند آن را شامل ميشود.
موقعيت ﴿الّذين يقاتلونكم﴾ در آيه
استاد علامه طباطبايي ميفرمودند: «جمله ﴿الَّذينَ يُقتِلونَكُم﴾ نه شرط است و نه قيد احترازي، بلكه عنوان مشير و براي برانگيختن غيرت، هيجان و روح حماسي رزمندگانِ اسلام است». «شرط» نيست، زيرا خصوصيت شرط در آن لحاظ نشده است؛ مانند آنچه درباره مسجدحرام آمده است: ﴿ولاتُقتِلوهُم عِندَ المَسجِدِ الحَرامِ حَتّي يُقتِلوكُم فيهِ فَاِن قتَلوكُم فَاقتُلوهُم) 3 در اين آيه، جزا كه ﴿فَاقتُلوهُم﴾ است، داير مدار تحقق شرط، يعني ﴿قتَلوكُم﴾ است؛ ولي در آيه مورد بحث، جمله ﴿الَّذينَ يُقتِلونَكُم﴾ ناظر به «شأنيت» مقاتلان است؛ نه «فعليت» آنها؛ يعني فعلاً با شما
^ 1 – ـ الامالي [طوسي]، ص677؛ بحار الاَنوار، ج45، ص177.
^ 2 – ـ سوره نساء، آيه 76.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 191.
575
نميجنگند؛ ولي ملكه و شأنيت جنگ در آنها وجود دارد، پس با آنان نبرد كنيد، چون اينان ضدّ مسلماناناند و قصد جنگ دارند و آن را حلال ميشمارند، پس در حال مقاتله هستند؛ خواه بجنگند يا نجنگند 1.
«قيد احترازي» هم نيست؛ يعني محتواي آن اين نيست كه فقط با كساني نبرد كنيد كه با شما سر ستيز دارند، تا كودكان، زنان و سالمندان مستثنا باشند (چون سرِ ستيز ندارند)، زيرا قيد احترازي در جايي به كار ميرود كه نبرد با مشركان دو فرد داشته باشد (يكي نبرد با مردان و جوانان و ديگري پيكار با كودكان، زنان و سالمندان) و حكم قتال هر دو فرد را شامل شود و قيد ﴿الَّذينَ يُقتِلونَكُم﴾ براي اخراج گروه دوم آمده باشد.
در اين آيه، قتال دو فرد ندارد تا عبارت ياد شده براي احتراز از يكي از آن دو فرد باشد، بلكه «عنوان مشير» است و به قتال، شكنجهها و اذيّتهاي سيزدهساله مشركان اشاره دارد؛ مانند ﴿جهِدِ الكُفّارَ والمُنفِقينَ) 2 كه عنوان مشير و وصف مشعر به علّيت است و به كفر و نفاق آنها اشاره دارد.
در ﴿الَّذينَ يُقتِلونَكُم﴾ تأثيري است كه در اين آيه اخير نيست، زيرا اين تعبيرْ حماسه و غيرت رزمندگانِ اسلام را برميانگيزد؛ يعني با كساني نبرد كنيد كه با شما سر ستيز دارند و سيزده سال شما را آزردند.
تذكّر: عنوان ﴿الَّذينَ يُقتِلونَكُم… ﴾ هشدار به جامعه اسلامي است تا از نيرنگ توطئه، غافلگيري و مانند آن آگاه باشند؛ نه آنكه بياطلاع به سر برده، هر وقت دشمنان هجوم آوردند امّت اسلامي به دفاع برخيزد، بلكه اصلاً اجازه تهاجم به آنها ندهد.
^ 1 – ـ تفسير غرائب القرآن، ج1، ص528.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 73.
576
نهي از تجاوزگري
قرآن كريم براي توبيخ و مذمت تجاوزگري ميفرمايد: تجاوزگران، مبغوض و مورد خشم خداوندند: ﴿ولاتَعتَدُوا اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ المُعتَدين﴾.
خداوند از تجاوز از حدّ عدل نهي كرده است: ﴿ولاتَعتَدُوا﴾، پس تجاوزْ حرام، و تجاوزگر آلوده به معصيتِ بزرگ و مبغوض خداست، بنابراين، لسان پايان آيه نه تنها نفي محبتِ خدا بلكه اثبات دشمني او با متجاوزان است.
عدم ذكر متعلق نهي ﴿ولاتَعتَدُوا﴾ نشان ميدهد كه از هرگونه تجاوز حق و حكم، نهي شده است؛ خواه درباره اشخاص باشد يا نحوه قتل دشمن يا قوانين جنگ.
گاهي اعتدا نسبت به اشخاص است، چنانكه ميفرمايد: با كافراني كه سر ستيزهجويي ندارند و مايلاند با شما زندگي مسالمت آميزي داشته باشند نستيزيد، بلكه با عدالت رفتار كنيد كه خدا عدالتپيشگان را دوست دارد 1.
زماني اعتدا در نحوه قتل دشمن است؛ مانند مثله كردن دشمن. پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از مثله كردن نهي فرمود، هرچند با سگ هار باشد: «إيّاكم والمُثْلة و لو بالكلب العقور» 2
گاهي نيز اعتدا به مقررات و قوانين جنگي است. جهاد و دفاع قانونمند است و تخطّي از مقرّرات آن تعدّي بهشمار ميآيد؛ مثلاً: 1. كشتن اسير در اسلام ممنوع، و ارتكاب آن تجاوز از اين قانون جنگي است، مگر در مواردي خاص كه قانون آنرا معين كرده باشد.
^ 1 – ـ سوره ممتحنه، آيه 8.
^ 2 – ـ نهج البلاغه، نامه 47.
577
2- قبل از دعوت كافر به حق و اتمام حجت و استدلال، جنگيدن ممنوع است 1 ، چنانكه انبياي الهي، پيش از اتمام حجتْ بر كافران از راه موعظه و جدال احسن، دست به شمشير نميبردند.
3- اگر در جنگ شرط شود كه تن به تن باشد و خلاف آن عمل شود، تعدي و محرّم است.
4- چنانچه مسلمانان ضعيف باشند، نبايد ابتدا به جنگ كنند، وگرنه متجاوز خواهند بود، چون در اين وضع خاص اذن الهي حاصل نيست و جنگ بدون اذن خدا تعدّي است.
5- جنگ با كساني كه سلاح را بر زمين ميگذارند و نيز با مجروحان و ناتوانان از نبرد ممنوع است.
6- از بين بردن باغستانها، گياهان و زراعتها و زهرآلود كردن آبهاي آشاميدني دشمن (جنگ شيميايي و ميكربي) و… ممنوع است 2.
برخي از مقررات جنگ در بيان نوراني رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) چنين آمده است: «انطلقوا بسم الله و في سبيل الله تقاتلون أعداء الله؛ لا تقتلوا شيخاً فانياً و لا طفلاً صغيراً و لا إمرأة و لا تغلوا» 3 امير مؤمنان علي(عليهالسلام) نيز كه خليفه واقعي رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بود مانند آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) پيش از نبرد صفين، خطاب به لشكريانش برخي از مقررات انساني و اسلامي جنگ را چنين يادآور شدند: شما شروع كننده جنگ نباشيد كه اين خودش حجتي افزون بر حجت حقانيت (ديگر) شماست. دشمنِ فراري را نكشيد و ناتوانان را ضربت نزنيد و بر
^ 1 – ـ نهج البلاغه، نامه 14، بند 1.
^ 2 – ـ ر.ك: جواهر الكلام، ج21، ص66 82.
^ 3 – ـ الدر المنثور، ج1، ص493.
578
مجروحان نتازيد و احساسات زنان را با آزردن، تهييج نكنيد، هرچند به شما بد بگويند و فرماندهانتان را دشنام دهند: «لاتقاتلوهم حتّي يبدوُوكم؛ فإنّكم بحمد الله علي حُجّةٍ و ترككم إيّاهم حتّي يبدؤوكم حجّة أُخري لكم عليهم؛ فإذا كانت الهزيمة بإذن الله فلا تقتلوا مدبراً و لا تصيبوا معوراً و لاتُجهزوا عليجريحٍ و لاتهيجوا النّساء بأذًي وإن شتمن أعراضكم و سببن أُمراءكم» 1
اشارات و لطايف
1- سرّ ناخشنودي از جنگ
خشنودي يا ناخشنودي انسان را انديشه صائب و انگيزه صالح او تنظيم و تأمين ميكند. انسان به اندازه علم و ايمان نسبت به چيزي يا گراينده است يا گريزان؛ اگر به جرياني علم صحيح و صائب داشت، غالباً ارادت و كراهت و در پي آن تولّي و تبري او نيز صحيح خواهد بود، چنانكه علمِ ضعيف، ضعف ارادت و كراهت را در پي خواهد داشت.
اگر علمِ به خوبي چيزي كامل بود، به طوري كه عقل نظري طبق برهانْ مطلبي را فهميد و توانست كه ساير مجاري ادراكي خود، مانند وهم و خيال را رام كند كه مجاري تحريكي او را گمراه نكنند و شهوت و غضب او را نشورانند، در چنين فضايي عقل عملي به آساني هم آواي عقل نظري ميشود، به نحوي كه يكي جزم علمي دارد و ديگري عزم عملي و با هماهنگي اين دو عامل مهم، جريان گرايش به فضليت و گريز از رذيلت محقّق خواهد شد وگرنه گاهي عزم عملي همراه جزم علمي حاصل نخواهد شد.
^ 1 – ـ نهج البلاغه، نامه 14، بند 1.
579
راز اينكه انسان گاهي از محبوب كراهت دارد و به مبغوض ارادت ميورزد، عدم آگاهي كامل او به خوبي و بدي است؛ مثلاً جهاد بر انسان واجب شده است و بركاتي دارد؛ ولي برخي بر اثر ضعف علم آن را ناخوشايند ميپندارند، حال آنكه خير و صلاح آنها در آن است، و به عكس، بسا به چيزي ارادت دارند كه برايشان شرّ و زيانآور است، چون علم آنها به ضرر اندك است، از اينرو ارادت و كراهتشان نيز بجا نيست: ﴿كُتِبَ عَلَيكُمُ القِتالُ وهُوَ كُرهٌ لَكُم وعَسي اَن تَكرَهُوا شَيئاً وهُوَ خَيرٌ لَكُم وعَسي اَن تُحِبّوا شَيئاً وهُو شَرٌّ لَكُم واللّهُ يَعلَمُ واَنتُم لاتَعلَمُون) 1
منشأ ضعف علم آن است كه خوبي به دشواريها محفوف است و بدي به آسانيها؛ نظير آنچه درباره بهشت و دوزخ آمده است كه: «حُفَّتِ الجنّة بالمكاره و حُفَّتِ النّار بالشهوات» 2 يعني بهشت پيچيده به اموري است كه مورد كراهت طبع بشر عادي است و دوزخ پيچيده به اموري است كه مورد رغبت طبع عادي است.
2- حكمت دفاع
جهان طبيعت، چون قرين با حركت و تكاپوست، جنگ و صلح از عوارض جدانشدني آن است. جنگ در اسلام، مظهر قهر خداي حكيم است و هرگز جنبه انتقام و تشفّي دل در آن نيست، بلكه بر اساس حكمت و مصلحت است، زيرا اگر دفاع پيام آوران الهي نباشد، مراكز مذهبي ويران ميشود و درنتيجه فساد عالمگير ميشود، زيرا صلاح و اصلاح هر جامعهاي رهينِ
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 216.
^ 2 – ـ بحار الاَنوار، ج67، ص78.
580
معمور بودن مراكز ديني، علمي، تبليغي و تحقيقي آن جامعه است و چنانچه اين مراكز ضعيف باشد، فساد در آن جامعه بيشتر است.
عصاره اين مطلب، كه اصلي قرآني و گوياي رمز مبارزات و مجاهدات انبياي الهي است، در دو آيه مكمّل يكديگر آمده است؛ در آيه نخست، حكمت دفاع چنين مطرح شده است كه اگر جنگ نبود، فساد (شرك و بتپرستي، ظلم و خيانت، معصيت و بيحرمتي به جان و مال و آبروي مردم) زمين را فراميگرفت: ﴿ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَفَسَدَتِ الاَرضُ ولكِنَّ اللّهَ ذو فَضلٍ عَلَيالعلَمين) 1
آيه دوم، راهها و ريشههاي شيوع فساد را چنين بيان ميكند كه اگر خداوند برخي از مردم را به وسيله دفاع بعضي ديگر كنار نميزد، دِيرها، صومعهها، معابد يهود و نصارا و مساجدي كه نام خدا در آن بسيار برده ميشود ويران ميگرديد: ﴿ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَومِعُ وبِيَعٌ وصَلَوتٌ ومَسجِدُ يُذكَرُ فِيهَا اسمُ اللّهِ كَثيرًا ولَيَنصُرَنَّ اللّهُ مَن يَنصُرُهُ اِنَّ اللّهَ لَقَوِي عَزيز) 2 بيگانگان براي ايجاد فساد در جامعه، ابتدا مراكز مذهبي و علمي آن جامعه را هدف قرار ميدهند، زيرا تا اين مراكز تبليغي و تحقيقي برپا باشد، توطئههاي آنان بيثمر است، از اينرو خداوند به مظلومان اجازه دفاع داده است تا اولاً مراكز عبادي خويش را حفظ كنند و ثانياً به اين وسيله جلوي رخنه فساد را بگيرند، بنابراين، بقاي اسم و رسم دين و مراكز مذهبي و حيات زاهدان و عابدان همگي به بركت ايثار و فداكاري رزمندگانِ اسلام است، وگرنه
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 251.
^ 2 – ـ سوره حجّ، آيه 40.
581
پيشوايان كفر با همه مراكز مذهبي مخالفاند و هرگونه گرايش ديني را خرافه و سدّي در برابر اهداف پليد خود ميدانند و آن را سركوب ميكنند. آنچه در باره تأثير رهبري عالمانه انديشوران الهي وارد شده كه آنان به منزله انبياي بنيسرائيلاند 1 و مداد آنان در قيامت با خون شهدا سنجيده ميشود و بر آن فزوني مييابد 2 و آنان در هر عصر و مصري جلو كژراهه رفتن بيگانگان را ميگيرند 3 و…، در همين راستاست.
3- سپاه عام و سپاه ويژه خدا
همانطور كه رحمت و هدايت و معيّت الهي دو قسم است (عام و خاص)، سپاه خدا نيز دو قسم است: 1. لشكر عمومي خدا: ﴿ولِلّهِ جُنودُ السَّموتِ والاَرضِ) 4 2. لشكر خصوصي خدا: ﴿واِنَّ جُندَنا لَهُمُ الغلِبون) 5
آنان كه براي حاكميت بخشيدن به قوانين خدا به ياري انبياي الهي(عليهمالسلام) ميشتابند و به ميدانهاي نبرد ميروند، و از آنها به عنوان ملائكه مسوّم 6 و فرشتگان مُردف 7 ياد شده است، سپاه و ستاد خاص خدا هستند و يقيناً پيروز، چنانكه وعده پيروزي آنان در آياتي از قرآن حكيم بيان شده است.
^ 1 – ـ بحار الاَنوار، ج2، ص22.
^ 2 – ـ من لايحضره الفقيه، ج4، ص398 399.
^ 3 – ـ الكافي، ج1، ص32.
^ 4 – ـ سوره فتح، آيه 4.
^ 5 – ـ سوره صافّات، آيه 173.
^ 6 – ـ سوره آل عمران، آيه 125.
^ 7 – ـ سوره انفال، آيه 9.
582
4- جهاد و دفاع در گفتار علامه طباطبايي(قدسسرّه)
استاد علاّمه طباطبايي ذيل آيات قتال، مطالب مهم و مفيدي در دو مبحث تفسيري و اجتماعي دارند 1 كه در اينجا با افزودههايي ميآيد. ابتدا مشروح مبحث تفسيري ايشان طي چند عنوان ارائه ميشود:
الف- مراحل مبارزه
سنّت و سيره پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در برخورد با بيگانگان، از نازل ترين مرحله تا عاليترين آن چنين بود: 1. دعوت مخفيانه. 2. فراخواني آشكار: ﴿فَاصدَع بِما تُؤمَرُ واَعرِض عَنِ المُشرِكين ٭ اِنّا كَفَينكَ المُستَهزِءين) 2 3. دفاع. پس از علني شدن دعوت، كارشكنيها و آزار مشركان آغاز شد و در دوره سه ساله شعب ابي طالب با محاصره شديد اقتصادي شدت گرفت تا پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به مدينه هجرت كرد و هنگامي كه مسلمانان از نظر نفرات و ابزار دفاعي قدرتمند شدند، خداوند فرمان دفاع داد.
قرآن كريم براي سير طبيعي مبارزه، سه مقطع عمده را برميشمارد كه مقطع سوم با تحليل دقيق به مقطع دوم بازميگردد. آن سه مقطع بدين شرح است:
يك. صبر و تحمل: اسلام در دورهاي كه مسلمانان كم شمار و ضعيف بودند اعلام موضع كرد؛ ولي مسلمانان هيچ گونه برخورد فيزيكي با مخالفان نداشتند، بلكه قرآن در آياتي چند آنان را به صبر برابر مشكلات، تحمل اذيتها
^ 1 – ـ الميزان، ج 2، ص 64.
^ 2 – ـ سوره حجر، آيات 94 95.
583
و خودداري از جنگ دعوت ميكرد؛ مانند: ﴿واصبِر عَلي ما يَقولونَ واهجُرهُم هَجرًا جَميلاً) 1 ﴿اِدفَع بِالَّتي هِي اَحسَن) 2 ﴿فَاعفُ عَنهُم واصفَح) 3 ﴿لَستَ عَلَيهِم بِمُصَيطِر) 4 ﴿ولاتُطِعِ الكفِرينَ والمُنفِقينَ ودَع اَذهُم وتَوَكَّل عَلَي اللّهِ وكَفي بِاللّهِ وَكيلاً) 5 ﴿اَلَم تَرَ اِلَي الَّذينَ قيلَ لَهُم كُفّوا اَيدِيَكُم واَقيموا الصَّلوةَ وءاتُوا الزَّكوةَ فَلَمّا كُتِبَ عَلَيهِمُ القِتالُ اِذا فَريقٌ مِنهُم… ) 6 طبق اين آيه، عدهاي دستور خودداري از دفاع را اجرا؛ ولي از فرمان دفاع سرپيچي كردند.
آيات سوره كافرون نيز ناظر به همين مرحله است.
تذكّر: هجر جميل كه در آيه نخست به آن امر شده، دوري گزيدن از آداب، عادات و سنّتهاي جاهلي با حضور در متن جامعه به شكل شايسته و توأم با دلسوزي، دعوت و نصيحت است؛ نه چون حضرت يونس(عليهالسلام) كه صحنه را ترك كرد.
دو. دفاع: مسلمانان پس از هجرت به مدينه و تأسيس حكومت اسلامي از نظر دفاعي قدرتمند شدند، از اين رو آيات قتال، مانند آيه مورد بحث و آيه ﴿اُذِنَ لِلَّذينَ يُقتَلونَ بِاَنَّهُم ظُلِموا) 7 نازل شد و مسلمانان اجازه يافتند در برابر مشركان از جان، سرزمين و آرمانهاي ديني خود دفاع كنند.
^ 1 – ـ سوره مزمّل، آيه 10.
^ 2 – ـ سوره مؤمنون، آيه 96؛ سوره فصّلت، آيه 34.
^ 3 – ـ سوره مائده، آيه 13.
^ 4 – ـ سوره غاشيه، آيه 22.
^ 5 – ـ سوره احزاب، آيه 48.
^ 6 – ـ سوره نساء، آيه 77.
^ 7 – ـ سوره حجّ، آيه 39.
584
نكته: حرف «باء» در ﴿بِاَنَّهُم ظُلِموا﴾ مفيد سببيت است؛ يعني سبب اذن در جنگ، ظلم به آنهاست، بنابراين به هر ستمديده در صورت تمكّن، اجازه دفاع داده شده است.
سه. جهاد ابتدايي: جهاد ابتدايي در آيات ويژه بيان شده است؛ مانند: ﴿فَاقتُلوا المُشرِكينَ حَيثُ وجَدتُموهُم) 1 ﴿وقتِلوا المُشرِكينَ كافَّةً كَما يُقتِلونَكُم كافَّةً) 2 ﴿قتِلُوا الَّذينَ لايُؤمِنونَ بِاللّهِ ولابِاليَومِ الاءاخِرِ ولايُحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ ورَسولُهُ ولايَدينونَ دينَ الحَقِّ مِنَ الَّذينَ اوتوا الكِتبَ حَتّي يُعطوا الجِزيَةَ عَن يَدٍ وهُم صغِرون) 3 ﴿ياَيُّهَا النَّبي جهِدِ الكُفّارَ والمُنفِقينَ واغلُظ عَلَيهِم ومَأوهُم جَهَنَّمُ وبِئسَ المَصير) 4 ﴿قتِلوا الَّذينَ يَلونَكُم مِنَ الكُفّارِ وليَجِدوا فيكُم غِلظَة) 5 ﴿فَلا تُطِعِ الكفِرينَ وجهِدهُم بِهِ جِهادًا كَبيراً) 6 ﴿وقتِلوهُم حَتّي لاتَكونَ فِتنَةٌ ويَكونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ) 7
تذكّر: جهاد ابتدايي با تحليل حقوقي به دفاع بازميگردد؛ ولي از نظر فقهي همانند دفاع كيفري نيست، زيرا در دفاع كيفري نيازي به اذن امام معصوم(عليهالسلام) نيست؛ امّا جهاد ابتدايي مورد اختلاف است و برخي از فقها(رحمهمالله) اذن معصوم(عليهالسلام) را در آن لازم ميدانند 8. البته بنابر ولايت فقيه جامع شرايط آگاه
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 5.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 36.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 29.
^ 4 – ـ سوره تحريم، آيه 9.
^ 5 – ـ سوره توبه، آيه 123.
^ 6 – ـ سوره فرقان، آيه 52.
^ 7 – ـ سوره انفال، آيه 39.
^ 8 – ـ جواهر الكلام، ج21، ص11 14.
585
به زمان، مدير و مدبّر، ميتوان مأذون بودن وي را در اقدام به اين كار مهم نظامي بعد از مشورت با صاحب نظرانِ جامعْ استنباط كرد.
جهاد با معاندان اسلام به قدري اهميت دارد كه برخي از مفسران ترك آن را مصداق اعتداي منهي دانسته و گفتهاند: جهاد نكردن اعتداست 1.
ب. بازگشت جهاد ابتدايي به دفاع
از نظر قرآن كريم روح جهاد ابتدايي نيز به دفاع از مظلومان بازميگردد، زيرا مستكبران مانع نفوذ تعليم و تبليغ اسلام به تشنهكامان علم و ايماناند و جهاد با طاغيان به معناي طرد مانع و دفع حاجب براي رسيدن معارف ناب به محرومان است، پس همه جنگهاي اسلامي دفاعي است. اثبات اين مطلب نياز به چند مقدمه دارد:
يك. حيات در فرهنگ قرآن
بازگشت همه احكام تكليفي اسلام به حقوق است و افراد جامعه متقابلاً موظّف به حفظ حقوق يكديگرند و خداي سبحان نيز در مقام فعل، وعده ايفاي حقوق انسان را داده است در صورتي كه انسان حقوق الهي را ادا كند: ﴿اَوفوا بِعَهدي اوفِ بِعَهدِكُم) 2 بنابراين، حقوق انسان از موضعي انتزاع ميشود كه احكام تكليفي از آنجا نشئت ميگيرد. احكام به منزله موادّ قانونياند و مواد قانوني از مباني استنباط ميشوند و مباني از منابع استخراج ميشوند و منابع مباني حقوقي و تكليفي در اسلام قرآن و سنّت معصومان(عليهمالسلام) و
^ 1 – ـ ر.ك: روض الجنان، ج3، ص69.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 40.
586
برهانهاي عقلي است. از اينجا ميتوان منشأ حقوق بشر را شناخت.
بر پايهيات قرآن كريم انسانها حقوقي دارند كه مهمترين آنها حق حيات است، زيرا حفظ ساير حقوق در پرتو حقّ حيات صورت ميگيرد. حيات در فرهنگ قرآن با حيات در فرهنگهاي بشري متفاوت است.
توضيح اينكه انسانها سه دستهاند: برخي تنها «حيات نباتي» دارند و مانند نهال، هدف و همّتي جز تغذيه و نموّ خوب بدني و نو پوشيدن ندارند. چنين افرادي گرچه داراي ادراك غذا، فربهي و… هستند؛ ولي از هرگونه گرايشهاي اجتماعي، مقام و جاه و… بي بهره اند؛ چه رسد به علوم و معارف.
بعضي از حيات گياهي و حيات حيواني برخوردارند و به عواطف، حبّ و بغض، شهوت، غضب، جاهطلبي و مقامخواهي خويش سرگرماند. راهنماي قواي علمي و عملي اينان، وهم و خيال است؛ نه عقل و نقل (وحي)، از اينرو مقامخواهي و ارادت و كراهتهاي قلبي آنها بر محور وهم و سنتهاي قومي و جاهلي آنان است؛ نه عقل و سنتهاي الهي. اينان در حيات حيواني مانده و از اينرو نكوهش شدهاند: ﴿اُولئِكَ كالاَنعمِ بَل هُم اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الغفِلون) 1
برخي كه كم شمارند از حيات انساني نيز برخوردارند. آنان همه شئون علمي و عملي خود را با عقل نظري و عملي و وحي آسماني تنظيم ميكنند. قرآن كريم تنها اينگروه را زنده ميداند، زيرا قرآن از موحّد به زنده ياد ميكند و كافر را برابر او قرار ميدهد؛ يعني انسان يا زنده است يا كافر: ﴿لِيُنذِرَ مَن كانَ حَيًّا ويَحِقَّ القَولُ عَلَيالكفِرين) 2 و اين تقابل، نشانِ زنده بودن موحد و
^ 1 – ـ سوره اعراف، آيه 179.
^ 2 – ـ سوره يس، آيه 70.
587
مردهبودن كافر است، چنانكه در آيهاي ديگر ميفرمايد: ﴿وما اَنتَ بِمُسمِعٍ مَن فِي القُبور) 1 كساني را كه در قبر بدن و طبيعت گرفتارند و هم اكنون زنده به گورند، نميتواني بشنواني و هدايت كني؛ يعني كافر مرده است.
حاصل اينكه مهمترين حقِ انسان، حقِ حيات انساني است و حيات انساني در فرهنگ قرآن ايمان و اعتقاد به خدا و آشنايي به معاد و علوم و معارف الهي است كه از آن به «حيات طيّب» ياد ميكند: ﴿مَن عَمِلَ صلِحًا مِن ذَكَرٍ اَو اُنثي وهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً) 2 و اميرمؤمنان حضرت علي(عليهالسلام) درباره آن فرمود: «التوحيد حيوة النّفس» 3
دو. عامل حيات انساني
از نظر قرآن كريمْ وحي، سازنده حيات انساني است و عقل در بسياري از موارد فقط زمينهساز آن است. انبياي عظام(عليهمالسلام) نيز به سبب دريافت وحي، حاملِ پيامهاي حياتبخشاند: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا استَجيبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم) 4
دين الهي كه تنها قيّم و سرپرست انسانهاست، شكوفاگر فطرت، و فطرت مايهحيات است: ﴿ فَاَقِم وَجهَكَ لِلدّينِ حَنيفًا فِطرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيها لاتَبديلَ لِخَلقِ اللّهِ ذلِكَ الدّينُ القَيِّمُ ولكِنَّ اَكثَرَ النّاسِ لايَعلَمون) 5 احكام دين و به ويژه جهاد در راه خدا، دستورهاي حياتبخش، هماهنگ با فطرت و
^ 1 – ـ سوره فاطر، آيه 22.
^ 2 – ـ سوره نحل، آيه 97.
^ 3 – ـ غرر الحكم، ج1، ص145.
^ 4 – ـ سوره انفال، آيه 24.
^ 5 – ـ سوره روم، آيه 30.
588
اصولي تغيير ناپذير است. انبيا با كمك وحي الهي بشريت را به حيات انساني (توحيد و معارف الهي) فرا ميخوانند.
سه. مانع حيات انساني
كافران و مشركان، مانع اصلي رسيدنِ جوامع بشري به آب حياتاند و ميكوشند تا ديگران چون خودشان از حيات حيواني فراتر نروند و به حيات واقعي (توحيد و خداپرستي) دست نيابند.
آنان دو كار اساسي دارند: دفع حيات: ﴿يَصُدّونَ عَن سَبيلِ اللّهِ) 1 و رفع آن: ﴿وَدَّ كَثيرٌ مِن اَهلِ الكِتبِ لَو يَرُدُّونَكُم مِن بَعدِ ايمنِكُم كُفّارًا حَسَدًا مِن عِندِ اَنفُسِهِم) 2 ﴿ولايَزالونَ يُقتِلونَكُم حَتّي يَرُدّوكُم عَن دينِكُم اِنِ استَطعوا) 3 هم راه خدا را ميبندند تا بندگان او به حيات انساني (توحيد) بار نيابند، و هم ميكوشند زنده شدگان با وحي الهي را نابود سازند. با تبليغات سوء ميخواهند دينِ بندگان را بگيرند و آنان را به ارتداد بكشانند و نيز در صدد بهرهبرداري از غفلت مسلمانان و واردآوردن ضربه به آنهايند: ﴿وَدَّ الَّذينَ كَفَروا لَو تَغفُلونَ عَنسلِحَتِكُم واَمتِعَتِكُم فَيَميلونَ عَلَيكُم مَيلَةً وحِدَةً) 4
چهار. مدافعان حقوق بشر
خداوند پيامبران و مدافعان راستين حقوق بشر را فرستاد تا برابر هجوم
^ 1 – ـ سوره حجّ، آيه 25؛ سوره اعراف، آيه 45.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 109.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 217.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 102.
589
همهجانبه كافران و مشركانِ ستيزهگر با حيات انساني، از اين حقِّ اوّلي دفاع كنند تا مردم بتوانند پرچم توحيد و قسط و عدل را در سراسر جهان به اهتزاز درآورند: ﴿لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ) 1 امروزه مدافعان دروغين حقوق بشر، گاه پستترين و پليدترين كارها را كه نوعي بيماري است از موارد حقوق بشر دانسته و آنها را ترويج و حمايت ميكنند. و برترين فضيلتهاي اخلاقي را مانع آزادي ميپندارند. اگر خداوند پيامبران را نميفرستاد و بشر را به حال خود رها ميكرد، اين مدعيان كاذب جهان را تباه ميساختند. پيامبران و رهبران ديني مدافعان واقعي حقوق بشر بودند و از حقّ حيات انساني مردم دفاع ميكردند.
برپايه اين مقدّمات چهارگانه، روح جهاد ابتدايي به دفاع باز ميگردد، چنان كه قرآن كريم از جهاد ابتدايي ياد ميكند؛ ولي دفاع را سايه افكن بر آن ميداند. براساس آيات قرآن كريم دفاع پياموران الهي، مانع ويرانشدن مراكز مذهبي است و آباداني اين مراكز، مانع عالمگير شدن فساد. حيات هر جامعهاي به آباداني مراكز ديني و حوزههاي علمي، تحقيقي و تبليغي آن وابسته است و تضعيف يا ويراني اين مراكز، فراگير شدن فساد را در آن جامعه در پي دارد: ﴿ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَفَسَدَتِ الاَرضُ ولكِنَّ اللّهَ ذو فَضلٍ عَلَيالعلَمين) 2 ﴿… ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَومِعُ وبِيَعٌ وصَلَوتٌ ومَسجِدُ يُذكَرُ فِيهَا اسمُ اللّهِ كَثيرًا ولَيَنصُرَنَّ اللّهُ مَن يَنصُرُهُ اِنَّ اللّهَ لَقَوِي عَزيز) 3 اين دو آيه كه در طول يكديگرند، چگونگي فساد زمين را ريشهيابي ميكنند و آيه دوم مفسّر و مبيّن آيه نخست و گوياي
^ 1 – ـ سوره حديد، آيه 25.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 251.
^ 3 – ـ سوره حجّ، آيه 40.
590
فاسدشدن زمين بر اثر ويراني مراكز مذهبي و علمي است، زيرا هرجا تبليغ و تعليم دين باشد، صلاح هم هست، وگرنه فساد جايگزين آن دو ميگردد.
ج. قتال و دفاع برنامه همه انبيا(عليهمالسلام)
همه انبياي الهي(عليهمالسلام) حامي و مدافع حقوق بشر بوده و هيچ يك پيامشان در ارشاد و نصيحت و تصنيف و تأليفِ محض منحصر نبوده است، بلكه همگي برنامه قتال و دفاع از دين را داشتهاند كه فراخور شرايط، انجام گرفته است و پيامبراني نيز در همين عرصه شهيد شدهاند.
جنگ و دفاع از ويژگيهاي نبوّت عامّ است؛ نظير عصمت و سلامت پيامبران(عليهمالسلام) از عيبهاي تنفّرزا، كه ويژگي همه انبياست؛ نه پيامبري خاص.
برخي ادله قرآني اين مدعا به قرار زير است:
يك. حق حيات انساني به امتي خاص اختصاص ندارد، زيرا طبق آيه ﴿ولَقَد كَرَّمنا بَنيءادَم) 1 هر انساني حق كرامت دارد و كرامت بدون حيات نخواهد بود، چنانكه خلافت الهي كه مايه كرامت اوست: ﴿اِنّيجاعِلٌ فِيالاَرضِ خَليفَة) 2 بدون حيات نخواهد بود و اصل خلافت (في الجمله) اختصاص به انسانهاي معصوم ندارد، هرچند خلافت تامّ و كاملْ بهره آنان است.
اين حيات كه همان باور داشتن توحيد، مبدأ، معاد و رسالت است، عصارهاش به صورت اسلام ظهور كرده است، پس اسلام، مايه حيات انسانها و حق عمومي آنان در هر زمان و مكان و نسل است.
^ 1 – ـ سوره اسراء، آيه 70.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 30.
591
از سوي ديگر، توحيد و دينِ حق، فطري و تغيير ناپذير است و بشر از ابتداي خلقت بر فطرت توحيدي بوده است: ﴿فَاَقِم وَجهَكَ لِلدّينِ حَنيفًا فِطرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيها لاتَبديلَ لِخَلقِ اللّه) 1 نه اينكه فطرت پيشين وي چيز ديگري بود و بر اثر تطور هم اكنون فطرت توحيدي شده باشد.
اين فطرت توحيدي كه حيات انساني به آن بستگي دارد، همگاني و هميشگي است و در نتيجه، دفاع از آن نيز بين المللي است و ويژه امت اسلامي نيست.
دو. اگر دفاع نباشد، فساد زمين را ميگيرد: ﴿ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَفَسَدَتِ الاَرضُ… ) 2
صدر و ساقه اين آيه نشان از تخصيص ناپذيري محتواي آن است، پس دفاع نيز به امّت اسلامي اختصاص ندارد. تخصيصپذيري آيه به يكي از اين دو نحو ترسيم ميشود كه هر كدام داراي اشكال خاص خود است. ترسيم اول: امتهاي ديگر فرشتهخو باشند و فساد و تباهي از آنها دور باشد تا نيازمند دفاع نباشند. اشكالِ اين ترسيم آن است كه انسان در كنار فطرت پاك و خداجويش طبيعتي درندهخو دارد و حقيقتي مركب از روح و بدن است كه روحش به خدا و بدنش به طبيعت (گِل) پيوند دارد: ﴿اِذ قالَ رَبُّكَ لِلمَلئِكَةِ اِنّي خلِقٌ بَشَرًا مِن طين ٭ فَاِذا سَوَّيتُهُ ونَفَختُ فيهِ مِن رُوحي فَقَعوا لَهُ سجِدين) 3 جنبهطبيعي انسان، منشأ اوصاف رذيلهاي است كه در قرآن برشمرده شده
^ 1 – ـ سوره روم، آيه 30.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 251.
^ 3 – ـ سوره ص، آيات 71 72.
^ 4 – ـ سوره ص، آيات 71 72.
592
است؛ مانند ظلوم 1 ، جهول 2 ، قتور 3 ، هلوع 4 ، منوع 5 ، كفور 6 و مجادل 7 ؛ نيز بُعد روحاني او منشأ ويژگيهايي پسنديده است؛ مانند كرامت 8 ، فطرت 9 ، خليفةاللّهي 10 و…، بنابراين نزاع و درگيري و تعدي و… لازمه طبيعي همه انسانهاست؛ نه گروهي خاص تا ديگر امتها فرشتهخو باشند.
ترسيم دوم: فساد و تباهي در ميان آنان باشد؛ ولي براي آنها قباحتي نداشته باشد و تنها براي امت اسلامي قبيح باشد. اشكال اين ترسيم آن است كه نميتوان پذيرفت كه فساد و تباهي تنها براي امت اسلامي زشت باشد، زيرا قبحِ فساد و تباهي، مطلبي عقلي است كه هرگز عقل آن را تخصيص بردار نميداند، پس مفاد آيه ﴿ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ… ) 11 از احكام نبوّت و رسالت عام است و همه امتها را دربرميگيرد.
قرآن كريم در بياني گوياتر، نبودِ دفاع را مايه ويراني كليساهاي نصارا، صومعههاي رهبانان آنها، كنيسههاي يهوديان و مساجد مسلمانان ميداند: ﴿ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَومِعُ وبِيَعٌ وصَلَوتٌ ومَسجِدُ يُذكَرُ فِيهَا اسمُ اللّهِ كَثيرًاً) 12 اين آيه نيز درباره نبوت عام است. بر اثر ويراني
^ 1 – ـ سوره احزاب، آيه 72.
^ 2 – ـ همان.
^ 3 – ـ سوره اسراء، آيه 100.
^ 4 – ـ سوره معارج، آيه 19.
^ 5 – ـ سوره معارج، آيه 21.
^ 6 – ـ سوره اسراء، آيه 67.
^ 7 – ـ سوره كهف، آيه 54.
^ 8 – ـ سوره اسراء، آيه 70.
^ 9 – ـ سوره روم، آيه 30.
^ 10 – ـ سوره بقره، آيه 30.
^ 11 – ـ سوره بقره، آيه 30.
^ 12 – ـ همان.
593
مراكز ديني و علمي، فساد زمين را فراميگيرد.
سه. قرآن كريم از رسالت عامِ پيامبران سخن ميگويد وپس از اعلام بيّنات و معجزات آنها از نازل كردن آهن نيز ياد ميكند: ﴿لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّنتِ واَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتبَ والميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ واَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ ومَنفِعُ لِلنّاسِ) 1
صدر و ذيل آيه تناسب دارد كه نزول آهن براي دفاع از حريم رسالت و معجزات باشد. همان طور كه معجزات، بيّنات و قيام به قسطْ ويژهپيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و امّت اسلامي نيست، نزول آهن و دفاع از رسالت و بيّنات هم مخصوص امت اسلامي نيست، از اين رو در آيه تعبير ﴿اَرسَلنا﴾ آمده است.
چهار. انبياي فراواني در دفاع از توحيد و دين به مبارزه برخاستند و برخي از آنان در اين راه كشته شدند: ﴿وكَاَيِّن مِن نَبِي قتَلَ مَعَهُ رِبِّيّونَ كَثيرٌ) 2 بنابراين همه پيامبران مسئوليت دفاع از دين را بر عهده داشتند.
پنج. بني اسرائيل انبياي فراواني را كشتند: ﴿ويَقتُلونَ النَّبِيّينَ بِغَيرِ حَقٍّ) 3 اين آيه ميرساند كه پيامبران دفاع از توحيد و دين الهي را وظيفه خود ميدانستند، وگرنه در اين راه جانفشاني نميكردند و كشته نميشدند، بلكه تنها مورد استهزا قرار ميگرفتند، چنان كه دشمنان پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ابتدا ايشان را فقط مسخره ميكردند، چون وظيفه وي تنها وعظ و ارشاد بود؛ امّا پس از تشكيل حكومت اسلامي در مدينه مشركان به جنگ با ايشان نيز برخاستند. قرآن در آغاز بعثت كه وظيفه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فقط ارشاد و موعظه بوده است،
^ 1 – ـ سوره حديد، آيه 25.
^ 2 – ـ سوره آل عمران، آيه 146.
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 21.
594
مسئله استهزاي پيامبران را مطرح ميكند: ﴿يحَسرَةً عَلَي العِبادِ ما يَأتيهِم مِن رَسولٍ اِلاّكانوا بِهِ يَستَهزِءون) 1 و در زماني كه آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) تشكيل حكومت داد، از كشته شدن پيامبران ياد ميكند: ﴿ويَقتُلونَ النَّبِيّينَ بِغَيرِ حَقّ﴾.
شش. مؤمنان جان و مال خويش را در ازاي بهشت به خداوند ميفروشند و در مبارزه با كفر و ظلم پيروز يا شهيد ميشوند و اين وعدهاي است كه در تورات، انجيل و قرآن آمده است: ﴿اِنَّ اللّهَ اشتَري مِنَ المُؤمِنينَ اَنفُسَهُم واَمولَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنّةَ يُقتِلونَ في سَبيلِ اللّهِ فَيَقتُلونَ ويُقتَلونَ وَعدًا عَلَيهِ حَقًّا فِي التَّورةِ والاِنجيلِ والقُرءانِ) 2 نام بردن از خصوص تورات، انجيل و قرآن براي نمونه است و مفاد اين آيه پيامِ همهنبياي الهي است. مؤمنان كه در معامله با خدا جان و مال خود را ميفروشند و بهشت ميخرند، ديگر مالك جان و مال نيستند و نميتوانند بدون اجازه خدا در آن دو تصرف كنند و خدا فقط به هزينه كردن جان و مال در راه خدا و دفاع از دين او رخصت ميدهد.
هفت. سيره همه پيامبران مبارزه با طاغوت و دفاع از توحيد و دينِ الهي بوده است؛ براي نمونه، حضرت موسي(عليهالسلام) و ساير انبياي بني اسرائيل كه نگهبان شريعت وي بودند، بر پايه تورات حكم ميكردند و مهمترين پيام تورات فراخواني مردم به مبارزه با آل فرعون و عمالقه بود. حضرت موسي(عليهالسلام) به قوم خود گوشزد كرد كه به ياد نعمت خدا باشيد، زيرا خداوند در ميان شما پيامبران و رهبران دادگر قرار داد…؛ وارد سرزمين بيتمقدس شويد كه خداوند براي شما چنين خواسته است 3. رفاهطلبان قوم موساي كليم از آن حضرت
^ 1 – ـ سوره يس، آيه 30.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 111.
^ 3 – ـ سوره مائده، آيات 20 21.
595
خواستند كه او و خدايش بروند و با جباران بجنگند و بيتمقدس را از شرّ آنان پاك سازند و آنها همانجا نشسته باشند: ﴿فَاذهَب اَنتَ ورَبُّكَ فَقتِلا اِنّا ههُنا قعِدون) 1 آنان ميخواستند جنگ و مبارزه با كافران با صِرف امداد غيبي انجام شود، در حالي كه خداوند تنها در مواردي خاص، دين خود را از راه امداد غيبي نگه ميدارد. خداي سبحان با آنكه همواره بر انتقامگيري تواناست، ميخواهد انسانها را بيازمايد: ﴿ولَو يَشاءُ اللّهُ لاَنتَصَرَ مِنهُم ولكِن لِيَبلوَا بَعضَكُم بِبَعضٍ) 2
امروزه نيز برخي از مسلمانان منتظرند تا حضرت ولي عصر(عجل الله تعالي فرجه) به تنهايي با ظهورش زمين را اصلاح كند و از آنان كاري نخواهد. اينان به امام «غايب» ايمان دارند؛ نه امام «قائم»، از اين رو فراخواني آن حضرت به جنگ را چنين پاسخ ميدهند: «فَاذهَب اَنتَ ورَبُّكَ فَقتِلا».
حضرت عيسي(عليهالسلام) انجيل را دريافت كرد كه مصدّق تورات بود، چنان كه خود آن حضرت(عليهالسلام) تصديق كننده حضرت موسي(عليهالسلام) بود: ﴿ومُصَدِّقًا لِما بَينَ يَدَي مِنَ التَّورةِ) 3 و چون يكي از پيامهاي تورات و كارهاي برجسته حضرت موسي(عليهالسلام) دفاع از توحيد و جنگ با فراعنه و عمالقه بوده است، سيره حضرت عيسي(عليهالسلام) نيز هرگز نميتواند انزوا، رهبانيت و مظلوميت باشد، افزون بر اين، خداوند براي تشويق مسلمانان به جنگ و دفاع از آنها خواسته است ياوران خدا باشند، همانگونه كه حواريان در روز خطر، حضرت عيسي(عليهالسلام) را ياري كردند و به او ايمان آوردند: ﴿كونوا اَنصارَ اللّهِ كَما قالَ عيسَي ابنُ مَريَمَ لِلحَواريّينَ مَن
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 24.
^ 2 – ـ سوره محمّدص، آيه 4.
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 50.
596
اَنصاري اِلَي اللّهِ قالَ الحَواريّونَ نَحنُ اَنصارُ اللّهِ) 1
سيرهحضرت ابراهيم خليل، سليمان 2 ، هود، شعيب(عليهمالسلام) و… بر دفاعِ از حق و عدل استوار بوده است.
ادلّه هفتگانه مزبور و مانند آن، گواه اين است كه: 1. دفاع، از احكامِ نبوت عامّ و از وظايف همه پيامبران است و به پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و امت ايشان اختصاص ندارد. 2. نميتوان گفت اگر دفاع و جنگ حق است، چرا انبياي ديگر، مانند حضرت عيسي و موسي(عليهماالسلام) نجنگيدند. 3. جهاد اسلام هرگز به قصد خونريزي و كشورگشايي و تحميل بر ديگران نيست و روح همه جنگهاي ابتدايي، دفاع است. 4. دفاع، يا (به حسب ظاهر) ابتدايي است يا كيفري.
د. نقش مردم در جهاني شدن اسلام
هدف مشركان، خاموش كردنِ نور خداست: ﴿يُريدونَ اَن يُطفِئوا نورَ اللّهِ بِاَفوهِهِم) 3 بسياري از يهود و نصارا نيز تلاش شبانه روزي دارند تا مسلمانان را كافر كنند: ﴿وَدَّ كَثيرٌ مِن اَهلِ الكِتبِ لَو يَرُدُّونَكُم مِن بَعدِ ايمنِكُم كُفّارًا) 4 در برابر، خداوند ميخواهد دين اسلام را جهاني و بر همه اديان پيروز كند: ﴿هُوَ الَّذي اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدي ودينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَي الدّينِ كُلِّهِ ولَو كَرِهَ المُشرِكون) 5 تحقق اين وعدهالهي، براساس سنت الهي به وسيله حضور
^ 1 – ـ سوره صفّ، آيه 14.
^ 2 – ـ آيات 30 تا 37 سوره نمل بيانگر روش حضرت سليمان(عليهالسلام) در دفاع از توحيد و ارزشهاست.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 32.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 109.
^ 5 – ـ سوره توبه، آيه 33.
597
مردم در صحنه نبرد است، كه: «أبي الله أن يجري الأشياء إلاّ بأسباب» 1 وگرنه يا بايد دينِ حق رايگان و بدون هزينه مجاهدت بر كفر جهاني پيروز شود كه چنين كاري عادتاً شدني نيست يا از راه امداد غيبي و معجزه (نظير جريان طير أبابيل) بساط شرك و يهوديت و مسيحيّت برچيده شود كه اين هم با صريح آيات قرآن سازگار نيست، زيرا خدا ميتواند شرك و كفر را ريشه كن كند؛ ولي سنّت او بر امتحان و تكامل انسان است: ﴿ولَو يَشاءُ اللّهُ لاَنتَصَرَ مِنهُم ولكِن لِيَبلوَا بَعضَكُم بِبَعضٍ) 2 از اين رو ميخواهد بيگانگان را به دست مردان الهي نابود سازد و دين خود را ياري كند: ﴿ولَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَفَسَدَتِ الاَرضُ) 3 نه با امداد غيبي، مانند مرغان آسماني، طوفان، زلزله و…، هرچند در همه موارد قيام مردم، نصرت الهي شامل آنها خواهد شد: ﴿ولَيَنصُرَنَّ اللّهُ مَن يَنصُرُه) 4 و در جريان ظهور حضرت خاتم اوصياء(عجل الله تعالي فرجه) امدادهاي غيبي به نحو خاص محقّق خواهد شد.
خداي سبحان عافيتطلبان را تهديد كرد كه چنانچه بيگانگان و كافران درصدد ريشهكني اسلام و خاموش كردن چراغ دين خدا باشند و آنان دينِ الهي را ياري نكنند، خداوند هرگز نميگذارد مهاجمان مراكز مذهبي و قرآن را نابود سازند، بلكه براي دفع آن بيگانگان، جهادگراني مخلص و سختكوش را جايگزين رفاهطلبان ميكند: ﴿واِن تَتَوَلَّوا يَستَبدِل قَومًا غَيرَكُم ثُمَّ لايَكونوا
^ 1 – ـ الكافي، ج1، ص183؛ بحار الاَنوار، ج2، ص90.
^ 2 – ـ سوره محمّدص، آيه 4.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 251.
^ 4 – ـ سوره حجّ، آيه 40.
598
اَمثلَكُم) 1 و درباره اوصاف اين گروه جهادگر چنين فرمود: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَأتِي اللّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم ويُحِبّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَيالمُؤمِنينَ اَعِزَّةٍ عَلَي الكفِرينَ يُجهِدونَ في سَبيلِ اللّهِ ولايَخافونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضلُ اللّهِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ واللّهُ وسِعٌ عَليم) 2 بنابراين، آنان: 1.دوستدار خدا و محبوب اويند: ﴿يُحِبُّهُم ويُحِبّونَه﴾. محبّ خدا از نظر اعتقادي موحد و مؤمن است و محبوب خدا از نظر اخلاق و اعمالْ پيرو «حبيب الله» (پيامبرص) است: ﴿قُل اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعوني يُحبِبكُمُ اللّهُ… ) 3 اساس همه كارهاي مقبول محبّت است كه آن نيز ثمره معرفتِ ناب است.
2- برابر مؤمنان ذلول و نرماند؛ نه ذليل و خوار: ﴿اَذِلَّةٍ عَلَي المُؤمِنين﴾، زيرا تذليل و فرومايه كردن نفس، در برابرِ مؤمن هم حرام است، مگر براي حفظ دين.
3- در مقابل كافران عزيز و گردنفراز و چون كوهي نفوذ ناپذيرند: ﴿اَعِزَّةٍ عَلَي الكفِرينَ﴾.
اين دو صفت همان ويژگيهاي خاص همراهان پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است:
^ 1 – ـ سوره محمّدص، آيه 38.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه 54. سرپيچي از جهاد و دفاع از دين، ارتدادي عملي است، از اينرو ارتداد در اين آيه، هرچند اطلاق آن ارتداد اعتقادي را هم شامل است؛ ليكن به استناد سياق آيه، ارتداد عملي است؛ نظير «ارتدّ الناس إلاّ ثلاثة» (بحار الاَنوار، ج28، ص239) كه ارتداد از ولايت و رهبري است، زيرا اهل بيت عصمت(عليهمالسلام) با آنها معامله اسلام ميكردند و ساير مسلمانان نيز با آنها مانند سابق رفتار اسلامي داشتند؛ يعني در همه شئونِ زندگي، مانند نكاح، طهارت، معامله و…، بين آنها و آن سه نفر فرق نميگذاشتند.
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 31.
599
﴿مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ والَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَي الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم) 1
4- در راه خدا جهاد ميكنند و از ملامت هيچ سرزنش كنندهاي نميهراسند و اين فضل خداست؛ به هر كه بخواهد ميدهد: ﴿يُجهِدونَ فيسَبيلِ اللّهِ ولايَخافونَ لَومَةَ لائِمٍ﴾.
خلاصه آنكه وعده جهانيشدن دين خدا با وجود توطئهها و تلاش دشمن براي براندازي نظام توحيدي، جز با جنگ و دفاع و حضور مردم در صحنه تحقق نمييابد وگرنه خداوند نميفرمود: ﴿وقتِلوهُم حَتّي لاتَكونَ فِتنَةٌ ويَكونَ الدِّينُ لِلّهِ) 2
گفتني است كه سنّت الهي دفاع، براي آزمايش مردم است و نقش رزمندگان بيش از وسيله بودن نيست. كار نهايي را خداوند انجام ميدهد؛ ولي انسان نيز بايد در صحنه نبرد باشد؛ زيرا: ﴿اِن تَنصُرُوا اللّهَ يَنصُركُم ويُثَبِّت اَقدامَكُم) 3 و ﴿يُعَذّبهُمُ اللهُ بِاَيديكُم) 4
تذكّر: جهانْ شمول شدن اسلام در عصر ظهور حضرت مهدي موجود موعود(عليهالسلام) ويژگياي دارد كه در مبحث خاص خود مطرح ميشود، چنانكه خداوند وعده داد كه دين حقّ را خودش پيروز كند؛ نه آنكه مردم آن را پيروز كنند: ﴿لِيُظهِرَه) 5 نه «ليُظهِره الناس» يا «لتُظْهِرُوه».
^ 1 – ـ سوره فتح، آيه 29.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 193.
^ 3 – ـ سوره محمّدص، آيه 7؛ ر.ك: الميزان، ج2، ص64 69.
^ 4 – ـ سوره توبه، آيه 14.
^ 5 – ـ سوره توبه، آيه 33.
600
هـ . حقّ دفاع
طبيعت و غريزه هر انساني براي بقاي خود به او حق ميدهد كه در چيزهاي وابسته به حيات خويش تصرف و به شكل دلخواه از آنها بهرهبرداري كند. انسان در جمادات، نباتات و حيوانات تصرف ميكند و چون ناگزير حيثيت اجتماعي دارد و به سبب نياز طبيعي و غريزي افراد به يكديگر بدون تشكيل جامعه زندگي نميكند، انسانهاي ديگر را هم استثمار ميكند و در همه اين موارد خود را صاحب حق ميداند.
از سوي ديگر، عالم ماده، جاي تزاحم است و قانون تنازع بقا در سراسر آن جاري است، از اينرو طبيعت و غريزه براي حفظ حق تصرف، حقِ دفاع را هم به انسانها عطا كرده است تا در پرتو آن بتوانند از حقوق مشروع خود دفاع كنند، از اين رو هر موجودي در برابر تهاجم دشمن و ناملايمات به شيوهها و ابزار گونهگون از خود دفاع ميكند؛ نباتات بيادراك و شعور در حدّ حيات گياهي، و حيوانات به تناسب حيات حيواني، و انسانها فراخور حيات انساني از خود دفاع ميكنند.
دفاع از حقوق انسانيت، حقي فطري و مشروع است كه گرفتن آن براي انسان جايز است…. به گمان برخي افراد، مهمترين حق انساني، حق حيات در سايه قوانين است؛ ليكن قرآن كريم مهمترين حقوق انساني را توحيد و قوانين توحيدي ميداند؛ زيرا حيات حقيقي از منظر قرآن مرهون بينش، گرايش، پذيرش و روش توحيدي است 1.
^ 1 – ـ ر.ك: الميزان، ج 2، ص69 71.
601
بحث روايي
نفي احتمال نسخ در آيه
روي عن أئمّتنا(عليهمالسلام) أنّ هذه الآية ناسخة لقوله (تعالي): ﴿كُفّوا اَيدِيَكُم واَقيموا الصَّلوةَ) 1
و عن الربيع بن أنس و عبدالرحمن بن زيد بن أسلم هذه أوّل آية نزلت فيالقتال فلمّا نزلت كان رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) يقاتل من قاتله و يكفّ عمّن كفّ عنه حتّي نزلت ﴿فَاقتُلوا المُشرِكينَ حَيثُ وجَدتُموهُم) 2 فنسخت هذه الاية 3.
اشاره: برخي مفسران، بر اساس بعضي روايات، اين آيه را ناسخ آيه ﴿اَلَم تَرَ اِلَي الَّذينَ قيلَ لَهُم كُفّوا اَيدِيَكُم) 4 ميدانند كه از پيكار با مشركان منع ميكند و عدهاي آن را منسوخ به آيه بعد يا آيه پنجم سوره «توبه» ميدانند 5 كه پيكار با مشركان را تعميم ميدهد. برخي از مفسران به نقل دو قول درباره منسوخ بودن آيه مورد بحث نسبت به آيه سوره «توبه» و ناسخ بودن آن نسبت به آيه كفّ و مانند آن اكتفا كرده و تصريحي به رجحان هيچيك از دو قول بر ديگري نكردهاند، هرچند با بيان آنكه از ائمّه ما(عليهمالسلام) رسيده است كه ﴿وقتِلوا في سَبيلِ اللّه… ﴾ ناسخ ﴿كُفّوا اَيدِيَكُم… ﴾ است و نيز ﴿واقتُلوهُم حَيثُ ثَقِفتُموهُم) 6
^ 1 – ـ التبيان، ج2، ص144؛ مجمع البيان، ج21، ص510.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 5.
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج1 2، ص510؛ الكشاف، ج1، ص235.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 77.
^ 5 – ـ مجمع البيان، ج21، ص510.
^ 6 – ـ سوره بقره، آيه 191.
602
ناسخ ﴿ولاتُطِعِ الكفِرينَ والمُنفِقينَ ودَع اَذهُم) 1 است، به ناسخ بودن آيه مورد بحث نسبت به آيه كفّ اشاره كردهاند 2 ؛ ليكن بعضي از آنان صريحاً منسوخ نبودن را راجح دانستهاند. طبري از اين گروه است. وي ميگويد: ادعاي بيدليل نسخ، تحكّم است و تحكّم مقدور همگان است 3 ، بر خلاف زمخشري كه آيه مورد بحث را منسوخ آيه ﴿قتِلوا المُشرِكينَ كافَّة) 4 ميداند 5-
فخر رازي در ردّ احتمال منسوخ بودن چنين گفته است: منسوخ بودن آيه، مبني بر دلالت آن بر نهي از قتال غير مقاتل است، در حالي كه چنين مطلبي از نهي: ﴿لاتَعتَدُوا﴾، استفاده نميشود 6-
قبلاً بيان شد كه آيات متنوّع مراحل خاص خود را طي ميكنند و نسخي دركار نيست. حق آن است كه وظيفه مسلمانان در مقطعي خاص تحمل شكنجه و صبر بود و پس از آن اجازه دفاع يافتند و در مرحله بعد به آنها اجازه جنگ با مشركان مكه داده شد و سپس به نبرد با مطلق اهل شرك و در پايان به جنگ با مطلق اهل كفر اجازه يافتند، بنابراين، آيه نه ناسخ است و نه منسوخ، زيرا آيات متعدد قتال، بيانگر احكام خاص بر اثر شرايط مخصوص است؛ نه نسخ يا استثنا. اين آيه با آيه بعد يا آيه سوره توبه از قبيل تعميم حكم بعد از تخصيص است 7 ، افزون بر اين، سياق نشان ميدهد كه اين آيات با هم نازل
^ 1 – ـ سوره احزاب، آيه 48.
^ 2 – ـ التبيان، ج2، ص144؛ مجمع البيان، ج1 2، ص510؛ تفسير بيان السعاده، ج1، ص178.
^ 3 – ـ جامع البيان، ج2، ص251.
^ 4 – ـ سوره توبه، آيه 36.
^ 5 – ـ الكشاف، ج1، ص235.
^ 6 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص137.
^ 7 – ـ الميزان، ج2، ص64 65.
603
شدهاند و احتمال نسخ درباره دو آيهاي كه با هم نازل شده باشد نارواست 1.
استاد علاّمه طباطبايي(قدسسرّه) قول به نسخ را مردود دانسته و آن را اجتهاد ربيع بن انس و عبدالرحمن بن زيد بن اسلم ميداند 2.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ الميزان، ج2، ص60.
^ 2 – ـ همان، ص71.
604
بازدیدها: 300