اَلشَّهرُ الحَرامُ بِالشَّهرِ الحَرامِ والحُرُمتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعتَدي عَلَيكُم فاعتَدوا عَلَيهِ بِمِثلِ مَا اعتَدي عَلَيكُم واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقين (194)
گزيده تفسير
قصاص، در همه عرصههاي حقوقي از اصول پذيرفته شده قرآن است. براساس اين اصل، هرگونه حق تضييع شدهاي، اعمّ از جان، مال، آبرو و حيثيت اجتماعي، سياسي و حقوقي ميتواند مورد قصاص قرار گيرد، مگر تقييد يا تخصيصي وارد شود.
در عرصه حرمتشكنيها اگر مشركان و كافران با جنگ افروزي در ماه حرام (كه جنگ در آن حرام است) يا در حرم و مسجدحرام يا در حال احرام، يا هر زمان و مكان مقدس ديگر، حرمتها را شكستند، مسلمانان نيز ميتوانند مقابلهبه مثل كنند و در همان حال يا زمان و مكان با آنان بجنگند. از اين فراتر هر كس به هرگونه بر مسلمانان تجاوزي رواداشت آنان نيز ميتوانند به همانگونه به مقابله با او برخيزند، زيرا ستمپذيري مانند ستمگري نارواست. در روا بودن اين مقابله به مثل، هيچ فرقي بين زمان و زمين و زبان نيست، هرچند
642
مقصود از اعتداي به مثل، مقابله در اصل مطلب است؛ نه در ابزار و وسايل؛ تنها در اصل جنس و مقدار بين كيفر و ظلم ابتدايي تماثل برقرار است و از همينرو اتصاف اين كيفر عادلانه به «مثل»، مجاز است.
بايد در همه امور و در قصاص نيز تقواي الهي را رعايت كرد كه خداي سبحان با تقواپيشگان است و همواره با معيّت خصوصي رحيمانه، آنان را در حمايت خاص خود دارد.
تفسير
مفردات
الحرمات: «حُرُمات» جمع حرمت است؛ نظير ظُلُمات كه جمع ظلمت، و حُجُرات كه جمع حجره است. اگر الف و لام ﴿الْحُرُمَت﴾ براي عهد باشد مصداق آن حرمتِ ماه حرام، حَرَم، مسجدحرام و حال احرام است، و اگر جنس يا استغراق باشد همه حرمتهاي حقوقي و نظير آنرا شامل ميشود.
اعتدي: برخي عداء و اعتداء را همسان و برخي اعتداء را مبالغه در عداء ميدانند؛ نظير قدرت و اقتدار 1.
تناسب آيات
اين آيه بيان ميكند كه حكم مذكور در آيات قبل، يعني اذن جنگ بلكه وجوب نبرد با كافران، تشريع قصاص در جنگ و كشتن و مقابله به مثل با كافران است 2 ، افزون بر اينكه چون خداي متعالي نبرد دفاعي را در همه مكانها حتي در
^ 1 – ـ التبيان، ج2، ص151.
^ 2 – ـ الميزان، ج2، ص60 61.
643
حرم مباح اعلام كرد و نبرد در ماههاي حرام نزد آنها سخت ناروا و بدين سبب آن حكم براي ايشان سؤال برانگيز بود، خداوند سبحان در آيه مورد بحث با اشاره به حوادث گذشته و آينده در عمره حديبيه و عمرةالقضاء كه هر دو در ماه حرام، يعني ذيقعده سالهاي ششم و هفتم هجري بود، به گونهاي عام فرمود: ﴿اَلشَّهرُ الحَرامُ بِالشَّهرِ الحَرامِ… ) 1 يعني آنچه شما ميكنيد قصاص آن چيزهايي است كه آنها كردند.
٭ ٭ ٭
ماههاي حرام
ماههاي حرام، از دوازده ماهي كه سال قمري به آن تقسيم ميشود: ﴿اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا) 2 چهارتاست: ﴿مِنها اَربَعَةٌ حُرُم) 3 در اين آيه اجمالاً از ماههاي حرام بدون بردن نام آنها ياد شده است؛ ولي بر اساس سنت متواتر و اتفاق شيعه و سني، اين چهار ماه يكي فرد و آن رجب است و بقيه متصلاند و آن ذيقعده، ذيحجّه و محرّم است 4. حرمت جنگ در اين چهار ماه در اين آيه آمده است: ﴿يَسَلونَكَ عَنِ الشَّهرِ الحَرامِ قِتالٍ فيهِ قُل قِتالٌ فيهِ كَبيرٌ وصَدٌّ عَن سَبيلِ اللّهِ وكُفرٌ بِه) 5
اتصاف «شهر» به «حرام»، مانند اتصاف بلد به حرام… براي آن است كه
^ 1 – ـ نظم الدرر، ج1، ص366.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 36.
^ 3 – ـ همان.
^ 4 – ـ مجمع البيان، ج3 4، ص42 43؛ جامع البيان، مج6، ج10، ص157 158.
^ 5 – ـ سوره بقره، آيه 217.
644
جنگ در آن حرام است، چنان كه اتصاف ذيقعده به اين وصف براي آن است كه اين ماه وقت قعود از نبرد است؛ نه قيام به جنگ 1. حرمت جنگ در شهر حرام، همچون حرمت كعبه و مسجدحرام، ميراثي است كه از عصر حضرت ابراهيم(عليهالسلام) بر جاي مانده است.
محورهاي قصاص
قصاص و مقابله به مثل، از اصول مسلّم قرآني است و تعبير ﴿ولَكُم فِيالقِصاصِ حَيوةٌ ياُولِي الاَلببِ) 2 بيانگر اهميت ويژه اين حكم حياتبخش است.
آيه مورد بحث، براي اين اصلْ سه محور را بيان ميكند:
1. ماه حرام: ﴿اَلشَّهرُ الحَرامُ بِالشَّهرِ الحَرام﴾؛ چنانچه مشركان و بيگانگان حرمتِ ماه حرام را شكستند و با مسلمانان جنگيدند، آنها نيز ميتوانند قصاص كنند و در ماه حرام با دشمنان اسلام بجنگند و از مكتب و جان و مال خويش دفاع كنند، زيرا در تزاحم شكسته شدن حرمت ماه حرام و حفظ حرمت اسلام، از باب تقديم اهمّ بر مهمّ، حفظ حرمت اسلام مقدم است.
2. حرمتها: ﴿والحُرُمتُ قِصاصٌ﴾؛ شكسته شدن حرمت ماه حرام، بلكه همه حرمتها و مقدّسات ديني، مانند مسجدحرام، مكه و حرم و حالت احرام 3 ، قصاص دارد، بنابراين اگر هر يك از حرمتها به دست مشركان نقض
^ 1 – ـ التبيان، ج2، ص149.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 179.
^ 3 – ـ حرمت حال احرام، با نهي از جدال و جنگ در حج: «ولاجِدالَ فِي الحَجّ» (سوره بقره، آيه 197) بيان شده است.
645
شود، رعايت آن در همان مقطع بر مسلمانان نيز لازم نيست و قصاص در آن رواست، چنان كه درباره مسجدحرام فرمود: ﴿ولاتُقتِلوهُم عِندَ المَسجِدِ الحَرامِ حَتّي يُقتِلوكُم فيهِ فَاِن قتَلوكُم فَاقتُلوهُم) 1 غرض آنكه تعبير ﴿اَلشَّهرُ الحَرامُ بِالشَّهرِ الحَرام﴾ نظير تعبير ﴿النَّفسَ بِالنَّفس) 2 است كه اصل قصاص و تماثل آن را به همراه دارد و به عنوان تمثيل ياد شده؛ نه تعيين، زيرا قصاص در بسياري از حرمتهاست و تركيب اَدَبي اينگونه از جملهها شبيه به هم است.
عصاره ﴿والحُرُمتُ قِصاص﴾ اوّلاً تحليل به «الحرام بالحرام» يا «الحرمة بالحرمة» است. ثانياً «الحرب بالحرب»، «القتل بالقتل»، «الضرب بالضرب» و… است. ثالثاً آنچه درباره نقض عهد و نكث پيمان وارد شده: ﴿… واِمّا تَخافَنَّ مِن قَومٍ خِيانَةً فَانبِذ اِلَيهِم عَلي سَواء) 3 از همين قبيل است.
سرّ تعبير به جمع، يعني واژه «حُرُمات» آن است كه در جريان حُدَيْبيّه چند حرمت نقض شد؛ يعني حرمت حرم و حرمت ماه حرام و حرمت احرام رعايت نشد 4. طبق روايات ناظر به شأن نزول اين آيه، مشركان در ماه ذيقعده سال ششم هجرت، پيامبر و اصحاب وي را كه عازم مناسك حرم بودند از آن بازداشتند 5. خداوند به پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) وعده داد كه سال بعد در همين ماه به مسجدحرام ميرود و مناسك را انجام ميدهد وچون مشركان افتخار ميكردند كه پيامبر را بازداشتهاند، اين آيه نازل شد: ﴿اَلشَّهرُ الحَرامُ بِالشَّهرِ الحَرامِ) 6 تا
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 191.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه 45.
^ 3 – ـ سوره انفال، آيه 58.
^ 4 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص145.
^ 5 – ـ اسباب نزول القرآن، ص58؛ مجمع البيان، ج1 2، ص514.
^ 6 – ـ سوره بقره، آيه 194.
646
تأييد اسلام و نصرت پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و مؤمنان شود.
3. قصاص در همه شئون: ﴿فَمَنِ اعتَدي عَلَيكُم فاعتَدوا عَلَيهِ بِمِثلِ مَا اعتَدي عَلَيكُم﴾؛ خداي سبحان در اين بخش به صورت كليتر ميفرمايد: هركس هرگونه تعدّي را بر شما روا داشت، ميتوانيد به مثل آن مقابله كنيد. اين حكم به ماه حرام يا حرمتها اختصاص ندارد، بلكه مطلق است، مگر دليلي خاص مانع از قصاص شود؛ نظير قذف.
استاد علامه طباطبايي(قدسسرّه) درباره ارتباط سه جمله ياد شده از آيه با يكديگر، ميفرمايد:
هر يك از بخشهاي دوم و سوم اين آيه دليل بخش قبلي است؛ بدين گونه كه خداي سبحان قصاص در ماه حرام را تشريع كرده بدان سبب كه قصاص را در همه حرمتها تشريع كرده است و علت تشريع قصاص در همه حرمتها نيز آن است كه جواز مقابله به مثل در تمام شئون را تشريع كرده است 1.
لازم است عنايت شود، همانطور كه قبلاً اشاره شد، اگر الف و لام ﴿الحُرُمت﴾ براي جنس يا استغراق باشد نميتوان آن را معلول و حكم بعدي را كه از ﴿فَمَنِ اعتَدي﴾ بر ميآيد علت قرار داد، بلكه احتمال عكس آن راجح به نظر ميرسد؛ يعني در همه حرمتهاي الهي و حقوقي قصاص راه دارد، پس طبق اين اصل مطلبي را ميتوان بر آن متفرع كرد و آن اينكه اگر كسي بر شما تعدّي روا داشت شما هم مقابله به مثل كنيد، چنان كه ظاهر حرف تفريع، يعني كلمه «فاء» در ﴿فَمَنِ اعتَدي﴾ همين است.
^ 1 – ـ الميزان ، ج 2، ص 63.
647
در اين اصل هيچ فرقي بين زمان و زمين و زبان نيست؛ يعني اگر تعهد كوتاه مدت يا ميان مدت يا بلند مدّت امّت اسلامي نقض شد و اينان مورد اعتدا قرار گرفتند ميتوانند مقابله به مثل كنند؛ همچنين اگر تعهد محلّي، منطقهاي يا بينالمللي آنان مورد اعتدا واقع شد ميتوانند قصاص كنند و اگر اهل فرهنگ و زبان خودي يا نزديك به خودي يا اهل زبان دور تعدّي كردند اعتداي به مثل براي اينان رواست. آنچه در ثناياي تفسير روشن شد اين است كه امر ﴿فاعتَدوا عَلَيه﴾ چون ترخيص در مقام توهّم حظر است بيش از جواز را نميرساند و هرگز نميتوان از اين امر، فرمان لزومي را استظهار كرد. البته گاهي طبق دليل خاص انتقام واجب و مقابله به مثل ضروري ميشود.
تذكّر: طبري و مانند وي آيه مورد بحث را منسوخ به آيه ﴿وقتِلوا المُشرِكينَ كافَّة) 1 ميدانند 2 ؛ ليكن همانطور كه قبلاً هم بيان شد هيچگونه نسخي در اين بخش از آيات راه ندارد.
گستره قصاص
اطلاق حكم مقابله به مثل، در مواردي با دليل خاص تقييد شده است؛ مثلاً در «عِرض» (آبرو)، «شتم» (بدگويي) و «قذف» (نسبت ناروا) قصاص نيست. اين موارد، نسبت به تعدّي جاني و مالي تخصصاً و نسبت به اصل كلي تعدّي و حرمتشكني، چنان كه گذشت، تخصيصاً خارجاند، زيرا هرگونه حق تضييع شدهاي، اعم از جان، مال، آبرو و حيثيت اجتماعي، سياسي و حقوقي ميتواند مورد قصاص قرار گيرد، مگر تقييد يا تخصيصي وارد شود.
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 36.
^ 2 – ـ جامع البيان، مج2، ج2، ص263.
648
اسلام ظلم و سلطه پذيري را روا نميداند و ستمپذير متعمّد را مانند ستمگر مقصّر ميشمرد؛ ولي در همه موارد اجازه قصاص نميدهد، بلكه در برخي موارد بايد به محكمه شرعي رفت و مطالبه حق كرد.
در تفسير المنار آمده است:
حكم قصاص و مقابله به مثل درباره بمبها و توپهاي آتشزا و حاوي گازهاي سمّي نيز جاري است، پس اگر بيگانگان اينگونه سلاحها را به كار گرفتند، مسلمانان نيز بايد با همين سلاحها مقابله به مثل كنند، وگرنه حكمت تشريع جنگ كه دفع ظلم و دشمني، فتنه، قهر و غلبه و تثبيت حريت، امنيت، عدالت و احسان است، از بين ميرود 1.
تذكّر: استفاده از سلاحهاي شيميايي ابتدائاً حرام است و در مورد ضرورت جهت دفاع نيز لازم است از كاربرد آن در مواردي كه بيگناه آسيب ميبيند و كودك، زن، سالمند و ساير افراد غير جنگجو مصدوم ميشوند حتماً پرهيز شود 2.
عمده آن است كه منظور از اعتداي به مثل، مقابله در اصل مطلب است؛ نه در ابزار و وسايل؛ يعني اگر دشمنان اسلام با تعدّي جان عدّهاي را گرفتند، مسلمانان ميتوانند دفاع كنند و مهاجمان را به قتل برسانند؛ اما لازم نيست با همان وسيله نامشروع و ابزار نامعقول چنين كنند.
نكته: اعتداي مماثل با تفسير و تبيين آن به وسيله سنّت معصومان(عليهمالسلام) معناي روشني يافته، به طوري كه اگر چيزي مِثلي بود و اتلاف شد ضَمان آن به
^ 1 – ـ تفسير المنار، ج 2، ص 213.
^ 2 – ـ الكافي، ج5، ص28؛ وسائل الشيعه، ج15، ص62.
649
مِثْل است و اگر قِيْمي بود، نه مثلي، ضمان آن به قيمت، زيرا قيمت در قيمي همان مقابله به مثل است، چون لازم نيست كه عوض و معوّض در معنا و صورت مثل هم باشند، افزون بر اين در برخي از موارد اصلاً مجالي براي توهم مقابله به مثل صوري نيست. آنچه قرطبي در اين باره نقل كرده قابل ذكر نيست 1.
تقواي نظامي و سياسي
نفوس افراد در قبول و نكول احكام و نصايح همسان نيستند، زيرا برخي مهاجم و معتدياند و مبادرت به ظلم و خونريزي دارند، و بعضي تابع دستور پرهيز از قتل ابتدايياند؛ ولي در قصاص جنبه اعتداء و تهاجم دارند و بيش از حد عدل انتقام ميگيرند، و برخي در قصاص معتدلاند؛ ولي اهل عفو نيستند، و بعضي اهل عفو و صفحاند؛ ليكن اهل احسان نيستند. اين اختلاف فاحش محصول تفاوت درجات عقل و ايمان است و آيات متنوع قرآن حكيم ناظر به تفاوت مراتب افراد است 2.
با توجه به نكته ياد شده، قرآن كريم همانگونه كه در امور عبادي، اجتماعي و اقتصادي به تقوا سفارش ميكند، در اينجا نيز ميفرمايد: ﴿واتَّقوا اللّهَ واعلَموا اَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقين﴾. تقواي اين آيه با تقواي آيه قصاص 3 ، وصيّت 4 و صوم 5 تفاوت دارد، زيرا مقصودِ آيه مورد بحث، تقواي نظامي و
^ 1 – ـ الجامع لاَحكام القرآن، مج1، ج2، ص332 333.
^ 2 – ـ ر.ك: تفسير بيان السعاده، ج1، ص180.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 179.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 180.
^ 5 – ـ سوره بقره، آيه 183.
650
سياسي است؛ يعني مسلمانان بايد در جبهه جنگ و تصميمگيريها و تبليغات جنگي خود پرهيزگار و خدا ترس باشند.
لزوم رعايت تقوا در همه شئون زندگي، اصلي خدشه ناپذير است و در قصاص نيز بايد تقوا رعايت شود؛ كه خداوند با پرهيزگاران است.
مشاكله؛ نه تخصيص
به كارگيري «اعتدا» براي بيان مقابله به مثل، با توجه به نهي از اعتدا: ﴿ولاتَعتَدُوا اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ المُعتَدين) 1 از باب صنعت «مشاكله» است؛ نه تخصيص و تقييد، زيرا قبح ظلم و تعدّي، عقلي است و از اينرو تخصيصبردار نيست. «مشاكله» كه از محسّنات معنوي در علم «بديع» به شمار ميرود، آن است كه مفهومي را به لفظي غير از لفظ خودش بياورند، و مُصَحّح چنين تعبيري آن است كه (تحقيقاً يا تقديراً) در مصاحبت آن لفظ ديگر قرار گرفته است؛ مثلاً در آيه مورد بحث، مفهومِ مقابله به مثل با تعبير «فاعتَدوا» آمده، چون در مجاورت ﴿اعتَدي﴾ قرار گرفته است؛ نيز مانند ﴿صِبغَةَ اللّهِ ومَن اَحسَنُ مِنَ اللّهِ صِبغَةً) 2 و ﴿ومَكَروا ومَكَرَ اللّهُ) 3
افزون بر اين، كيفر دادن بر اثر تعدّي بيگانه، در حقيقت اعتدال است؛ نه اعتدا؛ ولي چون براي ظالم ناگوار است، از باب مشاكله تعبير به اعتدا شده است؛ نظير﴿وجَزؤُا سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثلُها) 4 جزاي كار بد، بد نيست، بلكه كاري
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 190.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 138.
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 54. براي توضيح بيشتر ر.ك: الاتقان، مج3 4، ج3، ص322؛ موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 2، ص 1544.
^ 4 – ـ سوره شوري، آيه 40.
651
نيكو و عادلانه است؛ ولي چون براي كيفر يافتگان تلخ است، از باب مشاكله به «سيئه» تعبير شده است.
خلاصه اينكه كيفر ظلمْ عدل است كه ضدّ آن است؛ نه مِثل آن، و همانطور كه تعبير از كيفر عادلانه به «اعتدا» مجاز است اتصاف آن به مثل نيز از اين جهت مجاز است، مگر به لحاظ اصل جنس و مقدار كه فقط در اين امور بين كيفر و ظلم ابتدايي تماثل برقرار است 1.
تذكّر: برخي كه مجاز را در قرآن روا نميدانند مكافات را اعتداي حلال ميپندارند، چنان كه مجاز را در كلام عرب كذب حلال ميدانند. كسي كه مجاز را در قرآن روا ميداند اعتداي مأخوذ در آيه را مجاز ميداند 2.
معيّت و همراهي خاص
معيّت خدا با متقيان ﴿واعلَموا اَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقين﴾ همراهي مخصوصي است. «معيّت» در فرهنگ قرآن سه گونه است:
1. معيّت عمومي كه معيّت قيّومي است: ﴿وهُوَ مَعَكُم اَينَ ما كُنتُم) 3 خداي سبحان با همگان و در همه جا هست.
2. معيّت خصوصي قهارانه، جلاليّه و منتقمانه؛ خدا با عاملان هر توطئه، مخفيكاري و شبنشينيهاي خدا ناپسندانه همراه است تا آنان را بگيرد: ﴿يَستَخفونَ مِنَ النّاسِ ولايَستَخفونَ مِنَ اللّهِ وهُوَ مَعَهُم اِذ يُبَيِّتونَ ما لايَرضي مِنَ القَولِ) 4 در مواردي خدا دستِ افتادگان را ميگيرد و در پارهاي
^ 1 – ـ التبيان، ج2، ص150 151.
^ 2 – ـ الجامع لاَحكام القرآن، مج1، ج2، ص332.
^ 3 – ـ سوره حديد، آيه 4.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 108.
652
دستِ دست درازها را مي بُرد.
3. معيت خصوصي رحيمانه كه همراهي شرفبار و تأييد كننده و مخصوص انبيا و اوليا و متقيان است؛ نظير آيه مورد بحث و گفته پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم): ﴿اِنَّ اللّهَ مَعَنا) 1 و سخن موساي كليم كه ميان آتش ارتش جرّار فرعون و دريا گفت: ﴿اِنَّ مَعِي رَبّي سَيَهدين) 2 تفاوت اين دو آيه از نظر كاربرد اسم جلاله و غير آن و نيز تقديم و تأخير نام خدا بر «مع» به اجمال اين است كه در سخن حضرت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كلمه «الله» ذكر شده كه به احتمال قوي اسم اعظم است و مقدّم بر نام و ضمير متكلّم معالغير واقع شده و در سخن موساي كليم(عليهالسلام) كلمه «ربّ» ذكر شده؛ نه واژه «الله»، و ضمير متكلّم وحده هم بر اسم خدا (ربّ) مقدم شده است.
لازم است عنايت شود كه معيّت عمومي همراه با هشدار است تا انسان گفتار و كردارش را پيراسته كند؛ ولي معيّت خاص بيشتر با ياري حق همراه است تا انسان پرهيزگار بداند هرگز تنها نيست و خداوند او را ياري ميكند.
بحث روايي
1. حكم قتال در ماه حرام
عن محمّد بن سنان عن العلا بن الفضيل قال: سألته عن المشركين أيبتدئهم
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 40. با عنايت به اينكه همه آثار رحمت ويژه الهي در جريان غار، مخصوص رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بود و مصاحب او هيچ سهمي در آن نداشت، زيرا همه ضميرهاي بيانگر رحمت در اين آيه مفرد است: «فَاَنزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلَيهِ واَيَّدَه… » و هيچكدام تثنيه نيست، كرامتي براي يار غار ثابت نميشود.
^ 2 – ـ سوره شعراء، آيه 62.
653
المسلمون بالقتال في الشهر الحرام؟ فقال: «إذا كان المشركون يبتدونهم باستحلاله ثمّ رأي المسلمون أنّهم يظهرون عليهم فيه و ذلك قول الله (عزّوجلّ): ﴿اَلشَّهرُ الحَرامُ بِالشَّهرِ الحَرامِ والحُرُمتُ قِصاصٌ﴾ و الروم في هذا بمنزلة المشركين لأنّهم لم يعرفوا للشهر الحرام حرمة و لا حقاً فهم يبتدون بالقتال فيه و كان المشركون يرون له حقاً و حرمة فاستحلّوه، و استحلّ منهم و أهل البغي يبتدءون بالقتال» 1
عن جابر بن عبدالله قال: لم يكن رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) يغزو في الشهر الحرام إلاّ أن يُغزي و يغزو فإذا حضره أقام حتّي ينسلخ 2.
اشاره: أ. رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) هرگز حرمت شكني نميكرد و به عنوان توجيه وسيله برابر هدف، در ماه حرام آغاز به جنگ نميكرد. البته در صورت حرمتشكني بيگانگان و ضرورت دفاع و تقديم اهمّ بر مهمّ در ماه حرام نيز دفاع را لازم ميدانست.
ب. در اين جهت بين مشركان حجاز كه براي ماههاي حرام حكم خاص قائل بودهاند و ديگر كافران، مانند روميها، كه اصلاً براي ماههاي حرام حرمتويژهاي قائل نبودهاند، فرقي نيست. هر كس در اين ماهها حرمت شكني كند پاسخ خود را در همين ماهها از مسلمانان دريافت ميكند، چنان كه نقض حرمتهاي ديگر نيز همينطور است.
2. حكم قتل و حدّدر حرم و مسجد حرام
عن معاوية بن عمّار قال: سألت أبا عبدالله(عليهالسلام) عن رجل قتل رجلاً في الحِلّ ثمّ
^ 1 – ـ تهذيب الاَحكام، ج6، ص142؛ ر.ك: تفسير العياشي، ج1، ص86 87.
^ 2 – ـ الدر المنثور، ج1، ص499.
654
دخل الحرم، فقال: «لايقتل و لايطعم و لايسقي و لايبايع و لايؤوي حتي يخرج من الحرم، فيقام عليه الحدّ». قلت: فما تقول في رجل قتل في الحرم أو سرق؟ قال(عليهالسلام): «يقام عليه الحدّ في الحرم صاغراً، إنّه لم ير للحرم حرمة و قد قال الله (تعالي): ﴿فَمَنِ اعتَدي عَلَيكُم فاعتَدوا عَلَيهِ بِمِثلِ مَا اعتَدي عَلَيكُم﴾ فقال: هذا هو فيالحرم فقال: ﴿فَلا عُدونَ اِلاّعَلَي الظّلِمين) 1
اشاره: حَرَم، حصن حصين خداست، براي كسي كه حرمت آن را حفظ كند و كسي كه حرمت شكني كند و در حرم به قتل و سرقت اقدام كند احترامي ندارد و تحصّن او بياثر است.
3. رعايت مثليّت در مقابله به مثل
قال الباقر(عليهالسلام): «إنّ الله (تبارك و تعالي)… جعل لكلّ شيء حدّاً و جعل عليه دليلاً يدلّ عليه و جعل علي من تعدّي ذلك الحدّ حدّاً» 2
معناي اين حديث شريف آن است كه براي كيفر ظلم، حدّ مشخصي است و آن اينكه جزا مماثلِ اعتداي ابتدايي باشد. اگر كسي از اين تماثل عمداً تعدّي كرد مستحق حدّ تجاوز است.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 193.
^ 2 – ـ الكافي، ج 4، ص 228.
^ 3 – ـ همان، ج1، ص59.
655
بازدیدها: 284