ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الکِتبَ بِالحَقِّ واِنَّ الَّذینَ اختَلَفوا فِی الکِتبِ لَفی شِقاقٍ بَعید (۱۷۶)
گزیده تفسیر
خدای سبحان کتابهای آسمانی را در کسوت و مصاحبت حق نازل کرد. اعراض از این حق و اعتراض بر این صدق و معارضه با آن، که غیر از حق و صدق نیست، پیامدهای تلخی، مانند محکوم بودن به اَکل آتش، حرمان از مکالمه لطفآمیز الهی، فقدان تزکیه و استحقاق عذاب الیم دارد.
کتابهای آسمانی میزانی برای سنجش اندیشههای گوناگون و انگیزههای مختلف است. در این ترازو نباید اختلاف و دستکاری شود تا اینکه اختلافنظرها سامان پذیرد و به اتحاد رسد و طبق هدفِ از تنزیل آن به اختلافهای فکری بشر خاتمه داده شود.
کسی که در اصل حق بودن کتابهای آسمانی یا درباره برخی از مطالب آن اختلاف کند، به سبب شکاف شدیدی که میان حق و باطل است در شِقّی دور از حق است، آنسان که هیچ دسترسی به حق و اهل حق ندارد. اینگونه اختلاف قلبی و اعتقادی عمیق و سامان ناپذیر، به لحاظ مشقتآور و التیامناپذیر بودن آن نیز «شقاق بعید» است.
۶۵
تفسیر
مفردات
اختلفوا: خلف سه معنا دارد: ۱٫ آمدن چیزی پس از چیز دیگر و جایگزین آنشدن. ۲٫ در برابر قُدّام (جلو). ۳٫ تغیّر (دگرگونی در جهت فاسد شدن و پوسیدگی). واژههای خَلَف (جانشین شایسته)، خَلْف (جانشین بد)، خلیفه، خلافت و اختلاف برگرفته از معنای نخست است. «اختلف الناس فیکذا» بدین معناست که هر یک از مردم گفته [و نظر] دیگری را کنار زد و [عقیده و] گفته خود را جایگزین کرد ۱٫
راغب میگوید: اختلاف و مخالفت بدین معناست که هر کس در گفتار یا در حالت، راهی غیر از راه دیگری در پیش گیرد… و چون اختلافِ قولی [و فکری] گاه به کشمکش و نزاع کشیده میشود، اختلاف به نحو استعاره برای منازعه و مجادله به کار میرود…. گفته شده: مقصود از اختلاف در کتاب: ﴿اختَلَفوا فِی الکِتبِ﴾ آوردن مطالب خلاف وحی در کتاب است ۲٫
برخی، مانند ابو مسلم، اختلاف در این آیه را همانند اختلاف در آیه ﴿واختِلفِ الَّیلِ والنَّهارِ) ۳ معنا کردهاند؛ یعنی خَلَف از سَلَف آنرا میراث خود قرار داد. ابوالفتوح رازی بعد از نقل این مطلب، آن را چنین نقد میکند که کلمه «فیه» در ﴿اختَلَفوا فیهِ﴾، با این معنای از اختلاف هماهنگ نیست ۴٫
^ ۱ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۲۱۰ ۲۱۳، «خلف».
^ ۲ – ـ مفردات، ص۲۹۴ ۲۹۵، «خلف».
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۶۴٫
^ ۴ – ـ روض الجِنان، ج۲، ص۳۰۵ ۳۰۶٫
۶۶
تناسب آیات
آیات گذشته کیفر کتمان کنندگان حق را یادآور شد و حال و کار تعجببرانگیز آنان را شرح داد. در آیه مورد بحث سببی را که موجب آن تهدید و تبعید است بیان میکند ۱٫ به بیان دیگر، این آیه منشأ کتمان حق و خطرهای ذکر شده برای آن را، که یکی از پیامدهای چهارگانه آن عذاب الیم است، بیان میکند و آن فاصله گرفتن از حق و اختلاف در کتاب الهی است.
بر اساس این آیه، همه آنچه درباره کتمان کنندگان ذکر شد، یعنی خوردنتش، سخن نگفتن خداوند با آنان، تزکیه و تطهیر نشدن از آلودگی گناهان و عذابِ دردناک مترتّب بر کتمان، بدان سبب است که آنان قرآن و تورات و… را که خداوند سبحان به حق نازل کرد و هیچ شائبه بطلان در آنها نیست، با تکذیب و کتمان، به دور افکندند ۲٫
درخور ذکر است که جمله ﴿بِاَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الکِتبَ بِالحَقِّ﴾ بدین جهت که جاری مجرای علت است از جمله قبل فاصله گرفته است، از اینرو برای ربط بین آن دو کلام سابق و لاحق از اسم اشاره ﴿ذلِکَ﴾ استفاده شد. البته چنانچه مشارٌ إلیه ﴿ذلِکَ﴾ کتمان مذکور در آیه ۱۷۴ باشد جمله یاد شده از آیه مورد بحث استیناف بیانی خواهد بود، زیرا کتمان عمدی رهآورد وحی، امری غریب و کاری شنیع است که منشأ آن جز سببی بزرگ نتواند بود. آیه مورد بحث، آن سبب خطیر را بیان میکند ۳٫
^ ۱ – ـ نظم الدرر، ج۱، ص۳۲۱٫
^ ۲ – ـ روح المعانی، ج۲، ص۶۷، با تحریر اندک.
^ ۳ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۱۲۵٫
۶۷
خلاصه اینکه، ﴿ذلِکَ﴾ یا به وعید شدید یا به کتمان و بدرفتاری اهلکتاب با «ما أنزل الله» یا به جامع آنها اشاره دارد، بنابراین وعید یا کتمان مزبور بدین سبب است که خداوند کتابهای آسمانی را به حق نازل کرد و از جمله آنچه نازل شد این بود که سران اهل کتاب ایمان نمیآورند و بر کفر اصرار میورزند ۱٫
٭ ٭ ٭
مشارٌ اِلیه ﴿ذلِکَ﴾
در آیات قبل، برخی خطرهای کتمان حق بیان شد که ﴿ذلِکَ﴾ در این آیه به آنها اشاره دارد. در تعیین مشار الیه ﴿ذلِکَ﴾ در این آیه وجوهی ارائه شده است؛ مانند ۱٫ محکوم بودن به اکْلِ آتش. ۲٫ حرمان از مکالمه لطفآمیز الهی. ۳٫فقدان تزکیه. ۴٫ استحقاق عذاب الیم. ۵٫ داد و ستد ضلالت و هدایت و عذاب و مغفرت و…؛ لیکن اشاره به جامع آنها گذشته از آنکه محذوری ندارد با اصل «اُعطیتُ جوامع الکلِم» ۲ مناسبتتر است، زیرا کتاب آسمانی حق و صدق است و اعراض از حق، اعتراض بر صدق و معارضه با چیزی که غیر از حق و صدق نیست پیامدهای تلخ مزبور را به همراه دارد.
طبری بعد از نقل سه وجه از وجوه یاد شده چنین گفته است: بهترین قول آن است که ﴿ذلِکَ﴾ اشاره به همه گذشته باشد ۳٫ شایسته بود چنین نگاه جامعی در تبیان و مجمع البیان لحاظ میشد و به صرف بازگو کردن سه وجه و
^ ۱ – ـ تفسیر غرائب القرآن، ج۱، ص۴۷۴، با تحریر اندک.
^ ۲ – ـ کتاب الخصال، ص۲۹۲؛ بحار الاَنوار، ج۸، ص۳۸٫
^ ۳ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۱۲۳٫
۶۸
مانند آن بسنده نمیشد ۱٫
حقانیت کتاب آسمانی
منشأ آن خطرهای مهم که کیفرهای تلخ، مانند عذاب الیم را در پی دارد، فاصلهگرفتن از حق و اختلاف در کتاب الهی است: ﴿ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الکِتبَ بِالحَقِّ واِنَّ الَّذینَ اختَلَفوا فِی الکِتبِ لَفی شِقاقٍ بَعید﴾.
خدای سبحان کتابهای آسمانی را با حق نازل کرد: ﴿بِاَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الکِتبَ بِالحَقِّ﴾. کتاب آسمانی، در لباس حق (بنابر دلالت «باء» در ﴿بِالحَقِّ﴾ بر ملابست) یا در صحبت حق (بنابر دلالت آن «باء» بر مصاحبت) است و به حق پیچیده شده است. نه آن لباسِ حق این لابس را رها کرده و نه آن مصاحبِ حق این مصاحَب خود را رها میکند. هم کسوتِ آن ضروری و هم صحبتِ این حتمی است.
عنوان کتاب در این آیه، اختصاصی به تورات، انجیل یا قرآن ندارد، بلکه آن نیز طبق اصل جوامع الکلم شامل همه کتابهای آسمانی خواهد بود، چنانکه گستره اختلاف و پهنه مختلفان از دو منظر وسیع است.
سعه منظر اختلاف به این است که اختلاف گاهی در اصل حق و باطل دانستن خود کتاب آسمانی است و زمانی درباره برخی از مطالب آن بعد از قبول اصل آن فیالجمله (نه بالجمله).
سعه منظر مختلفان به این است که مشرکان که اصل کتاب را باطل میشمردند در بیان بطلان آن گاهی به عنوان سحر و زمانی به عنوان کهانت و وقتی به بهانه شعر و گاهی به عنوان تعلیم معلّم بشری و مانند آن دیدگاههای
^ ۱ – ـ التبیان، ج۲، ص۹۲؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۷۲٫
۶۹
گونهگون داشتند و در نظر آنها از لحاظ باطلْپنداری، فرقی بین قرآن و سایر کتابهای آسمانی نبود.
مشرکان افزون بر اختلاف خود درباره کتاب آسمانی، فتنه اختلاف اهلکتاب درباره آن را نیز دامن میزدند، زیرا اینگروه همواره از اختلافِ معتقدان به کتاب آسمانی سود تفرقه را میبردند.
اهل کتاب نیز درباره قرآن دیدگاهی شبیه نظر شرکآلود مشرکان داشتند؛ یعنی اصل آنرا به عنوان وحی خاتم نمیپذیرفتند و اگر چیزی به عنوان علوم وَحْیانی حضرت موسای کلیم و عیسای مسیح(علیهماالسلام) بازگو میشد قبول میکردند. تعبیر ﴿نُؤمِنُ بِبَعضٍ ونَکفُرُ بِبَعضٍ) ۱ میتواند ناظر به اینگروه هم باشد. همگان دعوت شدهاند که تمام قرآن را بدون کتمان چیزی از آن بپذیرند. آیه ﴿فَاِن ءامَنوا بِمِثلِ ما ءامَنتُم بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا) ۲ سند همین مطلب است. البته در سعه منظر مختلفان، دیدگاههای اختلافی متنوّع هم مطرح است. آنان گذشته از اختلاف در قرآن هر کدام نسبت به دیگری نیز نظر منفی داشتند، زیرا یهودان درباره ترسایان میگفتند: ﴿لَیسَتِ النَّصری عَلی شیئ) ۳ و ترسایان درباره یهودان میگفتند: ﴿لَیسَتِ الیَهودُ عَلی شیئ) ۴
نکته: تعبیر از کتاب در ﴿اختَلَفوا فِی الکِتبِ﴾ به اسم ظاهر، با امکان اکتفا به ضمیر، برای تفهیم آن است که سهم کتاب در حکم یاد شده مهم است.
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۵۰٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۳۷٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۱۳٫
^ ۴ – ـ همان.
۷۰
میزان و مرجع حلّ اختلافها
خدای سبحان کتاب آسمانی را برای پایان دادن به اختلافهای فکری بشر نازل کرده است. اختلاف نظر، زمینه خوبی برای تکامل علوم است؛ لیکن اندیشهها و آرا و افکار مختلف باید بر میزانی که خداوند نازل کرده عرضه و با آن تطبیق و سنجیده شود. کتاب آسمانی برای حلّ هرگونه اختلاف است؛ مانند میزان که وسیله توزین درست هر کالاست. اختلاف در خود کتاب آسمانی مانند طغیان در خود ترازو و دست کاری در آن است که تمام راههای تشخیص صحیح را میبندد. بیگانگان با ایجاد اختلاف در متن کتابی که رسالت اصلی آن اختلاف روبی است زمینه پیدایش غبارهای فراوانی را فراهم کردهاند. غرض آنکه کسی در این ترازو نباید اختلاف کند یا آن را به میل خود تغییر دهد و برهمزند، زیرا اگر اصل ترازو پذیرفته نشد یا در اصل آن اختلاف شد هرگز اختلاف نظرها سامان نپذیرفته، به اتحاد نمیرسد و به اختلافات پایان داده نمیشود.
هر کثرتی سرانجام باید به وحدت منتهی شود، و تنها واحد حقیقی است که میتواند کثرتها را به هم منسجم کند، بر همین اساس، در هر تنازعی باید به خدا و پیامبر و امامان معصوم(علیهمالسلام) مراجعه کرد: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِی الاَمرِ مِنکُم﴾.۱ اگر درباره خود ائمّه(علیهمالسلام) اختلاف شد دیگر به ایشان رجوع نمیشود، بلکه باید به خدا و پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مراجعه کرد: ﴿فَاِن تَنزَعتُم فی شیئ فَرُدّوهُ اِلَی اللّهِ والرَّسولِ) ۱ و چنانچه درباره خود پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز اختلاف شد باید به خدا مراجعه شود: ﴿اِن کُنتُم تُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الاءاخِرِ ذلِکَ خَیرٌ واَحسَنُ تَأویلا) ۲ در اینجا تنها سخن از اعتقاد به خدا و قیامت
^ ۱ – ـ همان.
^ ۲ – ـ همان.
۷۱
است و ذکر قیامت نیز از آنروست که مبدأ، همان معاد است و قیامت بازگشت به همان مبدأ است، زیرا ﴿هُوَ الاَوَّلُ) ۱ همان ﴿والاءاخِرُ﴾ است ۲٫
بنابراین، دامنههای اختلاف، نخست سه ضلعی، سپس دو ضلعی و درپایان یک ضلعی است؛ یعنی «تثلیث» به «تثنیه» و آنگاه به «توحید» منتهی میشود، پس مرجع اصلی و اصیل برای حل اختلاف، خدای واحد است، ازاینرو آیه شریفه ﴿ومَا اختَلَفتُم فیهِ مِن شیئ فَحُکمُهُ اِلَی اللّهِ) ۳ همه را یکسره به توحید ارجاع میدهد.
مرجع حلّ همه کثرتها آن واحد حقیقی است و کثرتها را او باید به سامانی رساند. در پرتو اعتقاد به خدا اختلافها درباره نبوت حل میشود، زیرا پیامبر را میتوان با اعجاز الهی تشخیص داد و معجزه، کار خداست. اگر نبوت حلّ شد اختلاف درباره خلافت و امامت نیز حلّ میشود، زیرا گفته رسول، کلام خداست.
اختلاف درباره خود خدا قابل حلّ نیست و اگر کسی عمداً درباره اصل وجود خدا و توحید او اختلاف کرد و آخرت، یعنی هدایت، ایمان و مغفرت را داد و دنیا، یعنی ضلالت، کفر و عذاب را گرفت چنین منحرفی قابل درمان نیست؛ نه او به پیامبر و مؤمنان دسترسی دارد و نه هدایت پیامبر و مؤمنان به او میرسد، زیرا وی عمداً فاصله گرفته و در شقاق بعید و در آن سوی درّه ژرف است: ﴿واِنَّ الَّذینَ اختَلَفوا فِی الکِتبِ لَفی شِقاقٍ بَعید﴾، از اینرو تبلیغ پیامبران(علیهمالسلام) در اینگونه افراد اثر نمیکند و انذار و عدمنذار برای آنان یکسان
^ ۱ – ـ سوره حدید، آیه۳٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ سوره شوری، آیه ۱۰٫
۷۲
است: ﴿سَواءٌ عَلَیهِم ءَاَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لایُؤمِنون) ۱ چنانکه خودشان به صراحت میگویند: ﴿سَواءٌ عَلَینا اَوَعَظتَ اَم لَم تَکُن مِنَ الوعِظین) ۲ نتیجه این بیتفاوتی در دنیا آن است که در آخرت، صبر و جَزَع به حال آنها یکسان است. خواه صبر کنند یا صبر نکنند باید بسوزند، چنانکه خود در جهنّم میگویند: ﴿سَواءٌ عَلَینا اَجَزِعنا اَم صَبَرنا ما لَنا مِن مَحیص) ۳
تذکّر: علّت استحقاق تبهکاران نسبت به کیفرهای تلخ یاد شده همان است که قبلاً بیان شد که اینان در برابر کتاب آسمانی که حق است به مخالفت و کتمان و عناد برخاستند. انگیزه و عامل درونی قیام لجوجانه اینان در برابر چنین کار خطیری، چنان که قبلاً تبیین شد، همانا حُبّ دنیاست که رأس کلّ خطیئه ۴ است و اگر قهر و مهری در تحلیلهای ابتدایی مطرح شوند همانا علّتهای میانیاند؛ نه سبب آغازین. معنای نهایی آیه ﴿واَنزَلَ مَعَهُمُ الکِتبَ بِالحَقِّ لِیَحکُمَ بَینَ النّاسِ فیمَا اختَلَفوا فیهِ ومَا اختَلَفَ فیهِ اِلاَّ الَّذینَ اوتوهُ مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ البَیِّنتُ بَغیًا بَینَهُم) ۵ نیز همین است، زیرا هرچند عامل قریبِ اختلافِ بعد از علم، بغی و ستیزهجویی بیان شد؛ لیکن علت اصیل آن همان رأس هر خطیئه، یعنی حبّ دنیاست: ﴿وغَرَّتکُمُ الحَیوهُ الدُّنیا) ۶
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه۶٫
^ ۲ – ـ سوره شعراء، آیه۱۳۶٫
^ ۳ – ـ سوره ابراهیم، آیه۲۱٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج۲، ص۳۱۵٫
^ ۵ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۳٫
^ ۶ – ـ سوره جاثیه، آیه ۳۵٫
۷۳
شکاف و شقاق بین حق و باطل
کتابهای آسمانی با حق نازل شده و دین، حق است، پس اگر کسی برخلاف دین خدا قیام و اقدام کرده و برای فتوا و دینفروشی آیات الهی را کتمان و در آن اختلاف کند از حق فاصله گرفته و در شِقّی بعید است: ﴿ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الکِتبَ بِالحَقِّ واِنَّ الَّذینَ اختَلَفوا فِی الکِتبِ لَفی شِقاقٍ بَعید﴾، زیرا بین حق و باطل شکاف شدید است، که ﴿فَماذا بَعدَ الحَقِّ اِلاَّالضَّللُ) ۱
شقاق آن است که کسی در یک سو و دیگری در سوی دیگر قرار گیرد، که گفته میشود: بین این دو، شکاف است. این شکاف و شقاق سبب میشود که هیچ یک از این دو به دیگری دسترسی نداشته باشد.
شقاق هر گاه قلبی و اعتقادی بود، به طوری که هر کدام دیگری را تفسیق، تضلیل و تکفیر میکند، چنین اختلافِ ریشهدار و عمیقی سامانپذیر نیست و نظیر جهنّم سوزانی که در آن ﴿کُلَّما دَخَلَت اُمَّهٌ لَعَنَت اُختَها) ۲ حاکم است همواره محکوم به نزاع خواهد بود، از اینرو هر یک میکوشد چیزی را بر دیگری تحمیل کند که برای وی شاقّ و توانفرساست. همین مشقّت و دشواری یکی از وجوه عنوان شقاق است و چون التیامپذیر نیست از آن با وصف بعید: ﴿شِقاقٍ بَعید﴾ یاد میشود، و شاید بتوان آنرا مصداق بارز ﴿ولایَزالونَ مُختَلِفین) ۳ دانست.
حق و باطل در یک سمت نیستند، بلکه حق و اهل حق در شِقّی، و باطل
^ ۱ – ـ سوره یونس، آیه۳۲٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۳۸٫
^ ۳ – ـ سوره هود، آیه ۱۱۸٫
۷۴
و اهل آن در شِقّی دور از حق هستند و از اینرو هیچ دسترسی به آن ندارند، و اگر کسی هیچگونه دسترسی به حق نداشت گرفتار ضلالت و در نتیجه مبتلا به آتش و عذاب الیم خواهد بود. البته راه نجات برای تبهکاری که حق برای او روشن نشده همواره باز است. آن تبهکاری در شقاق بعید است که پس از روشن شدن حق برای او، با آن مشاقّه کرده، در شقاق قرار گیرد و صف خود را از حقمداران مانند پیامبر و اهل بیت(علیهمالسلام) جدا کند: ﴿ومَن یُشاقِقِ الرَّسولَ مِنبَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الهُدی ویَتَّبِع غَیرَ سَبیلِ المُؤمِنینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّی ونُصلِهِ جَهَنَّمَ وساءَت مَصیرا) ۱
رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در هیچ شأنی از شئون با کسانی که در اصل دین تفرقه و در متن آن اختلاف کنند پیوندی ندارد، زیرا چنین گروهی در ردیف آن حضرت و از امت او نیستند تا موعظه آن حضرت در آنها اثر کند و آنان از دعوت وی پند گیرند. آنها راه خود را که کژراهه است جدا کردند و راه پیامبر نیز از آنها جداست، چنانکه خدای سبحان خطاب به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) با تعبیری بلیغ به این مضمون که آنان به تو دسترسی ندارند فرمود: ﴿اِنَّ الَّذینَ فَرَّقوا دینَهُم وکانوا شِیَعًا لَستَ مِنهُم فی شیئ) ۲ به سبب همین شقاق و عدم دسترسی، اولاً نمیتوانند به دین و اهل آن آسیبی برسانند. ثانیاً از کار خود نیز هیچ بهرهای نمیبرند و محصول کارهایشان حبط میشود: ﴿اِنَّ الَّذینَ کَفَروا وصَدّوا عَنسَبیلِ اللّهِ وشاقُّوا الرَّسولَ مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدی لَن یَضُرُّوا اللّهَ شیئاً وسَیُحبِطُ اَعملَهُم) ۳
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه۱۱۵٫
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه۱۵۹٫
^ ۳ – ـ سوره محمدص، آیه۳۲٫
۷۵
بحث روایی
مصداقی از اختلاف مشرکان درباره قرآن
«﴿واِنَّ الَّذینَ اختَلَفوا فِی الکِتبِ﴾ فلم یؤمنوا به، قال بعضهم: إنّه سحر و بعضهم: إنّه شعر و بعضهم: إنّه کهانه ﴿لَفی شِقاقٍ بَعید﴾ مخالفه بعیده عنالحق، کأنّ الحقّ فی شقّ و هم فی شقّ غیره یخالفه» ۱
اشاره: اختلاف مشرکان، مصداقی از مصادیق اختلاف مأخوذ در آیه است که شامل اختلاف اهل کتاب درباره قرآن هم میشود. گواه اینکه آنچه در این روایت آمده تنها بیان یکی از مصادیق است اینکه در آن برخی از انحای اختلاف مشرکان که قرآن را اسطوره پنداشته و قصص انبیای الهی را اساطیر تلقی کردهاند ذکر نشده، چنان که اختلاف اهل کتاب درباره تورات و انجیل نیز که مشمول اطلاق آیه مورد بحث است یاد نشده است.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری(علیهالسلام)، ص۴۶۲٫
۷۶
بازدیدها: 268