تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد نهم، سوره بقره، آیه۱۷۸

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد نهم، سوره بقره، آیه۱۷۸

خدای سبحان برای بازماندگان کسی که به ناحق کشته شده، حق و سلطه‌ای بر قاتل قرار داده است. آن سلطه، حق قصاص است. قصاص، عقوبت و کیفر همسان با جنایت را گویند. در جاهلیت، افراد و قبایل مقتدر گاه چند برابر مقتول انتقام می‌گرفتند. اسلام آن سنتِ جائرانه جاهلی را نفی و این عدل و مساوات را اعمال کرد که ولی دم نباید بیش از اندازه جنایت، کیفر و خونخواهی کند.

یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی الحُرُّ بِالحُرِّ والعَبدُ بِالعَبدِ والاُنثی بِالاُنثی فَمَن عُفِی لَهُ مِن اَخیهِ شی‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعروفِ واَداءٌ اِلَیهِ بِاِحسنٍ ذلِکَ تَخفیفٌ مِن رَبِّکُم ورَحمَهٌ فَمَنِ اعتَدی بَعدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ اَلیم (۱۷۸)

گزیده تفسیر
خدای سبحان برای بازماندگان کسی که به ناحق کشته شده، حق و سلطه‌ای بر قاتل قرار داده است. آن سلطه، حق قصاص است. قصاص، عقوبت و کیفر همسان با جنایت را گویند. در جاهلیت، افراد و قبایل مقتدر گاه چند برابر مقتول انتقام می‌گرفتند. اسلام آن سنتِ جائرانه جاهلی را نفی و این عدل و مساوات را اعمال کرد که ولی دم نباید بیش از اندازه جنایت، کیفر و خونخواهی کند.
در قصاص درباره ولی دم و قاتل و حکومت و جامعه اسلامی، جهات متفاوت حق، حکم، مقدمات استیفای حق و اجرای حکم مطرح است،
۱۴۶

ازهمین‏رو کتابت تشریعی و جعل حکم شرعی قصاص، نسبت به قاتل، اِلزامی و نسبت به اولیای دم ترخیصی است، بنابراین در صورت مطالبه وارثان مقتول، قاتل باید خود را برای قصاص تسلیم اولیای دم کند؛ اما اولیای دم مجبور به قصاص نیستند، بلکه بین قصاص، عفو و تصالح مالی مخیّرند.
در قصاص، تماثل بین قاتل و مقتول در حریّت، رقیت و اُنوثت شرط لازم است. اشتراط تساوی آن دو در دیگر اوصاف و خصوصیات، مانند اسلام، باید از ادله دیگر استفاده شود.
به صرف کشتن بی‌گناه، قاتل که اصل قتل را مباح ندانسته یا مؤمن را برای ایمان او نکشته، از حوزه اسلام و ایمان خارج نمی‌شود و همچنان از برادران ایمانی جامعه محسوب می‌شود. ولی دم اگر از قصاص گذشته و قاتل را که برادر دینی اوست عفو کرده یا با وی مصالحه کند پیرو معروف، یعنی خیری است که نزد شرع به رسمیت شناخته شده است و اگر بر پرداخت دیه توافق شد، جانی و قاتلِ معفوِّ متعهد به پرداخت دیه نیز باید از معروف تبعیت کرده، با احسان و بدون مماطله دیه را بپردازد.
رهبری شئون اجتماعی و امامت مسائل جمعی بر عهده رحمت عقلی و لُبّی است. تخفیف و رحمت الهی در قصاص این است که خدای سبحان راه را برای عفو و مصالحه و توافق بر دیه بازگذاشته است.
هرگونه تجاوز از احکام قصاص یا افراط در کیفیت اجرای آن، همچنین پس از عفو ولی دم یا توافق طرفین بر دیه و سقوط حق قصاص، انتقام از جانی و تعرّض به وی تعدّی و ظلم است و کسی که چنین کند عذاب الیم در انتظار اوست، همان‌گونه که اگر جانی بعد از عفو تعدّی کرده و به قتل مجدّد مبادرت
۱۴۷

کند عذاب الیم را به خود اختصاص می‌دهد. البته این عذاب الیم اخروی مانع اجرای قصاص یا حدّ یا الزام به دیه و مانند آن نخواهد بود.

تفسیر

مفردات
کُتِب: کَتْب در اصل جمع و انضمام است ۱٫ راغب می‌گوید:
کَتْب دوختن پاره‌های چرم به یکدیگر است و «کتبتُ السقاء» یعنی مشک را دوختم؛ ولی در عرف به معنای ضمیمه کردن حروف به یکدیگر با نوشتن است و گاه در تلفظ حروف و جمع آنها در گفتار نیز به کار می‌رود، پس اصل در کتابت به‏نظم‏درآوردن حروف با خط است؛ ولی به طور استعاره هر یک در دیگری به کار می‌رود.
کتابت برای اثبات، تقدیر، ایجاب، فرض و عزم نیز به کار می‌رود. وجه این استعمال آن است که شیئی اراده می‌شود، آنگاه گفته می‌شود و سپس نوشته می‌شود، پس اراده اول است و کتابت پایان. سپس برای تأکید، از «مراد» که در مرحله نخست است به «کتابت» که در مرحله پایانی است تعبیر می‌شود؛ مانند ﴿کَتَبَ اللّهُ لاَغلِبَنَّ اَنَا ورُسُلی) ۲ و ﴿کُتِبَ عَلَیکُم… ﴾؛ یعنی واجب و فرض کردیم ۳٫
^ ۱ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج ۵، ص ۱۵۸، «ک ت ب».
^ ۲ – ـ سوره مجادله، آیه ۲۱٫
^ ۳ – ـ مفردات، ص۶۹۹، «ک ت ب».
۱۴۸

برخی واژه پژوهان گفته‌اند:
کَتْب به معنای تثبیت منویات و اظهار خارجی آنها با ابزار مناسب است؛ مانند تثبیت علوم و اعتقادات با حروف و کلمات و جملات و از همین معناست استعمال کتب در حکم، قضا، تقدیر، فرض و ایجاب، زیرا در همه اینها تقریر و تثبیت آن چیزی است که قصد شده است، پس دلالت کتابت بر تثبیت از حکم، قضا و… قوی‌تر است، از این‏رو هرجا منظور از مفاهیم یاد شده تثبیت لازم و قطعی باشد، عبارتی نظیر «هذا مکتوب»، «هذا کتاب»، «قد کتب هذا» و امثال آن را به کار می‌برند؛ مانند ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاص﴾، ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم) ۱
القصاص: قصّ، تتبع و دنبال کردن اثر است، چنان که مادر موسی به خواهر وی گفت: ﴿قُصّیهِ) ۲ یعنی او را پیگیری کن. قصاص یا انتقام و قَوَد، پیگیر خون مقتول شدن است ۳٫ «اقتص فلان أثر فلان» در وقتی است که همانند رفتارش با او رفتار شود و قصاص بدین معناست که آنچه از کسی سرزده نسبت به وی اعمال شود ۴٫
الحرّ: حرّ در برابر عبد، به معنای انسان آزاد و غیر برده است. در وجه تسمیه آن گفته‌اند: حرّ صفت مشبهه و به معنای کسی است که به حرارت،
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۳؛ التحقیق؛ ج۱۰، ص۲۱ ۲۲، «ک ت ب».
^ ۲ – ـ سوره قصص، آیه ۱۱٫
^ ۳ – ـ مفردات، ص۶۷۲۶۷۱، «ق ص ص».
^ ۴ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۵۱٫
۱۴۹

حرکت و فعالیت متّصف باشد و این در وقتی است که از اختیار و آزادی
برخوردار باشد ۱٫ برخی [ریشه] مشتقاتِ حُرّ، حریره، حَرّه، محرّر را همان حَرّ خلاف بَرد دانسته و بر آن‌اند که جامه حریر را چون مانع نفوذ حرارت است به این اسم نامیده‌اند ۲٫
الانثی: انثی، در برابر ذکر از ریشه «أنث» به معنای زن و جنس ماده است. در وجه تسمیه زن به انثی گفته‌اند: أنث به معنای لینت و نرمی است و «الأنیث» یعنی لیّن و سهل، و چون زن نرم‌تر از مرد است او را انثی نامیده‌اند ۳٫
بر خلاف کاربرد رایج که دو کلمه «مذکّر» و «مؤنّث» برای مرد و زن به کار می‌رود، عنوان مذکّر و مؤنّث وصف کلمه است؛ نه شخص. مذکر کلمه‌ای است که علامت تأنیث ندارد و مؤنث کلمه‌ای است که نشان تأنیث دارد. تعبیر صحیح برای مرد و زن «ذَکَر» و «اُنْثی» است؛ نه مذکر و مؤنث ۴٫ قرآن کریم نیز از مرد و زن به ذکر و انثی تعبیر کرده است: ﴿مَن عَمِلَ صلِحًا مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی) ۵ جمع «ذکر»، «ذکور» و جمع انثی، إناث است: ﴿یَهَبُ لِمَن یَشاءُ اِنثًا ویَهَبُ لِمَن یَشاءُ الذُّکور) ۶ و «أناثی» نیز گفته شده است ۷٫
عفی: عفو به معنای صرف‌نظر کردن از چیزی است که اقتضای نظر و توجّه را دارد؛ مانند صرف‌نظر کردن از گناه و خطای گنهکار و عقوبت نکردن
^ ۱ – ـ التحقیق، ج۲، ص۲۰۵، « ح ر ر».
^ ۲ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۰۱٫
^ ۳ – ـ لسان العرب، ج۲، ص۱۱۳۱۱۲، «ا ن ث».
^ ۴ – ـ التحقیق، ج۱، ص۱۴۴، «أ ن ث».
^ ۵ – ـ وره نحل، آیه ۹۷٫
^ ۶ – ـ سوره شوری، آیه ۴۹٫
^ ۷ – ـ المصباح، ص۲۵، «أ ن ث».
۱۵۰

وی: ﴿وهُوَ الَّذی یَقبَلُ التَّوبَهَ عَن عِبادِهِ ویَعفوا عَنِ السَّیءاتِ) ۱ معانی دیگر، همچون اندراس (کهنگی)، فراوان شدن، طولانی شدن و جز اینها که برای عفو ذکر شده همه از آثار و لوازم معنای مزبور است ۲ ، زیرا چیزی که رها شد لوازم یاد شده را به همراه دارد.
مقصود از عفو در آیه مورد بحث این است که اولیای مقتول از حق قصاص خود با گرفتن دیه یا بدون آن گذشت کنند.
تذکّر: زمخشری پس از طرح این سؤال که عفو با حرف «عن» استعمال می‌شود، نه با حرف «لام»، چرا در این آیه با «لام» آمده، چنین پاسخ می‌دهد: عفو نسبت به جانی یا جنایت با عن استعمال می‌شود؛ ولی هنگام جمع بین هر دو، یعنی جانی و جنایت، نسبت به جانی با حرف لام و نسبت به جنایت با حرف عن به کار می‌رود. در این آیه نیز نسبت به جانی با حرف لام به کار رفته و نیازی به ذکر جنایت نبود.
زمخشری این سؤال را نیز طرح کرده که چرا عفو را به معنای ترک قرار ندادید تا کلمه ﴿شَی‏ء﴾ مفعول به و نایب فاعل شود؟ و از آن چنین پاسخ داده است: عفو به معنای ترک ثابت نشده؛ لیکن اِعفاء به معنای ترک آمده و حدیث «… أعفوا اللِحی» (لحیه‌ها را رها کنید) از همین قبیل است، آنگاه این سؤال را که «عفا أثره» به معنای «محو کرد اثر او را» است و در آیه، عفو به معنای محو مناسب است، چنین پاسخ داده: … عبارتی پیچیده در مکان خود است و عفو در باب جنایات عبارتی متداول و مشهور در کتاب و سنّت و استعمال
^ ۱ – ـ سوره شوری، آیه ۲۵٫
^ ۲ – ـ التحقیق، ج۸، ص۱۸۳، «ع ف ی».
۱۵۱

مردمی است، پس نباید از آن به عبارت پیچیده عدول کرد، آنگاه می‌گوید:
بسیاری از افراد که به این علم دست می‌یابند جرئت می‌کنند هرگاه استخراج مطلبی از کلام خدا برای آنها دشوار شد لغتی را اختراع کرده و چیزی را ادّعا کنند که عرب آن را نمی‌شناسد، و هذه جرأهٌ یستعاذ بالله منها ۱٫
ابوحیان اندلسی بعد از ارائه شاهدی بر اینکه عفو به معنای محو آمده است حمل آیه را بر معنای محو بعید ندانسته، آن‌گاه مهاجمانه نسبت به زمخشری تعبیر حادّی دارد که مضمون آن امین نبودن زمخشری در دین و موثّق‏نبودن وی در نقل شریعت… است. ابوحیان اندلسی همچنین این نسبت زمخشری را به مالک و شافعی که مرد را بر اثر قتل زن قصاص نمی‌کنند وهم و ناروا دانست، زیرا اینان، یعنی مالک و شافعی، برآن‌اند که مرد با قتل زن قصاص می‌شود ۲٫
این‌گونه از تعبیرها در هر رشته‌ای که باشد مایه بی‌برکتی آن فنّ و بی‌فروغی آن دانش خواهد بود، زیرا نقد علمی و ادبی را می‌توان کریمانه ارائه کرد.
أخیه: أخ، در اصل «أخو» بوده و به معنای کسی است که در پدر و مادر یا در یکی از آنها یا در شیرخوردن با دیگری مشترک باشد ۳٫ در آیه مورد بحث تعبیر از اخ برای برانگیختن شفقت و مهربانی است.
واژه أخ و کلمات هم ریشه آن، به نحو استعاره برای شریک در قبیله، دین، شغل، دوستی و جز اینها به کار می‌رود. قرآن کریم از گروههای مختلفی
^ ۱ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۲۱ ۲۲۲٫
^ ۲ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۱۵ ۱۶٫
^ ۳ – ـ مفردات، ص۶۸، «اخ».

۱۵۲

به لحاظ شریک بودن در یکی از این‌گونه امور به «اخوه» و «إخوان» تعبیر کرده است: از کافران نسبت به یکدیگر، براثر اشتراک در کفر: ﴿لاتَکونوا کَالَّذینَ کَفَروا وقالوا لاِخونِهِم) ۱ از مؤمنان به علّت اشتراک در ایمان: ﴿اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَهٌ) ۲ از اسراف کنندگان و شیاطین به سبب اشتراک در تعدی از حق: ﴿اِنَّ المُبَذِّرینَ کانوا اِخونَ الشَّیطینِ) ۳ همچنین از انبیا(علیهم‌السلام) به علت شفقت برادرانه‌ای که به امّت خود داشته‌اند به «أخ» تعبیر شده است: ﴿اِذ قالَ لَهُم اَخوهُم نوحٌ… اَخوهُم هودٌ… اَخوهُم صلِحٌ… اَخوهُم لوطٌ اَلا تَتَّقون) ۴ برخی، علّت تعبیر «اخ» در مورد انبیا(علیهم‌السلام) را این دانسته‌اند که انبیا و قومشان از یک فامیل و در نتیجه از یک پدر بوده‌اند ۵ ؛ لیکن باید توجه داشت که این عنوان درباره بعضی از انبیا(علیهم‌السلام) مانند لوط(علیه‌السلام) که از قبیله مردم آن منطقه نبود صادق نیست.
اخ از اسمای ستّه است ۶ که اِعراب آنها به شرط اضافه شدن به غیر یای متکلّم، به حروف است؛ نه به حرکت؛ یعنی در حال رفع با واو (اخو)، در حال نصب با الف (اخا) و در حال جرّ با یاء (اخی) خوانده می‌شوند.
جمع اخ «إخْوَه» و «إخْوان» است. درباره فرق بین این دو گفته شده: اخوه برای مراحل ابتدایی اخوت و مودّت به کار می‌رود: ﴿اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَهٌ
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۵۶٫
^ ۲ – ـ سوره حجرات، آیه ۱۰٫
^ ۳ – ـ سوره اسراء، آیه ۲۷٫
^ ۴ – ـ سوره شعراء، آیات ۱۰۶، ۱۲۴، ۱۴۲ و ۱۶۱؛ مفردات، ص۶۸، «أ خ و».
^ ۵ – ـ التحقیق، ج۱، ص۳۶، «أ خ و».
^ ۶ – ـ اسمای سته عبارت‌اند از أب، أخ، حَم، هَن، فَم و ذو (ر.ک: البهجه المرضیه، ج۱، ص۲۶ ۲۸؛ النحو الوافی، ج۱، ص۹۹).
۱۵۳

فَاَصلِحوا بَینَ اَخَوَیکُم) ۱ و اخوان برای بیان مراحل کمال الفت و خلوص در مودت استعمال می‌شود: ﴿فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونًا) ۲ همچنین برادران را اگر از یک پدر باشند، «اِخوه» و اگر از یک پدر نباشند «اِخوان» گویند ۳٫ اخوان گاهی به معنای مطلق تناسب و عدم مخالفت به کار می‌رود؛ مانند ﴿اِخواناً علی سُرُرٍ متقابلین) ۴
أداء: اداء و تأدیه، مصدر و از ریشه «أدی» به معنای ایصال حق و رساندن آن به صاحبش است: ﴿اِنَّ اللّهَ یَأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا الاَمنتِ اِلی اَهلِها) ۵
تفاوت اداء با ایصال در این است که اداء پرداخت عین یا حقِ بر ذمّه است و تحویل آن به صاحبش لازم است؛ مانند ادای امانت: ﴿فَلیُؤَدِّ الَّذِی اؤتُمِنَ اَمنَ‏تَهُ) ۶ و ایصال به معنای مطلق رساندن شیی‏ء به دیگری است.
«اداء» از ریشه «ادی» ناقص یایی غیر از اداء از ریشه «ادو» ناقص واوی است. ادای نخست به معنای ایصال حق و پرداخت آن و ادای دوم به معنای اعانت و تقویت است. برخی بین این دو ریشه خلط کرده‌اند ۷٫ اَدات (به فتح) به معنای ابزار، از «ادو» و جمع آن ادوات است ۸٫
اعتدی: اعتداء از ریشه «عدو» و «عداوت» به معنای تجاوز از حد خود
^ ۱ – ـ سوره حجرات، آیه ۱۰٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۰۳؛ التحقیق، ج۱، ص۳۶، «ا خ و».
^ ۳ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۰۱٫
^ ۴ – ـ سوره حجر، آیه ۴۷٫
^ ۵ – ـ سوره نساء، آیه ۵۸٫
^ ۶ – ـ سوره بقره، آیه ۲۸۳٫
^ ۷ – ـ التحقیق، ج۱، ص۴۱، «ا د ی».
^ ۸ – ـ مجمع البحرین، مج۱، ج۱، ص۵۴، «ا د و».
۱۵۴

و پایمال کردن حقوق دیگران است. عداوت در برابر صداقت و ولایت است. صدیق و ولی پیوسته حافظ حقوق اصدقا و اولیای خود است و «عدو» همواره تجاوزگر از حق خود و ضایع‌کننده حقوق دیگران است: ﴿لاتَتَّخِذوا عَدُوّی وعَدُوَّکُم اَولِیاءَ) ۱ مقصود از ﴿اعتَدی﴾ در آیه مورد بحث، تجاوز از احکام و حدود الهی مقرّر در موضوع این آیه است.

تناسب آیات
بخش پایانی سوره بقره که آیه مورد بحث نخستین آیه از آن است به بیان احکام شرعی، همچون قصاص، انفاق، روزه، وصیت، حج، جهاد، نکاح، طلاق و مانند آن اختصاص یافته است. آیه قبل زمینه‌ساز بیان این احکام بود. البته در این بخش موضوعات دیگری نیز مطرح شده که پیوند دهنده این بخش با بخشهای پیشین است ۲٫
سوره بقره با وصف پارسایان شروع شد. سپس مردم را به ورود در زمره اهل‏تقوا فرا خواند که راه آن بندگی خداست: ﴿یاَیُّهَا النّاسُ اعبُدوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُم والَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقون) ۳ آخرین برنامه و رهنمود در این سیاق مطالب آیه برّ بود. آیه مورد بحث، راهی را برای کمک و مساعدت به تقوا بیان می‌کند. آن راه، قصاص است ۴٫
آیه گذشته با مدح صبر و صدق در ادعای ایمان و وفای به عهد پایان
^ ۱ – ـ سوره ممتحنه، آیه ۱؛ ر.ک: التحقیق، ج۸، ص۶۳، «ع د و».
^ ۲ – ـ التفسیر البنائی، ج۱، ص۹۴ ۹۵٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱٫
^ ۴ – ـ الاَساس فی التفسیر، ج۱، ص۴۰۱٫
۱۵۵

یافت. با توجه به اینکه اولاً عدوان که در آیه ۱۷۳ مطرح شده گاهی ممکن است به قتل بینجامد، ثانیاً از عهدهایی که اهل کتاب آن را تغییر دادند این بود که خون یکدیگر را نریزند: ﴿واِذ اَخَذنا میثقَکُم لاتَسفِکونَ دِماءَکُم) ۱ ثالثاً صبر بر حکم قصاص مهم‌ترین صبر، و تن دادن به بذل جان بزرگ‌ترین نشان صدق ایمان، و خود را به قصاص سپردن دشوارترین وفای به عهد است، خدای سبحان در آیه مورد بحث مؤمنان را از آنچه در این باره بر آنان واجب است آگاه ساخت ۲٫
٭ ٭ ٭

حرمت قتل نفس و کیفر آن
احکام کلامی، اخلاقی، اجتماعی و مانند آن، زمینه اجرای احکام فقهی است، زیرا کسی که به مبانی دین معتقد و به اخلاق اسلامی متخلق باشد به مناهی مخصوصاً قتل بی‌گناه اقدام نمی‌کند. راز اینکه از عقل نیز به عنوان نُهْیه ۳ ، حِجر ۴ و مانند آن یاد می‌شود این است که ناهی از منکر و محجورکننده شخص از تباهی است. تأثیر این‌گونه از معارف در اجرای احکام الهی بیش از تأثیر حدود و تعزیرات مشروع در اجرای آن است. از همین‏رو بیان احکام فقهی در قرآن‏کریم با ذکر احکام کلامی و مانند آن همراه است.
بیان حکم قصاص نیز بر همین شیوه استوار و هر یک از آیات وارد درباره
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۸۴٫
^ ۲ – ـ نظم الدرر، ج۱، ص۳۳۰٫
^ ۳ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۳۵۹، «ن ه ی».
^ ۴ – ـ همان، ج۲، ص۱۳۸، «ح ج ر».
۱۵۶

این حکم، به نوع و مرحله‌ای از احکام یاد شده مربوط است، بر این اساس، آیات وارد درباره قصاص و زمینه‌های آن را می‌توان در طوایفی به ترتیب زیر ذکر کرد:
۱- آیاتی که بر اصل حرمت آدم‌کشی و قتل نفس محترم دلالت دارد؛ مانند: ﴿ولاتَقتُلوا النَّفسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ اِلاّبِالحَقِّ) ۱ که نهی وارد در آن ظهور در حرمت دارد. حرمت آدم‌کشی در آیه شریفه ﴿وجَزؤُا سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثلُها) ۲ نیز تحت عنوان کلی و مطلق «سیّئه» که از بارزترین مصادیق آن همان «قتل نفس» است بازگو شده است، بنابراین کسی را که خون و جان وی محترم است جز براساس حق، مانند اجرای حدّ الهی، نمی‌توان کشت.
۲- آیاتی که گذشته از دلالت بر اصل حرام بودن قتل نفس، در تشدید آن می‌گوید: کشتن یک انسان بی‌گناه که نه کسی را کشته و نه در زمین فسادی کرده، مانند کشتن همه انسانهای بی‌گناه است: ﴿مَن قَتَلَ نَفسًا بِغَیرِ نَفسٍ اَو فَسادٍ فِی الاَرضِ فَکَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعًا) ۳ این تشبیه یا در خصوص گناه است؛ به این بیان که گناه آن قاتل چنان است که همه انسانها را کشته باشد، یا نظر به اخلال قاتل در نظم اجتماع دارد، که در پی این قتلْ دیگران به دشمنی با او برمی‌خیزند، یا بدین لحاظ است که ممکن است جامعه را دچار آشفتگی و ناامنی و سدّشکنی کند، به گونه‌ای که کوچک‌ترین بهانه‌ای به ریختن خون بی‌گناه بینجامد.
بین دلالت آیه بر حکم فقهی مزبور با این برداشت از آن نیز منافاتی نیست
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه۱۵۱٫
^ ۲ – ـ سوره شوری، آیه۴۰٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۳۲٫
۱۵۷

که گمراه کردن و بیرون بردن یک انسان از دین و از بین بردن حیات معنوی او مانند آن است که حیات ظاهری همه انسانها از بین برود، چنان‌که هدایت کردن یک انسان به راه راست مانند آن است که همه انسانها را به حیات ظاهری رسانَد: ﴿ومَن اَحیاها فَکَاَنَّما اَحیَا النّاسَ جَمیعًا) ۱
نفس محترم چنان عزیز و قتل آن چنان با اهمیت است که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) با مشاهده کشته‌ای که قاتل آن ناشناخته بود فرمود: اگر اهل آسمان و زمین در قتل یک نفر مسلمان شریک و به آن راضی شوند خدای سبحان همه آنان را به آتش دوزخ خواهد افکند: «والذی بعثنی بالحق، لو أنّ أهل السماء والأرض شرکوا فی دم امری‏ء مسلم ورضوا به لأکبّهم الله علی مناخرهم فی النار»؛ أو قال: «علی وجوههم» ۲
این تشدید برای آن است که مبادا کسی دست به قتل بی‌گناهی بزند.
۳٫ آیاتی که گذشته از دلالت بر حرمت انسان‌کشی، دلالت دارد که کشتن عمدی مؤمن سبب خلود در آتش دوزخ است: ﴿ومَن یَقتُل مُؤمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خلِدًا فیها وغَضِبَ اللّهُ عَلَیهِ ولَعَنَهُ واَعَدَّ لَهُ عَذابًا عَظیما) ۳ به دلالت تعلیق حکم بر وصف که مشعِر به علیت است کشتن مؤمن به خاطر ایمان وی، نه برای مال یا انگیزه‌های دیگر، به منزله ارتداد است و چنین قاتلی کافر است که پنج جزا برای او ذکر شده است: اصل ورود در جهنّم، خلود در آن، استحقاق غضب الهی، استحقاق لعن الهی، و استحقاق عذاب عظیم. البته کسی نیز که مؤمن را به انگیزه مال بکشد، نه به سبب ایمان او، مرتکب
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۳۲٫
^ ۲ – ـ وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۱۷ ۱۸٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه۹۳٫
۱۵۸

گناهی بزرگ شده، قصاص می‌شود و اگر توبه نکند و کفاره ندهد به یقین اهل دوزخ است؛ لیکن مخلّد در آن نیست و «خلود» درباره او به معنای مکث طویل و مانند آن است.
تذکّر: اگر کسی قتل بی‌گناه را که اسلام قطعاً آن را حرام کرده است و او علم جزمی به تحریم اسلام دارد به لحاظ اعتقاد مباح بداند و آگاه باشد که چنین انکاری به انکار نبوت برمی‌گردد مرتد بوده و در صورت عدم توبه مخلد در دوزخ است، هرچند اقدام به قتل نکرده باشد.
۴٫ آیاتی که افزون بر منع از اصل قتل، حکم هر یک از عمدی یا خطأی‏بودن قتل، کیفر قصاص و دیه و کفاره را نیز برای آن بیان می‌کند، چنان‌که در غیر قتل نیز نظام اسلامی برای برقراری نظم عمومی، حدود و دیات و تعزیرات را در بخشهای جداگانه تنظیم و مقرر کرده است.
طلیعه طرح قصاص در قرآن‏کریم این بیان است که اگر کسی مظلومانه کشته شد خدای سبحان برای بازمانده و ولی او حق و سلطه‌ای بر قاتل قرار داده است: ﴿ولاتَقتُلُوا النَّفسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ اِلاّبِالحَقِّ ومَن قُتِلَ مَظلومًا فَقَد جَعَلنا لِوَلیِّهِ سُلطنًا فَلا یُسرِف فِی القَتلِ اِنَّهُ کانَ مَنصوراً) ۱ در جاهلیت، افراد و قبایل مقتدرتر اگر از آنان کسی کشته می‌شد چند برابر کیفر می‌دادند و قصاص می‌گرفتند. اسلام در قصاصِ قاتل اصل عدل و مساوات را برقرار کرد که اگرچه ولی دم بر قاتل مسلط است لیکن نباید در قصاص اسراف کند و بیش از حق خود انتقام بگیرد.
اشاره فی الجمله به اصل حکم قصاص، در آیات ﴿وجَزؤُا سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ
^ ۱ – ـ سوره اِسراء، آیه۳۳٫
۱۵۹

مِثلُها فَمَن عَفا واَصلَحَ فَاَجرُهُ عَلَی اللّهِ اِنَّهُ لایُحِبُّ الظّلِمین ٭ ولَمَنِ انتَصَرَ بَعدَ ظُلمِهِ فَاُولئِکَ ما عَلَیهِم مِن سَبیل) ۱ نیز آمده است. مظلوم مجاز است انتقام بگیرد و راهی برای اعتراض بر او نیست.
این‌گونه آیات اجمالاً دلالت می‌کند که در برابر قتل، کیفری هست که فی‌الجمله با خود قتل مماثل است؛ لیکن نحوه آن سلطه و حدود و اوضاع آن و نیز این کیفر مماثل را آیات دیگر باید بیان و روشن کند (از نظر تفسیری؛ نه فقهی). آن آیات، همان است که عهده‌دار بیان قصاص است.
در قتل خطایی و شبه عمد، حکم قصاص نیست و کیفر آن، تنها دیه (بر عاقله یا خود قاتل) و کفاره است: ﴿وما کانَ لِمُؤمِنٍ اَن یَقتُلَ مُؤمِنًا اِلاّخَطَءاً ومَن قَتَلَ مُؤمِنًا خَطَءاً فَتَحریرُ رَقَبَهٍ مُؤمِنَهٍ ودِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ اِلی اَهلِهِ اِلاّاَن یَصَّدَّقوا فَاِن کَانَ مِن قَومٍ عَدُوٍّ لَکُم وهُوَ مُؤمِنٌ فَتَحریرُ رَقَبَهٍ مُؤمِنَهٍ واِن کانَ مِن قَومٍ بَینَکُم وبَینَهُم میثقٌ فَدِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ اِلی اَهلِهِ وتَحریرُ رَقَبَهٍ مُؤمِنَهٍ فَمَن لَم یَجِد فَصیامُ شَهرَینِ مُتَتابِعَینِ تَوبَهً مِنَ اللّهِ وکانَ اللّهُ عَلیمًا حَکیما) ۲ اما در قتل عمد، حکم اصلی و اوّلی آن قصاص است و دیه معینی در آن نیست، بر همین اساس، اولیای دم بین قصاص و گرفتن دیه معین مخیّر نیستند و جز قصاص یا عفو یا تصالح، حقّی ندارند. آنها می‌توانند قصاص یا عفو یا با توافق دو طرف مصالحه کنند. البته در تصالح به سبب عدم جعل دیه معین در قتل عمد، اولاً
^ ۱ – ـ سوره شوری، آیات۴۱۴۰٫ اطلاق «سیئه» بر جزای سیئه، با اینکه جزا، عدل و حسنه است، یا از باب مشاکله است که یکی از محسنات بدیعی است، یا از آن روست که همین اِعمال عدل برای آن قاتل، دردناک و زشت و سوء است (الکشاف، ج۴، ص۲۲۹؛ المیزان، ج۱۸، ص۶۵).
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه۹۲٫
۱۶۰

زمام امر به دست طرفین است؛ نه خصوص اولیای دم. ثانیاً چون قتل عمد، دیه معین و مقرر شرعی ندارد و به رضای طرفین واگذار شده است، آنان می‌توانند بر کمتر یا بیشتر از مقدار دیه مقرر در قتل خطایی یا شبه عمد توافق کنند.
قتل عمد همچون قتل خطایی کفاره دارد، با این فرق که کفاره قتل عمد، جمع بین خصال معروف آن و کفاره قتل خطایی تخییر بین آن خصال است.
۵٫ آیات پیشین، اصل تحریم قتل نفس و شدّت تحریم آن، همچنین حکم کلامی آن را که اصل جهنّم و گاه خلود در آن است بیان کرد و فی الجمله انتقام را نیز اجازه داد. نحوه انتقام قتل یا نقص عضو را آیات دیگر بیان می‌کند؛ مانند: ﴿وکَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ والعَینَ بِالعَینِ والاَنفَ بِالاَنفِ والاُذُنَ بِالاُذُنِ والسِّنَّ بِالسِّنِّ والجُروحَ قِصاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَهٌ لَهُ ومَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الظّلِمون) ۱ درباره قصاص نفس، تعبیر به ﴿اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفس﴾، نه «ان النفوس بالنّفس»، برای نفی سنت جاهلی کشتن چند نفر در برابر یک نفر است.
تذکّر: در برخی تفاسیر، وجوهی به عنوان سبب نزول آیه مورد بحث ذکر شده است که بر فرض صحت آنها دلیلی بر تقیید اطلاق یا تخصیص عموم آیه نخواهد بود. در یکی از آن نقلها چنین آمده است:
شخصی یکی از اشراف عرب را کشت. بستگان قاتل به پدر مقتول گفتند: شما چه اراده داری؟ گفت: یکی از سه مطلب: یا فرزند مرا زنده کنید یا خانه مرا از ستاره آسمان پر کنید، یا همه
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه۴۵٫
۱۶۱

قوم خود را به من تسلیم کنید تا همه آنها را بکشم، آنگاه رأی خود را که نگرفتن عوض است اعلام می‌دارم ۱٫

کتابت و جعل تشریعی قصاص
کتابتهای الهی دو قسم است: تکوینی و تشریعی. آنچه در ام الکتاب، کتاب مبین، کتاب محو و اثبات، یا مکتوب بر نفس خدا (به معنای خاص خود) است: ﴿کَتَبَ رَبُّکُم عَلی نَفسِهِ الرَّحمَهَ) ۲ کتابت تکوینی است. کتابت تشریعی همان حکم شرعی خدای سبحان است که به وسیله وحی و رسالت به جامعه ابلاغ می‌شود. کتابت تشریعی گاهی به صورت ترخیص و اباحه و گاه به صورت وظیفه است. وظیفه نیز گاهی واجب، گاه مستحب و زمانی به صورت حرام یا مکروه است.
تقریر احکام الزامی (واجب یا حرام) با استعمال «علی» و تقریر احکام ترخیصی با استعمال «لام»، تفکیک مسائل الزامی از مسائل ترخیصی را ممکن می‌سازد، چنان‌که کتابت در آیه شریفه ﴿اُحِلَّ لَکُم لَیلَهَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلینِسائِکُم هُنَّ لِباسٌ لَکُم واَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ اَنَّکُم کُنتُم تَختانونَ اَنفُسَکُم فَتابَ عَلَیکُم وعَفا عَنکُم فَالئنَ بشِروهُنَّ وابتَغوا ما کَتَبَ اللّهُ لَکُم) ۳ کتابت ترخیصی محض است و لسانِ ﴿وابتَغوا ما کَتَبَ اللّهُ لَکُم﴾ همچون ﴿فَابتَغوا عِندَ اللّهِ الرِّزقَ) ۴ لسان ارشاد به جذب منافع و تشویق به طلب فرزند و نسل و مانند آن با عمل نکاح است، و کتابت وارد درباره نماز، روزه،
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۵۰٫
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه۵۴٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه۱۸۷٫
^ ۴ – ـ سوره عنکبوت، آیه۱۷٫
۱۶۲

قصاص، قتال، جلای یهودیان اطراف مدینه از وطن و وصیت: ﴿اِنّ‌الصَّلوهَکانَت عَلَی المُؤمِنینَ کِتبًا مَوقوتا) ۱ ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ) ۲ ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاص﴾، ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتالُ) ۳ ﴿ولَولا اَن کَتَبَ اللّهُ عَلَیهِمُ الجَلاءَ لَعَذَّبَهُم فِی الدُّنیا) ۴ ﴿کُتِبَ عَلَیکُم اِذا حَضَرَ اَحَدَکُمُ المَوتُ اِن تَرَکَ خَیرًا الوَصِیَّهُ… ) ۵ به معنای جعل حکم شرعی است که گاهی الزامی و جعل وجوب است؛ مانند پنج مورد نخست، و گاه همچون مورد اخیر استحبابی است. البته در مورد اخیر نیز «کتابت» مقتضی الزامی بودن آن است، لیکن مشهور بین امامیه استحبابی بودن آن حکم است ۶ ، مگر کسی که حق خدا یا حق مخلوق بر عهده اوست که در این صورت وصیت لازم است.
درباره تقریر احکام با «علی» و «لام» تذکر این نکته سودمند است که ذکر «علی» نشانه تحمیل بر انسان و به این معنا نیست که آن حکم به زیان انسان است، چنان‌که ذکر «لام» نشانه حصر جلب منفعت نبوده و بدین معنا نیست که تنها این مورد به سود انسان است. گواه مطلب، آیه مربوط به قتال است که پس از ذکر کتابت الزامی آن: ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتالُ﴾ می‌فرماید: ﴿وهُوَ کُرهٌ لَکُم وعَسی اَن تَکرَهُوا شَیئاً وهُوَ خَیرٌ لَکُم) ۷ از همین‏رو در تفسیر آیه شریفه
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه۱۰۳٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه۱۸۳٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه۲۱۶٫
^ ۴ – ـ سوره حشر، آیه ۳٫
^ ۵ – ـ سوره بقره، آیه۱۸۰٫
^ ۶ – ـ فقه القرآن راوندی، ج۲، ص۲۹۹؛ التبیان، ج۲، ص۱۰۷٫
^ ۷ – ـ سوره بقره، آیه۲۱۶٫
۱۶۳

﴿لَن یُصیبَنا اِلاّما کَتَبَ اللّهُ لَنا) ۱ بزرگان می‌گویند: خدای سبحان همه احکام را، خواه عطا و خواه بلا، برای سود ما نوشت، با اینکه در هنگام وقوع زلزله، سیل و مانند آن انسان مصیبت‌زده، متضرر نیز می‌شود؛ لیکن در هر حال حتی آنجا که «علینا» است با «لام» تعبیر شده و «لنا» است ۲٫ آنچه را خدای سبحان برای ما نوشته است، اعم از احکام تکلیفی و الزامی که ظاهراً به زیان انسان است، و مسائل تکوینی، مصائبی که به انسان می‌رسد به سود آدمی است، از این‌رو فرمود: بگویید: ﴿لَن یُصیبَنا اِلاّما کَتَبَ اللّهُ لَنا﴾، زیرا خداوند خیر محض است و از او جز خیر نیاید.

عزیمت و رخصت در قصاص
کتابت در ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاص﴾ الزامی است؛ لیکن نسبت به قاتل، عزیمت و نسبت به اولیای دم رخصت است. بر قاتل و جانی الزام شده که خود را تسلیم کرده و در اختیار اولیای دم قرار دهد؛ اما اولیای دم الزام به قصاص نشده‌اند. آنها می‌توانند عفو کنند یا با توافق طرفین دیه‌ای را تعیین کنند؛ لیکن چنانچه قصد قصاص نفس یا طرف و عضو کردند بر آنها نیز به عنوان عزیمت لازم است که از مِثل نگذرند: ﴿أنّ النَّفسَ بِالنَّفسِ) ۳ ﴿الحُرُّ بِالحُرِّ والعَبدُ بِالعَبدِ والاُنثی بِالاُنثی﴾؛ نه اینکه همچون روزگار جاهلیت چند نفر را برای یک نفر بکشند.
گواه اینکه الزام در حکم قصاص، بر جانی عضو و طَرَف و نفس است،
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه۵۱٫
^ ۲ – ـ نظم الدرر، ج۳، ص۳۳۱٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه۴۵٫
۱۶۴

نه بر مجنی علیه یا ولی دم، ذیل آیه شریفه است که می‌فرماید: ﴿فَمَن عُفِی لَهُ مِن اَخیهِ شی‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعروف﴾. این خصوصیت یکی از فرقهای بین امت اسلامی با امت یهود دانسته شده است ۱٫
راز الزامی بودن قصاص برای یک طرف و ترخیصی بودن آن برای طرف دیگر این است که قصاص از سویی حقّ است، نه حدّ، و از همین‏رو مجنی‏علیه یا ولی دم می‌تواند و پسندیده است حق خود را عفو کند: ﴿فَمَن عُفِی لَهُ مِن اَخیهِ شی‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعروفِ واَداءٌ اِلَیهِ بِاِحسن﴾؛ لیکن از سویی دیگر حکم است و از سوی سوم مقدمات استیفای حق و مقدمات اجرای حکم مطرح است، از این‏رو هم مسئول امور قضا در حکومت اسلامی مکلف است تا تحقیق و بررسی کند و هم جامعه اسلامی در تأمین شهود و امارات موظّف‌اند و هم جانی مکلّف است که خود را تسلیم کرده و زمینه استیفای حقّ ولی دم یا مجنی علیه را فراهم کند.
توضیح اینکه «تکلیف» یا فردی است یا جمعی و نیز یا نفسی است یا نسبی؛ لیکن «حق» (نه اباحه صرف) هماره نسبی است؛ یعنی اگر چیزی در جامعه، حق مشروع شخصیّتی حقیقی یا حقوقی قرار گرفت عدّه‌ای موظّف‌اند در استیفای آن حق همکاری کنند و کسی که حقّ بر اوست مکلّف است حق را تأدیه کند و اگر حق بر کسی نبود بلکه نسبت به طبیعت بود دیگران نمی‌توانند مانع استیفای حق یاد شده شوند، پس حق همواره با تکلیف دیگران همراه است؛ امّا تکلیف ممکن است شخصی باشد. البته با توجّه به اینکه دین خداوند بر پیروان خود حقوقی دارد می‌توان گفت که همواره تکلیف در برابر حق شی‏ء یا شخص دیگری است؛ یعنی در هر موردی که چیزی بر کسی واجب شد
^ ۱ – ـ بحار الاَنوار، ج۲۲، ص۴۴۹٫
۱۶۵

معلوم می‌شود حق اسلام یا حق شخص حقیقی یا حقوقی در بین است. از این قبیل است قصاص و همچنین حدّ اعدامِ محارب یا مفسد فی الارض در برابر حق اسلام یا جامعه اسلامی.

اشتراط قصاص به تماثل
آیه شریفه ﴿وکَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفس… ) ۱ نسبت به قصاص نفس، مطلق است و به مماثله در اسلام، کفر، حریت، رقیت، ذکورت و أنوثت مقیّد نیست، همان‌گونه که نسبت به قصاص طَرَف، یعنی اعضا و جوارح، مطلق است و به تماثل در یمین و یسار مقید نیست، چنان که در بیان قصاص جروح نیز مطلق است، با اینکه در جراحتهایی که در وارد کردن مشابه آن بر جارح، احتمال خطر و غرر وجود دارد، قصاص نیست و حتی اگر عمدی باشد به دیه بدل می‌شود. آیه یاد شده به این لحاظ حداکثر نظیر آیاتی است همچون ﴿فَمَنِ اعتَدی عَلَیکُم فاعتَدوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَا اعتَدی عَلَیکُم) ۲ ﴿واِن عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم بِهِ) ۳ و ﴿وجَزؤُا سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثلُها) ۴ که تنها متعرض اصل قصاص و تماثل فی‌الجمله کیفر و عذاب با جنایت است؛ اما متعرض نحوه تماثل و اشتراط یا عدم اشتراط مماثله جانی با مجنی علیه در اوصاف اعتقادی و خصوصیات اجتماعی و صنفی نیست.
بر این اساس، آیه یاد شده و نیز چنانچه روایاتی مطلق در ذیل آن وارد
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۴۵٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه۱۹۴٫
^ ۳ – ـ سوره نحل، آیه۱۲۶٫
^ ۴ – ـ سوره شوری، آیه ۴۰٫
۱۶۶

است باید با آیات دیگر مقیّد شود. پس از تقیید این مطلقات و رفع ید از اطلاق آیه در مقدار مقید، در بقیه موارد به اطلاق آیه شریفه مذکور اخذ می‌شود.
مقیِّد آیه یاد شده ۱ ، آیه مورد بحث است که در آن، سه قید متوجه اطلاق ﴿اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ) ۲ است و آن اشتراط تماثل میان قاتل و مقتول در حرّیت، رقیت و اُنوثت در قصاص است: ﴿کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی الحُرُّ بِالحُرِّ والعَبدُ بِالعَبدِ والاُنثی بِالاُنثی﴾. «القتلی» جمع مُحلّی به الف و لام و شامل همه کشته‌ها، اعم از مقتول در قتل عمد و مقتول در قتل خطایی و شبه‏عمد است؛ لیکن به قرینه تعیین دیه برای قتل غیر عمد در آیات دیگر، مقتول در قتل غیر عمد از عموم «القتلی» خارج و محور آیه خصوص قتل عمد خواهد بود.
این آیه اگرچه مقیّد اطلاقات یاد شده است؛ لیکن همچنان مواردی مانند قتل حرّ به دست عبد و بر عکس، همچنین کشته شدن مرد به دست زن و برعکس را شامل نمی‌شود، هرچند از باب اولویت، به قصاصِ عبدِ قاتلِ حرّ دلالت دارد. در این آیه، اشتراط تساوی قاتل و مقتول در اسلام نیز نیامده است، با اینکه هرگز مسلمان به سبب کشتن کافر قصاص نمی‌شود. این موارد را باید از آیات دیگر، نظیر ﴿ولَن یَجعَلَ اللّهُ لِلکفِرینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبیلا) ۳ یا روایات استفاده کرد.
آیه مورد بحث، همچنین متعرض قصاص طَرَف که در آیه شریفه ﴿وکَتَبنا
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه۴۵٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۱۴۱٫
۱۶۷

عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ والعَینَ بِالعَینِ والاَنفَ بِالاَنفِ والاُذُنَ بِالاُذُنِ والسِّنَّ بِالسِّنِّ والجُروحَ قِصاصٌ) ۱ پس از ذکر قصاص نفس آمده، نشده است، بنابراین، قیود مذکور در آیه مورد بحث متوجه قصاص طَرَف مذکور در آن آیه نیست و از این‏رو آیه یاد شده در قصاص طَرَف نسبت به اشتراط یا عدم‌شتراط تماثل در حرّیت، رقیت، ذکورت و أنوثت به اطلاق خود باقی است. البته از نظر لغت و نصّ، در قصاص طَرَف نیز همچون قصاص نفس تماثل معتبر است، زیرا قصاص در لغت، عقوبت مماثلِ جنایت است و صِرف تدارک و جبران غیر مماثل را قصاص نمی‌گویند. به عبارتی، اگر دومی (کیفر) مانند اولی (جنایت) نباشد قصاص نیست. البته گاهی عرف نمی‌تواند مماثل را تشخیص دهد یا تشخیص او ناقص است که در این فرض دلیل نقلی معتبر، مانند آیات یا روایات، آن را تبیین می‌کند؛ یعنی گرچه موضوع عرفی است لیکن شرع آن موضوع عرفی را تصحیح و تکمیل می‌کند.
شرط مماثله بین کیفر و جنایت و بین جانی و مجنی علیه در روایات نیز آمده است؛ مانند «لاقصاص بین الحرّ والعبد» ۲ که فتوای امامیه بر آن مستقر است ۳٫ اطلاق «لاقصاص»، هم قصاص اصل و هم قصاص طَرَف را شامل است.

اِعمال روح أُخوت در قصاص
«معروف»، مطلق خیر است. آنچه نزد شرع با عقل برهانی یا دلیل نقلی معتبر
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه۴۵٫
^ ۲ – ـ وسائل‌لشیعه، ج۲۹، ص۹۷٫
^ ۳ – ـ ر.ک: جواهر الکلام، ج۴۲، ص۹۳ ۹۸٫
۱۶۸

به رسمیّت شناخته شده «معروف» و آنچه نزد شرع به وسیله یکی از دو راه یاد شده، نکره و ناشناخته است «منکر» است، بر همین اساس، خیر را خواه واجب یا مستحب، معروف می‌گویند و به همین معیار شرّ، منکر است.
عفو، کار خیر و معروفی است و جانی و قاتلی نیز که مجنی علیه یا ولی‏دم وی را عفو کرده‌اند باید تابع معروف باشد: ﴿فَمَن عُفِی لَهُ مِن اَخیهِ شی‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعروف﴾، پس اگر برادر دینی او که مجنی علیه یا ولی دم است او را عفو کرد و حاضر شد در برابر دریافت دیه از قصاص او صرف‌نظر کند او نیز باید با احسان و بدون مماطله و معطّلی و سرگردانی آن دیه را بپردازد، همان‌گونه که ولی دم بر اثر پیروی معروف، از قصاص گذشت و جانی را عفو کرد: ﴿فَمَن عُفِی لَهُ مِن اَخیهِ شی‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعروفِ واَداءٌ اِلَیهِ بِاِحسن﴾. البته چون در قتل عمد، حکم اوّلی قصاص است و پرداخت دیه باید به توافق طرفین باشد، قاتل ملزم نیست پیشنهاد ولی دم را درباره دیه بپذیرد؛ بلکه او خود را تسلیم اولیای دم می‌کند و در اختیار آنهاست و چنانچه طرفین توافق کنند دیه می‌دهد.
تعبیر ﴿مِن اَخیه﴾ تشویق به اِعمال روح اُخوت و برادری است. مؤمنان در حقیقت با هم برادرند: ﴿اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَهٌ) ۱ و اثر روح برادری آن است که انسان در این‌گونه از موارد خطر، اِعمال اخوت کرده و برادر دینی خود را عفو کند.
تذکّر: ۱٫ هرچند کشتن انسانِ بی‌گناه معصیتی بزرگ است و اگر کسی اصل قتل را مباح بداند یا مؤمنی را برای ایمان او بکشد از ربقه اسلام بیرون
^ ۱ – ـ سوره حجرات، آیه۱۰٫
۱۶۹

می‌رود؛ لیکن به صرف قتل بی‌گناه، کسی از حوزه اسلام و ایمان خارج نمی‌شود و چون همچنان ایمان او محفوظ است از برادران ایمانی جامعه مؤمن محسوب می‌شود و می‌توان او را برادر مقتول نامید، بنابراین در تعبیر از قاتل به «اخ» توجیهاتی مانند اخوت قومی و قبیله‌ای، اخوت به لحاظ قبل از قتل و اخوت به لحاظ توبه پس از قتل ۱ ، ضروری نیست، گرچه هر یک از آنها ممکن است.
۲٫ برخی مانند ابن عباس با تمسّک به آیه مورد بحث، ایمان صاحب گناه بزرگ را ثابت کرده‌اند، زیرا با اینکه قتل بی‌گناه عصیان بزرگ است در این آیه از او به نام «اخ» تعبیر شده است ۲٫ این برداشت مورد نقد است، زیرا روشن نیست که مقصود از «اخ» اخوت ایمانی است یا قومی و بر فرض اراده اخوت ایمانی آیا به لحاظ قبل از قتل است یا به جهت توبه پس از آن، به هر تقدیر تمسّک مزبور صبغه برهانی ندارد، زیرا شبیه تمسک به عام در شبهه مصداقی همان عام است. البته خطاب ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا﴾ بدون اِشعار به ایمان قاتل نیست.

امامت رحمت و احسان و عفو
خداوند سبحان دارای اسمای حسنای فراوان است و آن اسما درجات متفاوت دارند. در اسمای فعلی خداوند، رحمت بیکران او صبغه امامت و رهبری نسبت به سایر اسما را بر عهده دارد: «و أنت الّذی تسعی رحمتُه اَمام
^ ۱ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۰۱ ۱۰۲٫
^ ۲ – ـ نظم الدرر، ج۱، ص۳۳۳٫
۱۷۰

غضبه» ۱ معنای سبقت رحمت خدا بر غضب او این است که هندسه ساختار جهان بر نقشه رحمت خداست. البته معنای امامت مهر نسبت به قهر و نیز سبقت رحمت بر غضب این نیست که مهر عاطفی و رحمت احساسی رهبری شئون جامعه را برعهده گیرد، بلکه مرادْ امامت مِهر عقلی و رهبری رحمت لُبّی (نه احساسی) است، به طوری که هر جا عقل برهانی یا نقل معتبر به قهر فتوا داد در همانجا مهر عقلی زمام قهر را به دست می‌گیرد و قصاص را مثلاً اجرا می‌کند. تفصیل این مطلب در تفسیر آیه آینده روشن خواهد شد.
به هر تقدیر، انسان که خلیفه خدا در زمین است مناسب است معماری مستخلف عنه را الگوی خود قرار دهد؛ یعنی شئون متنوع خود را به رهبری مهر، نه قهر، و به امامت رحمت، نه غضب، و به پیشوایی گذشت و احسان، نه خشونت و انتقام انجام دهد، از این‏رو ضمن قرار دادن حق عفو و حق توافق بر دیه به منظور ترجیح عفو بر انتقام، واژه ﴿عُفِی﴾ به صورت مجهول و کلمه ﴿شَی‏ء﴾ به صورت نکره ذکر شد تا محتوای آن این باشد که اگر اندکی از حق قصاص عفو شد، مانند آنکه اولیای دم متعدد بودند و یکی از آنان از حق قصاص صرف‌نظر کرد و عفو محض یا توافق بر دیه را برگزید، فوراً قصاص متوقف می‌شود تا نظر او کاملاً تأمین گردد؛ همچنین در صورت توافق بر دیه اگر یکی از اولیای دم از حق دیه خود صرف‌نظر کرد، به همان نسبت ذمه جانی تبرئه خواهد شد.
در تفسیر جمله ﴿فَمَن عُفِی لَهُ مِن اَخیهِ شَی‏ء﴾ وجوهی ارائه شده که قرطبی پنج وجه آن را بازگو کرده است ۲٫ قدر مشترک همه احتمالهای مطروح
^ ۱ – ـ صحیفه سجادیه، دعای ۱۶، ص۱۵۰٫
^ ۲ – ـ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۳۷ ۲۳۸٫
۱۷۱

دراین‏باره همان است که بیان شد؛ یعنی رهبری شئون اجتماعی و امامت مسائل جمعی بر عهده رحمت است: ﴿رُحَماءُ بَینَهُم) ۱ و این نیز به عنوان حق مطرح شد؛ نه تکلیف، زیرا در مورد قتل عمد هیچ‌گونه الزامی بر عفو محض یا توافق بر دیه نیست.
خدای سبحان در قصاص، دست ولی دم را برای عفو یا تخفیف بازگذاشته است، بنابراین اگرچه صدر آیه بیان حکم الزامی قصاص است لیکن با اِعمال عفو و احسان مذکور، بهره‌مندی از تخفیف و رحمت الهی نیز ممکن است: ﴿ذلِکَ تَخفیفٌ مِن رَبِّکُم ورَحمَه﴾.
بعد از این عفو و تخفیف، نمی‌توان به جانی تعدی کرد و چنانچه کسی پس از عفو قصد انتقام کرده و به جانی تعدّی کند، عذاب الیم در انتظار اوست: ﴿فَمَنِ اعتَدی بَعدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ اَلیم﴾، زیرا پس از عفو یا توافق بر دیه، حق ولی دم ساقط شده است، همان‌گونه که اگر جانی پس از عفو مجنی‏علیه یا ولی او تعدی کرده و به قتل مجدّد دست بزند مورد این تهدید قرار گرفته و عذاب الیم را به خود اختصاص داده و در این‌حال مشمول آیه ﴿ومَن‏عادَ فَیَنتَقِمُ اللّهُ مِنهُ) ۲ خواهد بود، بنابراین، تجاوز از احکام قصاص و دیه و ملتزم نشدن به قوانین و مقررات الهی در این بخش، افراط در کیفیت اجرای قصاص به مُثْله کردنِ بدن قاتل در صورت اعدام، تعرض به قاتل و کشتن او پس از عفو و گذشت از حق قصاص و قبول خونبهای مقتول، همچنین تعدّی قاتل بعد از عفو یا دیه به اقدام به قتل عمدی دیگر، هر یک می‌تواند مقصود از ﴿اعتَدی﴾ در آیه مورد بحث باشد.
^ ۱ – ـ سوره فتح، آیه ۲۹٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۹۵٫

۱۷۲

شمول جواز عفو در قصاص
بسیاری از مفسّران متقدم و متأخر شیعه و سنی و نیز برخی از پژوهشگران آیات احکام، مانند صاحب کنز العرفان، با این تعلیل که یهودیان در قتلها و جنایات، تشریعاً محکوم و مجبور به خصوص قصاص بوده‌اند، ﴿ذلِکَ تَخفیفٌ مِن رَبِّکُم ورَحمَه﴾ را ویژه امت اسلامی دانسته‌اند، بنابراین برخلاف تورات که در آن راجع به قتل عمد فقط حکم قصاص است و جواز عفو نیست و برخلاف انجیل که در آن فقط عفو است و قصاص نیست، در قرآن‏کریم، هم قصاص و هم عفو آمده است و خدای سبحان درباره مسلمانان این تخفیف و رحمت را روا داشت که ولی دم می‌تواند قصاص، عفو یا تصالح کند و مجبور به قصاص نیست ۱٫
باید توجه داشت که این مدّعا افزون بر اینکه بدون دلیل است، شاهد نیز بر خلاف آن قائم است و با ذیل آیه شریفه ﴿وکَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ والعَینَ بِالعَینِ والاَنفَ بِالاَنفِ والاُذُنَ بِالاُذُنِ والسِّنَّ بِالسِّنِّ والجُروحَ قِصاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَهٌ لَهُ) ۲ سازگار نیست، زیرا ظاهر این آیه آن است که صدر و ذیل حکم قصاص مذکور در آن در تورات آمده است؛ یعنی در تورات همان‌گونه که قصاص نفس، طَرَف و جروح نوشته شده، مقرّر است که اگر مجنی علیه یا ولی دم، تصدّق و عفو کند رواست و این تصدّق، کفاره‌ای برای گناهان اوست، بنابراین درباره بنی اسرائیل نیز قصاص، حکم الزامی منحصر نبوده است، چنان که برخی مفسران نیز عفو را در کنار قصاص
^ ۱ – ـ ر.ک: کنز العرفان، ج۲، ص۳۵۶٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه۴۵٫
۱۷۳

برای اهل تورات روا دانسته‌اند ۱-
ادعای عدم دلالت ذیل آیه بر کتابت جواز عفو در تورات نیز خلاف ظاهر است، زیرا همان‌گونه که اشاره شد ظاهر آیه یاد شده این است که هم اصل قصاص که صدر آیه بیانگر آن است و هم جواز عفو که مدلول ذیل آیه است در تورات آمده است. البته یهود بنی قریظه و بنی نضیر با اینکه اهل کتاب بودند و قانون قتل عمد در کتابهای آسمانی، مانند تورات یهودیان آمده بود، لجوجانه به شیوه عرب جاهلی عمل می‌کردند ۲-
مدعای دیگر بسیاری از مفسران و نیز برخی از پژوهشگران آیات احکام، مانند صاحب کنزالعرفان، چنان که اشاره شد این است که در انجیل فقط عفو آمده است و اصلاً قصاص نیست ۳- این مدّعا افزون براینکه شاهدی بر آن اقامه نشده اثبات آن سهل نیست، زیرا اولاً با توجه به اینکه بسیاری از احکام تورات در انجیل آمده است و از جمله احکام تورات، قصاص است چگونه می‌توان بدون استناد به دلیلی معتبر انجیل را فاقد حکم قصاص دانست، هرچند ثبوتاً ممکن است.
ثانیاً دینی که بخواهد مردم را اداره و بر جامعه حکومت کند چنانچه برای آدم‌کشی هیچ حکم الزامی و کیفری نداشته باشد و جز عفو، قانونی نیاورد ماندگار نخواهد بود. کلیسا دین حضرت مسیح(علیه‌السلام) را دین رهبانیت، انزوا و گذشت معرفی کرد؛ لیکن قرآن‏کریم دین مسیحیت را مانند دین موسای کلیم و دین اسلام، دارای حکم جهاد و رزم معرفی می‌کند، چنان‌که به مسلمانان می‌گوید:
^ ۱ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۰۳٫
^ ۲ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۵۰٫
^ ۳ – ـ کنز العرفان، ج۲، ص۳۵۶٫
۱۷۴

شما نیز مانند مسیحیان در راه خدا پیکار کنید: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کونوا اَنصارَ اللّهِ کَما قالَ عیسَی ابنُ مَریَمَ لِلحَواریّینَ مَن اَنصاری اِلَی اللّهِ قالَ الحَواریّونَ نَحنُ اَنصارُ اللّهِ فَئامَنَت طائِفَهٌ مِن بَنی اِسرءیلَ وکَفَرَت طائِفَهٌ فَاَیَّدنَا الَّذینَ ءامَنوا عَلی عَدُوِّهِم فَاَصبَحوا ظهِرین) ۱ چنین دینی که جنگ و دفاع نظامی در برابر مهاجمان در آن به عنوان یک اصل مسلم مطرح است نمی‌تواند برای آدم‌کشی عمدی حکمی جز عفو نداشته باشد و دستورهای کلّی راجع به گذشت و اغماض اخلاقی هرگز سند لزوم عفو از قتل عمد نخواهد بود.

تماثل شرایع در حکم قصاص
در استدلال به آیه شریفه ﴿وکَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ… ) ۲ که در برخی مباحث گذشته به آن استناد و استشهاد شد، ایراد این شبهه محتمل است که این آیه بازگوکننده حکمی است که در تورات و برای بنی‌اسرائیل آمده است و چون شریعت تورات نسخ شده و حکم شریعت منسوخ در شریعت ناسخ (اسلام) لازم الاجرا نیست چگونه می‌توان قصاص در اسلام را با بیان تورات در این‌باره تثبیت کرد؟
پاسخ این است که اولاً «مجموع» شریعت موسای کلیم نسخ شده است؛ نه «جمیع» احکام آن؛ یعنی اگرچه برخی احکام آن شریعت نسخ شده است لیکن بسیاری از احکام، همچون نماز، روزه، زکات، قصاص و مانند آن بین شرایع مشترک است و تنها خصوصیتهای آنها نسخ شده است.
^ ۱ – ـ سوره صف، آیه۱۴٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۴۵٫
۱۷۵

ثانیاً برخی شرایع در بعضی احکام شبیه یکدیگرند، بدین سبب وجود یک حکم در هر دو شریعتِ منسوخ و ناسخ، از باب تماثل دو شریعت در حکم است؛ نه بقای شریعت پیشین. گواه مطلب آنکه خدای سبحان برای هر امتی شریعتی خاص قرار داد: ﴿لِکُلٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَهً ومِنهاجًا) ۱ و نیز به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: پیرو ملت ابراهیم باش؛ نه تابع خود ابراهیم(علیه‌السلام): ﴿اَنِ اتَّبِعْ مِلَّهَ اِبرهیمَ حَنیفًا) ۲ و آن ملت کلی گاهی به صورت شریعت جزئی در زمان حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) و گاه نیز به صورت شریعت خاص در عصر حضرت ختمی نبوت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ظهور می‌کند.
خلاصه اینکه فرق است بین اینکه اجرای همان حکم منسوخ در شریعت ناسخ لازم دانسته شود یا اینکه گفته شود آنچه در شریعت جدید آمده حکمی مماثل شریعت پیشین است؛ نه ابقای همان.
در آیه مورد بحث که مبیّن آیه یاد شده و مقیّد اطلاق آن است جایی برای شبهه مذکور نیست، زیرا این آیه مستقیماً خطاب به مؤمنان، الزامی بودن حکم قصاص را بیان کرده: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی﴾ و توجیه اصل حکم نیز در آیه پس از آن آمده است.

اشارات و لطایف

۱- حق وارثان
قصاص، حقی ابتدایی است که خدای سبحان برای وارثان و اولیای مقتول
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه۴۸٫
^ ۲ – ـ سوره نحل، آیه۱۲۳٫
۱۷۶

جعل کرده است: ﴿ومَن قُتِلَ مَظلومًا فَقَد جَعَلنا لِوَلیِّهِ سُلطنًا) ۱ این حق برای زوجین جعل نشده است. معنای این تعبیر در کتابهای فقهی که «زوجین، حق‌القصاص را ارث نمی‌برند» ۲ نیز این نیست که حق قصاص از باب ارث است.
قصاص، ارث نیست، اگرچه از نحوه استیفا و چگونگی تقسیم آن حق بین ورثه سخن به میان می‌آید. تنها آنچه را انسان از حقوق، اموال و مانند آن در زمان حیات خود مالک بود و او پس از احراز مالکیت آن مُرد، به عنوان «ارث» به ورثه وی می‌رسد؛ اما اگر مالی یا حقی را خود مالک نبود و جعل و ثبوت آن بر مرگ او متوقف بود، از باب ارثْ بیرون و حقی ابتدایی است که برای وارثان جعل می‌شود. انسان تا زنده است حقی به نام «قصاص نفس» ندارد تا چنین حقی از ماترک او محسوب شود و با مرگ وی به عنوان «ارث» به ورثه او برسد، بر همین اساس اگر بدن کسی را پس از مرگ مُثله کردند دیه‌ای که از مثله‌کننده گرفته می‌شود باید برای مغفرت متوفّا در کارهای خیر صرف شود، زیرا دیه مزبور جزء ترکه میت نیست تا ورثه او از آن ارث ببرند ۳٫
قصاص نفس، حقی است که بعد از موتِ آسیب دیده جعل می‌شود و قتل و مرگ مقتول، خودْ موضوع جعل حق قصاص برای ولی دم است، بنابراین در ظرف حیات او حق قصاصی برای وی جعل نشده است و در ظرفی که این حق جعل می‌شود او صلاحیت برای مالکیت ندارد و قابل ذی‌حق بودن نیست و از همین‏رو برای مرده حقی جعل نمی‌شود و جعل حقِ قصاص نیز مستقیماً
^ ۱ – ـ سوره اِسراء، آیه۳۳٫
^ ۲ – ـ جواهرالکلام، ج۴۲، ص۲۸۴۲۸۳٫
^ ۳ – ـ وسائل‌لشیعه، ج۲۹، ص۳۲۶۳۲۴٫
۱۷۷

برای اولیا و وارثان مقتول است: ﴿ومَن قُتِلَ مَظلومًا فَقَد جَعَلنا لِوَلیِّهِ سُلطنًا) ۱ قصاص نفس نظیر قصاص طرف نیست که حقّی مسلّم برای مجنی علیه در زمان حیات اوست. این حق چنانچه مجنی علیه تا زنده بود نتوانست آن را استیفا کند، به ورثه او می‌رسد، زیرا خود مجنی علیه در زمان حیات دارای این حق بود و امکان استیفای آن را نیافت.

۲- استیذان از ولی مسلمین
قصاص، جدای از حدود، دیات، تعزیرات و کفارات است. ثبوت حدود مطلقاً متوقف بر آن است که طبق ضوابط اَیمان، بینه، اِقرار و مانند آن، اولاً اصل گناه بودن عمل ارتکابی، ثانیاً انتساب گناه به متهم، ثالثاً عدم معذوریت مجرم در ارتکاب آن عمل نزد حاکم شرع ثابت شود و حاکم شرع نیز حکم را لفظاً انشا کند. بدون طی این مراحل، حتی اگر همه آن شرایط ثابت شده باشد، تا حاکم شرع انشای حکم نکند حدّ الهی ثابت نمی‌شود و هیچ‌کس حق اجرای حدّ را ندارد؛ اما در قصاص به محکمه شرع و حکم حاکم نیاز نیست. قصاص، حقی ثابت شده است که ولی مقتول می‌تواند آن را اِعمال کند، ازاین‏رو اگر ولی مقتول، قاتل واقعی را کشت شرعاً نزد خدای سبحان عقاب ندارد؛ لیکن برای برقراری نظم و جلوگیری از هرج و مرج باید از ولی مسلمین اذن گرفت وگرنه چنانچه بازماندگان متهم به قتل عمد که به عنوان قصاص کشته شد به حاکم شرع مراجعه کردند و آن ولی مقتول که قصاص کرد نتوانست در محکمه شرع قاتل بودن کسی که وی او را به اتهام قتل عمد کشته است ثابت کند خودْ اعدام می‌شود و اگر توانست اثبات کند تنها بدان سبب که از ولی
^ ۱ – ـ سوره اِسراء، آیه۳۳٫
۱۷۸

مسلمین اذن نگرفته و خودسرانه در برابر دستگاه قضایی نظام اسلامی اقدام کرده است تعزیر می‌شود.
خلاصه اینکه قصاص و حدود، تفاوت جوهری دارند؛ در قصاص، صِرف «قتلِ عمد» ثابت می‌کند که خون قاتل هدر است و ولی دم می‌تواند بدون حکمِ حاکم او را قصاص کند؛ لیکن در حدود جز با انشای لفظی حکم از سوی حاکم شرع، کسی مهدور الدم نمی‌شود.
درباره قصاص، دو نکته را باید در نظر داشت: ۱٫ اگر ولی دم نتوانست در محکمه ثابت کند که کسی را که کشته قاتل عمد بوده و براساس قصاص او را کشته است، به حکم حاکم شرع مجازات می‌شود، گرچه نزد خدا عذر دارد.
۲٫ برای پیشگیری از هرج و مرج، احتیاط آن است که در قصاص نیز به حاکم مراجعه شود تا به نظم جامعه و حکومت عهده‌دار نظم آسیبی نرسد.

۳- حاکم و قاضی کافر، ظالم و فاسق
در قرآن‏کریم با تعبیرهای گوناگون بر این مطلب تأکید شده است که اگر کسی به «ما أنزل الله» حکم نکند کافر و ظالم و فاسق است: ﴿ومَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الکفِرون ٭ وکَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ والعَینَ بِالعَینِ والاَنفَ بِالاَنفِ والاُذُنَ بِالاُذُنِ والسِّنَّ بِالسِّنِّ والجُروحَ قِصاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَهٌ لَهُ ومَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الظّلِمون ٭ … ومَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الفسِقون) ۱ این سه آیه، بیانگر اهمیت اجرای قصاص و حدود الهی است. ﴿مَن لَم یَحکُم﴾ که در این آیات آمده، غیر از «من حکم بغیر ما أنزل الله» است. خدای سبحان نفرمود اگر
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیات ۴۴ ۴۷٫

۱۷۹

کسی به غیر ما أنزل الله حکم کند کافر و ظالم و فاسق است، زیرا کافر و ظالم و فاسق بودن کسی که به غیر ما أنزل الله حکم کند روشن است.
﴿مَن لَم یَحکُم﴾ از باب عدم ملکه دلالت می‌کند که اگر نظام اسلامی و حکومت دینی مستقر شد و حاکم اسلامی بتواند به «ما أنزل الله» حکم کند لیکن از اعمال آن عمداً سرباززند و حکم نکند کفر و ظلم و فسق دامنگیر اوست؛ خواه اصلاً حکم نکند یا به غیر ما أنزل الله حکم کند، که عقوبتی دیگر نیز دارد.
با توجه به نکته مزبور، آن زمان که در شورای عالی قضایی مسئولیتی برعهده داشتیم خدمت حضرت امام خمینی عرض کردیم: ضرورت دارد فرمان دهید که در قوه مقنّنه به مسائل قضایی بیش از مسائل دیگر اهمیت داده شود، از این‏رو فوراً در پی خواستِ یاد شده و دستور ایشان با آن عظمت رهبری، به لطف الهی لایحه قصاص تصویب شد که با توجه به خدشه برخی افراد و گروهها در آن، با بیانی تاریخی و کم نظیر، ارتداد منکران عمدی حکم قصاص را مطرح فرمودند ۱٫

بحث روایی

۱- بهره بهینه مؤمنان از احکام اسلامی
محمد بن خالد البرقی عن بعض أصحابه عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) فی قول الله: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاص﴾ أهی لجماعه المسلمین؟ قال: «هی للمؤمنین خاصه» ۲
^ ۱ – ـ صحیفه نور، ج۸، ص۴۸۸ ۴۸۹٫ سخنرانی یاد شده در تاریخ ۱۳۶۰/۳/۲۵ بوده است.
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۷۵؛ البرهان، ج۱، ص۳۸۷٫
۱۸۰

اشاره: حکم اوّلی اسلام فراگیر بوده و همگان مکلّف به اجرای آن‌اند. عمده آن است که مسئولیت اجرای حدود الهی برعهده امام معصوم(علیه‌السلام) یا نایب خاص یا نایب عام یا مؤمنان عادل (به ترتیب) است، چنان که بهره بهینه از احکام اسلامی نصیب مؤمنان است وگرنه اصل حکم متعلق به همه مسلمانان است.

۲- اشتراط قصاص به تماثل
عن سماعه بن مهران عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) فی قوله: ﴿الحُرُّ بِالحُرِّ والعَبدُ بِالعَبدِ والاُنثی بِالاُنثی﴾ فقال: «لایقتل حرّ بعبد ولکن یضرب ضرباً شدیداً و یغرم دیه العبد وإن قتل رجل امرأه فأراد أولیاء المقتول أن یقتلوا أدّوا نصف دیته إلی أهل الرجل» ۱
اشاره: بعد از آنکه با لحاظ در صدد تحدید بودن آیه احراز شد که آیه مفهوم دارد اطلاق آن این است که مرد را به سبب کشتن زن قصاص نمی‌کنند؛ خواه چیزی در برابر آن دریافت شود یا نه. چنین اطلاق یا عمومی با حدیث معتبر و مأثور از معصوم(علیه‌السلام) قابل تقیید یا تخصیص است، بنابراین مرد جانی را می‌توان در برابر قتل زن با پرداخت نصف دیه مرد اعدام کرد.

۳- عفو و احسان در قصاص
عن الحلبی، عن أبی عبدالله(علیه‌السلام)، قال: … و سألته عن قول الله عزّوجلّ: ﴿فَمَن عُفِی لَهُ مِن اَخیهِ شی‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعروفِ واَداءٌ اِلَیهِ بِاِحسن﴾ قال: «ینبغی
^ ۱ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۷۵٫
۱۸۱

للذی له الحقّ أن لا یعسر أخاه إذا کان قد صالحه علی دیه، وینبغی للذی علیه الحقّ أن لایمطل أخاه إذا قدر علی ما یعطیه ویؤدّی إلیه بإحسان» ۱ در تفسیر عیاشی ۲ ذیل روایتی به همین مضمون، چنین آمده است: «یعنی إذا وهب القود اتبعوه بالدیه إلی أولیاء المقتول لکی لایبطل دم امری‏ء مسلم».
عن أبی بصیر عن أحدهما فی قوله: ﴿فَمَن عُفِی لَهُ مِن اَخیهِ شی‏ء﴾ ما ذلک؟ قال: «هو الرجل یقبل الدیه فأمر الله الذی له الحقّ أن یتبعه بمعروف ولایعسره وأمر الله الذی علیه الدیه ألا یمطله وأن یؤدّی إلیه بإحسان إذا أیسر» ۳
اشاره: أ. پیروی از معروف، هم درباره جانی، هم درباره مجنی علیه، هم در تنزّل از قصاص به دیه با توافق طرفین و هم در کیفیت اقتصاص ولی دم و در نحوه تأدیه قاتل، محقّق و ملحوظ است.
ب. ﴿فَاتِّباعٌ بِالمَعروف﴾ می‌تواند قضیّه خبری یا جمله انشایی باشد.

۴- عذاب تعدّی پس از عفو و مصالحه
عن الحلبی، عن أبی عبدالله(علیه‌السلام)، قال: … و سألته عن قول الله عزّوجلّ: ﴿فَمَنِ اعتَدی بَعدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ اَلیم﴾ فقال: «هو الرّجل یقبل الدّیه أو یعفو أو یصالح ثمّ یعتدی فیقتل فله عذاب ألیم، کما قال الله عزّوجلّ» ۴ ادامه روایت در تفسیر عیاشی ۵ چنین است: وفی نسخه أخری: «فیلقی صاحبه بعد الصلح فیمثّل به فله عذاب ألیم».
^ ۱ – ـ الکافی، ج۷، ص۳۵۸٫
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۷۶ ۷۵٫
^ ۳ – ـ همان، ص۷۶٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج۷، ص۳۵۸٫
^ ۵ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۷۶٫

۱۸۲

اشاره: همان‌طور که در بحث تفسیری گذشت هرگونه تجاوزی از حدود مقرّر در آیه برای قاتل یا ولی دم یا سایر افرادی که به نحوی در جریان قتل حضور داشتند مشمول تحریم اعتداست، چنان که عذاب الیم اخروی مانع اجرای قصاص یا حدّ یا الزام به دیه و مانند آن نخواهد بود.

۵- نهی از اعتدا در مورد اسیر
عن محمّد بن الحنفیّه قال: دخل علینا ابن ملجم« الحمّام و أنا و الحسن و الحسین جلوس فی‌الحمّام، فلمّا دخل کأنّهما اشمأزّا منه، فقالا: «ما أجرأک تدخل علینا؟» قال: فقلت لهما: دعاه عنکما. فلعمری ما یرید بکما إثماً من هذا. فلمّا کان یوم اُتی به أسیراً، قال ابن الحنفیّه: ما أنا الیوم بأعرف به من یوم دخل علینا الحمّام. فقال علی(علیه‌السلام): «إنّه أسیر، فأحسنوا إلیه و أکرموا مثواه، فإن بقیت قتلت أو عفوت و إن مت فاقتلوه قتلتی ﴿ولاتَعتَدُوا اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ المُعتَدین) ۱
اشاره: جریان فقهی و حقوقی قصاص جدای از جریان عقوبت کلامی منافق در معاد است. یک مسلمان اگر (معاذ الله) به قتل عمد مبتلا شد و قصاص الهی را پذیرفت و به آن ایمان داشت و قصاص شد و حکم تکلیفی این گناه بزرگ را با توبه برطرف کرد، مغفورٌ له است؛ ولی منافق شقی، بلکه اشقای همچون ابن ملجم« گذشته از قصاص دنیا مستحق عذاب ابدی در معاد است و آنچه از حضرت امیر مؤمنان(علیه‌السلام) رسیده ناظر به حکم حقوقی و فقهی است؛ نه حکم کلامی.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۰٫
^ ۲ – ـ البرهان، ج۱، ص۴۱۷٫
۱۸۳

بازدیدها: 482

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *