فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّه سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۱۸۱)
گزیده تفسیر
تغییر و تبدیل وصیّت، خواه با ترک محض یا ترک نسبی و تغییر موضعی آن و خواه با کتمان شهادت یا منع از وصول مال به موصی له، از سوی وصی یا هر کس دیگر که به نحوی از وصیت اطلاع یافته، جز در وصیت ناحق یا گناهآلود، ناروا و حرام است و گناه تبدیل آن تنها برعهده تغییردهنده است و همو ضامن است. البته وصیت کنندهای نیز که به غیرمعروف وصیت کند ایصای مأمور به را تبدیل کرده است.
وعده و وعید خدای سبحان دراینباره آن است که هم سخن وصیّتکننده به معروف را میشنود و به آن علم دارد و هم گفتار وصیتکننده به منکر و تبدیل کننده وصیت را میشنود و از قول و فعل آنان آگاه است.
تفسیر
مفردات
اِثمه: اِثم به معنی کندی و تأخر است. «ناقه آثمه» یعنی شتر کندرو … ۱٫
^ ۱ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۶۰، «ا ث م».
۲۳۸
کاری که موجب کندی در تحصیل ثواب شود، اِثم و أثام است ۱ که از آن به گناه تعبیر میشود.
أَثِمَ یعنی به گناه افتاد؛ مانند حَرِج (به تنگنا افتاد). تأثَّمَ یعنی از گناه دست کشید؛ مانند تَحرّجَ (از تنگنا درآمد). أثیم، أثّام و أثیمه کسی است که زیاد به گناه میافتد ۲٫ «أثام» به معنای عذاب و عقوبت گناه است: ﴿ومَن یَفعَل ذلِکَ یَلقَ اَثاما) ۳ تأثیم به معنای گناهکار دانستن است؛ مانند تکذیب که به معنای دروغگو دانستن است ۴٫
إثم در برابر بِرّ است: ﴿وتَعاونوا عَلَی البِرِّ والتَّقوی ولاتَعاونوا عَلَی الاِثمِ والعُدون) ۵ در روایتی نبوی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که از غرر روایات اُسره عصمت(علیهمالسلام) است و در تبیین آن باید از فطرت، الهام فجور و تقوا و خود آگاهی روح طاهر و اعطای فرقان الهی در ظلّ تقوا: ﴿… یَجعَل لَکُم فُرقانًا) ۶ استمداد کرد، راجع به تشخیص برّ و إثم چنین آمده است: «البرّ ما اطمأنّت إلیه النفس و اطمأنّ إلیه القلب و الإثم ما حاک فی النفس و تردّد فی الصدر» ۷
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ مفردات، ص۶۳، «ا ث م».
^ ۲ – ـ ترتیب کتاب العین، ج۱، ص۶۷، «اث م».
^ ۳ – ـ سوره فرقان، آیه ۶۸٫
^ ۴ – ـ المصباح، ص۴، «اثم».
^ ۵ – ـ سوره مائده، آیه ۲٫ فرق بین اثم و عدوان را در تفسیر تسنیم، ج۵، ص۴۱۱ ملاحظه کنید.
^ ۶ – ـ سوره انفال، آیه ۲۹٫
^ ۷ – ـ مفردات، ص۶۴، «إ ث م»؛ ر.ک: سنن الدارمی، ج۲، ص۱۱۴، ح۲۵۳۳؛ بحار الاَنوار، ج۱۸، ص۱۱۸٫
۲۳۹
تبدیل وصیّت
وصیت کننده تا زنده است مجاز است هرگونه تغییر و تبدیلی را در وصیّتِ خود انجام دهد؛ ولی پس از مرگ وی هرگونه تبدیل و تغییر حرام است، همانگونه که تغییر هرگونه وصیّت، حتی وصیّت عهدی، حرام است؛ یعنی اگر کسی وصیّت کرد که مرا در فلان قبرستان یا با فلان کفن دفن کنید، این نوع وصیتها گرچه مستحب باشد، عمل به آن واجب و تغییرش حرام است؛ مانند وقف که اصل آن مستحب ولی عمل به آن واجب و تغییرش حرام است یا مانند سلامکردن که اصل آن مستحب و جواب آن واجب است؛ همچنین مانند عقود تجاری که بالاصاله واجب نیستند؛ لیکن پس از عقد قرارداد تجاری وفای به آنها واجب است: ﴿اَوفوا بِالعُقود) ۱ تبدیل، اعم از ترک محض، ترک نسبی و تغییر موضعی است، چنان که کتمان شهادت و منع از وصول مال به موصی له مصداق آن خواهد بود، بنابراین عنوانِ «تبدیل» میتواند شامل ولی، وصی، شاهد، وارث، حاکم و… شود.
قراردادن عنوان ظاهر موضع ضمیر در فعل ﴿یُبَدِّلونَه﴾ با اینکه ذکر ضمیر به تنهایی کفایت میکرد برای اشعار به علّت عصیان است، زیرا سبب اثم و گناه همانا تبدیل ایصای متوفاست.
آوردن این فعل به صیغه جمع برای رعایت معنای واژه ﴿مَنْ﴾ است و نکته رعایت آن چنان که گذشت این است که هرگونه تبدیلی، اعم از کار وصی، ولی، شاهد، وارث، حاکم و… همگی مشمول آن شود.
طبق احتمالی ظریف و به ظاهر بعید، جمله ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعدَ ما سَمِعَه﴾
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۱٫
۲۴۰
میتواند به خود وصیّت کننده ناظر باشد؛ به این بیان که حکم اوّلی این است که هنگام ظهور نشانههای مرگ، انسان باید برای والدین و خویشان خود وصیّت کند واگر این حکم الهی برای او ثابت شد ولی وصیّت نکرد یا وصیّت به غیرمعروف کرد و حکم خدا را تغییر داد، گناه تغییر و تبدیل بر عهده اوست ۱٫
چنانچه آیه ناظر به تبدیل بعد از وصیّت باشد، نه تبدیل در خود وصیّت، ممکن است چنین برداشتی از آیه آسان به نظر نرسد؛ لیکن در تأیید احتمال مزبور میتوان چنین گفت که عنوان وصیّت که بر مکلّفان مکتوب است همان است که به معروف باشد. اگر کسی به غیر معروف وصیت کرد چنین وصیّتکنندهای ایصای مأمورٌ به را تبدیل کرده است. آنچه این احتمال را تقویت میکند این است که ضمیر ﴿بَدَّلَه﴾ اگر به وصیت مذکور و معهود بازگردد، مقصود همان وصیت الهی است که بر مردم مکتوب و فرض شده است، ازاینرو برخی که معنای معهود و مشهور را از آیه مورد بحث استظهار کردهاند چنین پنداشتهاند که مرجع ضمیرْ محذوف است؛ نه مذکور ۲ ، زیرا وصیت مذکور حکم خداست و وصیت مورد تبدیل همان است که وصیتکننده انجامداده و نامی از آن در آیه مطرح نشده، پس مرجع ضمیرْ محذوف است. این پندار، ناصواب است. همانگونه که اشاره شد ضمیر ﴿بَدَّلُه﴾ و ﴿سَمِعَه﴾ به وصیّت به معروف یا ایصا بازمیگردد و رجوع ضمیر مذکّر به وصیت منعی ندارد، زیرا طبق یکی از وجوه متعددی که برای تصحیح
^ ۱ – ـ تفسیر بیان السعاده، ج۱، ص۱۶۹٫
^ ۲ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۱۶۱٫
۲۴۱
ادبی این رجوعْ یاد شده، در جایی که مرجع ضمیر مصدر باشد، تذکیر و تأنیث ضمیر، هر دو جایز است ۱٫
حدّ الهی
منظور از سمع در اینجا: ﴿سَمِعَه﴾ آگاهی است هرچند در مجلس ایصا حضور نداشته و با مطالعه متن وصیتنامه یا با شهادت گواهان یا شیاع مفیدِ علمْ اطلاع حاصل شده باشد. پس از آنکه وصیّت برای شخصْ ثابت و حجّت بر او تمام شد، گناه تغییر وصیّت تنها متوجه تغییر دهنده است ۲ ؛ امّا آنها که نمیدانستند و مال وصیت شده به دستشان رسید، معصیتی ندارند، هرچند احکام وضعی مستفاد از قاعده «علی الید ما أخذت حتی تؤدّی» ۳ و «من أتلف مال الغیر فهو له ضامن» ۴ درباره آنان محفوظ است. غرض آنکه در باب وصیت، ﴿فَمَن بَدَّلَه… ﴾ حدّ وصیت را مشخص میکند که کسی حقّ تعدّی و تخلّف از آن را ندارد، همانطور که در باب ارث و دَیْن درباره حدود الهی آن چنین فرمود: ﴿تِلکَ حُدودُ اللّهِ… ٭ ومَن یَعصِ اللّهَ ورَسولَهُ ویَتَعَدَّ حُدودَه) ۵
ضمیر ﴿اِثمُهُ﴾ به تبدیل بازمیگردد که از جمله ﴿فَمَن بَدَّلَه﴾ فهمیده میشود؛ نظیر ضمیر «هو» در ﴿اعدِلوا هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقوی) ۶ که به عدل
^ ۱ – ـ ر.ک: آلاء الرحمن، ج۱، ص ۲۹۵۲۹۴؛ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۱۶۱ و۱۶۲٫
^ ۲ – ـ به اصطلاح، تعلیق حکم بر وصفْ مشعر به علیّت است.
^ ۳ – ـ ر.ک: العناوین، ج۲، ص۴۱۶، عنوان ۵۷٫
^ ۴ – ـ همان، ص۴۳۴، عنوان ۵۸٫
^ ۵ – ـ سوره نساء، آیات ۱۴۱۳٫
^ ۶ – ـ سوره مائده، آیه ۸٫
۲۴۲
بازمیگردد ۱٫
دو صفت ﴿سَمیعٌ عَلیم﴾ در ذیل آیه، نسبت به وصیت کننده به معروف وعده است و برای وصیت کننده به منکر و نیز تبدیل کننده وصیّت، وعید است؛ یعنی خدای سبحان هم کار و سخن وصیّت کننده را میشنود وهم از قول و فعل تغییر و تبدیل کننده آگاه است.
عدم برائت ذمّه میت با صرف وصیت
برخی مفسران از حصر گناه برای تبدیل کننده: ﴿فَاِنَّما اِثمُهُ عَلَی الَّذینَ یُبَدِّلونَه﴾ چنین استظهار کردهاند که با وصیّتْ ذمّه میت بری شده و او (میّت) هیچ گناهی نخواهد داشت ۲ و فخر رازی پندار گنهکاری میّت را که وصیّت کرده به برخی جهال نسبت داده است ۳٫
مؤیّد این برداشت که ذمه وصیت کننده با ایصا تبرئه میشود هرچند به وصیت عمل نشود ظاهراً نامهای از امام نهم(علیهالسلام) برای دو فرزند خود، جعفر و موسی است که در بخشی از آن که مربوط به وصیّت است چنین میفرماید: مواظب باشید مبادا وصیّت پدر و مادر را تغییر دهید! آنها با وصیّت کردن از عهده خارج شدهاند و عمل به آن بر عهده شماست: «… واحذرا أن لاتکونا بدّلتما وصیّتهما ولاغیّرتماها عن حالها لأنّهما قد خرجا من ذلک رضی الله عنهما وصار ذلک فی رقابکما وقد قال الله تبارک و تعالی فی کتابه فی الوصیّه:
^ ۱ – ـ المیزان، ج۱، ص۴۳۹؛ فقه القرآن راوندی، ج۲، ص ۳۰۲٫
^ ۲ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۱۰ و۱۱۱؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۴۸۴؛ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۲۵۱٫
^ ۳ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۶۹٫ا
۲۴۳
﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعدَ ما سَمِعَهُ فَاِنَّما اِثمُهُ عَلَی الَّذینَ یُبَدِّلونَهُ اِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیم) ۱ لیکن باید توجّه داشت که این روایت به مسئله پرداخت دَیْن حالّ و ادای حقوق ربطی ندارد. از آیهای نیز که امام به آن استشهاد فرمودند بر نمیآید که اگر کسی حقوق واجب خود را عمداً ادا نکرده میتواند با نوشتن وصیّتنامه، ذمه خود را تبرئه کند!
منشأ استنباط شیخ طوسی و امین الاسلام(رحمهما الله) و دیگران چنان که اشاره شد، حصری است که از ﴿فَاِنَّما اِثمُهُ… ﴾ فهمیده میشود، در حالی که اوّلاً آیه مفهوم ندارد. ثانیاً محور بحث، وصیتهای استحبابی است، یعنی وصیت برای والدین واقربین، و بر فرض که مطلق وصیّت را شامل شود، از آیه بیش از این برداشت نمیشود که گناه تبدیل، برعهده تبدیل کننده است. محور روایت مزبور نیز تنها وصیّت تملیکی است که اگر کسی مثلاً برای والدین واقربین خود وصیت تملیکی کرد، به آیه عمل کرده است و اگر وصی تخلّف کند، اوست که خود را گرفتار گناه تغییر و تبدیل کرده است.
به بیان دیگر، وصیتهای تملیکی، مانند وصیت به اختصاص بخشی از اموال خود به مؤسسهای خیریه، شخصیتی حقیقی یا حقوقی واجب نیست. وصیت تنها بر کسی واجب است که حق الله یا حقّالناس بر عهده او باشد که میبایست شخصاً ادا میکرد؛ ولی حال مرگ او فرا رسیده است. او با وصیّتکردن تنها تکلیفِ وجوب وصیّت را انجام داده است؛ نه اینکه ذمه خود را تبرئه کرده باشد، زیرا وصیت همانطور که قبلاً بیان شد واجبِ مقدمی و طریقی است برای ادای حقّ طلبکار؛ نه واجبِ نفسی مستقل، از همینرو اگر کسی فرزند یا فرزندان صالحی دارد که از دَیْن وی باخبرند و او نیز میداند که آن
^ ۱ – ـ الکافی، ج۷، ص۱۴٫
۲۴۴
را میپردازند، وصیت بر او واجب نیست. شاهد دیگر بر واجب نفسی نبودن وصیت این است که اگر بدهکاری وصیت نکرد، در قیامت او را دو بار عقاب نمیکنند که چرا حقّ مردم را ندادی و چرا وصیّت نکردی، بلکه تنها میپرسند چرا دَیْن خود را ادا نکردی؟! همانگونه که تارک نماز را دوبار کیفر نمیدهند که چرا وضو نگرفتی و چرا نماز نگزاردی.
وصیّت به منزله ضمان نیست و وصی نیز ضامن نیست تا شخص بدهکار باوصیّت کردن ذمه خود را تبرئه کند و ذمه وصی مشغول باشد. آری اگر وصی گفت: «علیّ دَیْنک»، این تضمین است و ذمه وصی را هم مشغول میکند.
بدهکار باید دَیْنِ خود را یا شخصاً بپردازد یا وکیل بگیرد یا وصیّت کند و عمل به وصیّت نیز برای وصی واجب است؛ مانند عمل به وقف برای متولی، جز اینکه وصیّت واجب نفسی نیست، بلکه واجب طریقی و مقدمی است برای ادای حقّ طلبکار، پس اگر به وصیّت او عمل نکردند، ذمّهاش همچنان مشغول است، زیرا وصیت نقل عهده نیست، بلکه صرف نایب گرفتن در ادای دین است، همانگونه که در عاریه مضمونه، اگر عاریه گیرنده عین عاریهای را به شخصی داد تا آنرا به عاریه دهنده بدهد ولی واسطه خیانت کرد و آنرا به عاریه دهنده نداد نمیتوان ذمه عاریه گیرنده را تبرئه شده دانست.
آری، کبرای کلی ﴿ولاتَزِرُ وازِرَهٌ وِزرَ اُخری) ۱ کاملاً پذیرفته شده است و هیچ کس را با عمل دیگری کیفر نمیکنند؛ ولی در اینجا نیز که وصی یا دیگران کوتاهی و خلاف کردهاند، نه متوفّا، اگر وصیّتکننده را بعد از مرگ عقاب میکنند، به جهت گناه خود اوست؛ نه چون به وصیّت او عمل نکردهاند، بنابراین گفتار شیخ طوسی و امینالاسلام و توجیه آن توسط فاضل جواد(رحمهمالله) در
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه ۱۶۴٫
۲۴۵
آیاتالاَحکام ۱ که با خلط وصیّت و ضمان صورت گرفته است، فقط در برخی از موارد با مبانی و قواعد فقهی سازگار است ۲ ، و آن اینکه اگر کسی به دَیْن مُؤجَّل که هنوز وقت پرداخت آن نرسید مدیون بود، چون با مردن مدیون دَیْن مُؤجّل حالّ میشود و از ذمّه مَدین به عین به جا مانده تعلّق میگیرد و پرداخت دین بر وصیّت و ارث مقدم است، اگر وصی یا وارث در پرداخت دَینِ میّت تسامح و تساهل کردند معصیت کرده و معاقب خواهند بود؛ امّا میت که وصیت کرده هیچ گناهی ندارد، زیرا در زمان حیات خود مأمور به ادای دین نبود.
غرض آنکه عمده مطلب، تفصیل اقسام بدهکاریهای میّت از لحاظ لزوم پرداخت فوری یا مهلت در آن است تا معلوم شود در چه صورت میّت هم مورد عتاب عدم پرداخت دین است؛ نه عقاب تبدیل وصیت.
بحث روایی
۱- غرامت و ضمان در تغییر وصیت
عن محمّد بن مارد، قال: سألت أبا عبدالله(علیهالسلام) عن رجل أوصی إلی رجلٍ وأمره أن یعتق عنه نسمهً بستمائه مائه درهم من ثلثه، فانطلق الوصیّ فأعطی الستمائه درهم رجلاً یحجّ بها عنه؟ فقال أبوعبدالله(علیهالسلام): «أری أن یغرم الوصی ستمائه درهمٍ من ماله ویجعلها فیما أوصی المیّت فی نسمه» ۳
عن علی بن زید صاحب السابری، قال: أوصی إلیّ رجل بترکته فأمرنی أن أحجّ بها عنه فنظرت فی ذلک فإذا هی شیء یسیر لایکفی للحجّ؛ فسألت
^ ۱ – ـ مسالک الافهام، مج۳ ۴، ج۳، ص۱۰۸ ۱۰۹؛ نیز ر.ک: آلاء الرحمن، ج۱، ص۲۹۵٫
^ ۲ – ـ ر.ک: فقه القرآن، ج۲، ص ۳۰۳٫
^ ۳ – ـ وسائل الشیعه، ج ۱۹، ص ۳۴۸٫
۲۴۶
أباحنیفه وفقهاء أهل الکوفه، فقالوا: تصدّق بها عنه إلی أن قال: فلقیت جعفر بن محمّد(علیهماالسلام) فی الحجر؛ فقلت له:… فقال: «ما صنعت؟» قلت: تصدّقت بها، قال: «ضمنت إلاّ أن لایکون یبلغ ما یحجّ به من مکّه فإن کان لایبلغ ما یحجّ به من مکّه فلیس علیک ضمان، وإن کان یبلغ ما یحجّ به من مکّه فأنت ضامن» ۱
عن أبی سعید، عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: سُئل عن رجلٍ أوصی بحجّه فجعلها وصیّه فی نسمه؟ فقال: «یغرمها وصیّه و یجعلها فی حجّه کما أوصی به؛ فإنّ الله تبارک وتعالی یقول: ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعدَ ما سَمِعَهُ فَاِنَّما اِثمُهُ عَلَی الَّذینَ یُبَدِّلونَه) ۲
اشاره: اگر کسی وصیت را تغییر داد گذشته از حرمت تکلیفی از جهت حکم وضعی ضامن است و باید غرامت آن را عهدهدار شود، زیرا تصرف در مال موصی به بدون اذن مالک او بوده و چنین تصرّفی عدوانی است و هر تصرّف عدوانی ضمانآور است.
۲- نهی از هرگونه تغییر
عن محمّد بن مسلم، قال: سألت أباعبدالله(علیهالسلام) عن رجل أوصی بماله فیسبیل الله؟ قال: «أعطه لمن أوصی له وإن کان یهودیّاً أو نصرانیّاً إنّ الله یقول: ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعدَ ما سَمِعَهُ فَاِنَّما اِثمُهُ عَلَی الَّذینَ یُبَدِّلونَه) ۳
عن الصادق(علیهالسلام) قال: «لو أن رجلاً أوصی إلیّ أن أضع فی یهودیّ أو نصرانیّ لوضعت فیهم إنّ الله یقول: ﴿فَمَن بَدَّلَهُ بَعدَ ما سَمِعَهُ فَاِنَّما اِثمُهُ عَلَی
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۳۴۹٫
^ ۲ – ـ همان، ص۳۵۰٫
^ ۳ – ـ همان، ص۳۴۵٫
۲۴۷
الَّذینَ یُبَدِّلونَه) ۱
عن الرّیّان بن شبیب قال: أوصت مارده لقوم نصاری فرّاشین بوصیّه فقال أصحابنا: اقسم هذا فی فقراء المؤمنین من أصحابک فسألت الرضا(علیهالسلام) فقلت: إنّ أُختی أوصت بوصیّه لقوم نصاری وأردت أن أصرف ذلک إلی قوم منصحابنا مسلمین؟ فقال: «إمض الوصیّه علی ما أوصت به. قال الله تبارک و تعالی: ﴿فَاِنَّما اِثمُهُ عَلَی الَّذینَ یُبَدِّلونَه) ۲
اشاره: وصیت درباره مسیحی تنگدست یا یهودی مستمندْ نافذ و عبادت است، زیرا آنان نیز در حکومت اسلامی نباید نیازمند باشند. وظیفه دولت اسلامی بهبودِ وضعیت معیشتی همهفقراست، هرچند مسلمان نباشند، چنان که امیرمؤمنان، حضرت علی(علیهالسلام) با دیدن پیرمرد نصرانی از کار افتادهای که گدایی میکرد فرمود: تا توانی داشت او را به کار گرفتید، حال که از کار افتاده از کمک به وی دریغ میدارید! از بیتالمال دولت اسلامی او را تأمین کنید: «استعملتموه حتّی إذا کبر و عجز منعتموه، أنفقوا علیه من بیتالمال» ۳
اهل بیت نبوّت(علیهمالسلام) گاه گرسنگی را بر خویش هموار میکردند و افطاری خود را به اسیر کافری میدادند که به اسارت سربازان اسلام درآمده بود ۴ : ﴿ویُطعِمونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکینًا ویَتیمًا واَسیرا) ۵
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۳۴۵٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۷، ص۱۶٫
^ ۳ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۶۶٫
^ ۴ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۹ ۱۰،ص ۶۱۱ ۶۱۲؛ تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۴۷۷۴۶۹٫
^ ۵ – ـ سوره انسان، آیه ۸٫
۲۴۸
بازدیدها: 0