إنّما حرّم عليكم الميتة والدّم ولحم الخنزير وما أهلّ به لغيرالله فمن اضطرّ غيرباغ ولاعادٍ فلا إثم عليه إنّ الله غفور رحيم(173)
گزيده تفسير
تنها مبدأ تحليل و تحريم اشيا خداي سبحان است، پس حرمت خبائث نيز همچون حليت طيّبات در گرو بيان وحي است، هر چند عقل قطعي كه حجت شرعي است نسبت به بعضي از آنها كافي است.
برخي محرمات كه تحريم آنها عمومي است، نه خصوصي و كيفري، در اين آيه شريفه مشخّص شده است. حصر در آيه كه محرمات را منحصر در قسمي خاص از مأكولات كرده، اضافي و نسبي است؛ نه مطلق و نفسي. تحريم اين اشيا همچون همه احكام خداوند همراه با مصالح و منافع مستور يا مشهور است.
مردار، از نجاسات و خوردن آن حرام است. هر حيواني كه تذكيه نشود نيز در حرام بودنْ حكم مردار را دارد و در حرمت خوردن بين مردار و «غير مذكّي» كه در جاهليّت آن را مردار نميشمردند فرقي نيست، جز غير مذكّايي كه از تحريم استثنا شده است.
613
خوردن خون، نه تزريق آن، حرام است و بين انواع خون، با اينكه در برخي احكام فقهي فرق است، در حرمت خوردن تفاوتي نيست. البته دم متخلف يعني خوني كه در اجزاي بدن مذبوح مانده باشد و در هنگام مصرف، مستهلك شود خوردنش جايز است.
خوك، از اعيان محرم است. بيان حرمت خصوص گوشت آن در آيه از آنروست كه منفعت غالب از خوك در گوشت آن است وگرنه همچون ميته همه اجزاي آن حرام است.
حيوان حلال گوشتي كه هنگام ذَبح آن نام غير خدا برده شود و «لغير الله» سربريده شود غير مذكّي و مصداق فسق است و در حرمت خوردن، حكم ميته را دارد.
در حال اضطرار و اكراه و اجبار، خوردن گوشتهاي حرام، حلال است. بر اين استثناي از تحريم، استثنايي ديگر وارد است كه اضطرار و وقوع در ناچاري نبايد بر اثر انحراف و در محدوده گناه باشد. دقيقتر از اين استثنا، استثناي خصوص «باغي» و «عادي» از مضطران است. بنا بر استثناي اخير، كسي كه بر امام خروج كرده، همچنين رهزن و مانند او، حتي در حال اضطرار كه بر اثر گرسنگي هراس هلاكت دارد، چنانچه براي حفظ جان خود از مردار يا حرام ديگر استفاده كند گناه كرده است، هر چند حفظ نفس تا آخرين مرحله قدرت، تكليف شرعي و شخصي اوست؛ يعني ترخيص فعل حرام براي او همراه با مسئوليت و استحقاق عقاب است.
در حال اضطرار، براي غير باغي و عادي، نه تنها خوردن مردار و مانند آن حرام نيست، بلكه نخوردن آن، به دليل وجوب حفظ نفس محترم، حرام
614
است، پس بر كسي كه طبق جريان عادي، نه براثر بغي و عدوان و عصيان، مضطرّ به خوردن حرام شده گناهي نيست؛ نه اينكه گناه هست و خدا آن را ميبخشد. خداي غفّار و رحمان، حرمت خوردن حرام را از چنين مضطرّي برداشته است و چيزي را كه خداوند كه تنها مصدر تشريع و قانونگذاري است حلال كرده باشد هيچ محذوري در ارتكاب آن نيست، زيرا آن حرام، حرمت ذاتي تكويني ندارد.
تفسير
مفردات
أُهلَّ: اِهلال، بلند كردن صدا را گويند و مقصود از آن در تلبيه نيز همين معناست. راز تعبير از ماه شب اول به «هلال» و از ديدن آن به «استهلال» نيز اين است كه بيننده هنگام ديدن آن با صداي بلند ميگويد: «هذا قمرٌ». «براعت استهلالي» كه در آغاز كتابهاست نيز از همين باب است، بر همين اساس، امينالاسلام طبرسي مانند شيخ طوسي ميگويد: اهلال در ذبيحه به معناي نام بردن كسي با صداي بلند در وقت ذَبْح است. مشركان بتها را نام ميبردند و مسلمانان نام خداي سبحان را بر زبان جاري ميكنند 1.
إثم: اِثمْ به معناي كندي و دنبال افتادن 2 و نيز نام افعالي است كه موجب كندي در تحصيل ثواب است 3.
اثم داراي مفهومي وسيع بوده و جامع همه گناهاني است كه انسان را از
^ 1 – ـ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 466؛ ر.ك: مفردات، ص 843، «ه ل ل».
^ 2 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج 1، ص 60 «ا ث م».
^ 3 – ـ مفردات، ص 63، «ا ث م».
615
رسيدن به كمال و ثواب باز ميدارد، و اگر گفته شده: «اثم» به معناي «ما تنفر منه النفس و لم يطمئن إليه القلب» يا «ما يستحق عليه الذم» است 1 ، بيان لازم معناي اصلي آن است، چون معمولاً چيزي كه انسان را از خير و ثواب بازميدارد، مورد تنفر نفس و استحقاق مذمت است.
غفور: بسياري گفتهاند: «غفر»، «غفران» و «مغفرت» به معناي ستر و تغطيه، يعني پوشاندن است 2. عنوان مِغْفَر به معناي كلاه خُود كه سر را ميپوشاند از همين جهت است.
برخي، معاني پوشش، گذشت و اصلاح را از لوازم معناي اصلي كه نابود كردن اثر است دانستهاند 3. كاربرد غفران و مغفرت بيشتر در محو آثار گناهان و معاصي است.
«غفور» از اسماي حسناي الهي است.
تناسب آيات
در آيه قبل آنچه خوردن آن مباح است به اجمال گذشت. آيه مورد بحث با بياني حصرآميز محرمات را تبيين ميكند تا غير آنها بر اصل اباحه باقي بماند 4 ، زيرا محرمات اندك است؛ اما چيزهاي حلال و طيب كه خداي متعالي همه آنها را بر بندگان مباح ساخته فراوان است 5 ، بنابراين چون در آيه قبل جواز
^ 1 – ـ التبيان، ج 1، ص 335.
^ 2 – ـ ر.ك: المصباح، ص 449؛ معجم مقاييس اللغه، ج 4، ص 385، «غ ف ر».
^ 3 – ـ التحقيق، ج 7، ص 241، «غ ف ر».
^ 4 – ـ تفسير غرائب القرآن، ج 1، ص 468.
^ 5 – ـ التفسير المنير، مج 1 ـ 2، ج 2، ص 78.
616
استفاده از اشيا به رزق طيب مقيد شد به امري ديگر نياز بود كه چيزهاي خبيث را بيان كند تا از آن اجتناب شود. خداوند سبحان در آيه مورد بحث با بيان صريحِ محرماتي كه مشركان آنها را تحليل و جز آنها را تحريم ميكردند حليت ديگر چيزها را كه به حدّ فراوان است تفهيم كرد تا اينكه مؤمنان بيشتر شكرگزاري كنند 1.
حاصل اينكه آيه مورد بحث استيناف بياني است، زيرا در پي اذن به اَكل طيبات، اين پرسش مطرح ميشود كه آن طيبات چيست؟ در اين استيناف با بيان محرمات كه ضد طيبات است، يعني از راه مضادّه مستفاد از حصر، طيبات شناخته ميشود. اين راه، به سبب اختصار پيموده شد، زيرا چنان كه اشاره شد محرمات اندك است 2.
با توجه به اينكه در آيه قبل فقط حلالِ طيْب روا دانسته شد حكمي كه از مفهوم آيه مورد بحث بر ميآيد ترخيص بعد از تضييق است. خداوند متعالي پس از امتنان بر مؤمنان به اباحه لذايذ، آنها را به امتنان به اين ترخيص مشرَّف ميكند 3 ، افزون بر اين، حصر و حكم مزبور، تعريض و رد بر مشركان است كه بسياري از طيبات را بر خويش حرام كردند و بعضي خبائث مانند مردار و خون را حلال ميشمردند 4.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ نظم الدرر، ج 1، ص 316.
^ 2 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج 2، ص 114.
^ 3 – ـ روح المعاني، ج 2، ص 65.
^ 4 – ـ تفسير التحرير و التنوير، ج 2، ص 114؛ روح المعاني، ج 2، ص 65.
617
طوايف آيات ناظر به برخي خوردنيهاي حرام
امر اباحي به اَكل در آيه قبل، زمينهاي براي بيان محرمات الهي در آيه مورد بحث است.
براساس مفاد اين آيه شريفه، بحث درباره محلّلات و محرمات الهي در دو مقام است: نخست بيان اموري كه خداي سبحان آنها را براي بشر مكلّف تحريم كرده است؛ كه مذكورِ از آنها در اين آيه، منحصر در چهار قسم است: ﴿اِنَّما حَرَّمَ عَلَيكُمُ المَيتَةَ والدَّمَ ولَحمَ الخِنزِيرِ وما اُهِلَّ بِهِ لِغَيرِ اللّه﴾. مقام دوم، بيان موارد استثناي از محرمات، يعني ذكر كساني است كه اين امور محرّم براي آنان حلال است: ﴿فَمَنِ اضطُرَّ غَيرَ باغٍ ولاعادٍ فَلاَاِثمَ عَلَيه﴾.
آيات ناظر به مقام اول، سه گروه است؛ گروه نخست، آياتي است كه دلالت ميكند خداي سبحان اشيايي را تحليل و اموري را تحريم كرده است. اين بخش از آيات، خود چند دسته است؛ نخست آياتي كه بر اصل حلّيتِ اشيا دلالت دارد؛ مانند ﴿ياَيُّهَا النّاسُ كُلوا مِمّا فِي الاَرضِ حَللًا طَيِّبا) 1 از اين بيان محدودتر در دلالت بر اصالةالحلّ، آيه ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا كُلوا مِن طَيِّبتِ ما رَزَقنكُم واشكُروا لِلّهِ اِن كُنتُم اِيّاهُ تَعبُدون) 2 و آيه شريفه ﴿فَكُلوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَللًاطَيِّبًا واشكُروا نِعمَتَ اللّهِ اِن كُنتُم اِيّاهُ تَعبُدون) 3 است. از امر ابتدايي به اكل در اين دو آيه بيش از اباحه استفاده نميشود؛ همچنانكه امر ﴿كُلوا﴾ در آيه شريفه ﴿وكُلوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَللاًطَيِّبا) 4 كه پس از نهي از
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 168.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 172.
^ 3 – ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 114.
^ 4 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 88.
618
تعدي آمده: ﴿ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتُحَرِّموا طَيِّبتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَكُم ولاتَعتَدوا) 1 به اين سبب كه وارد در مقام توهم حظر و منع است حكمي بيش از اباحه افاده نميكند و مقصود اين است كه منع و حرمتي در استفاده از طيبات نيست.
اين دسته از آيات دلالت دارد كه آنچه را خداي سبحان طيب و طاهر آفريده حلال است و چيزي تا وحي بر تحريم آن نرسد و حرمت آن روشن نشود حرام نيست.
دسته ديگر، آياتي است دالّ بر اينكه برخي حيوانات محرّملأكل هستند؛ مانند: ﴿حُرِّمَت عَلَيكُمُ المَيتَةُ والدَّمُ ولَحمُ الخِنزيرِ وما اُهِلَّ لِغَيرِ اللّهِ بِهِ والمُنخَنِقَةُ والمَوقوذَةُ والمُتَرَدِّيَةُ والنَّطيحَةُ وما اَكَلَ السَّبُعُ اِلاّما ذَكَّيتُم وما ذُبِحَ عَلَي النُّصُب) 2 اين آيه شريفه، بيان ﴿اِلاّما يُتلي عَلَيكُم﴾ است كه در دو آيه سابق بر آن آمده؛ آنجا كه فرمود: حيوانات و دامها مطلقاً براي شما حلالاند، مگر آنچه حرمت آن اعلام شود: ﴿اُحِلَّت لَكُم بَهيمَةُ الاَنعمِ اِلاّما يُتلي عَلَيكُم) 3 اين دسته آيات، بعضي امور را كه بر انسان حرام است مشخّص ميكند.
در قبال اين دسته آيات كه تحريم عمومي برخي امور را به صورت يك قانون بيان ميكند، آيات ديگري است كه تحريم خصوصي، به عنوان كيفر و عقوبت را بازگو ميكند؛ مانند اينكه در تحريمي كيفري، چيزهايي را بر خصوص
^ 1 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 87.
^ 2 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
^ 3 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 1.
619
بنيسرائيل حرام كرده است: ﴿وعَلَي الَّذينَ هادوا حَرَّمنا كُلَّ ذي ظُفُرٍ ومِنَ البَقَرِ والغَنَمِ حَرَّمنا عَلَيهِم شُحومَهُما اِلاّما حَمَلَت ظُهورُهُما اَوِ الحَوايا اَو مَا اختَلَطَ بِعَظمٍ ذلِكَ جَزَينهُم بِبَغيِهِم واِنّا لَصدِقون) 1
دسته سوم آياتي است كه بر حلّيت محرمات، در حال اضطرار دلالت دارد. چهارمين دسته از اين طايفه آيات، كه آن نيز به حال اضطرار نظر دارد، آياتي است كه با آوردن استثنايي بر استثناي وارد در دسته سوم، دلالت ميكند كه حلّيت مذكور در دسته پيشين براي هر مضطرّي نيست.
براساس تقسيمي كه در ابتداي بحث ارائه شد جايگاه اين دو دسته، مقامِ دوم از بحث است، چنانكه بحث مبسوط درباره آنها نيز در مقام دوم خواهد آمد. بيان اين دو دسته در شمار طايفهاي از آياتِ ناظر به مقام اول به لحاظ پيوند آنها با دستههاي پيشين و اشتمال آنها برگونهاي از حليّت و حرمت است.
آيه مورد بحث همچون آيه ﴿قُل لااَجِدُ في ما اوحِي اِلَي مُحَرَّمًا عَلي طاعِمٍ يَطعَمُهُ اِلاّاَن يَكونَ مَيتَةً اَو دَمًا مَسفوحًا اَو لَحمَ خِنزيرٍ فَاِنَّهُ رِجسٌ اَو فِسقًا اُهِلَّ لِغَيرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضطُرَّ غَيرَ بَاغٍ ولاعَادٍ فَاِنَّ رَبَّكَ غَفورٌ رَحيم) 2 و آيه ﴿اِنَّما حَرَّمَ عَلَيكُمُ المَيتَةَ والدَّمَ ولَحمَ الخِنزيرِ وما اُهِلَّ لِغَيرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضطُرَّ غَيرَ باغٍ
^ 1 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 146.
^ 2 – ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 145. تعبير ﴿يطعمه﴾ كه در پي كلمهٴ ﴿طاعم﴾ آمده، همچون عبارت ﴿يطير بجناحيه﴾ كه در آيهٴ 38 همين سوره به دنبال كلمهٴ ﴿طٰئر﴾ آمده، وصفي تأكيدي است؛ نه مُخرِج، زيرا همان،گونه كه طائر همان است كه با دو بال پرواز ميكند، ﴿طاعم﴾ نيز همان است كه «يطعم»؛ نه اينكه دو قسم داته باشد: طاعمي كه «يطعم» و طاعمي كه «لا يطعم».
620
بازدیدها: 346