تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هشتم، سوره بقره، آیه۱۶۱و۱۶۲

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هشتم، سوره بقره، آیه۱۶۱و۱۶۲

کسانی که کافر شدند و همچنان بر کفر ماندند تا کافرانه مردند مورد لعن خداوند و لعنت فرشتگان و همه مردم‌اند. استمرار لعنت و استقرار آن بر چنین کافرانی براثر تداوم کفر آنهاست، زیرا با سوء اختیار خود کفر را برگزیده‌اند و لجوجانه بر آن اصرار ورزیده و تا زمان مرگ توبه نکرده‌اند. این‌گروه تبهکار جاودانه در لعنت فرو رفته‌اند، به طوری که نه عذاب از آنها تخفیف داده و سبک می‌شود و نه مورد مهلت واقع خواهند شد.

اِنَّ الَّذینَ کَفَروا وماتوا وهُم کُفّارٌ اُولئِکَ عَلَیهِم لَعنَهُ اللّهِ والمَلئِکَهِ والنّاسِ اَجمَعین (۱۶۱) خلِدینَ فیها لایُخَفَّفُ عَنهُمُ العَذابُ و لا هُم ‏یُنظَرون (۱۶۲)

گزیده تفسیر
کسانی که کافر شدند و همچنان بر کفر ماندند تا کافرانه مردند مورد لعن خداوند و لعنت فرشتگان و همه مردم‌اند. استمرار لعنت و استقرار آن بر چنین کافرانی براثر تداوم کفر آنهاست، زیرا با سوء اختیار خود کفر را برگزیده‌اند و لجوجانه بر آن اصرار ورزیده و تا زمان مرگ توبه نکرده‌اند. این‌گروه تبهکار جاودانه در لعنت فرو رفته‌اند، به طوری که نه عذاب از آنها تخفیف داده و سبک می‌شود و نه مورد مهلت واقع خواهند شد.
لعن الهی صفت فعل او و عذاب آتش مصداق آن است، و چون لعن خدای سبحان و لعن لاعنانْ دائمی است، ملعون دائماً در قهر الهی می‌سوزد، پس کسی که ملعون دائمی خداست هم اکنون نیز در حال سوختن در آتش است، هرچند بر اثر بیهوشی و سُکر دنیا آن را ادراک نمی‌کند.
برای این گروه که در آتش مخلّدند هیچ گونه تخفیفی، نه از درون و نه از بیرون، و هیچ عامل تخفیفی، نه روانی و نه غیر آن وجود ندارد؛ همچنین آنان
۸۰

مهلت داده نمی‌شوند تا به راه رهایی از عذاب بیندیشند، زیرا در آنجا در کنار سوختن جسم، دستگاه اندیشه و فکر آنان هم با عذاب روحی می‌سوزد، از این‏رو جای اِنظار و امهال نیست، چنان که برای رهایی راهی نیست.

تفسیر
مفردات
کفروا: «کفر» در لغت به معنای پوشاندن است. به کسی که زره خود را با جامه بپوشاند می‌گویند: «قد کفر درعه» ۱ وصف شب و کشاورز به «کافر» از آن روست که شب اشخاص را و کشاورز بذر را در دل خاک می‌پوشاند: ﴿اَعجَبَ الکُفّارَ نَباتُهُ) ۲ و «کفّاره» چیزی است که گناه را می‌پوشاند: ﴿ذلِکَ کَفّرَهُ اَیمنِکُم اِذا حَلَفتُم) ۳
کفر نعمت و کفران آن، به معنای پوشاندن نعمت و نگزاردن شکر آن است: ﴿فَلا کُفرانَ لِسَعیِهِ) ۴ زیرا کفران نعمت مقتضی و زمینه‌ساز انکار آن است. کفر در جحود و انکار نیز به کار می‌رود: ﴿ولاتَکونوا اَوّلَ کافِرٍ بِهِ) ۵ چنان‌که گاه از «تبرّی» به کفر تعبیر می‌شود: ﴿ثُمَّ یَومَ القِیمَهِ یَکفُرُ بَعضُکُم بِبَعضٍ) ۶
^ ۱ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج ۵، ص ۱۹۱، «ک ف ر».
^ ۲ – ـ سورهٴ حدید، آیهٴ ۲۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۸۹٫
^ ۴ – ـ مفردات، ص ۷۱۷، «ک ف ر».
^ ۵ – ـ سورهٴ انبیاء، آیهٴ ۹۴٫
^ ۶ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۴۱٫
^ ۷ – ـ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ ۲۵٫

۸۱

واژه «کافر» اگر به طور مطلق و بدون ذکر متعلَّق به کار رود، مقصود از آن منکر یگانگی خدای سبحان، نبوت یا شریعت، یا انکار هر سه است ۱٫برخی اهل تحقیق گفته‌اند: «کفر» در اصل به معنای «ردّ و اعتنا نکردن» است و «تبرّی» و «محو» و «تغطیه» از آثار معنای اصلی آن است، و «ردّ» دارای مراتب و درکات یا درجاتی است که شدت و ضعف آن هم به لحاظ نفس ردّ و هم به جهت خصوصیات مردود و اختلاف مراتب آن است ۲٫خالدین: «خلود» به معنای دوام و بقاست و خلود هر چیزی با موضوع و ظرف آن چیز متناسب است. خلود و اِخلاد در دنیا که دار فنا و نیستی است، طول عمر و دلبستگی شدید به دنیاست: ﴿وتَتَّخِذونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُم تَخلُدون) ۳ ﴿ولکِنَّهُ اَخلَدَ اِلَی الاَرضِ واتَّبَعَ هَوهُ) ۴ و خلود در آخرت که دار بقا و قرار است، جاودانگی است ۵ : ﴿خلِدینَ فیها مادامَتِ السَّموتُ والاَرضُ) ۶ فخر رازی در ذیل آیه مورد بحث، خلود را بر مبنای قوم خود، یعنی اشاعره، مکث طویل دانسته، چنان که آن را بر مبنای معتزله مکث دائم خوانده است ۷٫لایُخَفَّفُ: «خِفّت» به معنای سبکی است، اعم از سبکی محسوس و در موضوعات مادی یا سبکی معقول و در امور معنوی؛ در مقابل ثقلت که به

^ ۱ – ـ مفردات، ص ۷۱۴ ـ ۷۱۵، «ک ف ر».
^ ۲ – ـ التحقیق، ج ۱۰، ص ۷۹، «ک ف ر».
^ ۳ – ـ سورهٴ شعراء، آیهٴ ۱۲۹٫
^ ۴ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۷۶٫
^ ۵ – ـ التحقیق، ج ۳، ص ۹۸، «خ ل د».
^ ۶ – ـ سورهٴ هود، آیات ۱۰۷ ـ ۱۰۸٫
^ ۷ – ـ التفسیر الکبیر، مج ۲، ج ۴، ص ۱۸۵٫

۸۲

معنای سنگینی است ۱٫
الْعَذابُ: «عذاب» از ریشه «عَذْب» و عذب به معنای گوارا و ملایم با طبع است و چون صیغه تفعیل مانند اِفعال گاهی به معنای ازاله است، پس تعذیب به معنای ازاله عذب و گوارایی می‌آید و عذاب چیزی است که موجب ازاله شیرینی و از بین‏رفتن گوارایی زندگی می‌شود ۲٫
برخلاف نظر ابن‏فارس که می‌گوید: برای کاربردهای متعدد «عَذْب» معنای واحدی نمی‌توان یافت ۳، برخی اهل تحقیق می‌گویند: عَذْب در همه‏جا به معنای ملایم با طبع و مطابق با مقتضای حال است؛ مانند آب که ملایم با طبع تشنه است. عذاب نیز عقوبتی است ملایم با طبع متمرّد، متنمّر و طاغی گنهکار که خصوصیات آن، از قبیل شدت، دردناکی، ماندگاری، خوارکنندگی و…، از اوصافی که نوعاً بعد از آن ذکر می‌شود، مانند شدید، ألیم، مقیم، مهین و…، فهمیده می‌شود ۴٫
یُنْظَرُونَ: «نظر» به معنای نگاه با تعمق و تحقیق است؛ خواه با بصر باشد یا بصیرت ۵٫ در معنای این ریشه، تأمل و تدبر ۶ همراه با جست‌وجوگری و چاره‌اندیشی ۷ نهفته است، چنان که نظر به معنای انتظار از همین منبع لغوی است. اکثر مفسران برآن‌اند که ﴿یُنْظَرونَ﴾ درآیه مورد بحث، فعل مجهول از
^ ۱ – ـ التحقیق، ج ۳، ص ۹۴، «خ ف ف».
^ ۲ – ـ ر. ک: المصباح، ص ۳۹۸؛ مفردات، ص ۵۵۴، «ع ذ ب».
^ ۳ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج ۴، ص ۲۵۹، «ع ذ ب».
^ ۴ – ـ ر. ک: التحقیق، ج ۸، ص ۶۷ ـ ۶۸، «ع ذ ب».
^ ۵ – ـ همان، ج ۱۲، ص ۱۶۶، «ن ظ ر».
^ ۶ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج ۵، ص ۴۴۴؛ ص ۸۱۳، «ن ظ ر».
^ ۷ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۴۴٫

۸۳

باب اِفعال است؛ یعنی مضارع مجهول از اِنظار است؛ نه از نظر، و «اِنظار» به معنای شخص را «ناظر» و «ذونظر» قرار دادن است، تا با تأمل و جست‌وجوگری چاره‌ای بیندیشد و خود را نجات دهد ۱، بنابراین، ﴿ولاهُم‏یُنظَرون﴾ یعنی آنان «مُنظَر» نیستند؛ نه اینکه «منظور» نیستند. مؤید این نکته آن است که قبل از این کلمه، مسئله خلود در لعنت و عدم تخفیف در عذاب ذکر شده و این با «اِنظار» مناسب‌تر است.«اِمهال» و «تأخیر» که برخی آن را معنای «اِنظار» دانسته‌اند ۲، از آثار اِنظار است؛ نه معنا و موضوع له آن ۳٫ «اِمهال» را از آن رو «اِنظار» می‌گویند که به شخص مهلت داده می‌شود تا برای رهیدن و نجات از مشکل، نظر کند و بیندیشد؛ مانند اینکه به انسان مدیونْ «نَظِره» و مهلت می‌دهند تا بیندیشد چگونه خویش را از دَیْن برهاند: ﴿واِن کانَ ذو عُسرَهٍ فَنَظِرَهٌ اِلی مَیسَرَهٍ) ۴ بنابراین، اِنظار یعنی فرصت دادن برای تأمل و نظریه‌دادن؛ نه نگاه کردن با چشم و «تحدیق الباصره نحو المرئیّ»، پس اگر کسی را مدتی رهاکنند و او در این مدت نیندیشد، این را «اِنظار» نمی‌گویند، گرچه شأنیّت آن را دارد.تناسب آیاتآیات مورد بحث، کلامی مستأنف است ۵٫ درباره مناسبت و پیوند آنها با آیهٴ

^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۴۴٫
^ ۲ – ـ ر. ک: المصباح، ج ۱ ـ ۲، ص ۶۱۲، «ن ظ ر».
^ ۳ – ـ التحقیق، ج ۱۲، ص ۱۶۸، «ن ظ ر».
^ ۴ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۸۰٫
^ ۵ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج ۲، ص ۷۱٫
۸۴

قبل وجوهی گوناگون بیان شده است که برخی از آنها با تتمیم تناسب دارد؛ نه با استیناف؛ مانند:
۱- این آیات، ادامه آیه قبل است، زیرا حکمی را که به گروهی خاص منحصر و منوط شده تعمیم می‌دهد؛ جمله ﴿الَّذینَ کَفَروا﴾ عام است و کتمان‏کنندگان و غیر آنان را شامل می‌شود ۱٫
۲- منظور از ﴿الَّذینَ کَفَروا﴾ در اینجا، خصوص کتمان‌کنندگانی است که بدون توبه مرده‌اند؛ آیه قبل، ملعون‏بودن آنان در حال حیات را ذکر کرد و این آیه ملعون بودن آنها پس از مرگ را بیان می‌کند ۲٫
۳- این آیه گروهی دیگر را ذکر می‌کند که همچون گروه پیش‌گفته، یعنی عالمان یهودی و نصرانی کتمان‌کننده حق، مستحق لعنت هستند. گروه مذکور در این آیه، مشرکان‌اند ۳٫
۴- این آیه با ذکر اصرارکنندگان بر کتمان، از کتمان آنان به کفر تعبیر می‌کند تا عبارتِ آیه، هر کفری را شامل شود ۴ ، پس کسی که بر این گناه اصرار ورزد تا بمیرد در زمره کسانی است که به خدا و رسول او کافر شده و در حال کفر مرده‌اند، ازاین‏رو مستحق لعنت‌اند ۵٫ طبق این بیان، از ﴿الَّذینَ کَفَروا﴾ همان کتمان‌کنندگان اراده شده و این جمله مستأنفه، عدیل جمله پس از «إلا» در آیه قبل است و بدان سبب بر آن عطف نشده تا به کمال تباین بین این دو
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج ۲، ج ۴، ص ۱۸۴٫
^ ۲ – ـ الکّشاف، ج ۱، ص ۲۰۹٫
^ ۳ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج ۲، ص ۷۱٫
^ ۴ – ـ نظم الدرر، ج ۱، ض ۲۹۰٫
^ ۵ – ـ التفسیر المنیر، ج ۲، ص ۵۲٫
۸۵

گروه، یعنی اصرارکنندگان بر کتمان و کتمان‌کنندگان تائب، اشاره کرده و بقای لعن در ماورای استثنا را ثابت کند و بر دوام و استمرار لعن بر غیر تائبان تأکید ورزد ۱٫۵٫ از دو آیه مورد بحث، آیه نخست لعنت‌کنندگان بر کاتمان حق و شرط استحقاق لعن ابدی را بیان می‌کند ۲٫ این لعن بر عذاب دلالت دارد، به این جهت در آیه دوم به لازم لعن دائمی و ابدی، که خلود در دوزخ است تصریح می‌کند ۳٫۶٫ فصل و مقطع کنونی با اوامر مستقیم و غیرمستقیم خود، به تدریج ساختار امت اسلامی را که پیش از این وجود مستقل و متمایز آن استکمال یافت و همچنین شخصیت انسان مسلمان را بنا می‌نهد. این مقطع به استعانت از صبر و نماز، زنده دانستن شهیدان، گفتن استرجاع به هنگام مصیبت، سعی بین صفا و مروه، کتمان نکردن چیزی را که خداوند فرستاده ودر پایان با جمله‌ای تقریری و خبری به اجنتاب از کفر فرمان می‌دهد ۴٫٭ ٭ ٭کتمان اصول و فروعآیات مورد بحث، بیان‌کننده اصلی جامع است و گرچه در آنها سخنی از کتمان

^ ۱ – ـ روح‌المعانی، ج ۲، ص ۴۲٫
^ ۲ – ـ تفسیر المنار، ج ۲، ص ۵۳٫
^ ۳ – ـ نظم‌الدرر، ج ۱، ص ۲۹۱؛ تفسیر التحریر و التنویر، ج ۲، ص ۷۲؛ تفسیر المنار، ج ۲، ص ۵۳٫
^ ۴ – ـ الأساس فی التفسیر، ج ۱، ص ۳۴۳٫

۸۶

و اصرار بر آن به میان نیامده؛ ولی به قرینه تقابل، شمول آن نسبت به مقام، یعنی کتمان‌کنندگان حق قطعی است.
توضیح اینکه کتمان‏کنندگان در برابر تکلیفی که در آیه قبل بیان شد، دو دسته‌اند: ۱-کسانی که از کتمانِ مزبور توبه کرده، آنچه را فاسد کرده یا مکتوم داشته‌اند اصلاح و بیان می‌کنند. ۲-کسانی که همچنان بر کفر و کتمان خود اصرار می‌ورزند. آیه قبل درباره گروه نخست بود و گروه دوم مصداق بارز و مندرج تحت عموم آیه مورد بحث‌اند که به عنوان یک اصلِ جامع، هم درباره کسانی که گرفتار کتمان شده و هم درباره آلودگان به معاصی دیگر، مطرح است. کسانی که کفر ورزیدند و به توبه موفق نشدند و با کفر مردند، با دیگر کافران حکمی مشترک دارند که هیچ راهی برای رحمت آنها نیست، سراسر جهان برای آنان جهنم است و همگان از خدای سبحان برای آنها طلب عذاب می‌کنند: ﴿اِنَّ الَّذینَ کَفَروا وماتوا وهُم کُفّارٌ اُولئِکَ عَلَیهِم لَعنَهُ اللّهِ والمَلئِکَهِ والنّاسِ اَجمَعین﴾.
کتمان در مسائل جزئی و فرعی، به اعتقاد قلبی آسیب نمی‌رساند؛ ولی کتمان در مسائل اصولی زیانبار بوده و به کفر منتهی می‌شود؛ یعنی اگر کسی اصلی از اصول دین را کتمان کند، کتمان او در حدّ انکار، و موجب کفر است؛ مانند آنچه احبار و رهبان اهلِ کتاب کردند و شمول آیه نسبت به آنها حتمی است و آنان مصداقِ کامل آیه هستند. هرچند موردِ آیه، مقیِّد و مخصص اطلاق یا عموم آن نیست؛ لیکن به سیاق آیه ظهور می‌دهد، بنابراین اگر کسی انکار یا کتمان‌کننده اصلی از اصول دین بود که به منزله انکار آن اصل است، و بدون توبه از دنیا رفت، با حال کفر مرده و در عذاب معاد مخلّد است.
۸۷

لعن کافران به یکدیگر
لعن خداوند در قرآن کریم به صورتهای گونه‌گون ارائه شده است؛ گاهی در لباس فعل و زمانی در جامه اسم. فعل نیز گاهی به صیغه ماضی و زمانی به صیغه مضارع و اسم نیز گاهی به صیغه لَعْن و زمانی به صیغه لعنت و از طرف دیگر لعن خداوند گاهی با لعن لاعنان دیگر همراه است و زمانی بدون آن. هرچند لعن خداوند به تنهایی کافی است؛ ولی برای تأکید و نیز دستور دیگران به لعنْ نامی از دیگر لاعنان به میان می‌آید. در صورت طرح لعن دیگر لاعنان گاهی با تکرار فعل لعن و زمانی بدون تکرار کلمه لعنت ارائه می‌شود. این اختلاف گاهی برای تفنّن در تعبیر و زمانی که غالباً نیز چنین است همراه با نکات ویژه‌ای است که مقتضی تکرار یا عدم آن است. برای پرهیز از اطاله کلام از نقل آیاتی که حاوی مطالب مزبور است صرف نظر می‌شود.
براساس آیه شریفه مورد بحث، همه انسانها حتی کافران، کسی را که با حال کفر بمیرد، خواه کفر او بر اثر انکار باشد یا کتمانِ اصول، لعن می‌کنند، زیرا خدای سبحان کسی را استثنا نکرده است: ﴿اُولئِکَ عَلَیهِم لَعنَهُ اللّهِ والمَلئِکَهِ والنّاسِ اَجمَعین﴾.
لعن خدای سبحان، همچنین لعن لاعنان، یعنی مؤمنان و فرشتگانِ قهر، که مجاری غضب خدا هستند و در آیات گذشته نیز بدان تصریح شد، اجمالاً روشن است. درباره چگونگی لعن کافران نسبت به یکدیگر باید توجه داشت که سخن تنها در لعن دنیایی آنها نیست؛ کسانی که در طریق سوء قرار گرفته و حقایق دینی را کتمان کرده‌اند یا به کفر مبتلا شده و به توبه موفق نشده و در حالِ کفر مرده‌اند، هم ملعون دنیا هستند و هم ملعون آخرت‌. گواه ملعونِ
۸۸

دنیابودن آنان این کلام الهی است که می‌فرماید: ﴿اُولئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ ویَلعَنُهُمُ اللعِنون) ۱ زیرا این آیه شریفه مطلق است و به یقینْ دنیا را شامل می‌شود. آیه مورد بحث نیز که فرمود: ﴿ماتوا وهُم کفّار…﴾ ناظربه لعن پس از مرگ است.لعن در دنیا و آخرت درباره عده‌ای به صراحت بیان شده است: ﴿لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنیا والاءاخِرَهِ) ۲ لیکن در آیه مورد بحث به «فی الدنیا والآخره» تصریح نشده، بلکه خدای سبحان لعن در دنیا را در دو آیه پیش از این، به اطلاق یا به خصوص، بیان کرده و راجع به آخرت در آیه مورد بحث چنین فرمود: ﴿ اِنَّ الَّذینَ کَفَروا وماتوا وهُم کُفّارٌ اُولئِکَ عَلَیهِم لَعنَهُ اللّهِ والمَلئِکَهِ والنّاسِ اَجمَعین﴾.کافران اگر در دنیا یکدیگر را لعن نکردند، به یقین در آخرت همدیگر را لعن می‌کنند، چنان که خدای سبحان درباره آنان می‌فرماید: هر گروهی آنگاه که وارد آتش جهنم شد، همتای خود را لعن می‌کند: ﴿کُلَّما دَخَلَت اُمَّهٌ لَعَنَت اُختَها) ۳ قرآن کریم در آیه‌ای دیگر از لعن کافران نسبت به یکدیگر در قیامت این‏گونه گزارش می‌دهد: ﴿وقالَ اِنَّمَا اتَّخَذتُم مِن دونِ اللّهِ اَوثنًا مَوَدَّهَ بَینِکُم فِی‏الحَیوهِ الدُّنیا ثُمَّ یَومَ القِیمَهِ یَکفُرُ بَعضُکُم بِبَعضٍ ویَلعَنُ بَعضُکُم بَعضًا) ۴لعن و نفرین، همچون دعای خیر، از سنخ انشاست و اگر خدای سبحان

^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۵۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ احزاب، آیهٴ ۵۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۳۸٫ «اُخت» در این آیه به معنای «مثل» است؛ نه خواهر، چنان که در کتابهای ادبی، «أخوتها» در تعبیری همچون «باب کان و أخوتها» به معنای «أمثالها» است.
^ ۴ – ـ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ ۲۵٫
۸۹

به لاعنان اجازه دعای له یا نفرین و دعای علیه داد دعا یا نفرین آنها مستجاب است. البته ممکن است دعای برخی افراد درباره خودشان مستجاب نباشد؛ ولی درباره دیگران به اجابت برسد. لعن مؤمنان نسبت به تبهکاران نفرین است؛ یعنی خدایا! آنان را از رحمت خود دور کن؛ امّا لعن کافران نسبت به یکدیگر، برای آنها تأثیر روانی دارد و تبری برخی از آنان از برخی دیگر، برای خود آنها خذلان و عذابی درونی است.
تذکّر: ۱٫ هر کسی، اعم از مؤمن و کافر، ظالم و مبطل را لعن می‌کند و کافرْ مصداقِ مسلّم آن است، پس کافر مورد لعن همگان خواهد بود. طبری لعن جمیع مردم را به همین وجهْ صائب دانسته است ۱٫
در توجیه لعن جمیع مردم وجوهی گفته شده؛ مانند: أ. تغلیب؛ یعنی منظور از جمیع، اکثر است؛ نه همه مردم. ب. کافرْ ظالم است و همگان ظالم را لعن می‌کنند. ج. در قیامت کافر مورد لعن همگی است. د. اگر منظور استحقاق لعن باشد کافر مستحق لعن همگان است، هرچند برخی او را در دنیا بالفعل لعن نکنند.
۲٫ بنابر تخصیص و اخراج برخی افراد از عموم آیه مورد بحث معلوم می‌شود که تأکید بلیغ، مانند ﴿…اَجمَعین﴾ مانع تخصیص نخواهد بود.
۳٫ برخی، از لعن کافر مُعیّن خودداری می‌کنند، شاید پایان کار او به توبه ختم شود و اگر انسان کامل معصوم، مانند رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کافر معیّنی را لعن فرمود می‌تواند به‌استناد علم غیب آن‌حضرت به‌پایان وضع آن کافر ملعون باشد.
^ ۱ – ـ جامع البیان، ج ۲، ص ۳۵٫
۹۰

خلود در لعنت
کسانی که همچون کتمان‏کننده حق، بی‌توبه و با حال کفر از دنیا بروند، در لعنتْ مخلدند: ﴿خلِدینَ فیها﴾. در آیات گذشته سخن از آتش نبود تا گفته شود ضمیر «فیها» به «نار» برمی‌گردد، بلکه آنچه در این آیات مطرح شده و به ضمیر مزبور نزدیک است «لعنت» است. این نکته مؤید آن است که لعنت، صفت فعل الهی است و از فعل خارجی خدای سبحان انتزاع می‌شود و صرف لعنت لفظی نیست، زیرا در دوزخ کسی نیست که دائماً لعنت لفظی داشته باشد.
لعنت خدای سبحان، صفت فعل اوست و از آن انتزاع می‌شود. قهر خداوند و دوری از رحمت، همان لعن الهی است و عذاب خارجی و آتش، مصداق این لعن است، چنان که بهشت مصداق رحمت است، بنابراین معنای لعن خدای سبحان این است که آنان را در آتش می‌افکند و لعن لاعنان نیز درخواست چنین کیفری از خداوند برای آنهاست. اگر ملعون‏بودن گروه یادشده دائمی است لعن لاعنان نیز همیشگی است، پس مجاری قهر خداوند پیوسته بر آنها غضب روا داشته و این‌گونه افراد همواره در همان قهر می‌سوزند: ﴿اُولئِکَ عَلَیهِم لَعنَهُ اللّهِ والمَلئِکَهِ والنّاسِ اَجمَعین ٭ خلِدینَ فیها لایُخَفَّفُ عَنهُمُ العَذابُ﴾.
تذکّر: در آیه قبل از استمرار تجدّدی لعن که از فعل مضارع استفاده می‌شد سخن به میان آمده و در آیه کنونی از استقرار ثبوتی آن که مفاد جمله اسمیه است سخن به میان آمده است.
۹۱

سبک نشدن عذاب مخلّدان
عذاب الهی از کسانی که در لعنت و آتشِ دوزخ مخلّد هستند سلب نمی‌شود و تخفیف نمی‌پذیرد؛ بدین‏گونه که در نوسان باشد، گاهی زیاد و گاه کم و سبک شود و زمانی هیچ نباشد: ﴿خلِدینَ فیها لایُخَفَّفُ عَنهُمُ العَذابُ﴾، زیرا آنها در دنیا یکسره کفر می‌ورزیدند و کفر آنان نیز کم نمی‌شد و هرگاه اندکی فروکش می‌کرد دوباره مشتعل می‌شد و طغیان می‌کرد. با اینکه بیّنات و هدایت الهی برایشان آمد هوسمدارانه هلاکت را بر حیات ترجیح دادند: ﴿لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَه) ۱ و از این رو عاملی برای تخفیف عذابشان نیست.
خدای سبحان درباره عده‌ای دیگر از کافران فرمود: هرگاه آتش جهنم رو به نقصان نهاده و بخواهد برای آنها افسرده و خاموش شود ما فوراً آن را مشتعل می‌کنیم: ﴿کُلَّما خَبَت زِدنهُم سَعیرا) ۲ و هر وقت پوست بدن آنان بریان گردد پوست تازه می‌رویانیم تا عذاب را به خوبی بچشند: ﴿کُلَّما نَضِجَت جُلودُهُم بَدَّلنهُم جُلودًا غَیرَها) ۳ در سخنان حضرت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) نیز آمده است که هرگاه فرشته موکّل دوزخ خشمگین شود، شعله آن برافروخته‌تر می‌گردد: «أعلمتم أنّ مالکاً إذا غضب علی النّار، حَطم بعضها بعضاً لغضبه وإذا زجرها توثّبت بین أبوابها جزعاً من زجرته» ۴ هماان‌گونه که در دنیا هرگاه فرد تبهکار، اندک گرایشی به دین پیدا می‌کرد و می‌خواست توبه کند و می‌رفت تا آتش گناه او افسرده گردد، دوستان ناباب او را فریب داده و آن آتش را شعله‌ور می‌کردند
^ ۱ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۴۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اِسراء، آیهٴ ۹۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۵۶٫
^ ۴ – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۱۸۳، بند ۱۷٫

۹۲

و او نیز در کمال اختیار خود به افزایش شعله دامن می‌زد، در قیامت نیز که ظرف ظهور حقایق است، هرگاه آتش جهنم برای او رو به خاموشی و فسردگی می‌گذارد خداوند آن را برمی‌افروزد.
در قیامت برای کافران عنود هیچ‌گونه تخفیفی از درون و بیرون، و هیچ عامل تخفیفی، روانی و غیر روانی وجود ندارد: ﴿لایُخَفَّفُ عَنهُمُ العَذابُ﴾؛ نه آتش جهنم، خفیف و سبک می‌شود و نه عذاب روانی و درونی آنها تخفیف می‌یابد، به اینکه شعله‌های درون که انسان را می‌سوزاند کم شود؛ مثلاً از نظر روانی، اعتذارْ مقداری شخص بزهکار را سبک می‌کند؛ لیکن در قیامت به انسان تبهکار اجازه اعتذار و مهلت عذرخواهی داده نمی‌شود تا حداقل از این جهت احساس آرامش کند: ﴿ولایُؤذَنُ لَهُم فَیَعتَذِرون ) ۱
گرفتاران در آتش به نگهبانان جهنّم می‌گویند: از خدای خویش بخواهید یک روز به ما تخفیف دهد: ﴿وقالَ الَّذینَ فِی النّارِ لِخَزَنَهِ جَهَنَّمَ ادعوا رَبّ‏کُم یُخَفِّف عَنّا یَومًا مِنَ العَذاب) ۲ اما این خواسته آنان پذیرفته نمی‌شود: ﴿وما دُعؤُا الکفِرینَ اِلاّفی ضَلل) ۳ و به تعبیر ابوالفتوح رازی: نه ایشان (از دوزخ) به در آیند و نه عذاب برایشان به سر آید ۴٫

مهلت ندادن به مخلدان در آتش
افزون بر عذاب پیشین، عذاب دیگر برای مخلّدان در دوزخ این است که خدای
^ ۱ – ـ سورهٴ مرسلات، آیهٴ ۳۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ غافر، آیهٴ ۴۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ غافر، آیهٴ ۵۰٫
^ ۴ – ـ روض‌ الجِنان، ج ۲، ص ۲۶۳٫
۹۳

سبحان به آنان برای یافتن راه رهایی مهلت اندیشیدن نیز نمی‌دهد:﴿…ولاهُم یُنظَرون﴾.
راز اینکه به این افراد فرصت نظر و اندیشیدن داده نمی‌شود آن است که اولاً همه مهلتهای لازم در دنیا به آنها داده شد و در آخرت برای رهایی آنها راهی نیست. ثانیاً در آنجا افزون بر آتش بیرونی: ﴿کُلَّما نَضِجَت جُلودُهُم بَدَّلنهُم جُلودًا غَیرَها) ۱ آتشی درونی نیز هست: ﴿نارُ اللّهِ الموقَدَه ٭ اَلَّتی تَطَّلِعُ عَلَی‏الاَف‏ءِدَه) ۲ یعنی در کنار سوختن جسم، دستگاه اندیشه و فکر یعنی فؤاد و دل آنان نیز که محور اندیشه نظر و انگیزه عمل است گرفتار اشتعال روحی است. چنین محوری هرگز فرصت فکر و نظر یا عزم و اراده نخواهد داشت، بنابراین، چون قلب آنان که باید بیندیشد در حال سوختن است و در نتیجه فرصت فکرکردن ندارند، جای «اِنظار» نیست، چنان که در دنیا انسانِ مرعوب و محزون و سراسیمه‌ای که غم و اندوه سراسر وجود او را گرفته، از آن رو که دستگاه اندیشه و فکر او گرفتار حزن است قدرت تفکر ندارد، برخلاف کسی که مثلاً به پادرد یا درد دیگری مبتلاست، زیرا هرچند احساس ناملایم و تحمل درد مقداری از فکر را به خود اختصاص می‌دهد، شخص دردمند می‌تواند برای چگونگی درمان درد خود بیندیشد.
عدم تخفیف عذاب و عدم اِنظار و امهال دوزخیان در آیات دیگری نیز مطرح است، مانند: ﴿اُولئِکَ جَزاؤُهُم اَنَّ عَلَیهِم لَعنَهَ اللّهِ والمَلئِکَهِ والنّاسِ اَجمَعین ٭ خلِدینَ فیها لایُخَفَّفُ عَنهُمُ العَذابُ ولاهُم یُنظَرون) ۳ ﴿ویَومَ
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۵۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ هُمَزه، آیات ۶ ـ ۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ آل عمران، آیات ۸۷ ـ ۸۸٫

۹۴

نَبعَثُ مِن کُلِّ اُمَّهٍ شَهیدًا ثُمَّ لایُؤذَنُ لِلَّذینَ کَفَروا ولاهُم یُستَعتَبون ٭ واِذا رَءَا الَّذینَ ظَلَمُوا العَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنهُم ولاهُم یُنظَرون) ۱ ﴿اُولئِکَ الَّذینَ اشتَرَوُا الحَیوهَ الدُّنیا بِالاءاخِرَهِ فَلا یُخَفَّفُ عَنهُمُ العَذابُ ولاهُم یُنصَرون)۲
در پایان دستور خدای سبحان به پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) درباره احتجاج با بت‏پرستان نیز به نفی انظار اشاره شده و چنین آمده است که به آنها بگو: شما نقشه‌ها و کیدهایتان را جمع کنید و مرا مهلت ندهید: ﴿قُلِ ادعوا شُرَکاءَکُم ثُمَّ کیدونِ فَلا تُنظِرون) ۳ همچنین در آیه شریفه دیگری که مربوط به دنیاست، در پاسخ بهانه مشرکان که چرا فرشته بر ما نازل نمی‌شود، می‌فرماید: اگر فرشته نازل شود به آنان مهلت داده نمی‌شود: ﴿وقالوا لَولا اُنزِلَ عَلَیهِ مَلَکٌ ولَو اَنزَلنا مَلَکًا لَقُضِی الاَمرُ ثُمَّ لایُنظَرون) ۴ زیرا این فرشته برای عذاب می‌آید و آنگاه که عذاب قطعی شد به حیات اینان خاتمه داده می‌شود و برای اِنظار و اِمهال جایی نیست.
خلاصه اینکه، آیه مورد بحث و آیات یاد شده، از نفی مهلت و انظار سخن می‌گوید؛ نه نفی نظر و نگاه. البته در قرآن کریم، از نفی نظر رحمت نیز سخن به میان آمده و چنین گفته شده: خدای سبحان به برخی انسانها نظر تشریفی ندارد: ﴿اِنَّ الَّذینَ یَشتَرونَ بِعَهدِ اللّهِ واَیمنِهِم ثَمَنًا قَلیلاً اُولئِکَ لاخَلقَ لَهُم فِی الاءاخِرَهِ ولایُکَلِّمُهُمُ اللّهُ ولایَنظُرُ اِلَیهِم یَومَ القِیمَهِ) ۵مقصود از
^ ۱ – ـ سورهٴ نحل، آیات ۸۴ ـ ۸۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۸۶٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۹۵٫
^ ۴ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۸٫
^ ۵ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۷۷٫

۹۵

نفی مکالمه خداوند با آن گروه تبهکار و نفی نگاه به آنان، محرومیت آنان از کلام رحمت و نظر تشریفی خدا و نبود مکالمه و نگاه لطف و مهرآمیز است، وگرنه خدای سبحان که به همه چیز بیناست قطعاً آنها را می‌نگرد و نگاه و کلام خشم‏آلود و قهرآمیز با آنان دارد؛ مانند اینکه آنان می‌گویند: ﴿رَبَّنا اَبصَرنا وسَمِعنا فَارجِعنا نَعمَل صلِحًا اِنّا موقِنون) ۱ ﴿رَبَّنا اَخرِجنا مِنها فَاِن عُدنا فَاِنّا ظلِمون) ۲ و خدای سبحان هم می‌فرماید:﴿… اخسَ‏ءوا فیها ولاتُکَلِّمون) ۳اشارات و لطایفملعون هم‌اکنون در آتش استدر بحث تفسیری گذشت که گروهی هم در دنیا و هم در آخرت ملعون‌اند؛ چنان که خدای سبحان می‌فرماید: ﴿لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنیا والاءاخِرَه) ۴ همچنین معلوم شد که لعنتْ صفت فعل خدا، یعنی عذاب، و آتش مصداق بارز آن است، در نتیجه آنان که هم‏اکنون ملعون‌اند، هم اکنون نیز در آتش‌اند. ما می‌پنداریم که تبهکاران بعداً به جهنّم درمی‌آیند؛ لیکن اگر کسی همچون رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) اهل معراج و درون‌بینی باشد، حقیقت جهنم و معذّبانِ در آن را هم‌اکنون می‌بیند، چنان که پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در شب معراج آنها را دید.

^ ۱ – ـ سورهٴ سجده، آیهٴ ۱۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مؤمنون، آیهٴ ۱۰۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مؤمنون، آیهٴ ۱۰۸٫
^ ۴ – ـ سورهٴ احزاب، آیهٴ ۵۷٫

۹۶

توضیح اینکه اگر ظاهر آیه‌ای بر آتش بودن گناه دلالت کند و دلیل عقلی یا نقلی معتبر برخلاف آن نباشد، بلکه ادله عقلی آن را تأیید کند، چنان ظاهری حجت است. خدای سبحان می‌فرماید: رهبران شرک و کفر، مردم را به آتش فرا می‌خوانند: ﴿وجَعَلنهُم اَئِمَّهً یَدعونَ اِلَی النّارِ) ۱ ظاهراین آیه آن است که هر عقیده و عمل بد، مانند اِلحاد و ظلم که سران کفر مردم را به آن فرامی‌خوانند، آتش است. این نکته در آیه‌ای دیگر درباره کسانی که در اموال یتیمانْ ظالمانه تصرف می‌کنند چنین آمده که اینان هم‌اکنون آتش می‌خورند: ﴿اِنَّ الَّذینَ یَأکُلونَ اَمولَ الیَتمی ظُلمًا اِنَّما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم نارًا) ۲ از همین روست که گناه، ایمان و اعتقاد را می‌سوزاند: «فإن الحسد یأکل الإیمان کما تأکل النار الحطب» ۳ به نحوی که بر اثر آن، لطافت طبع و صفای ضمیر می‌سوزد و استعداد و نور فطرتْ بسیار ضعیف می‌شود و تبهکار را که پیکری بی‌روح و درونی تیره پیدا کرده به جایی می‌رساند که می‌گوید: ﴿سَواءٌ عَلَینا اَوَعَظتَ اَم لَم تَ‏کُن مِنَ الوعِظین) ۴ندیدن کنونی آتش، دلیل بر نبودن آن نیست؛ انسان نابینا یا کسی که لامسه‌اش تخدیر شده، با ندیدن و لمس‏نکردن حرارت آتش نمی‌تواند بگوید «آتشی نیست». انسان فاقد بصیرت نیز که آتش را نمی‌بیند و حرارت آن را احساس نمی‌کند نباید بگوید جمله ﴿یَدعونَ اِلَی النّارِ﴾ به معنای دعوت به

^ ۱ – ـ سورهٴ قصص، آیهٴ ۴۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۰٫
^ ۳ – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۸۶، بند ۱۲٫
^ ۴ – ـ سورهٴ شعراء، آیهٴ ۱۳۶٫

۹۷

سوی گناه است که موجب ورود به آتش در قیامت است، بلکه خود گناه آتش است و آنگاه که پرده کنار رفت شخص تبهکار می‌بیند که در مدت ارتکاب گناه در آتش بوده است: ﴿لَقَد کُنتَ فی غَفلَهٍ مِن هذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدید) ۱ یعنی آنچه در معاد می‌بیند قبلاً موجود بود و او بر اثر پرده غفلت که خود بافته و بر دیده خویش فروهشته بود آن را نمی‌دید.

٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ سورهٴ ق، آیهٴ ۲۲٫

۹۸

بازدیدها: 318

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *