تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هشتم، سوره بقره، آیه۱۶۷

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هشتم، سوره بقره، آیه۱۶۷

محبّت به غیر خدا برای مدد جستن از قدرت و عزّت او، محبتی باطل و دروغین است و چون درون هر محبّت باطل و کاذب، عداوت حق و صادق است، روز قیامت که ظرف ظهور حقّها و راستهاست آن عداوت حق و راستین ظاهر و چنان محبّتهای باطل و کاذب به عداوت حق و صادق تبدیل می‌شود. بر همین اساس، تبعیّتهای باطل و کاذب نیز به تبرّی حق و صادق تبدیل می‌گردد، زیرا درون هر پیروی باطل و کاذب، انزجار و انقطاع و تبرّی حق و صادق است.

وقالَ الَّذینَ اتَّبَعوا لَو اَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَ‏تَبَ‏رَّاَ مِنهُم کَما تَبَرَّءوا مِنّا کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعملَهُم حَسَرتٍ عَلَیهِم وما هُم بِخرِجینَ مِنَ النّار (۱۶۷)

گزیده تفسیر
محبّت به غیر خدا برای مدد جستن از قدرت و عزّت او، محبتی باطل و دروغین است و چون درون هر محبّت باطل و کاذب، عداوت حق و صادق است، روز قیامت که ظرف ظهور حقّها و راستهاست آن عداوت حق و راستین ظاهر و چنان محبّتهای باطل و کاذب به عداوت حق و صادق تبدیل می‌شود. بر همین اساس، تبعیّتهای باطل و کاذب نیز به تبرّی حق و صادق تبدیل می‌گردد، زیرا درون هر پیروی باطل و کاذب، انزجار و انقطاع و تبرّی حق و صادق است.
آنگاه که رابطه تابع و متبوع قطع شد آرزو و تمنّی تابعان این است که به دنیا بازگردند و همان‌گونه که متبوعان از آنها بریدند و تبرّی کردند و گفتند: کاری از ما ساخته نیست، آنان نیز از رؤسا و متبوعان خویش تبرّی جسته و از آنها اطاعت نکنند.
۳۲۷

در قیامت که اعمال انسانها را به آنان ارائه می‌کنند و هر کس باطن عمل خویش را می‌بیند، متن عمل و «مسرّتِ» کاذبِ تابعِ باطل به صورت «حسرتِ» صادق ظهور می‌کند، زیرا بین رهبران کفر و پیروان آنها پیوند واقعی نیست. این گسیختگی در قیامت به شکل حسرت ظاهر شده، به آنان ارائه می‌شود؛ نه اینکه چون اعمال زشت دنیا سبب حسرت در معاد می‌شود نام مسبّب را به سبب داده باشند. رها کردن و از دست دادن راه صواب و راست، ترک عبادت صحیح و حرمان از طاعت و ثواب و پاداش آن، آلوده شدن و ابتلای به کار حرام و قبیح و عصیان و کیفر آن، محرومیت از درجات بهشت که می‌توانستند آنها را تحصیل کنند و نکردند، فوت حشر با اولیای الهی و برکات فراوان دیگر جنّت جاوید، همگی در گستره این حسرات است.
در قیامت، همه اعمال گذشته انسان مشهود و در محضر خود اوست و هیچ کس راجع به کارهایی که انجام داده در اینکه آن عملها از آنِ اوست تردیدی ندارد. راز ظهور اعمال در قیامت به صورتهای گوناگون نیز این است که اساسِ اعمال، نیات و ملکات است و همین نیتها و اوصاف نفسانی است که به اعمال، شکل و صورت می‌بخشد.
پس از مسئله تجسّم اعمال، مهم‌ترین مطلب مطرح در این آیه، خلود کافران و تبهکاران در آتش است. البته خلود برای همه آنها نیست، زیرا مخلّدان در جهنّم تنها کفّار لَدود و منافقان عنود و لجوج هستند که گروهی اندک به شمار می‌آیند.
طبق آیه مورد بحث، تابعان و متبوعان باطل و سوء، محکوم به عدم خروج از دوزخ‌اند: ﴿وما هُم بِخرِجینَ مِنَ النّار﴾. این جمله که البته مفاد آن حصر خلود نسبت به گروه یاد شده نیست نصّ در استمرار عذاب آنان و تکذیب
۳۲۸

گمان انقطاع آن است.
توضیح اینکه روح، امری مجرّد، ثابت و فنا ناپذیر است، از این رو چنانچه کفر و نفاق و گناه که باطن آن آتش است وصف راسخ روح و ملکه آن شد صاحب آن در آتش مخلّد و دائماً در عذاب است. عقاید، اوصاف و ملکات نفسانی و عمل قلبی، نامحدود و ثابت و بیرون از گستره زمان است و عمل ثابت و دائم، کیفر ثابت و اثر دائم دارد. از این‌گونه امور به عنوان «ابدی بالغیر» یاد می‌شود.

تفسیر
مفردات
لو: برای تمنی و به معنای «لیت» است و فعل مضارعی که در جواب آن می‌آید به «أنْ» مقدر منصوب است؛ مانند: ﴿لو اَنّ لی کرّه فَاَکونَ مِنَ المُحسِنین) ۱
کرّه: کرّ نقیض فرّ و به معنای بازگشت ۲ و تکرار از این ریشه است.
حسرات: حسرات جمع حسرت است و «حسرت» شدیدترین درجه ندامت و اندوه است بر آنچه فوت شده ۳٫ اصل حسر به معنای کشف است. حسرت نیز کاشف از حالت ندامت است. حسور به معنای خستگی: ﴿لایَستَکبِرونَ عَن عِبادَتِهِ ولایَستَحسِرون) ۴ نیز انکشاف حالتی است که طول سفر موجب آن گشته است ۵٫
^ ۱ – ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۵۸٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۵۶٫
^ ۳ – ـ التفسیر الوسیط، ج ۱، ص ۳۴۰٫
^ ۴ – ـ سورهٴ انبیاء، آیهٴ ۱۹٫
^ ۵ – ـ التفسیر الکبیر، مج ۲، ج ۴، ص ۲۳۵٫
۳۲۹

حسرات در این آیه مفعول سوم برای ﴿یُریهِم﴾ است ۱٫ برخی نیز آن‏را حال دانسته‌اند. منشأ اختلاف این است که آیا رؤیت در این آیه به معنای دیدن بصر است تا حسرات حال باشد یا به معنای دیدن قلبی است تا حسرات مفعول سوم باشد.

تبدیل محبّت به عداوت
راز تکریم و احترام بت پرستان نسبت به بتها توقّع قوّت یا عزّت از آنها بود، حال آنکه قدرت و عزّت تنها از آن خداست، چنان‌که خود درباره این انحصار و اختصاص فرمود: ﴿اَنَّ القُوَّهَ لِلّهِ جَمیعا) ۲ ﴿اَیَبتَغونَ عِندَهُمُ العِزَّهَ فَاِنَّ العِزَّهَ لِلّهِ جَمیعا) ۳
کسی که به شخص یا شیئی دل ببندد و به او سر بسپارد تا به هنگام خوف و برای رهیدن و پرهیز از ترس و خطر، از قدرت او مدد جوید یا در شوق و رجا و برای بهره‌مندی از کمال و جمال و جلب منفعت، از عزّت او کمک بگیرد: ﴿واتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ ءالِهَهً لِیَکونوا لَهُم عِزّا) ۴ روزی را در پیش دارد که برای او روشن می‌شود که قوت و عزت تنها از آنِ خداست و آنگاه که مشاهده کرد از غیر خدا کاری ساخته نبوده و نیست آن محبّت به عداوت بدل می‌شود: ﴿وقالَ الَّذینَ اتَّبَعوا لَو اَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَ‏تَبَ‏رَّاَ مِنهُم کَما تَبَرَّءوا مِنّا﴾، چنان که مبتلایان به عزّت کاذب: ﴿اَخَذَتهُ العِزَّهُ بِالاِثم) ۵ ـ به خواری می‌گرایند: ﴿تُجزَونَ عَذابَ
^ ۱ – ـ الکشاف، ج ۱، ص ۲۱۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۳۹٫
^ ۴ – ـ سورهٴ مریم، آیهٴ ۸۱٫
^ ۵ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۰۶٫
۳۳۰

الهون) ۱
توضیح اینکه دنیا چون سرای امتحان است حقِ آن با باطل و صدق آن با کذب آمیخته است؛ اگر در عالم طبیعت همه اشیا حق می‌بود و باطل، یعنی دروغ، سرقت، ظلم و مانند آن، هیچ اثری نداشت امتحان ممکن نبود، زیرا کسی حاضر نبود دروغ بگوید یا سرقت یا ظلم کند، چون اگر مرتکب می‌شد هویت وی برای همگان آشکار می‌گشت و دیگر نمی‌توانست ترفندی برای دستیابی به خواسته‌های باطل خود داشته باشد.

باطن محبّت کاذب
جهانِ کنونی روزی را به نام قیامت در پیش دارد که روز حق و صدق محض است. در آن روز، باطل هیچ ظهوری ندارد و تنها، حق ظاهر می‌شود. اگر همه قدرت و عزّت از آنِ خداست، چنان که قرآن بر آن دلالت دارد، پس دیگری در جهان قوی و عزیز نیست و محبّت به غیر خدا نیز که برای مدد گرفتن از قدرت و عزّت آن قدیر محبوب است، محبّتی صادقانه نخواهد بود، بنابراین دل بستن و علاقه به ذلیل و ضعیف، محبّتی باطل و دروغین است. درون این محبّتِ باطل و کاذب، همانند هر دروغ دیگر که راستی دارد، عداوت حق و صادق است و ممکن نیست هم آن محبّت و هم این عداوت، هر دو کاذب باشد. در روز قیامت که ظرف ظهور راستها و حقّهاست، آن عداوتِ حق و راستین ظاهر می‌شود و آن عابد و معبود دنیایی یا دوستان دنیایی باطل، دشمنان اخروی یکدیگر خواهند بود، چنان‌که خدای سبحان می‌فرماید:
^ ۱ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۹۳٫
۳۳۱

﴿ومَن اَضَلُّ مِمَّن یَدعوا مِن دونِ اللّهِ … ٭ واِذا حُشِرَ النّاسُ کانوا لَهُم اَعداء) ۱ ﴿اِنَّمَا اتَّخَذتُم مِن دونِ اللّهِ اَوثنًا مَوَدَّهَ بَینِکُم فِی الحَیوهِ الدُّنیا ثُمَّ یَومَ القِیمَهِ یَکفُرُ بَعضُکُم بِبَعضٍ ویَلعَنُ بَعضُکُم بَعضا) ۲ ﴿الاَخِلاّءُ یَومَئِذٍ بَعضُهُم لِبَعضٍ عَدُوّ) ۳
اگر کسی به سراب دل بست و خود را به آن رساند و دید در آن‏جا چیزی به نام آب نیست چنانچه کسی او را تقبیح نکند آن زمین را لگدکوب می‌کند. گاه انسان به کسی دل می‌بندد و آنگاه که فهمید از او کاری ساخته نیست، با او قطع علاقه می‌کند؛ اما دشمن او نخواهد شد؛ لیکن گاهی انسان بر اثر فریب، دلبسته و محبّ کسی می‌شود و خود را به خطر می‌اندازد. این‌گونه محبّت، در قیامت به عداوت تبدیل می‌گردد؛ نه اینکه تنها محبّت او زایل شود و دوستی پایان پذیرد، بلکه عداوت او ظهور می‌کند، زیرا آن مکّار خود را دوست داشتنی معرفی کرده بود و با زبان حال او را به خود دعوت می‌کرد؛ امّا در درون دشمن او بود، و هر خلّت دروغین، عداوتی راستین را در نهان دارد که قیامت ظرف ظهور آن صدق و حق است، از این رو در قیامت که باطل رخت بر می‌بندد انسان تبهکار آرزو می‌کند: ای کاش با پیامبر خدا همراهی می‌کردم و فلان شخص را دوست نمی‌گرفتم: ﴿ویَومَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیهِ یَقولُ یلَیتَنِی اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسولِ سَبیلا ٭ یوَیلَتی لَیتَنی لَم اَتَّخِذ فُلانًا خَلیلا) ۴ ثمره محبّت پرهیزکاران نیز که همچون مودّت اهل بیت گرامی رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)
^ ۱ – ـ سورهٴ احقاف، آیات ۵ ـ ۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ ۲۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ زخرف، آیهٴ ۶۷٫
^ ۴ – ـ سورهٴ فرقان، آیات ۲۷ ـ ۲۸٫
۳۳۲

صادق و حق است در قیامت که روز حق و صدق است روشن می‌شود و متقیان با تحیت ویژه، یعنی سلام: ﴿وتَحِیَّتُهُم فِیها سَلم) ۱ یکدیگر را تکریم می‌کنند: ﴿الاَخِلاّءُ یَومَئِذٍ بَعضُهُم لِبَعضٍ عَدُوٌّ اِلاَّالمُتَّقین) ۲

درون تبعیت دروغین
در قیامت همان‌گونه که محبّتها و دوستیهای دروغین به عداوتِ حق و صدق تبدیل می‌شود، تبعیتهای کاذب نیز به تبرّی صادق تبدیل می‌گردد، زیرا درون هر پیروی کاذب، انزجار و انقطاع و تبرّی صادق است که در قیامت ظاهر می‌شود.
در دنیا تابعان، متبوعان را گرامی داشته سخن آنان را می‌پذیرند؛ لیکن در قیامت با آشکار شدن نهانها و سرائر، درگیری بین آنها شروع شده نقدها را به یکدیگر باز می‌گردانند: ﴿ولَو تَری اِذِ الظّلِمونَ مَوقوفونَ عِندَ رَبِّهِم یَرجِعُ بَعضُهُم اِلی بَعضٍ القَولَ یَقولُ الَّذینَ استُضعِفوا لِلَّذینَ استَکبَروا لَولا اَنتُم لَکُنّا مُؤمِنین ٭ قالَ الَّذینَ استَکبَروا لِلَّذینَ استُضعِفوا اَنَحنُ صَدَدنکُم عَنِ الهُدی بَعدَ اِذ جاءَکُم بَل کُنتُم مُجرِمین ٭ وقالَ الَّذینَ استُضعِفوا لِلَّذینَ استَکبَروا بَل مَکرُ الَّیلِ والنَّهارِ اِذ تَأمُرونَنا اَن نَ‏کفُرَ بِاللّهِ ونَجعَلَ لَهُ اَندادا) ۳
خدای سبحان ردّ مکرّر را با تعبیر ﴿یَرجِعُ بَعضُهُم اِلی بَعضٍ القَول﴾ ذکر کرده و او که احکم الحاکمین ۴ و داور نهایی بین این رد و بدلهای مکرر است،
^ ۱ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۱۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ زخرف، آیهٴ ۶۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ سبأ، آیات ۳۱ ـ ۳۳٫
^ ۴ – ـ سورهٴ تین، آیهٴ ۸٫
۳۳۳

در پاسخ مستضعفان که خواهان دو برابر شدن عذاب مستکبران هستند: ﴿رَبَّنا اِنّا اَطَعنا سادَتَنا وکُبَراءَنا فَاَضَلّونَا السَّبیلا ٭ رَبَّنا ءاتِهِم ضِعفَینِ مِنَ العَذابِ والعَنهُم لَعنًا کَبیرا) ۱ ﴿کُلَّما دَخَلَت اُمَّهٌ لَعَنَت اُختَها حَتّی اِذا ادّارَکوا فیها جَمیعًا قالَت اُخرهُم لاولهُم رَبَّنا هؤُلاءِ اَضَلّونا فَ‏ءاتِهِم عَذابًا ضِعفًا مِنَ النّار) ۲ می‌فرماید: هر دو (مستکبر سلطه‌گر و مستضعف سلطه پذیر) در جهنّم به دو عذاب معذّب هستید: ﴿لِکُل(علیها‌السلام) ضِعفٌ ولکِن لاتَعلَمون) ۳
راز ابتلای مستکبر به دو عذاب این است که او، هم خود گناه کرده و بیراهه رفته و گمراه شده است و هم سدّ راه دیگران شده و آنان را گمراه و به گناه ترغیب کرده است و سرّ اینکه مظلوم سلطه پذیر همچون جائر سلطه‌گر دارای دو عذاب و کیفر او نیز مضاعف است، اینکه هم مرتکب گناه شده و هم زعامت و رهبری امامان معصوم(علیهما‌السلام) را رها کرده و پیشوایی ائمّه کفر را پذیرفته است. در این باره رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) طبق نقل سالار شهیدان حضرت امام حسین(علیه‌السلام) چنین فرموده‌اند: هر کس سلطان ستمگری را دید که حرام خدا را روا می‌شمرد و عهد او را می‌شکند و در میان بندگان خدا به ستم عمل می‌کند چنانچه با گفتار و کردار خود بر او نشورد، حق است که خدا او را در جایگاه آن ستمگر، یعنی آتش، داخل کند: «… أنّ رسول‌لله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قد قال فی حیاته: من رأی سلطاناً جائراً مستحلاًّ لحرم الله، ناکثاً لعهد الله، مخالفاً لسنّه رسول الله، یعمل فی عباد الله بالإثم والعدوان ثمّ لم یغیّر بقولٍ ولا فعلٍ، کان حقیقاً علی الله أن یدخله مدخله» ۴
^ ۱ – ـ سورهٴ احزاب، آیات ۶۷ ـ ۶۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۳۸٫
^ ۳ – ـ همان
^ ۴ – ـ بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲٫
۳۳۴

آنگاه که رابطه تابع و متبوع قطع شد، آرزوی تابعان این است که به دنیا بازگردند و همان‌گونه که متبوعان از آنها بریدند و تبری کردند و گفتند: از ما کاری ساخته نیست، آنان نیز از رؤسا و متبوعان خویش تبرّی جسته و از آنها اطاعت نکنند: ﴿وقالَ الَّذینَ اتَّبَعوا لَو اَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَ‏تَبَ‏رَّاَ مِنهُم کَما تَبَرَّءوا مِنّا﴾. این مقدار تبرّی، که تابع از متبوع و متبوع از تابع می‌بُرد، مشترک است؛ لیکن چون تابعْ عمری در پی متبوع حرکت کرده تا از او طرفی ببندد حال که از تبرّی متبوعْ به دام خطر افتاده است تمنّی دارد که دوباره به دنیا بازگردد تا از آن رئیس و متبوع اعلام انزجار کند.
این تبرّی، که انسانِ به دام افتاده فرصتی را برای اعلان انزجار آرزو می‌کند، در حدّ حسرت و تنها برای ارضای غریزه و تشفّی قلب و درون است و در این حال او به فکر پیوستن به دیگری نیست. تفصیل آن اینکه گاه به این فکر است که گرچه این ارباب و انداد راهی به مقصد نبردند لیکن ممکن است انداد و ارباب دیگری باشند که ره ببرند. این‌گونه افراد که باطل در دلهاشان اِشراب شده: ﴿واُشرِبوا فی قُلوبِهِمُ العِجلَ بِکُفرِهِم) ۱ و کفر در درونشان رسوب کرده است اگر از جهنّم به دنیا نیز بازگردند بر اثر اعتیاد به کفر به دنبال کفر دیگر رفته همچنان در راه اتّخاذ انداد و ارباب متفرّق حرکت می‌کنند؛ نه اینکه راه صحیح پیش گرفته به تولّی حق راه یابند: ﴿ولَو رُدّوا لَعادوا لِما نُهوا عَنهُ واِنَّهُم لَکذِبون) ۲
اگر چه در نمونه مذکورِ در آیه مورد بحث، عمدهْ تبرّی است و تولّی مطرح نیست؛ لیکن گاهی ضمن تبرّی از بتان و غیر خدا تبرّی و انقطاع به
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۹۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۲۸٫
۳۳۵

سوی خدای سبحان و اولیای او نیز مطرح است: ﴿قالَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیهِمُ القَولُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذینَ اَغوَینا اَغوَینهُم کَما غَوَینا تَبَرَّأنا اِلَیکَ ما کانوا اِیّانا یَعبُدون) ۱

تجسّم عملِ تابعانِ گمراه
در قیامت، اعمال انسانها را به آنان ارائه می‌کنند و هر کس عمل خویش را کاملاً می‌بیند. البته مراد باطن عمل است؛ نه صورت دنیایی آن، زیرا صورت دنیایی در آخرت ظهور نمی‌کند.
مستفاد از آیه مورد بحث این است که متن عمل تابعان، به صورت «حسرت» ظهور می‌کند: ﴿کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعملَهُم حَسَرتٍ عَلَیهِم﴾، زیرا بین رهبران کفر و سرسپردگان آنها پیوند واقعی نیست. پیروی از غیر ائمّه حق، اتّصال کاذب و انقطاع حقیقی است. این گسیختگی در قیامت ظهور می‌کند؛ مانند عدم ارتباط تشنه با سراب، که گسیختگی آن دو را تشنه در پایان بی‌راهه‌ای که در پی سراب پیموده است می‌فهمد.
به این نکته پیش از این نیز اشاره شد که ممکن نیست هر دو طرف قضیه‌ای که مناقض یکدیگرند صادق یا کاذب باشد، بنابراین اگر ارتباط مردم با ائمّه کفر کاذب است، انقطاع از آنان صادق است، زیرا ممکن نیست هم ارتباط و هم انقطاع، هر دو دروغ باشد. ارتباط یاد شده قطعاً کاذب است، زیرا انسان باید راهی را طی کند که به هدف خلقت برسد و پیشوایان کفر در این راه، رهزن‌اند. بدیهی است که بین راهزن و سالک هیچ پیوندی نیست، از همین رو اگر انسان سالکِ إلی الله خود را تسلیم زمامداران کفر کند ارتباطی کاذب بین خود و آنها
^ ۱ – ـ سورهٴ قصص، آیهٴ ۶۳٫

۳۳۶

برقرار کرده است. وقتی تبعیت و پیوندْ باطل و کذب شد، انقطاع و گسستنْ حق و صدق است. این انقطاع و گسیختگی صادق در قیامت که روز صدق و حق است به صورت انزجار و تبرّی متقابل ظهور می‌کند: ﴿اِذ تَبَرَّاَ الَّذینَ اتُّبِعوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعوا ورَاَوُا العَذابَ وتَقَطَّعَت بِهِمُ الاَسباب ٭ وقالَ الَّذینَ اتَّبَعوا لَو اَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَ‏تَبَ‏رَّاَ مِنهُم کَما تَبَرَّءوا مِنّا) ۱
خدای سبحان از این «ظهور» با تعبیر «ارائه متن عمل» یاد کرده، درباره چگونگی این ارائه می‌فرماید: ﴿کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعملَهُم حَسَرتٍ عَلَیهِم﴾. باطن سرور باطل و کاذب، حسرت صادق است و خداوند در قیامتْ عمل تابع باطل و سرور کاذب او را که به صورت حسرت درآمده به وی ارائه می‌دهد. انسان گمراه در این حال همچون تشنه‌ای است که به طرف سراب رفته و از چشمه بازمانده است. به طرف سراب رفتن چندان دردآور نیست؛ اما از چشمه بازماندن، کوبنده و خسته کننده و رنج‌آور است.
اگر کلمه «حسرات» در عبارت ﴿کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعملَهُم حَسَرت﴾ آن‌گونه که استاد علامه طباطبایی(قدّس‌سره) و برخی دیگر از مفسّران فرموده‌اند حال باشد ۲ ، معنا چنین است که خدای سبحان اعمال بد تبهکاران را به آنان ارائه می‌دهد در حالی که آن اعمال، حسرت و غم و اندوه است؛ ولی اگر طبق بیان سابق، مقصود این باشد که خدای سبحان اعمال بد تبهکاران را به صورت غم و اندوه به آنان ارائه می‌کند ـ زیرا باطن عمل آنها جز غم و اندوه نیست و خداوند همین باطن را ارائه می‌دهد ـ کلمه «حسرات» حال نیست، بلکه مفعول سوم و عامل نصب آن فعل «یُری» است.
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیات ۱۶۶ ـ ۱۶۷٫
^ ۲ – ـ المیزان، ج ۱، ص ۴۰۸٫

۳۳۷

نکته:
۱- حسرت، گاهی به لحاظ از دست دادن راه صواب و نیل به ثواب است؛ مانند حسرت کسی که می‌گوید: ﴿یلَیتَنِی اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسولِ سَبیلا) ۱ و زمانی به لحاظ به دست آوردن، یعنی آلوده شدن به کار حرام و قبیح است؛ مانند کسی که می‌گوید: ﴿لَیتَنی لَم اَتَّخِذ فُلانًا خَلیلا ٭ لَقَد اَضَلَّنی عَنِ‌لذِّکر) ۲ راز نامیده شدن قیامت به یوم الحسره نیز وجود جهات فراوانی برای تحسّر در آن است؛ مانند فوت درجات بهشت، حشر با اولیای الهی، و سایر برکات فراوان جنّت جاوید.
۲- آنچه از آیه ﴿اِنَّ الَّذینَ کَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَ‏کونُ عَلَیهِم حَسرَهً ثُمَّ یُغلَبونَ والَّذینَ کَفَروا اِلی جَهَنَّمَ یُحشَرون) ۳ برمی‌آید جمع بین حسرت و ورود به دوزخ است؛ مانند آیه مورد بحث که جامع بین دو امر یاد شده است.

تکذیب گمان انقطاع عذاب
در آیه مورد بحث، به دخول مشرکان و تابعان و متبوعان سوء و باطل در دوزخ تصریح نشده، زیرا در گذشته فقط سخن از رؤیت عذاب مطرح شد؛ نه ورود در آن؛ لیکن از حکم به عدم خروج از آن: ﴿وما هُم بِخرِجینَ مِنَ النّار﴾ معلوم می‌شود که قبلاً داخل شدند.
مهم‌ترین خواسته دوزخیان «خروج از آتش» است و طبق نصوص متنوعْ خواسته بعدی آنان دنیا و بهشت، و سومْ معدوم شدن به زعم آنهاست، چون
^ ۱ – ـ سورهٴ فرقان، آیهٴ ۲۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ فرقان، آیات ۲۸ ـ ۲۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۳۶٫
۳۳۸

تمنّی مرگ دارند.
طبری تصریح کرده که گفتار خداوند: ﴿وما هُم بِخرِجین…﴾ تکذیب گمان انقطاع عذاب است ۱٫ برخی اهل معرفت نیز بر خلاف ظاهر گفتار وی در مکتوبات عرفانی در تفسیر خود چنین آورده است: دلیل عقلی بر دوام عذاب وجود ندارد. تنها دلیلِ خلودْ نصوص متواتر است و عقل نمی‌تواند گفتار صریح صادق و معصوم را رد کند. تعبیر ﴿وما هُم بِخرِجینَ مِنَ النّار﴾ ﴿وما هُم مِنها بِمُخرَجین) ۲ نصّ در استمرار عذاب است ۳٫
زمخشری بر آن است که آیه دلیل بر اختصاص خلود به کافر نیست، هر چند دلالت آیه نسبت به خلود کافر قوی است ۴٫ ابوحیان اندلسی در این باره می‌گوید: در کلام زمخشری دسیسه اعتزال نهفته است، زیرا اگر آیه دلیل اختصاص خلود به کافر باشد ردّ مبنای معتزله است که فاسق را مخلّد در آتش دانسته و او را غیر خارج از دوزخ می‌دانند ۵٫
لازم است عنایت شود که گرچه مبنای اعتزال ناصواب است؛ لیکن دسیسه بودن کلام زمخشری معلوم نیست، چنان که مفاد آیه مزبور حصر خلود هم نخواهد بود، هر چند از مجموع ادله عقلی و نقلی حصر آن نسبت به کافر عنود و منافق لدود قابل استفاده است.
^ ۱ – ـ جامع البیان، ج ۲، ص ۱۰۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ حجر، آیهٴ ۴۸٫
^ ۳ – ـ رحمه من الرحمن، ج ۱، ص ۲۴۳٫
^ ۴ – ـ الکشاف، ج ۱، ص ۲۴۳٫
^ ۵ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج ۱، ص ۶۴۹٫
۳۳۹

اشارات و لطایف
۱- تجسم اعمال
اقسام انتقام و کیفر
خدای سبحان در آیه مورد بحث پس از بازگو کردن تبرّی و اعلام انزجار تابعان و متبوعان دروغین از یکدیگر، دو مطلب را بیان فرمود: نخست اینکه در قیامت، اعمال تبهکاران برای آنان به صورت حسرت ظهور می‌کند. دوم اینکه آنان در دوزخ مخلّدند و عذاب برای آنها ابدی است: ﴿کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعملَهُم حَسَرتٍ عَلَیهِم وما هُم بِخرِجینَ مِنَ النّار﴾.
دو مطلب یاد شده، یعنی تجسم اعمال و خلود اهل آتش و ابدیت عذاب، به هم پیوسته است و چنانچه اوّلی روشن شد دومی به آسانی قابل حل است. از سوی دیگر تبیین اقسام کیفر و تعذیب، تا حدودی در روشن شدن مسئله تجسّم اعمال سودمند است. انتقام، کیفر، تعذیب و مجازات، حدّاقل دارای چهار قسم است:
یک. ابتدایی‌ترین و ساده‌ترین نوع کیفر، انتقامی است که مظلوم از ظالم می‌گیرد. مظلوم در این انتقامجویی، به جامعه و برقراری نظم در آن نظری ندارد. برقراری نظم و عدل، فایده‌ای بالعرض است. او تنها برای تشفّی خود، از ظالم انتقام می‌گیرد، هر چند ممکن است زمینه استقرار نظم عادلانه فراهم گردد.
دو. انتقامی است که قاضی محکمه عدل از بزهکار و مجرم می‌گیرد. این انتقام برای برقراری عدل و حفظ نظم در جامعه است؛ نه برای تشفّی خودِ قاضی، زیرا وی در اینجا قلب آزرده‌ای ندارد. او تنها ضامن عدل و نظم
۳۴۰

جامعه است و به همین منظور از تبهکار انتقام می‌گیرد.
این قسم از کیفر، قراردادی و مخصوص دستگاه قضاست و از همین رو به اختلاف نظامهای موجود در دنیا تفاوت دارد. هر ملّتی برای برقراری نظم جامعه خود دارای قراردادهایی در کیفر دادن تبهکاران است، چنان‌که در نظام اسلامی، مثلاً تنبیه سارق با قطع دستْ و تأدیب شارب الخمر با چند ضربه تازیانه انجام می‌گیرد. خدای سبحان از آن رو که برای تشریع امور دنیایی، دستگاه قضایی دارد از تبهکاران به این نحو انتقام می‌گیرد، چنان‌که فرمود: ﴿والسّارِقُ والسّارِقَهُ فاقطَعوا اَیدِیَهُما) ۱
سه. انتقامی که طبیب از بیمار ناپرهیز می‌گیرد. این انتقام همان آثار تکوینی ناشی از ناپرهیزی و تشدید مرض در دراز مدّت است. ممکن است هیچ یک از این دو (طبیب و بیمار) دیگری را نشناسد و پس از این مراجعه نیز هیچ‌گاه یکدیگر را نبینند و از حیات و ممات یکدیگر بی‌خبر باشند و در این مراجعه نیز هم پزشک با بیمار طبیبانه برخورد کند و هم بیمار حق پزشک را ادا کند؛ لیکن چنانچه بیمار هشدارهای پزشک را نادیده گیرد، بیماری او شدّت می‌یابد. تشدید بیماری و مزمن شدن آن همان انتقامی است که طبیب به تدریج از بیمار ناپرهیز می‌گیرد. در واقع انتقام پزشک از بیمار نیست بلکه همان‌گونه که اشاره شد انتقام ناپرهیزی است. انتقام مزبور به این است که آن غذایی که پزشک دستور پرهیز از آن را داده بود و مریض رعایت نکرد کم کم و در دراز مدّت به صورت زهر درمی‌آید و مزید بر علّت می‌شود و بیمار را زمین‌گیر کرده و به بستر مرگ می‌فرستد. این اثر، تکوینی است؛ نه قراردادی، و از همین‏رو در سراسر جهان یکسان است.
^ ۱ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۳۸٫

۳۴۱

چهار. انتقامی که ولی مهربان از کودک بازیگوش می‌گیرد، آنگاه که به او می‌گوید: به آتش دست نزن که می‌سوزی، به مارِ سمّی دست نزن که مسموم می‌شوی و مانند آن. چنین نیست که اگر کودک، هشدار ولی را نادیده گرفت، در آینده مصدوم یا مسموم شود، بلکه هم‌اکنون مصدوم می‌شود. این آتش که به ظاهر شعله‌ای زیبا دارد، حقیقت آن سوزنده است و آن مار که به ظاهر نرم است حقیقتی زهرآگین دارد. کودک چون از سمی و گزنده بودن مار و سوزاننده بودن آتش بی‌خبر است، فریب نرمی پوست مار یا زیبایی شعله آتش را می‌خورد. در این حال چنانچه او با بی‌اعتنایی به سخن ولی خود به آتش دست زد اگر چه نمی‌فهمد که آنچه او با آن در ارتباط است آتش است و دست می‌زند، لیکن دست زدن همان و سوختن همان. ممکن است او هم‌اکنون متوجّه نقص عضو خود نشود و در آینده بفهمد؛ لیکن دست او هم اکنون ناقص می‌شود؛ نه در آینده، از این رو اگر در بزرگسالی از خود وی علّت نقص عضو او را جویا شوند می‌گوید: در کودکی دست به آتش زدم.
تذکّر: ۱٫ تفاوتهای اقسام مذکور از انتقام، در این است که بعضی تکوینی و برخی اعتباری‌اند. اعتباری گاهی در فضای شریعت الهی است و گاهی در حوزه تقنین اعتباری بشری. تکوینی نیز گاهی در حدّ قوّه است و زمانی در حدّ فعلیت؛ مثلاً رعایت نکردن دستور پزشک هم‌اکنون انتقام بالقوّه دارد و بعداً به فعلیت می‌رسد؛ ولی رعایت نکردن دستور ولی مهربان هم‌اکنون انتقام بالفعل دارد.
۲- کیفر تکوینی الهی گاهی در دنیاست؛ مانند طوفان نوح، خسف قارون و غرق فرعون، و گاهی در آخرت است. بین این دو صنف نیز در عین تکوینی بودن کیفر، تفاوت اندکی قابل ترسیم است.
۳۴۲

۳- عموم یا اطلاق بعضی از ادله نقلی، مانند: ﴿هَل تُجزَونَ اِلاّما کُنتُم تَعمَلون) ۱ می‌تواند کیفرهای تکوینی دنیا را هم شامل شود، زیرا مورد نه مخصِّص عموم وارد است و نه مُقیِّد اطلاق آن.
۴- وجوه مذکور در تصویر انتقام، تقریباً در طول یکدیگر است و دقیق‌ترین وجه ـ حتی نسبت به قسم سوم که آن نیز تکوینی است ـ همان قسم چهارم است.

انتقام الهی از تبهکاران
انتقام خدای سبحان از تبهکاران بدین‌گونه است که صورت باطنی اعمال آنها را ظاهر می‌کند و بدین جهت از قبیل قسم چهارم از اقسام انتقام است.
قسم چهارم این است که درون گناه، آتش و سمّ است، اگر چه در درازمدّت معلوم می‌شود و گنهکار در قیامت می‌فهمد که سمّ و آتش می‌خورده است. گناه، هم اکنون سمّ و آتش است؛ نه اینکه عملِ حرام در درازمدّتْ به صورت سمّ درآید و عامل در قیامت مسموم شود. گناه مانند سمّ خوش گواری است که شخص نمی‌داند سمّ است و آن را می‌نوشد و از نوشیدنش لذت می‌برد؛ لیکن درون آن هلاکت است. البته لازم است عنایت شود که سمّ و مهلک بودن شربتِ مزبور برای بعضی از قوا منافی آن نیست که برای برخی دیگر از قوا گوارا و سودمند باشد.
ظاهر آیه شریفه ﴿اِنَّ الَّذینَ یَأکُلونَ اَمولَ الیَتمی ظُلمًا اِنَّما یَأکُلونَ فی‏بُطونِهِم نارًا وسَیَصلَونَ سَعیرا) ۲ نیز این است که باطن گناه آتش است؛ نه
^ ۱ – ـ سورهٴ نمل، آیهٴ ۹۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۰٫
۳۴۳

اینکه بعداً آتش می‌شود و نه اینکه با در تقدیر گرفتن مضاف یا حرف جر گفته شود مراد این است که ﴿إنّما یأکلون فی بطونهم شیئاً کالنار﴾. گفتنی است که ذکر تصرّف غاصبانه و ظالمانه در مال یتیم در این آیه از باب تمثیل است؛ نه تعیین، و از آن روست که یتیم مظلوم‌تر از دیگر مظلومان است و اثر ظلم به او گدازنده‌تر است، وگرنه آن ویژگی ـ که تصرّف غاصبانه، آتش است و غاصب، خورنده آن ـ به مال یتیم اختصاص ندارد.
احادیث و بیاناتی همچون: «إنّ النّار حفّت (حجبت) بالشهوات» ۱ و «مَثل الدّنیا مَثل الحیّه: لیّنٌ مَسُّها، قاتلٌ سمّها» ۲ نیز ناظر به این حقیقت است که درون خود سیئات و معاصی، آتش و سمّ است، اگرچه گنهکار آنگاه که امعای وی تکه تکه شد: ﴿فَقَطَّعَ اَمعاءَهُم) ۳ سمّی و آتشین بودن آن را می‌فهمد. این آتش معنوی اثر دارد؛ لیکن محسوس نیست، همان‌گونه که اگر میزبان هنگامی که سرگرم پذیرایی از مهمانانِ جشن است آسیبی به او برسد و مثلاً پایش خونین شود، آن‏را احساس نمی‌کند؛ نه اینکه درد و خون نباشد، بلکه هست و او پس از مجلس جشن آن‏را می‌فهمد.
مؤیّد اینکه انتقام خدای سبحان از تبهکار از قبیل قسم چهارم از اقسام مذکور برای انتقام است، افزون بر ظواهر یاد شده، آیات فراوانی است با این مضمون که انسان با عین عمل خود کیفر می‌بیند. از آن جمله، آیه مورد بحث است که طبق آن، پیروی باطل از سران شرک، در قیامت به صورت تأسف و تحسّر ظهور می‌کند: ﴿کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعملَهُم حَسَرتٍ عَلَیهِم﴾.
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۱۷۶ ـ بند ۲٫
^ ۲ – ـ همان، نامهٴ ۶۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ محمد، آیهٴ ۱۵٫
۳۴۴

زمخشری می‌گوید: حسرات مفعول سوم «یُری» است و معنای آیه این است که اعمال تبهکاران به حسرات منقلب شده، آنان به جای اعمال حسرات می‌بینند ۱ ؛ لیکن ظاهر این است که این حسرت عین عمل باطل دنیوی آنهاست.
اگر دلیل عقلی یا نقلی بر خلاف ظواهر مذکور اقامه نشد، بلکه ظواهر آیات و روایات که بر امور یاد شده دلالت داشت با تأیید براهین عقلی همراه بود، هیچ داعی وجود ندارد تا این‌گونه آیات توجیه و به گمان حذف مضافْ بر مجاز، خواه مجاز در کلمه یا مجاز در اسناد، حمل شود.

پیوند عمل با عامل
در قیامت، همه اعمال گذشته انسان، مشهود و در محضر خود اوست و هیچ کس در اینکه عمل از آنِ اوست تردیدی ندارد. راز این مطلب آن است که براساس اصول سه‌گانه زیر، عمل با عامل ارتباط ضروری دارد:
نخست اینکه هیچ عملی از بین نمی‌رود. البته معیار عمل بودن هر کاری پیوند با عزم و اراده عامل است که در بحث از تجرّد روح، بقای روح، حفظ اوصاف روح و مانند آن، اصل مطلب روشن‌تر طرح خواهد شد، به هر تقدیر، ممکن نیست موجودی، و از جمله عمل انسان، به کلی و از کل نظام محو شود، پس به یقین، عمل انسان موجود است.
توضیح اینکه چیزی که موجود شد، منعدم گشتن عین همان شی‏ء از همان مقطع خاص وجودی، همچنین منتفی شدن آن از مجموع دایره هستی که عین آن مقطع خاص را هم در بر دارد تناقض است؛ امّا عَدم نسْبی آن، که در
^ ۱ – ـ الکّشاف، ج ۱، ص ۲۱۲، با تحریر اندک.
۳۴۵

مقطع دیگر از دایره هستی است، ممکن است؛ لیکن نقیض وجود آن نیست. فرض چهارم این است که آن شی‏ء در سیر وجودی نقص پیشین خود را از دست بدهد و به صورتی کامل‌تر درآید. روشن است که چنین تبدیلی هرگز انعدام نخواهد بود.
دوم ‌ینکه هیچ موجودی در عالم، بی‌ارتباط با موجودات دیگر نیست. نظام عالَم، نظام علّی و معلولی است و همچون حلقات یک سلسله هر کدام به جایی مرتبط است.
سوم‌ اینکه هیچ عملی عامل خود را رها نمی‌کند و به غیر عامل نمی‌پیوندد: ﴿اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لاَنفُسِکُم واِن اَسَأتُم فَلَها) ۱ زیرا ﴿لَیسَ لِلاِنسنِ اِلاّما سَعی) ۲ حرف «لام» در آیه نخست برای اختصاص است؛ نه برای انتفاع تا ناگزیر در جمله مربوط به اسائه از قبیل مشاکله باشد. منظور از اختصاص در اینجا اختصاص وجودی است و در خصیصه وجودی چیزی جز رَبط علّی و معلولی نیست.
نتیجه اصول سه‌گانه فوق این است که عملْ عامل را رها نمی‌کند. حالْ آن عمل یا صلاح است یا طلاح. عمل صلاح مایه تکامل و حرّیت، و عمل طلاح مایه هبوط و بردگی عامل است، از این رو جز صالحان و نیکوکاران که عمل در اختیار آنهاست، دیگران بدهکار و در رهنِ آن دَیْن هستند: ﴿کُلُّ امرِی‏ءٍ بِما کَسَبَ رَهین) ۳ ﴿کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهینَه) ۴ مدیون در دنیا خانه
^ ۱ – ـ سورهٴ اسراء، آیهٴ ۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نجم، آیهٴ ۳۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ طور، آیهٴ ۲۱٫
^ ۴ – ـ سورهٴ مدّثر، آیهٴ ۳۸٫

۳۴۶

یا فرش و مانند آن را به دائن به عنوان رَهن می‌سپارد؛ ولی در آخرت چون همه چیز، جز عقاید و اخلاق و اعمال، از انسان منقطع است، انسانِ بدهکاری که ناگزیر از گرو دادن است چاره‌ای ندارد، جز اینکه خود را به گرو بسپارد، از این‌رو خود شخص بدهکار که حقوق الهی و مردمی بر عهده اوست گرو گرفته می‌شود.

اشتراک بدنه خارجی عمل
مقصود از عمل در این‌گونه مباحث حرکات خارجی نیست. حرکات خارجی، مشترک بین صالح و طالح است. نقش اراده و نیّت در تعالی، تنزل یا حبط عمل، همچنین تطبیق عمل و تحصیل موافقت یا مخالفت آن با شرع چنان است که گاه یک عمل که بدنه خارجی آن نسبت به دو نفر یکسان است برای یکی نور و برای دیگری نار است؛ مثلاً سخنی که در غیاب کسی گفته می‌شود، اگر برای ارشاد و نصیحت و هدایت او باشد نور است و اگر از آن جز عیبجویی و تنقیصِ وی قصد نشود «اِدام کلاب النار» ۱ است. مال یتیم یا وقف که هم یتیم یا موقوفٌ علیه و هم غاصب آن را می‌خورد، برای آن یتیم یا موقوف علیه حلال است؛ اما برای غاصب، آتش است. آنچه آتش است گناه، یعنی غصب مال است؛ نه خود مال. مال از آن‏رو که موجود عینی است نه نور به شمار می‌آید و نه نار.
سکّه، اسکناس یا هر وجه نقد رایج دیگر، در دنیا پیوسته دست به دست می‌گردد. این پول برای کسی که آن را از راه حلال به دست آورده و در راه حلال
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۲۴۶٫

۶۴۷

صرف کرده وسیله رحمت است؛ ولی اگر کسی آن را احتکار کرد همان را داغ کرده و به صورت گداخته به پیشانی و پهلو و پشت او می‌زنند: ﴿والَّذینَ یَکنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّهَ ولایُنفِقونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ اَلیم ٭ یَومَ یُحمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ فَ‏تُکوی بِها جِباهُهُم وجُنوبُهُم وظُهورُهُم هذا ماکَنَزتُم لاَنفُسِکُم فَذوقوا ما کُنتُم تَ‏کنِزون) ۱ و پس از مرگ او اگر فرزند و وارث صالح وی آن پول را به عنوان وجوه خیریه در خدمات اجتماعی صرف کرد، همان عمل، روح و ریحان و نور می‌شود، بنابراین آنچه روشنی نور یا داغی و گداختگی نار می‌گردد عمل صالح و طالح است و همان به صورتهای گوناگون در می‌آید وگرنه چنانچه عین گنج گداخته گردد، تنها در دست محتکر نمی‌ماند تا فقط او با آن داغ شود. غرض آنکه متن آن عمل طالح، مثلاً حقیقت بخل، به صورت همان کنز و مال مورد بخل، در حال گداختگی ظهور می‌کند و طوق لعنت شده، گردنگیر بخیل می‌شود: ﴿سَیُطَوَّقونَ ما بَخِلوا بِهِ یَومَ القِیمَه) ۲ نه مال خارجی یا صندوقی که مال در آن نگهداری شده است، زیرا آن مال اگر در راه خدا صرف شود روح و ریحان است و اگر به عنوان بیت المال در اختیار ولی مسلمین قرار گیرد و در راه خدا صرف شود نور و برکت خواهد بود.
تذکّر این نکته سودمند است که در احکام فقهی، از جهت تعلق زکات و مانند آن، ممکن است بین طلا و نقره و بین اسکناس فرق باشد؛ لیکن از لحاظ کلامی و تفسیری کنز بین آنها فرقی نیست؛ یعنی چه دِرهم و دینار مسکوک را ذخیره کند و چه اسکناس را در جهت عذاب فرقی نیست.
^ ۱ – ـ سورهٴ توبه، آیات ۳۴ ـ ۳۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ ال عمران، آیهٴ ۱۸۰٫
۳۴۸

مکانی که عمل صالح و طالح در آن انجام می‌شود نیز مشمول نکته یاد شده است. در قیامت قطعه‌ای از زمین هزاران شهادت و شکایت دارد و به هزاران صورت ظهور می‌کند. این مکان در قیامت مانند مکان دنیا نیست که در آنِ واحد بیش از یک صورت نداشته باشد، بلکه زمینی است که در طول سالیان دراز و در مقاطع گوناگون وضع آن دگرگون شده و میلیونها صورت به خود گرفته است؛ مثلاً ابتدا بیابان بود، آنگاه به صورت بازار در آمده، بعد میکده شده، سپس مسجد و پس از آن به خیابان تبدیل شده است؛ همچنین میلیاردها نفر، هر یک در مقطعی مالک آن شده‌اند و میلیونها صالح و طالح بر روی آن هزاران کار خیر و صواب یا شرّ و ناصواب کرده‌اند. همین زمین در قیامت باید درباره آنچه بر آن گذشته شهادت دهد و شکایت کند، از این رو در آنِ واحد میلیونها صورت دارد و برای همه، و البته برای هر کس به صورتی، ظهور می‌کند، برای برخی به صورت طوق لعنت و برای بعضی به صورت میوه و مانند آن، حال آنکه شی‏ء واحد در دنیا تنها یک صورت دارد، بنابراین اولاً زمین معاد از آن جهت که زمین واحد دنیا بوده است به لحاظ معادْ شی‏ء واحد نیست. ثانیاً انسانها متن آن زمین را می‌بینند. ثالثاً چون آنچه بر آن گذشته هزاران عمل است در حقیقت اعمال زشت و زیباست که به صورتهای گونه گون درمی‌آید.

عینیت عمل در قوس نزول و صعود
در آخرت متن عمل فسق هر کس به او ارائه می‌شود. این ارائه به معنای ظهور عین صحنه فحشا و فسقِ جوارح یا جوانح دنیا نیست، زیرا عملْ تنها به عامل متکی است، بلکه آنچه در دنیا بود در قیامت به گونه‌ای مناسب با آن نشئه
۳۴۹

ظهور می‌کند که انسان یقین دارد مشهود وی عین عمل او در دنیاست.
ظهور اخروی عمل به لحاظ خصوصیت نشئه دنیایی مانند عمل دنیایی نیست؛ لیکن به لحاظ نحوه‌ای از عینیت که بین این دو است، عین آن است و آنچه را که عامل می‌بیند عین کار اوست در دنیا، و دیدن او نیز درست است.
توضیح اینکه اشیا قبل از اینکه به عالم طبیعت تنزل پیدا کنند و به صورت ماده و عنصر تکوّن یافته و خصوصیتهای این نشئه را بپذیرند، وجود خاص آنها در عالم دیگر است. حوادث نیز این‌گونه است که قبل از ظهور در این نشئه، در عالم دیگر، یعنی عالم مثال و عوالم برتر از آن، نقشه برداری و تنظیم شده و از آنجا با حفظ همه مبادی، مبانی و علل و عوامل اختیاری آنها به این عالم تنزّل و ظهور می‌کند، بر این اساس آنچه در جهان طبیعت واقع شده و یافت می‌شود عین آن در عالم دیگر و الواح عالیه به گونه مناسب با آن عالم وجود داشته و دارد.
اگرچه آنچه در نشئه غیب و آنچه در عالم طبیعت است واقعاً دوتاست یکی بر اثر تجرّد، ماده ندارد، سنگین نیست، قابل تقسیم به نصف و ثُلث و رُبع نیست و مرگ بردار نیست؛ اما دیگری همه این احکام را داراست لیکن تردیدی نیست که عین آنچه در عالم طبیعت است در نشئه برتر نیز هست و عین همان به نحو تجلّی نه تجافی ظهور کرده است.
عینیت یاد شده، هم در قوس نزول است و هم در قوس صعود؛یعنی همان‌گونه که در قوس نزول، خواه در جهان تکوین و خارج یا در حیطه نفس انسان، بین عالم مثال و عالم طبیعت و در مرحله بالاتر بین عالم عقل و عالم طبیعت، نحوه‌ای از عینیت است که در طول هم بوده و اصل آن در هر نشئه مناسب با همان نشئه ظهور دارد، در قوس صعود نیز این‌گونه است که آنچه در
۳۵۰

جهان طبیعت است عین آن به عوالم دیگر می‌رود؛ نه غیر آن. البته در هر نشئه حکم همان نشئه و در هر موطنی اثر خاص همان موطن را داراست.
راز آگاهی انبیا و اولیای الهی(علیهما‌السلام) از حوادث آینده و علم آنان به غیب نیز آگاهی به آن نشئه و برقراری ارتباط حضوری با الواح عالیه، یعنی لوح محفوظ، امّ الکتاب، کتاب مبین، لوح محو و اثبات و مانند آن است که آنچه در آینده اتفاق می‌افتد از قبل با همه مبادی اختیاری آن در آن الواح تنظیم شده است.
اینکه برخی افراد در رؤیای صادقه، گاهی بی‌تعبیر و گاه با تعبیر، حقیقت آنچه را در آینده واقع می‌شود به صورت مناسب با عالم مثال می‌بینند نیز بر همین مبناست.
روشن است که عینیت وجود طبیعی و فراطبیعی به معنای بودن وجود مادی و تدریجی و نیز تجزیه‌پذیری طبیعی در عالم مثال نیست. آن آب زلال یا قدح شیری که انسان در عالم رؤیا می‌بیند و می‌نوشد و تعبیر آن بهره‌مندی از علم و حکمت است، عصاره علم یا حکمت چندین ساله‌ای است که نصیب عالم یا حکیم می‌شود. غرض آنکه حقیقت علم و حکمت در نشئه عقل، تمثّل به آب زلال و شیر در نشئه مثال، رنج چندین ساله درس و بحث و دعای سحر و وِرد پگاه در نشئه طبیعت و سرانجام نیل به مقام شامخ علم و حکمت در قوس صعود، همگی یک حقیقت است که هر لحظه به شکلی در نشئه‌ای جلوه می‌کند.
نمونه و نحوه‌ای از وحدت عینی که انسان در گفتار و نوشتار، هم در نزول و تنزل و هم در صعود و تعالی دارد و حقیقت است، نه مجاز، این است که عین آنچه را می‌گوید یا می‌نویسد پیش از این در اندیشه عقلانی خود تصور و تصدیق کرده آنگاه در مرحله وهم و خیال تنزل داده سپس آن را می‌گوید یا
۳۵۱

می‌نویسد و چنین می‌گوید: آنچه را در ذهنم بود و فهمیدم بیان کردم؛ با اینکه آنچه در ذهن و روح انسان است علم، مجرد، بسیط و ثابت است که تجافی در آن راه ندارد.
همچنین است آنگاه که پس از شنیدن یا خواندن و فهمیدن سخن یا نوشته‌ای می‌گوید: آنچه را که گوینده گفته یا نویسنده نوشته بود فهمیدم و عین آن را حفظ کردم، با اینکه گفته انسانْ آهنگ و صوتی است که قائم به خود اوست و عین آن را نوار حفظ می‌کند؛ نه اندیشه. نوشته نیز مرکّبی بر روی کاغذ است؛ یعنی جِرم و جسمی با علامتهایی بر روی جِرم و جسمی دیگر است. این جسم، یعنی مرکّب، آنگاه که با نقشی خاص و ترتیبی مخصوص، تقسیم و چیده شود، کلماتی را تشکیل می‌دهد که متعلم به وسیله شنیدن یا دیدن و طبق قرارداد، مطلبی را از آن می‌فهمد، بنابراین با اینکه آنچه در خارج است جِرم دارد و مادی است و آنچه به ذهن آمده اندیشه و علم و در نتیجه مجرد و ثابت است؛ لیکن انسان بین آنها عینیتی قائل است؛ خواه در تنزل و هبوط یا در ترقّی و صعود.
این عینیت، که عینیتی بین حقیقت و رقیقت شی‏ء واحد است و مصحح آنْ حمل و «اینْ همانی» است، غیر از اطلاق مسامحی «عین» بر دو شی‏ء مماثل است. در مورد اخیر حتی اگر از کسی که با اشاره به دو مصنوع همگون یک کارخانه گفته: «این یکی عین دیگری است» سؤال شود که آیا این عین دیگری است یا مثل آن؟ پس از اندکی تأمل پاسخ می‌دهد که «مثل آن است؛ نه عین آن»؛ لیکن در سلسله‌های نزول یا صعود یاد شده اگر سؤال شود: آیا مثل آنچه را فهمیدید گفتید و نوشتید یا عین آن را؟ و آیا مثل آنچه را گفته و نوشته شده بود فهمیدید یا عین آن را؟ می‌گویند: عین آن را؛ نه چیزی دیگر.
۳۵۲

چنان‌که پیش از این اشاره شد، همان نحوه عینیت که در قوس نزول است در قوس صعود نیز هست، و نمونه آن عینیتی است که بین عمل دنیایی و صورت اخروی آن است.
بر این اساس که هر چیز در هر نشئه و عالمی ظهور خاص و مناسب با همان عالم دارد، عمل در دنیا به صورتی و در قیامت به صورتی دیگر ظهور می‌کند و آن عمل که در قیامت به صورت مخصوص خود ظهور کرده عین همان عمل است که در دنیا بود؛ امّا چون دو ظهور جداگانه است گفته می‌شود: «آن عمل، جزای این عمل است» وگرنه در حقیقت همان عمل دنیاست که به آن صورت ظهور کرده و به عمل‌کننده ارائه می‌شود؛ به بیان دیگر، نتیجه عمل، همان عمل است که به صورت خاص ظهور می‌کند؛ البته نه مانند قطع دست دزد یا اجرای حدّ بر زناکار یا تعزیر غیبت کننده، که گرچه امور یاد شده نتیجه اعمال سوء آنهاست، لیکن نتیجه‌ای قراردادی و گاه قابل افزایش، کاهش یا عفو است. آن نتیجه که عین عمل است اگر چه به جعل الهی است؛ لیکن جعل جدید تکوینی یا جعل تشریعی نیست و چنانچه به صورت جزا بیان شد بیان مجعول تکوینی است.
غذای آلوده که در قرآن با تعبیر «صدید» ۱ «غِسلین» ۲ (چرکابه) و «ضریع» ۳ (خار خشک) آمده، حقیقت و عین گناهانی چون غیبت، زنا، زبان گزنده، قلم، خط مشی و سیره گزنده است؛ نه نتیجه قراردادی آن، از این رو در قیامت آنگاه که این غذای آلوده و چرک و خون و تیغ را به شخص غیبت
^ ۱ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۱۶: ﴿من ورائه جهنم و یسقیٰ من ماءٍ صدید﴾.
^ ۲ – ـ سورهٴ حّاقه، آیهٴ ۳۶: ﴿و لا طعامٌ الّا من غسلین﴾.
^ ۳ – ـ سورهٴ غاشیه، آیهٴ ۶: ﴿لیس لهم طعامٌ الّا من ضریع﴾.
۳۵۳

کننده ـ که به صورت سگ درآمده است ۱ ـ و زناکار و گزنده‌گو و هتک کننده حیثیت دیگران می‌خورانند می‌گویند: ﴿ذوقوا ما کُنتُم تَعمَلون) ۲ ﴿وقیلَ لِلظّلِمینَ ذوقوا ما کُنتُم تَکسِبون) ۳ ﴿ذوقوا فِتنَتَ‏کُم هذا الَّذی کُنتُم بِهِ تَستَعجِلون) ۴ یعنی آنچه را می‌یابید عین عمل شماست، همان‌گونه که تأسف و تحسّر، عین تبعیت کاذب و باطل است: ﴿کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعملَهُم حَسَرتٍ عَلَیهِم﴾؛ نه آنکه چون اعمال زشت دنیا سبب حسرت در معاد می‌شود نام مسبّب را به سبب داده باشند، آن‌طور که برخی مفسران بر آن‌اند ۵٫
بیان فوق، هم مطلق است و هم کلی؛ همه انسانها، اعم از مؤمن و کافر، و همه اعمال و شئون را، هر اندازه که باشد، شامل می‌شود، چنان‌که خدای سبحان فرمود: ﴿یَومَئِذٍ یَصدُرُ النّاسُ اَشتاتًا لِیُرَوا اَعملَهُم ٭ فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیرًا یَرَه ٭ ومَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَه) ۶

نیت، اساس عمل
اصل کلی پیش‌گفته، نیت را نیز شامل می‌شود، زیرا براساس بحثهای کلامی، نیت نیز عمل جانحی است: «نیّه المؤمن خیرٌ من عمله» ۷ از این‏رو
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۲۴۶ و ۲۶۲: «إیاک والغیبه، فإنّها إِدام کلاب النار».
^ ۲ – ـ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ ۵۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۲۴٫
^ ۴ – ـ سورهٴ ذاریات، آیهٴ ۱۴٫
^ ۵ – ـ آلاء الرّحمن، ج ۱، ص ۲۷۹٫
^ ۶ – ـ سورهٴ زلزله، آیات ۶ ـ ۸٫
^ ۷ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۸۴٫

۳۵۴

انسان درباره خاطراتش نیز محاسبه می‌شود: ﴿واِن تُبدوا ما فی اَنفُسِکُم اَو تُخفوهُ یُحاسِبکُم بِهِ اللّه) ۱ زیرا عمل، خواه جارحی یا جانحی، باطن و حقیقتی دارد و این باطن و حقیقت گاهی در دنیا و عمدتاً در آخرت ظهور می‌کند. نیت که هر کاری براساس آن انجام می‌شود، موجود و ثابت و همان نار یا نور است. نیتهای خیری که انسان به عملی کردن آن موفّق نشده است نیز محاسبه و جزا داده می‌شود.
نیتِ سوء، کیفر دارد، اگرچه آن عملِ مورد نیتْ نوشته و به آن کیفر داده نشود. تجرّی را نیز حتی کسانی که گناه نمی‌شمارند، کاشف از خبث سریره دانسته و گفته‌اند: متجرّی برای خبث سریره‌اش کیفر می‌شود ۲٫
بشر بر اثر ترقی و پیشرفت علم این امکان و توان را یافته است که دورترین و ریزترین موجودات مادی را ببیند و از ژرفای دریاها و اوج آسمانها آگاهی یابد؛ لیکن نمی‌تواند نیت و امور مجرد دیگر را که از قلمرو صنعت و علم تجربی بیرون است، مشاهده کند، مگر آنکه آثار فیزیکی آن در قلمرو بدن ظاهر شود و از این‏راه به نیّت که مجرّد است پی برده شود. سخن گفتن از نقص کسی در غیاب او گاهی برای تأدیب وی یا به عنوان «نُصْح مستشیر» است و گاه گوینده قصد عیبجویی و تنقیص دارد؛ نمود خارجی هر دو عمل یکی است؛ ولی تمایز و گونه‌گونی این عناوین به «نیت» است و آن در قیامت مجسم می‌شود. در آن روز، سخن نخست که به قصد تأدیب یا نصح مستشیر
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۸۴٫
^ ۲ – ـ خبث سریره، بحثهای کلامی دارد؛ نه اصولی، هر چند بحث تجّری در اصول مطرح شده است. ر.ک: کفایه الأصول، ص ۲۵۹ ـ ۲۶۲٫
۳۵۵

بود، نور و سخن دوم، یعنی غیبت و عیبجویی «اِدام کلاب النار» ۱ است.
بنابراین همان‌گونه که علم که حقیقتی مجرد است یا حکمت که حقیقتی عقلی است، آنگاه که به عالم مثال تنزل کند، ظهور علم به صورت آب زلال و ظهور حکمت به صورت شیر است و دیدن و نوشیدن آب زلال یا شیر در عالم رؤیا نشان بهره‌مندی از علم و حکمت است و از باب تشبیه معقول به محسوس حکمت به شیر، وعلم به آب زلال تشبیه می‌شود نیت نیز هرگاه از موطن اخلاص عقلی به عالم مثال تنزل کند از آن مرحله به صورت جسم ظهور می‌کند، و همان‌گونه که اگر عمل به صورت جسم ظهور کند صدها باغ خواهد شد، نیت و اراده و ایمان نیز چنانچه بعد از هبوط به عالم مثال، به عالم طبیعت ظهور کند صدها باغ می‌شود. راز ظهور اعمال در قیامت به صورتهای گوناگون، همچون مار و عقرب یا رَوْح و ریحان و مانند آن نیز این است که اساس اعمال، نیات و ملکات است و همین نیتها و اراده‌ها و اوصاف نفسانی است که به اعمال شکل و صورت می‌بخشد: «إِنّ الله عزّوجلّ یحشر النّاس علی نیّاتهم» ۲ گونه‌گونی ظهور نیت در عوالم گوناگون نیز از آن روست که هر چیز در هر نشئه‌ای ظهوری خاص دارد.

تجسّم، ارائه و جزای عمل در قرآن
از نکات مستفاد از آیه مورد بحث، جاودانگی عمل انسان و عدم زوال آن، جزا داده شدن انسان به خود عمل و مشخص بودن نحوه جزای عمل است. بر اساس مباحث گذشته، مجموع آیات قرآن‌کریم را که ناظر به بحثهای ذیل است
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۲۴۶٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۵، ص ۲۰٫
۳۵۶

می‌توان در ده طایفه خلاصه کرد که گرچه گاهی مضمون بسیاری از آنها مشترک است؛ لیکن ظهورشان یکسان نیست. این بحثها عبارت است از عمل، تجسم عمل، جزای به عمل، رهین عمل بودن انسان، اینکه عمل دارای گونه‌ای از واقعیت است، مصوّر شدن عمل به برخی صورتها، ظهور عامل به صورت عمل، ظهور عمل به صورت جزا و…. قبل از بیان طوایف دهگانه آیات، چند نکته در باره‌ین تقسیم سودمند است:
۱٫ دهگانه بودن آیات مورد اشاره به معنای معارض بودن آنها با یکدیگر نیست تا به جمع‌بندی نیاز داشته، انعقاد بحث و محور آن برای جمع کردن بین آنها باشد، بلکه آنها در طول هم نتیجه می‌دهند.
۲٫ حصر یاد شده عقلی نیست، زیرا ممکن است با بررسی بیشتر، آیات و نتایج دیگری نیز در کنار آیات و ثمرات پیش‌گفته قرار گیرد. آیاتی که ممکن است استخراج شود چنانچه جزو خطوط فرعی آن ده طایفه باشد، ضمن آنها درج می‌شود و اگر به لحاظ بحث و محتوا دارای عناوینی مستقلّ از آنها باشد، بر شمار طوایف مزبور افزوده خواهد شد.
۳٫ همان‌گونه که در معارف اسلامی، ثقلین با هم هستند و در هیچ مسئله‌ای نمی‌توان قرآن را بدون رهنمود عترت(علیهما‌السلام) معیار قرارداد چنان که حدیث مأثور را نمی‌توان بدون عرض بر کتاب خدا حجّت قرار داد در این مسئله نیز بر اساس همان تقسیم آیات، روایات نیز به ده طایفه یا بیشتر تقسیم می‌شود.
طوایف و گروه‌های دهگانه مزبور عبارت است از:
یکم. آیاتی که بر اصلِ بودن عمل، خیر یا شر، کوچک یا بزرگ، و اینکه انسان در قیامت متن عمل خویش را می‌بیند، دلالت دارد؛ مانند: ﴿یَومَ تَجِدُ
۳۵۷

کُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُحضَرًا وما عَمِلَت مِن سوءٍ تَوَدُّ لَو اَنَّ بَینَها وبَینَهُ اَمَدًا بَعیدًا ویُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفسَهُ واللّهُ رَءُوفٌ بِالعِباد) ۱ طبق این آیه شریفه، تبهکار آنگاه که عمل شرّ خویش را دید امید و آرزو و علاقه کاذب وی این است که ای کاش بین او و بین آن عمل، فاصله زمانی فراوان و دوری بود، به طوری که نه آن عمل به او می‌رسید و نه او به آن عمل، تا از گزند آن در امان باشد. اگر عمل، موجود و در محضر عمل‏کننده نمی‌بود و عامل در گرو آن قرار نداشت، بلکه عمل مثلاً حادثه‌ای واقع شده در چندین هزار سال گذشته یا آینده می‌بود و کاملاً از هم جدا بودند، ارتباطی با عمل‏کننده نداشت تا وی چنان آرزو و علاقه‌ای داشته باشد.
برخی دیگر از آیات این دسته عبارت است از: ﴿ووجَدوا ما عَمِلوا حاضِرا) ۲ ﴿واَن لَیسَ لِلاِنسنِ اِلاّما سَعی ٭ واَنَّ سَعیَهُ سَوفَ یُری) ۳ به قرینه آیه اخیر، «تذکّر» در آیه شریفه ﴿یَومَ یَتَذَکَّرُ الاِنسنُ ما سَعی) ۴ نیز به معنای «رؤیت» است.
مستفاد از آیات ﴿یَومَئِذٍ یَصدُرُ النّاسُ اَشتاتًا لِیُرَوا اَعملَهُم ٭ فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیرًا یَرَه ٭ ومَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَه) ۵ نیز این است که اوّلاً اصل حشر و نشر برای ارائه اعمال انسانهاست. ثانیاً قیامت کبرا همچون قبر و برزخ نیست. در قبر و برزخ تنها خطوط و مسائل کلی و اصلی و اوّلی اسلام و
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۳۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ کهف، آیهٴ ۴۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ نجم، آیات ۳۹ ـ ۴۰٫
^ ۴ – ـ سورهٴ نازعات، آیهٴ ۳۵٫
^ ۵ – ـ سورهٴ زلزله، آیات ۶ ـ ۸٫
۳۵۸

سؤالاتی در باره مبدأ، معاد، وحی و رسالت، امامت، قبله و مانند آن مطرح است؛ امّا در قیامت نه تنها آن اصول کلی مطرح است، بلکه ذرات ریز اعمال و جزئیات هر عملی به انسان ارائه می‌شود.
دوم. آیاتی که افزون بر بیان اصل حضور عمل، که در طایفه نخست بازگو شد، بین خیر و شر فرق گذارده و جایگاه یافت آن را نیز مشخص کرده، چنین می‌فرماید: عمل خیر، عند الله است:﴿واَقیموا الصَّلوهَ وءاتوا الزَّکوهَ وما تُقَدِّموا لاَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدوهُ عِندَ اللّهِ اِنَّ اللّهَ بِما تَعمَلونَ بَصیر) ۱ ﴿وما تُقَدِّموا لاَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِدوهُ عِندَ اللّهِ هُوَ خَیرًا واَعظَمَ اَجرًا واستَغفِرُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم) ۲ و چون عملْ عامل را رها نمی‌کند و هر عملی با عامل خود در ارتباط بوده و از او جدا نمی‌شود، جایگاه عاملِ خیر نیز «عند الله» است، بر همین اساس مؤمنان نزد خدای سبحان قدم صدق و قعود صدق دارند: ﴿وبَشِّرِ الَّذینَ ءامَنوا اَنَّ لَهُم قَدَمَ صِدقٍ عِندَ رَبِّهِم) ۳ ﴿اِنَّ المُتَّقینَ فی جَنّتٍ ونَهَر ٭ فی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِر) ۴
سوم. آیات دالّ بر اینکه انسان، عمل را به همراه خویش دارد و آنچه را به همراه خود احضار کرده می‌فهمد؛ مانند: ﴿واِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت ٭ واِذَا السَّماءُ کُشِطَت ٭ واِذَا الجَحیمُ سُعِّرَت ٭ واِذَا الجَنَّهُ اُزلِفَت ٭ عَلِمَت نَفسٌ ما اَحضَرَت) ۵ انسان قافله‌ای از عقاید، افکار، خاطره‌ها و اعمال را همراه خود
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۱۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مزمّل، آیهٴ ۲۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۲٫
^ ۴ – ـ سورهٴ قمر، آیات ۵۴ ـ ۵۵٫
^ ۵ – ـ سورهٴ تکویر، آیات ۱۰ ـ ۱۴٫
۳۵۹

دارد. در دنیا، هم انسانْ غافل و ناسی است و هم اعمالی که در نهان انسان است بسته است. در قیامت، هم آن غفلت زدوده و انسان هوشیار می‌شود: ﴿لَقَد کُنتَ فی غَفلَهٍ مِن هذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدید) ۱ و هم آن بسته باز می‌گردد: ﴿ونُخرِجُ لَهُ یَومَ القِیمَهِ کِتبًا یَلقهُ مَنشورا) ۲ از این رو انسان در آن روز با تعجب می‌پرسد: ﴿یوَیلَتَنا مالِ هذا الکِتبِ لایُغادِرُ صَغیرَهً ولاکَبیرَهً اِلاّاَحصها) ۳
باز شدن بسته عقاید و اخلاق و اعمال انسان در قیامت، همانند درخت گردوی سالمند و تنومند و پرریشه و شاخه و برگ و ثمری است که پیش‌تر با همه خصوصیات گسترده‌اش در درون دانه گردویی بسته بود و آنگاه که به باغ آمد منشور و ظاهر شد.
چهارم. آیاتی که دلالت می‌کند انسان به عین آنچه انجام داده است توفیه می‌شود و عین عمل به عنوان توفیه به او اِعطا خواهد شد؛ مانند: ﴿ثُمَّ تُوَفّی کُلُّ نَفسٍ ما کَسَبَت) ۴ ﴿ووُفِّیَت کُلُّ نَفسٍ ما کَسَبَت) ۵ ﴿ووُفِّیَت کُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت) ۶ همان عمل، نه چیز دیگر، را توفیه کرده به او می‌دهند، از این رو نفرمود: «بما عملت».
پنجم. آیات دالّ بر اینکه در قیامت، انسانْ عین اعمال گذشته خویش را
^ ۱ – ـ سورهٴ ق، آیهٴ ۲۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اِسراء، آیهٴ ۱۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ کهف، آیهٴ ۴۹٫
^ ۴ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۸۱٫
^ ۵ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۲۵٫
^ ۶ – ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۷۰٫

۳۶۰

تجربه کرده و آنها را می‌آزماید و مزه آن را می‌چشد؛ مانند: ﴿هُنالِکَ تَبلوا کُلُّ نَفسٍ ما اَسلَفَت) ۱ ﴿یَستَعجِلونَکَ بِالعَذابِ واِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالکفِرین ٭ یَومَ یَغشهُمُ العَذابُ مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم ویَقولُ ذوقوا ما کُنتُم تَعمَلون) ۲
خدای سبحان درباره ظهور برخی آثار سوء در جامعه تبهکار نیز می‌فرماید: این‌گونه جوامع، عمل خود را می‌چشند: ﴿ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ والبَحرِ بِما کَسَبَت اَیدِی النّاسِ لِیُذیقَهُم بَعضَ الَّذی عَمِلوا لَعَلَّهُم یَرجِعون) ۳ عمل آنان به این صورت که اکنون می‌چشند ظهور کرده است. همان چیزی که در دنیا خوشمزه و شیرین بود، اکنون گدازنده است، زیرا «النّار حفّت (حجبت) بالشّهوات» ۴ و هر آنچه در دنیا تلخ بود، اکنون لذّت بخش است، زیرا «الجنّه حفّت بالمکاره» ۵
تذکّر: از آیه ﴿ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ والبَحر…﴾ برمی‌آید که برخی از آثار کیفری معاد در دنیا هم ظهور دارد؛ یعنی متن عمل به صورت سانحه‌ای تلخ مبدّل می‌گردد.
ششم. آیاتی که دلالت می‌کند جزا نفس کار و متن عمل است و جز آن چیز دیگری نیست. این نکته در آیات بسیار، گاه به صورت حصر و گاهی بدون حصر آمده است؛ مانند: ﴿هَل تُجزَونَ اِلاّما کُنتُم تَعمَلون) ۶
^ ۱ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۳۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ عنکبوت، آیات ۵۴ ـ ۵۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ روم، آیهٴ ۴۱٫
^ ۴ – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۱۷۶، بند ۲٫
^ ۵ – ـ همان
^ ۶ – ـ سورهٴ نمل، آیهٴ ۹۰٫

۳۶۱

﴿ولاتُجزَونَ اِلاّما کُنتُم تَعمَلون) ۱ ﴿الیَومَ تُجزَونَ ما کُنتُم تَعمَلون) ۲ ﴿اِنَّما تُجزَونَ ما کُنتُم تَعمَلون) ۳
توضیح این نکته هنگام ذکر آیات ناظر به چگونگی ارائه عمل خواهد آمد که آنچه در قیامت دیده می‌شود حقیقت عمل است، نه صورت دنیایی آن، وگرنه آن نشئه دنیا خواهد بود؛ نه آخرت و قیامت. در آنجا عمل، به حقیقتی متجسّم و ظاهر می‌شود که انسان هیچ تردیدی ندارد که این همان عمل اوست. در جزا و کیفر دادن تبهکار به عین و متن عمل نیز این‌گونه است، چنان‌که خدای سبحان فرمود: ما غُل برگردن کافران می‌گذاریم و هرگز جزا غیر از عمل نیست: ﴿وجَعَلنَا الاَغللَ فی اَعناقِ الَّذینَ کَفَروا هَل یُجزَونَ اِلاّما کانوا یَعمَلون) ۴ یعنی عمل و حقیقت آن به صورت غل گردن‌گیر درآمده است. امام سجاد(علیه‌السلام) نیز در این باره که عمل، قلاده گردن می‌شود فرمود: «صارت الأعمال قلائد فی الأعناق» ۵
باید توجّه داشت اینکه در برخی آیات، جزا که گفته شد عین عمل است و در بیشتر آیات، بدون ﴿باء﴾ ذکر شده همراه ﴿باء﴾ آمده است؛ مانند: ﴿هَل تُجزَونَ اِلاّبِما کُنتُم تَ‏کسِبون) ۶ این ﴿باء﴾ متعلِّق را از متعلَّق جدا نمی‌کند، از همین رو آیات و تعبیرهای یاد شده هماهنگ است؛ مانند اینکه هنگام تأدیب
^ ۱ – ـ سورهٴ یس، آیهٴ ۵۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ جاثیه، آیهٴ ۲۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ طور، آیهٴ ۱۶؛ سورهٴ تحریم، آیهٴ ۷٫
^ ۴ – ـ سورهٴ سبأ، آیهٴ ۳۳٫
^ ۵ – ـ صحیفهٴ سجادیه، دعای ۴۲٫
^ ۶ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۵۲٫

۳۶۲

کودک بازیگوشی که با آتش خود را مصدوم کرده است گاه به او گفته می‌شود: این عمل توست که اکنون از آن می‌سوزی؛ جزای کار خودت است، و گاهی گفته می‌شود: با کارِ خویش، خودت را سوزاندی.
هفتم. آیات دالّ بر کیفیّت و چگونگی ارائه عمل به انسان است. اگر در آیه شریفه ﴿یَصدُرُ النّاسُ اَشتاتًا لِیُرَوا اَعملَهُم) ۱ و مانند آن به اصل ارائه اعمال به مردم اشاره شد، در این دسته آیات، نحوه و کیفیّت ارائه آنها نیز بیان شده است، چنان‌که آیه مورد بحث می‌فرماید: خدای سبحان تبعیّت دروغین از زمامدارانِ باطل را به صورت تبرّی حسرت‌آمیزِ صادق در می‌آورد ﴿کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعملَهُم حَسَرتٍ عَلَیهِم﴾ و مسرّت کاذبِ تابع باطل به صورت حسرت صادق ظهور می‌کند.
توضیح اینکه در قیامت، متن عمل با صورتی که آن را در میزان معاد می‌سنجند دیده می‌شود نه با صورت دنیایی و عامل آن می‌فهمد که عین عمل او به این صورت درآمده است، زیرا در آن روز، اعمال به صورتی مناسب با آن نشئه و قابل سنجش در می‌آید و همه را با حق می‌سنجند: ﴿والوَزنُ یَومَئِذٍ الحَقّ) ۲ مثلاً معیار در سنجشِ سرقتْ، شی‏ء ربوده شده نیست، بلکه حقیقت سرقت به گونه‌ای قابل سنجش ظهور می‌کند. سارق نیز حقیقت سرقت، یعنی همان را که می‌سنجند می‌بیند؛ نه عین مسروقه دنیا را. همچنین بخیل، بخل را که شرّ است براساس ﴿مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَه) ۳ می‌بیند و همان
^ ۱ – ـ سورهٴ زلزله، آیهٴ ۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ زلزله، آیهٴ ۸٫
۳۶۳

بخل سنجیده می‌شود؛ لیکن در موقع کیفر ۱ بخیل می‌بیند که همان مال مورد بخل طوق لعنت گردن‌گیر او شد.
خدای سبحان در خصوص بخل فرمود: ﴿سَیُطَوَّقونَ ما بَخِلوا بِهِ یَومَ القِیمَه) ۲ و به طور مطلق نیز فرمود: عمل هر کس همانند پرنده‌ای از مخزن و آشیانه غیب و نفس او به صورتی جسمانی و مناسب با نشئه آخرت ظاهر شده و گردن‌گیر او می‌شود: ﴿وکُلَّ اِنسنٍ اَلزَمنهُ طئِرَهُ فی عُنُقِهِ ونُخرِجُ لَهُ یَومَ القِیمَهِ کِتبًا یَلقهُ مَنشورا) ۳ از اینجا معنای «تطایر کتب» نیز معلوم می‌شود و آن اینکه عملِ هر کسی به آن حقیقت و صورتی که توضیح داده شد در می‌آید؛ نه اینکه عملکرد چندین ساله شخص را در نوشته‌ای به او نشان دهند. نوشتن عمل به لحاظ معاد به معنای تجسیم و تثبیت متن عمل است ـ چنان‌که کتابتی که درباره خدای سبحان صادق است: ﴿کَتَبَ رَبُّکُم عَلی نَفسِهِ الرَّحمَه) ۴ به معنای تثبیت و حفظ کردن اصل رحمت است؛ نه نوشتن با قلم ـ پس آن کتاب
^ ۱ – ـ آنچه خوب یا بد است تملّک است؛ نه مال. همان مالی را که زمانی در تملک بخیل بود و او بخل ورزید و به صورت طوق عذاب درآمد، ممکن است دیگری پس از تملک، سخاوتمندانه ایثار کند و برای او روح و ریحان شود. سهم امام نیز اگر بر عهدهٴ کسی بود و آن را تأدیه نکرد، رجس می‌خورد. همان مال آنگاه که به امام داده شد برکت الهی می‌شود. دربارهٴ زکات نیز اگر تعبیر «وَسَخ» شده (الکافی، ج ۱، ص ۵۳۹ و ج ۴، ص ۵۸ و ج ۵، ص ۳۴۵) بدین معنا نیست که شما وَسَخ را در راه خدا بدهید. زکات همچون نماز، عبادت است و باید به قصد قربت پرداخت شود. اگر آن مال، چرک باشد کسی چرک را قربهً إلی الله نمی‌دهد، بلکه آن طهارت و قطع علاقه را (برای خدا) انجام می‌دهد، بنابراین، عملِ واجب‌ْ طهلرات و قربت است، و عصیان قذرات و بُعد از رحمت الهی است.
^ ۲ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۸۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اِسراء، آیهٴ ۱۳٫
^ ۴ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۵۴٫

۳۶۴

اعمال، کتابی خارجی و حقیقی و تکوینی است؛ نه تدوینی، زیرا وجود کتبی و لفظی عمل قابل انکار است و شخصِ تبهکار می‌تواند ادّعا کند که آنچه را در آن نوشته آمده به یاد ندارد انجام داده باشد؛ ولی او متن عمل را مشاهده می‌کند شبیه چیز دیگری هم نیست تا بر او مشتبه شود آن‌سان که اعتراف می‌کند و با تعجّب می‌گوید: هر کاری کرده‌ام اینجا هست: ﴿ووُضِعَ الکِتبُ فَتَرَی المُجرِمینَ مُشفِقینَ مِمّا فیهِ ویَقولونَ یوَیلَتَنا مالِ هذا الکِتبِ لایُغادِرُ صَغیرَهً ولاکَبیرَهً اِلاّاَحصها ووجَدوا ما عَمِلوا حاضِرا) ۱
این حقایق و مناظر که در قیامت برای همه نمایان می‌شود، برای اوحدی از اهل معنا در دنیا در حال بیداری و غیر عالم رؤیا مشهود است و برای متوسطان از مؤمنان که اعمال و جوارح و جوانح آنان در همه شئون محفوظ است و موفّق به دیدن رؤیاهای صادق هستند نیز در عالم رؤیا و خواب ظهور می‌کند.
خدای سبحان در پاسخ کسانی که خواهان رؤیت او و فرشتگان وی بودند و می‌گفتند: ﴿لَولاَ اُنزِلَ عَلَینَا المَلئِکَهُ اَو نَری رَبَّنا) ۲ فرمود: خدا هرگز دیدنی نیست؛ ولی ملائکه را در روز مرگ می‌بینید: ﴿یَومَ یَرَونَ المَلئِکَهَ لابُشری یَومَئِذٍ لِلمُجرِمین) ۳ این بدان معنا نیست که ملائکه، روز مرگ موجود می‌شوند. تجسّم اعمال نیز که امری ملکوتی و مربوط به پس از مرگ است، چنین است.
هشتم. آیاتی که مفاد آنها این است که عمل، ظاهری دارد و باطنی. در آیاتِ این دسته، زمینه تجسم اعمال نمایان می‌شود؛ مانند آیه شریفه ﴿اِنَّ
^ ۱ – ـ سورهٴ کهف، آیهٴ ۴۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ فرقان، آیهٴ ۲۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ فرقان، آیهٴ ۲۲٫
۳۶۵

الَّذینَ یَأکُلونَ اَمولَ الیَتمی ظُلمًا اِنَّما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم نارا) ۱ که طبق آن، باطنِ تصرفِ ظالمانه و غاصبانه در مال مردم نه خود مال آتش است. قید ﴿ظُلما﴾، از باب تعلیق بر حال یا صفت به علیّت آن اشعار دارد؛ یعنی باطن ظلم آتش است، وگرنه متن مال را خود یتیم و ولی او نیز صرف می‌کنند و هیچ‌گونه کیفری ندارد.
قرآن‏کریم افزون بر اینکه خود انسان را وقود و آتش‌گیره جهنّم، و ستمکاران را مواد سوخت و سوز دوزخ قلمداد کرده و نیز خصوص برخی گناهان، مانند تصرّف ظالمانه در مال یتیم را آتش نامیده، به دلالت برخی آیات، عموم گناهان را آتش معرّفی کرده و با اشاره به این نکته که هر دستور و کار خلاف فرمان خدای سبحان آتش است می‌فرماید: زمامداران کفر، مردم را به آتش دعوت می‌کنند: ﴿وجَعَلنهُم اَئِمَّهً یَدعونَ اِلَی النّارِ ویَومَ القِیمَهِ لایُنصَرون) ۲
چنانچه دلیلی قطعی و معتبر وجود داشت بر اینکه باطن گناه همچون ظاهر آن لذیذ است و تنها در قیامت انسان را به جرم ارتکاب آن می‌سوزانند، ممکن بود ظاهر آیه مزبور بر خلاف آن معنا شده و گفته شود «آن ظاهر، مَجاز بوده و مراد این است که سران کفر مردم را به کفر و نفاق و معصیت که سبب ورود به جهنّم و آتش است دعوت می‌کنند»؛ به بیان دیگر، چون معصیت سبب ورود در آتش و آتش مسبَّب از عصیان است و سران کفر مردم را به عصیان دعوت می‌کنند، خدای سبحان مجازاً و از باب علاقه سبب و مسبَّب نام مسبَّب را به سبب داده است؛ امّا اگر چنین دلیلی که دلالت کند معصیت و
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ قصص، آیهٴ ۴۱٫
۳۶۶

کفر و نفاق آتش نیست، یافت نشد، بلکه شواهد دیگر مؤیّد این بود که گرچه ظاهر گناه لذیذ است لیکن درون آن آتش است، آیه یاد شده به همان ظاهر خود حفظ و معنا می‌شود که سران کفر، مردم را واقعاً به آتش فرا می‌خوانند.
حاصل اینکه همه گناهان، آتش است و در قیامت این آتشها ظهور می‌کند؛ نه اینکه به دنبال گناه، آتش حادث شود. مؤیّد این معنا افزون بر آیاتی که می‌فرماید: تبهکاران، وَقود و حَطَب دوزخ‌اند، یعنی آتش از درون آنها زبانه می‌کشد، حدیثی است که طبق آن امیرمؤمنان(علیه‌السلام) با ارائه عینی جهش آتش از درون سنگی سرد، به شبهه‌ای در این‌باره پاسخ عملی داده‌اند ۱٫
گناه که حقیقت و درون آن آتش است با لایه‌ای از شهوت پوشانده شده است: «النّار حفّت (حجبت) بالشّهوات» ۲ همچون سم که حقیقت آن مهلک بودن است؛ حال اگر از ماده‌ای سمّی، شیرینی تهیه و بر این شیرینی سمّی اندکی شکر ریخته شود، این سمِّ شیرین با شیرینیهای دیگر که برای مصرف کننده مبتلای به سوء مزاج به تدریج سمّ می‌شود و در آینده او را مسموم می‌کند یکسان نیست، بلکه خورنده آن حقیقتاً همِ اکنون سمّ می‌خورد و مسموم می‌شود اگر چه نمی‌فهمد نه اینکه در آینده مسموم شود.
نهم. آیاتی که دلالت می‌کند اگر ستم و گناه که آتش است، برای کسی عادت و ملکه شد او خودْ مواد سوخت و سوز دوزخ می‌گردد، چنان‌که خدای سبحان فرمود: آن که قاسط و اهل قَسط است، نه مُقْسط و اهل قِسط، هیزم
^ ۱ – ـ الغدیر، ج ۸، ص ۲۱۴٫ متن این حدیث با اندکی شرح و نیز اشاراتی دربارهٴ آن، ذیل عنوان نخست از بحث روایی آیهٴ مورد بحث خواهد آمد.
^ ۲ – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۱۷۶٫
۳۶۷

جهنّم است: ﴿واَمَّا القسِطونَ فَکانوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا) ۱ همچنین بت‌پرست و بت، حَصَب و از مواد سوختی جهنّم‌اند: ﴿اِنَّکُم وما تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّم) ۲ کسانی که تنزّل بیشتر کرده و به مراحل نازل‌تر دَرَک رفته‌اند خودْ وقود و مواد منفجره و آتشزای جهنّم هستند: ﴿قوا اَنفُسَکُم واَهلیکُم نارًا وقودُهَا النّاسُ والحِجارَه) ۳ ﴿فَاتَّقوا النّارَ الَّتی وقودُهَا النّاسُ والحِجارَه) ۴ ﴿واُولئِکَ هُم وقودُ النّار ٭ کَدَأبِ ءالِ فِرعَونَ والَّذینَ مِن قَبلِهِم) ۵ محصول برخورد آن مواد خام سوخت و سوز، با این ماده آتشزا این است که خود مشتعل و افروخته می‌شوند: ﴿ثُمَّ فِی النّارِ یُسجَرون) ۶
سران و ائمّه کفر، وقود جهنّم و دیگر کارگزاران نظامِ کفر هیزم آن هستند و عدّه‌ای هم با هیزم آنان می‌سوزند. طبق آیه اخیر، سیره کافران آل فرعون وقود و مواد آتشزای دوزخ است و همان‌گونه که در دنیا عدّه‌ای از آتش اِلحاد آنان می‌سوزند در آخرت نیز از آتش آنها عدّه‌ای گرفتار سوخت و سوزند.
دهم. آیاتی که به شهادت روایات ذیل آنها دلالت دارد بر اینکه عملْ افزون بر آنکه به صورت جزا درمی‌آید، چنان قوی است که عامل را نیز به صورت خود متصوّر می‌کند. بر اساس اینکه عامل به صورت عمل در می‌آید، نه تنها مثلاً آز و حرصِ انسان طمعکار به صورت آتش ظهور می‌کند، بلکه خود آن شخص
^ ۱ – ـ سورهٴ جنّ، آیهٴ ۱۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انبیاء، آیهٴ ۹۸٫ معنای مذکور از حَصَب، منافات ندارد با اینکه برخی، مقصود از آن را مواد گوگردی و احجار کبریتی دانسته‌اند.
^ ۳ – ـ سورهٴ تحریم، آیهٴ ۶٫
^ ۴ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۴٫
^ ۵ – ـ سورهٴ آل عمران، آیات ۱۰ ـ ۱۱٫
^ ۶ – ـ سورهٴ غافر، آیهٴ ۷۲٫
۳۶۸

حریص و آزمند نیز به صورت مورچه ظاهر می‌شود؛ همچنین نه تنها گَزشِ انسان فحّاش و هتّاک و گزنده‌گو به صورت شعله نمایان می‌شود، بلکه خود او هم به صورت مار و عقرب درمی‌آید. در این باره، ذیل آیه شریفه ﴿یَومَ یُنفَخُ فِی‌لصّورِ فَتَأتونَ اَفواجا) ۱ در بیان مقصود از گروه گروه آمدن انسانها و توضیح چگونگی ظهور آنها روایتی نقل شده که در بحث روایی خواهد آمد. عصاره آن روایت این است که برخی افراد طغیانگر و عاصی به صورت حیوان محشور می‌شوند.

نحوه ظهور حبط عمل
طایفه ششم و هفتم از طوایف دهگانه آیاتی که گذشت بر عین و متن عمل بودن جزا و چگونگی ارائه عمل به انسان دلالت می‌کرد، بدین مناسبت در اینجا به اختصار درباره حبط اعمال کافران و نحوه ظهور آن بحث می‌شود؛ لیکن پیش از طرح این بحث، مناسب است به اقسام عمل کافر و حکم هر یک از آنها اشاره شود، زیرا عمل کافر اقسامی دارد که برای هر کدام از آنها حکم خاص است؛ بدین شرح:
الف. عمل اقتصادی و مانند آن در دنیا. این‌گونه از عملها اثر وضعی و تکوینی خاص خود را دارد و در اصل باروری آن نه ایمان شرط است و نه الحاد مانع. تعبیر قرآن حکیم در این باره چنین است: ﴿مَن کانَ یُریدُ الحَیوهَ الدُّنیا وزینَ‏تَها نُوَفِّ اِلَیهِم اَعملَهُم فیها وهُم فیها لایُبخَسون) ۲ هر کس امور دنیایی را بخواهد طبق کار خود نتیجه می‌گیرد و هیچ بخس و نقصی در کار او
^ ۱ – ـ سورهٴ نبأ، آیهٴ ۱۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۱۵٫
۳۶۹

راه نمی‌یابد. البته اگر کافری اهل طغیان و تمرّد باشد ممکن است افزون بر کیفر آخرت به عذاب دنیا هم گرفتار آید که بحث آن در این‏قسم مطرح نیست.
ب. کارهای خیر توصّلی (نه تعبّدی) که مشروط به قصد قربت نیست، مانند اِحسان، ایثار، انفاق غیر عبادی و…. این‌گونه از اعمال ممکن است مایه ازدیاد نعمت، طول عمر، شکوه مادی و نظیر آن گردد، هرچند اثر معنوی را به همراه نخواهد داشت.
ج. عمل عبادی؛ مانند پرستش بت، قصد تقرب به سوی خدا، نیّت دریافت شفاعت بت نزد خدا و مانند آن. این‌گونه از اعمال همانند بتهای آنان اسم بی‌مسمّاست و چون پوچ و درون تهی است هیچ وزنی ندارد و از همین‌رو برای آنها میزان نصب نمی‌شود، زیرا ترازو برای سنجش چیز وزین است؛ امّا سراب که اصلاً چیزی نیست هرگز قابل توزین نخواهد بود. تعبیر قرآن حکیم در این باره چنین است: ﴿وقَدِمنا اِلی ما عَمِلوا مِن عَمَلٍ فَجَعَلنهُ هَباءً مَنثورا) ۱ ﴿اُولئِکَ الَّذینَ کَفَروا بِ‏ءایتِ رَبِّهِم ولِقائِهِ فَحَبِطَت اَعملُهُم فَلا نُقیمُ لَهُم یَومَ القِیمَهِ وَزنا) ۲ هرگز عبادتِ بتْ به صورتی در نمی‌آید تا کافر آن‏را ببیند، زیرا سرابْ، هباء منثور و لاشی‏ء که بی‌وزنی آن از باب سالبه به انتفاء موضوع است قابل رؤیت، تجسّم و نظیر آن نخواهد بود. نکته درخور ذکر اینکه اطلاق یا عموم آیه ﴿فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیرًا یَرَه) ۳ همچنان به حال خود محفوظ است؛ ولی بت‌پرستی اصلاً خیر نیست تا در حدّ مثقال ذرّه هم دیده شود، بنابراین خروج عمل عبادی کافر از آیه مزبور از باب تقیّد یا
^ ۱ – ـ سورهٴ فرقان، آیهٴ ۲۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ کهف، آیهٴ ۱۰۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ زلزله، آیهٴ ۷٫
۳۷۰

تخصّص است؛ نه تقیید یا تخصیص.
د. اعمال قبیح و محرّم عقلی و نقلی؛ مانند کفر، الحاد، نفاق و…، که هم به صورت حسرت از یک سو و هم به صورت آتش و مار و عقرب از سوی دیگر ممثّل و مجسّم می‌شود. چنان که گذشت ترک عبادتِ صحیح و رها کردن راه راست به صورت حسرت ظهور می‌کند؛ نظیر محرومیّت از درجات بهشت که می‌توانستند آنها را تحصیل کنند و نکردند که حسرت آنها خواهد شد.
حبط عمل که در قسم سوم از اقسام چهارگانه اعمال کافران به آن اشاره شد، گاهی عین عمل و جزای آن است؛ بدین معنا که انسان کافر کاری نکرده و چیزی نساخته است که خداوند آن را باطل و ویران کند. خدای سبحان بطلان اعمال تبهکاران را ظاهر می‌کند، چنان‌که می‌فرماید: ﴿والَّذینَ کَذَّبوا بِ‏ءایتِنا ولِقاءِ الاءاخِرَهِ حَبِطَت اَعملُهُم هَل یُجزَونَ اِلاّما کانوا یَعمَلون) ۱
انسان تبهکار نه تنها منفعت را از دست داده و به چیزی نرسیده است، بلکه از حق نیز دور شده و زیان‏دیده است. اگر انسان فقط منفعت را از دست دهد معذّب نیست؛ لیکن در قیامت به تبهکار می‌گویند: منفعت را از دست دادی و از حق مهجور شدی، از همین‌رو از رفاه و نعمت محجوری و اکنون باید بسوزی؛ مانند انسان تشنه‌ای که بی‌اعتنا به تذکّر راهنمایان، شتابان به سوی سراب حرکت می‌کند، که هر چه بیشتر بدود و برود توان او فرسوده‌تر و عطش وی افزونتر می‌گردد و آنگاه که به پایان راه رسید و در آنجا آبی نیافت افزون بر یأس و ناامیدی، عطش او سوزان و کشنده است. چنین نیست که
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۴۷٫
۳۷۱

چون به سراب رسید و بطلان کار خود را فهمید، کیفر نبیند و تنها یأس که کیفری روانی است بر او تحمیل شود. در گستره حسرتهای یاد شده نیز همه این امور، اعم از حرمان از طاعت و پاداش آن و ابتلای به عصیان و کیفر آن مطرح است.
توضیح اینکه عمل کافر، تبار و تباه است: ﴿وجوَزنا بِبَنی اِسرءیلَ البَحرَ فَاَتَوا عَلی قَومٍ یَعکُفونَ عَلی اَصنامٍ لَهُم قالوا یموسَی اجعَل لَنا اِلهًا کَما لَهُم ءالِهَهٌ قالَ اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلون ٭ اِنَّ هؤُلاءِ مُتَ‏بَّرٌ ما هُم فیهِ وبطِلٌ ما کانوا یَعمَلون) ۱ ظاهر کارِ صنمی یا وَثَنی، گوساله‌پرستی، بت‌پرستی و مانند آن است؛ لیکن درون آن تبار و هلاکت است. این باطل، روزی ظهور می‌کند و ظهور آن به صورت «حبط» است: ﴿والَّذینَ کَذَّبوا بِ‏ءایتِنا ولِقاءِ الاءاخِرَهِ حَبِطَت اَعملُهُم هَل یُجزَونَ اِلاّما کانوا یَعمَلون) ۲ حبط، عین جزاست و چون جزا عین عمل است، پس حبط و بطلان، عین عمل کافر است.
در آن روز، هم بطلان عمل کافر و هم خسارت کاری که نکرده است ظاهر می‌شود. او چونان تشنه‌ای است که با حرکتِ در پی سراب، هم از چشمه زلال فاصله می‌گیرد و هم چون این حرکت و حرارتْ عطش آور است هر چه بیشتر می‌رود فرسوده‌تر و تشنه‌تر می‌گردد و آنگاه که به پایان افق رسید و چیزی نیافت و فهمید شهود وی سراب بوده، نه آب، عطش او چند برابر می‌شود و در این حال که نه پای دویدن دارد و نه حال رفتن، عطش او را می‌سوزاند. کافر نیز سرانجام به سراب بودن کارهای عبادی خود در دنیا پی‌می‌برد: ﴿والَّذینَ کَفَروا اَعملُهُم کَسَرابٍ بِقِیعَهٍ یَحسَبُهُ الظَّم‏ءانُ ماءً حَتّی اِذا جاءَهُ لَم یَجِدهُ شی‏ءاً ووَجَدَ
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیات ۱۳۸ ـ ۱۳۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۴۷٫
۳۷۲

اللّهَ عِندَهُ فَوَفّهُ حِسابَهُ واللّهُ سَریعُ الحِساب) ۱ و در این حال که نیاز او دو چندان است نه پای رفتن دارد و نه حال گریستن. تنها سلاح انسان، اشک و ناله است: «سلاحه البکاء» ۲ که با رخت بر بستن از دنیا آن را نیز از او می‌گیرند و انسان خلع سلاح می‌شود، از این رو تبهکار در معاد توان و حال اشک و ناله و ضجّه ندارد و گریه او در آن روز گریه عقوبت است؛ نه گریه تضرّع و ابتهال و تبتّل که عبادت است.
همان‌گونه که در باره آن شخص که در پی سراب رفت و در پایان راه چیزی نیافت جز آنکه سوز عطش او فزونی یافت، گفته نمی‌شود «کسی کار او را باطل کرد»، زیرا او چاه و قناتی حفر نکرد و چشمه‌ای روان نساخت تا کسی آن را پُر کند و کار او را از بین ببرد، بلکه می‌گویند: «کار او باطل بود. او به سمت باطل حرکت می‌کرد و سرانجام بطلان آن ظاهر شد. جزای وی همین بطلان است که عین عمل اوست»، کافر نیز اوّلاً کاری نکرده تا خدای سبحان آن را باطل کند و از بین ببرد. او به دنبال باطل و سراب ولا شی‏ء رفت زیرا اِله او اسم بی‌مسمّا بود و آنگاه که خبر و اثری نیافت، فهمید معبود و نیز عبادت او باطل و لا شی‏ء بوده است، از این رو خدای سبحان فرمود: ﴿حَبِطَت اَعملُهُم هَل یُجزَونَ اِلاّما کانوا یَعمَلون) ۳ حبط عمل و لا شی‏ءبودن، عین عمل اوست.
ثانیاً از چشمه زلال فاصله گرفت و از حق دور ماند. این دوری از رحمتِ خاص به صورت شعله ظهور می‌کند و به شکل غل و زنجیرِ دست و پا و
^ ۱ – ـ سورهٴ نور، آیهٴ ۳۹٫
^ ۲ – ـ مصباح المتهجّد، ص ۷۸۱؛ مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
^ ۳ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۴۷٫
۳۷۳

گردن‌گیر در می‌آید، که آن نیز عین عمل و جزای آن است.
تذکّر این نکته سودمند است که، همان‌گونه که کفر، بنیان‌کن است و همه اعمال خیر را یکجا می‌سوزاند، ایمان نیز بنیان‌کن است و همه آثار شرک را یکجا به خیر بدل می‌کند؛ به این معنا که اگر کافر تبهکاری با توبه واقعی از کفر و معاصی گذشت و اسلام آورد، براساس «الإسلام یجبّ ما قبله» ۱ نسبت به گذشته هیچ تکلیفی بر او نیست. البته تنها به لحاظ احکام و قوانین و حقوقی که اسلام آورده، نه آن حقوق و دیونی را که بنای عقلا بر آن است و اسلام آن را امضا کرده، نه تأسیس، زیرا قانون جَبّ و قطع که مطلب امتنانی است قلمرو تأثیر آن از دو راه تحدید می‌شود: یکی تخصّص و دیگری تخصیص؛ امّا تخصّص راجع به آن است که اسلام چیزی را برمی‌دارد که خود آورده باشد؛ نه چیزی را که خارج از حوزه دلیل نقلی آن بوده است، به طوری که هم قبل از اسلام مطرح بوده و هم بعد از آن و هم در قلمرو مسلمانان طرح می‌شود و هم در قلمرو غیر مسلمانان؛ امّا تخصیص یا تقیید برخی از احکام، ثبوتاً امکان دارد و اثباتاً نیازمند به دلیل معتبر است.
در مقابلِ اسلام آوردن، ارتداد است که همه عبادات و فرایض و نوافلی را که مرتد پیش از ارتداد انجام داده است یکجا می‌سوزاند، و اگر کسی ریشه اعمال خود را سوزاند زمینه‌ای برای تبدیل آنها به چیز دیگر نیست. زمینه تبدیل و توبه از اشتباهات، همانا موحد و مسلمان و مؤمن بودن و دارا بودنِ برخی فضایل است؛ در این محدوده است که خدای سبحان فرمود: ﴿فَاُولئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیءاتِهِم حَسَنت) ۲
^ ۱ – ـ مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۴۴۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ فرقان، آیهٴ ۷۰٫
۳۷۴

در نشئه طبیعت و حرکت، دو طرف مزبور قابل تغییر و تبدیل است و انسانْ قابل حرکت از یک قطب به قطب دیگر، یعنی از کفر به ایمان و از ایمان به کفر است. از باب تشبیه معقول به محسوس و تقریب به ذهن می‌توان گفت در نشئه دنیا و عالم طبیعت همان‌گونه که عین خارجی از بهترین چیز به صورت بدترین چیز و بالعکس قابل تغییر است، مثلاً گل و میوه به صورت زباله بدبو درمی‌آید و کود و مدفوع به شکل میوه و گلهای رنگارنگ بروز می‌کند، اعمال انسان و خود او نیز قابل تبدیل است؛ امّا آنگاه که انسان از این نشئه رخت بربست، هر چه دارد به همراه می‌برد، زیرا «إذا مات الإنسان انقطع عمله» ۱

موجود بودن بهشت و جهنّم
در پایانِ اشاره به طوایف مختلفِ آیاتِ ناظرِ به مسئله تجسّم عمل و مباحث راجع به آن، تذکر این نکته سودمند است که انس با این‌گونه آیات و روایات، به برداشت بهتر از آیات مشابه آن با حفظ ظهور آنها کمک خواهد کرد و دیگر نیازی نیست تا آیاتی نظیر آیه شریفه ﴿اِنّا اَعتَدنا لِلظّلِمینَ ناراً اَحاطَ بِهِم سُرادِقُها) ۲ را تأویل کنیم و بگوییم چون مستقبل محقّق الوقوع در حکم ماضی است، از احاطه آتش بر ظالمان که در آینده محقّق خواهد شد، در اینجا با فعل ماضی یاد شده است. آیات و روایات مورد اشاره، مؤیّد این معناست که سراپرده آتش، هم اکنون ظالمان را احاطه کرده است. آتش و احاطه آن بر اهل آتش، بالفعل موجود است و «عتید»؛ یعنی کاملاً آماده است، گرچه در
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۲، ص ۲۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ کهف، آیهٴ ۲۹٫
۳۷۵

قیامت بر گرفتاری و سختیهای آنان افزوده می‌شود: ﴿واِن یَستَغیثوا یُغاثوا بِماءٍ کالمُهلِ یَشوِی الوُجوهَ بِئسَ الشَّرابُ وساءَت مُرتَفَقا) ۱ استغاثه آنان در آینده صورت می‌گیرد و از آنان جز با آبی که صورتها را بریان می‌کند پذیرایی نمی‌شود. سرّ اینکه استغاثه در آینده انجام می‌شود این است که چون جهنم هم‌اکنون محفوف به شهوات است: «النّار حفّت (حجبت) بالشّهوات» ۲ مبتلایان به شهوت در دنیا باطن آن را نمی‌یابند تا استغاثه کنند؛ آنگاه که حجاب برداشته شد و آن‏را یافتند ناله‌ها بلند می‌شود، چنان که مانند معتاد به مواد مخدّر هنگام مصرفِ آن، لذّتِ کاذب می‌بَرَد و استغاثه‌ای ندارد؛ لیکن چون درون همین مادّه با ظاهر لذیذْ سمّ است و به دستگاه گوارش وی نفوذ می‌کند، آنگاه که این مادّه مخدّر از او گرفته شد و همه نیروها را از دست داد، می‌نالد.
جهنّم نیز هم اکنون بر کافران محیط بوده و کافران نیز محاط به جهنّم‌اند: ﴿واِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالکفِرین) ۳ ﴿یَستَعجِلونَکَ بِالعَذابِ واِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالکفِرین ٭ یَومَ یَغشهُمُ العَذابُ مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم ویَقولُ ذوقوا ما کُنتُم تَعمَلون) ۴ آیه نخست که از سوره توبه نقل شده مطلق است و دنیا و آخرت را شامل می‌شود؛ امّا آیه دوم چون برای آن ظرف معین شده و فرموده: ﴿یَومَ یَغشهُمُ العَذاب﴾ مقیّد است؛ لیکن چون هر دو مثبِت است و هیچ یک منافی و معارض دیگری نیست و قرینه و دلیلی هم بر تقیید وجود ندارد
^ ۱ – ـ سورهٴ کهف، آیهٴ ۲۹٫
^ ۲ – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۱۷۶، بند ۲٫
^ ۳ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۴۹٫
^ ۴ – ـ سورهٴ عنکبوت، آیات ۵۴ ـ ۵۵٫
۳۷۶

آیه دوم مُقیِّد آیه اول نیست؛ هم آن آیه به اطلاق خود باقی است و هم این آیه به قید خود محفوظ بوده و هر دو حجّت است. خلاصه اینکه آیه دوم مطلق نیست؛ نه آنکه صلاحیت تقیید مطلق را داراست. راز تقیید در آیه دوم این است که در قیامت، احاطه و ظهور جهنّم بیشتر است.
«محیط» اسم فاعل و مشتق است. اگرچه در حقیقت یا مجاز بودن استعمال مشتق در «ما انقضی عنه المبدأ» اختلاف است؛ لیکن به اتّفاق، استعمال آن در «ما یتلبّس بالمبدأ فی الاستقبال» مجاز و نیازمند قرینه است، و چون در آیه نخست هیچ قرینه‌ای بر مجاز بودن نیست، پس بدین معناست که جهنّم، هم اکنون بر کافران محیط است.
جهنّم، باطن اعمال، و هم اکنون موجود است. آیات و روایات فراوانی بر وجود فعلی بهشت و دوزخ و اینکه آن دو از اهل خود هیچ‌گاه خالی نیست دلالت می‌کند. آنچه را رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در معراج از بهشت و جهنّم دید صورت سازی نبود، بلکه آن حضرت، حقیقت بهشت و جهنّم و نیز کسانی را که همان وقت در آن داخل بودند مشاهده کرد. جهنّم موجودی خارجی است که در قیامت آن را می‌آورند: ﴿وجای‏ءَ یَومَئِذٍ بِجَهَنَّم) ۱ ذیل همین آیه کریمه وارد شده است که فرشته‌های فراوانی زمامدار جهنّم‌اند و آن را کشان کشان می‌آورند ۲٫
^ ۱ – ـ سورهٴ فجر، آیهٴ ۲۳٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۸، ص ۳۱۲؛ بحارالأنوار، ج ۷، ص ۱۲۵: «… أتی بجهنم تقاد بألف زمامٍ، أخذ بکلّ زمامٍ مائه ألف ملک …». در نقلی دیگر در این‌باره چنین آمده است: «یجیء بها سبعون ألف ملک، یقودونها بسبعین ألف زمام».
۳۷۷

مجسِّم، واهب الصُور است
نکته پایانی درباره تجسّم و ارائه و مشاهده اعمال آن است که تجسّم عمل که عنصر محوری آن را روح آن، از قبیل عدل، ظلم، حُسن، قُبح و…، تشکیل می‌دهد و همان مجسَّم می‌شود متوقّف بر تجسیم و نیازمند مجسِّم است؛ یعنی همان‌گونه که در کشاورزی، انسانْ شیارکننده و بذرافشان است و احیای بذر و رویش گیاه به دست خدای سبحان است: ﴿ءَاَنتُم تَزرَعونَهُ اَم نَحنُ الزّرِعون) ۱ در باب تجسّم اعمال نیز عملْ به خودی خود، مار و عقرب و مانند آن نمی‌شود، زیرا تجسیم، فعلی است که همچون سایر افعال به فاعل نیاز دارد. خود انسان عمل را مار و عقرب نمی‌کند، زیرا اگر اختیار تجسیم به دست خود وی باشد می‌تواند آن را به صورتهای دیگر نیز درآورد. آن کس که صورت را به مادّه عطا می‌کند «واهب الصور» است و هم اوست که باطن را آفریده است. البته نه اینکه آن صورت هیچ ارتباطی با عمل و عامل نداشته و خدای سبحان ابتدائاً آن را خلق کند، بلکه هر کس هر آنچه را کِشت کرد درو می‌کند: «کما تَزرعُ تَحصُد» ۲
معنای تجسّم اعمال این نیست که جهنّم در اختیار انسان است و آنگاه که کاری زشت و حرام مرتکب شد جهنّم و آتش آن را خود ایجاد می‌کند، بلکه بدین معناست که انسان مبدأ قابلی است و نصاب علّت قابلی تمام است؛ نه اینکه تجسّم مبدأ فاعلی نخواهد. آنگاه که عمل به نصابِ استعداد رسید، خدای سبحان که صورت به مادّه، و فعلیّت به قابل می‌دهد و هر اندازه
^ ۱ – ـ سورهٴ واقعه، آیهٴ ۶۴٫
^ ۲ – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۱۵۳٫
۳۷۸

مستعِدّ استعداد داشته باشد فیض افاضه و عطا می‌کند به آن استعدادهای تام صورت می‌بخشد.

۲- خلود تبهکاران در دوزخ
مسئله تجسّم اعمال و خلود کافران در آتش، چنان‌که گذشت، مهم‌ترین مطلب در آیه مورد بحث است.
دلالت ظواهر قرآنی بر خلود تبهکاران در دوزخ اگر چه روشن و قطعی است؛ لیکن به نحو قضیه موجبه جزئیه است؛ نه موجبه کلیه، زیرا گر چه طبق آیه شریفه ﴿لَاَملاََنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الجِنَّهِ والنّاسِ اَجمَعین) ۱ جهنّم از تبهکاران پر خواهد شد؛ لیکن مخلدانِ در آن گروهی اندک‌اند. اینان همان کفّار لدود و منافقان لجوج و ﴿اَلَدُّ الخِصام) ۲ هستند.

آیات دال بر خلود
آیات قرآنی مرتبط با بحث خلود اعم از احتمال یا ظهور را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:
یکم. آیاتی‏که در بردارنده اصل تهدید به عذاب است؛ مانند: ﴿فَاَمَّاالَّذینَ کَفَروا فَاُعَذِّبُهُم عَذابًا شَدیدا) ۳ ﴿اِنَّ اللّهَ جامِعُ المُنفِقینَ والکفِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعا) ۴
^ ۱ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۱۱۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۰۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۵۶٫
^ ۴ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۴۰٫
۳۷۹

برای اثبات خلود، نمی‌توان به آیاتی استدلال کرد که به عنوان وعید، تنها اصل تعذیب و سببیت کفر و نفاق را برای عذاب بیان می‌کند، زیرا این‌گونه آیات، هم با خلود سازگار است و هم با انقطاع، ازاین‌رو حتّی تمسک به اطلاق آنها با این استدلال که ظاهر آیات دالّ بر معذّب بودن تبهکاران این است که آنان مطلقاً معذّب هستند، تامّ و قوی نیست، چون نِطاق این‌طایفه فقط اصل عذاب است؛ نه دوام آن، و در صدد بیان جاودانگی یا انقطاع نیست تا بتوان به اطلاق آنها تمسّک کرد.
دوم. آیاتی که تهدید به خلود می‌کند و چنین می‌فرماید: کافران و منافقان، در آتش مخلّدند؛ مانند: ﴿والَّذینَ کَفَروا وکَذَّبوا بِ‏ءایتِنا اُولئِکَ اَصحبُ النّارِ هُم فیها خلِدون) ۱ ظاهر خلود، به معنای جاودانه بودن و جاودانگی است؛ نه مکث طویل.
در این طایفه از آیات و نظایر آن، عنوان ابدیت نیامده و دلالت آنها بر ابدیت، بیشتر در حد ظهور متوسط است؛ نه نص، با این‌حال نمی‌توان خلود مذکور در آنها را بر مکث طویل حمل کرد، مگر اینکه قرینه و دلیل قطعی و معتبر عقلی یا نقلی و نه صرف احتمال بر درستی چنین حملی در بین باشد، به هر تقدیر، حمل خلود بر مکث طویل، دلیل بر انقطاع نیست، چون طولانی بودن مستلزم انقطاع نبوده و با دوام منافات ندارد. البتّه آیاتی همچون آیه شریفه ﴿ومَن یَعصِ اللّهَ ورَسولَهُ ویَتَعَدَّ حُدودَهُ یُدخِلهُ نارًا خلِدًا فیها) ۲ وآیه ﴿ومَن یَقتُل مُؤمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خلِدًا فیها) ۳ که اطلاق آن غیرکافر و
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۳۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۹۳٫
۳۸۰٫

بحث روایی
۱- بهشت و جهنّم هم‌اکنون موجود است
عن أبی بکر الحضرمیّ، عن أبی عبد الله(علیه‌السلام) قال: «قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): مابین بیتی و منبری روضه من ریاض الجنّه و منبری علی تُرْعَهٍ من تُرَع الجنه و قوائم منبری ربّت فی الجنّه». قال: قلت: هی روضه الیوم؟ قال: «نعم إنّه لو کشف الغطاء لرأیتم» ۱
ـ عن أبی جعفر الباقر(علیه‌السلام) قال: «إنّ رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) حیث أُسری به لم یمرّ بخلق من خلق الله إلّارأی منه ما یحبّ من البُشر واللُّطف والسرور به، حتّی مرّ بخلقٍ من خلْق الله فلم یلتفت إلیه ولم یقل له شیئاً فوجده قاطباً عابساً، فقال: یا جبرئیل ما مررت بخلق من خلق الله إلّارأیت البُشر واللُّطف والسرور منه إلّاهذا، فَمَن هذا؟ قال: هذا مالک خازن النار، هکذا خلقه ربّه، قال: فإنّی أُحبّ أن تطلب إلیه أن یرینی النّار. فقال له جبرئیل(علیه‌السلام): إنّ هذا محمّد رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) وقد سألنی أن أطلب إلیک أن تُریه النّار»، قال: «فأخرج له عنقاً منها فرآها فلمّا أبصرها لم یکن ضاحکاً حتّی قبضه الله عزّ وجلّ» ۲
ـ عن أبی جعفر(علیه‌السلام) قال: «والله ما خَلت الجنّهُ من أرواح المؤمنین منذ خلقها، ولا خَلت النّار من أرواح الکفّار والعصاهِ منذُ خلقها، عزّوجلّ» ۳
ـ عن الهروی قال: قلت لعلیّ بن موسی الرضا(علیه‌السلام) …: یاابن رسول الله! فأخبرنی عن الجنّه والنّار أهما الیوم مخلوقتان؟ فقال: «نعم، وإنّ رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قد دخل الجنّه ورأی النّار لمّا عرج به إلی السماء». قال: فقلت له: إنّ قوماً
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۵۵۴٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۸، ص ۲۸۴٫
^ ۳ – ـ همان
۴۴۱

یقولون إنّهما الیوم مقدّرتان غیر مخلوقتین. فقال(علیه‌السلام): «ما أولئک منّا ولا نحن منْهم، من أنکر خلْق الجنّه والنّار فقد کذّب النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) وکذّبنا، ولیس من ولایتنا علی شی‏ء، ویخلّد فی نار جهنّم، قال الله عزّ وجلّ: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یُکَذِّبُ بِهَا المُجرِمون ٭ یَطوفونَ بَینَها وبَینَ حَمیمٍ ءان) ۱ وقال النبیّ‏ص: لمّا عرج بی إلی السماء أخذ بیدی جبرئیل فأدخلنی الجنّه فناولنی من رطبها فأکلتُه فتحوّل ذلک نطفهً فی صُلْبی، فلمّا هبطتُ إلی الأرض واقعت خدیجه فحملتْ بفاطمه، ففاطمه حوراء إنسیّه فکلّما اشتقتُ إلی رائحه الجنّه شممت رائحه ابنتی فاطمه» ۲
اشاره: أ. روایات دال بر اینکه بهشت و جهنّم هم‌اکنون موجود است و آن دو هرگز از اهلش خالی نبوده و نیست، ظهور آیه شریفه ﴿واِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالکفِرین) ۳ و مانند آن را در اینکه جهنّم هم اکنون محیط به کافران است، تأیید می‌کند، چنان‌که تعبیر «أُعدّتْ» و «اُزْلِفت» که در آیات فراوانی آمده است، مانند ﴿واتَّقوا النّارَ الَّتی اُعِدَّت لِلکفِرین ٭ … وسارِعوا اِلی مَغفِرَهٍ مِن‏رَبِّکُم وجَنَّهٍ عَرضُهَا السَّموتُ والاَرضُ اُعِدَّت لِلمُتَّقین) ۴ ﴿واُزلِفَتِ الجَنّ‏هُ لِلمُتَّقین﴾ ۵ نشان تحقق وقوع بهشت و جهنّم است، زیرا ظاهر فعل ماضی، تحقّق و مُضی است و از این رو برای امر محقّق استعمال می‌شود. راز کاربرد آن در معنای مضارع در برخی موارد نیز وجود دلیلی خارجی است و آن
^ ۱ – ـ سورهٴ الرحمٰن، آیات ۴۳ ـ ۴۴٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۴، ص ۳ ـ ۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۴۹٫
^ ۴ – ـ سورهٴ آل عمران، آیات ۱۳۱ ـ ۱۳۳٫
^ ۵ – ـ سورهٴ شعراء، آیهٴ ۹۰؛ سورهٴ ق، آیهٴ ۳۱٫
۴۴۲

محقق الوقوع‏بودن آن مستقبل است که در حکم ماضی است؛ نه اینکه بتوان در ابتدا فعل ماضی را بر مستقبلِ محقق الوقوع حمل کرد.
ب. امام علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) با این بیان که «منکر خلقت کنونی بهشت و جهنّم، همانا پیامبر گرامی و امامان معصوم(علیهما‌السلام) را تکذیب کرده و مخلّد در آتش است»، انکار خلقت کنونی بهشت و دوزخ را به منزله تکذیب و انکار اصل آن دو بر شمرده، آنگاه به عنوان شاهد این آیات را قرائت فرمودند: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یُکَذِّبُ بِهَا المُجرِمون ٭ یَطوفونَ بَینَها وبَینَ حَمیمٍ ءان) ۱
با توجّه به اینکه بحث در تکذیب اصل بهشت و جهنّم نیست، بلکه در آن است که عدّه‌ای گفته‌اند «آن دو حق است؛ لیکن اکنون خلق نشده است»، باید درباره ربط آیات یاد شده که ظاهر آن این است که در قیامت خدای سبحان می‌فرماید: این جهنّمی است که تبهکاران آن را انکار و تکذیب می‌کردند با موضوع مورد بحث، یعنی وجود فعلی بهشت و دوزخ و نیز درباره راز استشهاد به آن آیات تأمّل شود.
ظاهراً مقصود آن حضرت، استفاده این نکته از آیه شریفه ﴿یَطوفونَ بَینَها وبَینَ حَمیمٍ ءان﴾ است که برخی انسانها هم‌اکنون بر محور جهنّم طواف می‌کنند و دور می‌زنند. اگر کسی مال حرام می‌خورد ﴿یَأکُلونَ فی بُطونِهِم نارا) ۲ و اگر کسی آب را در ظرف طلا و نقره می‌خورد ﴿یُجرجر فی جوفه نار جهنّم) ۳ امّا اگر کسی منزل و محل کار او همراه با گناه و شغل وی کاری حرام است و در مسیری حرام قدم بر می‌دارد، مانند اینکه در پی طرح و اجرای نقشه
^ ۱ – ـ سورهٴ الرحمٰن، آیات ۴۳ ـ ۴۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۰٫
^ ۳ – ـ بحارالأنوار، ج ۷، ص ۲۲۹؛ صحیح مسلم، ج ۶، ص ۱۳۶٫
۴۴۳

سیاسی شومی است، او هم اکنون در جهنّم و در حال طواف در آن است: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یُکَذِّبُ بِهَا المُجرِمون ٭ یَطوفونَ بَینَها وبَینَ حَمیمٍ ءان) ۱
در قیامت به تبهکار گفته می‌شود: این آتش بود و تو نیز در آن به‌سرمی‌بردی لیکن از آن غافل بودی: ﴿لَقَد کُنتَ فی غَفلَهٍ مِن هذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدید) ۲ نمی‌فرماید: «لقد خلقنا النّار» یا «لقد کشفنا عن النّار غطائها»، بلکه جهنّم، هم اکنون هست و روباز و بی‌پرده است. پرده، بر دیدگان انسان تبهکار است؛ نه روی جهنّم. در قیامت این پرده را از جلو چشم انسان برمی‌دارند. اگر آن روز جهنّم خلق شود یا از روی آن پرده برداشته شود، کاربرد «غفلت» درباره آن صحیح نیست. غفلت آن است که انسان چیزی را که پیش روی اوست نبیند.
در بیانات نورانی امیرمؤمنان(علیه‌السلام) که در ادامه بحث خواهد آمد اشاره به این نکته هست که مسئله مرگ به بعد را باید یا با عقل و برهان عقلی یا با کشف و شهود حلّ کرد: «فلو مثّلتهم بعقلک، أو کشف عنهم محجوب الغطاء لک،… لرأیت» ۳ همچنین در پاسخ حضرت امام صادق(علیه‌السلام) به ابوابکر حضرمی که پرسید: آیا هم‌اکنون بین خانه و منبر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بهشت است؟ نکته مزبور این‌گونه بیان شد: «نعم إنّه لو کشف الغطاء لرأیتم» ۴ اکنون نیز اگر کسی همچون حارثه بن مالک اهل معنا باشد و پرده از دیدگان او برداشته شود ۵ می‌بیند که آن روضه منوّره واقعاً بهشت است.
^ ۱ – ـ سورهٴ الرحمٰن، آیات ۴۳ ـ ۴۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ ق، آیهٴ ۲۲٫
^ ۳ – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۲۲۱، بند ۲۰ ـ ۲۳٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۵۵۴٫
^ ۵ – ـ همان، ج ۲، ص ۵۴٫

۴۴۴

بر همان اساس که عدّه‌ای هم اکنون در جهنّم هستند، در مقابل، گروهی نیز هم‌اکنون در بهشت‌اند. نکته اخیر، که گواه مطلب نخست نیز هست، در کلام نورانی حضرت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) این‌گونه بیان شده است: «وإنّی لَمِن قومٍ لاتأخذهم فی الله لومهُ لائمٍ، سیماهم سیما الصدّیقین، و کلامُهم کلام الأبرار، عمّار اللّیل ومنار النّهار. متمسّکون بحبل القرآن؛ یُحیُون سنن الله وسنن رسوله؛ لا یستکبرون ولا یعلون، ولا یغلّون ولا یُفسدون. قلوبهم فی الجنان، وأجسادهم فی العمل» ۱ «لاتخلو الأرض من قائمٍ لله بحجّه،… أولئک والله الأقلّون عدداً، والأعظمون عند الله قدراً… صحبوا الدّنیا بأبدانٍ أرواحُها معلّقهٌ بالمحلّ الأعلی» ۲ «أیّ الجدیدَین ظعنوا فیه کان علیهم سرمداً،… فلو مثّلتهم بعقلک، أو کشف عنهم محجوب الغطاء لک… لرأیت» ۳
چنانچه دلیلی قطعی وجود داشت که گرچه بهشت هم‌اکنون هست لیکن روح مؤمن اکنون در آن نیست، ممکن بود گفته شود عبارت «قلوبهم فی‌لجنان» ۴ مجاز وبدین معناست که مؤمنان به بهشت علاقه‌مند هستند و دلهاشان نزد بهشت است؛ لیکن نه تنها چنین دلیلی وجود ندارد، بلکه بر عکس، این‌گونه ظواهر گواه صادق‌اند که ارواح مؤمنان هم اکنون در بهشت است، اگرچه اجساد آنها در دنیاست: «وأجسادهم فی العمل» ۵ زیرا حشر هر کس براساس نیت اوست: «إنّ الله یحشر النّاس علی نیّاتهم یوم القیامه» ۶
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۱۹۲، بند ۱۳۵ ـ ۱۳۶٫
^ ۲ – ـ همان، حکمت ۱۴۷؛ بند ۱۱ ـ ۱۴٫
^ ۳ – ـ همان، خطبهٴ ۲۲۱، بند ۱۵ ـ ۲۳٫
^ ۴ – ـ همان، خطبهٴ ۱۹۲، بند ۱۳۶٫
^ ۵ – ـ همان
^ ۶ – ـ بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۲۰۹٫
۴۴۵

و اساس و معیار عمل، نیت است: «لکلّ امری‏ءٍ ما نوی» ۱ «إنّما الأعمال بالنیّات» ۲ بنابراین، بدنه کار، بهشت نیست، زیرا بدنه عمل، مشترک بین مؤمن و منافق است، چنان‌که مثلاً هر دو با ایتمام و اقتدای به پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نماز را در مسجد و به جماعت می‌گزارند ولی تنها عمل مؤمن مقبول است.

۲- مبدأ فاعلی جوشش آتش درونی تبهکار
أخرج الحافظ العاصمیّ فی کتابه زین الفتی فی شرح سوره هل أتی من‏طریق شیخه أبی بکر محمّد بن إسحاق بن محمشاد یرفعه: أنّ رجلاً أتی عثمان بن عفان وهو أمیرالمؤمنین وبیده جمجمه إنسان میّت، فقال: إنّکم تزعمون النّار یعرض علی هذا وأنّه یعذَّب فی القبر وأنا قد وضعتُ علیها یدی فلا أحسُّ منها حراره النّار. فسکت عنه عثمان وأرسل إلی علی بن أبی طالب المرتضی یستحضره، فلمّا أتاه و

هو فی ملأ من أصحابه قال للرجل: أعد المسأله. فأعادها، ثمّ قال عثمان بن عفان: أجب الرجل عنها یا أبا الحسن! فقال علیّ: «ایتونی بزَنْدٍ و حَجَر». و الرّجل السّائل والناس ینظرون إلیه فأتی بهما فأخذهما وقدّح منهما النّار، ثمّ قال للرّجل: «ضع یدک علی الحجر». فوضعها علیه ثمّ قال: «ضع یدک علی الزنْد». فوضعها علیه فقال: «هل أحسست منهما حراره النّار». فبهت الرجل. فقال عثمان: لولا علیٌّ لهلک عثمان ۳٫ سخن آن شخص
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۲۱۲٫
^ ۲ – ـ تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۸۳؛ بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۲۱۲٫ شهید ثانی می‌فرماید: این روایت از اصول اسلام و یکی از ارکان و نخستین تکیه‌گاه آن است (منیه المرید، ص ۱۳۳).
^ ۳ – ـ الغدیر، ج ۸، ص ۲۱۴٫
۴۴۶

سائل این بود که آیه شریفه ﴿اَلنّارُ یُعرَضونَ عَلَیها غُدُوًّا وعَشیًّا ویَومَ تَقومُ السّاعَهُ اَدخِلوا ءالَ فِرعَونَ اَشَدَّ العَذاب) ۱ درباره خصوص آل فرعون نیست، بلکه در برزخ، همه کفار بر آتش عرضه می‌شوند و آنان را جلو آتش نگه می‌دارند و در قیامت وارد اشدّ عذاب می‌شوند، بر این اساس این سر و جمجمه که در دست من است حتّی اگر در آتش نرفته باشد باید آتش دیده و از این رو باید گرم باشد، حال آنکه سرد است و حرارتی از آن احساس نمی‌شود.
اشاره: مؤمن که نور است بهشت را روشن می‌کند: ﴿نورُهُم یَسعی بَینَ اَیدیهِم وبِاَیمنِهِم) ۲ و در آنجا نور دیگری نیست، زیرا بساط همه اختران برچیده شده است: ﴿وخَسَفَ القَمَر ٭ وجُمِعَ الشَّمسُ والقَمَر) ۳ ﴿اِذَا الشَّمسُ کُوِّرَت ٭ واِذَا النُّجومُ انکَدَرَت) ۴ و از این رو ﴿لایَرَونَ فیها شَمسًا ولازَمهَریرا) ۵ با این حال، فضای بهشت روشن است. مؤمن در دنیا نیز نورانی است. این نور که در دنیا نیز هست: ﴿وجَعَلنا لَهُ نورًا یَمشی بِهِ فِی النّاسِ) ۶ صاحبدلان آن را می‌بینند و برای دیگران در قیامت ظهور می‌کند ۷٫
^ ۱ – ـ سورهٴ غافر، آیهٴ ۴۶٫ ﴿النّار یعرضون علیها﴾ ناظر به عالم برزخ، و ﴿غدوًّا و عشیّا﴾ کنایه از دوام برزخی است.
^ ۲ – ـ سورهٴ تحریم، آیهٴ ۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ قیامت، آیات ۸ ـ ۹٫
^ ۴ – ـ سورهٴ تکویر، آیات ۱ ـ ۲٫
^ ۵ – ـ سورهٴ انسان، آیهٴ ۱۳٫
^ ۶ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۱۲۲٫
^ ۷ – ـ در حدیث است که وقتی فضای بهشت نور تازه‌ای می‌گیرد، در پاسخ سؤال بهشتیان از راز و منشأ آن گفته می‌شود: مؤمنی از غرفه‌ای به غرفهٴ دیگر عبور کرد و نور او این فضا را روشن کرد (بحارالأنوار، ج ۸، ص ۱۴۹).
۴۴۷

همان‌گونه که نور بهشت نور بیرونی نیست و از خود بهشتیان است، نار جهنّم نیز بیرونی نیست؛ اگر جسمانی است و پوست را می‌سوزاند یا روحانی است و قلب را می‌سوزاند، همه و همه محصول اعتقاد و اخلاق و عمل خود انسان است و از درون خود وی می‌جوشد؛ خواه گناه بدنی، مانند حرامخواری باشد که بدن را می‌سوزاند: ﴿ یَأکُلونَ فی بُطونِهِم اِلاَّالنّار) ۱ ﴿اِنَّما یَأکُلونَ فی‏بُطونِهِم نارا) ۲ یا گناه اعتقادی، همچون کفر و نفاق باشد که روح را می‌سوزاند: ﴿نارُ اللّهِ الموقَدَه ٭ اَلَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الاَف‏ءِدَه) ۳
البتّه چنین نیست که انسان خود به خود نیّر یا نار شود. انسان، قابل نور و نار است؛ نه فاعل و خالق آن. طلوع نور یا جوشش آتش از درون، همچون سایر افعال، فاعل می‌خواهد، زیرا فعل، خواه در دنیا یا در آخرت، هرگز بی‌فاعل نیست. انسان، مبدأ قابلی کار است؛ نه مبدأ فاعلی. کاری که انسان انجام می‌دهد، اعم از عقیده و اخلاق و اعمال، در شمار و ردیف و حدّ علل قابلی است، حتّی آن‌کس که مؤمن شده، تنها زمینه را فراهم کرده است، از این رو مؤمنان در قیامت به خدای سبحان عرض می‌کنند: ﴿رَبَّنا اَتمِم لَنا نورَنا) ۴ پس تصویر و صورت بخشودن به دست دیگری است. فاعل که صورت افاضه می‌کند و نور یا نار می‌دهد، فقط ربّ العالمین است، بر همین اساس، خدای سبحان درباره کشت و زرع فرمود: ﴿ءَاَنتُم تَزرَعونَهُ اَم نَحنُ الزّرِعون) ۵ زیرا
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۷۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ همزه، آیات ۶ ـ ۷٫
^ ۴ – ـ سورهٴ تحریم، آیهٴ ۸٫
^ ۵ – ـ سورهٴ واقعه، آیهٴ ۶۴٫
۴۴۸

کار کشاورز مانند شیارکردن، بذر پاشیدن و مواظبت شبانه روزی، همه در شمار علل قابلی است؛ نه مبدأ فاعلی، بنابراین اگر جهنّم، محصول اعمال قلبی و بدنی انسان است و عقاید و اخلاق و اعمال انسان علّت قابلی و زمینه آن است و خدای سبحان این علت قابلی را به مستعدٌ له می‌رساند و اگر گناه حقیقتاً آتش است، وقود و ماده آتشزای آن آتش، انسان و فعل و عقیده اوست و موقد آن به ویژه موقد آن آتشی که مستقیماً به الله استناد داده شده: ﴿نارُ اللّهِ الموقَدَه) ۱ و غیر از نار جحیم، سَقَر و مانند آن است خدای سبحان است، همان خدای مصوّر و واهب صور که به هیزم و مانند آن که به سمت پذیرش آتشی می‌رود، صورت ناری و به شیئی دیگر صورت نوری داد.
در حدیث فوق، حضرت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) با ارائه عینی جهش آتش از درون چخماق که وسیله افروختن است، به آن شخص فرمود: همان‌گونه که برای پدیدآوردن و استخراج آتش از این زَنْد و حَجَر باید کسی آنها را بر هم زده و به یکدیگر بکوبد و در این حال بی‌آنکه آتش از جای دیگر آورده شود از درون آن شی‏ء سرد آتش زبانه می‌زند درون سر این کافر نیز آتش است و او می‌سوزد؛ لیکن باید دستی به آن برسد تا از درونش آتش زبانه زند. آن دست، دست خداست؛ نه دست افراد بشر و مانند آن.

۳٫ باطن عمل صالح و ظهور آن پس از مرگ
عن أبی بصیر قال: سمعت أباجعفر(علیه‌السلام) یقول: «کلّ سهوٍ فی الصّلاه یطرح منها غیر أنّ الله تعالی یتمُّ بالنوافل. إنّ أوّل ما یحاسب به العبد الصلاه فإن قبلت قُبل ماسواها، إنّ الصلاه إذا ارتفعت فی أوّل وقتها رجعت إلی صاحبها وهی بیضاء
^ ۱ – ـ سورهٴ همزه، آیهٴ ۶٫
۴۴۹

مشرقه تقول: حفظتَنی حفظک الله وإذا ارتفعتْ فی غیر وقتها بغیر حدودها رجعت إلی صاحبها وهی سوداء مظلمه تقول: ضیّعتنی ضیّعک الله» ۱
ـ قال أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام): «إنّ ابن آدم إذا کان فی آخر یومٍ من‌یام الدنیا وأوّل یومٍ من أیّام الآخره مُثّل له مالُه ووُلْدُه وعملُه، فیلتفت إلی ماله فیقول: والله إنّی کنت علیک حریصاً شحیحاً فما لی عندک؟ فیقول: خذ منّی کفنک»، قال: «فیلتفت إلی وُلْده فیقول: والله إنّی کنت لکم محبّاً وإنّی کنت علیکم محامیاً فماذا لی عندکم؟ فیقولون: نؤدّیک إلی حفرتک نواریک فیها»، قال: «فیلتفت إلی عمله فیقول: والله إنّی کنت فیک لزاهداً وإن کنت علیَّ لثقیلاً فماذا عندک؟ فیقول: أنا قرینک فی قبرک ویوم نشرک حتّی أعرض أنا وأنت علی ربّک»، قال: «فإن کان لله ولیّاً أتاه أطیب النّاس ریحاً وأحسنهم منظراً وأحسنهم ریاشاً فقال: أبشِر بروْحٍ وریحان وجنّه نعیمٍ ومقدمک خیر مقدم، فیقول له: من أنت؟ فیقول: أنا عملک الصالح ارتحل من الدنیا إلی الجنّه وإنّه لیعرف غاسله ویناشد حامله أن یعجّله فإذا أُدخل قبره أتاه ملکا القبر یجرّان أشعارهما ویخدّان الأرض بأقدامهما، أصواتهما کالرّعد القاصف وأبصارهما کالبرق الخاطف فیقولان له: من ربّک؟ وما دینک؟ و من نبیّک ۲؟ فیقول: الله ربّی ودینی الإسلام، ونبیّی محمّدص. فیقولان له: ثبّتک الله فیما تحبّ وترضی، وهو قول الله عزّوجلّ:
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۶۸٫
^ ۲ – ـ همان، ص ۲۳۱ ـ ۲۳۳٫ شیخ بهائی در اینجا می‌گوید: در بسیاری از احادیث وارد است که دربارهٴ «امام» نیز از انسان سؤال می‌شود، که «مَن إمامک؟» (بحارالأنوار، ج ۶، ص ۱۷۵ و ۲۱۶ و ۲۳۸ و ۲۶۳ و ۲۶۴). شاید امیرمؤمنان با اکتفا به شهرت آن و نیز برای فروتنی و تواضع، از این سؤال سخن نگفته و نام مبارک خود را نیاورده است (الأربعون حدیثاً، ص ۴۷۹).

۴۵۰

﴿یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا بِالقَولِ الثّابِتِ فِی الحَیوهِ الدُّنیا وفِی الاءاخِرَه) ۱ ثمّ یفسحان له فی قبره مدَّ بصره ثمّ یفتحان له باباً إلی الجنه، ثمّ یقولان له: نم قریر العین، نوم الشابّ النّاعم، فإنّ الله عزّوجلّ یقول: ﴿اَصحبُ الجَنَّهِ یَومَئِذٍ خَیرٌ مُستَقَرًّا واَحسَنُ مَقیلا) ۲ قال: «وإن کان لربّه عدوّاً فإنّه یأتیه أقبح من خلق الله زیّاً ورؤیاً و أنته ۳ ریحاً فیقول له: أبشِر بنُزلٍ من حمیمٍ وتصلیه جحیمٍ وإنّه لیعرف غاسله ویناشد حَمَلته أن یحبسوه فإذا أُدخل القبر أتاه ممتحنا القبر فألقیا عنه أکفانه ثمّ یقولان له: من ربّک وما دینک؟ ومن نبیّک؟ فیقول: لاأدری فیقولان: لادریت ولاهدیت، فیضربان یافوخه بمرزبهٍ معهما ضربهً ما خلق الله عزّوجلّ من دابّهٍ إلّاوتذعر لها ما خلا الثقلین ثمّ یفتحان له باباً إلی النار، ثمّ یقولان له: نم بِشرّ حالٍ فیه من الضیق مثل مافیه القنا من الزُّج حتّی أنّ دماغه لیخرج من بین ظفره ولحمه ویسلّط الله علیه حیّات الأرض وعقاربها وهوامّها فتنهشه حتّی یبعثه الله من قبره وإنّه لیتمنّی قیامَ الساعه فیما هو فیه من‌لشرّ» ۴
ـ عن أبی‌عبدالله(علیه‌السلام) قال: «إذا دخل المؤمن قبره کانت الصّلاه عن یمینه والزکاه عن یساره والبرّ یطلّ علیه و یتنحّی الصبر ناحیهً وإذا دخل علیه الملکان اللّذان یلیان مسائلته قال الصبر للصّلاه والزّکاه: دونکما صاحبکم فإن عجزتم عنه فأنا دونه» ۵
ـ قال ابوعبدالله(علیه‌السلام): «إذا وضع المیّت فی قبره مثّل له شخصٌ فقال له: یا
^ ۱ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۲۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ فرقان، آیهٴ ۲۴٫
^ ۳ – ـ أنتنه: بحارالأنوار، ج ۶، ص ۲۲۵٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۳۱ ـ ۲۳۳٫
^ ۵ – ـ همان، ص ۲۴۰٫
۴۵۱

هذا کنّا ثلاثه کان رزقک فانْقطع بانقطاع أجلِک وکان أهلُک فخلّفوک وانصرفوا عنک وکنتُ عملَک فبقیت معک أما إنّی کنت أهون الثّلاثه علیک» ۱
ـ قال أبوعبدالله(علیه‌السلام): «یسأل المیت فی قبره عن خمسٍ: عن صلاته وزکاته وحجّه وصیامه وولایته إیّانا أهل‌لبیت؛ فتقول الولایه من جانب القبر للأربع: ما دخل فیکنّ من نقصٍ فعلیَّ تمامه» ۲
ـ عن أبی‌عبدالله(علیه‌السلام) قال: «ما من موضع قبرٍ إلّاوهو ینطق کلَّ یوم ثلاث مرّات: أنا بیت التراب، أنا بیت البلاء، أنا بیت الدّود». قال: «فإذا دخله عبدٌ مؤمن قال: مرحباً وأهلاً أما والله لقد کنت أحبّک وأنت تمشی علی ظهری فکیف إذا دخلت بطنی فَسَتَری ذلک». قال: «فیفسح له مدَّ البصر ویفتح له باب یری مقعده من الجنّه». قال: «ویخرج من ذلک رجل لم تر عیناه شیئاً قطّ أحسن منه فیقول: یا عبدالله ما رأیت شیئاً قطّ أحسن منک فیقول: أنا رأیک الحسن الذی کنت علیه وعملک الصّالح الّّذی کنت تعمله». قال: «ثمّ تؤخذ روحه فتوضع فی الجنه حیث رأی منزله ثمّ یقال له: نم قریر العین فلایزال نفحه من‌لجنّه تصیب جسده یجد لذّتها وطیبها حتّی یبعث». قال: «وإذا دخل الکافر قال: لامرحباً بک ولاأهلاً أما والله لقد کنت أبغضک وأنت تمشی علی ظهری فکیف إذا دخلت بطنی ستری ذلک». قال: «فتضمّ علیه فتجعله رمیماً ویعاد کما کان ویفتح له باب إلی النار فیری مقعده من النار». ثمّ قال: «ثمّ إنّه یخرج منه رجلٌ أقبح من رأی قطّ». قال: «فیقول: یا عبدالله من أنت؟ ما رأیت شیئاً أقبح منک». قال: «فیقول: أنا عملک السیّی‏ء الذی کنت تعمله ورأیک الخبیث». قال: «ثمّ تؤخذ روحه فتوضع حیث رأی مقعده من النّار، ثمّ لم تزل
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۴۰٫
^ ۲ – ـ همان، ص ۲۴۱٫
۴۵۲

نفخه من النار تصیب جسده فیجد ألمها وحرّها فی جسده إلی یوم یبعث ویسلّط الله علی روحه تسعه وتسعین تنّیناً تنهشه لیس فیها تنّین ینفخ علی ظهر الأرض فتنبت شیئاً» ۱
ـ عن أبی‏بصیر عن أحدهما(علیهم‌السلام) قال: «إذا مات العبد المؤمن دخل معه فی قبره ستّه صور، فیهنّ صوره أحسنهنّ وجهاً، وأبهاهنّ هیئهً، وأطیبهنّ ریحاً، وأنظفهنّ صورهً». قال: «فیقف صورهٌ عن یمینه، وأُخری عن‏یساره، وأُخری بین یدیه، وأخری خلفه، وأخری عند رجله، وتقف الّتی هی أحسنهنّ فوق رأسه، فإن أُتی عن یمینه منعته الّتی عن یمینه ثمّ کذلک إلی أن‏یؤتی من الجهات الستّ«. قال: «فتقول أحسنهنّ صورهً: ومن أنتم جزاکم الله عنّی خیراً؟ فتقول الّتی عن یمین العبد: أنا الصلاه، وتقول الّتی عن یساره: أنا الزکاه وتقول الّتی بین یدیه: أنا الصیام، وتقول الّتی خلفه: أنا الحج والعمره، وتقول الّتی عند رجلیه: أنا برّ من وصلت من إخوانک؛ ثمّ یقلن: من أنت؟ فأنت أحسننا وجهاً، وأطیبنا ریحاً، وأبهانا هیئهً، فتقول: أنا الولایه لآل محمّدصلوات الله علیهم أجمعین» ۲
ـ قال أبوعبدالله(علیه‌السلام) فی حدیثٍ طویل: «إذا بعث الله المؤمن من قبره خرج معه مثال یقدم أمامه، کلّما رأی المؤمن هوْلاً من أهوال یوم القیامه قال له المثال: لاتفزع ولاتحزن وأبشر بالسُّرور والکرامه من الله عزّوجلّ، حتّی یقف بین یدی الله عزّوجلّ فیحاسبه حساباً یسیراً ویأمر به إلی الجنّه والمثال أمامه فیقول له المؤمن: یرحمک الله نعم الخارج خرجت معی من قبری ومازلت تبشّرنی بالسرور والکرامه من الله حتّی رأیت ذلک، فیقول: من أنت؟ فیقول: أنا
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۴۱ ـ ۲۴۲٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۶، ص ۲۳۴ ـ ۲۳۵٫
۴۵۳

السّرور الّذی کنتَ أدخلتَ علی أخیک المؤمن فی الدّنیا خلقنی الله عزّوجلّ منه لأبشّرک» ۱
اشاره: أ. سخن گفتن نماز با نمازگزار، که در روایت نخست وارد شده، مجاز نیست. نماز حقیقتی است که می‌فهمد و با انسان سخن می‌گوید و همین حقیقت در قیامت ظهور می‌کند: ﴿ووجَدوا ما عَمِلوا حاضِرا) ۲
ب. تفاوت روایات دوم تا چهارم در ذکر تعداد صُور از آن روست که احادیث یاد شده در مقام بیان مصادیق است؛ نه حصر.
ج. طبق روایت سوم، صبر نسبت به نماز و زکات ارجح است؛ لیکن براساس روایت پنجم همه آنها نسبت به ولایت، مرجوح هستند. قداست ولایت، پرتوافکن بر سایر اعمال فرعی است. روایت پنجم با اندک تفاوتی همان «بنی الإسلام علی خمسه أشیاء: علی الصلاهوالزّکاه و الحجّ والصوم والولایه» ۳ است.
د. آنچه در ردیف احکام فرعی اسلام است همانا تولّی است که نظیر تبرّی از فروع دین است و آنچه در ردیف احکام اصلی اسلام و جزء مسائل کلامی است همانا جَعل ولایت برای انسان کامل معصوم(علیه‌السلام) است که فعل خداوند سبحان است، زیرا مسئله‌ای که موضوع آن فعل خداست کلامی است و مسئله‌ای که موضوع آن فعل مکلّف است فقهی است.
هـ . همه اعمال انسان، اعم از جارحی و جانحی، در معاد مجسم می‌شود. عقیده نیز از آن رو که عمل قلبی و جزو اعمال انسان است مجسم
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۱۹۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ کهف، آیهٴ ۴۹٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۱۸٫
۴۵۴

می‌شود. غرض آنکه مراد از عمل آنگاه که گفته شود «اعمال مجسم می‌شود»، خصوص عملِ در برابر عقیده نیست.
و. قلب مؤمن منقطع از غیر خدا در حال انکسار و مانند آن میزبان خدای سبحان است: «انا عند المنکسره قلوبهم» ۱ و اهدای نشاط به چنین دلی که مهماندار خداوند است تأثیر بسزایی در تأمین نشاطِ بعد از مرگ دارد. هر اندازه شخص مورد اکرام از ایمان برتر برخوردار باشد و شخص اکرام‌کننده با اخلاص‌تر باشد آن صورت برزخی زیباتر و سودمندتر است.

۴- مطابقت جزا با عمل
قال النبی‏ص: «إنما هی أعمالکم تردّ إلیکم» ۲
ـ قال أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام): «أعمال العباد فی عاجلهم، نُصبُ أعینهم فی آجالهم» ۳
ـ عن النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قال: «من ارتبط فرساً فی سبیل الله کان علفُه وروْثه وشرابه فی میزانه یوم القیامه» ۴
ـ عن علی أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام) أنه قال: «من ارتبط فرساً فی سبیل الله، کان علفه وکلّ ما یناله وما یکون منه وأثره حسنات فی میزانه یوم القیامه» ۵
ـ قال قیس بن عاصم: وفدت مع جماعه من بنی تمیم إلی النّبیّ(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فدخلت وعنده الصلصال بن الدلهمس فقلت: یا نبیّ‌لله عظنا موعظه ننتفع
^ ۱ – ـ منیه المرید، ص ۱۲۳٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۳، ص ۹۰٫
^ ۳ – ـ نهج البلاغه، حکمت ۷٫
^ ۴ – ـ بحارالأنوار، ج ۷، ص ۳۰۳٫
^ ۵ – ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۱۱۵٫
۴۵۵

بها، فإنّا قوم نعمر فی البریّه. فقال رسول‌لله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «یا قیس! إنّ مع العزّ ذلّاً ۱ وإنّ مع الحیاه موتاً وإنّ مع‌لدّنیا آخره، وإنّ لکلّ شی‏ء حسیباً، وعلی کل شی‏ء رقیباً، وإنّ لکلّ حسنهٍ ثواباً، ولکلّ سیّئهٍ عقاباً، ولکلّ أجلٍ کتاباً. وإنّه لابدّ لک یا قیس من قرین یدفن معک وهو حیٌّ وتدفن معه وأنت میّت فإن کان کریماً أکرمک، وإن کان لئیماً أسلمک ۲ ، ثمّ لایحشر إلّامعک، ولاتبعث إلّامعه ولاتسأل إلّاعنه فلاتجعله إلّاصالحاً فإنّه إن صلح أنستَ به، وإن فسد لاتستوحش إلّامنه، وهو فعلک». فقال: یا نبیّ الله أُحبُّ أن یکون هذا الکلام فی أبیات من الشعر ۳ نفخر به علی من یلینا من العرب وندّخره فأمر النّبیّ(صلّی الله علیه وآله وسلّم) من
^ ۱ – ـ دنیا، خواه برای انبیا و اولیا یا برای دیگران، همواره یکسان نیست، چنان‌که امیرمؤمنان فرمود: برای هیچ کس «طوبیٰ له» یا «هنیئاً له» نگفته‌اند، مگر اینکه روزگار، روزی تلخ را هم برای او ذخیره کرده است که در آن روز می‌گویند: مرگ بر فلان؛ آن روزِ سوء مخبوء است: «ما قال الناس لشیء: «طوبیٰ له» إلا وقد خبأ له الدّهر یوم سوءٍ» (نهج البلاغه، حکمت ۲۸۶).
^ ۲ – ـ مار و عقرب گزیده و کسی که لدغ و لسع مار و عقرب در او اثر کرده و مسموم شده و بیمار است را به جای اینکه لدیغ و لسیع گویند، از باب تسمیهٴ شیء به اسم ضد (که: برعکس نهند نام زنگی) «سلیم» می‌گویند؛ مانند اینکه حضرت عزرائیل را به «ابو یحییٰ» مکّنا کرده‌اند، یا اینکه نابینایان را به «ابو بصیر» مکنّا می‌کنند. در جملهٴ مذکور در متن، «أسلمک» به معنای «تو را می‌گزد» است.
^ ۳ – ـ شعر دو گونه است: أ.شعری که در آن معقول به صورت منظوم بیان شده و برهان باشد؛ نه خیال. این‌گونه شعر، حکمت و از بزرگ‌ترین و بهترین کارهای هنری و ادبی است و دربارهٴ همین اشعار حکیمانه است که رسول اکرم فرمود: «إنّ … و من الشعر حکماً …» (بحارالأنوار، ج ۱، ص ۲۱۸). ب. شعری که بافته شده و محتوایی خیالی داشته باشد. این‌گونه شعر که دربارهٴ آن گفته شده: «أحسنه أکذبه» همان است که مذمت شده است (بحارالأنوار، ج ۶۶، ص ۲۷۵ و ج ۷۳، ص ۹ و ج ۷۵، ص ۲۰۷ و ج ۹۵، ص ۴۱۸) و آیات شریفهٴ ﴿والشُّعراء یتّبعهم الغاوون﴾ (سورهٴ شعراء، آیهٴ ۲۲۴) و ﴿و ما علّمنه الشّعر و ما ینبغی له﴾ (سورهٴ یس، آیهٴ ۶۹) ناظر به این تفصیل است.
۴۵۶

یأتیه بحسّان [بن ثابت]. قال: فأقبلت ۱ أفکّر فیما أشبه هذه العظه من الشعر فاستتبّ لی القول قبل مجی‏ء حسّان فقلت: یا رسول‌لله! قد حضرتنی أبیات أحسبها توافق ما یرید، فقلت لقیس [ابن عاصم]:
تخیر خلیطاً من فعلک إنّما قرین الفتی فی القبر ما کان یفعل
ولا بُدّ بعد الموت من أن تعدّه لیوم یندی المرء فیه فیقبل
فإن کنت مشغولاً بشی‏ء فلا تکن بغیر الّذی یرضی به الله تُشغل
فلن یصحب الإنسان من بعد موته ومن قبله إلّا الذی کان یعمل
ألا إنّم‌ الإنسن ضیفٌ لأهله یقیم قلیلاً بینهم ثمّ یرحل ۲
اشاره: أ. طبق روایت سوم و چهارم، ارواث و ابوال مرکبهای مجاهدان راه خدا، یا حقیقت ایثار و فداکاری آنان به صورتی قابل سنجش درمی‌آید و در میزان اعمال مجاهدان است و نباید پلیدی ظاهری آنها را مانع توزین با میزان الهی در معاد دانست، چنان که خون شهید که ظاهراً قَذِر و ناپاک است در قیامت در یک کفّه میزان الهی قرار می‌گیرد و مرکّب که طیّب و پاک است در کفّه دیگر میزان واقع می‌شود. هرگز نباید قذارت و طهارت ظاهری را معیار قرار داد.
ب. شیخ بهائی(قدّس‌سره) در پایان شرح و تفسیر روایت «إنّ ابن آدم إذا کان فی‌خر یوم…» که متن کامل آن ذیل عنوان دوم از عناوین بحث روایی آیه مورد
^ ۱ – ـ گویندهٴ این سخن کسی جز صلصال نیست، زیرا در ادامهٴ حدیثنیز چنین آمده است: «فقلت لقیس». نقلی که در «الإصابه فی تمییز الصحابه» (ج ۲، ص ۱۸۶) از این حدیث آمده: «فقال الصلصال: یا رسول الله! قد حضرتنی أبیات أحسبها توافق ما یرید»، نیز مؤید این سخن است (بحارالأنوار، ج ۶۸، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۱).
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۶۸، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۱٫
۴۵۷

بحث بازگو شد، می‌گوید: آنچه در این حدیث آمده، یعنی مسئله تجسیم عمل در آخرت و اینکه عمل در قبر و قیامت قرین و همراه انسان است، در احادیث فراوانی از طرق اهل سنت و شیعه وارد است ۱٫ ایشان سپس روایت اخیر را که از قیس بن عاصم نقل شد بازگو کرده، در توضیح آن می‌فرماید: برخی بزرگان سیر و سلوک و اصحاب قلوب گفته‌اند: مار و عقرب و آتشی که در قیامت ظاهر می‌شود عین اعمال زشت و اخلاق ناپسند و مذموم و عقاید باطل انسان است که در آن نشئه به این صورت ظاهر شده است، چنان‌که روح و ریحان و حور و میوه‌های بهشتی همان اخلاق نکو و پسندیده و اعمال صالح و اعتقادات حق انسان است که در آن عالم بدان‏گونه نمایان و به آن اسامی نامگذاری شده است، زیرا صورتهای حقیقت واحد، با اختلاف موطن، مختلف خواهد شد و در هر نشئه و موطنی لباسی (مناسب آن نشئه) دربر خواهد کرد.
اینان گفته‌اند: اسم فاعل در آیه شریفه ﴿یَستَعجِلونَکَ بِالعَذابِ واِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالکفِرین) ۲ به معنای استقبال نبوده و مراد آیه این نیست که جهنّم در آخرتْ کافران را احاطه می‌کند و آنان در آینده محاط به جهنّم می‌شوند، آن‌گونه که اهل ظاهرِ از مفسران گفته‌اند، بلکه معنای حقیقی آن، حال است؛ بدین‏معنا که جهنّم هم‌کنون محیط به کافران است، زیرا اخلاق و اعمال و عقاید سوء آنان در همین نشئه دنیا محیط به آنهاست و همانها جهنّمی است که
^ ۱ – ـ الأربعون حدیثا، ص ۴۹۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ عنکبوت، آیهٴ ۵۴٫ کلمهٴ «محیط» مشتق و اسم فاعل است. مجاز یا حقیقت بودن استعمال مشتق در ما انقضیٰ عنه مبدأ، محل اختلاف است. استعمال آن در حال، حقیقت و در آینده ـ به اتفاق ـ مجاز است و حمل آن بر آینده نیازمند قرینه است.
۴۵۸

در نشئه آخرت به صورت آتش و مار و عقرب برای آنها ظاهر می‌شود.
شیخ بهائی(قدّس‌سره) با استشهاد به آیه شریفه ﴿اِنَّ الَّذینَ یَأکُلونَ اَمولَ الیَتمی ظُلمًا اِنَّما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم نارا) ۱ و آیه ﴿یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُحضَرا) ۲ و به ویژه آیه ﴿فَالیَومَ لاتُظلَمُ نَفسٌ شی‏ءاً ولاتُجزَونَ اِلاّما کُنتُم تَعمَلون) ۳ را در دلالت بر مطلب مزبور و اینکه انسان در آخرت، خودِ عمل را می‌بیند و آن‏را می‌یابد البته به گونه‌ای متفاوت از ظهور دنیایی آن همچون صریح دانسته و می‌گوید: همانند این آیه در قرآن‌کریم فراوان است.
ایشان در پایان با بیان اینکه احادیث رسیده از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در این‌باره بی‌شمار است، سه نمونه را بازگو کرده است:
۱- «الذی یشرب فی آنیه الفضّه إنّما یُجرجر فی بطنه نار جهنّم» ۴
۲- «اتّقوا الظلم فإنّه ظلمات یوم القیامه» ۵
۳- «الجنّه قیعان وأنّ غراسها: سبحان الله وبحمده» ۶
در یکی از احادیثی که در آن معراج رسول‌کرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) گزارش شده چنین آمده
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۱۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۳۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ یس، آیهٴ ۵۴٫
^ ۴ – ـ صحیح مسلم، ج ۶، ص ۱۳۴، کتاب اللباس و الزینه. گاهی ظرف و استعمال آن و گاه مظْروف حرام است. انسان در هر حال که به ظاهر مثلاً آب می‌آشامد، آتش می‌خورد؛ خواه مظروفِ حرام، مانند مال یتیم، در ظرف حلال باشد یا مظروفِ حلال، مانند آب حلال، در ظرف حرام، مانند طلا و نقره باشد. البته حرمت و عصیانْ آتش است؛ نه خود آب، از این‌رو اگر آن آب حلال از ظرفی حلال نوشیده شود چنان محذوری ندارد.
^ ۵ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۳۳۲٫
^ ۶ – ـ بحارالأنوار، ج ۱۸، ص ۳۳۳ ـ ۳۳۶؛ الأربعون حدیثاً، ص ۴۹۵٫
۴۵۹

است: …ثمّ مضی فمرّ علی إبراهیم خلیل الرحمان فناداه من‏خلفه فقال: «یا محمّد! اقرأ أمّتک عنّی السّلام وأخبرهم أنّ الجنّه ماؤها عذْب، وتربتها طیّبه، قیعان بیض، غرسها «سبحان الله والحمد لله ولاإله إلاالله والله أکبر، ولاحول ولاقوّه إلّابالله» فمُر أمّتک فلیکثروا من غرسها» ۱ بهشت، بیابان و زمینی خالی است که نه مسرّات‌بخش و نه هولناک است؛ اما به این‏چنین زمین، بهشت گفته نمی‌شود، زیرا زمینی که درخت نداشته باشد قاع است؛ نه جنّت. «جنّت» سرزمینی را گویند که دارای درختهای فراوان و شاخه‌های درختانش درهم تنیده است. درختهای بهشت، «سبحان الله وبحمده» است ۲٫

۵- باطن برخی گناهان
قال رسول‌لله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «اتّقوا الله معاشر الشّیعه فإنّ الجنّه لن تفوتکم وإن أبطأت بها عنکم قبائح أعمالکم فتنافسوا فی درجاتها»، قیل: فهل یدخل جهنّم أحدٌ من محبّیک ومحبّی علیّ(علیه‌السلام)؟ قال: «من قذر نفسه بمخالفه محمّد وعلیّ، وواقع المحرّمات، وظلم المؤمنین والمؤمنات، وخالف ما رسم له من الشّریعات جاء یوم القیامه قذراً طفساً، یقول محمّد وعلیّ(علیهم‌السلام): یا فلان أنت قذر طفس لاتصلح لمرافقه الأخیار، ولالمعانقه الحور الحِسان، ولاالملائکه المقرّبین، [و] لاتصل إلی [ما] هناک إلّابأن یطهر عنک ما ههنا، یعنی ما علیک من الذنوب فیدخل إلی الطبق الأعلی من جهنّم فیعذّب ببعض ذنوبه، ومنهم من یصیبه الشّدائد فی المحشر ببعض ذنوبه ثمّ یلتقطه (یلقطه خ‏ل) [من هناک و]من هنا
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۱۸، ص ۳۳۵٫
^ ۲ – ـ الأربعون حدیثاً، ص ۴۹۳ ـ ۴۹۵٫

۴۶۰

من یبعثهم إلیه موالیه من خیار شیعتهم کما یلقط الطیر الحبّ؛ ومنهم» ۱
ـ قال أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام): «والله لقد رأیت عقیلاً وقد أملق حتّی استماحنی من بُرّکم صاعاً، ورأیت صبیانه شُعث الشّعور، غُبْر الألوان، من فقرهم، کأنّما سُوّدت وجوههم بالعِظلِم، وعاودنی مؤکِّداً، وکرّر علیَّ القول مردّداً، فأصغیت إلیه سمعی، فظنّ أنّی أبیعه دینی، وأتّبع قیاده مفارقاً طریقتی، فأحمیت له حدیدهً، ثمّ أدنیتها من جِسمه لیعتبر بها، فضجّ ضجیج ذی دَنَفٍ من ألمها، وکاد أن یحترق (یخرق) من میسمها. فقلت له: ثکلتک الثّواکل، یا عقیل! أتَئِنُّ من حدیدهٍ أحماها إنسانها للعبه، وتجرُّنی إلی نارٍ سَجَرها جبّارُها لغضبه! أتئنّ من الأذی ولاأئنّ من لظی؟!
وأعجب من ذلک طارقٌ طرقَنا بملفوفه فی وعائها، ومعجونهٍ شنئتها، کأنّما عُجنت بریقِ حیّهٍ أوقیئها، فقلت: أَصِلهٌ، أم زکاه، أم صدقه؟ فذلک محرّمٌ علینا أهل البیت! فقال: لاذا ولاذاک، ولکنّها هدیّه. فقلت: هبلتْک الهَبول! أعن دین الله أتیتنی لتخْدَعنی؟ أَمختبطٌ أنت أم ذو جِنّه، أم تهجر؟ والله لو أعطیت الأقالیم السّبعه بما تحت أفلاکها، علی أن أعصِیَ الله فی نملهٍ أسلُبها جُلبَ (خلمه) شعیرهٍ ما فعلتُه، وإنّ دنیاکم عندی لأهون من ورقهٍ فی فم جراده تقضمها. ما لعلی(علیها‌السلام) و لنعیمٍ یَفنی، و لذّهٍ لاتبقی! نعوذ بالله من سُبات العقل، وقبح الزّلل. وبه نستعین» ۲
اشاره: أ. همان‏گونه که ولایت اهل‏بیت عصمت و طهارت(علیهما‌السلام) نور و ولایت دشمنان آنان آتش است، اصل ایمان و عمل صالح نور و روح و ریحان معطر است و اصل کفر و گناه نیز قذارت و پلیدی است و بوی بد آن در قیامت ظهور
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۸، ص ۳۵۲ ـ ۳۵۳٫
^ ۲ – ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۲۲۴، بند ۳ ـ ۱۲٫

۴۶۱

می‌کند، بر این اساس اگر کسی بر اثر مخالفت با حکم فقهی شریعت یا با معاندت با حکم رهبری رسول‌کرم و امامان معصوم(علیهما‌السلام) خود را به گناه آلود، در قیامت آلوده می‌آید؛ مانند کسی که از کنیف بیرون آمده و بدبوست تا کم‏کم بوی بد او از بین برود.
گناه همچون ترک مقررات دنیایی نیست که اثر تکوینی به همراه نداشته باشد، بلکه قذارت باطنی است و تیرگی و آلودگی خارجی را به همراه دارد و همچون آلودگیهای ظاهری بدبوست و اگر ملکه شد روح را واقعاً بدبو می‌کند و با راسخ شدنِ آن ملکه، صورت نوعیه شخص تبهکار می‌گردد و چون انسان در قیامت با صورت نوعیه واقعی خود محشور می‌گردد، آن بوی بد در قیامت ظهور می‌کند.
مؤمن فاسق برای نیل به مقام رفاقت با نیکان و شایستگی برای معانقه با حور و فرشتگان، باید از آن آلودگیها پاک شود، از این رو چنانچه تا آن هنگام مشمول شفاعت نگشته و بر اثر آن مطهّر نشده باشد وارد جهنّم شده و تا آنگاه که تطهیر شود معذب خواهد بود.
ب. طبق بیان نورانی امیرمؤمنان(علیه‌السلام) باطن رشوه چونان غذایی است که از قی کرده افعی فراهم شود. این سخن نظیر شعر شاعرانِ اغراق‌گو نیست که از باب «أحسنه أکذبه» با مبالغه همراه باشد.
راز تعبیر «مختبط» در این‏باره آن است که هیچ عاقلی حاضر نیست قی کرده افعی را که یک‌بار هنگام خوردن و بار دیگر در برگرداندن، از مسیر سمّی دهان افعی گذشته است بخورد؛ غذایی که اوّلاً تهوّع شده و ثانیاً دوبار از مسیر سمّی گذشته است، از همین روست که تنها انسان مخبّط دست به رباخواری می‌زند و چون رباخوار در باطن مخبّط است، خدای سبحان درباره رباخواران
۴۶۲

فرمود: رباخوار در قیام و قعود، به ویژه در معاد، مخبّط و دیوانه محشور می‌شود: ﴿اَلَّذینَ یَأکُلونَ الرِّبوا لایَقومونَ اِلاّکَما یَقومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطنُ مِنَ المَسّ) ۱ این دیوانگی نظیر دیوانگی دنیا نیست که صاحب آن از جنون خود شرمنده نباشد، هرچند بستگان او خجالت می‌کشند، بلکه در قیامت، رباخوار می‌داند و می‌فهمد که دیوانه است و دیوانگی برای او عذابی دردناک است.

۶- حشر عامل برابر صورت باطنی عمل
عن أبی‏عبدالله(علیه‌السلام) قال: «من لقی المسلم بوجهینِ ولسانین جاء یومَ القیامه وله لسانانٍ من نار» ۲
ـ عن النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قال: «یجی‏ء یوم القیامه ذوالوجهین دالعاً لسانه فی قفاه، وآخر من قدّامه یلتهبان ناراً حتّی یلهبا جسده، ثمّ یقال له: هذا الّذی کان فی‌لدنیا ذا وجهینِ ولسانینِ، یعرف بذلک یوم القیامه» ۳
ـ عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) قال: «إنّ المتکبّرینَ یجعلون فی صور الذرّ یتوطّأهم الناس حتّی یفرغ الله من الحساب» ۴
ـ عن البراء بن عزب، قل: کان معاذ بن جبل جالس‌ قریب‌ من‏رسول‌لله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فی منزل أبی أیوب الأنصاری فقال معاذ: یا رسول‌لله أرأیت قول الله تعالی: ﴿یَومَ یُنفَخُ فِی الصّورِ فَتَأتونَ اَفواجا) ۵ الآیات فقال: «یا معاذ
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۷۵٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۷، ص ۲۱۸٫
^ ۳ – ـ همان
^ ۴ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۳۱۱٫
^ ۵ – ـ سورهٴ نبأ، آیهٴ ۱۸٫
۴۶۳

سألت عن عظیمٍ من الأمر». ثمّ أرسل عینیه ۱ ، ثم قال: «یحشر عشره أصناف من أُمّتی أشتاتاً قد میّزهم الله من المسلمین وبدّل صورهم؛ بعضهم علی صوره القرده، وبعضهم علی صوره الخنازیر، وبعضهم منکّسون أرجلهم من فوق ووجوههم من تحت ثمّ یُسْحبون علیها، وبعضهم عمی یترددون، وبعضهم صمّ بکم لایعقلون، وبعضهم یمضغون ألسنتهم فیسیل القیح من أفواههم لِعاباً یتقذرهم أهل الجمع، وبعضهم مقطعه أیدیهم وأرجلهم، وبعضهم مصلبون علی جُذوعٍ من نار، وبعضهم أشدّ نتناً من الجیف، وبعضهم یلبسون جباباً سابغهً من قَطِران لازقهً بجلودهم. فأما الّذین علی صوره القرده فالقتات من الناس، وأما الّذین علی صوره الخنازیر فأهل السحت، وأما المنکّسون علی رؤوسهم فآکله الربا، والعمی، الجائرون فی الحکم، والصم والبکم، المعجبون بأعمالهم، والذین یمضغون بألسنتهم فالعلماء والقضاه الّذین خالف أعمالهم أقوالهم، والمقطعه أیدیهم وأرجلهم الّذین یؤذون الجیران، والمصلّبون علی جذوعٍ من نار فالسُعاه بالناس إلی السلطان، والذین هم أشدّ نتناً من الجیف فالذین یتمتعون بالشهوات واللّذات ویمنعون حق الله فی أموالهم، والذین یلبسون الجباب فأهل الفخر والخیلاء» ۲
اشاره: مستفاد از این حدیث شریف و مانند آن این است که تأثیر عمل در ساختار روح چنان قوی است که عامل هم به صورت باطن آن درمی‌آید. راز آن این است که اگر نفس ـ مثلاً ـ نفس بوزینه نباشد به فکر مکر نخواهد بود، پس
^ ۱ – ـ «ارسال عین» آنجا صادق است که اشک چشم زیاد باشد آن‌سان که همهٴ چشم را اشک پر کند و یکجا بریزد. در این حال چشم چنان اشکبار است که گویا خود چشم می‌ریزد؛ اما اگر اشکْ اندک و تنها چند قطره باشد «ارسال دموع» گفته می‌شود؛ نه «ارسال عین».
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج ۹ ـ ۱۰، ص ۴۶۲٫
۴۶۴

همان‌گونه که در مبحث اشارات و لطایف توضیح داده شد، این شخص «حیوانٌ قردهٌ بالفعل باطناً» و «حیوانٌ ناطقٌ ظاهراً»، و قیامت که روز ظهور حق است این باطن ظهور می‌کند. نَفْسِ حیله‌گر هر اندازه محتالانه مکر کند ضمن مهارت در تولید کِید، زمینه رسوخ این ملکه پلید و صیرورت آن به صورت نوعیه فراهم‌تر می‌شود.

۷- میراندن مرگ در قیامت
عن أبی المغرا، عن أبی‌بصیر قال: لاأعلمه ذِکره إلاّعن‌بی‌جعفر(علیه‌السلام) قال: «إذا أدخل الله أهل الجنّه الجنّه وأهل النار النار جی‏ء بالموت فی صوره کبشٍ حتّی یوقف بین الجنّه والنار». قال: «ثمّ ینادی مناد یسمع أهل الدارین جمیعاً: یا أهل الجنّه یا أهل النار، فإذا سمعوا الصوت أقبلوا». قال: «فیقال لهم: أتدرون ما هذا؟ هذا هو الموت الّذی کنتم تخافون منه فی الدنیا». قال: «فیقول أهل الجنّه: اللّهمّ لاتدخل الموت علینا». قال: «ویقول أهل النار: اللّهمّ أدخل الموت علینا». قال: «ثمّ یذبح کما تذبح الشاه». قال: «ثمّ ینادی منادٍ: لاموت أبداً، أیقنوا بالخلود». قال: «فیفرح أهل الجنّه فرحاً لو کان أحد یومئذ یموت من فرحٍ لماتوا». قال: ثمّ قرأ هذه الآیه: ﴿اَفَما نَحنُ بِمَیِّتین ٭ اِلاّمَوتَتَنَا الاولی وما نَحنُ بِمُعَذَّبین ٭ اِنَّ هذا لَهُوَ الفَوزُ العَظیم ٭ لِمِثلِ هذا فَلیَعمَلِ العمِلون) ۱ قال: «ویشهق أهل النار شهقهً لو کان أحدٌ یموت من شهیقٍ لماتوا، وهو قول الله عزّوجلّ: ﴿واَنذِرهُم یَومَ الحَسرَهِ اِذ قُضِی الاَمر) ۲
^ ۱ – ـ سورهٴ صافّات، آیات ۵۸ ـ ۶۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مریم، آیهٴ ۳۹٫
^ ۳ – ـ بحارالأنوار، ج ۸، ص ۳۴۵٫
۴۶۵

ـ عن‌بی جعفر(علیه‌السلام) قال: «إذا دخل أهل الجنّه الجنّه وأهل النار النار جی‏ء بالموت فیذبح [کالکبش]، ثمّ یقال: خلود فلاموت أبداً» ۱
اشاره: میراندن مرگ، کنایه از این است که دیگر انتقالی در قیامت نیست، چنان‌که ظاهر ابدیت و خلود و دارالقراربودن این است که دیگر مرگی نیست، پس اگر گفته شود ظاهر آیات این است که کفار تا آن زمان در جهنّم‌اند که آتش وجود دارد و چون بساط آتش برچیده شد، کفار پس از احقابی از عذاب، یا می‌میرند یا دیگر معذّب نخواهند بود، این سخن افزون بر ناسازگاری با ظاهر ابدیت و خلود، روایات نیز آن را نفی می‌کند.
بر اساس روایات، پس از آنکه بهشتیان به بهشت و دوزخیان به جهنّم رفتند، مرگ از باب تشبیه معقول به محسوس به صورت قوچی متمثل و سر بریده می‌شود؛ یعنی دیگر مرگی نیست؛ نه آنکه واقعاً مرگ به وسیله مرگ می‌میرد وگرنه محذور «یلزم من عدمه الوجود» لازم می‌شود، زیرا با مرگ، مرگ را از بین بردن به معنای حفظ مرگ و وجود آن است؛ نه زوال آن. میراندن مرگ و فرشته آن، یعنی عزرائیل(علیه‌السلام) که به او نیز دستور داده می‌شود «بمیر» ۲ نشان برچیده شدن بساط مرگ و قبض روح و مانند آن است. پیام همه این تعبیرها ظهور خلود، ثبات، استقرار و رخت بربستن هرگونه انتقال و تحوّل است.

۸- مصداق مستثنای مذکور در آیه خلود
عن حمران، قال: قلت لأبی عبدالله(علیه‌السلام): «إنّه بلغنا أنّه یأتی علی‏جهنّم حینٌ یصطفق أبوابها. فقال: «لاوالله إنّه الخلود». قلت: ﴿خلِدینَ فیها مادامَتِ
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۸، ص ۳۴۷٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۵۶٫
۴۶۶

السَّموتُ والاَرضُ اِلاّما شاءَ رَبُّک) ۱ فقال: «هذه فی الّذین یخرجون من النار» ۲
ـ عن زراره، قال: سألت أباجعفر(علیه‌السلام) فی قول الله: ﴿واَمَّا الَّذینَ سُعِدوا فَفِی الجَنَّه) ۳ إلی آخر الآیتین، قال: «هاتان الآیتان فی غیر أهل الخلود من أهل الشقاوه والسعاده، إن شاء الله یجعلهم خارجین، ولاتزعم یا زراره أنّی أزعم ذلک» ۴
ـ عن حمران قال: سألت أباجعفر: جعلت فداک قول الله: ﴿خلِدینَ فیها مادامَتِ السَّموتُ والاَرضُ اِلاّما شاءَ رَبُّک) ۵ [لأهل النار أفرأیت (أقرأت خ‌) قوله لأهل الجنه: ﴿خلِدینَ فیها مادامَتِ السَّموتُ والاَرضُ اِلاّما شاءَ رَبُّک) ۶ قال: ﴿نعم، إن شاء جعل لهم دنیاً فردّهم وماشاء﴾. و سئلته عن قول الله: ﴿خلِدینَ فیها مادامَتِ السَّموتُ والاَرضُ اِلاّما شاءَ رَبُّک﴾ فقال: «هذه فی الّذین یخرجون من النار» ۷
ـ عن أبی بصیر عن أبی‏جعفر(علیه‌السلام) فی قوله: ﴿فَمِنهُم شَقی وسَعید) ۸ قال: «فی ذکر أهل النار استثنی ولیس فی ذکر أهل الجنه استثنی ﴿واَمَّا الَّذینَ
^ ۱ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۱۰۷٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۸، ص ۳۴۶٫
^ ۳ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۱۰۸٫ در روات، «فأمّا» آمده است. البّته در نقل بحارالأنوار، (ج ۸، ص ۳۴۸) «وأما» است.
^ ۴ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۱۶۰؛ بحارالأنوار، ج ۸، ص ۳۴۸٫
^ ۵ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۱۰۷٫
^ ۶ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۱۰۸٫
^ ۷ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۱۶۰٫
^ ۸ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۱۰۵٫
۴۶۷

سُعِدوا فَفِی الجَنَّهِ خلِدینَ فیها مادامَتِ السَّموتُ والاَرضُ اِلاّما شاءَ رَبُّکَ عَطَاءً غَیرَ مَجذوذ) ۱
ـ عن مسعده بن صدقه قال: قصّ أبوعبدالله(علیه‌السلام) قصص أهل المیثاق من أهل الجنّه وأهل النار، فقال فی صفات أهل الجنّه: «فمنهم من لقی الله شهیداً لرسله». ثمّ من (مرّ خ ل) فی صفتهم حتّی بلغ من قوله: «ثمّ جاء الاستثناءِ من الله فی الفریقین جمیعاً، فقال الجاهل بعلم التفسیر: «إنّ هذا الاستثناء من الله إنّما هو لمن دخل الجنه والنار، وذلک أنّ الفریقین جمیعاً یخرجان منهما فیبقیان فلیس فیهما أحد وکذبوا، لکن عنی بالاستثناء أن ولد آدم کلّهم وولد الجانّ معهم علی الأرض والسَّموات تظلّهم، فهو ینقل المؤمنین حتّی یخرجهم إلی ولایه الشیاطین وهی النار، فذلک الذی عنی الله فی أهل الجنه وأهل النار مادامت السموات والأرض یقول فی الدنیا والله تبارک و تعالی لیس بمخرج أهل الجنه منها أبداً ولاکلّ أهل النار منها أبداً، وکیف یکون ذلک وقد قال الله فی کتابه: ﴿مکِثینَ فیهِ اَبَدا) ۲ لیس فیهما ۳ استثناء، و کذلک قال أبوجعفر: من دخل فی ولایه آل محمّد دخل الجنّه ومن دخل فی ولایه عدوّهم دخل النار، وهذا الذی عنی الله من الاستثناء فی الخروج من الجنّه والنار والدخول» ۴
اشاره: أ. بر اساس روایات فوق، آیات ﴿فَاَمَّا الَّذینَ شَقوا فَفِی النّارِ لَهُم فیها زَفیرٌ وشَهیق ٭ خلِدینَ فیها مادامَتِ السَّموتُ والاَرضُ اِلاّما شاءَ رَبُّک) ۵ به
^ ۱ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۱۰۸٫
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۱۶۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ کهف، آیهٴ ۳٫
^ ۴ – ـ ظاهراً همان‌گونه که در نقل بحارالأنوار (ج ۸، ص ۳۴۸) آمده، «فیها» صحیح است.
^ ۵ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۱۵۹ ـ ۱۶۰٫
^ ۶ – ـ سورهٴ هود، آیات ۱۰۶ ـ ۱۰۷٫
۴۶۸

مؤمنان و مسلمانان فاسقی ناظر است که گناهانی مرتکب شده‌اند؛ لیکن چون اصل اعتقاد توحیدی در جان آنها رسوخ کرده است طبق مشیت الهی از آتش خارج می‌شوند، بنابراین، مشکلْ جمله ﴿اِلاّما شاءَ رَبُّک﴾ است وگرنه ﴿مادامَتِ السَّموتُ والاَرض﴾ یا ناظر به برزخ است، نه قیامت کبرا یا اگر به قیامت کبرا مربوط باشد ناظر به آسمان و زمین بهشت و جهنّم است که از بین نمی‌رود، زیرا آنجا نیز حتماً جایگاهی هست که انسان در آن قرار دارد و در آنجا نیز براساس «کلّ ما علاک فأظلّک فهو سماء وکل ما استقرّ علیه قدمک فهو أرض» ۱ هرچه بالاس‏ت آسم‌ن و هرچه در زیرپا و پایین است زمین است. در قرآن کریم درباره زمین بهشت چنین آمده است: ﴿اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی صَدَقَنا وعدَهُ واَورَثَنَا الاَرضَ نَ‏تَ‏بَوَّاُ مِنَ الجَنَّهِ حَیثُ نَشاء) ۲
ب. متأسفانه علامه مجلسی روایت اخیر را بر مجاز حمل کرده است، حال آنکه هیچ وجهی برای حمل این‌گونه روایتهای لطیف و عمیق بر مجاز وجود ندارد.
طبق این روایت شریف که امام(علیه‌السلام) در آن ﴿مادامَتِ السَّموتُ والاَرض﴾ را به دنیا تفسیر فرمود، نه برزخ، ولایت شیطان آتش، و ولایت رحمان بهشت است. مؤمن و ولی الهی هم‌کنون در بهشت است و گاهی لذتها را نیز احساس می‌کند؛ نه اینکه بعداً وارد بهشت می‌شود. کافر و کسی که تحت ولایت شیطان است نیز هم‌اکنون در آتش است؛ لیکن چون بر اثر سُکر دنیا تخدیر شده است آن‏را احساس نمی‌کند؛ او تا آن زمان که آسمان و زمین هست در آتش است و پس از آن وارد آن آتش بزرگ می‌شود.
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج ۵ ـ ۶، ص ۲۹۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۷۴٫
۴۶۹

۹- راز خلود
قال أبوعبدالله(علیه‌السلام): «إنّما خُلّد أهل النّار فی النّار لأنّ نیّاتهم کانت فی الدّنیا أن لوْ خلّدوا فیها أن یعصوا الله أبداً، وإنّما خلّد أهل الجنّه فی الجنّه لأنّ نیّاتهم کانت فی الدّنیا أن لوْ بقوْا فیها أن یطیعوا الله أبداً، فبالنیّات خلّد هؤلاء وهؤلاء». ثمّ تلا قوله تعالی: ﴿قُل کُلٌّ یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِه) ۱ قال: «علی نیّته» ۲
ـ عن حفص بن غیث، قال: حدثنی خیر الجعافر جعفر بن محمد، قال: «حدثنی باقر علوم الأولین والآخرین محمد بن علی، قال: حدثنی سیدالعابدین علی بن الحسین، قال: حدثنی سیدالشهداء الحسین بن علی، قال: حدثنی سید الأوصیاء علی ابن أبی‌طالب(علیهما‌السلام)، قال: کان رسول‌لله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ذات یوم جالساً فی مسجده إذ دخل علیه رجل من الیهود فقال…: فأخبرنی عن‏ربک هل یفعل الظلم؟ قال: لا، قال: ولم؟ قال: لعلمه بقبحه واستغنائه عنه، قال: فهل أنزل علیک فی ذلک قرآناً یتلی؟ قال: نعم، إنّه یقول عزّوجلّ: ﴿وما رَبُّکَ بِظَلّمٍ لِلعَبید) ۳ ویقول: ﴿اِنَّ اللّهَ لایَظلِمُ النّاسَ شی‏ءاً ولکِنَّ النّاسَ اَنفُسَهُم یَظلِمون) ۴ ویقول: ﴿ومَا اللّهُ یُریدُ ظُلمًا لِلعلَمین) ۵ و یقول: ﴿ومَا اللّهُ یُریدُ ظُلمًا لِلعِباد) ۶ قال الیهودی: یا محمد فإن زعمت أن ربک لایظلم فکیف أغرق قوْم نوحٍ(علیه‌السلام) وفیهم الأطفال؟ فقال: یا یهودی إنّ الله
^ ۱ – ـ سورهٴ اسراء، آیهٴ ۸۴٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۸۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ فصّلت، آیهٴ ۴۶٫
^ ۴ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۴۴٫
^ ۵ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۰۸٫
^ ۶ – ـ سورهٴ غافر، آیهٴ ۳۱٫
۴۷۰

عزّوجلّ أعْقم أرحام نساء قوم نوحٍ أربعین عاماً فأغرقهم حین أغرقهم ولاطفل فیهم، وما کان الله لیهلک الذّرّیه بذنوب آبائهم، تعالی عن‌لظلم والجور علوّاً کبیراً، قال الیهودی: فإن کان ربّک لایظلم فکیف یخلد فی‌لنار أبد الآبدین من لم یعصه إلّاأیاماً معدودهً؟ قال: یخلّده علی نیته، فمن علم الله نیته أنه لوبقی فی الدنیا إلی انقضائها کان یعصی الله عزّوجلّ خلده فی ناره علی نیته، ونیته فی ذلک شرّ من عمله وکذلک یخلد من یخلد فی الجنه بأنّه ینوی أنه لوبقی فی الدّنیا أیّامها لأطاع الله أبداً، ونیته خیر من عمله، فبالنیات یخلد أهل الجنه فی الجنه وأهل النار فی النار، والله عزّوجلّ یقول: ﴿ قُل کُلٌّ یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُم اَعلَمُ بِمَن هُوَ اَهدی سَبیلا) ۱
اشاره: براساس روایات فراوانی، نیت گناه، گناه نیست؛ مانند: «إنّ الله تبارک و تعالی جعل لآدم فی ذرّیّته من همّ بحسنهٍ ولم یعملها کتبت له حسنه ومن همّ بحسنهٍ وعملها کتبت له بها عشراً ومن همّ بسیّئهٍ ولم یعملها لم تُکتب علیه [سیّئه] ومن همّ بها وعملها کتبت علیه سیّئه» ۲ «إنّ المؤمن لیهمّ بالحسنه ولایعمل بها فتُکتب له حسنه وإن هو عملها کُتبت له عشر حسناتٍ وإنّ المؤمن لیهمّ بالسیّئه أن یعملها فلایعملها فلا تکتب علیه» ۳ ولی طبق احادیث گذشته، نیت نه تنها گناه بلکه عامل و محور خلود است. این نیت، چنان‌که از آیه مورد استشهاد رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) استفاده می‌شود، اعتقاد راسخ در قلب است؛ نه صرف میل. کسی که کفر در قلب او رسوخ کرده اگر سالیان
^ ۱ – ـ سورهٴ اسراء، آیهٴ ۸۴٫
^ ۲ – ـ التوحید، پانوشت ص ۳۹۷ ـ ۳۹۹٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۴۲۸٫
^ ۴ – ـ همان، ص ۴۲۸ ـ ۴۲۹٫
۴۷۱

متمادی در دنیا بماند همین کفر، عقیده اوست و آنچه باعث تراوش گناه است اعتقادِ کفرآلود اوست، همان‏گونه که ایمان سبب تراوش طاعت است و بهشتی از آن رو برای ابد در بهشت است که دارای ایمانی راسخ و زوال‏ناپذیر است که بر اثر آنْ‏گاه همچون اویس قرن می‌گوید: ای کاش از ازل تا ابد یک شب بود و من همه شب را به یک سجده به سر می‌بردم ۱٫
سبب خلود، افزون بر مجرد و ثابت بودن روح، ایمان و اعتقاد است که امر مجرد عقلی است. از اعتقاد صحیح، برکات به بدن می‌رسد، چنان‌که از اعتقاد سوء، شرور دامنگیر بدن می‌شود.
در پایان بحثهای تفسیری و روایی درباره‏خلود، تذکر دو نکته سودمند است: ۱٫ در بحث تفسیری ثابت شد که آیات قرآنی ناظر به معاد، ظاهر در خلود منافقان و کافران معاند در دوزخ است. از ملاحظه و بررسی روایات نیز معلوم می‌شود که روایات در این‌باره اگر از حد استفاضه نگذرد کمتر از آن نیست ۲ ، پس اگر گفته شود «روایات درباره خلود اندک است و بیش از یک یا دو روایت نیست و آن نیز مخالف با قرآن است» سخنی بی‌پایه و به دور از تحقیق است.
بخشی از آن روایات، ناظر به خلود ناصبیهاست. وقتی ناصبی مخلد در نار بود، کافر و منافق نیز مخلد در آن است، زیرا ناصبی مخلّد، ملحق به کافر است. آنها چون یکی از ضروریات دین را انکار کردند کافرند، پس آن‌کس که اصل دین را نپذیرد کفر و در نتیجه خلود او در آتش روشن‌تر و
^ ۱ – ـ مجالس المؤمنین، ج ۱، ص ۲۸۱٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۸، ص ۳۴۱ ـ ۳۷۴٫ نظر استاد علامهٴ طباطبایی نیز بر مستفیض بودن روایات مربوط به خلود است (المیزان، ج ۱، ص ۴۱۲).
۴۷۲

مسلّم‌تر است.
۲- آنچه درباره خلود گفته شد به منظور تثبیت امکان خلود و نیز حفظ ظاهر آیات و روایاتی است که در این باره آمده است؛ لیکن اگر خدای سبحان خواست کسی را ببخشد استحاله‌ای ندارد. چنین نیست که درِ جهنّم بسته باشد تا اگر خداوند خواست کسی را مثلاً به برکت فرزند صالحی که در اعقاب او پیدا شده است عفو کند و او را از عذاب خُلد برهاند گفته شود «محال است خدا ببخشد»، زیرا این عفو و بخشش، خُلف وعید است؛ نه خُلف وعده.

۱۰٫ مصادیقی از محکومان وعید آیات مورد بحث
عن جابر، قال: سألت أباجعفر(علیه‌السلام) عن قول الله عزّوجلّ: ﴿ومِنَ النّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دونِ اللّهِ اَندادًا یُحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللّهِ والَّذینَ ءامَنوا اَشَدُّ حُبًّا لِلّه) ۱ قال: «هم والله أولیاء فلان وفلان، اتّخذوهم أئمّهً دون الإمام الّذی جعله الله للناس إماماً، فلذلک قال: ﴿ولَو یَرَی الَّذینَ ظَلَموا اِذ یَرَونَ العَذابَ اَنَّ القُوَّهَ لِلّهِ جَمیعًا واَنَّ اللّهَ شَدیدُ العَذاب ٭ اِذ تَبَرَّاَ الَّذینَ اتُّبِعوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعوا ورَاَوُا العَذابَ وتَقَطَّعَت بِهِمُ الاَسباب ٭ وقالَ الَّذینَ اتَّبَعوا لَو اَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَ‏تَبَ‏رَّاَ مِنهُم کَما تَبَرَّءوا مِنّا کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعملَهُم حَسَرتٍ عَلَیهِم وما هُم بِخرِجینَ مِنَ النّار) ۲ ثمّ قال أبوجعفر(علیه‌السلام): «هم والله یا جابر أئمّه الظلمه وأشیاعُهم» ۳
ـ عن أبی‌عبدالله جعفربن‌محمّد(علیه‌السلام) قال: «إذا کان یوم القیامه نادی مناد من‏بطنان العرش: أین خلیفه الله فی أرضه؟ فیقوم داود النّبی(علیه‌السلام)، فیأتی النّداء
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۶۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیات ۱۶۵ ـ ۱۶۷٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج ۱، ص ۳۷۴
۴۷۳

من‏عندالله عزّوجلّ: لسنا إیّاک أردنا وإن کنت لله تعالی خلیفهً؛ ثمّ ینادی ثانیهً: أین خلیفه الله فی أرضه؟ فیقوم أمیرالمؤمنین علیّ بن‌بی‌طالب(علیه‌السلام)، فیأتی النّداء من قبل الله عزّوجلّ: یا معشر الخلائق هذا علیّ بن أبی‌طالب خلیفه الله فی أرضه، وحجّتُه علی عباده، فمن تعلّق بحبْله فی دار الدنیا فلیتعلّق بحبله فی‏هذا الیوم یستضی‏ء بنوره ولیتبعه إلی‌لدرجات العلی من الجنّات»؛ قال: «فیقوم النّاس الّذین قد تعلّقوا بحبْله فی‌لدنیا فیتّبعونه إلی الجنّه. ثمّ یأتی النّداء من‏عندالله(جل‌جلاله): ألا من ائتمّ بإمامٍ فی دار الدّنیا فلیتبعه إلی حیث یذهب به، فحینئذ ﴿اِذ تَبَرَّاَ الَّذینَ اتُّبِعوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعوا ورَاَوُا العَذابَ وتَقَطَّعَت بِهِمُ الاَسباب ٭ وقالَ الَّذینَ اتَّبَعوا لَو اَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَ‏تَبَ‏رَّاَ مِنهُم کَما تَبَرَّءوا مِنّا کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعملَهُم حَسَرتٍ عَلَیهِم وما هُم بِخرِجینَ مِنَ النّار) ۱
ـ عن منصور بن حازم قال: قلت لأبی عبدالله(علیه‌السلام): ﴿وما هُم بِخرِجینَ مِنَ‌لنّار﴾ قال: «أعداء علی(علیه‌السلام) هم المخلّدون فی النار أبد الآبدین ودهر الداهرین» ۲
ـ عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) فی قول الله عزّوجلّ: ﴿کَذلِکَ یُریهِمُ اللّهُ اَعملَهُم حَسَرتٍ عَلَیهِم﴾ قال: «هو الرّجل یدع ماله لاینفقه فی طاعه الله بخلاً، ثمّ یموت فیدعه لمن یعمل فیه بطاعه الله أو فی معصیه الله فإن عمل به فی طاعه الله رآه فی‏میزان غیره فرآه حسره وقد کان المال له وإن کان عمل به فی معصیه الله قوّاه بذلک المال حتّی عمل به فی معصیه الله عزّوجلّ» ۳
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیات ۱۶۶ ـ ۱۶۷٫
^ ۲ – ـ بحارالأنوار، ج ۸، ص ۱۰٫
^ ۳ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۷۳٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۴۲ ـ ۴۳٫
۴۷۴

ـ قال علیّ امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): «إنّ أعظم الحسرات یوم القیامه حسرهُ رجلٍ کسب مالاً فی غیر طاعه الله، فورثه رجلٌ فأنفقه فی طاعه الله سبحانه، فدخل به الجنه، ودخل الأوّل به النّار» ۱
اشاره: أ. آنچه در این‌گونه احادیث وارد شده از سنخ تطبیق مصداقی است؛ نه تفسیر مفهومی. البته باید عنایت کرد که همه مصادیقْ همسان نیستند، زیرا هرگز احکام فرعی همتای حِکَم اصلی نبوده و حکم فقهی مساوی حکم کلامی نخواهد بود.
ب. تطبیق احادیث تفسیری مزبور، مسبوق به برخی از مبادی مطوی است، زیرا بعد از تحلیل ابتدایی، معیار سعادت و شقاوت، حق مداری و باطل محوری است، آنگاه براساس توحید روشن می‌شود که هرگونه حقّی فقط از خداوند واحد است: ﴿اَلحَقُّ مِن رَبِّک) ۲ سپس جریان غدیر و نصب مسلّم حضرت علی بن ابی‏طالب(علیه‌السلام) به امامت مسلمانان از طرف خدای سبحان به دست رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تعیین کننده حق قطعی است، پس اگر کسی از روی علم و عمد، منصوب الهی را معزول و معزول خدایی را منصوب کند و در برابر حضرت ختمی نبوّت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) موضع خصمانه بگیرد محکوم وعید آیه مورد بحث خواهد بود.

٭ ٭ ٭

^ ۱ – ـ نهج البلاغه، حکمت ۴۲۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۷؛ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۶۰؛ سورهٴ انعام، آیهٴ ۱۱۴؛ سورهٴ یونس، آیهٴ ۹۴٫
۴۷۵

بازدیدها: 569

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *