قل أتحاجّوننا فی الله وهو ربّنا وربّکم ولنا أعملنا ولکم أعملکم ونحن له مخلصون (۱۳۹)
گزیده تفسیر
برای پیروان راستین ادیان توحیدی مجالی نیست تا با یکدیگر درباره تصمیمهای مبدأ احتجاج کنند، زیرا اولاً معبود همه آنان یکی است. ثانیاً نسبت آن خدای یگانه به پیروان همه ادیان یکسان است. ثالثاً رابطه همگان با آن مبدأ همسان است.
عمل، خواه صلاح یا طلاح، هم در دنیا و هم در آخرت به عامل خویش اختصاص دارد و همه موحدان با عمل صالح خود به خداوند مرتبط هستند و به او نزدیک میشوند و جز عمل صالح معیار دیگری برای ارتباط و تقرب به او نیست.
بر این اساس، هیچگونه ارتباط ویژهای بین مدّعیان پیروی کتابهای آسمانی پیشین و خدای سبحان نیست، بلکه آنها در اعتقاد و عبادات مشرک هستند و تنها مسلمانان مخلصانه او را میپرستند و اخلاص آنان ثبات و دوام دارد.
تفسیر
تناسب آیات
آیات ۱۳۹ ۱۴۱ نیز همانند سه آیه قبل، از این ادّعای یهود و نصارا که تنها
۲۵۸
دین معتبر نزد خداوند، دین آنان است جواب میدهد؛ در آیه مورد بحث میفرماید: شما خود را از دیگران به خداوند نزدیکتر پنداشته و نزول وحی و هدایت بر دیگران را بعید میدانید؟ در حالی که اوّلاً اگر خداوند ربّ و خالق و رازق شماست ربّ و خالق و رازق ما نیز هست و ثانیاً اگر شما اعمالی دارید و از طریق اعمالتان تقرّبی به خدا پیدا میکنید ما نیز اعمالی داریم که میتواند معیار تقرب ما و عنایت خاص خدا واقع شود و ثالثاً ما به این اکرام و عنایت، شایستهتریم، زیرا ما اخلاص داریم و از شرک در عقیده و عمل مبرّاییم، در حالی که شما به شرک مبتلا هستید.
در آیه بعد و در ادامه ابطال این ادّعای آنان که انبیای بزرگی چون ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب(علیهم السلام) یهودی یا نصرانی بودند میفرماید: آیا شما آگاهترید یا خدا؟ اگر خدا را آگاهتر میدانید او به شما خبر میدهد (چنانکه در آیات قبل گذشت) که آن بزرگواران از آیین شرکآلود یهودیت و نصرانیّت منزّه بودند.
در سومین آیه گویا میفرماید: فرضاً این انتساب، درست باشد و ابراهیم و اسماعیل و… یهودی یا نصرانی بودند ولی این نسبت برای شما چه سودی دارد؟! معیار سعادت و شقاوت و ثواب و عقابِ هر شخص یا امّتی، اعمال خود آنهاست.
٭ ٭ ٭
احتجاج درباره خدا
یهودیت و مسیحیت به ظاهر در شمار ادیان توحیدی و ابراهیمی و پیروان آنها در زمره موحداناند، از اینرو خدای سبحان به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود بگو: آیا با ما درباره اصل معبود بودن خدا احتجاج میکنید: ﴿قل أتحاجّوننا فی الله﴾.
۲۵۹
هرگونه احتجاج و جدال باید عالمانه باشد و منشأ آن علم، یا وحی الهی است یا برهان عقلی هماهنگ با وحی و یا نقل معتبر از علوم وحیانی. جدالی که مستند به هیچ یک از این راههای علمی نباشد عقلاً و نقلاً قابل اعتنا نیست: ﴿و من الناس من یجدِلُ فی الله بغیر علمٍ و لا هدی و لا کتبٍ منیر) ۱ آنچه از مشرکان مجادل رسیده است که «فرشتگان دختران خدایند» ۲ «اگر پیامبری از خدا فرستاده شود باید فرشته باشد» ۳ «اگر پیامبر فرستاده از جنس بشر بود باید سرمایه دار معروف باشد»: ﴿لولا نزّل هذا القرءان علی رجلٍ من القریتین عظیم) ۴ همگی از قسم جدال غیر قابل اصغاء است.
به هر تقدیر، احتجاج درباره خدای سبحان، تنها در سه صورت رواست:
۱٫ هرگاه عبادت کنندگان دارای دو معبود و پروردگار جداگانه باشند. در این صورت هر یک از آنان میتواند مدّعی استحقاق معبود خود برای پرستش و نفی صلاحیت دیگری باشد؛ مانند احتجاج حضرت ابراهیم(علیه السلام) با بتپرستان، زیرا معبود وی الله و معبود قوم او اوثان و اصنام و ستاره و مانند آن بود: ﴿و حاجَّهُ قومُه قال أَتُحجُّونّی فی الله و قد هدینِ و لاأخاف ما تشرکون به إلاّ أن یشاء ربّی شیئاً وسع ربّی کلَّ شیءٍ علماً أفلاتتذکّرون) ۵ چنین احتجاجی معقول است، اگرچه سخن بتپرستان غیرمبرهن و حجّت آنان باطل است.
رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز بر همین اساس در مسئله توحید با وثنیهای حجاز که به
^ ۱ – ـ سورهٴ حج، آیهٴ ۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ اسراء، آیهٴ ۴۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مؤمنون، آیهٴ ۲۴٫
^ ۴ – ـ سورهٴ زخرف، آیهٴ ۳۰٫
^ ۵ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۸۰٫
۲۶۰
ارباب متفرق معتقد بودند و ربوبیت خدای سبحان را باور نداشتند احتجاج میفرمود: ﴿قل ءَامنت بما أنزل الله من کتبٍ وأمرت لأعدل بینکم الله ربّنا وربّکم لنا أعملنا ولکم أعملکم لاحجّه بیننا وبینکم اللهُ یجمع بیننا وإلیه المصیر٭ والذین یحاجّون فی الله من بعد ما استجیب له حجّتهمْ داحضهٌ عند ربّهم وعلیهم غضبٌ ولهم عذابٌ شدیدٌ) ۱ بنابراین، موحد میتواند با وثنی احتجاج کند، اگرچه حجّت وثنی و بتپرست، داحض و هالک و باطل است و حجّت مسلمان و موحد، حق و رساست: ﴿فللّه الحجهُ البلغهُ) ۲
۲٫ پروردگار هر دو گروهْ یکی است؛ لیکن نسبت او به یکی از دو گروه بهتر و نزدیکتر از نسبت او به گروه دیگر باشد. در این فرض نیز هر یک از آنان میتواند بر نزدیکتر بودن خداوند به گروه خود احتجاج کند.
۳٫ یکی از احتجاجکنندگان دارای مزیّتی نزد خداوند و گروه دیگر فاقد آن ویژگی و مزیت باشد. این در صورتی است که ارتباط هر فرد یا گروهی با خدای سبحان براساس قانون و ضابطهای مستقل و جداگانه باشد.
پس اگر معبود هر دو گروه یکی بود و نسبت آن مَعْبود (خدای) یگانه به این دو صنف نیز یکسان بود و هیچ امتیاز قانونی هم بین گروهها نبود و رابطه آنها با آن مبدأ یگانه همسان بود، مجالی برای احتجاج نیست، زیرا اصلاً نزاعی وجود ندارد تا یکی مدعی و دیگری منکر باشد و صورت احتجاج ترسیم شود.
در مباحث پیشین داعیه اهل کتاب در نزدیک انگاشتن خود به خدای سبحان، بسان نسبت فرزند به پدر، و نیز قراردادن بهشت در احتکار و انحصار
^ ۱ – ـ سورهٴ شوریٰ، آیات ۱۵ ـ ۱۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۱۴۹٫
۲۶۱
خود بازگو شد. خدای سبحان، هم آن داعیه بنوّت و فرزندی تشریفی را بیپایه دانست و هم پندار انحصار را باطل و رد کرد و فرمود: اساس دین، تحقیق علمی است؛ نه اُمنیّه. سخن غیرمبرهن، اُمنیّه است و توقع بیجا پذیرفتنی نیست: ﴿وقالت الیهود والنَّصری نحن أبنؤُا الله وأحبّؤُهُ قل فلم یعذّبُکم بذنوبکم بل أنتم بشرٌ ممّن خلق) ۱ ﴿وقالوا لن یدخل الجنّه إلاّ من کان هوداً أو نصَری تلک أمانیّهم قل هاتوا بُرهنَکم إن کنتم صدِقینَ) ۲
رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به یهودیان و مسیحیان فرمود: ربّ همه ما یکی است: ﴿هو ربّنا وربّکم﴾، همچنین نسبت آن پروردگار یگانه و فیض او به همگان یکسان است: ﴿الرحمنُ علی العرشِ استوی) ۳ پس نسبت خداوند به یک گروه نزدیکتر از نسبت او به گروه دیگر نیست. معیار و ضابطه ارتباط بندگان با خدای سبحان نیز مشخص و یکسان است؛ هر گروهی با عمل خود به خدا مرتبط هستند: ﴿لنا أعْملنا ولکم أعْملکم﴾؛ هیچ فرد یا گروهی دارای معیاری متفاوت، ممتاز و جداگانه و مزیّتی برتر در این ارتباط نیست، زیرا همگی با عملِ صالح خود، به خداوند نزدیک میشوند.
حاصل اینکه نه در وحدت و کثرت معبودْ امتیازی هست، نه در نسبت معبود تفاوت و نه در حال عابد تمایز، بنابراین، بین موحدان، مجالی برای ادعای برتری یکی از معبودها یا پیوند ویژه وی به یکی از دو گروه یا داعیه تقرب خود و بُعد دیگری نیست تا کسی درباره معبود احتجاج کرده، برای اثبات مدعای خود دلیل اقامه کند.
^ ۱ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۱۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۱۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ طه، آیهٴ ۵٫
۲۶۲
نکته: سرّ اختصاص خطاب در آیه مورد بحث به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) این است که آن حضرت مسئول محاوره، محاجّه و نقض و ابرام ادله در مسائل اعتقادی و مانند آن بوده است، از اینرو با دستورهای قبلی که با ﴿قولوا) ۱ آغاز میشد فرق دارد. البته اصل حِجاج، جدال و گفتمان علمی مخصوص آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیست و از اینرو بعد از امر اختصاصی ﴿قل﴾، عمومی بودن محاجّه مطرح شد: ﴿أتحاجّوننا فی الله…﴾؛ برخلاف آنچه حضرت ابراهیم(علیه السلام) به تنهایی به آن مبتلا بود که در آنجا صدر و ساقه آیه به صورت مفرد بیان شده است: ﴿و حاجَّهُ قومُهُ قال أتحجُّونّی فی الله) ۲
اختصاص عمل به عامل
پیام ﴿لنا أعملنا و لکم أعملکم﴾، که از تقدیم خبر نیز استفاده میشود، نظیر ﴿لکم دینکم و لی دین) ۳ این است که عمل مختص عامل است و هرگز از کار ما آسیبی به شما نمیرسد، زیرا خیر و شرّ سلف و خلف و صالح و طالح به یکدیگر واصل نمیشود. چنین تعبیری منصفانه است؛ مانند: ﴿و إنّا أو إیّاکم لعلی هدی أو فی ضَللٍ مبین) ۴
نکته دیگر آنکه عمل صلاح یا طلاح به هر صورت در آید همان عمل است و به همان عامل اختصاص دارد، پس اگر حقیقت عمل در معاد به وضع خاص ظهور کرد در همان صحنه نیز صادق است که ﴿لنا أعْملنا…﴾ و نیازی نیست گفته شود «لنا جزاء أعمالنا و لکم جزاء أعمالکم».
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۳۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۸۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ کافرون، آیهٴ ۶٫
^ ۴ – ـ سورهٴ سبأ، آیهٴ ۲۴٫
۲۶۳
ایمان مشوب اهل کتاب
همگان در اصل اختصاص عمل به عامل مشترکاند؛ ولی امتیاز موحّدان از دیگران بعد از اشتراک در جنس عام مزبور به فصل خاص «اخلاص» است که مایه ﴿لیمیزَ اللهُ الخبیثَ من الطَّیِّبِ) ۱ و ﴿و امْتزوا الیوم أیّها المجرمون) ۲ میشود و همین اخلاصِ ثابت و باقی که ثبات و دوام آن از اسمیّه بودن جمله استظهار میشود مایه برکتهای فراوان است. البته اخلاص در قلمرو نیّت است که حُسن فاعلی را تأمین میکند و آنچه به اقلیم منویّ بازمیگردد داشتن نصاب حُسن فعلی است.
اخلاص از آن جهت که سرّی از اسرار غیبی است هم تحریر آن صعب و هم تحصیل آن مستصعب است. برخی ترک عمل خیر را برای پرهیز از گفتار مردم ریا و انجام عمل را برای آنان شرک دانستند. بعضی انجام عمل صالحِ ناصحْ و خالص را همانند بیرون آوردن شیر شفاف و صاف از دو جدار فرث و دم دشوار معرفی کردند ۳٫
پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) پس از نفی وجود هرگونه ارتباط ویژهای بین اهل کتاب و خدای سبحان و نیز سلب ابتلای مسلمانان به محرومیتی خاص که یهود و نصارا از گرفتاری به آن مصون مانده باشند: ﴿لنا أعملنا ولکم أعملکم﴾، در بیانی تعریضآمیز فرمود: این در حالی است که شما در اعتقادات و عبادات مشرکید و ما مخلص هستیم: ﴿ونحن له مخلصون﴾.
^ ۱ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۳۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ یس، آیهٴ ۵۹٫
^ ۳ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج ۱، ص ۴۱۳٫
۲۶۴
آنان که میگویند: عزیر و مسیح پسران خدا هستند: ﴿وقالت الیهود عزیرٌابن الله وقالت النَّصری المسیحابن الله) ۱ ایمان آنها مشوب است و مخلص نیستند، زیرا از برخی جهات همانند مشرکان وَثَنیاند که میپنداشتند فرشتگان دختران خدایند ۲ ، در حالی که خداوند ﴿لم یلد و لم یولد) ۳ است؛ نه دختر دارد که مشرکان میگفتند؛ نه پسر دارد که یهودان و ترسایان میپنداشتند.
خدای سبحان دین خالص و واصب و تام را میپذیرد: ﴿ألا لله الدین الخالصُ) ۴ ﴿وله الدّین واصباً) ۵ اینکه «دینِ منزهِ از شوب و آلودگی، ازآنِ خداست» ناظر به کیفیت دین، و اینکه «دینِ واصب و تام، یعنی سراسر دین، ازآنِ اوست» ناظر به کمّیت دین است؛ یعنی همه دین را خدای سبحان باید تنظیم کند.
بحث روایی
۱٫ سرّ و ودیعه الهی
عن حذیفهبن الیمان، قال: سألت النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) عن الإخلاص ما هو؟ قال: «سألت جبریل(علیه السلام) عن ذلک، قال: سألت ربّ العزه عن ذلک، فقال: هو سرٌّ من سرّی استودعته قلب من أحببته من عبادی» ۶
^ ۱ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۳۰٫
^ ۲ – ـ تفسیر القمی، ج ۲، ص ۳۳۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ اخلاص، آیهٴ ۳٫
^ ۴ – ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۳٫
^ ۵ – ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۵۲٫
^ ۶ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۰۹٫
۲۶۵
اشاره: آنچه که از شهادت و ظهورْ گذشته به غیب و بطون برسد، سرّ است. سرّ، حرم امنی است که بیگانه، مانند خاطرات نفسانی و شیطانی را به آن راهی نیست. اخلاص، از اسرار الهی است که جز در قلب حبیب خدا نمیگنجد. خداوند این سرّ را به عنوان ودیعه در قلب محبوب خود میگذارد. ممکن است کسی محبّ خدا باشد اما محبوب او نباشد و چون به مقام محبوبیت نرسیده امین و حافظ آن سرّ نیست، از اینرو به مرحله اخلاص راه نمییابد.
توضیح اینکه صراط مستقیم، مقاطع و مراحلی دارد که باید آنها را یکی پس از دیگری گذراند. کسی که از منطقه و محدوده خوف و طمع گذشت وارد وادی دامنهدار محبت میشود. او در این وادی نیز باید مراحلی را بپیماید تا از مرحله «محبّ خدا بودن» که نیمی از راه است به مرحله «محبوب خدا بودن» که فخر و کمال نهایی انسان است، برسد. البته محبوب شدن دارای درجات بیشمار است و هرگز کسی به آن مرحله نهایی که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بدان نایل شد نمیرسد.
سالکانی که خدای سبحان را «خوفاً من النّار» یا «شوقاً إلی الجنّه» عبادت کرده و در محدوده خوف و طمع کار و عبادت میکنند: ﴿یدعون ربَّهم خوفاً وطمعاً) ۱ در وادی محبت قدم نخواهند گذاشت. دوستان خدا میدانند که خدای سبحان آنها را از دوزخ میرهاند و به بهشت میرساند؛ لیکن آنان خدا را برای این عطای معلوم عبادت نمیکنند.
خدای سبحان ویژگیها و منازل و نشانههای منطقه محبّت را مشخص و
^ ۱ – ـ سورهٴ سجده، آیهٴ ۱۶٫
۲۶۶
محبوبهای خود را چنین معرفی میکند: ﴿إنّ الله یحبّ المحسنین) ۱ ﴿إنّ الله یحبّ التَّوّبینَ ویحبّ المتطهرین) ۲ ﴿فإنّ اللهَ یحبُّ المتقین) ۳ ﴿والله یحبّ الصّبرین) ۴ ﴿إنّ الله یحبّ المتوکلین) ۵ ﴿إنّ الله یحبّ المقسطین) ۶ ﴿والله یحبّ المطَّهّرین) ۷ و ﴿إنّ الله یحبُّ الذین یقتلون فی سبیله صفاً کأنّهم بنینٌ مرصوصٌ) ۸
برای حبیب الله شدن باید در پی «حبیب الله»، یعنی رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) حرکت کرد: ﴿إن کنتم تحبّون اللهَ فاتّبعونی یحبِبکم الله) ۹ انسان آنگاه که محبوب خدا شد در آسایش است، چون چیزی که نفاد پذیر است مورد علاقه او نیست و چیزی که مورد علاقه اوست زوالپذیر نیست. در این حال آثار لطف خدا که محبّ است در محبوب که همان سالک واصل باشد ظهور میکند.
بر اساس روایت یاد شده، وادی محبت سرزمین اخلاص است، از اینرو تا کسی محبوب خدا نشود از اخلاصِ تام سهمی ندارد. همانگونه که محبوب شدن درجاتی دارد اخلاص هم دارای درجاتی است. در این وادی دامنهدار نیز سالک برای اینکه از مرحله «مخلِص» بودن به مرتبه «مخلَص» بودن برسد باید
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۹۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۲۲٫
^ ۳ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۷۶٫
^ ۴ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۴۶٫
^ ۵ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۵۹٫
^ ۶ – ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۴۲٫
^ ۷ – ـ سورهٴ صف، آیهٴ ۴٫
^ ۸ – ـ سورهٴ صف، آیهٴ ۴٫
^ ۹ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۳۱٫
۲۶۷
مراحلی را بپیماید تا جزء ﴿من عبادنا المخلَصین) ۱ و از کسانی شود که «قد أخلص لله فاستخلصه» ۲
مخلَصان (به فتح) در امن محض هستند، از اینرو وساوس شیطانی و مانند آن به حریم آنان راه ندارد و در قیامت که همگان احضار خواهند شد، از احضار در آن روز مصون و منزهاند: ﴿فإنّهم لمُحْضرون٭ إلاّ عباد الله المخلَصین) ۳
برترین وصفی که در قرآن کریم برای مخلَصان (به فتح) ذکر شده این است که تنها آنان مجازند خدایی را که صفاتش عین ذات اوست وصف کنند. این از آنروست که بر اثر قرب نوافل و فرائض در مقام فعل نه در مقام ذات و نه در صفتی که عین ذات است ـ فهم آنان فهم خدایی و زبانشان زبان خدا شده و در وصف خدای سبحان هرچه بگویند حق است: ﴿سُبحنَ الله عمّا یصفون٭ إلاّ عبادَ الله المخلَصین) ۴
تذکّر: رهایی عقل نظری از قید وهم و بند خیال و رسیدن آن به واقعیت ناب به ویژه درباره خدای سبحان بدون تهذیب روح مستبعد است؛ ولی اگر همراه با تزکیه نفس باشد و در ظلّ قرب فرائض و پرتو قرب نوافل به مقامی برسد که خداوند در مقام فعلْ مجاری ادراکی و تحریکی او را تأمین کند کاملاً مستقرب است. غرض آنکه طبق بحثهای تفسیری هیچکس حق وصف کردن خداوند را ندارد، مگر بندگان مخلَص (به فتح) و ظاهر اخلاص بنده: ﴿عباد
^ ۱ – ـ سورهٴ یوسف، آیهٴ ۲۴٫
^ ۲ – ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ ۸۷، بند ۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ صافّات، آیات ۱۲۷ ـ ۱۲۸٫
^ ۴ – ـ سورهٴ صافّات، آیات ۱۵۹ ـ ۱۶۰٫
۲۶۸
الله المخلَصین﴾ براساس تعلیق حکم بر وصف همانا خلوص بندگی اوست که وی را مخلِص (به کسر) میکند و در بین بندگان مخلِص (به کسر) عدهای مخلَص (به فتح) میشوند که سهم عقل عملی و عقد قلبی آنان در رسیدن به خلوص بیش از سهم عقل نظری یا لا اقل مساوی آن باشد.
۲٫ معیار تشخیص نیل به حقیقت اخلاص
عن النبیص: «إنّ لکلّ حقٍّ حقیقه وما بلغ عبد حقیقه الإخلاص حتی لایحبّ أن یحمد علی شیء من عمل الله» ۱
ـ قال أبو عبدالله (علیه السلام): ﴿الإبقاء علی العمل حتّی یخلص أشدّ من العمل، و العمل الخالص: الّذی لاترید أن یحمدک علیه أحدٌ إلاّ الله عزّوجلّ) ۲
اشاره: برخی افراد بدون آنکه کاری کنند، دوست دارند در برابر کارِنکرده محمود و ممدوح شوند: ﴿ویحبّون أن یُحمدوا بما لم یفعلوا فلاتحسبنّهم بمفازهٍ من العذاب) ۳ عدّهای نیز نیکوکارند و علاقه دارند در برابر کار خیر خود حمد و مدح شوند. اینان برجستهتر از گروه نخست هستند؛ لیکن هنوز به مقصد نرسیدهاند. بالاتر از آنان کسانی هستند که محمود شدن یا نشدن در برابر نیکوکاریها برایشان یکسان است. برتر از همه این افراد، کسانیاند که دوست ندارند در برابر کاری که برای خداوند کردهاند ستایش و مدح شوند و سالکِ صالح هرگز به وادی اخلاص نمیرسد، مگر اینکه چنین باشد: «لایحبّ أن یحمد علی شیء من عمل الله».
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۰۹٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۱۶٫
^ ۳ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۸۸٫
۲۶۹
شیطان همواره انسان را هدف تیرهای خود قرار میدهد؛ لیکن بهترین و مطمئنترین فرصت برای تهاجم شیطان، زمانی است که کسی گرفتار عُجب و خودپسندی و خودبسندی شده و مدح و ثناگویی و تملق دیگران را درباره خود دوست بدارد: «وإیّّاک والإعجاب بنفسک والثقه بما یعجبک منها وحبّ الإطراء، فإنّ ذلک من أوثق فرص الشیطان فی نفسه لیمحق ما یکون من إحسان المحسنین» ۱ کسی که مدح دیگران خوشایند اوست مانند شخص تخدیرشدهای است که تا به هوش نیاید، اصابت پیاپی تیرها را احساس نمیکند.
رسیدن به حقیقت اخلاص، بسیار دشوار است. آن همه سوز و گداز معصومان(علیهم السلام) که از مخلَصان بودند گواه دشواری گذر از این عقبه کئود است. آنان که در قوس نزولْ نورند، برای بازگشت به گلستانی که از آن آمدهاند باید از خارستان دنیا بگذرند و سالک متکامل تا ننالد از این عالم انباشته از خار و تیغ به سلامت بیرون نمیرود، زیرا تنها اسلحه سالکان در میدان جهاد با نفس و شیطان، گریه است: «وسلاحه البکاء» ۲
هرکه دریاهای اشکش حاصل است گو بی که درخور این منزل است
وانکه او را دیده خونبار نیست گو برو کو را بَرِ ما کار نیست ۳
شیطان را با شمشیر و مانند آن نمیتوان طرد کرد. آنگاه که سالک ضجّه زد و خود را ندید، شیطان کنار میرود. کسی که اسلحه ندارد، یعنی اهل دعا و مناجات و ناله و لابه نیست، اسیر میشود؛ اما آن که مسلح است با فتح و
^ ۱ – ـ نهجالبلاغه، نامهٴ ۵۳، بند ۱۴۵٫
^ ۲ – ـ مصباح المتهجد؛ مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
^ ۳ – ـ منطق الطیر، ص ۲۹۶٫
۲۷۰
پیروزی یا شهادت به مقصد میرسد.
روی گردآلود بَر زی او که اندر کوی او
آبروی خود بریا گر آبروی خود بری ۱
۳٫ هوسمداری غیر مخلصان
عن علی أمیرالمؤمنین(علیه السلام): ﴿لو ارتفع الهوی لأنف غیر المخلص من عمله) ۲
اشاره: گرفتاری بسیاری از افراد به برخی اوهام، مانند محمود شدن در جامعه، یاد شدن با عناوین و القاب و… چنان است که اگر هوا و هوس را از جوامع بردارند، اینان دست از کار خیر کشیده و منزوی میشوند. این همان بتپرستی درونی است. برخی افراد، به ویژه کسانی که عمری را در خدمت دین گذرانده و ظواهر دینی را رعایت میکنند، بر اثر همین روح شرک آلودْ خود را با بدان و مشرکان سنجیده و همچون یهودیان و مسیحیان که میگفتند: ﴿لنیدخل الجنّهَ إلاّ من کان هوداً أو نَصَری) ۳ خود را اهل نجات میپندارند، در حالی که اگر حجابها کنار رود یا آنان اهل حساب و انصاف باشند خواهند دید که کاری را با اخلاص برای خداوند نکردهاند، از اینرو از انصاف به عنوان برترین عمل یاد شده است: «سید الأعمال إنصاف الناس من نفسک و مؤاساه الأخ فی الله و ذکر الله عزّ وجلّ علی کلّ حال» ۴
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ دیوان حکیم سنایی.
^ ۲ – ـ شرح غرر الحکم، ج ۵، ص ۱۱۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۱۱٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج ۲، ص ۱۴۵٫
۲۷۱
بازدیدها: 182