الحق من ربّك فلاتكوننّ من الممترين (147)
گزيده تفسير
اصل و منشأ هر حقي خداوند سبحان است كه حق محض است و از او جز حق نشئت نميگيرد و هرچه از او صادر يا ظاهر ميشود، خواه نبوت پيامبر يا قبله بودن كعبه يا مطالب ديگر، حق است، پس در قلمرو و حريم توحيد و افاضه الهي مجالي براي بطلان و مريه و شك نيست و از همينرو با تأكيد، از هرگونه امتراء و شكي نسبت به آنان كه وارد حريم توحيد الهياند نهيشد.
خداي سبحان از علم و وحيي كه بر پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرستاد به «حق» نيز تعبير كرد، تا آن حضرت را تثبيت و پيروان وي را تحكيم كند.
تفسير
مفردات
الممترين: «مُمترين» مانند «مُهتدين» جمع «ممتري» اسم فاعل و مصدر آن «امتراء» از ماده «مري» به معناي شك و ترديد است 1.
تناسب آيات
ذيل آيه قبل به كتمان حق از سوي اهل كتاب اشاره داشت. آيه مورد بحث، ردّ
^ 1 – ـ مفردات، ص 766، «م ر ي».
442
بر آن كتمانكنندگان و تثبيت حقانيت امر مورد كتمان، يعني نبوت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و رهآوردهاي آن حضرت است 1 ، بر اين اساس، اين آيه تذييلي براي جمله ﴿و إنّ فريقاً منهم ليكتمون الحق﴾ در آيه پيشين 2 و تأكيدي بر بيانات گذشته است 3 . مستفاد از آن بيانات اين است كه مردم در هدايت يافتن يا ابتلاي به فتنه، مقهور مشيّت و اراده خدا هستند. اين حق همان است كه سرشت رحمتجوي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) خواهان آن است، از اين رو آيه مورد بحث، او را كه بر هدايت مردم حريص و فرمانبردار دستور عفو و صفح است مخاطب ساخت كه آن تفريق و تصنيف عالمان و عارفان به حق، به تابع و منكر و كتمانكننده كه برخي را به درجات بهشت نائل ميكند و بعضي را به دركات دوزخ ميافكند حق است و منشأ حق، خداست 4. تأكيد بر اين امر، با عناوين گوناگوني چون علم، معرفت و مانند آن، تأكيدي بر وجوب پيروي از پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و براي زدودن شبهاتي است كه سفيهانِ عالِمِ به آن حق، اِلقا ميكنند 5.
٭ ٭ ٭
منشأ هر حقّي، خداست
هر حقي از خداست و هر چه از خدا صادر يا ظاهر ميشود حق است، پس در حريم فيض خدا باطل راه ندارد. اگر مجالي براي بطلان در قلمرو افاضه الهي نبود براي مريه و شك هم جايي نخواهد بود، زيرا شك بين حق و باطل
^ 1 – ـ روح المعاني، ج 2، ص 20.
^ 2 – ـ تفسير التحرير والتنوير، ج 2، ص 40.
^ 3 – ـ الميزان، ج 1، ص 330.
^ 4 – ـ نظم الدرر، ج 1، ص 270.
^ 5 – ـ همان. ص 271.
443
است، چنان كه در اقليم هوا و منطقه هوس مجالي براي امتراء نيست، چون در وَيْل طغيان و بَغْي چيزي جز باطل نيست و اگر در موردي جز بطلان چيزي حضور نداشت، هرگز براي شك جايي نيست غرض آنكه در حَرَم توحيد الهي جز حق راه ندارد، پس شك در آنجا راه نخواهد يافت؛ يعني كسي كه وارد حريم توحيد شد جزم دارد كه هر چه در آنجا يافت ميشود حق است و مبتلا به اقليم شيطنت يقين دارد كه هر چه در آن منطقه جولان دارد باطل است، مگر كسي حق و باطل را نشناسد و باطل را حق بپندارد و چون رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بالاصالة و پيروان راستين آنحضرت بالتبع وارد حريم توحيد الهياند حتماً ميدانند هرچه از خداي سبحان است حق خواهد بود؛ خواه نبوّت پيامبر باشد يا قبله بودن كعبه يا مطالب ديگر، از اينرو به صورت تأكيد از هرگونه امتراء و شكي نسبت به آنان نهي شد.
بر همين اساس كه خداي سبحان حق محض است و از او جز حق نشئت نميگيرد و هر جا حق است از خداست: ﴿الحق من ربّك﴾، چنانچه برخي مكتبهاي الحادي سخن حقي دارند، يافته انديشه خودشان نيست، بلكه آن را از انبياي ظاهر(عليهم السلام) يا از رسولان باطن، يعني فطرت گرفتهاند، زيرا سابقه كهن ازآنِ پيامبران است و حق و عدل را آنان به جوامع بشري آموختهاند و پيدايش مكتبهاي الحادي در زمانهاي متأخر بوده است. اينان برخي از رهآوردهاي پيامبران را از كنار سفره انبيا گرفتند و به نام خود ثبت دادند و بعضي ديگر را ترك كردند. مؤيد اين نكته رواياتي است كه به وجود پيامبر پيش از آفرينش ديگر انسانها اشاره دارد؛ مانند: «الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق» 1 نخستين انسان بر روي زمين كه نسلهاي كنوني همه به او ميرسند، حضرت
^ 1 – ـ الكافي، ج 1، ص 177.
444
آدم(عليه السلام) است كه پيامبر و حجت خدا بوده است. چنانچه پيش از آن حضرت نيز انسانهايي بودهاند نسل آنها به كلي منقرض شده بود و آدم(عليه السلام) بدون پدر و مادر، تدريجاً يا دفعتاً از سلاله و صلصال و مانند آن آفريده شد.
راز تعبير از علم، به حق
راز اين تعبير كه علم از طرف خدا آمده: ﴿من بعد ما جاءك من العلم) 1 و گاه مانند آيه مورد بحث، ميفرمايد: حق از طرف خدا آمده: ﴿و لاتتّبع أهواءهم عمّا جاءَك من الحق) 2 ﴿لقد جائك الحق من ربّك فلا تكونن منالممترين) 3 اين است كه علم وحياني پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، حصولي و كسبي نيست، بلكه وحي الهي و علم حقيقي و شهودي است كه نازل شده و نصيب پيامبران(عليهم السلام) ميشود، از اينرو خداي سبحان به پيامبرگرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «…بعد از علمي كه به تو رسيد…». تفاوت علم انبيا با علوم عادي ديگر نيز همين است كه آن موهبتي الهي است كه هرگز خطابردار نيست و با تلاش نيز نميتوان به آن دست يافت؛ اما علوم ديگر هم خطابردار است و هم قابل تحصيل.
خداي سبحان از چنان موهبتي، گاه به عنوان «علم» و با عبارت ﴿ما جاءك من العلم﴾ و گاه با عبارت ﴿الحق من ربّك﴾ ياد كرد تا رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را تثبيت و پيروان آن حضرت را تحكيم و تقويت كند: ﴿فلاتكوننّ منالممترين﴾.
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 145.
^ 2 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.
^ 3 – ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 94.
445
مضمون آيه مورد بحث در آيه شريفه ﴿الحق من رّبّك فلاتكن مِّن الممترين) 1 نيز آمده است. تفاوت اين دو آيه در «لاتكوننَّ» و«لاتكنْ» است.
شدّت قبح شك در نبوّت
تحذير از قبيح و ترهيب از ستم مراحلي دارد كه به حسب شدّت اهتمام و ضعف آن اِعْمال ميشود؛ مثلاً گاهي گفته ميشود: ستم نكن (لاتظلم) و زماني گفته ميشود: ستمگر نباش (لاتك ظالماً) و وقتي گفته ميشود: از ستمگران نباش (لاتك من الظالمين). نهي از امتراء و شك نيز اينچنين است. آنچه در آيه مورد بحث مطرح شده شديدترين مرحله آن است، زيرا شك در نبوّت يا در حقانيّت قبله يا در اصل دين بعد از تبيّن كامل آن به قدري قبيح و نارواست كه اگر از كسي كه در فضاي وحي و نبوت به سر ميبرد و با عناصر محوري آن آشناست ظهور كند وي را در زمره ممتريان قرار ميدهد، هر چند يك بار گرفتار مريه گردد. البته ساحت قدس نبوي از اين پيرايهها منزّه است و ديگران براي رهايي از چنين پديده مشئوم و ناروا و ناخواستهاي كه برخاسته از قياس، خيال، گمان و وهم است مأمور به تدبّر تام در آيات الهياند، تا در صورت عدم ابتلا به قفل قلب: ﴿أَمْ علي قلوبٍ أقفالُها) 2 و به رين دل: ﴿كلاّ بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسِبونَ) 3 به معرفت ناب باريابند و از گزند شك علمي و ترديد عملي مصون بمانند.
^ 1 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 60.
^ 2 – ـ سورهٴ محمّد(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، آيهٴ 24.
^ 3 – ـ سورهٴ مطفّفين، آيهٴ 14.
446
گونهگوني نفي امتراء به لحاظ انتفاي موضوع يا محمول
نفي امتراء گاهي از سنخ سالبه به انتفاي موضوع است و زماني از قبيل سالبه به انتفاي محمول، زيرا گاهي بحث در قلمرو مُخلَصين (به فتح) است و زماني گفتوگو در اقليم ديگران و گاهي سخن در فعل صادر يا ظاهر از صقع ربوبي است كه در آن جايگاه رفيع هيچ موجودي جز مطيعان معصوم و مدبّران مصون و مجاري عصمت زاي الهي راه ندارد و زماني كلام در فعلي است كه دست مُحرّفان و مُبَدّلان و سوداگران آخرت به دنيا و تاجران دين به دينار در آن باز است.
نفي شك به لحاظ قلمرو اول از سنخ سالبه به انتفاي موضوع است، زيرا طبق تحليل قبلي، در آن منطقه اصلاً باطل راه ندارد، در نتيجه هر چه در آن بارگاه يافت ميشود فقط حق است و چون مقابل حق، يعني باطل به طور كلي منتفي بود هيچگونه مجالي براي شك نخواهد بود.
نفي شك به لحاظ اقليم دوم از قبيل سالبه به انتفاي محمول است؛ يعني اصل شك در اين كارگاه امكان پذير است، چنان كه عدّهاي به آن آلودهاند؛ ليكن سالكانِ واصل و آشنايان كوي معرفت كه بدون قفل قلب ميانديشند و بدون رَيْنِ دل پژوهش دارند همانطور كه در موطن ملكوت از آن منزّهاند در وطن ملك نيز از آن مبرّايند، به ويژه معلّم پاكان و مربّي طاهران كه خود از آسيب هر قفل و گزند هر رَيْن منزّه است، نظير آنچه از حضرت اميرمؤمنان، علي بنابيطالب(عليه السلام) رسيده است كه: «ما شككت في الحق مُذْ أُريته» 1 ليكن همانطور كه قبلاً بازگو شد، عصمتِ انسان كامل نه مانع تكليف است و نه رادع تهديد، چنان كه نه تكليف منافي عصمت است و نه تهديد مباين با آن.
^ 1 – ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 4.
447
اشارات و لطايف
1- كاملترين مصداق حق
حق يعني موجود ثابت. اين مفهوم جامع داراي مصاديق گونهگون است. كاملترين مصداق آن موجودي است كه هستي عين ذات او بوده و ثبات آن به نحو ازلي و ابدي، يعني سرمدي است، در نتيجه داراي هستي نامحدود و ثبات بيپايان است كه اين امور مصداقاً عين هماند، هرچند مفهوماً از هم جدايند. لازم اطلاق سرمدي وجود و ثبات، دو عنصر محوري است كه در بحث تفسيري گذشت: يكي براثر تناسب آيه و ذي آيه است؛ يعني هر چه از آن حق نامتناهي صدور يا ظهور مييابد يقيناً حق است: ﴿و الله يقول الحقَّ و هو يهدي السَّبيل) 1 با عنايت به اينكه قول خدا همان فعل جامع بين ايجاد لفظ و انشاء ماده و صورت هر چيز است و ديگري براساس توحيد است؛ يعني هر حقي در جهان امكان يافت شود از خداست؛ نه به خود اتكا دارد، چون ممكن است و نه از غير خداست، چون اقتضاي توحيد نفي تأثير از هر شيء موهوم ديگر است.
2- حق سرمدي و حق مقطعي
حق به معناي موجود سرمدي مقابل ندارد، زيرا در برابر هستي نامحدود چيزي جز عدم نيست، پس اگر باطل در برابر چنين حقي قرار گرفت منظور از آن عدم و معدوم خواهد بود، به طوري كه تقابل آنها به نحو تناقض است؛ نه عدم و ملكه؛ امّا حق به معناي موجود محدود و ثابت مقطعي كه در حدّي هست
^ 1 – ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 4.
448
و در حدّ ديگر نيست و در مقطعي ثابت است و در مقطع ديگر ثابت نيست مقابل دارد و آن باطل است و تقابل آنها به نحو عدم و ملكه است.
آنچه در برخي از تعبيرهاي ديني آمده است كه «موت حق است»، «بهشت حق است»، «دوزخ حق است»، «قيامت حق است»… به معناي موجود ثابت محدود و مقطعي است و هر موجود محدود و هر ثابت مقطعي صادر يا ظاهر از حق مطلق و ثابت سرمدي است: ﴿الحق من ربّك﴾، زيرا الف و لام در اين كلمه مفيد استيعاب و استقرار است، از اينرو هيچ كسي نميتواند مالك مستقل حق گردد، حتي حق به معناي صدق در قول و صواب در فعل، زيرا همه اين امور از سنخ هستي و كمال هستي است و هر چه در قلمرو وجود و كمال وجود باشد از موجود سرمدي صادر يا ظاهر ميشود.
٭ ٭ ٭
449
بازدیدها: 202