كما أرسلنا فيكم رسولاً منكم يتلوا عليكم اياتنا ويزكّيكم ويعلّمكم الكتاب والحكمة ويعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون (151)
گزيده تفسير
رسالت پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) دعاي مستجاب حضرت ابراهيم(عليهالسلام) است. بيگانه و ناشناخته بودن يك پيامبر و اختلاف نژادي و زباني او با جامعه، از عوامل عدم پذيرش رسالت آن پيامبر از سوي مردم است. خداي سبحان همه اين امور را از رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نفي كرد. آن حضرت هم در بين مردم و هم از نژاد آنان بود و از اين رو مقبوليت وي همانند مشروعيت او داراي نصاب خاص خود بود.
تلاوت آيات الهي بر مردم، تزكيه نفوس و تعليم كتاب، يعني مجموعه قوانين و مقررات دين، و آموزش حكمت؛ يعني دانش نظري و عملي و سخنان مبرهن، مستحكم و متضمن اسرار درباره بود و نبود و بايد و نبايدها در عقايد، اخلاق، فقه و حقوق، همچنين آموختن علومي كه جز از طريق وحي به آن دسترسي نيست، از اهداف رسالت پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است. توجه مردم به اين برنامهها زمينه پذيرش رسالت را در آنان فراهم ميكند.
تلاوت، خواندنِ همراه با تعليم و ارائه طريق سير، يا گونهاي از خواندن
492
است كه شنونده را به تدبّر فراميخواند. كلام خداوند نشانهاي دالّ بر وجود اوست، از اينرو از آن به «آيات» تعبير شده است.
تزكيه، علت غايي و هدف اصلي بعثت پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و تعليمْ وسيله نيل به آن است. تقديم ذكري تزكيه بر تعليم در اين آيه، به لحاظ مقدم بودن هدف بر وسيله، تقدم علت غايي در وجود علمي و… است و در اينجا، يعني در مقام امتنان، مبادرت به ذكر فايده بهتر است. تقديم مزبور همچنين براي اشاره به اين است كه آن حضرت نخست مردم را از رجس شرك تطهير كرده، سپس احكام و معارف دين را به آنان ميآموزد. افزون بر اينكه تفنن در تقديم و تأخير تزكيه و تعليم در مواضع مختلف، افاده ميكند كه هر يك از اين دو در حد خود نعمت خداست كه شكر خاص را ميطلبد.
وحي و نبوت براي همه جوامع بشري ضروري و دائمي است، زيرا پيامبران، معارفي به انسانها ميآموزند كه اولاً رسيدن جامعه به آنها بايسته و ضروري است و ثانياً رسيدن به آن معارف جز از راه وحي مقدور انسانها نيست؛ خواه در عقل فردي يا در عقل جمعي.
تفسير
تناسب آيات
كاف در ﴿كما﴾ براي تشبيه است و به همين قرينه، آيه مورد بحث به آيات قبل متصل است.1 خداي سبحان با اين تشبيه ميفرمايد: ما بر شما انعام كرده، خانهاي را كه ابراهيم(عليهالسلام) بنا نهاد و براي آن دعا كرد قبله شما قرار داديم، همانگونه كه با اجابت دعاي آن حضرت، پيامبري فرستاديم كه… . طبق اين
493
بيان، فرستادن پيامبر، همچون قبله قرار دادن كعبه، مايه امتنان بر مسلمانان است 1. آوردن ﴿كما﴾ در آغاز اين آيه براي تفهيم اين مطلب است كه تغيير قبله مسلمانان به سوي كعبه و استقلال بخشيدن به آنان تنها يكي از نعمتهاي خداي سبحان بر آنهاست. پيش از اين نعمتي بزرگتر بدانان داده و آن برانگيختن وفرستادن پيامبري از خود آنهاست و اين دو نعمت نتيجه دعاهاي حضرت ابراهيم و اسماعيل است كه در آيات 127 129 بازگو شده است 2.
اين تشبيه، بيان ديگري از عظمت نعمت قبله است كه قبلاً از آن با تعبير ﴿و إن كانت لكبيرةً) 3 ياد شده، زيرا مشبّهٌ به آن رسالت است كه طبق دعاي مبعث (بيست و هفتم رجب) از آن به «تجلّي اعظم» تعبير شده است 4. اگرچه پايان جريان قبله با واژه «لعلّ» ارائه شد: ﴿لعلّكم تهتدون) 5 ولي ذكر رسالت و شئون چهارگانه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كه جريان قبله نيز مشمول آن است با فرمان و دستور صريحِ ذكر و ياد خدا (نه ياد نعمت خدا) همراه شد: ﴿فاذكروني) 6
برخي مفسران، مشبّه را دو علت و حكمتي دانستهاند كه در پايان آيه قبل براي تحويل قبله بيان شد؛ نه خود قبله قرار گرفتن كعبه. طبق اين بيان، اتمام نعمت و هدايت يافتن در پرتو تحويل قبله، نعمتي الهي به سان نعمت ارسال حضرت محمد(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است. راز مشبّهٌ به قرار دادن ارسال پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) آن است كه
^ 1 – ـ الميزان، ج 1، ص 333.
^ 2 – ـ التفسير الكاشف، ج 1، ص 161 ـ 162.
^ 3 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 143.
^ 4 – ـ بلد الأمين؛ مفاتيح الجنان، اعمال شب مبعث.
^ 5 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 150.
^ 6 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 152.
494
سابق بر تحويل قبله بوده و تحقق آن نمايانتر است 1.
مطابق برخي تفاسير، وجه شَبَه، اتمام نعمت الهي در مسئله رسالت و قبله است؛ نه صرف نعمت بودن آن دو. بر پايه اين تفسير، تشبيه مذكور در آيه مورد بحث با يكي از وجوه زير قابل تحليل است:
1- اين آيه شريفه، صفت براي «إتماماً» است. اين مصدر محذوف، از آيه قبل مستفاد و تقدير آن چنين است:…براي اينكه نعمت خويش را در امر قبله يا در آخرت تمام كنم، تمامكردني چون اِتمام ارسال پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم).
شايان توجه است كه ذكر «اِرسال» و اراده «اِتمام» از آن، از باب اقامه سبب در مقام مسبب است 2.
2- كعبه را قبله شما قرار داديم كه تا با اعطاي ثواب، نعمت خويش را در آخرت بر شما تمام كنيم، همانگونه كه در دنيا با فرستادن پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نعمت را بر شما تمام و كامل كرديم 3.
3- خداي سبحان خانه خود را كه در قلب سرزمين شما و مايه فخر و شرف شماست قبله قرار داد و در آينده نزديك نيز آن را در استيلاي شما درميآورد و شما را به تطهير آن از بت و بتپرستي موفق ميسازد و بدينگونه نعمت خويش را كامل و بر شما تمام ميكند، همانگونه كه با فرستادن پيامبري از خود شما نعمت را بر شما تمام كرد، پس قبله در سرزمين شما و پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از امت شماست 4.
^ 1 – ـ تفسير التحرير والتنوير، ج 2، ص 47.
^ 2 – ـ روح المعاني، ج 2، ص 27.
^ 3 – ـ الأساس في التفسير، ج 1، ص 320.
^ 4 – ـ تفسير المنار، ج 2، ص 27.
495
4- برخي مفسران، مشبّه و مشبّهٌ به مذكور را در علت نيز همگون دانسته و گفتهاند: معناي عبارت مورد بحث چنين است: ما به علل پيشگفته، شما را به كعبه متوجه كرديم و براساس همان علل پيامبر را فرستاديم، پس با فرستادن كسي كه با پيروي از او در دنيا از جهل و ذلت و از شماتت و آزار كافران، و در آخرت از عذاب رهايي مييابيد نعمت را بر شما تمام كرديم 1.
شايان ذكر است كه در برخي تفاسير اين احتمال نيز مطرح شده كه آيه مورد بحث به آيه بعد متعلق است و بيان ميكند: همانگونه كه با فرستادن پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) شما را ياد كردم شما نيز با طاعت خويش مرا ياد كنيد تا با اعطاي ثوابْ شما را ياد كنم 2 ؛ به بيان ديگر، ياد كنيد مرا آنگونه كه من با فرستادن پيامبر شما را ياد كردم. در اين فرض، چنانچه كاف در ﴿كما﴾ متعلق به ﴿اذكروني﴾ در آيه بعد باشد به اين معناست كه در برابر فرستادن پيامبر مرا ياد كنيد. البته از مقابله نيز تشبيه استفاده ميشود 3.
تذكّر: 1. تناسب آيه با قبل كاملاً روشن است و ارتباط آن با آيه بعدي وضوح كامل ندارد و با تكلّف همراه است.
2. آيه مورد بحث مشتمل بر التفاتهاي متنوع است كه در اثناي تفسير روشن ميشود.
٭ ٭ ٭
دعاي مستجاب حضرت ابراهيم(عليهالسلام)
خداي سبحان پس از آنكه از تغيير قبله به عنوان نمونهاي از نعمتهاي خود ياد
^ 1 – ـ نظم الدرر، ج 1، ص 274.
^ 2 – ـ الأساس في التفسير، ج 1، ص 320.
^ 3 – ـ روح المعاني، ج 2، ص 27.
496
كرد، يكي از برجستهترين نعمتها، يعني رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را تذكر ميدهد: ﴿كما أرسلنا فيكم رسولاً منكم﴾. سنگيني و بزرگي اين نعمت چنان است كه از آن در آيه ديگر به «منّت» تعبير فرموده است: ﴿لقد منّالله عليالمؤمنين إذ بعث فيهم رسولاً مِّنْ أنفسهم) 1
بعثت پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از ثمرات دعاي ابراهيم خليل(عليهالسلام) است كه آن حضرت پس از اِتمام بناي كعبه به خداوند عرض كرد: پروردگارا! براي مردم اين سرزمين تالي آيات و معلّم كتاب و حكمت و مزكّي نفوس مبعوث كن: ﴿ربّنا وابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم ءايتِكَ ويعلّمهم الكتبَ والحكمة ويزكّيهم إنّك أنت العزيز الحكيم) 2 زيرا اين خانه بدون وجود رهبري الهي در كنار آن، سنگهاي بيسود و زياني بيش نيست، از اينرو رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ميفرمود: من دعاي مستجاب حضرت ابراهيم(عليهالسلام) هستم: ﴿أنا دعوة أبيإبراهيم) 3 بعثتِ رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مايه حيات جامعه انساني به ويژه نژاد عرب شد، همانطور كه نفخ روح انساني جنين را به مخلوق احسن تبديل و خالق آن به عنوان احسن الخالقين تجلّي كرد و جريان صلح به جاي جنگ، وفاق به جاي شقاق، كم كردن فاصله طبقاتي با بيان ﴿يسعي بذمّتهم اَدناهم) 4 نموداري از آن است.
موانع پذيرش رسالت
پذيرش نبوت و رسالت پيامبران(عليهمالسلام) بر بسياري از مردمْ سنگين و دشوار مينموده
^ 1 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164.
^ 2 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 129.
^ 3 – ـ مجمع البيان، ج 1 ـ 2، ص 395.
^ 4 – ـ الكافي،ج 1، ص 403؛ بحارالأنوار، ج 21، ص 138.
497
است. از آنجا كه برخي عوامل عاطفي، رواني و اجتماعي، مانند بيگانه و ناشناخته بودن و اختلاف نژادي و زباني، ميتوانست بهانهاي براي اين عدم پذيرش باشد، خداي سبحان با عبارت ﴿رسولاً منكم﴾ اين موانع را از پذيرش رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نفي كرد.
توضيح اينكه: 1.رسول گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از متن مردم حجاز برخاسته و از آنان بيگانه نبوده است. اين نكته درباره برخي پيامبران، با تعبير «برادر قومش» بيان شده است: ﴿وإلي عادٍ أخاهم هوداً) 1 ﴿وإلي ثمود أخاهم صلحاً) 2 ﴿وإليمدين أخاهم شعيباً) 3 ليكن درباره پيامبر اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) با تعبير «نفس» از آن ياد شده است: ﴿لقد منّ الله علي المؤمنين إذ بعث فيهم رسولاً منأنفسهم) 4 ﴿لقد جاءكم رسولٌ من أنفسكم) 5
2. اين مطلب به خوبي براي مردم حجاز مشهود بوده است كه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ساليان متمادي با اشتهار به امانت و درستكاري در ميان آنان ميزيسته و از اينرو ناشناخته نيست، چنانكه خود آن حضرت نيز اين مطلب را به آنان يادآور شده و فرمود: ﴿لو شاء الله ما تلوته عليكم ولا أدريكم به فقد لبثت فيكم عُمُراً من قبله أفلاتعقلون) 6
3. آن حضرت همچون ساير پيامبران(عليهمالسلام) كه از جنس و نژاد بشر بودهاند،
^ 1 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 65.
^ 2 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 73.
^ 3 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 85.
^ 4 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164.
^ 5 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 128.
^ 6 – ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 16.
498
نه فرشته: ﴿قالت لهم رسلهم إن نحن إلاّ بشر مثلكم) 1 خود را يكي از افراد بشر معرفي كرده است: ﴿أنا بشرٌ مثلكم) 2
4. رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مانند هر پيامبر ديگري به زبان مردم خود سخن ميگويد: ﴿وما أرسلنا من رَّسولٍ إلاّ بلسان قومه ليبيّن لهم) 3 از اينرو در قرآن كريم بر تكلم آن حضرت به زبان عربي مبين تأكيد شده است: ﴿لتكون من المنذرين٭ بلسانٍ عربي مبينٍ) 4
شايان ذكر استكه در ادامه آيه مورد بحث به اموري به عنوان برنامهها و اهداف رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) اشاره شده است كه ميتوان آنها را از عواملي برشمرد كه توجه مردم به آنها زمينه پذيرش رسالت را فراهم ميكند؛ اموري مانند تلاوت آيات الهي بر مردم، تهذيب و تطهير و تزكيه نفوس كه زمينهساز تكامل انسانهاست، تعليم كتاب و حكمت و آموختن علومي به مردم كه توان فراگيري برخي از آن جز از طريق وحي امكان ندارد.
خلاصه آنكه دو عنصر محوري كه به مثابه دو ركن ركين پذيرش رهبري است در آيه مورد بحث مورد عنايت قرار گرفته است: يكي ﴿فيكم﴾ و ديگري ﴿منكم﴾، زيرا اگر پيامبري در بين مردم باشد و همه نيازهاي آنها را بداند و آداب و عادات و رسوم آنان را ارزيابي كند، ولي از نژاد و قبيله آنها نباشد و بالعكس از قبيله آنان باشد، ولي در بين آنها نباشد مشروعيّت او مقبوليّت جامعه را به همراه ندارد؛ ولي اگر واجد هر دو اصل بود، يعني هم در بين مردم
^ 1 – ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 11.
^ 2 – ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 110.
^ 3 – ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 4.
^ 4 – ـ سورهٴ شعراء، آيات 194 ـ 195.
499
بود و هم از نژاد آنان بود مقبوليت او همانند مشروعيت وي به نصاب خاص خود ميرسد و براي اهمّيت مردمي بودن و در متن جامعه به سر بردن و انزواي از دنيا كه محمود است با انزواي از جامعه و خلق خدا كه مذموم است تفكيك كردن كلمه ﴿فيكم﴾ را قبل از كلمه﴿رسولاً﴾ بيان فرمود، تا شادابي و سرور جامعه عرب براي پذيرش رسالت فراهم شود.
نكته: تصريح به دو عنصر محوري در آيه مورد بحث و عدم تعرّض هيچيك از آنها در آيه ﴿إنّا أرسلْنكَ بالحقّ بشيراً و نذيراً) 1 و ﴿إنّا أرسلنا إليكم رسولاً شهِداً عليكم) 2 براي بيان فرق بين مقام امتنان و مقام احتجاج است، زيرا مقام امتنان مقتضي توجه به آن دو عنصر محوري است كه قوم خشن و نژاد غارت و خونريزي را به ملّتي مهربان و غمخوار تبديل كرد و گروهي را كه از ازدواج با همسر پدر بعد از مرگ وي نميگذشتند به امّتي نجيب و عفيف بدل كرد و نسلي را كه دختر را زنده به گور ميكرد به جمعيّتي عطوف تعالي بخشيد. از اينجا استظهار شده است كه كلمه ﴿رسولاً﴾ با تنوين تعظيم بيان شد، تا عظمت كيمياگري رسالت آن حضرت در اينكه قوم سوسمار خور را آنچنان فرشته خوي كرد كه در حال احرام از صيد آهو و تيهو صرف نظر ميكردند به خوبي معلوم شود. خشونت عرب و قومگرايي آنان در آيه كريمه ﴿ولو نزَّلْنهُ علي بعض الأعجمين ٭ فَقَرأه عليهم ما كانوا به مؤمنين) 3 ارائه شده است. غرض آنكه نكته تصريح به عنصرهاي محوري در يك مورد و عدم ذكر آن در مورد ديگر ملحوظ شده است؛ ولي در هر دو مورد رخداد مهمّ ارسال به صورت
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 119.
^ 2 – ـ سورهٴ مزمّل، آيهٴ 15.
^ 3 – ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 198 ـ 199.
500
فعل متكلم معالغير: ﴿أرسلنا﴾ افاده شده كه جلال الهي را در ظلّ جمال خدايي تداعي ميكند.
راز تعبير از «كلام الله» به «آيات»
كلام خداوند، نشانهاي از وجود و حكمت اوست، ازاينرو از آن به «آيه» تعبير شده است: ﴿يتلوا عليكم ءَايتنا﴾. پيامبر اين آيات را از خداوند تلقّي كرده و به امت خويش ميرساند: ﴿تلك ءَايتُ الله نتلوها عليك بالحقّ وإنّك لمنالمرسلين) 1
برخي سِمَت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را در تلاوت به معناي اعم از خواندن آيات تدويني دانستهاند؛ يعني تبيين آيات تكويني، اعم از آفاقي و انفسي را داخل در عنوان تلاوت دانستهاند؛ ولي عدّهاي تلاوت را به همان معناي خاص خود تلقي كردهاند؛ ليكن متلوّ را توسعه دادهاند 2 و آيه ﴿سَنُريهم) 3 نيز شاهد اين توسعه است.
اِسناد آيات به خداوند: ﴿ءَايتِنا﴾، ﴿ءَايتُ الله) 4 براي مردم اطمينانبخشتر است، زيرا همانگونه كه از عبارت ﴿نتلوها عليك﴾ برميآيد پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از خود چيزي نميگويد و آنچه را بيان ميكند از جانب خداست.
مراد از تلاوت در اينگونه آيات ممكن است خواندنِ همراه با تعليم و ارائهٴ
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 252.
^ 2 – ـ بيان السعاده، ج 1، ص 154.
^ 3 – ـ سورهٴ فصّلت، آيهٴ 53.
^ 4 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 252.
501
طريق سير يا گونهاي از خواندن كه شنوندگان موظف به استماع و تدبر در آن هستند باشد.
راز تقدّم و تأخّر «تزكيه» و «تعليم»
در قرآن كريم گاهي تزكيه قبل از تعليم و گاهي پس از آن آمده است. راز تقديم و تأخير طي چند نكته بيان ميشود:
1- هدف مهمّ از بعثت پيامبران(عليهمالسلام) تزكيه و تهذيبِ نفوس مردم است و اين امر مهم نيازمند تعليم است، زيرا آموزشِ فكري مقدمه پرورش روحي است. به لحاظ همين تقدم طبعي مقدمه بر ذيالمقدمه، در آيه شريفه ﴿ربنا وابعث فيهم رسولاً مِّنهم يتلوا عليهم ءَايتِكَ ويعلّمهم الكتبَ والحكمة ويزكّيهم) 1 تعليم پيش از تزكيه ذكر شده است وگرنه چون تزكيه علت غايي و هدف رسالت است و آموزش احكام و معارف الهي وسيله نيل به آن، و هدف بر وسيله مقدم است، در آيات ديگري كه تزكيه و تعليم در كنار هم آمده، تزكيه پيش از تعليم ذكر شده است. در حقيقت، تزكيه مقدّم، نه مقدّمه و تعليم مقدّمه است؛ نه مقدّم.
2- وجه ديگر در تقديم تزكيه بر تعليم اين است كه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ابتدا مردم را از رجس اوثان و آلودگي شرك و رجز بتپرستي تطهير ميكند و سپس به تدريجْ احكام و معارف دين را به آنان ميآموزد.
شأن پيامبر، تعليم و تزكيه است، تا انسانها را از نقصِ جهل علمي و آلودگيهاي جهالت عملي رهانيده و به وادي نور معرفت و كمالِ طهارت و پارسايي و رستگاري هدايت كند.
^ 1 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 129.
502
با توجه به اينكه صرف آموزش كارساز نبوده و نميتواند هدف ياد شده را تأمين كند، خداي سبحان راههاي عملي تزكيه را نيز ارائه كرده است و در بحث اشارات و لطايف، نمونههايي از آن بازگو خواهد شد.
3. تزكيه دو قسم است: ابتدايي و نهايي. تزكيه بَدْئي قبل از تعليم است، زيرا كافر عنود تا مقداري طعم تحوّل و طهارت را نچشد هرگز گوش به كلام خدا نميدهد و اعتنايي به ﴿إذا قُرِيءَ القرءَانُ فاستمعوا له و أنصتوا) 1 ندارد. چنين تزكيه ابتدايي قبل از تعليم است؛ امّا تزكيه نهايي كه همراه با قداست روح است بعد از تعليم حاصل ميشود 2.
4. همانطور كه تزكيه دو قسم است تعليم نيز دو قسم است: بدئي و نهايي. تعليم ابتدايي به صورت علم حصولي و با آشنايي به مبادي تصوّري و تصديقي حاصل ميشود و چنين تعليمي قبل از تزكيه است و تعليم نهايي به صورت علم شهودي و با علم اليقين، عيناليقين و حق اليقين همراه است و از پيام ﴿إنّ تتّقوا الله يجعل لكم فرقاناً) 3 مدد ميگيرد و از رهنمود ﴿كلاّ لو تعلمون علم اليقين ٭ لتروُنّ الجحيم) 4 استعانت ميجويد. چنين تعليمي بعد از تزكيه است. البته اوج عروج تزكيه عين معرفت است و در آن قلّه رفيع سخن از تعدّد تعليم و تزكيه نيست، تا جريان تقدّم و تأخّر مطرح گردد، زيرا چنين انسان كامل و سالك صالحي مظهر تامّ خداوندي است كه علم او عين قدّوسيت اوست.
^ 1 – ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 204.
^ 2 – ـ كشف الأسرار، ج 1، ص 411، با تحرير افزوده.
^ 3 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 29.
^ 4 – ـ سورهٴ تكاثر، آيات 5 ـ 6.
503
5- تزكيه علت غايي تعليم است و علت غايي در وجود علمي مقدّم و در وجود عيني مؤخّر است. تقدّم تزكيه در برخي عبارت به لحاظ وجود علمي آن است و تأخّر آن در بعضي تعبيرها به لحاظ وجود عيني آن است.
6- گرچه هر يك از تقديم و تأخير مصحّح دارد، نكته تقديم تعليم بر تزكيه در دعاي حضرت ابراهيم(عليهالسلام) لحاظ نظم وجودي و نضد عيني آن است و تقديم تزكيه بر تعليم در آيه مورد بحث كه در حوزه اتمام نعمت و قلمرو امتنان و منطقه بركت رسالت است لحاظ ثمره عملي آن است، چون مبادرت به ذكر فايده در مقام امتنان اولي است 1.
7- تقدّم و تأخّر لفظي وقتي كه با حروف ترتيب، مانند «فاء»، «ثمّ» و… همراه نباشد صريح در ترتّب يا ظاهر تام در آن نيست؛ ليكن ضمن تفنّن در تعبير ميتواند اين مطلب را افاده كند كه امور ياد شده جمعاً يك نعمت نيست، بلكه هر كدام در حدّ خود نعمت خداست كه شكر خاص را ميطلبد، از اينرو گاهي با تقديم تعليم و زماني با تأخير آن مطلب ادا شده است تا نكته استقلال نعمتهاي مزبور محفوظ بماند. البته وجوه ديگري هم ميتواند موجب تأخير و تقديم باشد.
حكمت نظري و عملي
در آيه مورد بحث و نظاير آن، تعليم كتاب و حكمت از شئون رسالت به شمار آمده است: ﴿ويعلّمكم الكتب والحكمة﴾. مجموع مقررات و قوانين دين را «كتاب»، و سخنان مُبَرْهَن و مُسْتَحكِم را كه اسراري دربر دارد، اعم از وحي
^ 1 – ـ تفسير التحرير والتنوير، ج 2، ص 47.
504
قرآني و الهام نبوي «حكمت» گويند. سراسر قرآنْ محكم و حكمت است: ﴿و القُرءَانِ الحكيم) 1 ليكن برخي آيات نسبت به ديگري، متقنتر و محكمتر است، زيرا موعظه و جدال اَحسن با برهان كه از آن به حكمت ياد ميشود يكسان نيست.
قرآن كريم در حالي كه دنيا و نعمتهايش را با آن همه بزرگي، متاعي اندك شمرده: ﴿مَتعُ الدُّنيا قليلٌ) 2 چنان كه آن را لهو و لعب و تفاخر و تكاثر دانسته 3 از حكمت به عنوان «خير كثير» ياد ميكند: ﴿يؤتي الحكمة من يشاء ومن يؤتَ الحكمة فقد أُوتي خيراً كثيراً) 4 يعني خير است؛ نه لهو و لعب وكوثر است؛ نه تكاثر.
حكمت داراي دو بخش نظري و عملي است، چنانكه در قرآن كريم از براهين توحيدي (حكمت نظري) و نيز پندهاي اخلاقي (حكمت عملي) به «حكمت» تعبير شده است: ﴿لاَّتجعل مع الله إلهاً ءَاخر فتقعد مذموماً مخذولاً٭ وقضي ربّك ألاّ تعبدوا إلاّ إيّاه وبِالْولدينِ إِحْسناً…٭ ذلك ممّا أوحي إليك ربُّك من الحكمة ولاتجعل مع الله إلهاً ءَاخر فتلقي في جهنّم ملوماً مدحوراً) 5 آغاز و انجام اين مجموعه آيات، توحيد خداي سبحان، و آيات مياني آن پندهاي گوناگون اخلاقي، فقهي و حقوقي فردي و اجتماعي است.
اين نكته در مواعظ حضرت لقمان كه خداوند به او حكمت عطا كرد:
^ 1 – ـ سورهٴ يس، آيهٴ 2.
^ 2 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 77.
^ 3 – ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.
^ 4 – ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 269.
^ 5 – ـ سورهٴ اِسراء، آيات 22 ـ 23 و 39.
505
﴿ولقد ءَاتينا لُقْمنَ الحكمةَ) 1 نيز مشهود است. طليعه نصايح لقمان حكيم به فرزند خود، دعوت به توحيد و نهي از شرك است، آنگاه به برخي مسائل و آداب اخلاقي و حقوقي و اجتماعي تذكّر داده شده است: ﴿وإذ قال لُقمن لإبنه وهو يعظه يبُنَي لاتشرك بالله إنّ الشرك لظلمٌ عظيمُ٭ ووصّينا الإِنسنَ بِولديْهِ…٭ واقصد في مشيك واغضض من صوتك إنّ أنكر الأصْوتِ لصوت الحمير) 2
خلاصه آنكه هم دانش نظري كه از «بود و نبود» نظام هستي بحث ميكند و هم دانش عملي كه از «بايد و نبايد» نظام اخلاقي، فقهي و حقوقي بحث ميكند حكمت است و هر دو بخش آن در قرآن حكيم و سنّت معصومان(عليهمالسلام) به طور وضوح مشهود است.
ضرورت و دوام نياز به پيامبر
معارف الهي از سنخ علوم بشري نيست، از اينرو پيشرفتهاي شگرف علمي و صنعتي نيز انسانها را از وحي و نبوت و رهآورد پيامبران(عليهمالسلام) بينياز نخواهد كرد، زيرا پيامبران، علوم و اموري را براي جوامع انساني ميآورند كه تحصيل آن جز از راه وحي، مقدور بشر نيست: ﴿ويعلمكم ما لمتكونوا تعلمون﴾. خداي سبحان نفرمود: پيامبر، آنچه را نميدانيد به شما ميآموزد: «يعلّمكم ما لاتعلمون»، بلكه فرمود: چيزي به شما ميآموزد كه شما هرگز در فهم آن خودكفا نبوده و نخواهيد بود، زيرا فعلمضارع مقرون به «كان» منفي: ﴿لمتكونوا تعلمون﴾، به عجز و ناتواني بشر در ادراك معارف و مطالبي اِشعار
^ 1 – ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 12.
^ 2 – ـ سورهٴ لقمان، آيات 13 ـ 14 و 19.
506
دارد كه نيل به آنها بدون واسطه وحي ميسور انسان نيست، چنانكه اين تعبير درباره شخص پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز وارد شده است: ﴿وأنزل الله عليك الكتبَ والحكمة وعلّمك ما لم تكن تعلم) 1 ﴿وكذلك أوحينا إليك روحاً من أمرنا ماكنت تدري ما الكتبُ ولاالإيمنُ) 2 و به ناتواني آن حضرت بدون عنايت خداوند عليم و حكيم اشاره دارد.
تعليم كتاب و حكمت و نيز تعليم معارفي كه جز از راه وحي به دست نميآيد بدون علم مُعَلّم ممكن نيست، از اينرو خداوند قبلاً رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را به صلاح معرفت و سلاح علم تجهيز كرد: ﴿و علّمك ما لم تكن تعلم) 3 تا بتواند جامعه را از جهل علمي به نور معرفت برساند، چنان كه تزكيه نفوس بدون طهارت مربّي ميسور نخواهد بود، از اينرو خداوند قبلاً آن حضرت را به اخلاق الهي متخلّق كرد و گواهي تخلّق تام وي را در آيه ﴿إنّك لعلي خلقٍ عظيمٍ) 4 اعلام كرد.
نياز جامعه بشري به پيامبر، مقطعي يا در حدّ تأييدي نِسْبي نيست، بلكه وحي و نبوت براي همه جوامع بشري، ضروري و دائمي است، زيرا پيامبران(عليهمالسلام) معارفي به انسانها ميآموزند كه اولاً رسيدن به آنها بايسته و ضروري است و ثانياً رسيدن به آن معارف مقدور انسانها نيست؛ خواه در عقل فردي و خواه در عقل جمعي.
تعبير ﴿ما لم تكونوا تعلمون﴾ در معارف علمي، مانند تعبير ﴿ما كان لكم
^ 1 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 113.
^ 2 – ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 52.
^ 3 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 113.
^ 4 – ـ سورهٴ قلم، آيهٴ 4.
507
أن تنبتوا شجرها) 1 در مسائل عيني است؛ همانگونه كه اگر خداي سبحان باران نميفرستاد روياندن و به ثمر رساندن درخت، مقدور انسان نبود، همچنين اگر آب زندگاني وحي را نازل نميفرمود نيل به علوم و معارف غيبي ميسور بشر نبود. اين شجره طوبا را فقط انبيا(عليهمالسلام) ميرويانند و آن را به ثمر ميرسانند.
بخش مهم علومي كه بدون وحي نبوي دسترسي به آن ميسور انسان نبود، راجع به اسماي حسنا و غيبي مبدأ و راجع به معاد و احكام تعبّدي دين است. عقل ممكن است مستقلاً و به اجمال بفهمد كه مبدئي حكيم جهان را آفريده و براي اينكه تبهكار و پرهيزكار يكسان نباشند روز حسابي قرار داده است؛ اما هرگز به بسياري از اسماي حسناي الهي و نيز از مسائل بعد از مرگ دسترسي ندارد؛ مانند حقيقت قبر و خصوصيات آن، برزخ و مواقف آن، چگونگي برپايي قيامت، مَشاهد قيامت، چگونگي بهشت و جهنم و صدها مسائل ديگر كه بدون وحي، فهم آنها هرگز مقدور عقل نيست، چنانكه موارد دقيق مبدأشناسي را هم وحي به عقل ميآموزد.
اصل معاد، امري يقيني و ترديدناپذير است؛ ليكن مسائل پس از مرگ چنان پيچيده است كه به استثناي خطوط و اصول كلي، عقل آنها را ادراك نميكند و چون وضع آن براي عقل روشن نيست نميداند كه براي آن نشئه چه رهتوشهاي بايد فراهم كرد. عقل به طور اجمالْ ضرورت پرستش خداي سبحان را ادراك ميكند؛ اما فهم چگونگي اين پرستش و كيفيت تعبّديات ديني، مانند نماز، روزه، حجّ و احكام و مسائل ديگر،به گونهاي كه انسان را از خطر مواقف قيامت برهاند تا در آن نشئه آسوده باشد، مقدور عقل نيست. خلاصه
^ 1 – ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 60.
508
اينكه، بدون وحي، نيل به حقايق عوالم پس از مرگ و فهم احكام ديني، هرگز ميسور انسان نيست و اينگونه علوم و معارف را فقط وحي به عقل ميآموزد: ﴿ويعلّمكم ما لمتكونوا تعلمون﴾.
تذكّر: لازم است عنايت شود كه هرچند عقل نظري اصول كلي مبدأ، معاد، اخلاق، فقه و حقوق را ادراك ميكند، محور تصميمگيري در امور اجرايي، عقل عملي است. گرايش به دنيا، وابستگي به طبيعت و دلبستگي به لذايذ و هراس از محروميتهاي شهواني و مانند آن مانع عزم عقل عملي است، از اينرو گاهي با انكار و نكول و زماني با تسامح و تساهل و وقتي با غفلت و ذهول، احكام و حِكَم ديني مورد بيمهري قرار ميگيرد: ﴿فنبذوه وراء ظهورهم) 1 دستورهاي آسماني در رفع اينگونه موانع سهم تعيين كنندهاي دارد كه در اشارات و لطايف خواهد آمد.
شبهه كفايت عقل براي هدايت
در نقد «ضرورت نياز جامعه به وحي و عدم كفايت عقلِ تنها براي هدايت بشر»، از براهمه شبههاي نقل شده كه تقرير آن چنين است: بشر، نيازمند به وحي و پيامبران نيست، زيرا رهآورد آنان به لحاظ موافقت يا مخالفت با عقل از دو حال بيرون نيست يا موافق با ادراك عقل است كه در اين صورت خود عقل كافي است و نياز به وحي نيست، يا مخالف با فهم عقل است كه در اين صورت آن رهآورد مردود و باطل است 2.
پاسخ اين شبهه، بر اساس توضيحي كه درباره ضرورت نياز به وحي ارائه
^ 1 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 187.
^ 2 – ـ كشف المراد، ص 348.
509
شد، اين است كه عقل توان ادراك كليات جهانبيني و خطوط كلي دين را دارد؛ ليكن از شناخت بسياري از علوم و معارف، به ويژه درباره جزئيات و فروع مسائل ديني عاجز و ناتوان و فرياد «لاأدري» وي بلند است. در اين زمينه ميزاني در اختيار عقل نيست تا علوم وحياني بر آن عرضه شده و با آن سنجيده و صحت و سقم آنها معلوم گردد؛ يعني عنوان موافقت و مخالفت عدم و ملكه است؛ نه متناقض هم، از اينرو رفع هر دو ممكن است، به طوري كه درباره برخي از رهآوردهاي وَحْياني ميتوان گفت كه آنها نه موافق عقل است و نه مخالف آن، زيرا عقل اصلاً درباره آنها معرفتي ندارد، تا فتواي او ميزان سنجش قرار گيرد و عنوان موافقت و مخالفت از آن انتزاع شود.
عقل نسبت به آنچه كه ميفهمد همانند نورافكني قوي است كه انسان به وسيله آن ميتواند راه را از بيراهه تشخيص دهد و دين همچون مسير و راهي است كه انسان را به هدف ميرساند. روشن است كه در بيابان تاريك، بدون وجود راه، داشتن نورافكن سودمند نيست، چنانكه خداي سبحان فرمود: انسانها پيش از آشنايي با معارف وحي، در گمراهي آشكاري بودند: ﴿لقد منّ الله علي المؤمنين إذ بعث فيهم رسولاً من أنفسهم يتلوا عليهم ءَايتهِ ويزكّيهم ويعلّمهم الكتب والحكمة وإن كانوا من قبل لفي ضَلَلٍ مَّبين) 1
نكته شايان توجه اينكه، اگر عقل براي هدايت انسان كافي بود، عدم بعثت پيامبران سبب نميشد تا مردم بر خداي سبحان حجّت داشته باشند، در حالي كه گرفتن چنين حجتي از دست مردم، يكي از علل بعثت انبيا و نزول وحي بر آنان است: ﴿…لئلاّ يكون للنَّاس علي الله حجّةٌ بعد الرُّسل) 2
^ 1 – ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164.
^ 2 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 165.
510
^ 1 – ـ سورهٴ طٰه، آيهٴ 134.
^ 2 – ـ سورهٴ بيّنه، آيات 1 ـ 2.
^ 3 – ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.
^ 4 – ـ الكافي، ج 1، ص 16.
511
پيامبران به مردم ميرسد و حجّت ظاهري است. هيچ يك از اين دو حجّتْ بالاستقلال براي هدايت نهايي بشر كافي نيست، از اينرو كساني كه از وحي مستمرّ، كه به وسيله ائمه اطهار(عليهمالسلام) بيان شده، فاصله گرفتهاند، به «قياس» و «استحسان» و «مصالح مرسله» رويآورده و از صراط مستقيم منحرف گشتهاند، زيرا بدون راهنمايي وحي، نيل به معارف و احكام دين ممكن نيست: ﴿إنّ دين الله لايصاب بالعقول الناقصة) 1 و فهم فروع دين چنانچه به عقل واگذار شود، دين نابود شده و انسان به گمراهي و هلاكت ميافتد: ﴿إنّ السنة إذا قيست مُحِقَ الدين) 2 پس عقل در محور محدودْ، شرع دروني است و نقل معتبر در مدار معين، عقل بيروني. اين مطلب را ميتوان از اين حديث مرسل استظهار كرد كه از حضرت علي بن ابياطالب(عليهالسلام) نقل شده: ﴿العقل شرع من داخل و الشرع عقل من خارج) 3
اشارات و لطايف
راههاي عملي تزكيه
در بحث تفسيري اين نكته بيان شد كه صرف تعليم، تأمينكننده هدف از بعثت انبيا(عليهمالسلام)، يعني تزكيه و تهذيب نفوس نيست، ازاينرو در قرآن كريم به اصل تزكيه نفس و راههاي عملي آن نيز تذكر داده شده است. در اينجا به نمونههايي از اين رهنمودها اشاره ميشود:
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج 2، ص 303.
^ 2 – ـ الكافي، ج 1، ص 57.
^ 3 – ـ مجمع البحرين، ج 3 ـ 4، ص 224، «ع ق ل».
512
1- تعلّق و دلبستگي به دنيا كه دوستي آن رأس هر خطيئه است 1 ، مايه آلودگي انسان است، از اينرو بخل و ثروتاندوزي به دشمني دروني تشبيه شده كه در جان انسان سنگر گرفته و پيوسته به سوي او تير ميافكند: ﴿وأُحضرت الأنفس الشُّحَّ) 2 سعادتمند كسي است كه با سپر و وقايه تقوا به مبارزه با اين دشمن داخلي برخاسته و خود را از شرّ آن برهاند: ﴿ومن يوق شحّ نفسه فأُولئِك هم المفلحون) 3
پرداخت صدقه، زكات و ديگر حقوق واجب مالي، مايه تزكيه و پاكيزگي روح آدمي از آلودگي تعلق به مال و رهاييبخش انسان از آتش دوزخ معرفي شده است: ﴿خذ من أَمْولِهم صدقةً تطهّرهم وتزكّيهم بها) 4 روشن است كه آلودگي مزبور ناظر به اصل مال نيست، زيرا آن مال پس از پرداخت، جزو داراييهاي بيتالمال شده و از پربركتترين اموال جامعه اسلامي است و ميتوان از آن در امور خير و عمران مبارك، مانند تعمير كعبه و ساير مراكز مذهبي و عامالمنفعه استفاده كرد.
در اين آيه شريفه بنابر اينكه جمله ﴿تُطَهّرهم﴾ در محل نصب و صفت براي ﴿صدقةً﴾ باشد، نه آنكه فعل مضارع مجزوم و جوابامر باشد تطهير، هم به سبب قريب، يعني پرداخت حقوق واجب، و هم به سبب بعيد، يعني پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) اسناد داده شده است، به هر تقدير، فاعل مباشرِ طهارت، خود انسان است كه با پذيرش اسلام و عمل به احكام الهي زمينه تطهير خود را
^ 1 – ـ بحارالأنوار، ج 70، ص 20 و 60.
^ 2 – ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 128.
^ 3 – ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 9.
^ 4 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 103.
513
فراهم ميكند.
مطلب مستفاد از آيه ياد شده، از آيات ديگري نيز برميآيد؛ مانند اينكه ميفرمايد: انسان اَتقا، كه از آتش دوزخ نجات خواهد يافت، كسي است كه زكات مال خود را بپردازد: ﴿فأنذرتكم ناراً تلظّي٭ لايصليها إلاّ الأشقي٭ الذي كذّب وتولّي٭ وسيجنّبها الأتقي٭ الذي يؤتي ماله يتزكّي) 1 و رستگار كسي است كه زكاتفطره خود را بپردازد و نام خدا را بر زبان آورده و ياد او را در دل داشته باشد و به نماز ايستد: ﴿قد أفلح من تزكّي٭ وذكر اسم ربّه فصلّي) 2
2- بت و بتپرستي، پليدي و آلودگي است و رهنمود انبيا(عليهمالسلام) براي تزكيه از اين آلودگي، دوريگزيدن از آن و پرستش مبدأ آفرينش است: ﴿فاجتنبوا الرِّجس من الاَوثَنِ) 3 ﴿يأَيها الذين ءَامنوا إنّما المشركون نَجَسٌ) 4 ﴿يأَيُّها الذين ءَامنوا إنّما الخمر والميسر والأنصاب والاَزلمُ رجسٌ مِّن عمل الشَّيطَنِ فاجتنبوه لعلّكم تفلحون) 5
3- رعايت آداب معاشرت اسلامي، مانند استيذان و استيناس قبل از ورود به خانه ديگران، سلام كردن به اهل خانه هنگام ورود، و بازگشت و عدم ورود به خانه در صورت معذور بودن صاحبخانه، هر كدام در حدّ خود مايه تزكيه و پاكيزگي روح است، زيرا تواضع و فروتني را كه عامل طهارت است جايگزين غرور و خودخواهي ميكند: ﴿يأَيُّها الذين ءَامنوا لاتدخلوا بيوتاً غير بيوتكم حتّي
^ 1 – ـ سورهٴ ليل، آيات 14 ـ 18.
^ 2 – ـ سورهٴ اعليٰ، آيات 14 ـ 15.
^ 3 – ـ سورهٴ حجّ، آيهٴ 30.
^ 4 – ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 28.
^ 5 – ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 90.
514
تستأنسوا وتسلّموا علي أهلها ذلكم خير لكم لعلّكم تذكّرون٭ فإن لَّمتجدوا فيها أحداً فلاتدخلوها حتّي يؤذن لكم وإن قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو أزكي لكم والله بما تعملون عليم) 1
حاصل اينكه: 1. تزكيه نفس، عامل رستگاري است: ﴿قد أفلح من زكَّها) 2 و آن جز با تقوا تأمين نميشود. با تقوا ميتوان همه آلودگيهاي اعتقادي، اخلاقي و اجتماعي را زدود و به قلههاي رفيع طهارت صعود كرد.
2. تزكيه سهم تعيين كنندهاي در گشودن قفل دل، يعني زدودن غفلت و مانند آن دارد: ﴿أفلا يتدبّرون القُرءَانَ أم علي قلوبٍ أقفالها) 3
3. تزكيه تأثير مهمّي در شستوشوي رَيْن، غبار و چرك صحنه نفس و صفحه دل دارد: ﴿كلاّ بل ران عليقلوبهم مَّا كانوا يكسبون) 4 با چنين تزكيهاي علم رايج نافع ميشود و علم نافع مورد درخواست اولياست، چنان كه علم غير نافع مورد استعاذه است: ﴿أعوذ بك من علم لاينفع) 5
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ سورهٴ نور، آيات 27 ـ 28.
^ 2 – ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 9.
^ 3 – ـ سورهٴ محمّد(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، آيهٴ 24.
^ 4 – ـ سورهٴ مطفّفين، آيهٴ 14.
^ 5 – ـ بحارالأنوار، ج 2، ص 63 و ج 83، ص 18.
515
بازدیدها: 367