والوالدات يرضعن أولادهنّ حولين كاملين لمن أراد أن يتمّ الرضاعة وعلي المولود له رزقهنّ وكسوتهنّ بالمعروف لاتكلّف نفسٌ إلّاوسعها لا تضارّ والدةٌ بولدها ولامولودٌ له بولده و علي الوارث مثل ذلك فإن أرادا فصالاً عن تراضٍ منهما وتشاورٍ فلاجناح عليهما وإن أردتّم أن تسترضعوا أولادكم فلاجناح عليكم إذا سلّمتم ما اتيتم بالمعروف واتّقوا الله واعْلموا أنّ الله بما تعملون بصيرٌ (233)
گزيده تفسير
مادراني كه بخواهند براساس حقالحضانه و حقالارضاع دوران شيردهي نوزاد خود را تمام كنند، دو سال كامل (24 ماه قمري) او را شير دهند.
تعبير ﴿والولِدت﴾ به جاي «الاَزواج» و «الاُمهات» بدين جهت است كه
366
حقالرضاع، هم زن مطلّقه شيرده را دربرگيرد و هم اختصاص آن را به مادر اصلي فرزند بيان كند و ديگراني را هم شامل نشود كه امّ ناميده ميشوند ولي كودك را نزاييدهاند.
پدر كودك تا دو سال يا كمتر از آن، كه مادرْ نوزاد خود را شير ميدهد، هزينههاي زندگي آن مادر را عهدهدار است؛ مانند هزينه خوراك و پوشاك، كه از مال نوزاد در صورتيكه صاحب مال باشد و اگر نوزاد مال ندارد، از دارايي خود در حد متعارف و به اندازه وسعش هزينه ميكند، هرچند آن مادر مطلّقه باشد و عدّه او به سر آمده باشد. چنانچه پدر بميرد، اين هزينه بر عهده وارث اوست.
هيچ يك از والدين نميبايست به فرزندشان آسيب برساند؛ يا هر يك به بهانه كودك به ديگري زيان برساند.
از شير گرفتن نوزاد، با رضايت و مشورت پدر و مادر و لحاظ مصلحت كودك اشكالي ندارد و گناه نيست.
استرضاع جايز است، اگر پدر به تعهدات مالي خود به مادر شيرده و دايه عمل كند.
رعايت تقوا در همه امور، مخصوصاً در احكام خانواده لازم است و بايد دانست كه خدا به اعمال بندگانش بيناست.
تفسير
مفردات
الولدت: «ولادت» هستي يافتن چيزي از چيز ديگر است 1. «اب» را والد و
^ 1 – ـ التحقيق، ج13 ـ 14، ص200، «و ل د».
367
«اُمّ» را والده ميگويند 1 و «اب»، اعم از والد است، زيرا بر مصلح و معلّم و سبب ظهور و شكوفايي نيز اطلاق ميشود. پيامبر «اب» امت است، چنانكه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به اميرمؤمنان(عليهالسلام) فرمود: أنا و أنت أبوا هذه الاُمّة 2. كسي كه از مهمانان تفقّد ميكند «ابو الاضياف» و كسي كه جنگ را تهييج ميكند «ابوالحرب» است. عمو و جد را نيز «اب» گويند و معلّم را هم مشمول عنوان «اب» ميدانند. برخي ﴿اِنّا وجَدنا ءاباءَنا عَلي اُمَّة) 3 را به معناي علمائنا دانستند 4 ، در حالي كه هيچكدام از اين مصاديقِ اب را والد نميگويند. واژه اُمّ نيز مانند اَب، اعم از والده است و مصاديق فراواني دارد كه بر هيچكدام آنها «والده» اطلاق نميشود. اُمّ الكتاب، اُمّ القري، اُمّ الجيش و اُمّه هاوية و… از اين قبيلاند 5.
يُرْضِعْنَ: «رَضْع»، نوشيدن شير از پستان آدمي يا غير آن 6 و ارضاع به معناي شير دادن است.
حولَيْنِ: «حول»، دگرگوني چيزي و جداشدن آن از غير خودش است. سال را به اعتبار دگرگون شدنش و به جهت گردش خورشيد در محلهاي متعدد طلوع و غروب، حول گويند 7. مستحيل را نيز چون از صواب برگشته است
^ 1 – ـ مفردات، ص883، «و ل د».
^ 2 – ـ الامالي، طوسي، ص523؛ بحار الانوار، ج23، ص128.
^ 3 – ـ سوره زخرف، آيات 22 و23.
^ 4 – ـ مفردات، ص57، «الأب».
^ 5 – ـ همان، ص85، «اُمّ».
^ 6 – ـ معجم مقاييس اللغه، ج2، ص400، «ر ض ع».
^ 7 – ـ مفردات، ص266، «ح و ل».
368
بدين نام ناميده شده است 1.
تعبير «حول» به جاي «سنه» و «عام» در مثل اين آيه، بدين جهت است كه شروع آن ميتواند از هر روزي از سال تا همان روز از سال آينده باشد 2.
كسوتهنّ: «كسوه» به ضمّ و كسر كاف و جمع آن «كُسي» 3 به معناي پوشيدن ثوب است كه به جامه اختصاص دارد و از لباس و كساء، اخصّ است 4 و گاهي به لباس معنا ميشود و خصوص جامه مقصود نيست، بلكه از لَبْس و پوشاندن است؛ نظير ﴿فَكَسَونَا العِظمَ لَحما) 5
لا تُكلّف: «تكليف» يعني با دستور و امر، كسي را به مشقت انداختن. هر كلفت و مشقتي بد نيست، بلكه اگر مشقت مقدمه نتيجهاي خوب و زمينهساز رسيدن به مطلوب باشد، مورد رغبت هر عاقلي است 6. ﴿لاتُكَلَّفُ اِلاّنَفسَك) 7 از اين سنخ است.
وسعها: «وسع» در مقابل «ضيق» و به معناي فراخ بودن است 8. «وسع» و «سعة» در مكان و حال و در افعالي مانند قدرت و جود به كار ميرود. وسع در قدرت يعني تواني افزون بر اندازه تكليف. ﴿لايُكَلِّفُ اللهُ نَفسًا اِلاّوُسعَها) 9 اشاره
^ 1 – ـ ر.ك: التبيان، ج2، ص256.
^ 2 – ـ التحقيق، ج2، ص349، «ح و ل».
^ 3 – ـ المصباح، ص534، «ك س و».
^ 4 – ـ ر.ك: التحقيق، ج10، ص61، «ك س و».
^ 5 – ـ مفردات، ص711، «ك س ا».
^ 6 – ـ التحقيق، ج10، ص100، «ك ل ف».
^ 7 – ـ سوره نساء، آيه 84.
^ 8 – ـ التحقيق، ج13 ـ 14، ص103، «و س ع».
^ 9 – ـ سوره بقره، آيه 286.
369
به اين است كه تكليفهاي الهي، كمتر از توان انسان است 1 ؛ بر خلاف عنوان طاقت كه همتاي تكليف است.
فصالاً: «فصل» به معناي جدا كردن چيزي از ديگري است؛ به گونهاي كه ميان آنها شكاف باشد 2. فصل در مقابل وصل است و ناظر به رفع آن 3.
فِصال اسم مصدر و به معناي جدايي است 4 و مراد از آن در اين آيه جدايي كودك از شير مادر است 5.
تشاور: «تشاور»، مشاوره و مشورت، يعني با مواجهه به يكديگر رأي صحيح را از لابهلاي آراء استخراج كردن است. اين معنا برگرفته از «شرتُ العسل» است؛ يعني عسل را از جايگاه خويش (كندو) برگرفتم و شهد شيرين را از لابهلاي مومها بيرون كشيدم 6.
بصير: «بصر» به معناي چشم و قوّه بينايي است. بصر غير از نظر است، چون ممكن است نگاه به ديدن ختم نشود؛ ولي بصر با ديدن همراه است. به قوه قلبي ادراك كننده، بصيرت و بَصَر گويند و بصر در صرف ديدن با چشم، بدون رؤيت با قلب بسيار كم به كار ميرود 7. بصير از اسماي حسناي الهي است و به معناي عالم به مبصرات و از شعب اسم عليم است 8.
^ 1 – ـ مفردات، ص870، «و س ع».
^ 2 – ـ همان، ص638، «ف ص ل».
^ 3 – ـ التحقيق، ج9، ص98، «ف ص ل».
^ 4 – ـ المصباح، ص474، «ف ص ل».
^ 5 – ـ مفردات، ص638، «ف ص ل».
^ 6 – ـ همان، ص470، «ش و ر».
^ 7 – ـ همان، ص127، «ب ص ر».
^ 8 – ـ الميزان، ج1، ص229.
370
ناسب آيات
در آيه گذشته سخن از طلاق بود كه پيامدش جدايي پدر و مادر و بيسامان شدن كودكان شيرخوار است و چه بسا در كشمكش والدين كودكان تباه گردند و در اين آيه براي رعايت مصلحت اين كودكان بيسرپرست، وظيفه هر يك از پدر و مادر در اين باره بيان شده است 1.
البته، چنان كه خواهد آمد عنوان «الوالدات» مادرهاي در قيد زوجيّت را نيز شامل ميشود.
٭ ٭ ٭
حق شير دادن
كلمه ﴿يُرضِعن﴾ در اين آيه همانند كلمه يتربّصن در آيه ﴿والمُطَلَّقتُ يَتَرَبَّصن) 2 به معناي انشاء القاء شده است نه اِخبار، بنابراين، جمله ﴿والولِدتُ يُرضِعنَ اَولدَهُنَّ حَولَينِ كامِلَين﴾ جملهاي خبري به داعي انشاست؛ يعني بر مادران لازم است كه فرزندان خود را دو سال كامل شير دهند مانند «حسبك درهم» كه به معناي «به يك درهم بساز» است زيرا خبري بودن آن مستلزم دروغ است، چون در موارد فراواني مادران فرزندان خود را كمتر يا بيشتر از دو سال شير ميدهند؛ حتي اگر صدق اين قضيّه خبري (مفروض) با جمله ﴿لِمَن اَرادَ اَن يُتِمَّ الرَّضاعَة﴾ تأمين شود، از قبيل ضرورت به شرط محمول است و مفيد فايده خبري نخواهد بود، زيرا معنا چنين خواهد بود: مادران
^ 1 – ـ ر.ك: التفسير المنير، مج1 ـ 2، ص358.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 228.
371
فرزندان خود را دو سال شير ميدهند، در صورتيكه بخواهند دو سال شير دهند.
گفتني است كه مفاد اين جمله انشايي، حكم ارشادي است نه مولوي؛ يعني مصلحت كودك ميطلبد كه دو سال كامل از شير مادر بخورد، زيرا شير مادر براي تأمين سلامت كودك بسيار مؤثر است و در مسائل رواني و اخلاقي او نيز بياثر نيست، پس بر مادران واجب نيست كه كودك را دو سال كامل شير بدهند، چنانكه هيچ فقيهي به آن فتوانداده است. احتمال دارد شير دادن مادر مستحب مولوي باشد. آري اگر قيد ﴿لِمَن اَرادَ اَن يُتِمَّ الرَّضاعَة﴾ نميبود، آيه در وجوب ظهور داشت.
شير دادن مادر به كودك برخلاف نماز و روزه «حكم الله» نيست، بلكه حقي است از خداوند براي مادر كودك كه طبق بعضي ادله ديگر رجحان هم دارد، بنابراين مادر حق دارد كودك خود را تا دو سال كامل شيردهد و نسبت به دايه برتر است؛ ولي اين كار بر او واجب نيست، مگر حفظ حيات كودك در گرو تغذيه از شير طبيعي باشد كه در اين صورت بر همه زنان شيرده كه مادر كودك نيز در ميان آنهاست، واجب كفايي است كه بچّه را شير بدهند و در مواردي كه بايد كودك تنها از پستان مادر شير بمكد، بر مادر واجب عيني است كه او را شيربدهد؛ ولي روشن است كه آيه مورد بحث بر هيچ يك از اين موارد دلالت ندارد، پس محتواي ﴿والولِدتُ يُرضِعنَ اَولدَهُنَّ حَولَينِ كامِلَين﴾، انشاي حكم ارشادي و حق شيردادن براي مادر است و حكم مولوي وجوبي يا استحبابي نيست و در صورت تنزّل از حكم ارشادي، آيه بيش از حكم استحبابي را نميفهماند.
تذكّر: 1. چون هر حقي با تكليف متقابل همراه است، ديگران مكلّفاند كه حق مادر كودك را پاس دارند؛ نه او را از اعمال حق الهي منع كنند و نه
372
ديگري را بر او مقدم دارند، هرچند وي در اِعمال حق خود آزاد است. در صورت اختلاف ميان والدين، حدّ دو سالِ كامل، مرجع حلّ اختلاف است و پس از آن، مادر حق ارضاع ندارد و در صورت ادامه شيردهي، بر پدر كودك واجب نيست اُجرتي به او بپردازد.
2. كلمه ﴿ولِدت﴾ ميتواند جامع بين مادرهاي طلاق يافته باشد كه با آيات گذشته هماهنگ است و ميتواند به معناي مادرهاي در قيد زوجيّت باشد؛ ليكن جامع هر دو صنف اولا و نيز مناسب با اطلاق است.
نكته: أ. «والده» كه جمع آن «والدات» است به مادري گفته ميشود كه فرزند آورده است. آوردن «والدات» به جاي «أُمّهات» براي اين است كه «أُمّ» به مادر بزرگ و زن پدر و معاني ديگر، مانند ريشه و اساس نيز گفته ميشود. نيز آمدن والدات به جاي ازواج، از اينروست كه زن ممكن است در حال طلاق نيز مشمول اين آيه و حكم آن گردد، با اينكه در آن حال ديگر زوجه نيست و همچنين چون در رضاعْ خصوص ولادت نقش دارد، نه عنوان اُمومت (مادري) مطرح شد و نه عنوان زوجيت و همسري. در اين آيه و در محور حكم آن، تعبيراتي مانند والدات، اولاد، مولود له، والده و ولد آمده است، تا با رضاع، هماهنگ باشد كه خصوص ولادت در آن نقش دارد.
ب. در اين آيه فرزند به مادر نسبت داده شده است: ﴿اَولدَهُنّ﴾، پس پيوند مستقيمي ميان فرزند و مادر هم از نظر حرمت نكاح و از آن مهمتر محرميت وجود دارد. گذشته از اينكه تكويناً فرزند از مادر بهبار آمده است، تشريعاً نيز در بسياري از مسائل فقهي به يكديگر مرتبطااند. البته در آيه فرزند به پدر نيز نسبت داده شده است: ﴿وَلَدِه﴾ يا ﴿المَولودِ لَه﴾ و اين تعابير و نسبت دادن آيه تشويقي است براي حضانت و شيردادن.
373
دليل ذكر قيد «كاملين»
از كلمه ﴿حَولَين﴾ شير دادن تا دو سال فهميده ميشود؛ ولي چون در عُرف گاه از روي تسامح بر كمتر از دوازده ماه نيز يك سال گفته ميشود، چنانكه نُه ماه را يكسال درسي مينامند، ازاينرو وصف ﴿كامِلَين﴾ آمده است؛ نظير ﴿تِلكَ عَشَرَةٌ كامِلَة) 1 كه براي رفع ابهام است.
در شرع، احكام فقهي بر حول كامل مترتب است تا مسامحه عرفي نشود. افزون بر اين، «حول» مانند «يوم» در شرع مصاديق مختلفي دارد؛ مثلاً «يوم» در باب روزه، از طلوع فجر تا غروب خورشيد است؛ اما در باب اجاره انسان، از طلوع خورشيد تا غروب آن است. در نَفْر اول و دوم نيز «يوم» مطرح است: ﴿… فَمَن تَعَجَّلَ في يَومَينِ فَلا اِثمَ عَلَيهِ ومَن تَاَخَّر) 2 در حالي كه در نَفْر اوّل، نصف روز دوازدهم در منا توقف ميشود 3.
در متون ديني، «حول» بيش از يك كاربرد دارد و در باب خمس، دوازده ماه و در باب زكات، يازده ماه و يك روز است، پس براي روشن شدن مراد و اينكه «حول» در اينجا همانند «حول» باب خمس است، ﴿حَولَينِ كامِلَين﴾ گفته شده است 4.
اشتراك كودكان در حكم ارضاع
ظاهر ﴿والولِدتُ يُرضِعنَ اَولدَهُنَّ حَولَينِ كامِلَين﴾ اثبات حق شير دادن تا دو
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 196.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 203.
^ 3 – ـ ر.ك: جامع البيان، ج2، ص650.
^ 4 – ـ ر.ك: جواهر الكلام، ج15، ص97؛ ج16، ص78 ـ 80.
374
سال كامل پس از تولّد است و ميزان توقّف و تغذيه كودك در رحم مادر در اين نصاب اثر ندارد.
برخي گفتهاند: از ملاحظه آيه ﴿وحَملُهُ وفِصلُهُ ثَلثونَ شَهرا) 1 كه مجموع ارتباط كودك با مادر را سي ماه بيان كرده است، با آيه ﴿حَمَلَتهُ اُمُّهُ وَهنًا عَلي وَهنٍ وفِصلُهُ في عامَين) 2 و برپايه كسر مقدار دو سال از سي ماه، برميآيد كه حدّاقل دوران بارداري شش ماه و حداكثر دوران شيردهي كه حكم فقهي دارد بيست و چهار ماه است. اگر كودك هفت يا هشت يا نُه ماه در رحم مادر بماند، حدّاقلّ دوران ارضاع پس از تولد، به ترتيب بيست و سه ماه، بيست و دو ماه، و بيست و يك ماه است 3.
اين نكته برآيند بحث تفسيري است؛ ولي تقييد آيه مورد بحث با دو آيه ياد شده و اختصاص حكم حق دو سال كامل شيرخوارگي تنها براي كودكاني كه ششماهه به دنيا آمده باشند، كار دشواري است، گرچه شدني است كه حكم ارشادي يا حكم مولوي استحبابي شير دادن داراي مراتب باشد.
برپايه مطالب گفته شده، تمام كودكان حق دارند تا دو سال كامل از شير مادر بخورند و مادر حق دارد كودك خود را دو سال كامل شير بدهد و هزينه كامل شيردهي مادر برعهده پدر است.
حق شيردهي مادر
مراد از موصول در ﴿لِمَن اَرادَ اَن يُتِمَّ الرَّضاعَة﴾ «والدات» يعني مادران شيرده
^ 1 – ـ سوره احقاف، آيه 15.
^ 2 – ـ سوره لقمان، آيه 14.
^ 3 – ـ ر.ك: مسالك الافهام، شهيد ثاني، ج8، ص416.
375
است و جار و مجرور ﴿لِمَن﴾ متعلّق به محذوف است، پس معناي صدر آيه اين است: مادران حق دارند فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند، در صورتي كه بخواهند حق شيردهي را كامل استيفاء كنند و اين حق نسبت به اراده يا عدم اراده پدر، مطلق است؛ يعني در هر دو صورتْ حق مادر محفوظ است.
شايد مراد از موصول، پدر كودك باشد كه در اين صورت جار و مجرورِ ﴿لِمَن﴾ متعلّق به فعل ﴿يُرضِعن﴾ است و معناي صدر آيه اين است: مادران در صورتي كه پدر كودك بخواهد، حق دارند فرزندان را تا دو سال كامل براي پدر شير بدهند. بنابراين احتمال، به دست آوردن حق شير دادن براي مادران به صورت مطلق چه پدر بخواهد و چه نخواهد از آيه مورد بحث دشوار است.
به هر روي، دو سال كامل شير دادن بر مادر الزامي نيست، زيرا برپايه ﴿لِمَن اَرادَ اَن يُتِمَّ الرَّضاعَة﴾ و اين احتمال كه مراد از موصول، «والدات» است، اتمام دوره شيردهي به خواست مادر منوط است و نيز طبق ﴿فَاِن اَرادا فِصَالاً عَن تَراضٍ مِنهُما وتَشَاوُرٍ فَلا جُنَاحَ عَلَيهِما﴾ از شير گرفتن كودك قبل از دو سال كامل با حفظ رضايت والدين و پاسداري از مصالح كودك جايز است.
نكته: مشورت با زنان ممكن است در همه امور، همسان با مشاوره برخي از مردان نباشد؛ ليكن در اينگونه از مسائل خانوادگي كه درباره پرورش كودك، تأمين سلامت روح و بدن و پرداختن به تغذيه مناسب با رشد اوست، سفارش قرآن حكيم است و زن از اين جهت سهم تعيين كنندهاي دارد؛ يعني گذشته از آنكه از يكسو حق حضانت و از سوي ديگر حق ارضاع در اختيار اوست و مرد مكلّف است به اينگونه از حقوق احترام بگذارد، در نحوه اعمال آنها با زن
376
مشورت ميشود و بدون احتياج به ولي و وكيل و قيّم اظهار نظر ميكند و سرانجام زندگي مشترك را سايهافكن بالندگي كودك ميكند.
پرداخت هزينه شيردهي
پدر كودك بايد در برابر شير دادن مادر به فرزند او خوراك و پوشاك مادر را در دوران شيردهي آماده كند: ﴿وعَلَي المَولودِ لَهُ رِزقُهُنَّ وكِسوَتُهُنّ﴾. كودك فرزند مادر نيز هست؛ ليكن بيان ارتباط تكويني و تشريعي مادر با فرزندش در بخشهاي بعدي ميآيد، بنابراين سرّ تعبير از پدر به ﴿المَولودِ لَه﴾، با اينكه كلمه «والد» مختصرتر از آن است، تناسب ميان حكم (اجرت دهي) و موضوع است؛ نه اينكه كودك فقط از آنِ پدر باشد.
وجوب پرداخت اُجرت شيردهي، حكم تكليفي محض نيست تا در صورت نپرداختن آن پدر فقط گناه مرتكب شده باشد، بلكه از احكام تكليفي آميخته به حكم وضعي است، زيرا تأمين خوراك و پوشاك مادر كه شير ميدهد دَين است كه در صورت نپرداختن، پدر به مادر كودك بدهكار است.
تأمين هزينه مادر شيرده مانند نفقه زن است؛ نه نفقه اقارب (مانند انفاق فرزند به والدين يا انفاق پدر بر فرزند) كه حكم تكليفي محض باشد، ازاينرو مادر ميتواند با مراجعه به دادگاه هزينه شيردهي خود را درخواست كند.
درباره نفقه زن در روايت نبوي آمده است: لهنّ عليكم رزقهنّ وكسوتهنّ بالمعروف 1 كه حرف «لام» در «لهنّ» براي هر يك از ملكيّت و اختصاص يا حق باشد، زن را طلبكار ميكند؛ ولي درباره مادران شيرده حرف «لام» نيامده
^ 1 – ـ بحار الانوار، ج21، ص405.
377
است، زيرا روشن است كه تأمين آنها در برابر شير دادن به كودك و كنايه از اُجرت مسمّا يا اُجرت مثل است: ﴿فَاِن اَرضَعنَ لَكُم فََءاتوهُنَّ اُجورَهُنّ) 1 و اين اجرت را ميتوان از مال كودك پرداخت، اگر مالدار باشد.
راز تعبير از «پدر» به «مولود له»
آوردن ﴿المَولودِ لَه﴾ به جاي «أَب» براي اين است كه «اَب» هم براي پدر و هم براي پدر بزرگ و عمو و معاني ديگري مانند معلّم و مربّي كاربرد دارد. افزون براين، چنان كه گذشت، انتخاب كلمه ﴿المَولودِ لَه﴾ به جاي والد، با اينكه آن مختصرتر از اين است، براي رعايت مقتضاي بحث است. در موردي كه اين حكمت در آنجا نيست، از پدر به «والد» ياد ميشود نه مولود له؛ مانند ﴿واخشَوا يَومًا لايَجزي والِدٌ عَن وَلَدِهِ ولامَولودٌ هُوَ جازٍ عَن والِدِهِ شيئا) 2
تعبير از پدر به ﴿المَولودِ لَه﴾ براي نكتهاي است كه گذشت؛ نه براي اينكه فرزند فقط به پدر مرتبط است.
زمخشري آيه مورد بحث را به روال محتواي برخي اشعار جاهلي معنا كرده و بدون نقد از آن گذشته و فخر رازي همين مطلب را از زمخشري بدون تضعيف بازگو كرده است؛ ليكن متأخران در المنار و الميزان به نقد آن پرداخته و فرزند را طبق شواهد قرآني متعلق به هر دو نفر، يعني پدر و مادر، دانستهاند.
شايد اينگونه از دشواريها و مانند آن سبب شد كه برخي اين آيه را از مشكلات دانسته و مطابق نقل ابوبكر مالكي در كتاب احكام القرآن، مالك
^ 1 – ـ سوره طلاق، آيه 6.
^ 2 – ـ سوره لقمان، آيه 33.
378
گفته است كه حكم اين آيه منسوخ است 1 ، در حالي كه با تدبّر فنّي، مفاهيم و احكام فقهي و قوانين حقوقي آن كاملاً روشن و ثابت و نيز غير منسوخاند.
نسبت نفقه زن با هزينه شيردهي
هزينه شير دادن به كودك با نفقه واجب زن تفاوت دارد، زيرا نفقه مربوط به تمكين زن دائمي است، گرچه شيرده نباشد؛ ولي تأمين هزينه شيردهي در برابر شيردادن است، هرچند مادر كودكْ مطلّقه يا نكاح او موقت باشد.
براين اساس، نسبت ميان نفقه واجب زن و اُجرت شيردهي، عام و خاص من وجه است و پدر كودك موظّف است به زن دائمي خود كه كودك را شير ميدهد، غير از نفقه واجب زن و به مادر شيرده كودك كه طلاق غيررجعي داده شده است و نفقه واجب ندارد، اُجرت شيردهي را بپردازد و اين هزينه با نفقه واجب زن ارتباطي ندارد.
تأمين هزينه شيردهي از مال كودك
اشاره شد كه هزينه شيردهي كودك مانند نفقه زن نيست، زيرا شوهر نفقه زن را از مال خود پرداخت ميكند، گرچه خود زن مالدار باشد؛ ولي بر پدر واجب نيست خوراك و پوشاك مادر شيرده را از مال خود بدهد و اگر كودك مالي داشته باشد، پدر ميتواند هزينه شير خوردن او را از آن بپردازد؛ اما چنانچه كودك مالدار نباشد، پدر بايد هزينه آن را از مال خود بدهد، پس بر پدر فقط عهدهداري تأمين هزينه كودك واجب است و آيه ﴿وعَلَي المَولودِ لَهُ رِزقُهُنَّ
^ 1 – ـ التفسير الكاشف، ج1، ص360.
379
وكِسوَتُهُنَّ بِالمَعروف﴾ بر بيش از اين دلالت ندارد؛ يعني خود هزينه بر عهده پدر نيست.
لطافت در تعبير
تعبير «تأمين خوراك و پوشاك مادران شيرده»، از تعبير «اُجرت مادران شيرده» لطيفتر و فصيحتر است، زيرا واژه «اُجرت» بوي بيگانگي ميدهد؛ خلاف تعبير نخست كه رايحه انفاق دارد، ازاينرو قرآن كريم در طلاق كه در آن رويارويي زن و شوهر و فاصله گرفتن از يكديگر مطرح است، تعبير «اُجرت» را به كار برده است: ﴿فَاِن اَرضَعنَ لَكُم فََئاتوهُنَّ اُجورَهُنّ) 1 ولي در غير طلاق كه مهر و محبّت مطرح است و بايد حرمت زوجيّت حفظ شود، تعبير «تأمين خوراك و پوشاك مادر شيرده» را آورده است، هرچند اطلاق كلمه «الولِدت» مادران طلاق داده شده را هم دربر ميگيرد.
نحوه تأمين هزينه شيردهي
تأمين هزينه مادران شيرده بايد مطابق موازين پسنديده عقلي و نقلي و از هرگونه افراط و تفريط و فشار پيراسته باشد: ﴿وعَلَي المَولودِ لَهُ رِزقُهُنَّ وكِسوَتُهُنَّ بِالمَعروف﴾، چنانكه معاشرت در دوران زندگي مشترك يا در ايّام عدّه طلاق، بايد براساس معروف باشد.
پدر كودك به اندازه توانش بايد خوراك و پوشاك مادر شيرده را آماده كند نه بيش از آن: ﴿لاتُكَلَّفُ نَفسٌ اِلاّوُسعَها﴾، چنانكه مادر شيرده نيز به اندازه وُسع خود فرزند را شير ميدهد، پس پدري كه توانايي بيشتري دارد بايد طبق دارايي
^ 1 – ـ سوره طلاق، آيه 6.
380
خود و رعايت شأن مادر، زندگي او را اداره كند و در صورت تنگدستي به اندازه تنگنايي، دَين خود را بپردازد: ﴿لِيُنفِق ذو سَعَةٍ مِن سَعَتِهِ ومَن قُدِرَ عَلَيهِ رِزقُهُ فَليُنفِق مِمّا ءاتهُ اللهُ لايُكَلِّفُ اللهُ نَفسًا اِلاّما ءاتها) 1
در صورت مرگ پدر، مسئوليتهاي وي نسبت به كودك و مادر شيرده او برعهده وارث پدر است: ﴿وعَلَي الوارِثِ مِثلُ ذلِك﴾. در تعيين وارث، آراي متضاربي است كه آيا مقصود، وارث ولد است يا وارث والد. مناسب سياق، وارث والد منظور است، زيرا اين احتمالكه مراد از «وارث» در اين عبارت، وارث كودك باشد كه در صورت مرگ كودك، كار او را بر عهده بگيرد و نيز ديگر احتمالها درباره «وارث» دور از ذهن است.
تذكّر: 1. اگر مسئوليت به جا مانده فقط تأمين نفقه باشد، مقصود از «وارث» خصوص عمودين است، زيرا نفقه فقط بر آنها واجب است، چنانكه اگر مسئوليت به جا مانده تأمين نفقه و پرهيز از مضارّه باشد، باز مقصود خصوص عمودين است؛ ولي اگر مسئوليت ياد شده فقط ترك مضارّه باشد، وارث ميتواند اعمّ از عمودين باشد. البته مقصود از مسئوليت به جا مانده، اعم از نفقه و پرهيز از مضارّه است، پس منظور از وارث همان وارث والد و عمودين او خواهد بود.
2. مادر طلاق نگرفته و كودك نيز وارث پدرند؛ ليكن دليل از آن دو منصرف است.
نهي والدين از اضرار
درباره جمله﴿لاتُضارَّ ولِدَةٌ بِوَلَدِها ولامَولودٌ لَهُ بِوَلَدِه﴾ اين نكات درخور
^ 1 – ـ سوره طلاق، آيه 7.
381
توجه است:
1. ﴿لاتُضارّ﴾ مضاعف است، پس ميتواند معلوم يا مجهول باشد.
2. ﴿لاتُضارّ﴾ از باب «مفاعله» و در اينجا به معناي باب «اِفعال» است، پس ﴿لاتضارّ﴾ به معناي «لاتُضرّ» است؛ يعني مادر شيرده به جهت فرزندش ضرر زده نشود، يا نبايد مادر شيرده به فرزند خود ضرر بزند؛ يا به بهانه فرزند به شوهر خود زيان برساند.
3. حرف «باء» در ﴿بِوَلَدِها﴾ و ﴿بِوَلَدِه﴾ براي «الصاق» يا «سببيّت» است.
با توجه به اين نكات، بنابر معلوم بودن فعل ﴿لاتُضارّ﴾ و معناي «الصاق» داشتن «باء»، متعلّق ضرر، كودك است و معنايش اين است: مادر شيرده و نيز پدر كودك نبايد به كودك خود آسيب برسانند، چنانكه بعضي از والدين به دليل اختلاف با يكديگر و از روي عصبانيّت، پيش از طلاق يا پس از آن، مرتكب اعمالي ميشوند كه به كودك ضرر ميرساند؛ ولي بنابر معناي «سببيّت»، متعلّق ضرر هر يك از والدين است و معناي ﴿لاتُضارَّ ولِدَةٌ بِوَلَدِها ولامَولودٌ لَهُ بِوَلَدِه﴾ اين است: مادر شيرده كودك نبايد به سبب او به پدر كودك ضرر بزند و پدر كودك نبايد به سبب فرزندش به مادر شيرده آسيب وارد كند، چنانكه بعضي مادران به بهانه داشتن كودك، از كامجويي شوهر جلوگيري ميكنند؛ يا برخي از مادران شيرده طلاق گرفته با اقدامات مخصوص به وسيله كودك به پدر او ضرر ميزنند؛ يا برخي از پدران با سلب حق ارضاع مادران، با در اختيار قرارندادن كودك، به مادران آنها آسيب ميرسانند.
براساس مجهول بودن فعل ﴿لاتُضارّ﴾، معناي «سببيّت» براي حرف «باء» متعيّن است و معنايش اين است: هيچيك از والدين نبايد به سبب كودك ضرر ببيند.
382
حكم از شير گرفتن كودك
از شير گرفتن كودك پيش از پايان دو سال جايز است: ﴿والولِدتُ يُرضِعنَ اَولدَهُنَّ حَولَينِ كامِلَينِ لِمَن اَرادَ اَن يُتِمَّ الرَّضاعَة﴾؛ ولي براي اين كار خواست و رضايت والدين كافي نيست، بلكه بايد درباره آن مشورت كنند تا هم مصلحت و حق كودك حفظ شود و هم حقوق پدر و مادر: ﴿فَاِن اَرادا فِصَالاً عَن تَراضٍ مِنهُما وتَشَاوُرٍ فَلا جُنَاحَ عَلَيهِما﴾.
پس از فِصال و از شير گرفتن پيش از موعد كودك، بر اثر بيماري يا كم شيري مادر يا…، تمام مسئوليتِ حفظ كودك با پدر است و مادر سهمي ندارد، ازاينرو در موضوع دايه گرفتن براي كودك فقط به پدران خطاب شده است: ﴿واِن اَرَدتُم اَن تَستَرضِعوا اَولدَكُم فَلا جُناحَ عَلَيكُم﴾.
حكم دايه گرفتن
اگر پدر بخواهد براي كودكش دايه بگيرد، بايد به تعهّد خود در برابر شير دادن عمل كند و هزينه ارضاع كودك را مطابق موازين شرع به او بپردازد ، چنانكه بايد به تعهّد خود مبني بر پرداخت اُجرت دايه پايبند باشد: ﴿واِن اَرَدتُم اَن تَستَرضِعوا اَولدَكُم فَلا جُناحَ عَلَيكُم اِذَا سَلَّمتُم ما ءَاتَيتُم بِالمَعروف﴾.
براين اساس، جمله ﴿ما ءَاتَيتُم﴾ به معناي «ما تعهّدتم» و پيمان پدر درباره مادر كودك و دايه اوست. شايد قيد ﴿اِذَا سَلَّمتُم ما ءَاتَيتُم بِالمَعروف﴾ متعلق به حكمهاي ﴿فَلا جُنَاحَ عَلَيهِما﴾ و ﴿فَلا جُناحَ عَلَيكُم﴾ باشد كه در اين صورت، «فِصال» و «استرضاع» به ترتيب به پرداخت اُجرت شيردهي مادر و دايه مشروط باشد.
383
شايان ذكر است كه پرداخت هزينه شيردهي و مشورت والدين براي از شير گرفتن كودك و جواز دايه گرفتن و احكام آن در اين آيه نيز آمده است: ﴿فَاِن اَرضَعنَ لَكُم فََءاتوهُنَّ اُجورَهُنَّ وأتَمِروا بَينَكُم بِمَعروفٍ واِن تَعاسَرتُم فَسَتُرضِعُ لَهُ اُخري) 1
تذكّر: 1. در معناي ﴿اِذَا سَلَّمتُم﴾ تضارب آراء است: برخي آن را به تأديه اجرت مادر شيرده تفسير كردهاند و بعضي آن را به پرداخت اجرت دايه و برخي به اطلاق نظر كرده و جامع هر دو فرض را برگزيده و بعضي به نقل اقوال پرداخته و بدون انتخاب گذشتهاند. طبري از مفسراني است كه جمع بين پرداخت حق مادر شيرده و تأديه حق دايه را اَوْلا به صواب دانسته است 2.
2. آنانكه مقصود را تأديه حق مادر شيرده دانستهاند به اين نكته واقف بودهاند كه استرضاع و دايهگيري، نه از نظر تكليف و نه از جهت وضع، در هيچ يك از اين دو حكم به پرداخت حق مادر شيرده مشروط نيست؛ ليكن آن را دعوت به اَوْلا يافتهاند. فخر رازي را ميتوان از اين گروه دانست، زيرا وي چنين گفته است: ليس التسليم شرطاً للجواز والصحّة و إنّما هو نَدبٌ إلي الاَولي 3.
رعايت تقواي الهي در همه شئون زندگي مخصوصاً در احكام خانواده كه بعضي از آنها در اين آيه مطرح شدهاند، بر همگان لازم است: ﴿واتَّقوا الله﴾ و بايد دانست كه اعمال بندگان مورد عنايت و در معرض ديد خداست: ﴿واعلَموا اَنَّ اللهَ بِما تَعمَلونَ بَصير﴾ و او شاهد امروز و حاكم فرداست: فإنّ الشاهد هو الحاكم 4.
^ 1 – ـ سوره طلاق، آيه 6.
^ 2 – ـ جامع البيان، ج2، ص677.
^ 3 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج6، ص125.
^ 4 – ـ نهج البلاغه، حكمت 324.
384
بحث روايي
1. نسبت حقوق والدين به فرزند هنگام رضاع و پس از آن
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) في قول الله (عزّوجلّ): ﴿والولِدتُ يُرضِعنَ اَولدَهُنَّ حَولَينِ كامِلَين﴾ قال: مادام الولد في الرضاع فهو بين الأبوين بالسوية؛ فإذا فطم فالأب أحقّ به من الاُمّ؛ فإذا مات الأب فالاُمّ أحقّ به من العصبة 1.
اشاره: تا كودك شير ميخورد، حقوق پدر و مادر از جهت حضانت نسبت به او يكسان است؛ ولي چون از شير گرفته شود، حق پدر مقدم است و اگر پدر بميرد، مادر از ديگر خويشان مقدم است.
2. مدت رضاع و معناي فطام
عن حماد بن عثمان، قال سمعت أبا عبدالله(عليهالسلام) يقول: لا رضاع بعد فطام. قال: قلت: جعلت فداك! و ما الفطام؟ قال: الحولان اللّذان قال الله(عزوجلّ ) 2.
اشاره: بعد از دو سال كه بچه از شير گرفته ميشود، ديگر رضاع فقهي نيست؛ يعني بعد از آن ديگر نشر حرمت نميشود، چنانكه مادر حق ويژه ندارد.
توضيح آنكه حدّاكثر مدّت شير دادن كه اثر فقهي نشر حرمت و حكم نسب دارد، دو سال است.
لازم است عنايت شود كه اين حدّ، يكطرفه و تحديدي نسبت به بالاتر از
^ 1 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص120.
^ 2 – ـ الكافي، ج5، ص443؛ وسائل الشيعه، ج20، ص385.
385
دو سال است نه پايينتر از آن. توضيح آنكه گاهي نصاب به لحاظ طرفين است كه در اين صورت، پايينتر و بالاتر از نصاب، حكم آن را ندارند؛ مانند هفت بار (شوط) به دور كعبه گشتن در اعمال حج؛ و زماني نيز تحديد به اعتبار يكي از دو طرف نصاب است؛ مانند قصد ده روز براي مسافر و حدّ كُر براي آب كه هر دو فقط به لحاظ كمتر از حد است؛ يعني مسافري كه كمتر از ده روز قصد اقامت داشته باشد نه بيشتر، نمازش تمام نيست و آبي كه كمتر از حدّ كرّ باشد نه افزون بر آن، در ملاقات با نجاست آلوده ميشود.
گاه نيز به لحاظ بالاتر از نصاب است؛ مانند شير دادن به كودك كه حداكثر مدّت شيردهي كه احكام فقهي دارد، دوسالگي است نه كمتر از آن؛ و شير دادن به كودكي كه دو سالش تمام شده است، حكم فقهي، مانند نشر حرمت ازدواج را ندارد. البته اين بحث مربوط به دايه است نه والده.
شيردادن تا دو سالگي ناشر حرمت نكاح است: يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب 1. اين مسئله بيارتباط به حق الارضاع مادر است، چون مادر هم محرم است و هم حرمت نكاح دارد.
3. اولويت شيردهي مادر
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: إذا طلّق الرجل امرأته وهي حُبلي، أنفق عليها حتّي تضع حملها؛ فإذا وضعته أعطاها أجرها ولايضارّها إلّاأن يجد من هو أرخص أجراً منها؛ فإن هي رضيت بذلك الأجر، فهي أحقّ بابنها حتّي تفطمه 2.
عن فضل أبي العباس، قال: قلت لأبي عبدالله(عليهالسلام): الرجل أحقُّ بولده أم
^ 1 – ـ الكافي، ج5، ص437؛ وسائل الشيعه، ج18، ص248.
^ 2 – ـ الكافي، ج6، ص45؛ وسائل الشيعه، ج21، ص471.
386
المرأة؟ قال: لا، بل الرجل، فإن قالت المرأة لزوجها الّذي طلّقها: أنا أرضع ابني بمثل ما تجد من ترضعه، فهي أحقُّ به 1.
عن أبي بصير، عن أبي عبدالله(عليهالسلام): قال: سمعته يقول: الحُبلي المطلّقة ينفق عليها حتّي تضع حملها و هي أحقُّ بولدها أن ترضعه بما تقبله امرأة أُخري؛ يقول الله (عزّوجلّ): ﴿لاتُضارَّ ولِدَةٌ بِوَلَدِها ولامَولودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وعَلَي الوارِثِ مِثلُ ذلِك) 2
اشاره: برپايه مفهوم روايت نخست و ظاهر روايت دوم و سوم، اگر مادر در برابر شير دادن به كودكش اجرت متعارف بخواهد، نسبت به ديگر زنان شيرده براي شيردادن به كودك اولويت حقوقي دارد و چنانچه بيش از مقدار متعارف بخواهد، حق اولويت ارضاع از او ساقط است و پدر در انتخاب مادر يا دايه براي ارضاع كودك مختار است. در روايت سوم براي مختار بودن پدر، به نهي از اضرار در آيه مورد بحث استناد شده است؛ ليكن هيچيك از والدين براثر جدايي از يكديگر حق اضرار به فرزند را ندارد، چنانكه به سبب كودك نبايد به يكديگر زيان برسانند.
4. مصداق ديگري از اضرار
عن أبي الصباح الكناني عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: سألته عن قول الله عزّ وجلّ ﴿لاتُضارَّ ولِدَةٌ بِوَلَدِها ولامَولودٌ لَهُ بِوَلَدِه﴾، فقال: كانت المراضع ممّا يدفع إحديهن الرجل إذا أراد الجماع تقول: لا أدعك إنّي أخاف أحبل فأقتل ولدي هذا الّذي أرضعه؛ و كان الرجل تدعوه المرأة، فيقول: أخاف أن أُجامعك فاقتل
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص44 ـ 45؛ وسائل الشيعه، ج21، ص471.
^ 2 – ـ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص510؛ وسائل الشيعه، ج21، ص455.
387
ولدي فيدعها ولا يجامعها؛ فنهي الله (عزّ و جلّ) عن ذلك أن يضار الرجل المرأة و المرأة الرجل 1.
اشاره: امين الاسلام طبرسي نيز اين روايت را از امام باقر(عليهالسلام) و امام صادق(عليهالسلام) نقل كرده است كه ﴿لاتُضارَّ ولِدَةٌ بِوَلَدِها﴾ را به ترك جماع مرد با زن به بهانه هراس از حمل كه مزاحم شيرخوارگي كودك مرتضع است و نيز به ترك قبول آميزش جنسي زن به بهانه ياد شده معنا كردهاند؛ آنگاه بعد از نقل وجوه متعدد گفته است: بين اين اقوال در تطبيق مضارّه تنافي نيست، پس اَوْلا حمل آيه بر معناي جامع همه آنهاست 2.
آلوسي چنين گفته است: اين مطلب مبتني بر سببي بودن معناي «باء» و مجهول بودن فعل ﴿تُضارّ﴾ است و وجه لطيفي براي تعبير به وَلَد در دو جا روشن نيست و آيه از مقتضاي سياق خارج ميشود و از باقر و صادق(عليهماالسلام) بعيد است كه اقدام كنند بر چيزي كه اين راوي دروغگو نقل كرده است 3.
تدبّر در آيه و تأمّل در حديث، هماهنگي تفسير ياد شده را به دنبال دارد و مضمون اين حديث ميتواند يكي از مصاديق آيه باشد؛ يعني اين روايت، بعضي از مصاديق اضرار را بيان كرده است نه تمام آن را، پس در صدد حصر نيست. البته بحث سندي در همه موارد جايگاه خاص خود را خواهد داشت.
5. معناي «وعَلَي الوارِثِ مِثلُ ذلِكَ»
عن الحلبي عن أبي عبدالله(عليهالسلام)، قال: و أمّا قوله: ﴿وعَلَي الوارِثِ مِثلُ
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص41.
^ 2 – ـ مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص587 ـ 588.
^ 3 – ـ روح المعاني، ج2، ص221.
388
ذلِك﴾، فإنّه نهي أن يضارّ بالصبي أو تضارّ أُمّه في رضاعه؛ و ليس لها أن تأخذ في رضاعه فوق حولين كاملين 1.
عن أبي الصباح، قال: سئل أبو عبدالله(عليهالسلام) عن قول الله ﴿وعَلَي الوارِثِ مِثلُ ذلِك﴾، قال: لا ينبغي للوارث أن يضارّ المرأة، فيقول: لا أدع ولدها يأتيها؛ و يضارّ ولدها إن كان لهم عنده شيء؛ و لا ينبغي له أن يقتر عليه 2.
عن محمّد بن مسلم عن أحدهما(عليهماالسلام) قال: سألته عن قوله: ﴿وعَلَي الوارِثِ مِثلُ ذلِك﴾، قال: هو في النفقة علي الوارث مثل ما علي الوالد 3.
اشاره: وارث پدر نيز مانند او حق اضرار به فرزند و مادر شيرده را در مدّت رضاع ندارد، چنانكه مادر هم بيش از دو سالِ كامل حق ارضاع ندارد، پس اگر نزد وارث چيزي از اموال است، در پرداخت نفقه فرزند نبايد سخت بگيرد و او همان مسئوليت پدر را داراست.
6. انتخاب دايه شايسته
عن أبي جعفر(عليهالسلام) قال: قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): لا تسترضعوا الحمقاء، فإنّ اللّبن يعدي و إن الغلام ينزع إلي اللّبن يعني إلي الظئر في الرعونة و الحمق 4.
عن جعفر عن أبيه(عليهماالسلام): أنّ عليّاً(عليهالسلام) كان يقول: تخيّروا للرّضاع كما تخيّرون للنكاح، فإنّ الرضاع يغيّر الطباع 5.
اشاره: در اين روايات به انتخاب دايه شايسته براي دوران شيرخوارگي فرزند
^ 1 – ـ الكافي، ج6، ص103.
^ 2 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص121.
^ 3 – ـ همان.
^ 4 – ـ الكافي، ج6، ص43؛ وسائل الشيعه، ج21، ص467.
^ 5 – ـ وسائل الشيعه، ج21، ص468.
389
توصيه شده و از دادن كودك شيرخوار به مرضعه كم خرد نهي شده است، چون شير مادر در طبع كودك اثر ميگذارد و او حماقت و فطانت مادر را ارث ميبرد، از اينرو اميرمؤمنان(عليهالسلام) فرمود: در انتخاب مرضع براي كودك دقت كنيد، همانگونه كه در گزينش همسر.
7. اهميّت شير مادر
عن الرضا(عليهالسلام) عن ابائه(عليهمالسلام) قال: قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): ليس للصّبي لبن خير من لبن أُمّه 1.
اشاره: ساختار هماهنگ آفرينش، غذاي كودك را مطابق هويّت وي تأمين ميكند. كودكي كه از زن مشخص بهدنيا آمده است، همه هستي او با ساختمان وجودي مادرش متناسب است، از اينرو بهترين غذايش همان است كه در دستگاه مادر تأمين شده باشد، چنانكه شير مادر برابر رشد سنّي كودك از رقّت به غلظت متحوّل ميشود و مناسب با دستگاه گوارش كودك ترقّي ميكند.
٭ ٭ ٭
^ 1 – ـ عيون اخبار الرضا(عليهالسلام)، ج2، ص38؛ وسائل الشيعه، ج21، ص468.
390
بازدیدها: 254