تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد پنجم، سوره بقره، آیه۸۷و۸۸

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد پنجم، سوره بقره، آیه۸۷و۸۸

پس از موساى کلیم علیه السلام هیچ گاه جریان نبوت و رسالت قطع نشد. خداى سبحان پس از موسى علیه السلام پیاپى پیامبرانى فرستاد؛ از این رو براى بنى اسرائیل عذرى باقى نمانده، نمى توانند نداشتن پیامبر و قطع رابطه خویش با علم غیب را بهانه کنند.

آیه ۸۷- ولقد اتینا موسى الکتاب وقفّینا من بعده بالرّسل و آتینا عیسى ابن مریم البیّنات وایّدنه بروح القدس افکلّما جاءکم رسول بما لا تهوى انفسکم استکبرتم ففریقا کذّبتم و فریقا تقتلون

آیه ۸۸- و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم اللّه بکفرهم فقلیلا ما یؤمنون

گزیده تفسیر 

پس از موساى کلیم علیه السلام هیچ گاه جریان نبوت و رسالت قطع نشد. خداى سبحان پس از موسى علیه السلام پیاپى پیامبرانى فرستاد؛ از این رو براى بنى اسرائیل عذرى باقى نمانده، نمى توانند نداشتن پیامبر و قطع رابطه خویش با علم غیب را بهانه کنند.

پیامبرانى که پس از حضرت موسى و پیش از عیساى مسیح آمدند، مانند داوود، سلیمان، الیاس، الیسع، ذوالکفل، یونس، زکریا و یحیى : رسول بودند،یعنى جبرئیل بر آنان نازل شده و با زبان وحى با آنان سخن مى گفت، لیکن همه عامل به تورات و مبلّغ آن بودند.

عیساى مسیح شریعتى مستقل از شریعت موساى کلیم داشت. خداوند به آن حضرت که بدون پدر متولد شده و براى ردّ پندار فرزند خدا بودن او به ابن مریم بودن وى تصریح شده، بینات داد و او را با تاءیید ویژه روح القدس تقویت و مدد کرد.

آن بینات، افزون بر کتاب آسمانى، معجزات روشنى مانند زنده کردن مردگان، آفرینش پرنده از گل، بینا کردن نابیناى مادرزاد، شفا دادن پیس، گزارش غیبى و مانند آن است.

خداى سبحان روحى مقدس، منزه از نقص و عیب و مبراى از هر اشتباه، سهو، نسیان و عصیان به عیساى مسیح علیه السلام عطا کرد و آن حضرت از درجه عالى روح القدس برخوردار بود، آن سان که در میان پیامبران عنوان تاءیید به روالقس ویژءه اوست و روح القدس در تاءیید و استقامت و استوارى وى رسالتى خاص ایفا کرد.

روح القدس حقیقتى قدسى است که به اذن خدا هم خود منزه از هر عیب و نقص است و هم مهبط و جایگاه خود را از نقایص و عیوب تنزیه مى کند. روح القدس مصادیق متعدى دارد.

بنى اسرائیل افزون بر ادله عقلى که براى حقانیت دین الهى وجود دارد، هم از کتاب تورات برخوردار شدند و هم از تاءیید و تقویت انبیاى فراوان آگاهى یافتند و هم آیات مخصوص و روشنى را که به حضرت عیسى علیه السلام عطا شده بود مشاهده کردند و هم از تاءیید او به روح القدس با خبر شدند؛ در عین حال پس از روشن شدن حق چون احکام خدا با تمایلات نفسانى و امیال شهوانى آنان هماهنگ نبود، خود را برتر از حق دیده و استکبار ورزیدند و بر اثر آن هواها و این استکبار، گروهى از پیامبران را تکذیب و عده اى را کشتند. یهود با هر پیامبرى، خواه از بنى اسرائیل یا از دیگر نژادها بدرفتارى مى کردند. عمل شنیع پیامبرکشى، ملکه و سجیه اسرائیلیان شده بود. یهود عصر نزول قرآن نیز در این عمل ناروا با اسلاف خویش هم فکر بودند؛ چنان که در کشتن رسول اکرم صلى الله علیه و آله سعى بلیغ داشتند.

یهودیان مى گفتند: دل هاى ما در کنان و ستار است ؛ از این رو سخنان تو در آن اثر نمى گذارد. این سخن یا کنایه از این است که تو ره آورد تازه و سخن قابل فهمى عرضه نکرده اى و سخن قابل فهم همان علومى است که ما از آن برخورداریم یا مراد آنها این بود که در عدم فهم و ادراک سخنان شما تقصیر و گناه از ما نیست ؛ زریا ما با دل هاى بسته خلق شده ایم.

این سخن چنین پاسخ داده شد که قلوب آنان این گونه آفریده نشد؛ آنها به سبب کفر، مستحق ختم قلب و طبع دل شده، ملعون و مطرود شدند.

خداوند گنه کارى را که پس از مهلت دادن هاى مکرر و امکان توبه و انابه باز نگردد و بر عصیان اصرار ورزد به حال خود واگذارده، فیض خاص و توفیق و تاءییدهاى خود را از او سلب و قلب وى را مسدود مى کند و او ملعون و از رحمت خدا دور است. اسرائیلیان پیمان شکن نیز بدین سبب، آیات الهى را نمى فهمند و دل هاى آنان در حجاب قرار گرفته و با قساوت گرفتار شده و سبب تکذیب و قتل انبیا نیز بسته و محجوب بودن قلب آنهاست.

راز روگردانى از تخاطب یبا یهودى ها در آیه اخیر و دور ساختن آنان از عزّت و شرف حضور، ابراز شدت زشتى افعال آنهاست. برابر ذیل این آیه تنها شمار اندکى از یهود ایمان مى آورند.

تفسیر 

قفّینا 

این فعل از ریشه قفا به معناى پشت و مصدر قفو به معناى دنبال روى است.

ایّدناه 

این فعل از ریشه اءیدى و بدین معناست که حضرت عیسى علیه السلام با قوّه شدیدى مدد شده است ؛ زیرا هر مدد قوّه اى را اءیدى نمى گویند و آنچه در سوره ذاریات آمده : (والسماء بنیناها باءیید)(۹۷۵) به این معناس ت که ما آسمان ها را با قدرت شدیدى آفریدیم ؛ چنان که در آیه (ءاءنتم اءشدّ خلقاً اءم السّماء بنیها)(۹۷۶) آمده است و نیز از آسمان ها به سبع شداد یاد شده است : (وبنینا فوقکم سبعاً شداداً)(۹۷۷). البته معلوم است که شدّت استحکام و ستبرى مخلوق به شدّت کیفیّت خلقت آن است ؛ زیرا مخلوق هم اصل هستى خود را از خلقت خالق دارد و هم استحکام و صلابت خویش را از کیفیت خلقت او استفاده کرده است.

روح القدس

اضافه روح به القدس در کلمه (روح القدس ) از قبیل اضافه موصوف به صفت، نظیر خاتم الجمیل و حاتم الجود است ؛ بنابراین، (روح القدس ) یعنى روح مقدّس و منزّه از نقص ها و عیب ها و مبرّا کننده دیگران.

تعبیر به روح در روح القدس ، به جهت تجرد، نورانیت و روحانیت در این وجود مقدّس است و تعبیر به قدس نیز از این روست که روح القدس به اذن خدا هم خود از هر عیب و نقصى مبراست و هم مهبط و جایگاه خود را از هر عیب و نقص منزه مى کند.این احتمال نیز وجود دارد که از قبیل اضافه روح به اللّه در تعبیر روح اللّه باشد که در روایات و ادعیه فراوانى حضرت عیسى علیه السلام به آن ملقب شده است (۹۷۸)؛ یعنى مراد از القدس خداوند باشد و در این صورت روح القدس یعنى روح خداوندى که مقدّس و منزّه از نقص و عیب هاست. این احتمال در تفاسیر متعدّدى، مانند تفسیر ابن کثیر(۹۷۹) و روح البیان (۹۸۰)، مطرح شده، و صاحب روح المعانى به مجاهد و ربیع نسبت داده که گفته اند: القدس همانند القدّوس از اسماء اللّه است (۹۸۱). قدماى اهل تفسیر نیز به این مطلب عنایت داشته اند.

لاتهوى 

از مادّه هوى به معناى نفس نفس به سمت مشتهى است و بر خود نفسى که مایل به شهوت باشد نز هوا اطلاق مى شود. این اطلاق ممکن است از این جهت باشد که ریشه اصلى هوى، هوىّ به معناى سقوط از بالا به پایین است و شهوت گرایى هم در دنیا صاحبش را دچار هبوط در رذایل اخلاقى و سقوط در بدبختى ها مى سازد و هم در آخرت ممکن است سبب سرنگونى او در جهنّم گردد(۹۸۲). اسناد هوا به نفس براى آن است که غالب شرور به نفس اسناد داده شده است.

تناسب آیات

در ادامه شمارش نعمت هایى که خداى سبحان بر بنى اسرائیل ارزانى داشت و کفران نعمتى که آنها روا داشتند، نخست در آیه اوّل به بهترین نعمت، یعنى اصل رسالت و نبوّت و استمرار آن اشاره مى کند و در مقابل از بدترین کفران نعمت که تکذیب و کشتن انبیاست و از آن به استکبار تعبیر شده، نام مى برد و مى فرماید: ما به موسى کتاب دادیم و پس از او پیامبرانى فرستادیم و از میان آنان به عیسى پسر مریم بیّنات عطا کرده او را به روح القدس تاءیید کردیم، لیکن چون آنچه را پیامبران آوردند با هوا و هوس ‍ شما هماهنگ نبود، استکبار ورزیدید و عدّه اى از آنان را تکذیب کردید و گروهى را به قتل رساندید.

در آیه دوم به منشاء تکذیب و قتل پیامبران و به بیان دیگر به منشاء این استکبار اشاه کرده، مى فرماید: بنى اسرائیل در جواب مى گفتند: دل هاى ما بسته است و چیزى در آن نفوذ نمى کند. سپس درباره منشاء بسته شدن دل که همان لعن خداست مى فرماید: خدا دریچه قلبشان را نگشود و صلوات و رحمت خود را شامل حال آنها نساخت.

اعطاى کتاب به موسى علیه السلام 

شروع آیه اول با سوگند، کشف از اهتمام الهى دارد و مراد از (الکتاب ) در این کریمه، همان تورات معروف است، که با حفظ تفاوت وزانت همانند قرآن کریم قول ثقیل و وزین بود؛ زیرا موساى کلیم از انبیاى اولوالعزم است و خداوند پس از او تا زمان عیساى مسیح (یعنى در فاصله حدود ۱۴ قرن )(۹۸۳) به هیچ پیامبرى کتاب که مجموعه اى از قوانین اعتقادى، اخلاقى، فقهى و حقوقى است و اختصاص به صاحبان رسالت مستقل و پیامبران اولوالعزم دارد، نداده است و همه پیامبرانى که پس از حضرت موسى و قبل از حضرت عیسى علیهم السلام آمدند، عامل به تورات و ناشر و حافظ و مبلّغ آن بوده اند؛ چنان که در سوره مائده به آن اشاره شده است : إ نّا اءنزلنا التوریه فیها هدى و نور یحکم بها النبیّون الّذین اءسلموا للّذین هادوا و الربّابیون و الا حبار بما استحفظوا من کتاب اللّه و کانوا علیه شهدء فلا تخشوا الناس واخشون… (۹۸۴)؛ چون به قرینه آنچه در دو آیه بعد آمده : وقفّینا على اثارهم بعیسى بن مریم مصدّقاً لما بین یدیه من التوریه و اتیناه الا نجیل (۹۸۵)؛ مراد از (النبیّون ) در آیه مزبور غیر از عیسى، پیامبران دیگرى چون زکریّا، یحیى، داود، سلیمان و یسع است.

از این جا روشن مى شود که مقصود از (الرسل ) در آیه مورد بحث نیز همین گروه از پیامبران است ؛ همان قرینه، یعنى جمله (واتینا عیسى ابن مریم البیّنات… در این آیه نیز وجود دارد؛ یعنى این جمله نیز نشان مى دهد که آنچه قبل از آن با عنوان رسل مطرح شده پیامبرانى غیر از عیسى علیه السلام هستند که به اسامى بعضى ازآنان اشاره شده است. در برخى آیات نیز نام هاى جمعى از آنان در کنار اسامى گروهى از پیامبران قبل از موسى علیه السلام آمده است : (کلاًّ هدینا و نوحاً هدینا من قبل و من ذرّیته داود و سلیمان و اءیّوب و یوسف و موسى و هارون کذلک نجزى المحسنین # و زکریّا و عیسى وإ لیاس کلّ من الصالحین # و إ سمعیل والیسع و یونس ولوطاً وکلاًّ فضّلنا على العالمین )(۹۸۶).

بعضى از مفسران آن انبیا را یوشع، اءشمویل، شمعون، داود، سلیمان، شعیاء، اءرمیاء، عزیز، حزقیل، الیاس، یسع، یونس، زکریا، یحیى و غیرهم : دانسته اند(۹۸۷) و بعضى نیز شمار آنان را چهار هزار و بعضى دیگر هفتاد هزار نفر مى دانند.(۹۸۸)

تواصل پیام ها و تواتر پیام آوران 

مقصود از (قفینا) در آیه مورد بحث آن چیزى است که در آیه (ثمّ اءرسلنا رسلنا تترا)(۹۸۹) به آن اشاره شده است ؛ یعنى ما انبیایى را پشت سر موسى و پى درپى آوردیم که هیچ گاه جریان نبوّت و رسالت را قطع نکردیم ؛ از این رو عذرى براى بنى اسرائیل باقى نمى ماند که بگویند: ما پیامبرى نداشتیم و رابطه ما با عالم غیب قطع شده بود.

چنان که از آیه (ثمّ قفّینا على آثارهم برسلنا)(۹۹۰) به قرینه وقوع آن بعد از (ولقد اءرسلنا نوحاً و إ براهیم و جعلنا فى ذرّیتهما النبوثه والکتاب…)(۹۹۱) و نیز از آیه (ثمّ اءرسلنا رسنا تترا)(۹۹۲) به قرینه وقوع آن قبل از (ثمّ اءرسلنا موسى…)(۹۹۳) به دست مى آید که تواتر و پشت سر هم آمدن پایمبران سنّتى دامى در همه زمان ها و نسبت به همه امّت ها، حتّى امّت هاى پیش از بنى اسرائیل، بوده است و این که بعضى آن را از مختصّات امّت بنى اسرائیل گرفته اند(۹۹۴)ناصوب است ؛ چنان که با برداشت ناروا از آیه (…فطال علیهم الا مد فقست قلوبهم…)(۹۹۵) عکس قضیّه، یعنى فاصله شدن بین انبیاء و در نتیجه قساوت قلوب را از سنن اجتماعى خداوند قرار داده اند(۹۹۶).

تذکّر: گاهى تواصل و تواتر در صحیفه هاى مستقل و پیام آوران جداگانه است و زمانى این تداوم به لحاظ سور و آیات یک کتاب است ؛ مانند آنچه درباره قرآن کریم وارد شده است : (ولقد وصّینا لهم القول لعلّهم یتذکّرون )(۹۹۷)؛ یعنى پیام هاى قرآنى رابا حفظ اتصال و ارتباط نازل کردیم تا زمینه تذکّر مردم فراهم گردد.

پیام تعبیر به ابن مریم 

تعبیر به (ابن مریم ) ممکن است هم اشاره به بطلان سخن کسانى باد که عیسى علیه السلام را فرزند خدا مى دانند و هم اشاره به بطلان سخن کسانى که آن حضرت را فرزند مردى نجّار مى دانستند؛ گویا پیام آیه این است که حضرت عیسى علیه السلام بدون پدر متولد شد.

تذکّر ۱٫ فرزندى خدا گاهى به نحوّ تشریف و تکریم اضافى است نه فرزندى حقیقى. در این حال، ابن مریم بودن با آن منافى نیست ؛ یعنى عیسى علیه السلام فرزند حقیقى مریم و فرزند تشریفى خداست و زمان به نحو تولید مثل والد شدن حقیقى است ؛ نظیر آنچه در آیه (قالوا اتخذ اللّه ولداً)(۹۹۸) مطرح است. در این حال ابن مریم بودن مى تواند ردع آن پندار فایل و ردّ این گمان آفل باشد.

۲٫ استقلال بخشیدن به ذکر عیساى مسیح علیه السلام نسبت به سایر پیامبران نیز اشاره به این است که آن حضرت تابع شریعت حضرت موسى علیه السلام نبوده، بلکه از شریعت مستقلّى برخوردار بوده است و حساب آن حضرت از پیامبران فراوانى که در قرآن کریم با واژه (الرسل ) از آنان یاد شده، جداست (۹۹۹).

تایید الهى نسبت به عیسى علیه السلام 

مؤ یّد کسى است که با قوّه شدیدى تقویت گردد و کسى مشمول تاءیید الهى است و درباره او گفته شده : (واللّه یؤ یّد بنصره من یشاء)(۱۰۰۰) که موحّد کامل بوده همه قدرت ها را در انحصار خداى سبحان بداند و به او استناد دهد و تکیه بر قدرتى جز قدرت خدا را موهون و تار عنکبوتى ببیند و بر آن تکیه نکند: (مثل الّذین اتّخذوا من دونه اءولیاء کمثل العنکبوت اتّخذت بیتاً و إ نّ اءوهن البیوت لبیت العنکبوت (۱۰۰۱).

مراد از روح القدس

بحث درباره حقیقت روح بسیار دشوار است، چه رسد به گفتگو درباره روح القدس که روح ویژه است.

آنچه در سوره مبارکه مائده واقع شده : (إ ذ قال  یعیسى ابن مریم اذکر نعمتى علیک وعلى ولدتک إ ذ اءیّدتک بروح القدس…)(۱۰۰۲) همراه با قراین و شواهدى اس ت که شاید راه برخى از مباحث را هموار کند. آنچه اکنون ارائه مى شود، مقدمه اى است براى مطالبى که در ثنایاى تفسیر سور و آیات آینده بازگو خواهد شد.

عنوان روح القدس معنایى جامع دارد. در تبیین معناى جامع مزبور مى توان گفت وجودى نورى و حقیقتى قدسى است که به اذن الهى هم خود از هر عیب و نقصى منزّه است و هم مهبط و جایگاه خود را از هر عیب و نقصى مبرّا مى کند. این تنزیه در برخى موارد از قبیل دفع و در برخى موارد از قبیل رفع است.

براى معناى جامع روح القدس مصادیق متعددى ذکر شده که در هر ورد، به تناسب بر یک یا چند مصداق از مصادیق آن منطبق مى شود. مصادیق روح القدس منفک و گسیخته از یکدیگر نیست، بلکه حلقات به هم پیوسته نور واحد است.

برخى از مصادیق مزبور که در روایات معصومان : و سخنان مفسّران آمده بدین قرار است :

۱٫ فرشته اى برتر از جبرئیل و میکائیل که تاءیید شدن به وسیله آن از مختصات و ویژگى هاى برترین انسان هاى کامل، یعنى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت : است و روح در آیه (ویسئلونک عن الرّوح قل الرّوح من ئمر ربّى (۱۰۰۳) و کذلک اءوحینا إ لیک روحاً من اءمرنا (۱۰۰۴) برطبق آن تطبیق شده است (۱۰۰۵).

۲٫ جبرئیل امین (۱۰۰۶) چنان که در آیه (قل نزّله روح القدس من ربّک بالحقّ)*.*(۱۰۰۷) آمده و به گفته بسیارى از مفسّران به قرینه آیه (قل من کان عدوّاً الجبریل فإ نّه نزّله على قلبک بإ ذن اللّه )(۱۰۰۸) منظور جبرئیل است. نزول روح القدس به این معنا ویژه انبیاست و به ندرت بر غیر انبیا نازل مى شود، ولى براى تسدید، نه براى آوردن وحى تشریعى ؛ نظیر نزول او بر صدّیقه طاهره سلام الله علیها؛ که ملاحم و معارف را به آن حضرت القا مى کرد، نه احکام تشریعى را(۱۰۰۹).

۳٫ کتاب هاى آسمانى و از جمله انجیل ؛ چون گاهى از کتاب آسمانى به روح تعبیر مى شود؛ چنان که در نظر برخى مفسّران مراد از روح در آیه (وکذلک اءوحینا إ لیک من اءمرنا) قرآن کریم است (۱۰۱۰).

۴٫ مرتبه برین روح انسان هاى کامل و در آیه مورد بحث روح خود عیسى علیه السلام ؛ چنان که بروسوى آن را اختیار کرده است (۱۰۱۱).

گاهى بر هر نفس قدسى یا بر حالت آن به عنوان وصفى مقدس، روح القدس ‍ اطلاق مى شود(۱۰۱۲).

مقصود از روح القدس در آیه مورد بحث مى تواند فرشته برتر از جبرئیل و میکائیل باشد و نیز مى تواند جبرئیل امین باشد که فیض و تاءیید تنزل یافته از مرتبه برتر، از مجراى هستى او مى گذرد و هم ممکن است روح مطهر حضرت عیسى علیه السلام باشد که با برخوردارى از طهارت و قداست لازم، فیض الهى را دریافت مى کند. مطابق این احتمال روح القدس مترادف با روح اللّه آیه مورد بحث بدین معناست که ما با روح خدایى که در حضرت عیسى علیه السلام دمیدیم او را تاءیید کردیم.

اما این احتمال که مراد از روح القدس انجیل باشد، برخلاف ظاهر است ؛ زیرا در همین آیه از کتاب موساى کلیم علیه السلام سخن به میان آمد و از آن به روح القدس تعبیر نشد: (ولقد اتینا مویس الکتاب…). اگر مراد از روح القدس در آیه مورد بحث انجیل باشد، مستلزم تفکیک بین صحیفه هاى آسمانى است ؛ به طورى که بر برخى از آنها روح القدس اطلاق شده وبرخى مصداق آن محسوب نشده و این تفکیک برخلاف ظاهر است.

اختصاص نام حضرت عیسى علیه السلام 

همه پیامبران و از جمله پیامبرانى که در این آیه به آنان اشاره شده از تاءیید الهى برخوردارند، ولى در اولین آیه از آیات مورد بحث تاءیید خصوص ‍ حضرت عیسى علیه السلام به روح القدس مطرح شده است ؛ زیرا تنها آن حضرت از هنگام تولّد مؤ یّد به تاءیید ویژه روح القدس بود؛ براساس آیه (فاءرسلنا إ لیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویّا (۱۰۱۳) و نیز خطاب (واءیّدتک بروح القدس (۱۰۱۴). آن روح قدسى هم در تکوّن و پیدایش ‍ حضرت عیسى علیه السلام سهم داشت (بنابراین که (رحنا) همان روح القدس باشد) به طورى که آن حضرت از اصلاب مبرّا و ارحام حامث منزّه بود و هم پس از پیدایش و تولّد، از دوران کودکى تا زمان صعود به آسمان، در تاءیید و استقامت و استوارى آن حضرت رسالتى خاص ایفا مى کرد.

هرچند عنوان روح القدس در قرآن تکرار شده و نزول وى در صحابت وحى الهى براى انبیاى بزرگ مقبول است، لیکن عنوان تاءیید به روح القدس ویژه حضرت مسیح علیه السلام است و درباره پیامبران دیگر چنین تعبیرى مشهود نیست. این اختصاص در تعبیر بیانگر خصیصه تاءییدى است که در مورد آن حضرت علیه السلام ظهور بیشترى داشته است.

استکبار بنى اسرائیل 

مقصود از (بیّنات ) در آیه مورد بحث گذشته از کتاب آسمانى، معجزات واضح و روشنى چون احیاى مردگان و خلق پرنده از گل و بیناکردن نابینایان و بهبودى بخشیدن به اکمه (نابیناى مادرزاد) و اءبرض (پیس ) و گزارش غیبى و مانند آن است.

ذکر ایتاء بیّنات به عیسى علیه السلام و تاءیید او به روح القدس پس از نقل ایتاى کتاب به حضرت موسى علیه السلام و تاءیید و تقویت او از جانب پیامبران بعدى، اشاره به این است که بنى اسرائیل افزون بر ادلّه عقلى که براى حقّانیّت دین الهى وجود دارد، هم از کتاب تورات برخوردار شدند و هم از تاءیید و تقویت انبیاى فراوان آگاهى یافتند و هم آیات مخصوص و روشنى را که به حضرت عیسى علیه السلام عطا شده مشاهده کردند و هم از تاءییدات او به روح القدس با خبر شدند، لیکن بر اثر عدم هماهنگى احکام خدا با تمایلات نفسانى آنان استکبار ورزیده، گروهى از انبیا را تکذیب و عده اى از آنان را کشتند.

سجّیه زشت پیامبرکشى 

تعبیر به (تقتلون ) به صیغه مشارع جاى قتلتموهم دلیل بر استمرار این عمل شنیع و فظیع و وقوع مکرّر آن از جانب بنى اسرائیل است ؛ به گونه اى که گویا کشتار انبیا به صورت ملکه و سجیّه اى زشت براى آنان درآمده بود، واین که یهود عصر نزول قرآن مخاطب واقع شده اند، نشانه همراهى و هم عقیده بودن آنها با اسلافشان در این عمل نارواست.

یا به این جهت که آنان نیز درصدد این فعل قبیح بودند و براى کشتن رسول مکرّم به وسیله سحر و گوشت زهرآلود سعى بلیغ داشتند(۱۰۱۵).

تعبیر به (استکبرم ) قبل از ففریقاً کذّبتم و فریقاً تقتلون نیز دلیل بر این است که علّت قتل و تکذیب پیامبران، هوا و هوس و استکبار نفسانى اسرائیلى ها بوده است و معناى استکبار این است که کسى پس از روشن شدن حق، خود را برتر از حق ببیند و در مواردى نیز که به حق تن مى دهد از این روست که آن را مطابق میل خویش یافته است. حرف سین و تاء (هیئت باب استفعال ) در این گونه موارد براى افاده مبالغه است، نه طلب محض. بررسى تاریخ فاجعه بار اسرائیلى ها نشان آن است که گویا اینان در برابر وحى الهى موضعى جز عصیان نداشتند؛ با حضرت موسى که از خودشان بود عنود و لدود بودند، چه رسد به دیگران.

بدرفتارى با پیامبران 

نکره آمدن کلمه (رسول ) و عدم ذکر پیامبر مشخص، دلالت دارد که قوم یهود نسبت به هر پیامبرى، بدرفتارى داشتند؛ خواه مانند عیسى علیه السلام و موسى علیه السلام از پیامبران بنى اسرائیل باشد یا همانند رسول گرامى از بنى اسرائیل نباشد.

چنان که تعبیر به فریقاً به معناى گروهى و تکرار آن نیز مى رساند که رفتار زشت آنها اتخصاص به پیامبر خاصّى نداشت، بلکه انبیاى فراوانى را شامل مى شد؛ پیامبرانى که درصدر آیه با عنوان الرسل : (وقفّینا من بعده بالرسل ) به آنان ااره شده و اسامى گروه معدودى از آنان مانند داوود، سلیمان، الیاس، الیسع، ذاالکفل، یونس، زکریّا، یحیى و حضرت مسیح علیه السلام در قرآن ذکر گردیده است (۱۰۱۶) و به رسالت برخى از آنان تصریح شده است : (وإ ن إ لیاس لمن لمرسلین )(۱۰۱۷) و (وإ ن یونس لمن المرسلین )(۱۰۱۸) و درباره رسالت حضرت عیسى و حضرت ختمى مرتبت آیات فراوانى است.

تذکّر ۱٫ در این که مقصود از (رسول ) در صدر و ذیل آیه اوّل از دو آیه مورد بحث، آیا خصوص رسول در مقابل نبّى است یا اعم از آن، جاى تاءمّل است و فرق این دو عنوان را مى توان از برخى اهل بیت : به دست آورد که در تعریف رسول چنین آمده است : رسول، کسى است که با چشم ملکوتى، عیاناً فرشته را مى بیند و جبرئیل بر او نازل مى شود و جبرئیل را مشاهده مى کند و جبرئیل با زبان وحى با او سخن مى گوید؛ اءنّ الرّسول الّذى ینزل علیه جبرئیل فیراه و یسمع کلامه و ینزل علیه الوحى (۱۰۱۹).

۲٫ مقدم داشتن مفعول به (فریقاً) بر دو فعل (کذّبتم ) و (تقتلون ) دلیل بر نهایت عناد و طغیان بنى اسرائیل نسبت به رسولان الهى است ؛ زیرا چنین ترتیبى مى رساند که گویا انبیا در نزد آنان هیچ وصف و شایستگى دیگرى نداشتند جز این که دسته اى به تکذیب، اختصاص یابند و دسته دیگر به قتل و کشته شدن. این نگرش، نشانه نهایت جهالت آنان است و سبب شد تا اشرف اصناف بشر را که از اکرم اوصاف برخوردار بودند، با غایت خوارى واستخفاف، استقبال کنند(۱۰۲۰).

وجه التفات از خطاب به غیبت

حرف واو در صدر آیه دوم، جمله (قالوا…) را به (استکبرتم ) یا (کذّبتم ) در آیه اوّل عطف مى دهد و گویا تفسیرى است براى استکبار آنها؛ یعنى التفات از خطاب : (تقتلون ) و نظیر آن در آیه اوّل به غیبت : (قالوا) در آیه دوم دلیل بر روگردانى از تخاطب با آنها و نشان دو ساختن آنان از عزّت و شرف حضور، براى ابراز شدّت زشتى افعال آنهاست (۱۰۲۱).

دل هاى بسته 

(غلف ) یا جمع اءغلف و مقصود کنایى یهودان این است که دل هاى ما در غلاف است و ما چیزى نمى فهمیم. سیف اغفل به معناى شمشیر در غلاف است و در این صورت جمله (قلوبنا غلف ) نظیر آیه (…قلوبنا فى اءکنّه ) (۱۰۲۲) و آیه (فى غفله من هذا) (۱۰۲۳) است، یا غلف در اصل غلف ، جمع غلاف بوده کنایه از این که دل هاى ما همانند غلاف هاى شمشیر، ظرف هایى براى علم است و نیازى به فراگیرى دانش از تو نداریم (۱۰۲۴). معناى اوّل با سایر آیاتى که قلوب مشرکان را وصف مى کند، مناسب تر است ؛ چنان که به بعضى از آنها اشاره شده است.

بنابر معناى اوّل، ویا یهود عصر نزول قرآن مى خواستند بگویند: ما از این که سخنان شما را نمى فهمیم، گناهى نداریم ؛ زیرا از آغاز با دل هاى بسته و غلاف شده خلق شده ایم و خداوند به آنان پاسخ مى دهد که قلوب آنان در اصل آفرینش چنین نبوده، بلکه کفر آنان سبب لعن و طرد آنهاست : (بل لعنهم اللّه بکفرهم ) و تکذیب ها و پیمان شکنى ها آنان را به چنین روز سیاهى نشانده که آیات الهى را نمى فهمند ودل هایشان در ستر و حجاب قرار گرفته، به قساوت و سختى گرفتار شده است : (فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم وجعلنا قلوبهم قاسیه )(۱۰۲۵).

بنابر معناى دوم گویا سخن آنان بدین معناست که ما با داشتن تورات و شریعت موسى علیه السلام از هر شریعت و کتاب دیگرى بى نیاز هستیم و در دل هاى ما به روى هر کتاب و آیین دیگرى بسته است.

احتمال دیگر بنابر معناى دوم این است که دل هاى ما ظرف ها و گنجینه هاى دانش است و قطعاً اگر سخن پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله حق بود، آن را مى پذیرفتیم (۱۰۲۶). بنابراین احمال، معناى (بل لعنهم اللّه بکفرهم ) که به عنوان ردّ ادعاى یهودان ارائه شده این است که عدم پذیرش آنان به جهت عدم حقانیّت آیات الهى نیست، بلکه به جهت خذلان و طرد و لعنى است که بر اثر کفر و تکذیبشان دامنگیرشان شده است.

لعن که به معناى طرد و دور ساختن است (۱۰۲۷) و لعنت از صفات فعل خداست و به این معنا نیست که خداوند با الفاظى خاص، آنها را لعن کرده است، بلکه صرف دور شدن از رحمت خداوند لعن است و صرف سلب توفیق مى تواند مرحله رقیقى از لعنت باشد؛ یعنى اگر خداوند، کسى را به حال خود رها کند و فیض خاص خود را از او سلب کند، او ملعون خداست.

مؤمنان کم شمار 

مقصود از (فقلیلاً مایؤ منون ) در احتمال ابتدایى ممکن است قلّت از نظر فعل یعنى ایمان باشد، یا به لحاظ زمان یا به لحاظ متعلّق، یعنى احکامى که ایمان به آن تعلق مى گیرد، یا به لحاظ فاعل، یعنى افرادى که ایمان مى آورند، ولى ظاهراً منظور این نیست که آنها به اندکى از آنچه باید به آن مؤ من باشند ایمان مى آورند (احتمال سوم )؛ زیرا ایمان به کم همان ایمان به بعض و نظیر کفر به کل است و اصلاً ایمان محسوب نمى شود احتمال هاى اول و دوم نیز بعید است، بلکه مقصود این است که شمار اندکى از آنان (نظیر عبداللّه بن سلام و یارانش ) ایمان مى آورند (احتمال چهارم )؛ چنان که در آیاتى مانند (ثمّ تولّیتم إ لاّ قلیلاً منکم ) (۱۰۲۸) و ولکن لعنهم اللّه بکفرهم فلا یؤ منون إ لاّ قلیلاً (۱۰۲۹)آمده است.

مؤ کّد این معنا ورود همین محتوا، یعنى قضیّه غلف و طبع قلوب بنى اسرائیل در آیه ۱۵۵ سوره نساء است : فبما نقضهم میثاقهم… وقولهم قلوبنا غلف بل طبع اللّه علیها بکفرهم فلا یؤ منون إ لاّ قلیلاً. بى تردید جمله پایانى آیه مزبور ظهور در ایمان بعضى از افراد به همه تورات دارد، نه ایمان همه آنان به بعض احکام آن.

براساس آنچه گذشت، هم سخن اءبوالسعود ناتمام است که ایمان قلیل را به معناى ایمان به بعض کتاب گرفته (۱۰۳۰) و هم نظر شیخ طوسى ؛ و امین الاسلام طبرسى (قده ) که ما را نافیه دانسته اند(۱۰۳۱)؛ در تفسیر تبیان چنین آمده است : آنچه به مذهب ما لایق است این است که مى گوییم : با بنى اسرائیل اصلاً ایمان نبود، نه کم و نه زیاد؛ نظیر قلّ ما راءیت هذا قطّ؛ یعنى ما راءیت هذا قطّ(۱۰۳۲).

فاء در (فقلیلاً) براى سببیّت و بدین معناست که سبب لعن آنان ایمان نیاوردنشان است (۱۰۳۳).

لطایف و اشارات

۱٫ تایید غیر معصومان به روح القدس و فرشتگان 

تاءیید به روح القدس، به عیساى مسیح اختصاص ندارد، بلکه شامل همه انبیا و اوصیا: مى شود؛ به ویژه رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله که افزون بر همه کمالات پیامبران گذشته، کمالات ویژه اى داشت. اوصیاى آن بزرگوار نیز که از همه خصایص آن حضرت و تاءییدات غیبى برخوردار بودند، چنین ویژگى را حایز بودند.

حال آیا غیر انبیا و اوصیا و امامان معصوم : نیز مى توانند مؤ یّد به روح القدس یا روح دیگر و به تعبیر برخى روایات محدّّ باشند و از گزارش ‍ فرشتگان بهره مند شوند؟

پاسخ این است که مؤ یّد و محدّث بودن انسان کامل معصومى که سمت نبوت و امامت ندارد چون صدیقه طاهره علیهم السلام از بعضى روایات گذشته (۱۰۳۴) ونیز از روایت صحیح السند اصول کافى : و کان یاءتیها جبرئیل… (۱۰۳۵)استفاده مى شود.

افزون بر این که برکات تاءیید پیامبر و امام به روح القدس نصیب امّت نیز مى شود و بزرگ ترین تاءیید روح القدس، یعنى نزول قرآن کریم براى تثبیت و هدایت مؤ منان است : قل نزّله روح القدس من ربّک بالحقّ لیثبّت الّذین امنوا و هدىً و بشرى للمؤ منین (۱۰۳۶). از برخى آیات برمى آید که غیر پیامبران و امامان : نیز مى توانند محدّث، و مؤ یّد به تاءییدهاى روح القدس ‍ یا مطلق فرشتگان شوند و احیاناً فرشتگان را مشاهده و با عالم غیب ارتباط برقرار کنند:

الف. از آیه شریفه وامراءته قائمه فضحکت فبشّرناها بإ سحاق… (۱۰۳۷) در ماجراى ملاقات فرشتگان با حضرت ابراهیم علیه السلام نیز مخاطب فرشتگان قرار گرفت.

ب. از آیات إ ذ قالت الملائکه یا مریم إ نّ اللّه اصطفاک و طهّرک واصطفاک على نساء العالمین # یا مریم اقنتى لربّک و اسجدى وارکعى مع الراکعین (۱۰۳۸)، إ ذ قالت الملائکه یا مریم إ نّ اللّه یبشّرک بکلمهٍ منه اسمه المسیح عیسى بن مریم…(۱۰۳۹) استفاده مى شود که مریم سلام الله علیها نیز مخاطب فرشتگان واقع شد؛ چنان که از آیات ذیل نیز استفاده مى شود که روح براى آن حضرت به صورت بشرى متمثل شد: واذکر فى الکتاب مریم إ ذ انتبذت من اءهلها مکاناً شرقیّاً # فاتّخذت من دونهم حجاباً فاءرسلنا إ لیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویّاً # قالت إ نّى اءعوذ بالرحمن منک إ ن کنت تقیّاً # قال إ نّما اءنا رسول ربّک لا هب لک غلاماً زکیّاً(۱۰۴۰).

ج. آیه (واءوحینا إ لى اءمّ موسى اءن اءرضعیه فإ ذا خفت علیه فاءلقیه فى الیمّ ولا تخافى ولا تحزنى إ نّا رادّوه إ لیک و جاعلوه من المرسلین )(۱۰۴۱) که از آن استفاده مى شود مادر حضرت موسى علیه السلام نیز از وحى آسمانى و از تاءییدهاى غیبى بهره مند شد.

د. شاید مناسب ترین آیه در این بخش، آخرین آیه سوره مجادله باشد که مورد آن مؤ منان عادى و غیرمعصوم است : لاتجد قوماً یؤ مون باللّه… اءولئک کتب فى قلوبهم الا یمان و اءیّدهم بروح منه…. امام صادق فرمود: ما من مؤ من إ لاّ ولقلبه اءذنان فى جوفه : اءذن ینفث فیها الوسواس ‍ الخنّاس و اءذن ینفث فیها الملک، فیؤ یّد اللّه المؤ من بالملک و ذلک قوله : (واءیّدهم بروح منه (۱۰۴۲). امام کاظم علیه السلام نیز فرمود: إ نّ اللّه تبارک و تعالى اءیّد المؤ من بروحٍ منه تحضره فى کلّ وقت یحسن فیه ویتّقى وتغیب عنه فى کلّ وقت ییذنب فیه و یعتدى فهى معه تهتزّ سروراً عند إ حسانه و تسبیخ فى الثرى عند إ سائته… (۱۰۴۳).

آنچه گذشت درباره تاءیید خواصّ از مؤ منان از جانب روح القدس یا بعضى از فرشتگان یا روح ایمانى است که ثمره آن فهم و نورانیّتى ویژه است. این تاءیید غیر از تاءیید همگانى ات که نصیب همه مؤ منان مى شود و دو طریق دارد: نخست از طریق روح القدس یا جبرئیل که بر پیامبر و امام معصوم نازل مى شود و برکات این نزول، از راه هدایت هاى تکوینى و تشریعى که آن بزرگواران نسبت به مؤ منان دارند، شامل حال همه مؤ منان مى شود.

دیگر، از طریق صلواتى که همه فرشتگان، مطابق آیه هو الّذى یصلّى علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات إ لى النور وکان بالمؤ منین رحیماً(۱۰۴۴) بر عموم مؤ منان دارند که سبب رحمت و نورانیت و خروج از تاریکى هاست.

آیاتى چون هو الّذى یصلّى علیکم و ملائکته… و الّذین قالا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکه (۱۰۴۵) نوید بسیار بزرگى براى مؤ منان و سالکان راه حق است که اگر شیطان با یارانش سوگند یاد کرده اند تا درصدد اغواى آنان باشند، خداى سبحان نیز از صلوات و تاءییدات خود و سربازان ملکوتیش نسبت به آنان خبر مى دهد.

از آیه (هو الّذى اءیّدک بنصره وبالمؤ منین (۱۰۴۶) نیز برمى آید که انسان هاى مؤ من نیز سربازان الهى هستند و خداوند با جذب قلوب آنان به سوى شخص معین، او را تاءیید مى کند و به سبب لطف مقلّب القلوب دل هاى مردم به سوى کسى انعطاف مى یابد و اگر خدا لطف خود را از کسى بگیرد، دل هاى مردم نیز از او برمى گردد.

براساس آنچه گذشت امام سجادعلیه السلام در برابر کسى که از نجات یافتن از شداید در تعجّب بود فرمود: شگفتى در این است که با همه تاءییدها و رحمت هاى خاصّ، به مقصد نرسد و به بهشت دست نیابد؛ اگر در برابر یک سیّه یک کیفر و در برابر یک حسنه ده پاداش داده مى شود، پس واى بر کسى که یکى هاى او بر ده هاى او غلبه یابد: ویل لمن غلبت آحاده ح عشراته (۱۰۴۷)؛

تذکّر: همه تاءییدهاى روح القدس و فرشتگان دیگر و رجال الهى به عنوان مجارى گونه گون فیض خداوندى است ؛ زیرا مبداء آغازین همه صلوات ها بر مؤ منان، خداوند سبحان است و ملائکه به عنوان تابع اراده الهى در همین مسیر کار مى کنند.

۲٫ سبب تکذیب و قتل 

دومین آیه مورد بحث سبب تکذیب انبیا و قتل آنان را بسته بودن قلب و محجوب بودن دل هاى بنى اسرائیل مى داند.

قرآن کریم در تبیین شرک و کفر و توجیه استکبار کافران و مشرکان، دو طرز تفکّر نقل مى کند:

الف. پندار کافران و مشرکان این بود که عمومى که دارند، براى آنان کافى است و پیامبران ره آورد تازه اى براى جامعه بشر ندارند: فلمّا جاءتهم رسلهم بالبیّنات فرحوا بما عندهم من العلم (۱۰۴۸)؛ چنان که برخى روشنفکران عصر حاضر به دانش هاى بشرى و زمینى مانند علوم تجربى خوشحال بوده و به آنها بسنده کرده، خود را از علوم الهى و آسمانى بى نیاز مى بینند.

ب. آنان مى پنداشتند سخنان و دعوت پیامبر براى آنان، قابل فهم نیست و به آن حضرت مى گفتند: دل هاى ما از سخنان تو در کنان و ستار است و سخنان تو در دل هاى ما اثر نمى کند؛ (قالوا قلوبنا فى اءکنّهٍ ممّا تدعونا إ لیه و فى اذاننا وقر و بیننا و بینک حجاب فاعمل إ نّنا عاملون (۱۰۴۹)، وقالوا قلوبنا غلف .

این سخنان به وثنى هاى حجاز اختصاص نداشت، بلکه بت پرستان و مشرکان پیشین نیز به پیامبر خود مى گفتند: ما بسیارى از مطالب تو را نمى فهمیم ؛ قالوا یا شعیب ما نفقه کثیراً ممّا تقول (۱۰۵۰) که یا کنایه از این است که قلب هاى ما در غلاف و حجاب است یا کنایه از این است که تو سخن قابل فهمى عرضه نکرده اى ؛ سخن قابل فهم و درست همان علومى است که ما از آن برخورداریم.

هر یک از این دو طرز تفکّر، مصداقى از مصادیق حجاب مستور است که در آیه و إ ذا قراءت القران جعلنا بینک و بین الذین لایؤ منون بالاخره حجاباً مستورا(۱۰۵۱) آمد است. حجاب مستور برخلاف حجاب مشهود که محسوس و آشکار است، حجاى پوشیده و پنهان است ؛ زیر مستور در این جا به معناى ساتر نیست و حجاب پنهان در برابر حجاب آشکار همان گناه است که امرى معنوى و نادیدنى است و بر قلب انسان مى نشیند و مانع فهم معارف و مى شود؛ چنان که امیرمؤ منان در ئپاسخ کسى که پرسید: چرا از نماز شب محروم شدم، فرمود: گناه روز، پاى بند و قید توست ؛ اءنت رجل قد قیّدتک ذنوبک (۱۰۵۲). سلمان فارسى (رضوان اللّه تعالى ) نیز در پاسخ کسى که گفت : توان نماز شب ندارم فرمود: در روز معصیت خدا نکن ؛ لا تعص اللّه بالنهار(۱۰۵۳).

امام هشتم حضرت على بن موسى الرضاعلیه السلام در پاسخ کسى که پرسید: چرا خدا محجوب و پوشیده است، فرمود: احتجاب خدا از خلق به سبب کثرت گناهان خلق است و اگر گنا نمى کردى با چشم دل او را مى دیدى : إ ن الاحتجاب عن الخق لکثره ذنوبهم (۱۰۵۴). موجودى که با چشم مادى محسوس باشد، خدا نیست، بلکه خداوند فقط با جان مشهود است و اگر جان آدمى محجوب باشد او را نخواهد دید؛ از این رو تبه کاران، حتّى در قیامت نیز از دیدا راو محروم و محجوبند: کلاّ إ نّهم عن ربّهم یومئذٍ لمحجوبون (۱۰۵۵) و اگر به بصیرت و بنایى و شنوایى نیز مى رسند: رّبنا اءبصرنا و سمعنا (۱۰۵۶) در حقیقت، قهر و انتقام الهى را مشاهده مى کنند، نه ذات خداى سبحان و رحمت و مهر مخصوص، یعنى جمال او را؛ چون شهود خداوند و مشاهده اسماى حسناى بارى تعالى فقط بهره مؤ منان است.

کسى که با حجاب کفر، شرک و نفاق از دنیا مى رود، در قیامت نیز که روز لقا و شهود است، از دیدن خداى رحیم محروم است و تنه اجلال و قهر او را به صورت جهنّم مشاهده مى کند.

بنابراین، گناه سبب مى شود که خداوند دل گنه کار را قفل بزند و تاءییدهاى خود را از آن بردارد. خداوند رحمت و هدایت عامّه اى دارد که در اختیار همگان است و کسى که از این هدایت و رحمت بهره مى برد و صراط مستقیم اورا طى مى کند از هدایت و نصرت خاص الهى برخوردار مى شود، اما کسى که با سوء اختیار خود به آنها پشت پا مى زند پس از مهلت دادن هاى مکرّر و بازگذاشتن راه توبه و انابه و عدم رجوع وى قلب او مسدود مى شود ومهر مى خورد و مورد لعن الهى قرار مى گیرد: بل لعنهم اللّه بکفرهم ؛ چنان که آل فرعون با برداشتن عذاب به طور مکرّر و ارئاه معجزات گوناگون، چندین بار به آنها مهلت داده شد، ولى آنان به جاى توبه و انابه و رجوع به سوى خداى سبحان بر کفر و الحاد و بت پرستى خود اصرار ورزیدند و مستحق ختم قلب و طبع دل و بستن آن شدند.

بحث روایى 

۱٫ مصادیق روح ءلقدس در روایات

در روایات اهل بیت عصمت و طهارت : عنوان روح القدس بر مصادیقى تطبیق شده که به برخى از آنها اشاره مى شود:

الف. فرشته اى بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل ؛ که تاءیید به آن از مختصات برترین انسان هاى کامل، یعنى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت : است و بر پیشینیان نازل نشده است (۱۰۵۷)، مطابق روایات متعددى (۱۰۵۸) پس از آن که فرشته مزبور براى اولین بار به آسمان صعود نکرد و هم اکنون با وصىّ دوازدهم آن حضرت حضرت حجه بن الحسن العسکرى (اءرواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) همراه است ؛ ملک منذ اءنزل اللّه ذلک الملک لم یصعد إ لى السّماء، کان مع رسول اللّه صلى الله علیه و آله و هو مع الا ئمه : یسدّده (۱۰۵۹)، ملک اءعظم من جبرئیل و میکائیل، لم یکن مع اءحد ممّن مضى غیر محمّدصلى الله علیه و آله و هو مع الا ئمّه : (۱۰۶۰).

ب. جبرئیل ؛ چنان که در بحث تفسیرى گذشت (۱۰۶۱).

ج. حقیقتى غیر از جبرئیل ؛ که به انبیاء: اختصاص ندارد، بلکه با امامان اهل بیت : نیز هست و از آنان جدا نمى شود: لا تقارقهم، تفقّهم و تسدّدهم من عنداللّه (۱۰۶۲)؛ روح مزبور، در آیه ینزّل الملئکه بالروح من اءمره على من یشاء من عباده (۱۰۶۳) مطرح است و براساس ‍ روایت مبسوط ابوذر و سلمان در فضیلت على علیه السلام در آیه (یلقى الروح من اءمره على من یشاء من عباده…)(۱۰۶۴) نیز همان روح مراد است و مطابق روایت ابوبصیر از امام باقرعلیه السلام (۱۰۶۵) و روایت سعد اسکاف از امیرمؤ منان علیه السلام (۱۰۶۶) غیر از جبرئیل است.

بر پایه روایات فراوانى که براى انبیا و اوصاى الهى پنج روح ثابت مى کند و یکى از آنها را روح القدس مى داند که سبب عصمت آنان و معرفتشان به ما تحت العرض إ لى ما تحت الثرى (۱۰۶۷) مى شود، روح در آیه ۲ از سوره نحل ظاهراً همان روح القدسى است که یکى از ارواح پنجگانه انبیا و اوصیاست.

اشاره الف. احادیثى که در طىّ ارزیابى معناى روح القدس بدان استناد مى شود، بر فرض اعتبار سند، حجت بالغ و برهان قاطع نیست ؛ زیرا در این گونه معارف غیرتعبّدى نمى توان به غیر حدیث متواتر یا خبر واحد محفوف به قراین قطعى استدلال کرد، لیکن در حدّ امکان اسناد ظنّى قابل بهره ورى است.

ب. نسبت به حضرت عیسى علیه السلام در روایتى از قول امیر مؤ منان على علیه السلام در قصّه شمعون بن حمّون در مسیر صفّین آمده است : وعلیک السلام یا اءخى شمعون بن حمّون وصیّ عیسى بن مریم روح القدس ‍ (۱۰۶۸).

۲٫ ارواح پنج گانه 

عن الصادق علیه السلام : فى الا نبیاء والا وصیاء خمسه اءرواح : روح البدن، و روح القدس، و روح القوّه، و روح الشهوه، و روح الا یمان، و فى المؤ منین اءربعه اءرواح، اءفقدها روح القدس [إ نما فقدوا روح القدسس خ ل ظ]: روح البدن، و روح القوّه، و روح الشهوه و روح الا یمان، و فى الکفار ثلاثه اءرواح : روح البدن، و روح القوّه، و روح الشهوه… روح الا یمان یلازم الجسد م لم یعمل بکبیره، فإ ذا عمل بکبیره فارقه الروح، و روح القدس من سکن فیه، فإ نه لایعمل بکبیره، اءبداً (۱۰۶۹).

عن الصادق علیه السلام : یا جابر إ ن اللّه خلق الناس ثلاثه اءصناف و هو قول اللّه تعالى : (و کنتم اءزواجاً ثلاثه فاءصحاب المیمنه ما اءصحاب المیمنه و اءصحاب المشئمه ما اءصحاب المشمئمه والسابقون السابقون اءولئک المقربون ) فالسابقون هو رسول اللّه صلى الله علیه و آله و خاصّه اللّه من خلقه، جعل فیهم خمسه اءرواح ؛ اءیّدهم بروح القدس، فبه فبعثوا اءنبیاء، و اءیّدهم بروح الا یمان فبه خافوا اللّه، و اءیّدهم بروح القوّه فبه قووا على طاعه اللّه، و اءیّدهم بروح الشهوه فبه اشتهوا طاعه اللّه و کرهوا معصیته… (۱۰۷۰).

عن جابر عن اءبى جعفرعلیه السلام قال : ساءلته عن علم العالم، فقال : یا جابر إ ن فى الا نبیاء و الا وصیاء خمسه اءرواح : روح القدس، و روح الا یمان، و روح الحیاه، و روح القوّه، و روح الشهوه، فبرو القدس یا جابر عرفوا ما تحت العرض إ لى ما تحت الثرى، ثم قال : یا جابر إ ن هذه الا رواح یصیبها الحدثان إ لا اءنّ روح القدس لا یلهو و لا یلعب (۱۰۷۱).

اشاره الف. خداى سبحان در همه انبیا و اوصیا، پنج روح قرار داده و یکى از آنه روح القدس است که سبب عصمت و علم گسترده آنان مى شود.

یکى از مؤ یّدات اتّحاد یا همراهى نفس انسان کامل با روح القدس روایت حمران درباره شب قدر است که در ضمن آن آمده است : والروح رو القدس و هو فى فاطمه سلام الله علیها (۱۰۷۲).

مؤ یّد دیگر این اتّحاد یا همراهى، روایت جابر بن یزید از امام باقرعلیه السلام است که رسول گرامى و عترت پاک آن حضرت را صادر اوّل و مخلوق نخست معرّفى کرده، مى گوید: آنان شبح هاى نورانى و بدن ها و اجساد درخشنده اى بودند که ارواح متعددى نداشتند، بلکه تنها از یک روح برخوردار بودند و با آن تاءیید مى شدند که همان روح القدس است و رسول گرامى صلى الله علیه و آله و عترت او به سبب آن روح یکتا خداوند را مى پرستیدند؛ یا جابرإ نّ اءوّل ما خلق، خلق محمّداً و عترته الهداه المهتدین، فکانوا اءشباح نور بین یدى اللّه، قلت : و ما الا شباح ؟ قال : ظلّ النور، اءدان نرانیّه بلا اءرواحٍ و کان مؤ یّداً بروحٍ واحدٍ و هى روح القدس فبه کان یعبد اللّه و عترته، و لذلک خلقهم حلماء علماء بررهً اءصفیاء… (۱۰۷۳).

ب. برترین مصداق روح القدس که صادر اوّل و اوّلین تجلّى ذات حق است وجود نورى محمّد و آل محمّد (صلوات اللّه علیهم اجمعین) است که در مرحل ء صادر یا ظاهر نخست کثرتى نداشتند، چون نور واحد بودند، در مقابل وجود ملکى آن ذوات مقدّس که در زمانى خاص و مکانى مخصوص ‍ تحقّق یافته است. اگر وجود ملکوتى آن بزرگواران را، همانند وجود ملکى آنان مرکّب از بدن و روح بدانیم، چنان که از روایت جابر استفاده مى شود، بدن چنین وجودى، شبحى از نور است که ظلّ و تجلّى ذات حق است (۱۰۷۴) و روح و جان این وجود همان روح القدس است و همچنان که هر بدنى با روح خود متّحد و همراه است و روح و بدن با هم یک وجود را تشکیل مى دهد، آن بدن نورى نیز با روح خود، یعنى روح القدس اتّحاد داشته، یک وجود را تشکیل مى دهد.

همان گونه که بدن هاى نورى محمّد و آل محمّدصلى الله علیه و آله در عالم ملکوت با روح القدس همراهى داشتند و با آن تاءیید مى شدند، پس از نزول آن انوار به عالم ملک و پس از اتّحاد آنان با بدن هاى جسمانى و مادّى نیز، همراهى و اتحاد آنان با روح القدس قطع نشد، بلکه روح القدس به عنوان روح پنجمى براى آنان، در عرض ارواح چهارگانه دیگر آنان : (روح البدن، روح القوّه، روح الشهوه و روح الا یمان ) به حساب آمده است.

ج. از تعبیر به ارواح خمسه در روایات روح القدس، و آنچه به عنوان روح مشترک بین همه انبیا و اوصیا گذشت، شاید بتوان نتیجه گرفت که برترین مصداق روح القدس همان مرتبه عالى نفس انسان کامل است ؛ زیرا خداى سبحان بیش از روح واحد در انسان نیافریده، تا هویت روحى او مرکّب از ارواح متعدد باشد؛ نفس آدمى مرکب از روح نباتى، روح حیوانى، روح انسانى و مانند آن نیست، بلکه انسان داراى روح واحد است و هر چه در اوست به منزله قوا و درجات گونه گون یک حقیقت است.

گاهى نفس انسان در درجه اى از ضعف قرار دارد که تنها به پرورش بدن مى اندیشد و جز خور و خواب، دغدغه دیگرى ندارد؛ یعنى ظهور آن در حدّ نفس نباتى است. چنین انسانى، نامى بالفعل و حیوان بالقوّه است. البته ظهور آثار حیات حیوانى در برخى از صاحبان مرحله یاد شده او را مستحق نام حیوان مى کند، لیکن حیات حیوانى او ضعیف است.

گاهى از این مرحله مى گذرد؛ به گونه اى که تنها به فکر تغذیه و تنمیمه و آرایش نیست، بلکه مسائل عاطفى و نیز برخى امور اجتماعى مانند خدمت به دیگران نیز براى او مطرح است. در این صورت حیوان بالفعل و انسان بالقوّه است ؛ هر چند ممکن است برخى آثار ضعیف حیات انسانى در او ظهور ضمنى پیدا کند.

سپس با گذر از این مرحله و آشنایى با مسائل عقلانى، معارف الهى، عدل و احسان، وحى و رسالت، عصمت و ولایت و امامت و خلافت به منطقه انسانیّت قدم مى گذارد و دیگر براى او مرزى وجود ندارد؛ چون مرز بین انسان و لقاى الهى نامحدود است و به او خطاب مى شود: یا اءیّها الا نسان إ نّک کادح لى ربّک کدحاً فملاقیه (۱۰۷۵).

اولیاى الهى مانند امامان معصوم : هر کدام در حدّ خود مراتب نهایى این راه را پیموده و دیگران در مراحل متوسط یا ضعیف این راه را طى مى کنند؛ سالم بن اءبى حفصه مى گوید: پس از شهادت امام باقرعلیه السلام به یارانم گفتم : منتظر باشید تا بر اءبو عبداللّه جعفر بن محمّدعلیه السلام وارد شوم و به او تسلیت گویم. پس از ورود بر آن حضرت و عرض تسلیم گفتم : به خدا سوگند کسى رحلت کرد که بى واسطه مى گفت : قال رسول اللّه و هرگز از واسطه میان او و رسول خداصلى الله علیه و آله سؤ ال نمى شد. نه، به خدا سوگند دیگر کسى همانند او دیده نخواهد شد! امام صادق علیه السلام پس از لحظه اى سکوت فرمود: خداى عزّ و جل فرمود: برخى از بندگان من نیمه اى از یک دانه خرما را صدقه مى دهد و من آن را براى وى مى پرورانم ؛ چنان که یکى از شما حیوانى را مى پروراند، تا این که آن را براى وى مانند کوه حد قرار مى دهم ؛ إ نّ من عبادى من یتصدّق بشقّ ثمرهٍ فاءربّیها له فیها کما یربّى اءحدکم فلوّه حتى اءجعلها له مثل اءحد. آنگاه از محضر امام صادق علیه السلام خارج شدم و به سوى یارانم رفتم و به آنان گفتم : شگفت انگیزتر از این چیزى ندیدم ! ما سخن ابوجعفر امام باقرعلیه السلام را که بى واسطه از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل مى کرد. بزرگ مى شمردیم، ولى ابوعبداللّه علیه السلام بى واسطه از خداى عز و جل نقل مى کند!(۱۰۷۶)

از این گونه روایات برمى آید که انسان هاى کامل از نشئه طبیعت تا لقاء اللّه راه دارند و ملاقات با خداوند که براى دیگران در قیامت حاصل مى شود براى اولیاى خدا در دنیا محقق مى شود؛ یعنى درجات نفس انسان کامل چنان تعالى مى یابد که بى واسطه، اخبار را از خداى سبحان دریافت مى کند. این درجات در روایات ارواح خمسه ارواح نام گرفته و آخرین درجه به روح القدس موسوم شده است.

مفاد روایات ارواح خمسه روح هاى جداى از هم نیست تا انسان داراى چند حقیقت باشد، بلکه مراد این است که حقیقت واحده نفس ‍ انسان، درجات طولى متعدّد دارد؛ چنان که مؤ منان عالم درجات و مراتب طولى متعدد دارند: یرفع اللّه الّذین امنوا منکم والّذین اءوتوا العلم درجات (۱۰۷۷)، و عیساى مسیح از انسان هاى کاملى است که از درجه عالى روح برخوردار بود؛ یعنى خداى سبحان روحى منزّه از هر معصیت و مبرّاى از هر اشتباه و سهو و نسیان به او عنایت کرد و فقط حقّ را مى دید و او را مى پرستید و چنان که گذشت یکى از احتمالات در آیه مورد بحث، همین معنا بود و براساس همین معناست که در برخى روایات به وضوح، بر خود حضرت مسیح، روح القدس اطلاق شده است (۱۰۷۸).

شایان ذکر است که گرچه حضرت مسیح و مادر بزرگوارش یک آیه الهى هستند: و جعلناها وابنها ایهً للعالمین (۱۰۷۹)، لیکن درجه عالى تایید به روح القدس براى همه نیست و از این رو تعبیر به (اءیّدتک ) (نه اءیّدتکما) دارد و کسانى مانند حضرت مریم سلام الله علیها از درجات متوسط آن برخوردار بودند.

۳٫ روح القدس مشترک و مختص

عن هشام بن سالم، قال : سمعت اءبا عبداللّه علیه السلام یقول : (یساءلونک عن الروح قل الروح من اءمر ربّى ) قال : خلق اءعظم من خلق جبرئیل و میکائیل لم یکن مع اءحد ممّن مضى غیر محمّدصلى الله علیه و آله و هو مع الا ئمه یوفّقهم و یسدّدهم… (۱۰۸۰).

عن سلام بن مستنیر، قال : سمعت اءبا جعفرعلیه السلام و سئل عن قول اللّه تبارک و تعالى : (وکذلک اءوحینا إ لیک روحاً من اءمرنا)، فقال : الروح الذى قال اللّه… فإ نه هبط من السماء على محمّدصلى الله علیه و آله ثم لم یصعد إ لى السماء منذ هبط إ لى الا رض (۱۰۸۱).

عن زراره عن اءبى جعفرعلیه السلام فى قول اللّه عز و جل : (وکذلک اءوحینا إ لیک روحاً من اءمرنا ما کنت تدرى ما الکتاب و لا الا یمان و لکن جعلناه نوراً نهدى به من نشاء من عبدانا)، فقال اءبو جعفرعلیه السلام : منذ اءنزل اللّه ذلک الروح على نبیّه صلى الله علیه و آله ما صعد إ لى السماء و إ نه لفینا (۱۰۸۲).

اشاره الف. برخى مصادیق روح القدس مشترک میان همه انبیا و اوصیا: است و برخى روایات ناظر به چنین روحى است (۱۰۸۳). ظاهر روایات مورد بحث این است که تاءیید به آن ویژه رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین : است. کار روح مزبور ارشاد، تسدید و توفیق بخشیدن به رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه : و گزارش خبرها به آنان است (۱۰۸۴).

ب. بهره مندى از روح القدس ویژه، افزون بر روح القدس مشترک عامل تسدید بیشتر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین : است و آنچه نزد امامیه معروف است که آنان حتى مرتکب ترک اولى نمى شدند گزاف نیست ؛ به هر میزان تاءییدها و امدادهاى غیبى و ملکوتى بیشتر باشد مصونیت و عصمت نیز شدیدتر و بیشتر خواهد بود.

۴٫ تایید مؤ منان به روح القدس و فرشتگان 

عن الکمیت بن زید الا سرى قال : دخلت على اءبى جعفرعلیه السلام : فقال : واللّه یا کمیت لو کان عندنا مال لا عطیناک منه، و لکن لک ما قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله لحسّان بن ثابت : لن یزال معک روح القدس ‍ ما ذبیت عنا (۱۰۸۵).

عن الهرویّ قال : سمعت دعبل بن علیّ الخزاعیّ یقول : اءنشدت مولاى علیّ بن موسى الرضاعلیه السلام قصیدتی التی اءوّلها:

مدارس آیات خلت من تلاوهٍ—–و منزل وحى مقفر العرصات

فلمّا انتهیت إ لى قولى :

خروج امامٍ لا ماله خراج —–یقول على اسم اللّه والبرکات

یمیّز فینا کلّ حقٍّ و باطلٍ—–و یجزى على النعماء والنقمات

بکى الرضاعلیه السلام بکاءً شدیداً ثم رفع راءسه إ لیّ، فقال لی : یا خزاعی نطق رو القدس على لسانک بهذین البیتین، فهل تدرى من هذا الا مام و متى تقوم ؟…(۱۰۸۶).

عن الصادق علیه السلام : اعرفوا منازل شیعتنا بقدر ما یحسنون من روایاتهم عنّا، فإ نّا لا نعدّ الفقیه منهم فقیهاً حتى یکون محدّثاً، فقیل له : اءو یکون المؤ من محدّثاً؟ قال : یکون مفهّماً والمفهّم محدّث (۱۰۸۷).

اشاره الف. داستان حسّان بن ثابت که در حدیث اول به آن اشاره شده چنین است که رسول اکرم صلى الله علیه و آله براى وى در مسجد منبرى نهاد و او پیوسته از آن حضرت دفاع مى کرد. سپس رسول خداصلى الله علیه و آله فرمود: خدایا با روح القدس، حسّان را تاءید فرما، چنان که او از پیامبرت دفاع مى کند؛ اللّهم اءیّد حسّانً بروح القدس کما نافح عن نبیّک (۱۰۸۸).

ب. نمونه دیگر از تاءیید مؤ منان به فرشتگان به نقل از ابن ابى الحدید چنین است :

در خبر صحیح آمده است که فرشتگان پیوسته با عمران بن حصین مصافحه مى کردند و به زیارت وى مى رفتند. پس از مدّتى این ملاقات قطع شد. به رسول اکرم صلى الله علیه و آله عرض کرد: یا رسول اللّه ! مردانى نزد من مى آمدند که زیباتر و خوشبوتر از آنان ندیده ام، ولى پیوند را قطع کردند و چندى است که از آنان خبرى نیست. پیامبرصلى الله علیه و آله فرمود: آیا در راه خدا جراحتى به تو رسید که آن را از دیگران کتمان مى کردى ؟ گفتم آرى. پیامبر پرسید: سپس آن را آشکار ساختى ؟ گفتم آرى. فرمود: اگر همچنان تا زمان مرگ بر کتمان زخم خود ثابت قدم مى ماندى، فرشتگان تو را زیارت مى کردند؛ اءمّا لو اءقسمت على کتانه لزارتک الملائکه إ لى اءن تموت . زخم مزبور را عمران در راه خدا برداشت (۱۰۸۹).

۵٫ برکات روح القدس

الف. روح القدس واسطه علم لدنّى انبیا و اوصیاست : فبه عرفوا الا شیاء (۱۰۹۰)، فبروح القدس یا جابر عرفوا م امتحت العرض إ لى ما تحت الثرى (۱۰۹۱)، یرى به ما فى شرق الا رض و غربها و برّها و بحرها.

ب. واسطه عصمت معصومان الهى حتى از غفلت و سهو است : و روح القدس من سکن فیه فإ نّه لایعمل بکبیره اءبداً)(۱۰۹۲)، فروح القدس لایلهو ولا یتغیّر ولایلعب (۱۰۹۳)، و روح القدس لاینام و لا یغفل ولا یلهو و لا یسهو (۱۰۹۴).

ج. از ابتداى خلقت معصومان الهى، ملازم آنان است ؛ چنان که تعبیر به خلقوا على خمسه اءرواح بر آن دلالت دارد و چنان که روح الحیاه، روح القوّه و روح الشهوه این گونه است ؛ هر چند صحابت و همراهى مراتبى دارد که ظهور بعضى از آنها بیشتر و بروز برخى کمتر است.

د. واسطه بصیرت و استوارى و استقامت آنان است : والروح تکون معهم [الانبیاء] و مع الا وصیاء لاتفارقهم تفقّههم و تسدّد هم من عنداللّه (۱۰۹۵).

ه. پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه و آله برخى از مراتب آن همراه با فعلیت مسؤ ولیت به وصىّ او منتقل مى شود: فإ ذا قبض النبیّصلى الله علیه و آله انتقل روح القدس فصار فى الا مام (۱۰۹۶).

تذکّر: محتمل است مراد از انتقال همان تحوّل مسؤ ولیت و به فعلیّت رسیدن ماءموریّت باشد، نه انتقال خود روح، به گونه اى که در تناسخ باطل مطرح است.

و. باطن و مرحله عالى توحید و رسالت حضرت خاتم است : و إ نّه لا إ له إ لاّ اللّه، محمّد رسول اللّه (۱۰۹۷).

ز. در شب قدر نبىّ و امام علیه السلام آن را زیارت مى کنند: و استوجب زیاره لروح فى لیله القدر (۱۰۹۸).

ح. واسطه نبوّت است : فبه بعثوا اءنبیاء(۱۰۹۹)، فبه حمل النبوّه (۱۱۰۰).

ط. از لسان ناطق و بصر نافذ و گوش شنوا براى شنیدن اسرار، برخوردار است و از طریق آن براى انبیا و اوصیا، جستجو و گزارشگرى مى کند: إ نّا اءنزلناه نور عند الا نبیاء والا وصیاء… إ نّ له لساناً ناطقاً و بصراً نافذاً یتجسّس ‍ الا خبار للا وصیاء و یستمع الا سرار و یاءتیهم بتفسیر کلّ اءمر یکتتم به اءعداؤ هم (۱۱۰۱).

ى. انبیا و اوصیا همه حاجت هاى خود را بر آن عرضه مى دارند و پاسخ دریافت مى کنند؛ لا یریدون حاجه من السماء و لا من الارض إلاّ ذکروها لذلک النور فاءتاهم بها (۱۱۰۲).

بازدیدها: 628

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *