آیه ۹۲- ولقد جاءکم موسى بالبیّنات ثمّ اتّخذتم العجل من بعده وانتم ظلمون
آیه ۹۳- و اذ اخذنا میثاقکم و رفعنا فوقکم الطّور خذوا ما آتیناکم بقوّهٍ و اسمعوا قالوا سمعنا وعصینا واشربوا فى قلوبهم العجل بکفرهم قل بئسما یامرکم به ایمانکم ان کنتم مؤمنین
گزیده تفسیر
موساى کلیم علیه السلام معجزات و ادلّه روشن فراوانى بر بنى اسرائیل عرضه کرد؛ با این حال در فاصله غیبت محدود کلیم الهى آنان به گوساله پرستى رو آوردند و این بهترین گواه بر کذب آنان در ادعاى ایمان به تورات است.
هیچ بهانه و عذرى براى گوساله پرستى بنى اسرائیل نبود و عامل این انحراف بزرگ فقط ستم پیشگى آنان بود؛ زیرا یهود اسرائیلى قومى ستم پیشه اند و گوساله پرستى تنها نمونه اى از ستمگرى آنهاست ؛ آنان هم در معرفت شناسى، هم در جهان بینى و هم در معارف اخلاقى ستم روا داشتند و از چنین گروه ظلم مدارى غیر از فجایع علمى و اخلاقى توقع نیست.
غرض ازبالا بردن کوه بر سر بنى اسرائیل، پذیرش پیمان و قبول کتاب تورات و عمل به آن با قدرت و جدیت بود.
در اخذ و اجراى احکام و حدود الهى هیچ سستى و تسامحى روا نیست. به بنى اسرائیل نیز فرمان داده شد که با قوت معرفت و قدرت عمل دستورهاى الهى را با گوش جان شنیده به آن ایمان تام آورند و با سمع طاعت، یعنى عمل صالح آن را اطاعت و اجرا کنند، لیکن آنان در مقام عمل چنان جسورانه تمرد کردند که گویا با زبان و به صراحت اعلان عصیان کردند و مى گفتند: فرمان اخذ به قوت و دستور تذکره و امر به سماع طاعت را شنیدیم، لیکن همه آنها را به پشت سر نبذ کردیم. منشاء همه این رذایل ظلم فاحش و ستم فاجع این گروه و راز بى توجّهى آنان به مدرکات عقلى و دستورهاى نقلى، حبط مفرط و عشق ورزى آنان به گوساله بود. نفوذ شدید محبت گوساله در قلب بنى اسرائیل چنان بود که گویا همچون آبى در نهال وجودشان اشراب شده امتزاج یافته بود. البته اشراب عجل، اثر سوء کفرورزى ابتدایى آنان بود.
خداى سباحن به گونه تهکّم و استهزا به بنى اسرائیل فرمود: اگر آن گونه که ادعا مى کنید ایمان دارید، ایمانتان شما را به امورى ناروا واداشته است ؛ ایمان به کتاب آسمانى با رو آوردن به اعمال شرک آلود سازگارى ندارد؛ زیرا هرگز دین و کتاب الهى کسى را به اعمال ناروا فرمان نمى دهد. منشاء فتوا به باطل و رضا به کذب و دستور به قبح، ایمان محرّف است.
تفسیر
بالبیّنات
بیّنات جمع بیّنه، مانند طیّبات و طیبه، به معناى دلالت روشن عقلى یا حسّى است (۱۲۳۶) که از مصادیق بارز آن معزه است و وقوع الف و لام استغراق بر سر آن، نشان کثرت ادلّه اى است که حضرت موسى علیه السلام آن را بر بنى اسرائیل عرضه کرد.
وانتم
واو در جمله (واءنتم ظالمون ) اگر حالیه باشد از آیه مزبور چنین برمى آید که هیچ بهانه و عذرى براى گوساله پرستى بنى اسرائیل نظیر جهل، سهو، نسیا، اضطرار، اجبار و مانند آن ن بود و آنچه آنها را به این انحراف عظیم و زشت واداشت، ستم پیشگى آنان بوده است.
اما اگر واو استینافیّه باشد، مفاد آیه مورد بحث این است که قوم یهود اساساً نژادى ظالم و ستمگرند و گوساله پرستى تنها نمونه اى ازاین ستمگرى است.
میثاقکم
میثاق از مادّه ((وثق یثق ثقهً پیمانى است که با قسم و عهد محکم و مؤ کّد مى شود(۱۲۳۷).
الطّور: نام کوه مخصوصى است و بعضى آن را به معناى مطلق کوه گرفته اند(۱۲۳۸) ومطابق روایت ابن عباس همان کوهى است که حضرت موسى علیه السلام در آن مناجات مى کرد(۱۲۳۹). شرح بیشتر این مطلب در ذیل آیه ۶۳ همین سوره گذشت.
اءشربوا: اشراب یا از اءشربت البعیر: ریسمان را به گردن شتر بستم است که در این صورت کنایه از شدّت محبّت بنى اسرائیل به گوساله است ؛ گویا قلب آنه ابا ریسمان محبّت به گوساله بسته شده بود، یا از اشراب به معناى آبیارى کردن است و در این صورت کلمه حبّ در تقدیر است ؛ گویا دل آنها با محبّت گوساله آبیارى شد و چون حذف حبّ واستناد اشراب به خود گوساله براى مبالغه است، جمله مزبور کنایه از نفوذ شدید محبّت گوساله در قلب آنان و عجین شدن آن در وجودشان است، به گونه اى که گویا خود گوساله در دل هاى آنان جا گرفته بود و این نحو بیان در ادبیات عرب دارج است که هرگاه خواسته باشند عجین شدن حبّ یا بغض چیزى را افاده کنند، از کلمه شراب بهره مى جویند(۱۲۴۰). به هر تقدیر، این جمله نشان مى دهد که گوساله پرستى براى بن یاسرائیل چنان اهمیّت داشت که گویا درخت وجودشان با آن آبیارى شده، حبّت گوساله همچون آبى در ناهل وجودشان امتزاج یافته بود، نه مانند چیز جامدى که با بدن انسان اختلاط مى یابد.
تناسب آیات
یهودیان مدّعى بودند: ما تناه به آنچه بر مانازل شده باشد ایمان مى آوریم. این ادّعا، هم با برهان پاسخ داده شد وهم با جدال احسن ونقضص به امورى مانند تکذیب و کشتن پیامبران. در این دو آیه به دو نقض دیگر اشاره مى شود و به این طریق جدال اسحن با یهودیان عصر نزول قرآن ادامه مى یابد:
نخست این که اگر شما راست مى گویید و در مدّعاى خود صادق هستید پس چگونه با آن همه معجزات وبیّنات که از جانب حضرت موساى کلیم علیه السلام به شما ارائه شد، به گوساله پرستى روى آوردید.
دیگر این که پس چگونه پیمان هیى را که با شدّت از شما گرفته شد و با معجزه اى چون قرار دادن کوه بر سر شما قرین گشت، زیر پا گذاشتید. خلاصه آن که، روش قیاس اتثنایى یاد شده در این موارد نیز جارى است و با تذکره گذشته تنظیم آن سهل خواهد بود.
معجزات روشن موسوى
با توجّه به آنچه گذشت که الف و لام در بالبیّنات ) دلیل بر کثرت ادّله روشن حضرت موسى علیه السلام است و با توجه به این که آن حضرت، بارزترین چهره در میان انبیاى بنى اسرائیل است، روى آوردن بنى اسرائیل به گوساله پرستى از بهرتین نمونه ها براى اثبات کفر یهود و کذب آنه ادر مدّعاى مزبور است ؛ زیرا خداوند درموارد نادرى، از آیات الهى و معجزات ربوبى با وصف بیّنات یاد مى کند؛ چنان که غالباً از معجزه به عنوان آیه بدون وصف بیّنه نام مى برد، ولى درباره آیات و معجزات حضرت موساى کلیم علیه السلام مانند معجزات کعبه و سرزمین حرم الهى با وصف بیّنه یاد کرده است.
هدف از رفع طور
سیاق آیه دوم وکیفیّت چینش جملات آن و این که جمله و رفعنا فوقکم الطور بین دو جمله (وإ ذا اءخذنا میثاقکم ) و خذوا ما اتیناکم بقوّه قرار گرفه، شاهد بر این است که غرض از بالا بردن کوه بر بالاى سر بنى اسرائیل پذیرش پیمان و گرفتن کتاب تورات و عمل به آن با قدرت و جدیّت بود. همچنین نشان لجاجت و تمرّد آنان نیز هست ؛ چنان که با این همه تحدید و تهدید باز عصیان ورزیدند.
جمله خذواما اتیناکم بقوّه مى رساند که در اجراى احکام و حدود الهى هیچ سستى و تسامیح روانیست ؛ احکام خدا را نباید با دهان و ایهان گرفت،بلکه باید با استوارى تمام به آن پاى بند بود و براى دوست یابى و جلب رضاى آشنایان نباید دستورهاى خدا را هزینه کرد.
تمرّد جسورانه بنى اسرائیل
موضعگیرى بنى اسرائیل در برابر دو امر (خذوا) و (اسمعوا) با دو جمله (سمعنا و عصینا) منعکس شده و این قرینه است که مقصود از (خذوا) و (اسمعوا) پذیرفتن و شنیدن دستورهاى الهى با گوش جان براى اجرا و اطاعت است ؛ چنان که جلوه دادن سرپیچى و تمرّد بنى اسرائیل با این دو جمله، نشان آن است که تمرّد آنان در مقام عمل، تمرّدى بى باکانه و جسورانه بوده، به گونه اى که گویا با زبان و صریحاً اعلان عصیان و نافرمانى مى کردند؛ زیرا بسیار بعید است که آنان با توجّه به تهدیدهاى شدید چون رفع کوه طور(۱۲۴۱)، با زبان، اظهار نافرمانى کنند و جمله (عصینا) را بر زبان جارى سازند.
اثر یا عامل عشق به گوساله
هم استخدام ماده اشراب و هم آوردن نام خود گوساله (عجل ) به جاى محبّت آن گوساله، چنان که در توضیح واژه (اءشربوا) گذشت، نشان حبّ مفرط و عشق باطل آنان به گوساله است. این که جمله ااءشربوا فى قلوبهم العجل بعد از (وعصینا) قرار گرفته، نیز ممکن است بیانگر این باشد که عشق ورزى آنان به گوساله سبب عصیان و نافرمانى آنان از دستورهاى تورات شده است ؛ چنان که احتمال دارد نشان عکس قضیه باشد؛ یعنى همچنان که حصول تعلّق خاط به یک شى ء، سبب کورى و کرى و تحت الشعاع قرار گرفتن عقل و فهم و در نتیجه بى توجّهى به مدرکات عقل و احکام نقل مى شود: و من عشق شیئاً اءعشى بصره و اءمرض قلبه (۱۲۴۲)، همچنین ممکن است تکرار گناه و در نتیجه خالى شدن دل از یاد و عشق خدا، زمینه را براى عشق غیر خدا فراهم کند؛ چنان که امام صادق علیه السلام در پاسخ منفضّل که از عشق پرسید: ساءلت اباعبداللّه صلى الله علیه و آله عن العشق، فرمود: قلوب خلت عن ذکر اللّه فاءذاقها اللّه حبّ غیره (۱۲۴۳).
تذکّر: تاءثیر و تاءثر متقابل و تعامل دو جانبه عشق باطل و گناه به طورى که هم عشق باطل سبب عصیان شود و هم گناه مایه ازدیاد عشق باطل گردد مطلبى است ممکن و صحیح، لیکن نقطه آغازین در آیه همانا کفر بنى اسرائیل است که سبب پیدایش عشق باطل آنها شد.
فتواى ایمان محرّف
ایمان راستین به رساله خدا و به رسول او، یعنى اعتقاد راسخ به کتاب آسمانى به آورنده آن هرگز به باطل فتوا نمى دهد و به کذب رضا نمى دهد و به قبح دستور نخواهد داد، ولى ایمان محرّف مى تواند منشاء همه این رذایل شود.
بنى اسرائیل با تحریف تورات و کتابت مطالب اسرائیلى و اسناد آن به خدا(۱۲۴۴) در حقیقت هواى خود را خداى خویش قرار دادند: اءفراءیت من اتّخذ إ لهه هواه (۱۲۴۵). هواى چنین گروهى میزان الحقیقه تلقى مى شد و هر چه با آن موافق نبود، طرف مى گشت : اءفکلما جاءکم رسول بما لاتهوى اءنفسکم استکبرتم ففریقاً کذّبتم و فریقاً تقتلون (۱۲۴۶). البته چنین ایمانى که از قبل ایمان به بت منحول و صنم منحوف و وثن مصنوع است : اءلم تر إ لى الذین اءوتوا نصصیباً من الکتاب یؤ منون بالجبت والطاغوت (۱۲۴۷) فتوایى جز عناد با تورات و حضرت موسى براى سلف و لجاج با قرآن و حضرت ختمى مرتبت براى خلف نخواهد داد: قل بئسما یاءمرکم به إ یمانکم إ ن کنتم مؤ منین. از این جا مى توان مفاد کلمه (ثم ) در آیه اول مورد بحث را گذشته از فاصله زمانى، فصل طولانى توقع و انتظار و قبح اثر مترتب بر اعجاز که دور از انتظار و بعید از توقع بوده دانست ؛ یعنى هرگز ترتب چنین اثرى متوقّع نبود.
ادّعاى ایمان ناب با روى آوردن به اعمال ناپسند سازگارى ندارد و دین و کتاب آسمانى، هرگز کسى را به اعمال ناروا، فرمان نمى دهد؛ از این رو در دومین آیه مورد بحث مى فرماید: بئسما یاءمرکم به إ یمانکم إ ن کنتم مؤ منین ؛ اگر ایمان دارید، ایمانتان شما را به امور ناروایى واداشته است. یهودیانى که ادعاى ایمان داشتند: قالوا نؤ من بما اءنزل علینا (۱۲۴۸)، در ادّعاى خود صادق نبودند؛ جمله مزبور نظیر این است که گفته شود: بد آتشى است این جرم که جز برودت حاصلى ندارد؛ یعنى این جرم آتش نیست وگرنه، حرارت زا بود. عبارت مزبور تعبیرى است که به عنوان تهکّم وا ستهزا آورده مى شود.
لطایف و اشارات
۱٫ همسانى سلف و خلف فاسد
معرفت شناسى یهودان اسرائیلى بر محور احساس و تجربه حسّى : لن نؤ من لک حتى نرى اللّه جهرهً (۱۲۴۹) و خدا باورى آنان بر مدار تجسیم بود: (هذا إ لهکم و إ له موسى )(۱۲۵۰). چنین قومى گذشته از وهن معرفت شناسى و وهن جاهن بینى مبتلا به بیمارى عناد و لجاج اخلاقى بوده اند؛ یعنى هم از فضلت تذکیه عقل محروم بودند و هم از برکت تزکیه نفس مهجور. گروهى که نه عالم باشند نه متخلق، سرگذشت سلف طالح آنان کفر به تورات و حضرت موسى علیه السلام و سرنوشت خلف فاسد آنان کفر به قرآن و رسول اکرم اسلام صلى الله علیه و آله است ؛ از این رو سیّئات افراد غابر به قادم استناد داده مى شود؛ چنان که حسنات انبیا و اولیاى الهى مننسجم و مرتبط، و فضایل سابق و لاحق آن ذوات مقدس هماهنگ است.
۲٫ منشا رذایل اسرائیلیان
اخذ میثاق و رفع طور گاهى با دو دستور: خذوا ما اتیناکم بقوه و اذکروا ما فیه (۱۲۵۱) همراه است، چنان که قبلاً گذشت و زمانى با دو دستور (خذوا ما اتیناکم بقوه و اسمعوا) قرین است ؛ چنان که در آیه مورد بحث واقع شده است. منظور از اخذ به قوّه هنگامى که در قبال سمع طاعت قرار گیرد، همان ایمان تام است و مقصود از سمع طاعت همان عمل صالح. البته اخذ به قوّه به تنهایى مى تواند قوت معرفت و قدرت عمل را برساند.
پاسخ آنان (سمعنا و عصینا) مى تواند ناظر به همه خصوصیات معهود باشد؛ یعنى فرمان اخذ به قوه و دستور تذکره و امر به سماع طاعت همگى را شنیدیم، ولى همه آنها را به پشت سر نبذ کردیم و به دور انداختیم. منشاء همه این رذایل، ظلم فاحش و ستم فاجع این گروه است ؛ زیرا هم در معرفت شناسى ستم روا داشتند و م در جهان بینى و هم در معارف اخلاقى ؛ بدترین ظلم که ستم به معرفت توحیدى است روا داشتند و ظلم به نفس خود را ترخیص کردند. ظلم به جامعه رانیز از راه ترک امر به معروف و نهى از منکر تحلیل کردند: (واءنتم ظالمون ). از چنین گروه ظلم مدارى غیر از فجایع علمى و اخلاقى توقع نیست.
۳٫ عبرت و حجّت
آنچه در قسمت هاى اخیر ماجراى یهودان اسرائیلى بازگو شد هم صبغه عبرت داشت و هم جنبه حجّت، یعنى هم ثمره اخلاقى اعتبار را به همراه داشت و هم نتیجه علمى احتاج را؛ چنان که شراب حبّ عجل محتمل است بر اثر سوء کفرورزى ابتدایى آنان باشد؛ همان گونه که طبع دل نیز از همین قبیل است : فبما نقضهم میثاقهم و کفرهم بایات اللّه و قتلهم الا نبیاء بغیر حقٍ و قولهم قلوبنا غلف بل طبع اللّه علیها بکفرهم فلا یؤ منون إ لاّ قلیلاً (۱۲۵۲)؛ بنابراین، مجالى براى پندار باطل فخر رازى در ذیل آیه مورد بحث که اشراب کننده را خداوند و آیه را ملاید جبر دانست (۱۲۵۳) نیست ؛ زیرا اشراب جبرى محال است، لیکن کیفر برخى از سیّئات بزرگ، ختم و طبع قلب و مانند آن خواهد بود و چون امتناع به اختیار منافى اختیار نیست، هرگز به جبر منتهى نمى گردد.
۴٫ نقش هدایت رهبران الهى
از آن جا که گرایش بنى اسرائیل به گوساله پرستى در ایام غیبت چهل روزه حضرت موسى علیه السلام تحقق یافت ؛ ممکن است نقش مؤ ثّر رهبران متنفّذ و استضعاف ناپذیر الهى در ثبات قدم امّت برصراط حق و عدم انحراف امّت برداشت شود؛ به گونه اى که اگر هدایت مستقیم و مستمّر آنان نبشد، هرچند نایبان آنه احضور داشته باشند، امّت در معرض لغزش و خطر پشت پا زدن به اصول و ارزش ها قرار مى گیردو زمینه مساعدى براى انحراف پدید مى آید.هرچند بنى اسرائیل در محضر کلیم الهى درخواست تصویب بت پرستى را ارائه کردند: یا موسى اجعل لنا إ لهاً کما لهم آلهه (۱۲۵۴) لیکن حضور آن حضرت سبب احجام آنان بر این عمل قبیح بود و غیبت محدود وى مایه اقدام سامرى و همراهان و پیروان او بر این ظلم بزرگ شد. ابته احتمال دارد ضمرى (بعده ) در آیه اول به مجى ء، یعنى آمدن بیّنات بازگردد؛ بناغبراین، حضور و غیاب رهبر دنیى براى متفکران اسرائیلى یکسان است. به طورى که اگر شرایط مناسبى براى سامرى رخ مى داد، باز معرکه اتخاذ عجل به جاى توحید قابل پیش بینى بوده است.
بحث روایى
۱٫ امتحان الهى
عن اءبى بصیر عن اءبى جعفرعلیه السلام : (واءشربوا فى قلبوبهم العجل بکفرهم ) قال : لمّا ناجى موسى ربّه اءوحى إ لیه اءن یا موسى قد فتنت قومک، قال : و بماذا یا ربّ؟ قال : بالسامرى، قثال : زو ما السامرى : قال : صاغ لهم من حلیّهم عجلاً، قال : یا ربّ حلیّهم لتحتمل منه غزال اءو تمثال اءو عجل فکیف فتنتهم ؟ قال : إ نّه صاغ لهم عجلاً فخار، قال : یا ربّ من اءخاره ؟ قال : اءنا، فقال عندها موسى : (إ ن هى إ لاّ فتنتک تضلّ بها من تشاء و تهدى من تشاء) قال : فلمّا انتهى مویس إ لى قومه و رآهم یعبدون العجل اءلقى الا لواح من یده فتکسّرت، فقال اءبو جعفرعلیه السلام : کان ینبغى اءن یکون ذلک عند إ خبار اللّه إ یّاه، قال : فعمد موسى فبرد العجل من اءنفه إ لى طرف ذنبه ثمّ اءحرقه بالنّار فذرّه فى الیمّ فکان اءحدهم لیقع فى الماء و ما به إ لیه من حاجه فیتعرّض بذلک للرّماد فیشر به و و قول اللّه : (واءشربوا فى قلوبهم العجل بکفرهم (۱۲۵۵).
اشاره : با اغماض از سند و صرف نظر از هماهنگى بین معناى اشراب در دل که در آیه ماءخوذ است و شرب ظاهرى که در حدیث اخذ شده، آنچه به خداوند منسوب است، افتتان و امتحان است که حق است و آنچه از سامرى صادر شد، ضلالت و اضلال است که باطل است و چون بین خبر و مشاهده تفاوت است، و اثرى بر القاى الواح در طور مترتب نبود و آنچه مى توانست بیانگر غضب عقلى حضرت کلیم الهى باشد همان القاى در حضور مردم بوده است ؛ از این رو آن حضرت الواح را در کوه طور نینداخت، بلکه در حضور مردم افکند تا غضب آن حضرت معلوم گردد.
۲٫ گوساله پرستى امّت محمّدصلى الله علیه و آله
عن العسکرى علیه السلام.. ثمّ بکى رسول اللّه بکاء شدیداً فبکى على علیه السلام لبکائه، ثمّ قال : ما یبکیک یا رسول اللّه ؟ قال : یا اءخى اءباالحسن، ضغاین فى صدور قومٍ یبدونه الک بعدى، قال على علیه السلام یا رسول اللّه فى سلامه ن دینى ؟ قال : فى سلامه من دینک… یا على إ نّ اءصحاب موسى اتّخذوا بعده عجلاً فخالفوا خلیفته و ستتّخذ اءمّتى بعدى عجلاً ثمّ عجلاً و یخالفونک و اءنت خلیفتى على هؤ لاء یضاهئون اءولئک فى اتّخاذهم العجل، اءلا فمن وافقک و اءطاعک فهو معنا فى الرفیق الا على و من اتّخذ بعدى العجل و خالفک و لم یتب فاءولئک مع الّذین اتّخذوا العجل زمان مویس و لم یتوبوا فى نار جهنّم خالدین مخلّدین (۱۲۵۶).
اشاره : آنچه در این گونه احادیث ماءخوذ است با غمض نظر از سند فقط تطبیق و تنظیر است، نه تفسیر مفهومى یا بیان مصداق بالذات.
بازدیدها: 344