آیه ۴۵ – و استعینوا بالصبر و الصلاه و انها لکبیره الا علی الخاشعین
آیه ۴۶- الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم و انهم الیه راجعون
گزیده تفسیر
انسان، فقیر محض و در همه امور نیازمند کمک است، از این رو استعانت براى او لازم و نسبت به وى کمال وجودى است و چون شؤ ون موجود نیازمند در شعاع هستى او قرار دارد و انسان نیز ربط محض و همه کارهاى او وابسته است، متعلّق آن استعانت، همه شؤ ون تکاملى اوست.
راه استعانت از خدا که تنها مستعان است نزدیک شدن به آن مبداء قدرت است و این فقط با اطاعت که صبر و نماز دو مصداق از مصادیق آن است تحقق مى یابد.
به مقتضاى بلاغت، صبر از میان همه مکارم اخلاق گزینش و در کنار نماز و در پى بیان برخى واجبات و محرمات که نیازمند صبر و استقامت است ذکر شد، که چنین جایگاهى (درخواست کمک از خدا) متناسب با سفارش به صبر از یک سو و سفارش به ارتباط با خدا(نماز) از سوى دیگر است.
صبر، بازداشتن نفس به فرمان الهى است. فضیلتى نیز که براى صبر است تنها براى تاءثیر آن در حلّ دشوارى هاى زندگى نیست، بلکه براى صبغه توحیدى آن است ؛ چنین وصف بلندى بدون داشتن قلبى خاشع ممکن نیست. سالک با صبر و کفّ نفس از توجه به جوفین، که مصداق بارز چنین صبرى روزه است، مى تواند از واردات قلبى مدد بگیرد.
نماز به دلیل اشتمال بر رکوع و سجود، نماد خضوع و خاکسارى است. انجام و تحمل این بزرگ جز بر صاحب قلب خاشع، دشوار و سنگین است.
نماز، حمى و حرم الهى است که ابلیس از ان حریم مى گیرد. از این رو وسیله استعانت خوبى براى فائق شدن بر معضلات و نیل به مقام استقامت است که نمازگزار در ظلّ آن، مهبط فرشتگان تبشیر مى گردد. آن خشوع که سنگینى نماز را آسان مى کند نتیجه هدایت ویژه اى است که از مبداء فیض بهره او شده است.
مؤ منان، به آخرت یقین دارند. این یقین، انسان را خاشع قطعى و خاکسار یقینى مى سازد، خشوعى که بتوان با آن، بار ثقیل نماز را که امانت الهى است بردوش کشید. البته جریان احتضار و مرگ و قیامت چنان دردناک است که گمانش نیز براى خاکسار شدن انسان کافى است.
خاشعان، که اهل یقین به معاد ورجوعند، امید رسیدن به لقاى رحمت خاص و رضوان و کرامتهاى الهى را دارند؛ امیدى آمیخته با خوف و نگرانى از سوء عاقبت و احتمال نرسیدن به آن نعمت ها و کرامت ها. از این رو پیوسته حزنى ممدوح برقلب آنها چیره شده دل شکسته اند و این انکسار و حزن، سبب خشوع است.
در ملاقات خدا، روح مجرد انسان کامل در پرتو شهود جمال الهى به لقاى آن ذات منزّه بار مى یابد. این رجوع مستلزم قدم ذاتى یا زمانى آن روح نیست.
تفسیر
الصلوه: واژه صلوه در قرآن کریم اگر چه در یک مورد به معناى دعا و درخواست آمده است: و صلّ علیهم إ نّ صلاتک سکن لهم (۳۸۴)، چنان که واژه صلوات نیز در دو مورد در همین معنا به کار رفته است (۳۸۵)،لیکن شکّى نیست که در سایر موارد(بیش از۸۰ مورد) به معناى نماز آمده است. از این رو به مقتضاى قانون اطّراد و خصوصا به قرینه ذیل آیه که خشوع و خاشعین را مطرح مى کند که متناسب با نماز است، و در خود قرآن، این صفت در مورد نمازگزار به کار رفته است:الذین هم فى صلاتهم خاشعون (۳۸۶)، باید گفت که مقصود از الصلوه در آیه مورد بحث نماز است،گرچه برخى از مفسّران گفته اند:میتواند مراد ازصلوه معناى لغوى آن باشد که دعاست.(۳۸۷)
الخاشعین:خشوع مربوط به قلب انسان (جانحه ) است، بر خلاف خضوع که وصف اعضاى ظاهرى (جارحه ) است. از این رو تصنّع و ریاپذیر است، در حالى که در خشوع، ریا راه ندارد. به همین جهت، نیّت مؤ من چون امرى است قلبى و ریاناپذیر، از عمل ظاهر و ریاپذیر وى بهتر است:نیه المؤ من خیر من عمله (۳۸۸) و به همین نسبت نیز از هرکارى سنگین تر است و در نتیجه از باب أ فضل الا عمال أ حمزها(۳۸۹) از هر عملى با فضیلت تر است ؛ زیرا اخلاص از هر چیزى احمز و دشوارتر است و نیّت، از آن رو که باید خالص باشد بسیار صعب است ودر صورت تحقّق، فضیلت آن بیش از سایر اعمال است.
تناسب آیات
با توجه به اینکه در آیات قبل، مجموعه اى از تکالیف متوجه توده بنى اسرائیل عموما و علماى آنان خصوصا، شده است که بدون استعانت، انجام آن تکالیف دشوار است (نظیر نفروختن آیات خدا به ثمن بخس دنیا یا آنچه در خصوص آیه قبل به عنوان تهذیب روح و عدم نسیان نفس مطرح گردیده ) در این دو آیه راه استعانت و آنچه را مى شود از آن کمک گرفت نشان مى دهد و مى فرماید:از صبر و نماز کمک بجویید.
سپس درباره شرط تحقق این استعانت مى فرماید: زمانى ممکن است از صبرو نماز براى غلبه برمشکلات و انجام تکالیف، کمک بگیرید که از قلبى خاشع برخوردار باشید. البته این در صورتى است که ضمیر إ نّها به استعانت برگردد، ولى اگر مرجع ضمیر صلوه باشد بدین معناست که زمانى مى توانید از نماز بهره بگیرید، یا کسانى مى توانند اهل نماز و استعانت از آن باشند که از خاشعان شمرده شوند؛ یعنى قلب شکسته و خاشع است که مى تواند از عالم غیب، امدادها را دریافت کند و سرسبز و خرّم گردد؛ چنان که زمین متطامن و افتاده است که باران آسمانى را براى رفع پژمردگى جذب مى کند و به نشاط و سرسبزى مى رسد: و من ایاته أنّک ترى الا رض خاشعه فإ ذا أ نزلنا علیها الماء اهتزّت و ربت (۳۹۰).
آنگاه به معرّفى خاشعان و نیز عامل خشوع و خاکسارى انسان پرداخته، مى فرماید: یاد مرگ و قیامت است که انسان را خاشع مى کند؛ یعنى کسانى از قلب ترسان و دل شکسته برخوردارند که مى دانند روزى با خدا ملاقات مى کنند و به سوى او بازمى گردند.
گرچه ظاهر خطاب در این آیه متوجّه یهود است، لیکن به همان بیانى که در خطاب أتأمرون الناس… (۳۹۱) در آیه قبل گذشت مضمون آن اختصاص به آنان ندارد.
اطلاق استعانت
انسان فقیر محض است و هر فقیر صرفى در همه امور نیازمند کمک است. بنابراین، استعانت انسان مطلق خواهد بود، نه مقیّد؛ چنان که حذف متعلّق شاهد عموم موارد استعانت است و هرگز محدود به موارد گذشته یا آینده آیات محل بحث نیست، گرچه قدر متیقن همان امورى است که عناصر محورى سیاق آیات را تشکیل مى دهد.
شؤون موجود نیازمند در شعاع هستى او قرار دارد. بنابراین، همه کارهاى انسان که ربط محض است وابسته بوده و هیچ سهمى از استقلال ندارد، هرچند آن کارها عبادى و اخلاقى باشد؛ مانند نماز و صبر. پس آنچه به حسب ظاهر خود انسان انجام مى دهد، در بخش تتمیم نصاب قبول، نه نصاب فعل معین و معاون او خواهد بود؛ زیرا هرگونه فعلى به مبداء فاعلى که واجب است بازمى گردد؛ چنان که هرگونه قبولى به مبداء قابلى است که ممکن است رجوع مى کند با این تحلیل فرق اعانت در افاضه و اعانت در استفاضه معلوم مى شود و هرگز چیزى از انسان یا غیراو صادر نمى شود که صبغه افاضه داشته باشد، بلکه همه آنها در جنبه استفاضه سهمى دارد، گرچه آن نیز به استناد ما بکم من نعمه فمن اللّه (۳۹۲) از خداوند است. نشانه اطلاق استعانت، سخن رسول گرامى صلى الله علیه و آله است: اذکر اللّه فإ نّه عون لک على ما تطلب (۳۹۳)؛ یعنى اگر کسى به یاد خدا بود خداوند کمک اوست بر هرچه و در هرچه که او طلب مى کند، و اختصاصى به شى ء خاص ندارد. غرض آن که:
۱- استعانت براى انسان لازم و کمال وجودى است.
۲- متعلق استعانت همه شؤ ون تکاملى اوست.
۳- آنچه از انسان صادر مى شود هرچند به صورت استعانت باشد همگى در تتمیم نصاب استعداد سهم دارد.
۴- مبداء افاضه هر فیضى فقط خداى سبحان است که نه شریک دارد و نه ظهیر(۳۹۴).
۵- هرجا از سخن اعانت صادق و تعاون (۳۹۵) حق است، بعد از تحلیل به ظهور اسماى حسناى الهى باز مى گردد و آن معین و معاون یا متعاون مظهرى از مظاهر اعانت خداست.
مفهوم و مصداق صبر
صبر به همان معناى معهود است ؛ یعنى تحمّل چیزى که نفس انسان از آن کراهت دارد. این معناى جامع، همه موارد صبر اعم از صبر برمصیبت و صبر در طاعت و صبر از معصیت را شامل خواهد شد و تفسیر صبر به روزه در بعضى از روایات (۳۹۶) از قبیل تطبیق مفهوم جامع بریکى از برجسته ترین مصادیق آن است ؛ روزه از مهمترین اسباب کسر شهوت است ؛ چنان که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: یامعشر الشباب من استطاع منکم الباه فلیتزوّج فإ نّه أ غضّ للبصر و أ حصن للفرج و من لم یستطع فلیصم فإ نّ الصوم له و جاء (۳۹۷)، و از این رو به ماه رمضان شهر الصبر گفته مى شود(۳۹۸). وقتى سالک از توجه به جوفین صبر کرد مى تواند از واردات قلبى مدد بگیرد.
تذکّر:چون صبر به معناى کفّ، حبس و بازداشتن است، به قاتلى که مقتول را مى بندد و مى کشد صابر و مقتول او را مصبور گویند و اگر محبوس و مکفوف کننده، دیگرى باشد مى گویند: قاتل را قصاص و صابر را حبس کنید: اقتلوا القاتل واصبروا الصابر أ ى أ مسکوه.(۳۹۹)
جایگاه ویژه صبر
سرّ این که میان همه مکارم اخلاق، نظیر شکر، یقین، حلم، حسن خلق، رضا، تسلیم و توکّل، صبر در کنار نماز قرار گرفته و مثلا نفرموده استعینوا بالتوکّل و الصلوه یا استعینوا بالشکر و الصلوه و به بیان دیگر، صبر و نماز با هم ذکر شده، شاید این باشد که گزینش صبر از میان همه مکارم اخلاق، مقتضاى بلاغت کلام است ؛ زیرا یان خطاب در پى خطاب هاى دیگرى است که در آیات قبل به صورت یک سلسله واجبات و محرّمات نیازمند به صبر و استقامت مطرح شده و طبعا چنین جایگاهى متناسب با سفارش به صبر از یک سو و سفارش به ارتباط با خدا(نماز) از سوى دیگر است.
برخى از مفسران احتمال اختصاص صبر در آیه به صبر در نماز را مطرح کرده و در توجیه آن گفته اند: وجه تقارن صبر و نماز این است که مراد از صبر، صبر بر تکالیف و اوصاف نماز حقیقى است ؛ زیرا رعایت خصوصیت هایى چون حضور قلب و دفع وسوسه هاى شیطانى، جدّا نیاز به استقامت و صبر دارد(۴۰۰) لیکن این بیان مصحح حصر صبر در صبر نماز نیست ؛ زیرا اولا، اطلاق لفظ اباى از انحصار دارد و ثانیا، شمول صبر نسبت به نماز مقصود مزبور را تاءمین مى کند.
افزون بر آنچه گذشت، این نکته نیز قابل توجّه است که صبر در فرهنگ قرآنى از جایگاه ویژه اى برخوردار است. حتّى از برخى آیات برمى آید که از برخى جهات، صبر از نماز نیز برتر است ؛ مثلا با آن که در آیه مورد بحث به خصوص نماز، اهمیت ویژه اى داده شده (۴۰۱) در عین حال در آیه ۱۵۳ همین سوره پس از جمله یاأ یها الذین امنوا استعینوا بالصبر و الصّلوه، به جاى آن که بفرماید:إ نّ اللّه مع المصلّین آمده است: إ نّ اللّه مع الصابرین و نیز آنچه در آیه ۱۵۴ به عنوان عظمت مقام شهید مطرح است: و لاتقوموا لمن یقتل فى سبیل اللّه أ موات…، به برکت صبر و مقاومت شهید در میدان نبرد است.
صبر غیر از سکوت است ؛ صبر عبارت از کفّ نفس به فرمان خداى سبحان و بهترین عامل پیروزى در برخورد با مشکلات است و چنان که گذشت به جا آوردن نماز همراه به خضوع و خشوع و حضور قلب و رعایت همه شرایط و خصوصیت هاى آن در گرو صبر و پایدارى است و این که در برخى روایات آینده صبر و صلاه بر رسول اکرم صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام تطبیق شده از این روست که آنها حقیقت صبر و نماز بودند.
سنگینى نماز بر سرکشان
ضمیر در انّها به قرینه استعمال واژه خشوع در قرآن درباره نماز به الصلوه باز میگردد، نه به استعانت مستفاد از جمله قبل ؛چنان که بعضى از مفسّران آن را به عنوان یکى از دو احتمال در آیه پذیرفته اند(۴۰۲) و نه به همه تکالیفى که در مجموع این آیه وآیات قبل مطرح شده ؛ چنان که بعضى آن را به عنوان یکى از سه احتمال در آیه ذکر کرده اند،(۴۰۳) از این جهت که تکالیف الهى که به وسیله رسول گرامى صلى الله علیه و آله متوجه آنان مى شد بر آنها ثقیل بود. این احتمال از ابتکارهاى زمخشرى محسوب شده است.(۴۰۴)
در عین حال که ضمیر انّها در ظاهر لفظ به الصلوه باز مى گردد مضمون و انّهالکبیره الّاعلى الخاشعین ممکن است شامل صبر نیز بشود (به میژه با توجه به آنچه گذشت که صبر، کفّ نفس به فرمان الهى است،نه صرف سکوت، و چنین وصف بلندى بدون داشتن قلبى خاشع ممکن نیست )؛نظیر آنچه درآیه وإ ذا رأ وا تجاره أ و لهواً انفضّوا إ لیها (۴۰۵) آمده که گرچه ضمیر إ لیها به خصوص تجارت باز مى گردد و انفضّواالیهما گفته نشده،در عین حال تجارت و لهو هر دو مراد است ونیز نظیر آنچه در آیه الذین یکنزون الذهب والفضه و لا ینفقونها فى سبیل اللّه (۴۰۶) آمده که ضمیر در لا ینفقونها به خصوص فضّه باز مى گردد( گرچه برخى بر آنند که به دنانیر و دراهم بر مى گردد) و به جاى تثنیه آمدن به صورت مفرد آمده،در عین حال شکّى نیست که حکم در آیه شامل ذهب نیز مى شود. و نظیر آیه اللّه و رسوله احقّ ان یرضوه (۴۰۷) که مقصود ترغیب به جلب رضاى خدا و پیامبر اوست، نه فقط رضاى خدا، با این که ضمیر مفرد است.
زمینه تحمّل نماز
نماز، بر اثر داشتن اجزایى چون رکوع و سجود، تجسّمى از خضوع و خاکسترى است، و هر کسى حاضر به انجام آن نیست. از این رو در آیه محل بحث امرى بزرگ و سنگین معرّفى شده است:وانّها لکبیره.در جاى دیگر نیز آمده است: کبر على المشرکین ما تدعوهم إلیه (۴۰۸).
تنها کسانى مى توانند به آسانى آن را تحمّل کنند، آن را برپادارند، از آن استعانت بجویند و به نتیجه برسند که به امر عظیم تر، یعنى خشوع قلبى رسیده باشند. جنگ درونى و مبارزه با هواى نفس نیازمند خضوع و خاکسارى در برابر خداى بزرگ است.
خداى سبحان در جنگ با دشمن بیرونى به ما فرمود: هر چه در توان دارید براى رویارویى با دشمن سلاح فراهم سازید و نیروى رزمى بسیج کنید؛ وأ عدّوا لهم ما استطعتم من قوّه (۴۰۹). در جنگ درونى نیز مى فرمایند: باید خاشع و دل شکسته شوید تا بتوانید بار سنگین نماز را بردوش کشید و همانند زمینى که با خشوع خود مى تواند باران طبیعى را از آسمان ملک جذب کند و در نتیجه، سرسبز و خرّم شود، شما نیز با خشوع درونى و با سلاح دعا:الدعاء سلاح المؤ من (۴۱۰) و بکاء:و سلاحه البکاء(۴۱۱) و با سرمایه امید و رجا:ارحم من رأ س ماله الرجاء(۴۱۲) که همه آن در نماز جمع است، مى توانید از نماز کمک گیرید تا باران رحمت و مغفرت را از آسمان ملکوت، به زمینه تشنه خود سرازیر کنید.
خلاصه آن که اولا، در هر جنگى قدرت و عزم آهنین بر پیروزى بر دشمن لازم است. ثانیا، پیروزى در هر جنگى مشروط به خلوص و خضوع در برابر خداوند است. ثالثا، سلاح جنگ بیرون آهن ستبر، و سلاح جنگ درون آه رقیق است.
سرچشمه خشوع
نماز که مناجات ویژه نمازگزار با خداست، حرم الهى محسوب مى شود. از این رو ابلیس از هراس شهاب ثاقب حریم مى گیرد و در محاوره محرمانه عبد و مولا وارد نمى شود. از این جهت وسیله استعانت خوبى است تا نمازگزار نه تنها بر معضلات فائق شود، بلکه در پرتو آن استعانت، به استقامت برسد و در ظلّ استقامت مهبط فرشتگان تبشیر گردد: الذین قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه أ لّا تخافوا و لاتحزنوا(۴۱۳). از این جا سرّ صعوبت و ثقل آن بر غیر متطامن معلوم مى شود؛ چنان که راز سهولت آن بر متواضع متطامن روشن مى گردد و نیز رمز قرّه العین بودن آن براى اوحدى از نمازگزاران هویدا خواهد شد:جعلت قره عینى فى الصلاه (۴۱۴)؛ زیرا حبیب خدا حلیف مناجات با اوست.
خشوعى که مطیّه حمل عطیّه نماز است در حدّ خود عطاى الهى است، نه عصاى مصلى ؛ یعنى نمازگزارى که در پرتو خشوع توان تحمل بار امانت وزین نماز را دارد وام دار خداى سبحان است ؛ زیرا همین تطامن و خشوع و تواضع و فروتنى هدایت ویژه اى است که از طرف مبداء فیض بهره او شده است. از این رو خداوند با دو تعبیر سنگینى نماز را نسبت به نمازگزاران راستین آسان کرد: یکى خشوع که در آیه مورد بحث آمده:إ لّا على الخاشعین و دیگرى هدایت که در آیه وإ ن کانت لکبیرهً إ لّا على الذین هدى اللّه (۴۱۵) آمده است. معلوم مى شود آن خشوع نتیجه این هدایت ویژه است. گرچه آیه هدایت صریحا درباره نماز نیست، ولى راجع به پذیرش حکم جدید قبله نماز است که تعبّد خاصّ و تخضّع و تخشّع مخصوص را طلب مى کرد.
تذکّر: در دومین آیه مورد بحث نیز به منشاء خشوع خاشعان اشاره شد، مى فرماید: یاد مرگ و قیامت همه توان انسان را گرفته، قلب او را مى لرزاند و وى را خاشع مى سازد؛ زیرا همه غرورها و من و ما گفتن ها از این روست که مرگ و عذاب قیامت از یادها رفته است وگرنه آنان که به حساب و میزان و بهشت و جهنّم یقین دارند یا دست کم گمانش را مى برند و از حال احتضار و احوال قبر غافل نیستند، خاکسار و خاشع و دل شکسته شده، به نماز و استعانت از دعا و بکاء رو مى آورند: الذین یظنّون أ نّهم ملاقوا ربّهم وأ نّهم إ لیه راجعون.
نقش یقین به لقاى پروردگار
ظنّ در یظنّون به معناى یقین است، نه گمانى که قسیم یقین و در برابر آن است ؛ زیرا اوّلا، مؤ منان، به ویژه مؤ منان خاشع مطابق آنچه در آیه چهارم این سوره گذشت: وبالاخره هم یوقنون، به آخرت یقین دارند و ثانیا، یقین انسان را خاشع و قطعى و خاکسار یقینى مى سازد وگرنه صرف گمان به خطرى در آینده، تنها خشوع ظنّى و ضعیفى را در پى دارد و چنین خشوعى نمى تواند بار ثقیل نماز را که امانت الهى است بر دوش بکشد، مگر از ناحیه قوّت مظنون که خواهد آمد؛ چون قوّت مظنون به مثابه قوّت ظن است و ظنّ قوى و متاخم قطع اثر یقین را دارد. مؤ یّد این مطلب (که ظن به معناى یقین باشد) روایتى از امیرمؤ منان است: یوقنون أ نّهم یبعثون و الظنّ منهم یقین (۴۱۶).
تعبیر به یظنون به جاى یوقنون چند گونه قابل توجیه است.
۱- براى اشاره به این که علم قطعى انسان در برابر علم خداوند ناچیز و به مثابه گمان است.
۲- براى اشاره به این نکته که احتضار و مرگ و قیامت چنان دردناک است که گمانش نیز براى خاکسار شدن انسان کافى است ؛ چنان که گفته شده:قوّت محتمل، سبب تقویت احتمال مى شود؛ مانند این که احتمال مسموم بودن غذا سبب پرهیز از آن مى شود، گرچه احتمال آن ضعیف باشد. محتمل در موضوع مورد بحث، یعنى قیامت چنان قوى است که احتمال ضعیف آن نیز براى رعایت جانب احتیاط کافى است. خداوند در وصف قیامت مى فرماید: روزى که از شدت سختى، کودک را پیر مى کند: یوماً یجعل الولدان شیباً(۴۱۷) و از هر چیزى مصیبت بارتر و تلخ تر است: والساعه أ دهى و أ مّر (۴۱۸). احتمال یا گمان چنین روزى براى خشوع کافى است، چه رسد به یقین و علم به آن.
۳- ظنّ نام مطلق اعتقادى است که بر اساس آماره و دلیل پدید آید که گاهى قوّت مى یابد و تا حدّ علم و یقین بالا مى رود و گاهى ضعیف مى شود و تاحدّ توهّم و خیال تنزّل پیدا مى کند. آیه مورد بحث از قبیل اوّل است ؛ یعنى به معناى اعتقاد در حدّ یقین است.(۴۱۹)
۴- ظنّ به معناى رجا باشد و یظنّون أ نّهم ملاقوا ربّهم یعنى یرجون لقاء ربّهم. در نتیجه این آیه هم آواى آیه فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً و لایشرک بعباده ربّه أ حداً(۴۲۰) است که براساس آن، هر کس امید به لقاى پروردگارش دارد باید اهل عمل صالح باشد و کسى را در عبادت شریک پروردگارش قرار ندهد. محتواى آیه مورد بحث این خواهد بود: کسانى که امید لقاى پروردگارشان را دارند و به بازگشت به سوى او امیدوارند از قلبى خاشع برخوردارند.
ظاهرا آنچه در جوامع الجامع (۴۲۱) آمده که یظنّون به معناى یتوقّعون لقاء ثوابه ونیل ماعنده است به همین وجه باز مى گردد.
این معنا در تفسیر شریف صافى به نقل از تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه السلام نیز آمده است: یقدّرون و یتوقّعون اءنّهم یلقون ربّهم اللقاء الذى هو اءعظم کرامته لعباده واءنّهم إ لیه راجعون إ لى کراماته ونعیم جنّاته،و إ نّما قال یظنّون لاءنّهم لایدرون بماذا یختم لهم لاءنّ العاقبه مستوره عنهم لایعلمون ذالک یقینا لاءنّهم لا یاءمنون اءن یغیّروا ویبدّلوا.(۴۲۲)
مطابق این وجه مقصود از لقاء، لقاى خاص تشریفى،یعنى لقاى رضوان و کرامات الهى است، نه مطلق بعث و قیامت (۴۲۳) و نه احتضار و قبر و عذاب. البته جمله دوم آیه: واءنّهم إ لیه راجعون ناظر به بعث و حشر و حساب و عذاب است.
به بیان دیگر، مطابق این وجه خاشعان کسانى هستند که امید رسیدن به لقاى رضوان الهى دارند؛امیدى آمیخته با خوف از سوء عاقبت و نرسیدن به آن نعمت ها وکرامت ها؛یعنى آنچه براى آنها هراس آور است احتمال از دست رفتن رضوان و جنّه اللقاء است، نه مبتلا شدن به عذاب قبر و قیامت، که در دو وجه اول و دوم مطرح است ؛ چنان که روایتى از رسول اکرم صلى الله علیه و آله به آن اشاره دارد: لا یزال المؤ من خائفا من سوء العاقبه ولا یتیقّن الوصول إ لى رضوان اللّه حتى یکون وقت نزع روحه وظهور ملک الموت له (۴۲۴). از یک سو اشتیاق رسیدن به روح و ریحان و شراب طهور و رضوان آنان را آرام نمى گذارد و از سوى دیگر خوف انحراف از مسیر حق و در نتیجه نرسیدن به آن مقام ها و نیز خوف از حساب و کتاب و عذاب، براساس جمله واءنّهم إ لیه راجعون، نگرانشان مى سازد. براین اساس، پیوسته حزنى ممدوح بر قلب آنها چیره شده، دل شکسته و بى تابند و این انکساروحزن چیزى جز همان خشوع نیست.
لقاء و رجوع
از آنچه گذشت روشن شد که در تبیین معناى لقاء در ملاقوا ربّهم دو احتمال وجود دارد: نخست اینکه کنایه از اصل بعث و قیامت و رجوع به حساب و کتاب باشد و دیگر این که مراد، لقاى خاصّ پروردگار و رسیدن به مقام محمود قرب الهى باشد. به دو قرینه مى شود معناى دوم را اختیار کرد:
۱- تعبیر به ملاقات ربّ، آن هم با اضافه ربّ به ضمیرهم که ظهور در اضافه تشریفى دارد و در مجموع دلالت بر نوعى نس و قرب مى کند، به جاى آن که به أ نّهم ملاقوااللّه (۴۲۵)یا لقاء یومهم (۴۲۶) و لقاء الاخره (۴۲۷) تعبیر شود.
۲- لازم معناى اوّل این است که جمله ؛ وأ نّهم إ لیه راجعون تکرار اوّل باشد؛ چون در این صورت لقاى رب چیزى جز رجوع به سوى رب نیست و چنین تکرارى وجهى ندارد و خلاف ظاهر است.
تذکّر:۱- اصل معاد امرى ضرورى و قطعى است. ازاین رو از آن با معادل اصطلاح ضرورت، یعنى عنوان لاریب فیه که مصطلح قرآنى است یاد مى شود؛ مؤ من به معارف الهى نسبت به قیامت یقین دارد؛ همان طور که نسبت به مبداء هستى متیقّن است. اما نسبت به کیفیّت معاد از قبیل دریافت ثواب یا ابتلا به عقاب، یعنى از منظر عملکرد مؤ من و قبول یا نکول آن بین خوف و رجاست.
براى پرهیز از تکرار مضمون دو جمله لقاء و رجوع مى توان چنین احتمال داد که لقاء غیر از رجوع است ؛ یکى ناظر به اصل معاد است که امرى است ضرورى و یقینى و دیگرى ناظر به کیفیت آن است، از قبیل لقاى رحمت ویژه الهى که اقتران آن با ظنّ به معناى گمان محذورى را به همراه ندارد؛ زیرا بر اثر تکرار جمله، کلمه ظنّ هم تکرار مى شود، گرچه وحدت سیاق ایجاب مى کند معناى آن در هر دو جمله واحد باشد، لیکن احتفاف به قرینه سبب تعدد معنا خواهد شد؛ یعنى ظنّ راجع به رجوع که اصل معاد است به معناى قطع است.
ظن راجع به کیفیت ملاقات، نه اصل بقاء، گرچه مستلزم محذوف بودن برخى کلمات است، از رو رمّانى آن را مستعبد شمرده، ولى شخى طوسى رحمه الله علیه به ملاحت این وجه نظر داده و آن را منکر ندانسته است (۴۲۸). تعدد معناى ظنّ در قرآن کریم و همچنین استقرار سیره انبیا، اولیا و صحابه بر استعانت از نماز و سایر مسائل وابسته به آن در بحث روایى ارائه خواهد شد.
۲- چون الفاظ براى ارواح معانى و اهداف آن وضع شده است، نه براى خصوص مصادیق مادى و طبیعى آن، از این عنوان ملاقات مستلزم جسمیت دو طرف برخورد نیست. بنابراین، روح مجرّد انسان کامل در پرتو شهود جمال الهى به لقاى آن ذات منزّه بار مى یابد و هیچ گونه مجالى براى رؤ یت ظاهرى که پندار اشعرى است یا جسمیّت که زعم مجسّمه است نخواهد بود، چنان که معناى رجوع مستلزم قدم ذاتى یا قدم زمانى روح راجع نخواهد بود، بلکه با حدوث ذاتى آن نیز هماهنگ است. همین کار روح به مبداء فاعلى خود باز گردد عنوان رجوع و عود صادق است. البته انسان در هیچ مرحله اى بى بدن نبوده و نیست، گرچه درجات کمال او متفاوت است و برخى از آنها معقول و بعضى از آنها محسوس است.
لطایف و اشارات
۱- مستعان کیست و استعانت براى چیست ؟
انسان در رنج و مکابده آفریده شده است ؛: لقد خلقنا الا نسان فى کبد؛ یا أ یها الا نسان إ نّک کادحٌ إ لى ربّک کدحاً فملاقیه (۴۲۹)؛ افزون بر این که ضعیف خلق شده: خلق الا نسان ضعیفاً (۴۳۰) و علاوه بر این که تکالیفى نیز به صورت اوامر و نواهى فقهى متوجه او شده است. از سوى دیگر ماءمور به جذب فضایل اخلاقى و حقوقى و دفع رذایل آن است. همه امور یاد شده با قطع نظر از مشکلاتى است که طاغیان و مفسدان روزگار بر انسان هاى محروم تحمیل مى کنند و ممکن است مجموع این امور صعب و دشوار، در واقع چیزى جز تفسیرى براى سیرکادحانه انسان و بودن او در کبد نباشد.
بى تردید چنین موجودى، با چنین ضعف و رنج و مشکلاتى نیار به استعانت و استمداد از موجودى قوىّ و برتر دارد و چون تکیه گاه قدرتمندى در عالم هستى جز خداى سبحان نیست، زیرا همه قدرت ها از اوست: أ نّ القوّه للّه جمیعاً (۴۳۱)، پس تنها مستعان او بوده، فقط باید از او کمک گرفت ؛ چنان که خداوند در سوره حمد به ما آموخته است بگوییم: إ یّاک نعبد و إ یّاک نستعین و نیز از زبان موسى علیه السلام امر کرده است: استعینوا باللّه واصبروا (۴۳۲).
و خداوند راه استعانت از خودش را نیز نشان داده و آن همان است که در آیه مورد بحث مطرح شده: واستعینوا بالصبر والصلوه ؛ یعنى راه استعانت از خدا این است که کارى کنید که به تنها مبداء قدرت نزدیک شوید و آن فقط با صبر و عبادت قربهً إ لى اللّه القوىّ القاهر على کل شى ء تحقق مى یابد.
شاهد براین که تنها مستعان خداست غیر از حصر موجود در تعابیرى مانند إ یّاک نستعین و واللّه المستعان (۴۳۳)، تعبیر به استعینوا باللّه واصبروا (۴۳۴) به جاى استعینوا باللّه و بالصبراست ؛ زیرا این گونه تعبیر نیز نشان مى دهد که مستعان فقط اللّه است و اگر پس از آن، امر به صبر کرده صرفا از باب تبیین راه استعانت از خداست و اگر استعانت به اللّه، شریک بردار بود، مى فرمود: استعینوا باللّه والصبر. البته استعانت به صبر عدل و شریکى دارد که استعانت به نماز است:واستعینوا بالصبر و الصلوه، لیکن چنین شرکتى منافاتى با حصر استعانت در خدا ندارد؛ زیرا صبر ونماز، دو راه براى استعانت از خداست ؛ به بیان دیگر، راه استعانت از خدا تنها در اطاعت از اوست و صبر و نماز دو مصداق از مصادیق اطاعت است ؛ چنان که امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه مورد بحث مى فرماید: إ ذا نزلت بالرجل النازله الشدیده فلیصم فإ نّ اللّه تعالى یقول: استعینوا بالصبر و الصلوه، یعنى الصیام (۴۳۵)، اما یمنع أ حدکم إ ذا دخل علیه غمّ من غموم الدنیا أ ن یتوضأ ثمّ یدخل مسجده فیرکع رکعتین فیدعواللّه فیهما أ ما سمعت اللّه یقول: و استعینوا بالصبر والصلوه (۴۳۶)، کان على علیه السلام إ ذا هاله شى ء فزع إ لى الصلاه ثمّ تلا هذه الا یه: واستعینوا بالصبر والصلوه (۴۳۷).
۲- ولایت، نه نصرت و اعانت
استعانت از خدا، و معین و ناصر و مستعان دانستن او، که در اشاره قبل گذشت، تنها در طلیعه راه است وگرنه پس از تحقق نصرت و اعانت و پس از آن که خداوند انسان را براى مدت زمانى به راه برد و بخشى از معارف را به وى آموخت و دید وى را عمیق تر و قلب او را وسیع ساخت، به او مى فهماند که خدا ولىّ توست، نه این که او تنها ناصر و معین تو باشد.
توضیح این که، فرق نصرت و اعانت با ولایت این است که نصرت و اعانت در جایى صادق است که کسى بتواند بخشى از کار را خود برعهده بگیرد و در بخش دیگر از کار ناتوان گردد و از غیر خود استعانت بجوید؛ نظیر کودکى که تازه به راه افتاد، مى تواند افتان و خیزان راه برود که در این صورت پدر، ناصر اوست و کمبود توان وى را جبران مى کند، ولى ولایت در جایى صادق است که کسى هیچ توان رفتن ندارد، که در این حال نیاز او به غیر بیش از حدّ نصرت، یعنى در حد ولایت است ؛ نظیر کودک شیرخوارى که هیچ توان راه رفتن ندارد و پدر، ولىّ اوست ؛ یعنى همه شؤ ون او را برعهده دارد.
خدواند گاهى ولایت را در خود منحصر مى کند: وینشر رحمته و هو الولىّ الحمید(۴۳۸) و گاهى ولایت و نصرت را: و مالکم من دون اللّه من ولی ولا نصیرٍ(۴۳۹).
قرآن کریم در بخشى از آیات سخن از نصرت و معاونت خداوند دارد؛ مثلا درباره اعزام نیرو به جبهه و در طلیعه امر مى فرماید: قاتلوهم یعذّبهم اللّه بأیدیکم (۴۴۰)؛ یعنى به جبهه بروید و بادشمن مقاتله کنید که خداوند بادست شما کافران را عذاب مى کند؛ یعنى خداوند معین و معاون شماست، لیکن آنگاه که رزمندگان به میدان جنگ شتافتند و در جنگى نابرابر به پیروزى رسیدند و اعجاز الهى را مشاهده کردند و از دیدى برتر و معرفتى بالاتر برخوردار گشتند، تعبیر قرآن دقیق تر و عمیق تر شده، به این صورت در مى آید: فلم تقتلوهم ولکن اللّه قتلهم (۴۴۱)؛ شما کافران را نکشید، بلکه خداوند بود که امور جبهه را اداره کرد و کافران را از بین برد؛ یعنى در ابتداى راه براى تشویق و به را افتادن شما بود که گفتن مبارزه کنید که خدا یاریتان مى کند، و هنگامى که دعوت مرا پذیرفتند، مزد این عمل صالح شما نیل به توحید افعالى است. معرفت به توحید افعالى، برترین پاداشى است که خداى سبحان به رزمنده نستوه و مقاوم عطام مى کند. معرفت نوین این است که درجبهه، من ولىّ و همه کاره شما بودم، همه قلب و اراده و هوشتان و همه سلاح هاى درون و بیرونتان برعهده من و در اختیار من بود؛ تییرى که از کمان رها مى شد در اختیار من بود و من آن را به هدف مى زدم: و ما رمیت إ ذ رمیت ولکن اللّه رمى (۴۴۲).
۳- نقش شکیبایى در دست یابى به هدف
صبر که از منازل سائران و مقامات و اصلان محسوب مى گردد اگر در کسوت مثال متمثّل مى شد به صورت انسانى با کرامت ظهور مى کرد. رسول گرامى صلى الله علیه و آله فرمود:لو کان الصبر رجلاً لکان رجلاً کریماً (۴۴۳). نیز آن حضرت صلى الله علیه و آله فرمود: نعم سلاح المؤ من الصبر و الدعاء (۴۴۴). سرّ تاءثیر صبر آن است که موجود متزمّن در رهن زمان است. همان طور که حیات و ممات انسان مرز زمانى خاص دارد که نه تقدیم پذیر است و نه تاءخیرپذیر(۴۴۵)، رخدادهاى دیگر نیز همین حکم را دارد و اجل معین و اجل معلّق در بسیارى از موجودهاى زمانمند دیگر راه دارد.
اشتراط حادثه معیّن به صبر و عدم آن به فقد صبر از مسائل روشن کلامى است. ممکن است رخدادى با صبر به یک صورت در آید که بدون صبر به آن صورت مناسب ظهور نمى کند؛ نظیر دعا، صدقه، صله رحم و مانند آن که در دگرگونى حوادث قدرى مؤ ثر است و همین مطلب، یعنى تاءثیر امور یاد شده جزو قضاى قطعى الهى است. بنابراین، صبر کردن و ناشکیبایى نداشتن، در تغییر اوضاع به وضع مطلوب بى اثر نیست.
شاید بتوان این اصل کلامى را از سخن نورانى رسول اکرم صلى الله علیه و آله استنباط کرد که فرمود: اگر دیدید نمى توانید کارى را به وفق مراد دگرگون کنید، شکیبایى پیشه کنید تا خداوند آن را تغییر دهد؛ إ ذا رأ یتم الا مر لاتستطیعون تغییره فاصبروا حتى یکون اللّه هو الذى یغیّره (۴۴۶). خود رسول گرامى صلى الله علیه و آله ماءمور شد در برابر رخدادهاى تلخ سیاسى و مانند آن صابر بوده، نماز را اقامه کند: فاصبر على ما یقولون و سبّح بحمد ربّک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من آناء الیل فسبّح وأ طراف النهار لعلک ترضى (۴۴۷). ظاهر تسبیح آمیخته با ستایش در اوقات یاد شده ناظر به نمازهاى پنج گانه است که در وقت هاى مزبور اقامه مى شود.
گرچه از نماز به عنوان تکیه گاه مقاومت در برابر رفتار تلخ و گفتار گزنده مشرکان یاد نشده، لیکن از وحدت سیاق و تناسب حکم و موضوع مى توان تاءثیر آن را در کم کردن یا از بین بردن فشار سیاسى و مانند آن که از جبهه مخالفان اسلام وارد مى شد، استظهار کرد. از این رو حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله هنگام حزوب حادثه و نزول سانحه غمبار، گذشته از شکیبایى، به نماز پناه مى برد. در بحث روایى به این مطلب اشاره خواهد شد.
البته نزول صبر مسبوق به عنایت ویژه است که ممکن است نماز در نزول آن بى اثر نباشد. از رسول اکرم صلى الله علیه و آله رسیده است: إ نّ اللّه ینزل المعونه على قدر المؤ ونه و ینزل الصبر على قدر البلاء (۴۴۸). بنابراین، محتمل است نازل شدن کمک به قدر هزینه و نازل شدن صبر به قدر رنج و سختى، مشروط به نماز و مانند آن باشد. از این رو در آیه محل بحث به استعانت به هر دو امر شده است.
گاهى صبر در اقامه نماز سهم دارد؛مانند: وأ مر أ هلک بالصلوه و اصطبر علیها(۴۴۹)،فاعبده واصطبر. لعبادته (۴۵۰). البته تاءثیر هر کدام در جاى خاص خود قابل عنایت است. شاید آنچه در محل بحث از خصوص نماز به عنوان إ نها لکبیره یاد شده و در مورد دیگر از خصوص صبر به عنوان معیت خدا با صابران یاد شده: استعینوا بالصبر و الصلوه إ نّ اللّه مع الصابرین (۴۵۱) از همین منظر باشد.
اهتمام به صبر را مى توان از آیه… و تواصوا بالصبر (۴۵۲) استظهار کرد؛ زیرا یکى از عوامل نجات از خسران محسوب شده و از این رو وظیفه متقابل نجات یافتگان این است که یکدیگر را به شکیبایى فرا خوانند. البته صبر از آن جهت که از نعمت هاى الهى است از ناحیه آن منعم بالذات نازل مى شود؛ چنان که آیه واصبر و ما صبرک إ لّا باللّه (۴۵۳) ناظر به آن است. کسى که به صبر استعانت مى جوید باید عنایت کند که در گوهر معناى صبر، ستبرى، غلظت، نستوهى و مقاومت اخذ شده است ؛ چنان که شیخ طوسى رحمه الله علیه مى گوید: والصبره من الحجاره: ما اشتدّ و غلظ (۴۵۴)، همان طور که استعانت به نماز از منظر عمود بودن آن است. آنچه مورد بحث است صبرى است که در زیر قضاوقدر الهى است، امّا صبر از هجران خدا نه محمود و ممدوح و نه مقدور عاشقان واله و نه ماءمورٌبه است: صبرت على حرّ نارک فکیف أ صبر عن النظر إلى کرامتک (۴۵۵). در آن جا جزع، لابه وناله، صریخ و عویل و بکاء و مدهوشى مطلوب است که نه راقم را به آن بارگاه راهى و نه رقم را به آن بارگاه راهى و نه رقم را که مسؤ ول تدوین وظایف کارگاه است، بدان جا بارى است.
۴- ویژگى هاى نماز
نماز، هم انسان را در برابر مشکلات اخلاقى، حقوقى و منکرات فقهى بیمه مى کند: إ نّ الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر(۴۵۶) و هم در مشکلات مادّى زندگى، او را از آسیب پذیرى مصونیّت مى بخشد؛ زیرا انسان هلوع آفریده شده است ؛ هلوع کسى است که وقتى دچار حادثه دردناکى مى شود جزع و بى تابى مى کند و اگر خیرى نصیبش شود انحصار طلب و منوع مى گردد و از دادن آن خیر به دیگران امتناع مى ورزد: إ نّ الا نسان خلق هلوعاً # إ ذا مسّه الشرّ جزوعاً # وإ ذا مسّه الخیر منوعاً(۴۵۷) غافل از این که اگر اهل سخاوت باشد آن خیر نازل، هم به دیگران مى رسد و هم براى خودش مى ماند، و اگر منع کند هم دیگران را از آن محروم و هم خود رابى بهره ساخته است. آنچه انسان را از این صفت زشت مى رهاند و او را از بخل در عطا و از آسیب پذیرى در حوادث نجات مى دهد نماز است. تنها نمازگزارانند که از چنین صفت مذمومى به دورند: إ لاّ المصلّین (۴۵۸).
آنچه شایسته تامّل است، اوصاف نه گانه اى است که در ادامه، براى نمازگزاران بیان مى شود:
۱- الذین هم على صلاتهم دائمون (۴۵۹) مصلّین کسانى هستند که پیوسته در حال نمازند، که در روایات اهل بیت علیه السلام به دوام در ذکر (پیوسته به یاد خدا بودن ) تطبیق شده است ؛ امام باقرعلیه السلام مى فرماید: لایزال المؤ من فى صلاهٍ ما کان فى ذکراللّه عزّوجلّ،قائماً کان أ و جالساً أ و مضطجعاً؛ إ نّ اللّه عزّوجلّ یقول: الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم (۴۶۰). (۴۶۱) و در بعضى از روایات به تقیّد بر خواندن نافله (۴۶۲) و در روایت امیرمؤ منان على علیه السلام به تقید بر قضاى آنچه از نمازهاى شب و روز فوت شده تطبیق داده شده است: الذین یقضون ما فاتهم من اللّیل بالنهار و ما فاتهم من النهار باللّیل (۴۶۳).
۲- والذین فى أ موالهم حقّ معلومٌ # للسائل و المحروم (۴۶۴)؛ نمازگزاران نه تنها در مال دیگران طمع نمى کنند، بلکه حقّى را که دیگران در مالشان دارند مى پردازند، چه دیگران محروم باشند، یعنى آبرومندانى که به سبب عفاف، روى سؤ ال ندارند: یحسبهم الجاهل أ غنیاء من التعفّف (۴۶۵)، پس خود پیش قدم شده، حقّ آنان را مى پردازند، و چه سائل باشند، که به سؤ ال آنان پاسخ مثبت مى دهند. مراد از حق معلوم در آیه ۲۴ سوره معارج صدقات واجب و مستحب است ؛ اگر فقر جامعه با صدقات واجب عینى و معین برطرف نشد، از باب واجب کفایى تاءمین نیاز او بر همسایه متمکّنى که تنها او از نیاز وى خبردارد واجب عینى است و فرقى نیست بین این که همسایه، یک شخص باشد یا یک کشور.مانند آن که کشور مسلمانى از فقر کشور اسلامى مجاور خود با خبر است.
۳ و ۴ والذین یصدقون بیوم الدین # والذین هم من عذاب ربّهم مشفقون (۴۶۶)؛ کسانى که هم به قیامت معتقدند و هم از عذاب جهنّم هراسانند. امتثال دستور بر اثر هراس، از برکات وجودى جهنّم است که بسیارى از اطاعت ها بر اثر هراس، از برکات وجودى جهنّم است که بسیارى از اطاعت ها بر اثر ترس از آن است و انسان تصدیق کننده قیامت و هراسان از عذاب جهنّم است که مى تواند اهل نماز باشد. از این رو در نگاهى کلى، جهنّم نیز مانند بهشت از نعمت هاى الهى به حساب مى آید. براین اساس در سوره مبارکه الرحمن که به مناسبت ترجیع بندفبأ ىّ الاء ربّکما تکذّبان عروس قرآن لقب گرفته،(۴۶۷)در شمار نعمت هاى فراوان بهشتى و آلاء و آیات الهى، از جهنّم و عذاب آن یاد مى شد: هذه جهنّم التى یکذّب بها المجرمون # یطوفون بینها و بین حمیمٍ ءان (۴۶۸) و جمله فبأىّ الاء ربّکما تکذّبان این جا نیز تکرار مى شود.
۵- والذین هم لفروجهم حافظون (۴۶۹)؛ کسانى که اهل عفافند و دامن خود را از حرام نگه مى دارند.
۶ و ۷ والذین هم لا ماناتهم وعهدهم راعون (۴۷۰)؛ امانت دار و اهل وفاى به پیمان ها هستند.
۸- والذین هم بشهاداتهم قائمون (۴۷۱)؛ کسانى که در مقام تحمّل شهادت و نیز در مقام اداى آن بر شهادتهاى خود تکیه مى کنند؛ خواه شهادت در محکمه یا شهادت در مسائل اعتقادى.
۹- والذین هم على صلاتهم یحافظون (۴۷۲)؛ کسانى که محافظ نمازند تا چیزى از آن فوت نشود؛ هم وقت آن رعایت شود و قضا نشود و هم خصوصیت ها و شرایط دیگر آن. در بعضى از روایات محافظت بر نماز به اداى فریضه (۴۷۳)، و در بعضى دیگر به تقیّد برانجام پنجاه رکعت نماز در شب و روز(اعم از فرایض و نوافل ) تطبیق داده شده است (۴۷۴).
تذکرالف: خصوصیت هاى نماز بسیار است و آنچه بازگو شد نمى از یم است و تحقیق تفسیریى درباره آیات یاد شده در ضمن بررسى معارف سوره معارج ارائه خواهد شد.إ ن شاء اللّه.
ب: منظور از تذکّر برخى ویژگى هاى نماز این است که سرّ دستور استعانت به نماز معلوم شود و محدوده عون و نصرت نماز واضح گردد و اجمالى از تفصیل کیفیت استعانت به نماز در تخلیه از رذایل و تحلیه به فضایل آشکار شده باشد.
ج: طبق برخى از آراى متقدمان ضمیر إ نّها در وإ نّها لکبیره إ لّا الخاشیعن به امور گذشته از قبیل اذکروا نعمتى… باز مى گردد(۴۷۵) و تحلیل آن امور، همین است که در سوره معارج با تحریر آمده است. بنابراین، استعانت به نماز مى تواند دشوارى هاى همه امور گذشته را برطرف کند.
بحث روایى
۱- مصادیق صبر و صلوه
– عن أ بى عبداللّه علیه السلام فى قول اللّه عزّوجلّ: واستعینوا بالصبر، یعنى الصوم، إ ذا نزلت بالرجل النازله و الشده فلیصم فإ نّ اللّه یقول: واستعینوا بالصبر یعنى الصیام (۴۷۶).
– عن النبى صلى الله علیه و آله:الصبر ثلاثه: فصبر على المصیبه و صبر على الطاعه و صبر على المعصیه (۴۷۷).
– عن العسکرى علیه السلام فى قوله واستعینوا بالصبر و الصلوه: بالصبر عن الحرام على تاءدیه الا مانات و بالصبر عن الریاسات الباطله على الا عتراف لمحمد بنبوّیه و لعلىّ بوصیّته و استعینوا بالصبر على خدمتهما و خدمه من یأ مرانکم بخدمته (۴۷۸).
-… قال سلمان لا میرالمؤ منین علیه السلام: یا أ خا رسول اللّه !و من أ قام الصلاه، أ قام ولایتک ؟ قال:نعم یا سلمان، تصدیق ذلک قوله تعالى فى الکتاب العزیز: واستعینوا بالصبر و الصلوه و إ نّها لکبیرهٌ إ لّا على الخاشعین فالصبر رسول اللّه صلى الله علیه و آله والصلاه إ قامه ولایتى. فمنها قال اللّه تعالى: وإ نّها لکبیره و لم یقل وإ نّهما لکبیره لا نّ الولایه کبیره حملها إ لّا على الخاشعین و…(۴۷۹).
اشاره الف:روزه از آن جهت که کفّ نفس را به همراه دارد، از مصادیق صبر است و چون روزه براى برخى از رخدادهاى صعب سودمند است نه همه آنها، رسول گرامى صلى الله علیه و آله درباره آن فرمود:الصیام نصف الصبر(۴۸۰).
ب: براى صبر اقسام سه گانه اى ارائه شد، لیکن با تحلیل اوّلى و عقلى معلوم مى شود که آن اقسام در عرض یکدیگر نیست. تقسیم اوّلى صبر به همان معناى یاد شده به این است که یا رخداد تلخ تحمل شود و یا هجرت شى ء شیرین هضم گردد. رخداد تلخ، یا مصیبتى است که باید آن را تحمل کرد و ضمنا از دست دادن محبوب را هضم کرد یا تکلیف دشوارى است که باید امتثال آن را تحمل کرد و ضمنا از دست دادن رفاه را هضم کرد. هجرت شى ء شیرین عبارت از ترک معصیت است که به کام کاذب شهوت گواراست. مطالب دیگرى در مطاوى این بحث مطرح است که جامع همه آنها کفّ نفس و هضم ناگوار است.
۲- اهمیت صبر و پاداش صبر
– قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله مخاطباً لعبداللّه بن عبّاس:أ لا علّمک کلمات تنتفع بهنّ؟ قال: بلى ! یا رسول اللّه. قال صلى الله علیه و آله: احفظ اللّه تجده أ مامک، تعرف إ لى اللّه فى الرّخاء یعرفک فى الشدّه، إ ذا سأ لت فاسئل اللّه وإ ذا استعنت فاستعن باللّه ؛ جفّ القلم بما هو کائن، فلو جهد العباد أ ن ینفعوک بشى ء لم یکتبه اللّه علیک، لم یقدورا علیه، فإ ن استطعت أ ن تعمل للّه بالصدق فى الیقین فافعل، فإ ن لم تستطع فإ نّ فى الصبر على ما تکره خیراً کثیراً و اعلم أ نّ النصر مع الصبر وأ نّ الفرج مع الکرب وأ نّ مع العسر یسراً(۴۸۱).
– عن النبى صلى الله علیه و آله:الا یمان نصفان: نصف فى الصبر و نصف فى الشکر(۴۸۲).
– الصبر نصف الا یمان و الیقین الا یمان کلّه (۴۸۳).
– سئل رجل عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله: ماالا یمان بمنزله الرأ س من الجسد؛ إ ذا قطع الرأ س نتن باقى الجسد و لاإ یمان لمن لاصبر له (۴۸۴).
– عن النبى صلى الله علیه و آله: من قضى نهمته فى الدنیا، حیل بینه و بین شهوته فى الاخره و من مدّ عینیه إ لى زینه المترفین کان مهیناً فى ملکوت السماء و من صبر على القوت الشدید أ سکنه اللّه الفردوس حیث شاء(۴۸۵).
– انّ رسول اللّه صلى الله علیه و آله فقد رجلاً فسأ ل عنه، فجاء فقال: یا رسول اللّه إ نى أ ردت أ ن تى هذا الجبل فأ خلوا فیه و أ تعبد. فقال رسول اللّه صلى الله علیه و آله:لصبر أ حدکم ساعه على ما یکره فى بعض مواطن الا سلام خیر من عبادته خالیاً أ ربعین سنه (۴۸۶).
اشاره الف:فضیلتى که براى صبر است تنها براى تاءثیر آن در حلّ دشوارى هاى زندگى نیست، بلکه براى صبغه توحیدى آن است ؛ زیرا صابر، سختى حادثه را با جهل به راز و رمز و گاهى با گمان به زیانبار بودن آن، از این جهت تحمل مى کند که مدیر و مدبّر جهان براسال نظام احسن کار مى ک ند و سمت افعال خدا به سود مجموع است، نه جمیع ؛ گاهى مصلحت شخص سانحه زده هماهنگ با مصلحت شخصى خویش را قربانى مصلحت عمومى و نظام آفرینش مى کند، گرچه پایان همه کارهاى خدا هم به سود مجموع است و هم به نفع جمیع. از این رو صبر به منزله سر پیکر ایمان است.
ب: رذیلتى که براى جزع و بى صبرى است، مقابل فضیلت یاد شده است. از این رو آثار سوئى را در قیامت به همراه دارد.
۳- استعانت از نماز
– عن أ بى عبداللّه علیه السلام:کان علىّعلیه السلام إ ذا أ هاله شى ءٌ فزعٌ قام إ لى الصلاه، ثمّ تلا هذه الا یه: واستیعنوا بالصبر و الصلوه (۴۸۷).
– عن أ بى عبداللّه علیه السلام: یا مسمع ! ما یمنع أ حدکم إ ذا دخل علیه غمّ من غموم الدنیا، أ ن یتوضّأ ثمّ یدخل مسجده فیرکع رکعتین فیدعواللّه فیهما؛ أ ما سمعت اللّه یقول: واستعینوا بالصبر والصلوه (۴۸۸).
– عن حذیفه: کان رسول اللّه صلى الله علیه و آله إ ذا حزّبه أ مر إ لى الصلاه (۴۸۹).
– عن النبى صلى الله علیه و آله: کان الا نبیاء یفزعون إ ذا فزعوا، إ لى الصلاه (۴۹۰).
اشاره الف: استعانت به نماز که عمود دین و مایه تقرّب بندگان پرهیزکار است از سنّت هاى دیر پاى الهى است که در صحیفه هاى آسمانى پیام آوران گذشته مطرح بوده و قرآن کریم نمونه اى از آن را یادآور شده است: قال موسى لقومه استعینوا باللّه واصبروا(۴۹۱). بارزترین مصداق استعانت به خدا همان اقامه نماز الهى است.
ب: انبیاى خدا پیش گامان عمل به این سنّت بوده اند؛ چنان که خاتم آنان حضرت محمدبن عبداللّه صلى الله علیه و آله در این جهت نیز اسوه دیگران بوده است و امیرالمؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام همانند رسول گرامى هنگام حزوب سانحه سنگین از نماز کمک مى گرفت.
ج: از صحابه نیز چنین استعانتى نقل شده است ؛ مانند آنچه طبرى آورده که ابن عباس در سفربود. خبر درگذشت برادر وى قثم بن عباس به او رسید. استرجاع گفت و از راه فاصله گرفت و به ناحیه اى رفت و شتر را اناخه کرد و دو رکعت نمازى که جلوس آن طولانى بود به جاآورد. آنگاه برخاست و به طرف مرکوب خود رفت و این آیه را قراءت مى رکد: واستعینوا بالصبر والصلوه وإ نّها لکبیرهٌ إ لّا على الخاشعین (۴۹۲).
۴- خشوع خاشعان
– عن أ بى الحسن علیه السلام:… واستعینوا بالصبر والصلوه وإ نّها لکبیرهٌ إ لّا على الخاشعین، والخاشع الذلیل فى صلاته المقبل علیها یعنى رسول اللّه صلى الله علیه و آله و أ میرالمؤ منین علیه السلام ))(۴۹۳).
– عن ابن عباس فى قوله إ لّا على الخاشعین: المصدّقین بما أ نزل اللّه (۴۹۴).
– عن أمیرالمؤ منین علیه السلام فى قوله إ لّا على الخاشعین: والخاشعون هم الشیعه المستبصرون و ذلک لا نّ أ هل الا قاویل من المرجئه والقدریّه و الخوارج و غیرهم من الناصبیّه، یقرّون لمحمدصلى الله علیه و آله لیس بینهم خلاف و هم مختلفون فى ولایتى منکرون لذلک جاحدون بها إ لّا القلیل…(۴۹۵).
اشاره الف: خشوع صادق از مصدّقان معارف ناب صادر مى شود. کسى که از قبول مآثر ولایت سرباز زد و حقّ بودن آن را برنتابید و معارف ناب را تصدیق نکرد، اخلاق اعمال صادق از او متوقّع نیست.
ب: چون ملکات نفسانى کمال هاى وجودى است و به حکم حقیقت، یعنى تشکیک محکوم است، آن مقدار مقبول از معارف ناب مانند اصل توحید، نبّوت عام، نبوت حضرت ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله و… که مورد تصدیق باشد مستلزم خشوع صادق خواهد بود. بنابراین، کمال خشوع حق در ولایت مداران علوى ظهور مى کند، گرچه دیگران در حدّ خود از اصل خشوع بهره مى برند.
۵- معناى ظنّ درقرآن
– عن على علیه السلام:((… یظنّون أ نّهم ملاقوا ربّهم یعنى أ نّهم یوقنون أ نّهم یبعثون ویحشرون و یحاسبون و یجزون بالثواب و العقاب ؛ والظنّ هنا الیقین (۴۹۶).
– عن على علیه السلام فى قوله الذین یظنّون أ نّهم ملاقوا ربّهم: یوقنون أ نّهم مبعوثون و الظّن منهم یقین (۴۹۷).
اشاره الف: ظنّ در قرآن گاهى در مورد گمان مقابل یقین به کار مى رود و گاهى در مورد علم و همین تفاوت مورد استعمال باعث شد که برخى مانند ابوجعفر طبرى آن را از لغات اضداد محسوب دارند(۴۹۸).
ب: ظنّ اگر با قرینه همراه نباشد معناى گمان دارد و اگر با قرینه همراه باشد معناى یقین را افاده مى کند؛ ظن مقابل یقین مانند: ما لهم به من علمٍ إ لّا اتّباع الظنّ(۴۹۹)، إ ن یتبعون إ لّا الظن و إ ن هم إ لّا یخرصون (۵۰۰)،و ما یتبع أ کثرهم إ لّا ظناً إ نّ الظنّ لایغنى من الحقّ شیئاً…(۵۰۱) و ظنّ به معناى یقین مانند: أ لا یظنّ أ ولئک أ نّهم مبعوثون # لیوم عظیم (۵۰۲)، قال الذین یظنون أنّهم ملاقوا اللّه کم من فئهٍ قلیله غلبت فئهً کثیرهً بإ ذن اللّه (۵۰۳)
۶- لقاء اللّه و مؤمنان به آن
عن الباقرعلیه السلام: الذین یظنّون أ نهم ملاقوا ربّهم و أ نّهم إ لیه راجعون نزلت فى على علیه السلام و عثمان بن مظعون و عماربن یاسر و أ صحاب لهم (۵۰۴).
اشاره الف: لقى الهى درجات متعددى دارد؛ زیرا بسیارى از افراد با اسماى حسنا و وسطاى خدا دیدار دارند؛ گروهى با اسماى جمال و مهر و عده اى بااسماى جلال و قهر. نمونه اول: أ فمن وعدناه وعداً حسناً فهو لاقیه کمن متعناه متاع الحیاه الدنیا(۵۰۵). لقاى خدا براى اوساط از مؤ منان همان برخوردارى از مواهب الهى در قیامت است. نمونه دوم: فأ عقبهم نفاقاً فى قلوبهم إ لى یوم یلقونه (۵۰۶).
ب: لقاى تام نسبت به حدّ ممکن، بهره کسى است که نه خود را ملاقات کند و نه لقاى خود، بلکه فقط به شهود خداى سبحان بار یابد.
ج: از تحلیل معناى لقا، زهوق پندار تجسیم مجسّمه روشن مى شود؛ چنان که از بررسى معناى رجوع، وهن و هم تناسخیه آشکار خواهد شد و نیازى به تفصیل فخر رازى و مانند او نیست.
بازدیدها: 1173