آیه ۵۰- و اذ فرقنابکم البحر فانجیناکم و اغرقنا آل فرعون و انتم تنظرون
گزیده تفسیر
خداى سبحان در مقام بیان نعمت دیگرى که بر بنى اسرائیل ارزانى داشته، یعنى نجات بنى اسرائیل از چنگال آل فرعون و براى آشکار شدن عظمت این نعمت ونیز تذکّر نعمت عظیم مصون ماندن از غرق در دریا مى فرماید: به یاد آورید زمانى را که دریا را براى شما شکافتیم و در نتیجه شما را نجات دادیم و آل فرعون را در منظر شما غرق کردیم.
با شکافته شدن دریا همه بنى اسرائیل که همراه موساى کلیم علیه السلام بودند با ورود به آن از تعذیب آل فرعون نجات یافتند و خود از غرق شدن در آن مصون ماندند و آل فرعون از دسترسى به آنها ممنوع شدند و همه آنان که همراه فرعون بودند در دریا غرق شدند. مشاهده چنین صحنه اى، براى قوم حس گرایى چون بنى اسرائیل، اعجاز الهى را بلیغ تر و نعمت را عظیم تر جلوه مى دهد.
تفسیر
فرقنا: این واژه از ماده فرق در اصل به معناى جدا کردن بین دو چیز است. فرق در شق کردن و شکافتن استعمال مى شود؛ چون لازمه هر شکافتنى جدا شدن دو چیز از یکدیگر است. فرق دریا در آیه مورد بحث نیز به معناى شکافتن آن و جداسازى قسمتى از آب دریا از قسمت دیگر آن است. گرچه برخى فرق را در مورد انفصال و فلق را در مورد انشقاق به کار برده اند. فرق جداکردن و فرق پاره جدا شده است: فکان کلّ فرق کالطّود العظیم.
بکم: حرف باء در بکم براى سببیّت است ؛ یعنى به سبب و غایت شما (سببّیت غائیّه ) دریا را شکافتیم که در این صورت، چنان که آلوسى گفته، باء به منزله لام است ؛ یعنى ما دریا را براى شما شکفاتیم و احتمال دارد براى مصاحبت باشد؛ چنان که زمخشرى آن را یکى از احتمالات دانسته است، که در این صورت بکم یا در موضع حال براى مفعول فرقنا: یعنى کلمه البحر (ازباب تقدیم حال بر ذوالحال ) قرار دارد؛ یعنى ما دریا را شکافتیم، در حالى که دریا مصاحب و همراه با ورود شما بود، یا در موضع حال براى فاعل فرقنا است ؛ یعنى دریا را شکافتیم، در حالى که همراه شما بودیم (کنایه از ناصر و حافظ بودن خداوند است ؛ چنان که در بیان موسى علیه السلام در جمله کلّا انّ معى ربّى سیهدین به آن اشاره شده است).
ظاهر آیه همان احتمال اول است (یعنى به یاد آورید زمانى را که دریا را براى شما شکفاتیم )و سیاق آیات نیز به آن شهادت مى دهد؛ چون آیات محل بحث، در مقام شمارش نعمت هایى است که خداوند آنها را بر بنى اسرائیل ارزانى داشت و چنین مقامى با معناى به سبب شما (سبب غایى ) براى شما دریا را شکافتیم سازگارتر است.
البحر: مکان واسع را بحر گویند و کسى که علم وسیع دارد،متبحّر است.کلمه ال براى عهد خارجى است و مقصود از بحر یا قلزم و دریاى احمر است یا نیل.
فانجیناکم: این مساءله نجات، در این آیه به صیغه افعال: انجینا آمده، در حالى که در آیه قبل به صیغه تفعیل: نجّینا ذکر شده، شاید به این لحاظ باشد که آنچه در این آیه مطرح است، نجات از غرق شدن از طریق از اخراج از آب به سوى ساحل است (نه مطلق نجات یافتن و خلاص شدن از آل فرعون که در آیه قبل ذکر شده و نیازى هم به تکرار آن نیست ) و اخراج از باب افعال است. پس انسب این است که موضوع نجات دادن نیز به همین صیغه باشد.
چنین مطلبى که از ظاهر کلام ابى السّعود به دست مى آید، خالى از مناقشه نیست ؛ چون آنچه دلالت دارد که مقصود از نجات در این آیه، نجات از غرق شدن است نه مطلق نجات از آل فرعون، قرینه تقابل است ؛ یعنى تقابل انجیل و اغرقنا باعث مى شود که انجیناکم ظهور در انجاى از غرق شدن در آب پیدا کند و چنین تقابلى مقتضى تبدیل صیغه تفعیل به افعال نیست. گذشته از آن که نجات بنى اسرائیل از قهر و تعذیب مستمر فرعون، چنان که قبلا بازگو شد، هم با تفعیل ذکر شده و هم با فعال، نظیر: و اذ انجیناکم من ال فرعون یسومونکم سوء العذاب.
تناسب آیات:
از آن جا که در آیهئ قبل سخن از نعمت نجات بنى اسرائیل از آل فرعون بود، در این آیه، به چگونگى آن اشاره مى کند تا هم عظمت این نعمت بیشتر آشکار شود و هم در ضمن آن، نعمت عظیم دیگرى (مصونیت از غرق شدن در دریا) یادآورى گردد. ابتدا مى فرماید: و نیز به یاد بیاورید زمانى را که دریا را براى شما شکافتیم. سپس به نتیجه شکافته شدن دریا اشاره مى کند که عبارت است از نجات یافتن بنى اسرائیل و غرق شدن آل فرعون، آن هم در مراءى و منظر بنى اسرائیل: نتیجه شکافتن دریا این شد که شما را نجات دادیم و آل فرعون را غرق کردیم، درحالى که شما غرق شدن آنان را نظاره مى کردید.
خلاصه آن که، شکافتن دریا به امر ملکوتى خداوند دو نتیجه براى شما داشت و دو محرومیت براى آل فرعون ؛ زیرا شما اولا، با شکافتن دریا و ورود به آن از تعذیب آل فرعون نجات یافتید و ثانیا، به معجزه الهى از غرق شدن در آن مصون ماندید و آل فرعون اولا، از دسترسى به شما ممنوع و محروم شدند و ثانیا، به کام دریا فرو رفتند و غرق شدند.
نجات یافتگان و غرق شدگان
ظاهرانجیناکم و ال فرعون عموم بنى اسرائیل و عموم فرعونیان است ؛ یعنى این آیه ظهور دارد که همه بنى اسرائیل همراه موسى بدون استثنا نجات یافتند و همه آل فرعون که همراه فرعون بودند بدون استثنا، غرق شدند و این معناى ظاهرى است که در آیات دیگربه آن تصریح شده است. چنان که مى فرماید: وانجینا موسى و من معه اجمعین، فاغرقناه و من معه جمیعا. البته اگر کسى از بنى اسرائیل یا از آل فرعون در صحنه حاضر نبود تخصصا از حکم خارج است.
مراد از آل فرعون
تعبیر به ال فرعون همانند تعبیر بنى هاشم و بنى آدم و آل موسى و آل هارون است که مضاف الیه آن (یعنى فرعون، هاشم، آدم، موسى و هارون ) خارج از حکم مضاف نیست ؛ یعنى منظور از آل فرعون، شخص فرعون و همه پیروان اوست ؛ چنان که مقصود از بنى آدم در آیه ولقد کرّمنا بنى ادم شخص آدم و همه فرزندان او، و مقصود از آل موسى و آل هارون در آیه... و بقیه ممّا ترکت ال موسى و ال هارون شخص موسى و هارون و پیروان آنان، و مراد از آل یعقوب در آیه... ویتمّ نعمه علیک و على ال یعقوب شخص یعقوب و فرزندان و پیروان اوست. البته گاهى ممکن است براثر قرینه خاص مقصود از آل موسى و آل هارون در آیه تکرال موسى و…، خصوص موسى و هارون باشد که از بحث کنونى بیرون است.
مشاهده نابودى دشمن
جمله وانتم تنظرون به این معناست:در حالى آل فرعون را غرق کردیم که شما شاهد غرق شدن آنها بودید و چنین صحنه اى از نجات شما و غرق آنان، اعجاز را بلیغ تر و نعمت را عظیم تر جلوه مى دهد، به ویژه براى قومى چون بنى اسرائیل که گرفتار حسّ گرایى بوده، از تفکرات عقلى بهره اندکى داشتند و صریحا به موساى کلیم مى گفتند: تا خدا راروشن و آشکارا نبینیم به تو ایمان نمى آوریم: لن نؤ من لک حتى نرى اللّه جهره و پس از مشاهده معجزات فراوان وقتى از دریا گذشته و به قومى بت پرست برخوردند، از موسى درخواست کردند که تو نیز خداى دیدنى براى ما قرارده: یا موسى اجعل لنا الها کما لهم ءالهه.
هلاکت دشمن نعمتى است عظیم، و مشاهده آن، نعمت عظیم دیگر. برخى مانند فرّاء برآنند که رخداد هائل، مانع از نگاه بنى اسرائیل بود. بنابراین، مقصود آن است که حادثه در مراءى و مسمع شما بود، به طورى که گویا مى دیدید. پس، نظر به معناى علم است، نه نگاه با چشم.
شیخ طوسى (ره ) گفته فرّاء را محتمل و ملیح تلقى کرد، گرچه نظر شیخ طوسى همانند انظار سایر مفسران بر نظر حسىّ است، لیکن طماءنینه اى که براى موسى و همراهان او پدید آمد و مسیر رهو و واسع و بى خطر دریاى خشک را پشت سرگذاشتند و دریا اجساد بى روح آل فرعون را به روى آب آورد، نگاه با چشم به این صحنه محذورى ندارد.
لطایف و اشارات
۱- تنها کلیددار نظام هستى
کلیددار نظام آفرینش خداوند است و کلید دوگونه چرخش دارد: با یک چرخش آن، در باز، و باچرخش دیگر بسته مى شود. خداوند در آیه واذ فرقنا بکم البحر… مى فرماید: کلید دریا به دست ماست و ما به وسیله موساى کلیم این کلید را به چرخش در آوردیم ؛ به او دستور دادیم تا عصا را به دریا بزند تا بر اثر آن راهى خاکى بلکه راه هاى متعدد در وسط دریا پدیدار شود و مشا از آن عبور کنید و فرعونیان در تعقیب شما به میانه دریا بیایند. آنگاه کلید دریا را برگردانیم و چهره دیگر آن را ظاهر کردیم و آب ها به هم آمد: فغشیهم من الیمّ ما غشیهم و فرعونیان به قعر دریا فرو رفتند.
به هرحال، کارگاه الهى با نظم ویژه دارد مى شود و کلید دار آن تنها خداست: وعنده مفاتح الغیب، و له مقالید السموات و الارض. این مفاتیح و مقالید تنها براى مؤ منان، مفتاح و گشاینده است، اما براى کافران، همواره مغلاق و قفل کننده است. دریاى متّصل براى حفظ دین منفصل مى شود و مؤ منان نجات مى یانبد و دریاى منفصل براى محق کفر متّصل مى گردد و کافران غرق مى شوند و چنین است کار خداى سبحان که باکن فیکون مسائل جهان را حل مى کند و چون کلیدها تنها نزد اوست، در رحمتى را که او باز کرد، دیگرى توان بستن آن را ندارد: ما یفتح اللّه للنّاس من رحمه فلا ممسک لها و ما یمسک فلا مرسل له من بعده ؛ چنان که اگر او در رحمت را برروى گروهى ببندد، کسى توان گشودن آن را ندارد.
این شکافتن اختصاصى به دریا و نجات بنى اسرائیل ندارد، بلکه نسبت به شکافتن ماه آسمان نیز مى فرماید: اقتربت الساعه و انشقّ القمر و درباره شکافتن زمین و فرو رفتن قارون در دل آن مى گوید: فخسفنا به و بداره الارض یعنى کلید صحرا و فضا و هوا نیز در دست خداست ؛ چنان که کلید آتش: یا نار کونى بردا و سلاما على ابراهیم و کلید باد: فسخّرنا له الریح تجرى بامره رخاء حیث اصاب نیز در اختیار اوست. چیزى در جهان نیست که در برابر خداى سبحان مستقل باشد و خود راءیى نشان دهد؛ عصاى موسى علیه السلام تنها با خواست خداوند عصاست و اگر او بخواهد عصا به اژدها تبدیل مى شود. از این رو هنگامى که خداوند از موسى پرسید، و ما تلک بیمنیک یا موسى و آن حضرت پاسخ داد: و هى عصاى…، خداوند به طور ضمنى فرمود: نگو عصاست، بلکه بگو:تا تو چه بخواهى ؛اگر خواستى عصا باشد عصاست و اگر خواستى مار باشد مار است. از این رو فرمان داد: القها؛ آن را بینداز تا معلوم شود عصاست یا غیرعصا؟
پس از آن که موسى علیه السلام این حقیقت را ادراک کرد، آرام شد و خوف وخشیت او از غیر خدا زایل گردید و موسایى که در طلیعه نبوت به او گفته شد: نترس ؛ لاتخف پس از نبوت و آشنایى با حقیقت مزبور، در جریان نجات بنى اسرائیل به وى خطاب شد:تو نمى ترسى ؛لاتخاف درکا ولاتخشى ؛ یعنى به مقام امن و اطمینان رسیدى.
از این رو هنگامى که اصحاب موسى دریا را روبرو و سپاه فرعون را در پى خود دیدند و گفتند: هم اکنون به ما مى رسند؛ فلمّا تراءا الجمعان قال اصحاب موسى انّا لمدرکون موساى کلیم با قاطعیت و آرامش کامل فرمود: کلّا؛ هرگز به ما نمى رسند و پس از این طرد و ردع، با حرف تاءکید و به صورت جمله اسمیه فرمود: انّ معى ربّى سیهدین ؛ تحقیقا خداى من و کلیددار نظام هستى با من است. البته این معیت ویژه غیر از معیّت قیومى مطلق است که همگانى و همیشگى است. منظور از معیّت در این جا همراهى عنایت، نصرت و امداد خاص الهى است.
۲- زمامدارى نظام جمع و فرق
خداى سبحان همان طور که خالق وصل است خالق فصل نیز هست و چنان که نظام جمع به دست اوست، زمام فرق نیز تحت قدرت اوست، و اوست شکافنده دریا: و اذ فرقنا بکم البحر، ربّ الفلق: قل اعوذ بربّ الفلق و شکافنده صبح:فالق الاصباح و جعل الّیل سکنا و فالق و شکافنده حبّه و هسته: فالق الحبّ والنوى ؛ هسته اى که به صورت نخل بلند قامت: والنخل باسقات… و حبّه اى که به صورت خوشه زیبا و پرطراوت ظهور مى کند: ءاءنتم تزرعونه ام نحن الزارعون.
به بیان دیگر، زمام همه اشیا در دست قدرت اوست و هر چیزى آن مى شود که خدا بخواهد؛ زمینى که در موقعیت عادى غیر قابل کشت و لم یزرع یا، غیرذى زرع، است با شکافتن آن و بیرون آوردن چشمه آب، مزورعى و قابل کشت و برخوردار از آب وعلف گردیده، قلوب مردم را به خود منعطف مى کند و ثمرات و برکات، بدان جا سرازیر مى شود: ربّنا انّى اسکنت من ذریّتى بواد غیر ذى زرع… فاجعل افئده من الناس تهوى الیهم و ارزقهم من الثمرات….
ورحمى که بر اثر عقم از یک سو و کهن سالى و فرتوتى از سوى دیگر به طور طبیعى آماده پرورش جنین نیست، با خواست و مشیّت او آماده پرورش یحیاى پیامبر مى شود: قل ربّ انّى یکون لى غلام و قد بلغنى الکبر و امرائى عاقرٌ قال کذلک اللّه یفعل ما یشاء. و آبى که مطابق قوانین طبیعى عالم ماده، اجزایش به هم اتصال دارد، از هم شکافته مى شود و کسى که را که روزى به جریان چنین آبى در زیر کاخش افتخار مى کرد و نداى الیس لى ملک مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى سر مى داد، در کام خود فرو مى برد.
وبالاخره، آبى که مایه حیات است با اراده او سبب مرگ و هلاکت مى شود، به طورى که گوینده انا ربّکم الاعلى را بر اثر قهر الهى در قعر خویش فرو مى برد. روزى سبب نجات قنداقه موسى مى شود و روز دیگر، با فرق و شکافته شدن سبب رهایى بنى اسرائیل، و با جمع شدن و به هم پیوستن سبب نابودى فرعونیان مى گردد.
۳- تکرار نعمت نجات از دریا
نعمت نجات از دریا نسبت به حضرت موساى کلیم علیه السلام که دامنه برکت آن، نجات بنى اسرائیل را به همراه داشت، مسبوق به چنین نعمتى نیز بوده است ؛ چنان که خداوند به آن حضرت فرمود: ولقد مننّا علیک مرّهً اخرى # اذ اوحینا الى امّک ما یوحى # ان اقذفیه فى التابوت فاقذفیه فى الیمّ فلیلقه الیمّ بالساحل. آنچه در مرحله حدوث براى کلیم خدا رخ داد، در مرحله بقا نیز براى وى و امّت او حاصل شد.
در ماجراى مادر موسى علیه السلام به دریا امر شد که امانت الهى رابه سلامت به ساحل برساند و در جریان موساى کلیم علیه السلام نیز تصریح به دستور انفلاق دریا صادر نشد، لیکن تصریح امر به ضرب دریا به منزله امر کردن به دریا به امتثال و انفلاق است.: فاوحینا الى موسى ان اضرب بعصاک البحر فانفلق.
۴- ویژگى هاى شکافته شدن دریا
الف: هرگونه فرق و شکافى که در دریا پدید آمد، محصول ضرب عصاى موساى کلیم بود؛ خواه اصل فرق و شکاف و خواه راه هاى دوازده گانه واقع شد؛ زیرا ظاهر آیه فاوحینا الى موسى ان اضرب بعصاک البحر فانفلق فکان کل فرق کالطّود العظیم همین است. احتمال آن که مقصود از آیه، فرق و فصل بین آب دریا و بین بنى اسرائیل باشد ضعیف است. عمده اصل فرق دریاست اولا، وتعدد آن ثانیا، که هر دو قبل از ورود بنى اسرائیل به دریا به وسیله عصاى کلیم خدا حاصل شد.
ب: آب به منزله پرده روى زمین دریا بود که با ضرب عصا، پرده آبى کنار رفت و زمین خشک هویدا شد؛ زیرا ظاهر آیه... فاضرب لهم طریقا فى البحر یبسا همین است. البته تاءثیر باد و آفتاب به طور طبیعى مورد انکار نیست، لیکن ظاهر آیه آن است که خشکى زمین متاءثر از ضرب عصاى کلیم خدا بود.
ج: خداوند همه مصائب برّ و بحر را برطرف مى کند، لیکن خطر دریا و عبور بى رنج از آن براى بنى اسرائیل طبق عنایت ویژه الهى بود. از این رو خداوند در عین آن که هرگونه رهایى از ظلمت هاى برّ و بحر را به خود نسبت مى دهد: قل من ینّجیکم من ظلمات البرّ و البحر… لیکن خصوص نجات بنى اسرائیل را به خود اسناد داده است: و جاوزنا ببنى اسرائیل البحر…؛ یعنى ورود و خروج بنى اسرائیل به رحمت ویژه خداوند وبد، به طورى که بستر دریا به صورت زمین خشک هموار و مستوى ظهور کرد تا عبور برروى آن ممکن باشد و مراد از واترک البحر رهوا… این است که دریا را به همان حالت فرو رفته و آرام رهاکنید؛ زیرا همین طریق یبس و مسیر خشک زمین دریا زمینه غرق شدن آل فرعون را فراهم مى کند؛ زیرا آنان به طمع همین فرورفتگى آب و آرامش دریا در آن قدم نهادند.
د: معجزه براى هدایت مردم و صیانت هدف انبیا، از سنخ سنّتهاى الهى است، از این رو با سایر سنّت هاى عادى منافاتى ندارد و سنّت الهى را نباید به معناى عادت و منحصر در آن دانست که اگر چیزى خرق عادت باشد نه خرق علیّت، و محال عادى بود نه ممتنع عقلى، مخالف سنّت خدا تلقى شود.
۵- سراى موسوى و سراى محمدى صلى الله علیه و آله
آنچه براى شخص حضرت موساى کلیم علیه السلام رخ داد، در حدّ خود سراى ویژه بود، گرچه معراج را ظاهرا به دنبال نداشت ؛ زیرا صرف سیر شبانه یا به سرات رفتن و جاى مرتفع را پیمودن اسراى معهود نبوى نیست. از این رو براى بنى اسرائیل که چنین رخداد شیرین و ماندنى پدید آمد، هرچند کمال پیروى از انسان کامل را به همراه داشت و صحابت اعجاز را در برداشت، ولى اسراء محسوب نخواهد شد، اما براى حضرت موسى علیه السلام مى تواند در حدّ اسراى نبوى به حساب آید.التبه با اسراى رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرق ممتاز دارد.
سرّ سراء بودن حرکت موساى کلیم علیه السلام این است که قبلا به آن حضرت وحى شده: اولا، شبانه حرکت کن و بندگان خدا، یعنى بنى اسرائیل را به همرا خود ببر: فاءس بعبادى لیلا. ثانیا، آل فرعون شمارا تعقیب مى کنند: انّکم متّبعون. ثالثا، مسیر خشک دریا را بدون هراس طىّ کن: ولقد اوحینا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طریقا فى البحر یبسا لاتخاف درکا و لاتخشى، بنابراین که دستور زدن عصا همان وقتى که دستور اسراء نازل شد فرود آمده باشد. رابعا، آگاهى از غرق شدن آل فرعون: واترک البحر رهوا انّهم جند مغرقون، بنابر نزول هم زمان با دستور اسراء؛ چنان که ظاهر سیاق ایات چنین است. این گونه از اندیشه هاى غیبى و انگیزه هاى فراطبیعى در آن سیر شبانه یا به سرات و مکان فسیح و مرتفع آمدن، دلمایه حضرت کلیم اللّه بود. بنابراین، مى توان گفت: سبحان الذى اوحى بعبده الاسراء من المصر الى البحر و من البحر الى البر سالما عن درک العدوّ و ناجیا عن الیّم، قاهرا على البحر و قادرا على انجاء بنى اسرائیل من الغرق باذن اللّه سبحانه.
فرق اساسى بین اسراى موسوى و اسراى محمّدى از این جا شروع مى شود که موساى کلیم علیه السلام به اذن خداوند اسراء را آغاز کرد و به پایان برد، ولى حضرت ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله از آغاز تا انجام آن مهمان الهى بود و خداوند شخصا اسراى او را برعهده گرفت و او را برد، نه آن که به او فرموده باشد برو: سبحان الذى اسراى بعبده لیلا…. همین طلیعه فروق، نشانه تمایزهاى بى شمارى است که بین دو اسراء یافت مى شود که شرح آن از مبحث کنونى خارج است.
۶- نظر حسّى و نگاه شاهدانه
آنچه در صحنه اسراء پدید آمد ممکن است براى بنى اسرائیل فى الجمله نه بالجمله معلوم شده باشد؛ چنان که شکافتن دریا، تعدد مسالک دریایى، عبور آنان به راحتى، غرق آل فرعون و… مورد التفات آنان واقع شد و خداوند نیز در این باره فرمود: وانتم تنظرون، لیکن نظر حسّى آنها که محصولى جز علم حصولى نداشت، غیر از نگاه شاهدانه و بصیرانه حضرت کلیم اللّه بود که به همه ماجرا از صدر تا ساقه علم شهودى داشت. بنى اسرائیل آثار را با علم حصولى مى فهمیدند، ولى حضرت کلیم اللّه آثار و مؤ ثر را با علم حضورى مى یافت. آنچه براى بهشتیان در معاد مکشوف مى شود، براى اولیا الهى در دنیا مشهود است. بنابراین، سنخ مشاهده نجات غیر از صنف احساس نجات است ؛ چنان که در امور فراوان دیگر نیز از هم متمایزند. موساى کلیم علیه السلام داراى اعجاز بود و از نفس قدسى او به اذن خدا همه امور خارق عادت صادر شده است، ولى بنى اسرائیل گوشه اى از آثار پربرکت آن را احساس کرده اند.
۷- هشدار به سرکشان و جبّاران
روزى هیود در نهایت ضعف و ذلّت بود و دشمن او در غایت قوّت و عزّت، امّا قضیّه به گونه اى معکوس شد که آل فرعون به همان سوء العذابى مبتلا شدند که بر بنى اسرائیل روا مى داشتند، بلکه عذابى بدتر از ذبح پسران ؛ زیرا ذبح، مرگى سریعاست و مذبوح را هر چه زودتر خلاصى مى بخشد در حالى غرق شدن، مرگى بطى ء و از سخت ترین نوع مرگ هاست (از این رو غریق مسلمان در حکم شهید است ). به گونه اى جریان به عکس شد که آل فرعون، هم ذلّت غرق شدن در دریا راپذیرا شدند و هم ذلّت نظاره کردن بنى اسرائیل و در مراءى و منظر آنان بودن را.
این قضیّه، هم اتمام حجّت و هشدارى است براى یهودیان و بنى اسرائیل آن زمان، که اگر شما همانند فرعونیان با دیگران چنان کنید، مانیز چنین مى کنیم، و هم هشدارى است براى جبّاران و زورمداران یهود این زمان که اگر با مردم فلسطین مانند فراعنه عمل کنید، بدانید که به زودى ورق برمى گردد؛ چنان که تاریخ اجداد شما با غلبه بخت النصر و رومیان برگشت.
نیز زنگ خطر و بیدار باشى براى مؤ منان عصر حاضر است که اگر شما هم راه طغیان و فساد پیشه کنید، آن سنّت قطعى استثناپذیر نیست و گریبان شما را نیز خواهد گرفت ؛ چنان که پیشینیان شما پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه و آله، با بى وفایى ها و نقض عهدها و پیش گرفتن راه طغیان و فساد، به جبّاران و خون ریزانى چون حاکمان بنى امیه و بنى عباس مبتلا شدند.
به بیان دیگر، در عین حال که حکایت این معجزه جلیل و عظیم از جانب وحى به وسیله رسول گرامى قلب هاى متزلزل را آرام مى سازد و همه رهروان راه آن حضرت را نوید مى دهد که اگر به خدا تکیه کنید، قدرت بى زوال الهى در سخت ترین شرایط، معجزه آسا به فریاد شما مى رسد، در عین حال به آنان هشدار مى دهد که بیدار باشید و بدانید که گناه چه عاقبت تلخى دارد؛ ما آل فرعون را براثر گناهانشان نابود کردیم: اهلکناهم بذنوبهم و همان سوء العذابى که بر بنى اسرائیل تحمیل مى کردند هم اکنون در عالم برزخ، صبح و شام به صورت سوء العذاب، برآنان عرضه مى شود: وحاق بال فرعون سوء العذاب # النار یعرضون علیها غدوّا و عشیّا و در قیامت نیز به اشدّ العذاب مبدّل مى شود: و یوم تقوم الساعه ادخلوا ال فرعون اشدّ العذاب. این همان است که در آیات دیگرى از قرآن آمده که مکر مکّار به خودش بازمى گردد و هیچ عملى عامل خود را رها نمى کند و نقشه بد، صاحب خود را در برمى گیرد: ولایحیق المکر السیّى ء الّا باهله.
با این بیان، احتمالى که برخى از مفسران ابداع کردند که: و انتم تنظرون، به معناى تنتظرون باشد، یعنى شما هم اگر به رسول اکرم صلى الله علیه و آله ایمان نیاورید، منتظر چنان عاقبت تلخ بوده و هستید، توجیه مى شود؛ زیرا نظر به معناى انتظار در آیاتى از قبیل هل ینظرون الّا ان یاتیهم اللّه فى ظلل من الغمام، هل ینظرون الّا تاءویله و… به کار رفته است. البته نظر به معناى انتظار در طول معناى رایج خود خواهد بود، نه آن که آن معنا نفى شود.
۸- دفع یک توّهم
عدهّاى از منکران معجزات پیامبران، گمان کرده اند که شکافته شدن دریا از قبیل جزرومدّ است ؛ یعنى وقتى موسى و قومش به دریا رسیدند، دریا در حال جزر بود و پس از خارج شدن آنان و وارد شدن آل فرعون دریا به حال مدّ بازگشت.
در پاسخ باید گفت:
اوّلا، تعبیر به فلمّا تراء الجمعان قال اصحاب موسى انّا لمدرکون… (وقتى که دو گروه، یکدیگر را از دور دیدند اصحاب موسى گفتند: هم اکنون ما دستگیر مى شویم )، دلیل براین است که دریا در حال جزر نبوده است وگرنه این گونه تحیّر و وحشت، توجیهى ندارد.
ثانیا، در ادامه همان داستان آمده است که موسى در پاسخ قوم خود فرمود:کلّا انّ معى ربّى سیهدین که نشا مى دهد راه طبیعى براى رهایى بسته بود و هدایت الهى و امر خارق عادتى باید آنان را نجات دهد.
ثالثا، باز هم در ادامه داستان آمده است: ان اضرب بعصاک البحر. اگر دریا در حال جزر بود نیازى به زدن عصا نبود؛ با توجه به این که این عصا همان عصایى است که اژدها مى شود و معجزه مى کند.
رابعا، در آیه اى دیگر آمده است: فاضرى لهم طریقاً فى البحر یبسا که دلالت دارد راهى که در دریا باز شد حتى رطوبت نیز نداشت و دقیقا دریا به خشکى تبدیل شد؛ چنان که در طوفان نوح خشکى به دریا مبدل گشت و تنورى که جز آتش از آن مشاهده نمى شد، به جوشش آمد و آب از آن فوران کرد: وفار التّنّور.
خامسا، در آیه اى دیگرمى فرماید: فانفلق فکان کل فرق کالطود العظیم، چون عصا را به دریا زد دیواره هاى آب مانند سدّ و کوه عظیمى شد. شکى نیست که آب دریا در حال جزر چنین حالتى پیدا نمى کند و در این حدّ، ارتفاع نمى یابد.
سادسا، راه هاى متعددى در دریا پدید آمد که هر سبطى از معبر خاص خارج شوند و اصل تعدد آن را از آیه فکان کلّ فرق کالطّود العظیم مى توان استفاده کرد.
بحث روایى
۱- دعایى که با آن دریا شکافته شد
– فى تفسیر على بن ابراهیم فى قصّه حنین: ثمّ رفع رسول اللّه یده فقال:اللّهمّ لک الحمد و الیک المشتکى و انت المتسعان ؛ فنزل علیه جبرئیل فقال: یا رسول اللّه دعوت بما دعاه به مویس حین فلق اللّه له البحر و نجاه من فرعون.
– عن العسکرى علیه السلام:قال اللّه عزّوجلّ لبنى اسرائیل فى عهد محمّدصلى الله علیه و آله فاذا کان اللّه تعالى فعل ذلک باسلافکم لکرامه محمّدصلى الله علیه و آله و دعاء موسى دعاء یقرب بهم افلا تعقلون انّ علیکم الایمان بمحمّد و آله اذ شاهد تموه الا ن.
اشاره: بااغماض از بحث سندى، متن این گونه از احادیث کاملا معقول و مقبول است و هیچ محذور عقلى یا نقلى را به همراه ندارد؛ امّا دعاى اول که محتاج توضیح نیست و اما دعاى دوم همان طور که در جریان تلقّى آدم از کلمات بازگو شد، انسان هاى کامل مظاهر اسماى حسناى الهى هستند و توسل به آنان و استعانت به آن ذوات مقدس به اذن خداوند بسیارى از مصائب را دفع یا رفع مى کند.
۲- روزى که دریا شکافته شد
– عن النبىّ صلى الله علیه و آله قال: فلق البحر لبنى اسرائیل یوم عاشوراء.
اشاره الف:قرآن کریم از آن جهت که کتاب هدایت است، امور جزئى را که تاءثیرى در هدایت ندارد، بازگو نمى کند. از این رو نام روزى که جریان شکاف دریا رخ داد نقل نکرده است.
ب: از ابن عباس حکایت شده که یهود مدینه عاشورا را روزه مى گرفتند و رسول گرامى پس از هجرت از یهودیا پرسید چرا روزه مى گیرید. گفتند: حضرت موسى به شکرانه نجات در آن روز صائم مى شد و مانیز برآنیم. رسول خدا فرمود: ما به موسى علیه السلام از شما سزاوارتریم. پس حضرت رسول صلى الله علیه و آله روز عاشورا را صائم مى شد و دیگران را امر به صیام فرمود.
برخى نقل کردند: قریش در جاهلیت عاشورا را صائم مى شد و رسول اکرم در مکّه نیز روز عاشورا روزه مى گرفت و پس از هجرت نیز دیگران را به صیام آن روز امر فرمود و با واجب شدن صیام ماه رمضان آن را ترک کرد؛ هرکس خواست روزه بگیرد و نخواست. ترک کند. احتمال این که صوم قریش در جاهلیت به استناد و فتواى علماى یهود باشد مطرح است.
عمده آن است که با اغماض از وهن سند این گونه احادیث، عاشورا در اسلام روز شهادت انسان کامل و خلیفه مطلق خدا، مظهر تام اسم اعظم الهى، وارث همه انبیاى عظام از اولوالعزم و غیرآن، به ویژه وارث موساى کلیم اللّه علیه السلام، حضرت حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام روحى لمضعجه الشریف الفداء به دست فرعون عصر و وارث همه فراعنه و اکاسراه و قیاصره و طغات لئام، نحس ترین جرثومه فساد و پلیدترین سبع ضارى، یزید بن معاویه بن ابى سفیان علیهم لعائن اللّه و الملائکه و الناس است. از این رو روز اندوه انسانیت است و حکم فقهى آن کراهت روزه گرفتن است.
تذکّر: امویّان عاشورا را که روز سانحه سنگین قتل سالار شهیدان علیه السلام و روز فاجعه الهى و انسانى است یوم مبارک قرار دادند و احادیث فراوانى در برکت آن روز جعل کردند. آنچه در زیارت عاشورا آمد که هذا یوم تبرکت به بنوامیّه اشاره به زاویه اى از جنایت هاى اموى است.
بازدیدها: 360