یَسَلونَکَ عَنِ الخَمرِ والمَیسِرِ قُل فیهِما اِثمٌ کَبیرٌ ومَنفِعُ لِلنّاسِ واِثمُهُما اَکبَرُ مِن نَفعِهِما ویَسَلونَکَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمُ الاءایتِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرون (۲۱۹)
فِی الدُّنیا والاءاخِرَهِ ویَسَلونَکَ عَنِ الیَتمی قُل اِصلاحٌ لَهُم خَیرٌ واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُکُم واللهُ یَعلَمُ المُفسِدَ مِنَ المُصلِحِ ولَو شاءَ اللهُ لاَعنَتَکُم اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیم (۲۲۰)
گزیده تفسیر
رواج شرابخواری و قِماربازی در دوران جاهلیت و مخالفت اسلام با آن مسلمانان را برانگیخت که جویای حکم شرعی آن شوند. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)
۵۲
مأموریت یافت پس از تذکرات پیشین در این باره با صراحت اعلام کند که خمر و میسر، گناهی بزرگاند و دارای منافعی پنداری و ظاهری که در مقایسه با گناهش ناچیز است.
دومین محور آیه اول، پرسش از متعلَّق انفاق است که خدای سبحان پاسخ میدهد زاید بر نیاز متعارف را انفاق کنید؛ آنگاه میفرماید: اینگونه خداوند آیات تکوین و تشریع را بیان میکند، شاید درباره دنیا و آخرت بیندیشید و دریابید که احکام الهی همراه مصالحاند و حسنه دنیا و آخرت را از خدا بخواهید.
محور آیه دوم، پرسش درباره رفتار با یتیمان است. در پی نزول آیات متعدد درباره رعایت حق یتیم و هشدارهای جدی به کسانی که با رفتار ظالمانه و سودجویانه خود حقوق یتیمان را ضایع میکردند، بسیاری از مؤمنان سرپرستی ایتام را رها و از دخل و تصرف در مال آنان پرهیز، بلکه آنان را از خود دور کردند و این زمینهای شد تا بپرسند با یتیمان و داراییهای آنان چگونه باید رفتار شود.
خداوند به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: بگو: اگر با یتیمان همزیستی کنید و امورشان را سامان دهید، بهتر از کنارهگیری از آنان است، زیرا همزیستی مصلحانه با آنان که برادران شما و بیش از دیگران نیازمند رفتار خیر خواهانهاند، مایه خیر و صلاح شما و آنهاست و خداوند مصلح و مفسد را میشناسد و چنانچه میخواست شما را به زحمت اندازد، فرمان میداد به مال یتیمان نزدیک نشوید و در آن صورت، هیچ کس نمیتوانست بر اراده نفوذناپذیر و حکیمانه او اثرگذارد.
۵۳
تفسیر
مفردات
الْخَمْرِ: «خمر» در اصل، پوشانیدن چیزی است ۱٫ شراب و هر مایع مست کننده یا خصوص شراب انگور و خرما را خمر نامیدهاند، زیرا از طریق قوای ظاهری بدن و حواس به عقل نفوذ میکند و آن را میپوشاند و حالت خُماری میگسار نیز از همین جهت است ۲٫ خِمار (جمع آن: خُمُر) نیز در عرف، چیزی است که زن با آن سر خود را میپوشاند: ﴿ولیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیوبِهِن) ۳
الْمَیْسرِ: «میسر» به معنای قمار و از «یُسر» به معنای سهولت است. قمار را میسر نامیدهاند، چون با سهولت اموال را جابه جا میکند و … ۴٫ قمارباز را از آنرو «یاسر» میخوانند که به آسانی مال دیگری را به چنگ میآورد. برخی گفتهاند: میسر از یسار است و قمارباز را یاسر گویند، زیرا توان و یسار مال باخته را از او میگیرد ۵٫ واژه میسر در میان عرب بیشتر در نوع خاصی از قمار به کار میرود و آن انداختن چوبه تیر است که به آن «ازلام» و «اقلام» هم میگویند ۶ ؛ امّا هرگز منحصر در آن نیست، پس نمیتوان میسر را به خصوص قمار با ازلام تفسیر کرد، زیرا ازلام مانند انصاب بر میسر عطف شده است:
^ ۱ – ـ مفردات، ص۲۹۸، «خ م ر».
^ ۲ – ـ التحقیق، ج۳، ص۱۲۹، «خ م ر».
^ ۳ – ـ سوره نور، آیه ۳۱؛ مفردات، ص۲۹۸، «خ م ر».
^ ۴ – ـ مفردات، ص۸۹۲، «ی س ر».
^ ۵ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۶۱٫
^ ۶ – ـ المیزان، ج۲، ص۱۹۲٫
۵۴
﴿اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجس) ۱
«میسر» در اصطلاح شرع، اسم جامع برای هر نوع قمار است: کلّ ما قومر علیه فهو میسر ۲٫
اثم: «اثم» در لغت، کاری است که سبب تأخیر ثواب است ۳ و تاکنون چند بار در آیات گذشته آمده است.
تُخَالِطُوهُمْ: «خلط» ضدّ خلص ۴ و به معنای جمع کردن میان اجزای دو یا چند چیز است: ﴿فاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرض) ۵ ، ۶ زیرا هنگام تغذیه گیاه و نموّ آن، اجزای زمین با گیاه و… مخلوط میشوند. در مخالطه، جمعشدن به گونهای است که تمییز و جداکردن شدنی نیست ۷٫ اختلاط در مایعات را «امتزاج» و در حبوبات را «تداخل» میگویند و اختلاط انسان، به ارتباط خارجی و معاشرت و مجاورت مخصوص است ۸٫ دوست، همسایه و شریک را خلیط گویند: ﴿واِنَّ کَثیرًا مِنَ الخُلَطاءِ لَیَبغی بَعضُهُم عَلی بَعض) ۹ مخالطه با ایتام، معاشرت برادرانه و خیرخواهانه با آنان است.
لاَعْنَتَکُمْ: «عَنَت» مشقت و اِعنات به مشقت انداختن است ۱۰٫
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۹۰٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۳۵٫
^ ۳ – ـ مفردات، ص۶۳، «أ ث م».
^ ۴ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۲۰۸، «خ ل ط».
^ ۵ – ـ سوره یونس، آیه ۲۴٫
^ ۶ – ـ مفردات، ص۲۹۳، «خ ل ط».
^ ۷ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۵۷٫
^ ۸ – ـ التحقیق، ج۳، ص۱۰۵، «خ ل ط».
^ ۹ – ـ سوره ص، آیه ۲۴؛ مفردات، ص۲۹۳، «خ ل ط».
^ ۱۰ – ـ المصباح، ص۴۳۱، «ع ن ت».
۵۵
تناسب آیات (۲۱۹ ـ ۲۲۰)
پس از بیان ضرورت انفاق و وجوب جهاد در مجموعه پیشین (۲۱۵ ـ ۲۱۸) که ناظر به اوضاع داخلی و خارجی امت اسلامی بود، در این دو آیه که برخی آن را یک آیه دانستهاند، به بعضی پرسشهای جامعه اسلامی پاسخ داده شده است تا زمینه ایجاد امّت واحد و قوی برپایه ارزشهای الهی فراهم آید. همچنین مورد صَرْف شایسته و ناشایسته اموال در کنار هم ذکر شدهاند.
٭ ٭ ٭
پرسشهای قرآنی
برخی سؤالهای قرآنی در مورد حکمت آفرینش اشیاست؛ مانند ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الاَهِلَّه) ۱ و بعضی درباره احکام اشیا و افراد است، چنانکه این دو آیه سؤال از حکم شراب و قمار، کیفیت انفاق و معاشرت ایتام است: ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الخَمرِ والمَیسِر﴾؛ یا در آیات قبلی و بعدی، پرسش از حکم قتال در ماههای حرام: ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الشَّهرِ الحَرامِ قِتالٍ فیه) ۲ و زناشویی در ایام عادت ماهانه زنان است: ﴿ویَسَلونَکَ عَنِ المَحیض) ۳
در قرآن کریم بیش از دهبار واژه «یسءلونک» آمده است که گویای اهمیّت پرسش و پاسخ است: شش مورد آن در همین سوره است که تنها سه مورد آن با حرف عطف آمده است و شاید سرّش آن باشد که از این سه مورد با هم سؤال
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۸۹٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۷٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۲۲٫
۵۶
میشد، یا انسجام ضروری آنها طوری بوده است که گویا با هم مطرحاند؛ ولی در مواردی که بدون حرف عطف است، چند بار و متفرّق در مجالس گوناگون پرسیده شده است ۱٫
تذکّر: استماع صرف و انصات محض، برای برخی از مقاطع تعلیم کتاب و حکمت لازم است: ﴿واِذا قُرِءَ القُرءانُ فاستَمِعوا لَهُ واَنصِتوا) ۲ و طرح سؤال، دستوری است که از خدای سبحان رسیده است: ﴿فَسَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کُنتُم لاتَعلَمون) ۳ و سؤال در تقویت حسّ تحقیق از یکسو و آزادی طرح مطالب از سوی دیگر و گسترش علوم و معارف از سوی سوم، سودمند است و «لسان سَئول»، زمینه «قلب عَقول» را فراهم میکند که اجتماع این دو در انسان علامت کمال اوست.
پرسش از حکم شراب و قمار
«خمر» و «میسر» در دوران جاهلیت اهمیت ویژه و در امور گوناگون از جمله اقتصاد آنان سهم داشتند. اسلام به شدّت با آنها مبارزه کرد، از اینرو پیوسته از حکم آن میپرسیدند، چنان که آمدن فعل مضارع بر آن دلالت دارد: ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الخَمرِ والمَیسِر﴾.
سؤال در این آیه همراه استفتاء و استعلام است نه چیز دیگر؛ و به قرینه جواب معلوم میشود که محور پرسش، حکم شرعی خمر و میسر بوده است نه غیر آن، بنابراین گرچه در این آیه صریحاً روشن نشده است که آیا سؤال آنان از
^ ۱ – ـ مواهب الرحمن، ج۳، ص۲۹۱٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۲۰۴٫
^ ۳ – ـ سوره نحل، آیه ۴۳٫
۵۷
حقیقت و ماهیّت شراب و قمار بوده است (موضوع) یا از حلّیّت و حرمت نوشیدن یا درآمدهای آن دو، از پاسخِ ﴿قُل فیهِما اِثمٌ کَبیرٌ﴾ پیداست که سؤال از حکم شرعی حلیّت و حرمت بوده است و چون قرآن حرمت را به ذات شراب و قمار اسناد داده است فرقی بین «هما اثم» و «فیهما اثمٌ» نیست همه منافع آندو اعم از استعمال، خرید و فروش، تولید، تهیه کردن مواد و مانند آن جهت تولید، حرام است، چنان که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ده گروه را درباره شراب لعنت کرده است ۱٫
«خمر» در اصطلاح شرع، به شراب انگور اختصاص ندارد، بلکه هر مایع مست کنندهای را گویند که عقل را میپوشاند؛ خواه از انگور فراهم آمده باشد یا از خرما، جو، کشمش و مانند آن ۲٫
خمر رایج در حجاز و میان عربها مایع مست کنندهای بود که از خرما و انگور و جو میگرفتند. گرچه انگور در مدینه رواج نداشت، شراب انگور را از شام، یمن و طائف میآوردند. با پیشرفت علوم، از محصولات دیگر نیز شراب ساخته و بر انواع آن افزودهاند ۳٫
زیانبار بودن شراب
اسلام، دین علم و عقل است و هرچه را با این دو هماهنگ و نزدشان ارزشمند باشد، تحلیل و از آن حمایت و انسانها را بدان تشویق میکند و هر چه را با علم و عقل مزاحمت داشته باشد و آن دو به آن بها ندهند، تحریم میکند و
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۳۹۸؛ وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۲۲۴٫
^ ۲ – ـ زبده البیان، ص۶۲۸؛ جواهر الکلام، ج۳۶، ص۳۷۳٫
^ ۳ – ـ ر. ک: المیزان، ج۲، ص۱۹۱ ـ ۱۹۲٫
۵۸
انسانها را از آن برحذر میدارد؛ و چون میخواری با علم و عقل هماهنگ نیست، اسلام میگساری را حرام و آن را در حدّ بتپرستی دانسته است: مدمن الخمر کعابد وثن ۱٫
زیانهای شراب در دوران جاهلیت چندان مشخص نبوده؛ ولی امروزه مطالب فراوانی در این زمینه ارائه و ابعاد گوناگون آن بررسی شده است. صاحب نظران علوم پزشکی، جامعه شناسان، عالمان علم اخلاق و فرزانگان جامعه هر یک زیانهای فردی و اجتماعی و جسمی و روحی شراب را برشمردهاند. شراب نه تنها به دستگاه گوارش، بلکه به عقل و فکر آسیب میرساند و روحیه را کدر میکند و پیامدهای منفی اخلاقی و اجتماعی دارد، چنانکه جوامع بشری و محاکم قضایی شاهد جنایات ناشی از میگساری هستند و نیز در آیه ﴿اِنَّما یُریدُ الشَّیطنُ اَن یوقِعَ بَینَکُمُ العَدوهَ والبَغضاءَ فِی الخَمرِ والمَیسِرِ ویَصُدَّکُم عَن ذِکرِ اللهِ وعَنِ الصَّلوهِ فَهَل اَنتُم مُنتَهون) ۲ شراب در ایجاد دشمنی میان مردم و بازداشتن آنان از ذکر خدا و نماز مؤثر دانسته شده است.
مراد از اثم
«اِثم» در ﴿فیهِما اِثمٌ کَبیر﴾ به معنای گناه است، از اینرو آیه بر حرمت شراب و قمار دلالت میکند. اگر اثم به قرینه تقابل با نفع، به معنای ضرر میبود، باید فقط مقدار زیانبارش حرام باشد، در حالی که شراب و قمار، خواه کم یا زیاد و زیانبار یا بیزیان حرام است، چنان که درباره شراب و مانند آن آمده
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۴٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۹۱٫
۵۹
است: فما أسکر کثیره فقلیله حرام ۱٫
درباره ملاک کلامی این حکم فقهی میتوان گفت که خمر و میسر زیانبارند و همین جهت میتواند فیالجمله ملاک ثبوت حکم باشد؛ ولی ملاک حرمتشان زیانباری فعلی آندو نیست تا به کار گرفتن کم آنها به سبب زیانبار نبودنشان حرام نباشد. آری اگر ملاک حرمت چیزی ضرر فعلی باشد، به مقداری که ضرر دارد مصرف آن حرمت دارد نه کمتر از آن، چون حکم معلّل در ثبوت و سقوط، دائر مدار علت خود است.
به گفته برخی مفسران، آیه مورد بحث بر حرمت شراب و قمار دلالت ندارد، زیرا منظور از ﴿اِثم﴾ به قرینه مقابله با منفعت، «ضرر» است: ﴿قُل فیهِما اِثمٌ کَبیرٌ ومَنفِعُ لِلنّاس﴾، بنابراین آنچه ضرر محض دارد حرام است؛ اما آنچه هم ضرر و هم منفعت دارد، حرام نیست و آنچه مصرف کم آن زیانبار نیست، نباید حرام باشد. آنها در اینباره به اجتهاد صحابه نیز تمسک کردهاند ۲٫
در پاسخ باید گفت که اوّلاً منفعت در ﴿ومَنفِعُ لِلنّاس﴾ منفعت حلال، عقلایی، حقیقی و امضا شده ازطرف شارع نیست، بلکه مراد منفعت به پندار مردم حجاز است. نشانهاش آنکه خداوند متعالی از شراب و قمار به صورت مطلق، به پلید و عمل شیطان بودن یاد کرده است: ﴿اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطن) ۳ و هرگز پلیدی محض و کار شیطان، منفعت حقیقی ندارد.
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۸٫
^ ۲ – ـ ر.ک: الکشاف، ج۱، ص۲۶۱؛ الجامع لاحکام القرآن، مج۲، ج۳، ص۴۹٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۹۰٫
۶۰
ثانیاً بر فرض که سود آنها حقیقی باشد و منفعت حقیقی برخی از اشیا با رجس و خبیث بودن آنها جمع شود؛ لیکن واژه «اِثم» در کاربردهای قرآنی به معنای گناه است نه ضرر؛ مانند ﴿واِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللهَ اَخَذَتهُ العِزَّهُ بِالاِثم) ۱ ﴿تَظهَرونَ عَلَیهِم بِالاِثمِ والعُدون) ۲ ﴿فَمَنِ اضطُرَّ فی مَخمَصَهٍ غَیرَ مُتَجانِفٍ لاِثم) ۳ ﴿ومَن یَکتُمها فَاِنَّهُ ءاثِمٌ قَلبُه) ۴ ﴿اَفّاکٍ اَثیم) ۵ و ﴿مُعتَدٍ اَثیم) ۶ و در آیه مورد بحث نیز به معنای حرام است نه ضرر، زیرا سؤال مردم از حکم شرعی شراب و قمار بوده است و از فعل مضارع که نشان استمرار سؤال است، برمیآید که فهمیدن حکم شرعی آندو خواسته مسلمانان آن عصر بوده است و با بیان برخی از آثار نسبی خمر و میسر و اعتراف به منافع آندو، چه حکمی برای توده سؤال کننده روشن میشود؟
ثالثاً قرآن کریم انسانها را از هر گونه اثم و گناه ظاهری یا باطنی برحذر داشته است: ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الفَوحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ والاِثمَ والبَغی) ۷ ﴿وذَروا ظهِرَ الاِثمِ وباطِنَهُ اِنَّ الَّذینَ یَکسِبونَ الاِثمَ سَیُجزَونَ بِما کانوا یَقتَرِفون) ۸ گناه «در ظاهر» و آشکارا مانند تجاهر به فسق، و گناه «در باطن» و خفا مانند میگساری در خلوت است. گاهی نیز انسان به گناه
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۶٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۸۵٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۳٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۲۸۳٫
^ ۵ – ـ سوره شعراء، آیه ۲۲۲٫
^ ۶ – ـ سوره قلم، آیه ۱۲٫
^ ۷ – ـ سوره اعراف، آیه ۳۳٫
^ ۸ – ـ سوره انعام، آیه ۱۲۰٫
۶۱
«ظاهری» مانند بدگویی و غیبت آلوده میشود و زمانی به گناه «باطنی» چون حسد و کینه.
در این دو آیه خداوند از هر چهار قسم آن نهی کرده است؛ آنگاه این دو آیه که قبل از سوره «بقره» نازل شدهاند، دو کبرای کلّی برای آیه مورد بحثاند که به مثابه صغرای آن است و بر حرمت خمر و میسر دلالت دارد، از این رو هیچ تردیدی در دلالت آیه بر حرمت خمر و میسر نیست و احتمال عدم اندراج آیه مورد بحث، تحت دو آیه گذشته (۳۳ اعراف و ۱۲۰ انعام) به جهت آنکه در محلّ بحث چنین آمد: ﴿فیهِما اِثمٌ کَبیر﴾ نه «إنّهما إثم کبیر»، ناصواب است، زیرا ظاهر آیه این است که اثم در این دو چیز ثابت و مستقرّ است، پس مشمول منع الهی است.
راز بزرگ بودن گناهِ شراب و قمار
خدای سبحان با تأکید فراوان از شراب و قمار نهی کرده و آن دو را پلید، کار شیطان، مایه دشمنی و مانع ذکر خدا و نماز برشمرده ۱ و در این آیه نیز از آن دو به گناه بزرگ یاد کرده است: ﴿اِثمٌ کَبیر﴾ و این نشان گناه مهمبودن آنهاست، زیرا زمام کار میگسار و قمارباز را شهوت و غضب بهدست دارند و او را به گناهان دیگر میکشانند. شیخ مفیدِ نقل کرده است: اگر کسی معاذ الله مست شد، باید محارم او از خلوت کردن با وی اجتناب کنند، چون او همانند درندهای خطرناک بوده و میگساری منشأ بسیاری از معاصی دیگر است ۲٫
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیات، ۹۰ ـ ۹۱٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۶، ص۲۴۳؛ الاختصاص، ص۱۰۴٫
۶۲
خداوند از شرک به گناه عظیم یاد کرده است: ﴿ومَن یُشرِک بِاللهِ فَقَدِ افتَرَی اِثمًا عَظیما) ۱ و در این آیه از شراب و قمار به «اِثم کبیر»، پس این دو گناه همانند بت پرستی از گناهان بزرگاند، از این رو کسی که به شرابخواری عادت کرده است، همانند بتپرست است: مدمن الخمر کعابد وثن ۲٫
برخی مفسّران، گناه خمر و میسر را «کثیر» دانستهاند نه کبیر، زیرا در برابر «منافع» قرار گرفته است که بر کثرت دلالت دارد و شاهد کثیر بودن اثم آن دو این است که چند گناه بر آن مترتب است؛ مانند ایقاع عداوت، بغضاء، صدّ از یاد خدا و منع از نماز، چنان که ده نفر یا ده گروه در زمینه خمر لعنت شدهاند ۳ ؛ لیکن از عظمت گناه به «کبیر» یاد میشود نه کثیر: ﴿کَبائِرَ ما تُنهَونَ عَنه) ۴ ﴿کَبئِرَ الاِثم) ۵ ﴿حوبًا کَبیرا) ۶ چنانکه در آیه مورد بحث آمده است که ﴿واِثمُهُما اَکبَر﴾ نه اکثر؛ و از سوی دیگر، گرچه کلمه «منافع» جمع است، در عبارت ﴿اَکبَرُ مِن نَفعِهِما﴾ مفرد آمده است.
منافع پنداری شراب و قمار
چنان که گذشت، منافع در ﴿ومَنفِعُ لِلنّاس﴾ منفعت واقعی و نفسی نیست که به تأیید شرع و عقلای عالم رسیده باشد و در مقایسه، زیانِ شراب و قمار
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۴۸٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۴٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۶، ص۳۹۸٫
^ ۴ – ـ سوره نساء، آیه ۳۱٫
^ ۵ – ـ سوره شوری، آیه ۳۷٫
^ ۶ – ـ سوره نساء، آیه ۲٫
۶۳
بیشتر از نفعشان باشد، بلکه مراد سود کاذبی است که مردم جاهل حجاز آن را منفعت میپنداشتند و خداوند به زبان مردم آن عصر از سودهای پنداری آن دو به منافع تعبیر کرده است، زیرا قسمت مهم اقتصاد آنان از راه ساختن و فروش شراب و همچنین قماربازی تأمین میشد و گاهی از این راه، قدرت کاذب نیز فراهم میکردند از این رو خداوند بی درنگ در مقام سنجش، تعبیر جمع (منافع) را به مفرد تبدیل میکند: ﴿واِثمُهُما اَکبَرُ مِن نَفعِهِما﴾. در اینجا سخن از نفع (مفرد) است نه منافع (جمع)؛ آن هم نفع ظاهری و نسبی نه واقعی و نفسی، چون چیزی که ذاتاً رجس و پلیدی است، هرگز نمیتواند سودمند باشد: ﴿اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ… رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطنِ فَاجتَنِبوهُ) ۱ ظاهر آیه آن است که خمر و میسر از آغاز رجس بودهاند؛ نه آنکه حلال بوده و بعد رجس شدهاند، بنابراین در اسلام هرگز شراب حلال نبوده است، که کمکم حرام شده باشد، بلکه اعلام حرمت آن بهتدریج صورت گرفته است، چون تحول ضروری در مقام اثبات بود نه در مرحله ثبوت؛ و احتمال آنکه بعد از تحریم، اثم آنها بزرگتر از منافع شده باشد، بسیار موهون است. گفتنی است که چون سود حرام، تجارت کاذب است نه صادق، منفعت یاد شده پنداری است نه حقیقی.
تذکّر: منفعت خمر نزد عدّهای حقیقی و در ساحت گروهی پنداری است، چنانکه گذشت. اگر طبیب متدیّن و متعهّدی بر این باور باشد که نفع طبّی خمر حقیقی است، هر چند گناه آن بزرگ و مفسده جانبیاش بیش از سود پزشکی آن است، نمیتوان درباره حریم طبّ یا ساحت آن طبیب متدین و
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۹۰٫
۶۴
متعهّد گمان ناروا روا داشت، چنان که اگر اقتصاددان متعهّد و متدیّنی بر این باور باشد که ربا در بخش توسعه صنعت و تجارت سود حقیقی دارد (بر خلاف نظر عدهای که نفع آن را وهمی میدانند)، هر چند گناه آن بزرگ و مفسده جانبی آن بیش از نفع اقتصادیاش است، نمیتوان در مورد عرصه اقتصاد یا ساحت آن اقتصاد دان متدیّن و متعهّد گمان بد روا داشت و از ظنّ خود یار یا خار او شد.
تقابل «اثم» و «منفعت»
تقدیم «اثم» بر «منفعت» افزون بودن گناه و کاهش سود را میرساند. هر چند اینگونه از تقدیم و تأخیرهای لفظی، نه صریحاند و نه ظهور تام دارند؛ ولی تا اندازهای تاب طرح احتمال رویش و ریزش را دارند و اطلاق کلمه «اثم» بر عموم لفظ «منافع» راجح است، به دلیل اکبر بودن آن، از اینرو شاید تقابل اثم و منفعت، نظیر تقابل حیات و کفر باشد که در اینگونه از موارد از میان چهار چیز دو تا انتخاب میشود (صنعت احتباک)، تا آن دو چیز دیگر که محذوفاند معلوم گردند؛ مثلاً در آیه ﴿لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیًّا ویَحِقَّ القَولُ عَلَی الکفِرین) ۱ بین امور چهارگانه حیات و ممات و ایمان و کفر، حیات و کفر ذکر شدهاند تا به ممات و ایمان پی برده شود. در آیه مورد بحث نیز بین امور چهارگانه اثم، حلال، منفعت و ضرر دو امر یعنی اثم و منفعت ذکر شدهاند تا به حلال و ضرر پی برده شود.
این مطلب که اگر منفعت بیشتر یا معادل ضرر بود، هرگز اثم در آن مستقر
^ ۱ – ـ سوره یس، آیه ۷۰٫
۶۵
نمیشد، از استقرار گناه در آن، که از تعبیر ﴿فیهِما اِثم﴾ برمیآید استظهار میشود، زیرا معلوم خواهد شد که استقرار منفعت، نه معادل استقرار ضرر است و نه بیش از آن، لذا به جای استقرار حلّیت، حرمت مستقر شد. البته میتوان احتمال استقرار منفعت را از عطف منافع بر اثم که مفاد آن «فیهما منافع للناس» است استظهار کرد. و همانطور که قبلاً بازگو شد، فرقی بین «هما اثم» و «فیهما اثمٌ» نیست و سخن قرطبی که «فیهما اثم» ظهوری در اثم و حرام بودن خمر و میسر ندارد ۱ ناصواب است. آری برخی از صحابه با نزول آیه مورد بحث از شرب خمر اجتناب نمیکردند و کار حرام خود را با منفعت داشتن آن توجیه میکردند.
تبیین متعلق انفاق
پس از آنکه در محور اول آیه به سؤال از شراب و قمار پاسخ داد و درآمد آنها را نامشروع دانست، اکنون میپرسند که چه چیزی انفاق کنند تا هم مشروع باشد و هم مشکلات مالی دیگران را رفع کند، پس محور دوم آیه نخست متعلق انفاق (مُنفَق) است: ﴿ویَسَلونَکَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾.
همین سؤال قبلاً نیز گذشت و به سه امر، تحلیل شد و پاسخ یافت: اوّلاً باید «منفَق» حلال و طیّب باشد؛ چه کم یا زیاد: ﴿ما اَنفَقتُم مِن خَیر) ۲ ثانیاً «منفَق علیهم» در درجه نخست، پدر و مادر آنگاه خویشاوندان، یتیمان، مساکین و در راه ماندگاناند: ﴿فَلِلولِدَینِ والاَقرَبین) ۳ ثالثاً انفاق باید از روی اخلاص و براساس احترام و ادب باشد، چون خداوند به همه امور آگاه
^ ۱ – ـ الجامع لاحکام القرآن، مج۲، ج۳، ص۵۷٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۵٫
^ ۳ – ـ همان.
۶۶
است: ﴿وما تَفعَلوا مِن خَیرٍ فَاِنَّ اللهَ بِهِ عَلیم) ۱
در این آیه برای دومین بار سؤال مطرح و از منظر دیگر چنین پاسخ داده میشود: ﴿ویَسَلونَکَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾.
مفسران برای کلمه ﴿العَفو﴾ سه معنا ذکر کردهاند ۲ :
۱٫ گذشت اخلاقی (عفو اصطلاحی)، افزون بر گذشتِ مالی: گذشت انسان از گناه دیگران را «عفو» میگویند، چون انتقامْ حدّ اعتدال و گذشت از آن و زاید بر حد اعتدال، عفو است که از آن به احسان نیز یاد میشود.
۲٫ زاید بر ضروریات زندگی: این معنا از امام باقر(علیهالسلام) نیز نقل شده است ۳ و چون انفاق در آیه مطلق است و انفاق مستحب و واجب را شامل میشود و انفاق مستحب نصاب خاص ندارد، صرف زاید بر امور لازم زندگی، خواه کم یا زیاد، در راه خدا مطلوب است و هیچ تنافیای بین استحباب این کار و وجوب انفاقهای محدود و مشخص نیست، از اینرو هرگز ادله انفاقهای واجب، ناسخ چنین حکم مستحبی نیستند.
شاهد اینکه ﴿العَفو﴾ در آیه میتواند به معنای مطلق زیاده و زاید بر لوازم زندگی باشد، استعمال این واژه در قرآن به همین معناست: ﴿وما اَرسَلنا فی قَریَهٍ مِن نَبِی اِلاّ اَخَذنا اَهلَها بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعون ٭ ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَهِ الحَسَنَهَ حَتّی عَفَوا) ۴ یعنی ما هیچ پیامبری را در هیچ منطقهای نفرستادیم، مگر آنکه اهل آن را به سختی و رنج دچار کردیم تا تضرّع و ناله
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۵٫
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۵۸؛ تفسیر منهج الصادقین، ج۱، ص۵۶۶ ـ ۵۶۷
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۵۸٫
^ ۴ – ـ سوره اعراف، آیات ۹۴ ـ ۹۵٫
۶۷
کنند، [چون انسان مرفّه اهل ناله و ابتهال نیست و تا کسی در پیشگاه خدا خاشع و متضرّع نباشد مسلّح نخواهد شد: و سلاحه البکاء ۱ و تا مسلّح نشود از گزند دشمن غدّار که مُحتاله مینشیند و مکّاره میرود مصون نیست]؛ سپس [وقتی آنان از این فرصت استفاده نکردند و پنداشتند با امتحان خود به سختی معیشت آنان را تحقیر کردهایم، لطف خودمان را از آنان برداشتیم و] حوادث ناگوار [مشکلات مادی] را به حوادث خوشایند تبدیل کردیم، تا از منظر مالی فربه و انبوه و پر بار شدند. جمله ﴿حَتّی عَفَوا﴾ به معنای «حتّی زادوا و فضلوا» است.
۳٫ مقدار متوسط و معتدل ۲ : انفاقی مطلوب است که نه اسراف و افراط باشد و نه تقتیر و تفریط. این معنا شاهد قرآنی و روایی دارد. شاهد قرآنی، آیاتِ ﴿ولاتَجعَل یَدَکَ مَغلولَهً اِلی عُنُقِکَ ولاتَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومًا مَحسورا) ۳ و ﴿والَّذینَ اِذا اَنفَقوا لَم یُسرِفوا ولَم یَقتُروا وکانَ بَینَ ذلِکَ قَواما) ۴ است و شاهد روایی، گفته امام صادق(علیهالسلام) در ذیل آیه است که عفو را به مقدار متوسط میان افراط و تفریط (حدّ اعتدال) تطبیق کردهاند ۵٫
نکته: جمع تحذیر از خمر و میسر و ترغیب به انفاق عفو، برای آن است که متاع طغوا و تقوا بیمشتری نیست. گروهی آن و عدهای این را پسندند. دستهای با ازاله عقل خسارت میبینند و جمعی با افروختن چراغ ایثار، خسروی
^ ۱ – ـ اقبال الاعمال، ص۲۲۴؛ مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
^ ۲ – ـ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۱۹۶٫
^ ۳ – ـ سوره اسراء، آیه ۲۹٫
^ ۴ – ـ سوره فرقان، آیه ۶۷٫
^ ۵ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۵۸٫
۶۸
مییابند؛ و نام بردن از ایتام، برای رهنمود مورد مناسب انفاق است؛ اعم از کالا و کار، زیرا ارائه خدمات صادقانه و رایگان، از یکسو مصداق بارز انفاق خیر و از سوی دیگر، انفاق عفو است که دو آیه مزبور (۲۱۵ و۲۲۰) ناظر به آن است و صرف بهینه اموال با این راهنمایی روشن میشود.
هدف از تبیین آیات
در پایان آیه نخست، همگان را به بررسی آیات تکوینی و تشریعی، کشف حقایق وجود، اسرار طبیعت و حکمت احکام شرعی تشویق میکند: ﴿کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمُ الاءایتِ لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرون﴾.
﴿الاءایت﴾ جمعِ دارای «الف و لام» است و مسائل اعتقادی، اخلاقی، سیاسی، تاریخی، حلال، حرام و… یعنی همه آیات تکوین و تشریع را شامل میشود؛ نه خصوص مسائل فقهی و عبادی را؛ یعنی ما آیات تکوینی و تشریعی را برایتان روشن کردیم تا درباره آنها بیندیشید و به راز و رمزشان پیببرید، از این رو سخن از تبیین است نه تعلیم.
توضیح: ۱٫ انسان، محور تعلیم و تزکیه خداوند است. ۲٫ حقیقت انسان در بدن، طبیعت و دنیا خلاصه نمیشود. ۳٫ بخش مهم از جوهر بشر را روح، ملکوت و آخرت تشکیل میدهند. ۴٫ کارها، گفتارها، سود و زیانها و سرانجام، تمام شئونی که در جهان یافت میشود و انسان با آنها در ارتباط است باید از داوری وهم آلود، خیالبافی، گمانه زنی و قیاس غیر صائب، مصون باشد. ۵٫ عقل استنباطی و نقل راهنما به انسان عطا شده تا نمونههایی که خداوند از جمع بین بدن و روح، ملک و ملکوت، دنیا و آخرت ارائه کرده است الگو قرار گیرند و حدیث مفصّل از این مجمل فرا گرفته شود. ۶٫ پیام
۶۹
اجمالی ﴿کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمُ الاءایت﴾ در اینگونه موارد همین است.
نقطه پیوند دو آیه
جمله ﴿لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرون ٭ فِی الدُّنیا والاءاخِرَه﴾ در وسط این دو آیه که جزئی از آیه اوّل و دوم را تشکیل میدهد، در حکم واسطه العقدی است که مسائل این دو آیه را به هم پیوند میزند و محور تفکّر را بیان میکند، زیرا بخشی از مضمون این دو آیه درباره حرمت شراب و قمار و قسمتی از آن درباره کیفیت انفاق و پارهای از آن درباره چگونگی معاشرت با ایتام و دخالت در امور آنان است و این جمله، پیوند این دو آیه را روشن میکند و تفکّر درباره دنیا و آخرت را زیور آن مسائل قرار میدهد.
تفکّر درباره دنیا و آخرت
﴿فِی الدُّنیا والاءاخِرَه﴾ مفعول با واسطه ﴿تَتَفَکَّرون﴾ و متعلق به آن است نه ظرف تفکّر؛ یعنی خدا بدینگونه آیات و احکام الهی را برایتان تبیین میکند تا درباره دنیا و آخرت و امور آن فکر و ریشهیابی کنید، چون امور یاد شده تعبدیمحض نیست که با تفکّر چیزی از آن معلوم نشود.
تفکّر درباره دنیا و آخرت، تنها دریافتن فنای دنیا و بقای آخرت و از زهد سر درآوردن نیست، که این رهآورد فقط بخشی از فکر درباره دنیا و آخرت است، بلکه درباره حقیقت دنیا و آخرت و شئون و علوم دنیوی از دامداری و کشاورزی تا صنعت و تکنولوژی و نیز درباره شئون و علوم اخروی از برزخشناسی تا بهشت و دوزخشناسی و درجات آن باید اندیشید، تا امور مؤثر و سودمند برای زندگی سالم انسان به دست آید؛ یعنی همگان باید هم درباره
۷۰
دنیا و حلال و حرام و سایر مسائل آن و هم درباره آخرت و امور آن در کنار هم بیندیشند؛ نه اینکه «بعضی» درباره دنیا و «برخی» درباره آخرت بیندیشند تا نتیجه فکرشان تحصیل حسنه هر دو نشئه باشد، چون منطق مؤمنان خواستن حسنه دنیا و حسنه آخرت از خداست: ﴿ومِنهُم مَن یَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَهً وفِی الاءاخِرَهِ حَسَنَهً وقِنا عَذابَ النّار) ۱ بهگونهای که نه علوم مادی و امور دنیوی، آنان را از علوم معنوی و امور اخروی غافل میکند و نه به عکس، بلکه طرزی میاندیشند که از هر دوی آنها بهره برند تا به سعادت دنیا و آخرت برسند.
خداوند درباره حضرت ابراهیم(علیهالسلام) فرمود: ﴿وءاتَینهُ فِی الدُّنیا حَسَنَه) ۲ آن حضرت از یکسو با ژرفنگری در آفاق و انفس و از سوی دیگر با دعوت پژوهشگرانه به توحید و از سوی سوم با استقامت در این طریق، شئون علمی و عملی این نشئه را حیازت کرد، چنان که او دامداری خوب و در تأمین هزینه معتدل و انفاق راجح، کامیاب بود، لذا از حسنه دنیا برخوردار بود و از اینرو برای مهمانانش گوسالهای بریان کرد: ﴿فَما لَبِثَ اَن جاءَ بِعِجلٍ حَنیذ) ۳ اینگونه پذیرایی آبرومندانه برای آن است که دنیای حسن داشت، وگرنه برای مهمانان خود چیزی مانند نان و پنیر میآورد. اگر دامدار یا کشاورز برپایه اصول صحیح کار کند و از راه حلال، امرارِ معاش و به دیگران خدمت کند، حسنه دنیا نصیب او شده است. آخرت نیز براساس عقاید، اخلاق و اعمال صالح همینگونه است.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۱٫
^ ۲ – ـ سوره نحل، آیه ۱۲۲٫
^ ۳ – ـ سوره هود، آیه ۶۹٫
۷۱
براین اساس، ﴿فِی الدُّنیا والاءاخِرَه﴾ ظرف تفکّر نیست، چون آخرتْ ظرف شهود است نه جای فکر. انسان در دنیا با مفاهیم ذهنی، قیاس ترتیب میدهد و صحت و بطلان مطلبی را میفهمد؛ ولی در آخرت چون همه چیز آشکار است، جای استنباط فکری و ادراک حقایق با علم حصولی و مفهوم ذهنی نیست؛ اگر کسی بخواهد درباره اسرار خویش بیندیشد، همه رازهای وی از درون به بیرون آمده است: ﴿یَومَ تُبلَی السَّرائِر) ۱ و چنانچه بخواهد درباره نظام هستی فکر کند، پرده از او برداشته شده: ﴿فَکَشَفنا عَنکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدید) ۲ و همه چیز برای او روشن شده است.
گرچه در این دو آیه مطلب صریحی از مسائل اخروی نیست؛ ولی جامعه را به تفکر درباره آخرت همانند دنیا فراخوانده است؛ معلوم میشود این جمله عمومیّت دارد و همه اصول و معارف، اخلاقیات و احکام فقهی را شامل میشود، هرچند در این مورد نصّ است؛ یعنی فکر کنید که چرا شراب و قمار حرام است و چرا باید اهل انفاق بود و چرا درباره یتیمان باید اصلاح و برادری را رعایت کرد و هنر در نزاهت از دنائت در عین اختلاط با شئون دنیاست (به نحو سالبه به انتفای محمول)؛ نه برائت از دنائت به ترک اختلاط (سالبه به انتفای موضوع)؛ و در متن جامعه بودن، بیسرپرستان بیبضاعت را با تأمینْ اداره کردن و بیسرپرستان متمکّن را با تعدیلْ تدبیر کردن، کار متفکران درباره ملک دنیا و ملکوت آخرت است.
نکته: قرآن کریم بسیار انسانها را به تفکّر و تأمّل فراخوانده است تا کارهایشان متقن و محکم باشد. نخست حقیقت انسان را معرفی و سپس
^ ۱ – ـ سوره طارق، آیه ۹٫
^ ۲ – ـ سوره ق، آیه ۲۲٫
۷۲
اسرار عالم را به آنها تفهیم و آنگاه آیات الهی را روشن میکند تا در امور دنیا و آخرت بیندیشند و از ایمان عالمانه (نه مقلدانه) برخوردار شوند و به درستی از آن دفاع کنند.
اگر مسلمانان صدر اسلام درباره آثار شراب و قمار به دقت میاندیشیدند، می یافتند که این دو (کالا و کار) سودی پنداری بر اساس شهوت و غضب دارند. انسانیت انسان اقتضا میکند به گونهای زندگی کند که هم شهوت و غضبش تأمین شود و هم عقلش شکوفا گردد.
انسان در پرتو شناخت خود میفهمد که کمترین رشد او فرشته متوسط شدن است و برای اینکه به این مقام برسد همه عالم در خدمت اویند. اگر وی حیوان بود، هم از ربا طرفی میبست و هم از شراب و قمار، چون خداوند به کسانی که عقل را راکد میگذارند فرمود: ﴿ذَرهُم یَأکُلوا ویَتَمَتَّعوا وَیُلهِهِمُ الاَمَلُ فَسَوفَ یَعلَمون) ۱
لازم است عنایت شود شهوت و غضب مادامی میمانند و هر یک بهره خاص خود را مییابند و هیچ یک نابود نمیشوند که تحت تدبیر عقل برهانی و نقل معتبر رهبری شوند و پیروی کنند.
معاشرت مصلحانه با یتیمان
محور سوم دو آیه مورد بحث، سؤال از حقوق یتیمان و کیفیت معاشرت با آنان است: ﴿ویَسَلونَکَ عَنِ الیَتمی قُل اِصلاحٌ لَهُم خَیرٌ واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُکُم﴾. آیات مکی و مدنی پیش از نزول سوره «بقره» درباره یتیمان (برابر
^ ۱ – ـ سوره حجر، آیه ۳٫
۷۳
حدس مؤیّد به نقل) چند دستهاند:
۱٫ آیاتی که انسانها را از بیمهری و اذیت و ستم به یتیمان باز داشتهاند؛ مانند ﴿اَرَءَیتَ الَّذی یُکَذِّبُ بِالدّین ٭ فَذلِکَ الَّذی یَدُعُّ الیَتیم) ۱ ﴿فَاَمَّا الیَتیمَ فَلا تَقهَر) ۲ و ﴿کَلاّبَل لاتُکرِمونَ الیَتیم) ۳ آیه اخیر، مشرکان را به جهت گرامی نداشتن یتیم سرزنش میکند.
راز اینکه خداوند در این آیات از قهر و بیمهری به یتیم نهی میکند، با آنکه بیمهری به هیچ کسی روا نیست، این است که قهر به یتیم، خصوصیتی ممتاز دارد: مظلوم زمانی مقتدر است و تکیهگاهی دارد. قلب مظلومِ مقتدر بر اثر بیمهری قاهر نمیشکند، زیرا قلب او به مرکز قدرتش (مال، فرزند، قبیله، پست و مقام) تکیه دارد و دلش در سایه اعتماد به این امور تشفّی و تسلّی مییابد و به نیایش و توسل نمیپردازد؛ یا در صورت دعا چنین نیست که توحید ناب در ضراعت و لابه او ظهور کند، چون هر انسان قدرت زدهای گرفتار تَفَرعُن نسبی و مشمولِ ﴿فَتَوَلّی بِرُکنِه) ۴ است، مگر افرادی چند که از توحید ناب برخوردارند؛ ولی مظلومی که پناهگاهی جز خدا ندارد، خالصانه و با دلی شکسته خدا را میخواند و این قلب شکسته زمینه استجابت دعا را فراهم میکند: أنا عند المنکسره قلوبهم ۵ ، از این رو امام سجّاد(علیهالسلام) به امام باقر(علیهالسلام) چنین سفارش فرمود: پسرم! تو را به چیزی وصیت میکنم که پدرم مرا آخرین
^ ۱ – ـ سوره ماعون، آیات ۱ ـ ۲٫
^ ۲ – ـ سوره ضحی، آیه ۹٫
^ ۳ – ـ سوره فجر، آیه ۱۷٫
^ ۴ – ـ سوره ذاریات، آیه ۳۹٫
^ ۵ – ـ منیه المرید، ص۱۲۳٫
۷۴
لحظات به آن وصیت کرد؛ مبادا به کسی ستم کنی که یاوری جز خدا ندارد: إیّاک و ظلم من لایجد علیک ناصراً إلاّ الله ۱٫
۲٫ آیاتی که انسانها را به گرامیداشت (پرستاری، پذیرایی و احسان) یتیمان تشویق کردهاند؛ مانند ﴿وبِالولِدَینِ اِحسانًا وذِی القُربی والیَتمی والمَسکین) ۲ ﴿ولکِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِالله… وءاتَی المالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی القُربی والیَتمی والمَسکین) ۳ و ﴿قُل ما اَنفَقتُم مِن خَیرٍ فَلِلولِدَینِ والاَقرَبینَ والیَتمی والمَسکین) ۴ و نیز آیهای که رسیدگی به یتیمان را از مصادیق آزادی انسان از بند هوا و هوس شمرده است: ﴿فَلا اقتَحَمَ العَقَبَه ٭ وما اَدرکَ مَا العَقَبَه ٭ فَکُّ رَقَبَه ٭ اَو اِطعمٌ فی یَومٍ ذی مَسغَبَه ٭ یَتیمًا ذا مَقرَبَه ٭ اَو مِسکینًا ذا مَترَبَه) ۵
برخی انسانها هنوز از گردنه بالا نرفتهاند و تنها در جادههای پهن دامنه کوه راه میپیمایند که رفت و آمد در آنها آسان است، حال آنکه پیمودن صراط مستقیم دشوار است و همانند عبور از گردنه صعب العبور تلاش فراوان میخواهد: حفّت الجنّه بالمکاره و حفّت النار بالشهوات ۶ ، زیرا منظور از راه راست، طریق آسان نیست، بلکه راهی است که در آن اعوجاجی نیست و انسان را به مقصد میرساند که اوج قلّه انسانیت است.
^ ۱ – ـ الکافی، ج۲، ص۳۳۱٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۸۳٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۷۷٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۲۱۵٫
^ ۵ – ـ سوره بلد، آیات ۱۱ ـ ۱۶٫
^ ۶ – ـ بحار الانوار، ج۶۷، ص۷۸؛ نهج الفصاحه، ج۱، ص۲۱۲٫
۷۵
سپس میفرماید که گردنه، رهانیدن خود از بند هوا و هوس و وهم و خیال و شهوت و غضب و رساندن دیگران به قله آزادی است، زیرا انسانِ آزمند و خیال زده و گرفتارِ شهوت و غضب، برده هواهای نفسانی است نه آزاده، پس «اقتحام عقبه» آزاد کردن انسان و طعام دادن در روز گرانی و سختی است، زیرا انفاق و اطعام در زمان فراوانی و ارزانی، پیمودن گردنه نیست بلکه روز قحطی و گرانی، گستردن سفره و غذا دادن به کسی که توقع جبران ندارد، عبور از گردنه است.
آری رسیدگی به یتیمان خویشاوند و مسکین زمینگیر و خاک نشین، پیمودن گردنه است، اگر نیت خالص و قصد قربت باشد، زیرا راهیابی به بهشت، افزون بر حسن فعلی، نیازمند حسنِ فاعلی نیز هست و آن با ایمان و نیت خالص حاصل میشود.
۳٫ آیاتی که سیره اولیا و بزرگان را در برخورد با یتیمان بیان کردهاند؛ مانند ﴿ویُطعِمونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکینًا ویَتیمًا واَسیرا) ۱ که گویای سیره اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) در گرامیداشت فقیران، یتیمان و اسیران است و نیز همچون آیه ﴿واَمَّا الجِدارُ فَکانَ لِغُلمَینِ یَتیمَینِ فِی المَدینَهِ وکانَ تَحتَهُ کَنزٌ لَهُما وکانَ اَبوهُما صلِحا) ۲
تذکّر: چون اولیای الهی نور واحدند و هر کدام در مقطعی خاص اثری ویژه ارائه کردهاند، میتوان رسیدگی به امور بیسرپرستان را سیره مستمر آنان دانست. در داستان حضرت خضر(علیهالسلام) و موسی(علیهالسلام) میتوان از تعلیل ﴿وکانَ اَبوهُما صلِحا﴾ چنین استظهار کرد که هر کجا صلاحی از گذشته مشهود
^ ۱ – ـ سوره انسان، آیه ۸٫
^ ۲ – ـ سوره کهف، آیه ۸۲٫
۷۶
باشد، فلاح آینده را مأموران پنهان خداوند تأمین میکنند.
۴٫ آیاتی که به شدّت از تصرّف و سوء استفاده در مال یتیم نهی کردهاند؛ مانند ﴿اِنَّ الَّذینَ یَأکُلونَ اَمولَ الیَتمی ظُلمًا اِنَّما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم نارًا وسَیَصلَونَ سَعیرا) ۱ که سودجویانِ از اموال یتیمان را به آتش قهر الهی تهدید میکند؛ و نیز آیهای که مفادش چنین است: اموال یتیمان را بدهید و چنانچه با آنان شریک هستید یا مال آنها نزد شماست، کالای خوب و ارزشمندشان را به کالای بد و کم قیمت خودتان تبدیل نکنید و مبادا اموال آنان را به مال خودتان ضمیمه کنید، زیرا این کار گناه بزرگی است: ﴿وءاتوا الیَتمی اَمولَهُم ولاتَتَبَدَّلوا الخَبیثَ بِالطَّیِّبِ ولاتَأکُلوا اَمولَهُم اِلی اَمولِکُم اِنَّهُ کانَ حوبًا کَبیرا) ۲
هرگونه غصب و تعدّی به مال و حق دیگری معصیت است؛ ولی دستاندازی به دارایی یتیم گناهی بزرگ است. همانگونه که خداوند درباره شراب و قمار میفرماید: ﴿قُل فیهِما اِثمٌ کَبیر﴾، از تصرف مال یتیم نیز به ﴿اِنَّهُ کانَ حوبًا کَبیرا﴾ تعبیر میکند؛ سپس از اینکه مبادا برای تصاحب مال یتیمان با زنان بیسرپرست (مادران ایتام) ازدواج کنند، میفرماید که چنانچه میترسید درباره یتیمان قسط و عدل را رعایت نکنید، با کسی ازدواج کنید که برای شما طیّب است و چنین خطری ندارد: ﴿واِن خِفتُم اَلاّتُقسِطوا فِی الیَتمی فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساء) ۳
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۰٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۲٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۳٫
۷۷
در حجاز جنگ و عوامل دیگر، مردان را آسیبپذیر میکرد: بسیاری از آنان میمردند و همسر و اموالشان بیسرپرست میشد و گروهی برای دستیابی به اموال یتیمان با این همسران یا با دختران بی سرپرست ازدواج میکردند تا به آسانی ثروت یتیم را تصاحب کنند. خدای سبحان در این آیات، حرمت تصرف در مال یتیم را بیان کرد و این گروه را به شدت از اینگونه ازدواجهای مصلحتی بازداشت. تناسب صدر و ذیل آیه یاد شده نیز بدینگونه است که اگر شما میترسید قسط و عدل را رعایت نکنید، با زنان طیّب ازدواج کنید و خود را با ازدواج با مادران ایتام یا دختران بیسرپرست به خطر میفکنید.
۵٫ آیه مورد بحث که کیفیت معاشرت با یتیمان را بیان کرده است، راهگشای چهار دسته آیات پیشین است، زیرا وقتی آیات دسته اوّل و چهارم نازل شدند و مردم را به شدت از نزدیک شدن و تصرف در مال یتیم منع کردند، گروهی که شریک مال یتیمان بودند، آنان را بدون سرپرست رها کردند؛ حتی برخی سفرههایشان را از یتیمان جدا کردند و این امر، از طرفی برای یتیمان و از سویی برای سرپرستان آنها بسیار دشوار بود، از اینرو زمینه این پرسش فراهم شد که چگونه در اموالشان تصرف کنند که مال یتیمان حفظ شود، با آنکه خداوند هرگونه حرجی را از انسانها برداشته است.
خدای سبحان پاسخ داد که معاشرت با آنان برای اصلاح امور، خیر است و اگر با آنها به همین جهت همزیستی کنید، برادران دینی شمایند: ﴿قُل اِصلاحٌ لَهُم خَیرٌ واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُکُم﴾. از نزدیک شدن ظالمانه به مال یتیم نهی شده است؛ نه رفتار عادلانه و از روی احسان: ﴿ولاتَقرَبوا مالَ الیَتیمِ اِلاّبِالَّتی هِی اَحسَن) ۱ و لازم نیست مردم سفرههای خود را از سفره یتیمان جدا
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه ۱۵۲؛ سوره اسراء، آیه ۳۴٫
۷۸
و آنان را بی سرپرست رها کنند. این استثنا به آیه مورد بحث معنای روشنی میبخشد.
هشدار به سودجویان
ممکن است سودجویان، استثنای ﴿اِلاّبِالَّتی هِی اَحسَن﴾ را دستاویز قرار دهند و به همین بهانه در صدد سوء استفاده از اموال یتیمان برآیند، از این رو خدای سبحان در ادامه آیه به این گروه هشدار میدهد و راه سودجویی آنان را میبندد و میفرماید که برای اصلاح امور یتیمان معاشرت با آنها خوب است؛ ولی باید بدانید آنان برادران شمایند: ﴿واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُکُم﴾.
براساس آیات قرآن کریم همه مسلمانان برادرند: ﴿اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَه) ۱ لیکن یتیم چون سرپرست ندارد، باید از اخوّت بهتری بهرهمند گردد و نباید برخی به بهانه اصلاح به فسادِ درونی روآورند. خداوند نیّت اصلاح یا افساد را میداند و انسان مفسد را از مصلح باز میشناسد: ﴿واللهُ یَعلَمُ المُفسِدَ مِنَ المُصلِح﴾ و هرگز از نهان و نهاد کسی غافل نیست ﴿ومَا اللهُ بِغفِلٍ عَمّا تَعمَلون) ۲ اگر میخواست مسلمانان را در سختی و فشار قرار دهد، فرمان میداد هرگز به مال یتیمان نزدیک نشوند و شما و آنان به زحمت و مشقّت میافتادید: ﴿ولَو شاءَ اللهُ لاَعنَتَکُم﴾ و هیچ کس نمیتوانست جلوی نفوذ اراده الهی را بگیرد و بر او مسلّط شود، چون خدا عزیز و نفوذ ناپذیر و امر و نهی او براساس حکمت اوست: ﴿اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیم﴾.
^ ۱ – ـ سوره حجرات، آیه ۱۰٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۷۴٫
۷۹
خدای حکیم بر اساس ﴿وما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدّینِ مِن حَرَج) ۱ فرمود که با مال یتیم همانند مال برادر خود رفتار کنید و قصد اصلاح داشته باشید، تا هم نیاز او را تأمین کنید و هم شما به مشقّت نیفتید؛ هم آنان را بپرورانید و هم مالشان را رشد دهید.
اشارات و لطایف
۱٫ برخی از آثار شوم میگساری
شرابخواری زیانهای بهداشتی، اجتماعی، اقتصادی و روحی فراوانی برای فرد و جامعه دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
۱٫ آثار جسمی میگساری در معده، رودهها، جگر، شُش، سلسله اعصاب، شریانها، قلب و حواسّ انسان، مانند قوه باصره و ذائقه مسلّم است و پزشکان حاذق از دیرزمان کتابهایی درباره آن تألیف و آمار شگفتانگیزی از بیماریهای پدید آمده از این مایع شوم ارائه دادهاند.
۲٫ اثر خاص شراب بر عقل و نیروی ادراک انسان که اندیشه او را تصرّف و مجرای ادراک وی را در حال مستی و بعد از آن منحرف میکند، زیرا مستْ فاقد نیروی خرد و قوه تمیز است و از هیچ کار زشت و ناهنجاری نمیپرهیزد.
۳٫ آثار و زیانهای اخلاقی؛ مانند بد خلقی، بد زبانی، تبهکاری و خونریزی، افشای اسرار، هتک حرمت، بیعفّتی و تجاوز به اعراض و اموال و نفوس مردم و پشت پا زدن به همه قوانینی که مایه سعادت زندگی بشر است. البته تأثیر سوء میگساری در عقاید، اخلاق و… ناشی از تأثیر سوء آن در
^ ۱ – ـ سوره حجّ، آیه ۷۸٫
۸۰
خردورزی است، از اینرو میتوان گفت سومین دسته از آثار سوء میگساری، مسبّب از اثر دوم است ۱٫
تذکّر: ۱٫ برخی از افعال مانند میگساری و بعضی از اقوال مانند دروغ، سهم وافری در هدم بنیان عقل دارند، لذا در اسلام به شدّت از آنها نهی شده است و این دین الهی، نهایت حمایت را از عقل و کمال کوشش را در جلوگیری از هر کاری که مخالف آن است به عمل آورده است و همین فخر برای اسلام کافی است ۲٫
۲٫ چون میگساری با خردورزی هماهنگ نیست، آنچه در حاشیه میفروشی و میخواری مطرح بوده است، مخالف عقل و منافی خرد است؛ مثلاً در خرید شراب چانهزنی را عیب میپنداشتند و آن را به قیمت گران میخریدند. برخی از کارهای مستان در تاریخ، مضبوط و ادب تفسیر از نقل آن منزّه است و جریان رهن جامه میگسار نزد مِیفروش از کارهای کاسد و فاسد پر رونق و رواج بوده است و سابقه تاریخی قمار را از قوم عاد یاد کردهاند ۳٫
۲٫ مراحل تحریم خمر
طبیعت حیوانی بشر اقتضا دارد به لذّتهای مادی بگراید، در نتیجه کارهای شهوانی و اطاعت از شهوت، بیش از امور عقلانی و پیروی از حق و جستوجوی کمال در جامعه بشری رواج داشته باشد و ترک عادتهای زشت و دنبالهروی از احکام عقل و خصلتهای انسانی برایش دشوار بنماید، از این رو
^ ۱ – ـ المیزان، ج۲، ص۱۹۲ ـ ۱۹۳٫
^ ۲ – ـ همان، ص۱۹۳، با تحریر.
^ ۳ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۳۲۹٫
۸۱
خداوند برخی مقررات دینی و نهی از کارهای ناپسند شهوانی را به تدریج بیان کرده است تا با بشر مدارا گردد و از دین رنجیده نشود.
از عادتهای زشت رایج میان مردم در صدر اسلام میگساری بود که در آیاتی از آن نهی شد. این آیات در چهار مرحله، آیه نخست در مکه و سه آیه دیگر در مدینه نازل شدند، هر چند احتمال تطوری دیگر نیز به استناد برخی از نقلها مطرح است:
أ. ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الفَوحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ والاِثمَ والبَغی بِغَیرِ الحَقِّ واَن تُشرِکوا بِاللهِ ما لَم یُنَزِّل بِهِ سُلطنًا واَن تَقولوا عَلَی اللهِ ما لاتَعلَمون) ۱ این آیه که «اِثم» را مطلقاً حرام کرده است کبرای کلی آیه مورد بحث است، چون طبق ﴿قُل فیهِما اِثمٌ کَبیر﴾ شراب و قمار از مصادیق بارز «اِثم»اند؛ یعنی شراب از مصادیق اِثم است و هر اثمی را خدا حرام کرده است، پس شراب حرام است.
در آیه ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الفَوحِش… ﴾ تصریح نشده است که خمر از مصادیق اثم است؛ شاید این سکوت برای ارفاق و تسهیل بر مکلّفان باشد، پس در مرحله نخست، تنها کبرای کلی مشخص شده است؛ امّا آیه ﴿ومِن ثَمَرتِ النَّخیلِ والاَعنبِ تَتَّخِذونَ مِنهُ سَکَرًا ورِزقًا حَسَنا) ۲ به پلیدی شراب اشاره دارد. در این آیه واژه «سَکَر» به معنای «مِی» و مقابل «رزق حسن» است، پس شراب روزی حسَن و خوب نیست ۳٫ گویا مردم با نزول این دو آیه هنوز به حرمت شراب آگاه نشده بودند که در مرحله دوم، از نوشیدن شراب و میگساری
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۳۳٫
^ ۲ – ـ سوره نحل، آیه ۶۷٫
^ ۳ – ـ المیزان، ج۱۲، ص۲۹۰
۸۲
پیش از نماز جلوگیری کرد.
ب. ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَقرَبوا الصَّلوهَ واَنتُم سُکری حَتّی تَعلَموا ما تَقولون) ۱ این آیه مانع میگساری در اوقات پنجگانه نماز است، پس دلالت آن از دو جهت محدود است: یک. تنها وقت نماز را شامل میشود نه همه اوقات را. نیز شامل زنی که در ایام عادت است نمیشود.
دو. از مصرف به مقدار سکرآور منع میکند و درباره کمتر از آن ساکت است.
این آیه، هم بیان کننده حکم فقهی و هم حضور قلب در نماز است: بر پایه تعلیلِ: ﴿حَتّی تَعلَموا ما تَقولون﴾ نمازگزار در حال نماز باید هوشیار باشد و بداند با معبود خود چه میگوید، در حالی که مست در نماز چنین نیست.
ج. ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الخَمرِ والمَیسِرِ قُل فیهِما اِثمٌ کَبیرٌ ومَنفِعُ لِلنّاسِ واِثمُهُما اَکبَرُ مِن نَفعِهِما﴾: این آیه در حکم صغرا برای آیه اوّل: ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الفَوحِش… ﴾ است و به ضمیمه آن، صریح در حرمت شرابخواری است: آیه یاد شده خمر را اثم کبیر و از مصادیق بارز «اِثم» میداند و آیه ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الفَوحِشَ… والاِثمَ والبَغی) ۲ به حرمت «اِثم» به طور مطلق تصریح دارد و نقد قرطبی ۳ قبلاً نقل و تضعیف شد.
د. ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّکُم تُفلِحون ٭ اِنَّما یُریدُ الشَّیطنُ اَن یوقِعَ بَینَکُمُ
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۴۳٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۳۳٫
^ ۳ – ـ الجامع لاحکام القرآن، مج۲، ج۳، ص۵۷٫
۸۳
العَدوهَ والبَغضاءَ فِی الخَمرِ والمَیسِرِ ویَصُدَّکُم عَن ذِکرِ اللهِ وعَنِ الصَّلوهِ فَهَل اَنتُم مُنتَهون) ۱ در این آیات با چندین تأکید، حرمتِ شراب و قمار بیان شده و چون این مطلب در سوره «مائده» (آخرین سوره مفصّل و کامل که بر پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل شد) آمده است، حکم آن نهایی است و در آن چند نکته آمده است:
یک. خمر و میسر جز پلیدی نیستند و منفعت در ﴿فیهِما اِثمٌ کَبیرٌ ومَنفِعُ لِلنّاس﴾، منافع غیر عقلایی است، چون بخش مهم اقتصادِ مردم، وابسته به خمر بوده و از آن بهره کاذب و نشاط باطل میبردهاند، آن را منفعت میپنداشتهاند و خداوند با زبانِ مردم با آنان سخن گفته است، وگرنه نزد او خمر و میسر جز پلیدی و ضرر نیست و بر فرض که نفع آندو معقول و مقبول باشد، نسبت به اثم بودنشان مرجوح و موهون است.
دو. خمر و میسر، عمل شیطاناند و شیطان با آن مردم را دشمن یکدیگر میکند و آنها را از یاد خدا و نماز بازمیدارد.
سه. امر پرهیز از آن دو به روشنی بر وجوب ترکشان دلالت میکند.
چهار. بیان حکمت تحریم آندو: اولاً اختلاف برانگیزاند و ثانیاً از یاد حق و ارتباط با او (نماز) باز میدارند.
برپایه ﴿فَهَل اَنتُم مُنتَهون﴾ گفتارهای پیشین در تحریم خمر کفایت نکرده بود و مردم به توجیه آن میپرداختهاند، چون بخشی از اقتصاد آنان به فروش خرما برای شرابسازی و خمر فروشی وابسته بوده است و از این کار بهرههای کاذبی میبردهاند. خداوند فرمود که آیا خمر را رها میکنید و این نهی از منکر در شما اثر کرد؟
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیات ۹۰ ـ ۹۱٫
۸۴
در این آیات، نهی به ذات شراب تعلّق گرفته و رجس (پلیدی) دانسته شده است، پس همه شئون آن در همه شرایط حرام است، مگر دلیلی خاص اثری را استثنا کند. روایات نیز که خرید و فروش، حمل و نقل، اجاره خانه یا وسایل برای شرابسازی، نگهداری و اجیر شدن برای ساختن یا جابهجا کردن آن را حرام کرده، اشاره به همین نکته دارند که آن اثم کبیر است و جز پلیدی نیست.
نتیجه آنکه سرّ اعلام تدریجی حرمت شراب، این بود که از یکسو بازار و اقتصاد رسمی حجاز با شراب و قمار اداره میشد و از سوی دیگر، التذاذ به نوشیدن شراب و لعب به قمار برای آنها مهم بود و خداوند به تدریج حرمت آن را بیان داشت تا با آنان مدارا کرده باشد.
۳٫ تدریج در بیان حکم؛ نه اجرا
بیان تدریجی اصل حکم و نزول آن، با تدریج در اجرا کاملاً فرق دارد. برخی در صدد بهرهبرداری نادرست از مسئله تدریج در بیان حکم برمیآیند: آنان خواهان تساهل و تسامح و تدریج در اجرای احکام و رفق و مدارا با مردماند؛ غافل از آنکه در صدر اسلام، حکم شراب واقعاً نازل نشده بوده؛ نه آنکه حکم آمده بود. و رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مدارا یا معاذ الله مداهنه میکرده، چون آن حضرت هرگز اهل سازشکاری نبوده است؛ یعنی در مکّه خمس، روزه و مانند آن واجب نبوده، گرچه نماز حساب دیگری داشته است، بنابراین دوران حاضر (جمهوری اسلامی) را باید با زمان امیر مؤمنان، حضرت علی(علیهالسلام) مقایسه کرد نه با عصر رسول خداص، چون زمان حضرت علی(علیهالسلام) همه احکام نازل شده بود و آن حضرت قاطعانه ایستاد و فرمود که باید همه آنها اجرا شود؛ ولی زمان پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در مکه بسیاری از کارها احکامشان نازل نشده بوده و هنوز حلال
۸۵
بودهاند و آنچه در برخی از احادیث درباره حرمت دائمی خمر وارد شده ناظر به مقام ثبوت و اقتضای خبث درونی آن است؛ نه ناظر به مقام اثبات و دلالت دلیل.
خلاصه آنکه: أ. چون خبث و اثم خمر به زمان معین و زمین خاص محدود نیست، در مقام ثبوت، اقتضای منع و حرمت را همواره داشته است.
ب. رعایت مصالح مکتب و پیروان آن در عصر و مصر لازم است، لذا در مقام اثبات، فراز و فرودی را پشت سر گذاشته و متدرجاً به بیان نهایی رسیده است.
ج. بعد از بیان نهایی هیچگونه سهلانگاری در اجرای آن روا داشته نشده است و نباید بشود.
۴٫ قِمار و حرمت آن
قمار را از آن جهت که مال به آسانی و سهولت به دست میآید یا از آن رو که توان (یسار) مال باخته را میگیرد، «میسر» میگویند ۱٫
خداوند انسان را در رنج و تلاش آفرید: ﴿لَقَد خَلَقنَا الاِنسنَ فی کَبَد) ۲ و وی را در زمین جای داد و اسباب زندگی را برایش فراهم ساخت: ﴿ولَقَد مَکَّنّکُم فِی الاَرضِ وجَعَلنا لَکُم فیها مَعیِش) ۳ چنانچه کسی بخواهد رایگان و به آسانی مالدار شود، راه صحیح ارتزاق را نپیموده است، چون گرچه در قمار رضایت ابتدایی هست ولی تجارت نیست، از این رو از مصادیق «اکل مال به باطل» شمرده میشود.
^ ۱ – ـ ر.ک: الکشاف، ج۱، ص۲۶۱٫
^ ۲ – ـ سوره بلد، آیه ۴٫
^ ۳ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۰٫
۸۶
توضیح آنکه گاهی مال بدون اختیار منتقل میشود مانند ارث و زمانی با اختیار؛ نظیر بیع و مانند آن در عقود اسلامی. در نقل و انتقال اختیاری باید عین به عین یا منفعت به منفعت یا حق به حق در تحت یکی از عقود اسلامی مندرج باشد و کالا یا کاری که در عرصه عقل یا در ساحت نقلِ معتبر مالیّت ندارد، هرگونه تعهدی درباره آن لغو است، پس تعهّد طرفین بر نقل و انتقال در بیع خمر یا لعب قماری، همانا تعهدی باطل است، زیرا التزام بر اکل مال به باطل است که قرآن صریحاً از آن نهی کرده: ﴿لاتَأکُلوا اَمولَکُم بَینَکُم بِالبطِلِ اِلاّاَن تَکونَ تِجرَهً عَن تَراض) ۱ و در کتابهای فقهی از مکاسب محرّمه شمرده شده است ۲٫
قرآن کریم با انحای گوناگون، حرمت قِمار را بیان کرده است: گاهی آن را گناه بزرگ: ﴿قُل فیهِما اِثمٌ کَبیرٌ ومَنفِعُ لِلنّاسِ واِثمُهُما اَکبَرُ مِن نَفعِهِما﴾ و زمانی آن را پلید و کار شیطان و گاهی آن را از ابزار فتنهگری و شیطنت شیطان و صریحاً همه اقسام آن را حرام دانسته است: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّکُم تُفلِحون ٭ اِنَّما یُریدُ الشَّیطنُ اَن یوقِعَ بَینَکُمُ العَدوهَ والبَغضاءَ فِی الخَمرِ والمَیسِر) ۳
نیز به حرمت برخی اقسام قمار اشاره کرده و آن را در ردیف محرمات برشمرده است: ﴿حُرِّمَت عَلَیکُم… واَن تَستَقسِموا بِالاَزلمِ ذلِکُم فِسق) ۴
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۲۹٫
^ ۲ – ـ ر.ک: جواهر الکلام، ج۲۲، ص۱۰۹ ـ ۱۱۱٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیات ۹۰ ـ ۹۱٫
^ ۴ – ـ سوره مائده، آیه ۳٫ این آیه شریفه نشان میدهد که حصر در آیه ۹۰ از سوره «مائده» اضافی است نه حقیقی، زیرا در این آیه بسیاری از محرّمات را بیان کرده است که در آن آیه نیامدهاند.
۸۷
تقسیم با تیرهای قرعه، نوعی از قمار و از بازیهای خاصی بود که با آن برد و باخت صورت میگرفت.
۵٫ قمار در جاهلیت کهنه و مُدِرن
عدّهای از مفسّران مانند طبری، زمخشری و قرطبی از ابن عباس نقل کردهاند که گاهی قمار تمام زندگی بازنده را هزینه و آن را حراج و مورد غارت قرار میداد، که برنده نه تنها تمام اموال بازنده را میبرد بلکه زن او را به یغما میبرد؛ یعنی همسر همانند مال برد و باخت میشد ۱ و آن قدر فاجعه قمار موهون بود که وقتی حرمت خمر در کنار حرمت قمار قرار گرفت قبح آن آشکارتر شد ۲ و برخی از میگساران حیا کردند. آنچه در جاهلیت مدرن میگذرد یعنی مدرنیته همان جاهلیت کهنه است؛ و پلیدی را در هر ظرفی ارائه کنند پاک نخواهد شد، بلکه ظرف نوین را نیز میآلاید. نظام ارزشی را باید در حریم کوثر جستوجو کرد نه در نمایشگاه تکاثر، وگرنه بازار خمر و میسر رایج میشود و سوق عقل و اقتصاد سالم، کاسد.
لازم است عنایت شود آنچه از میسر در «سبق و رمایه» استثنا شده است، همان است که در کوی وصال جهاد و دفاع از کیان اسلامی کارآمد است؛ نه آنچه در بازار خودفروشی تفاخر و تکاثر دارج و رایج است که هماره از بَیْتِ امّالقری گریزان و به بیت بنتالعِنَب گرایش دارند و سر میسپارند.
^ ۱ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۴۷۵؛ الکشاف، ج۱، ص۲۶۱؛ الجامع لاحکام القرآن، مج۲، ج۳، ص۵۰٫
^ ۲ – ـ ر.ک: روح المعانی، ج۲، ص۱۷۳؛ ر.ک: تفسیر البحر المحیط، ج۴، ص۱۷٫
۸۸
۶٫ فواید تفکر در شئون دنیا و آخرت
این دو آیه مشتمل بر چند حکم فقهی است: حرمت شراب و قمار، لزوم انفاق در راه خدا و کیفیت معاشرت با یتیمان. میان دو آیه، به تفکرّ در شئون دنیا و آخرت فرا میخواند، زیرا این تفکّر فواید گوناگونی دارد:
أ. فقهی: انسان را با حلال و حرام الهی آشنا میکند.
ب. اجتماعی: سود و زیان احکام فقهی را میفهماند و احکام تربیتی را گوشزد میکند.
ج. علمی: با تفکر میتوان به حکمت برخی از احکام پیبرد؛ مثلاً انسان با فکر کردن راه رسیدن به اهداف را به کمک امور حلال فرا میگیرد و میکوشد اوّلاً از آنچه مایه بیماری اوست بپرهیزد. ثانیاً چنانچه بیمار شد، از راه حلال خود را درمان کند؛ نه از راه حرام، زیرا خدای سبحان هیچ دردی را بدون درمان نیافریده، بلکه هم در برابر درد درمان قرار داده و هم راه درمانِ حلال را معرفی کرده است.
عمل حرام راه نیست بلکه بیراهه است. خدای سبحان برای درمان بیماری داروی حلال هم آفریده است. تفکر در امور دنیا انسان را به تشخیص راه حلال میرساند؛ مثلاً پی میبرد که عصاره فلان گیاه، خاصیت دارویی شراب را دارد و مفسده آن را ندارد.
در روایات نیز به این حقیقت تصریح شده است که خدای سبحان هرگز شفا را در حرام قرار نداده است ۱ ، بنابراین شراب نمیتواند جنبه دارویی داشته باشد. در بحث روایی به این نکته اشاره خواهد شد.
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۱۳٫
۸۹
د. اقتصادی: بررسی نیاز صادق (نه کاذب) جامعه، ارزیابی کیفیت تولید مورد نیاز، پژوهش در خودکفایی تأمین موادّ خام، تحقیق در نحوه تحوّل از اقتصاد سنّتی به صنعتی، مطالعه در راه بینیازی از بیگانه، تحلیل کیفیّت تعامل عادلانه وارد و صادر، تدبیر درمان فقر به ایجاد اشتغال و پرهیز از فقیرپروری، تفکیک بین ترحّم به تهیدست طبیعی و احترام به وی و سرانجام، رسیدن به دو عنصر محوری «تلاش در تولید» و «قناعت در مصرف» همگی از مصادیق تفکّر در دنیای حَسَن است که ابزار تحصیل آخرت حَسَن نیز خواهد بود.
مدارسه، گفتوگو و مناظره علمی کاربردی درباره حدیث نورانی حضرت علی بن ابیطالب(علیهالسلام) که فرمود: من وجد ماءً و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله ۱ ، نموداری از تفکّر درباره دنیا و آخرت است. این جمع میمون و تألیف مبارک دنیا و آخرت، هم در فکر و اندیشه مطرح است، چنان که در آیه مورد بحث آمده است و هم در ذکر و انگیزه مشهود است، چنان که در آیه ﴿ومِنهُم مَن یَقولُ رَبَّنا ءاتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَهً وفِی الاءاخِرَهِ حَسَنَهً وقِنا عَذابَ النّار) ۲ یاد شده است.
لازم است عنایت شود که تقدیم دنیا بر آخرت در جریان فکر و ذکر، گذشته از رعایت ترتیب طبیعی، دلیل دیگرش این است که از لحاظ منزلت و هدف آخرت مقدم بر دنیا است؛ ولی از جهت سیر عبادی دنیا مقدمه آخرت است، چنان که تزکیه بر تعلیم مقدم است اما تعلیم مقدمه تزکیه است.
^ ۱ – ـ وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۴۱٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۱٫
۹۰
بحث روایی
۱٫ شأن نزول
نزلت فی جماعه من الصحابه أتوا رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فقالوا: أَفتنا فی الخمر و المیسر، فإنّها مذهبه للعقل مسلبه للمال؛ فنزلت الایه ۱٫
عن ابن عباس: إنّ نَفَرًا من الصحابه حین أمروا بالنفقه فی سبیل الله أتوا النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فقالوا: إنّا لاندری ما هذه النفقه الّتی أمرنا بها فی أموالنا فما ننفق منها؟ فأنزل الله ﴿ویَسَلونَکَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾ و کان قبل ذلک ینفق ماله حتّی ما یجد ما یتصّدق به و لا ما لایأکل حتّی یتصدّق علیه ۲٫
قال ابن عباس: لمّا أنزل الله ﴿ولاتَقرَبوا مالَ الیَتیم… ) ۳ و ﴿اِنَّ الَّذینَ یَأکُلونَ اَمولَ الیَتمی ظُلما) ۴ انطلق کلّ من کان عنده یتیم؛ فعزل طعامه من طعامه و شرابه من شرابه و اشتدّ ذلک علیهم؛ فسألوا عنه فنزلت هذه الایه ۵٫
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) أنّه لما أُنزلت ﴿اِنَّ الَّذینَ یَأکُلونَ اَمولَ الیَتمی ظُلمًا اِنَّما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم نارًا وسَیَصلَونَ سَعیرا﴾ أخرج کلّ من کان عنده یتیم و سألوا رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فی إخراجهم؛ فأنزل الله تعالی ﴿ویَسَلونَکَ عَنِ الیَتمی… ) ۶
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۵۷٫
^ ۲ – ـ الدر المنثور، ج۱، ص۶۰۷٫
^ ۳ – ـ سوره انعام، آیه ۱۵۲٫
^ ۴ – ـ سوره نساء، آیه ۱۰٫
^ ۵ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۵۸٫
^ ۶ – ـ تفسیر القمی، ج۱، ص۷۲٫
۹۱
اشاره: أ. طبق روایت نخست، درباره صدر آیه شریفه گفته شده است که گروهی از یاران پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) درباره حکم شراب و قمار از ایشان پرسیدند و خداوند در پاسخ آنها این آیه را نازل کرد. سیزده سال در مکه از خمر و میسر سؤالی به میان نیامد که نشان عدم بلوغ فرهنگی جامعه و نیز فقد مصلحت در عرضه حکمی است که مردم آن عصر توان تحمّل آن را نداشتند، چنان که در روایتهای آینده بازگو میشود.
ب. بر اساس روایت دوم، پس از نزول آیات انفاق برخی به قدری انفاق میکردند که دیگر چیزی برای انفاق و حتی خوردن نداشتند و خود نیازمند صدقه بودند. این آیه نازل شد و به اعتدال در انفاق سفارش کرد.
ج. برپایه روایت سوم و چهارم، بعد از نزول آیات نهی از ظلم به یتیمان و تصاحب اموال ایشان متصدیان امور یتیمان از آنها کنارهگیری کردند و برخی نیز برای آنکه گرفتار مسئولیت خوردن مال یتیم نشوند، آنها را از خانه خویش بیرون کردند و چون این وضع برای یتیمان ناگوار و دشوار بود، از رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در این باره پرسیدند، آنگاه این آیه شریفه نازل شد.
۲٫ تدریجی بودن بیان حرمت شراب در قرآن
عن علیّ بن یقطین قال: سأل المهدیّ أبا الحسن(علیهالسلام) عن الخمر: هل هی محرّمه فی کتاب الله (عزّوجلّ)، فإنّ الناس إنّما یعرفون النهی عنها و لایعرفون التحریم لها؟ فقال له أبو الحسن(علیهالسلام): بل هی محرّمه فی کتاب الله (عزّوجلّ) یا أمیر المؤمنین(فقال له: فی أیّ موضع هی محرّمه فی کتاب الله (جلّسمه) یا أباالحسن؟ فقال: قول الله (عزّوجلّ): ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الفَوحِشَ ما ظَهَرَ
۹۲
مِنها وما بَطَنَ والاِثمَ والبَغی بِغَیرِ الحَق) ۱ و أمّا الإثم فإنّها الخمره بعینها؛ و قد قال الله (عزّوجلّ) فی موضع آخر: ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الخَمرِ والمَیسِرِ قُل فیهِما اِثمٌ کَبیرٌ ومَنفِعُ لِلنّاس﴾. فأمّا الإثم فی کتاب الله فهی الخمره و المیسر و إثمهما أکبر کما قال الله تعالی. قال: فقال المهدیّ: یا علیّ بن یقطین! هذه وَالله فتوی هاشمیّه! قال: قلت له: صدقت والله یا أمیرالمؤمنین! الحمد لله الّذی لم یخرج هذا العلم منکم أهل البیت! قال: فَوَالله ما صبر المهدیّ أن قال لی: صدقت یا رافضی ۲ !
بعض أصحابنا مرسلاً قال: إنّ أوّل ما نزل فی تحریم الخمر قول الله (عزّوجلّ): ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الخَمرِ والمَیسِرِ قُل فیهِما اِثمٌ کَبیرٌ ومَنفِعُ لِلنّاسِ واِثمُهُما اَکبَرُ مِن نَفعِهِما﴾؛ فلمّا نزلت هذه الآیه أحسّ القوم بتحریمها و تحریم المیسر و علموا أنّ الإثم ممّا ینبغی اجتنابه و لایحمل الله (عزّوجلّ) علیهم من کلّ طریق، لأنّه قال: ﴿ومَنفِعُ لِلنّاس﴾؛ ثمّ أنزل الله(عزّوجلّ) آیه أُخری: ﴿اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّکُم تُفلِحون) ۳ فکانت هذه الآیه أشدّ من الاُولی و أغلظ فی التحریم ثمّ ثلّث بآیه أُخری فکانت أغلظ من الآیه الاُولی و الثانیه و أشدّ؛ فقال (عزّوجلّ): ﴿اِنَّما یُریدُ الشَّیطنُ اَن یوقِعَ بَینَکُمُ العَدوهَ والبَغضاءَ فِی الخَمرِ والمَیسِرِ ویَصُدَّکُم عَن ذِکرِ اللهِ وعَنِ الصَّلوهِ فَهَل اَنتُم مُنتَهون) ۴ فأمر (عزّوجلّ)
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۳۳٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۶٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۹۰ و المیسر: القِمار، و الأزلام الأصنام التی نصبت للعباده.
^ ۴ – ـ سوره مائده، آیه ۹۱٫
۹۳
باجتنابها و فَسَّر عللها الّتی لها و من أجلها حرّمها؛ ثمّ بیّن الله(عزّوجلّ) تحریمها و کشفه فی الآیه الرابعه مع ما دلّ علیه فی هذه الآی المذکوره المتقدّمه بقوله (عزّوجلّ): ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الفَوحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ والاِثمَ والبَغی بِغَیرِ الحَق) ۱ و قال (عزّوجلّ) فی الآیه الاُولی: ﴿یَسَلونَکَ عَنِ الخَمرِ والمَیسِرِ قُل فیهِما اِثمٌ کَبیرٌ ومَنفِعُ لِلنّاس﴾ ثمّ قال فی الآیه الرابعه: ﴿قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الفَوحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ والاِثم﴾؛ فخبّر الله (عزّوجلّ) أنّ الإثم فی الخمر و غیرها و أنّه حرام و ذلک أنّ الله (عزّوجلّ) إذا أراد أن یفترض فریضه أنزلها شیئاً بعد شیء حتّی یوطّن الناس أنفسهم علیها و یسکنوا إلی أمر الله (عزّوجلّ) و نهیه فیها و کان ذلک من فعل الله (عزّوجلّ) علی وجه التدبیر فیهم أصوب و أقرب لهم إلی الأخذ بها و أقلّ لنفارهم منها ۲٫
اشاره: أ. در روایت نخست، مهدی عباسی از امام کاظم(علیهالسلام) به «ابوالحسن» یاد کرده است و امام کاظم(علیهالسلام) از او به «امیرالمؤمنین». این گونه تعبیرها از دردناکترین ادبیات سیاسی است که امامان معصوم به آن مبتلا بودند. از یکسو دشمنان ولی مطلق خدا را به اسم یا کنیه خطاب میکردند و ازسوی دیگر، امام کاظم(علیهالسلام) مجبور بود طاغوت زمانه را «امیرالمؤمنین» خطاب کند. روزی استادمان، حضرت آیه الله محقّق دامادِ در درس فقه پس از خواندن یکی از این سنخ روایتها بیاختیار گریست و فرمود: کار امامان معصوم(علیهمالسلام) به جایی رسیده بود که مجبور بودند طاغی و جنایتکار زمان را با لفظ امیرالمؤمنین خطاب کنند.
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۳۳٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۶ ـ ۴۰۷٫
۹۴
ب. روایت اول، به تفسیر قرآن به قرآن اشاره دارد، چون صغرای قیاس در سوره «بقره» و کبرای آن در سوره «اعراف» آمده و سپس نتیجه گرفته شده است، از این رو در ذیل روایت، مهدی عباسی اقرار میکند که این فتوای اهلبیت (بنی هاشم) است، زیرا غیر این خاندان قدرت چنین استنباطی را از قرآن ندارند، چنانکه از غیر آن ذوات قدسی احاطه بر قرآن و استنطاق آن و ارجاع متشابهات به محکمات و خاص به عام و مقید به مطلق و… نقل نشده است.
ج. طبق روایت نخست، امام کاظم(علیهالسلام) با تشکیل قیاسی منطقی که کبرای آن، آیه ۳۳ سوره «اعراف» و صغرای آن آیه مورد بحث است، حرمت خمر را در بیان قرآن ثابت فرمودهاند.
۳٫ حرمت همیشگی خمر و بیان تدریجی
عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ عن أبی عبدالله(علیهالسلام) أنّه قال: ما بعث الله (عزّوجلّ) نبیّاً قطّ إلاّ و فیعلم الله (عزّوجلّ) أنّه إذا أکمل له دینه، کان فیه تحریم الخمر و لم تزل الخمر حراماً، إنّ الدین إنّما یحوّل منخصله إلی أُخری؛ فلو کان ذلک جمله قطع بهم دون الدین ۱٫
عن زراره، عن أبی جعفر(علیهالسلام) قال: ما بعث الله (عزّوجلّ) نبیّاً قطّ إلاّ و فی علم الله تبارک و تعالی أنّه إذا أکمل له دینه، کان فیه تحریم الخمر و لم تزل الخمر حراماً، إنّما الدین یحوّل من خصله إلی أُخری؛ و لو کان ذلک جمله
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۳۹۵٫
۹۵
قطع بهم دون الدین ۱٫
عن زراره، قال: قال أبو عبد الله(علیهالسلام): ما بعث الله (عزّوجلّ) نبیّاً قطّ إلاّ و فی علم الله أنّه إذا أکمل دینه کان فیه تحریم الخمر و لم تزل الخمر حراماً و إنّما ینقلون من خصله إلی خصله و لو حمل ذلک علیهم جمله لقطع بهم دون الدین، قال: و قال أبو جعفر(علیهالسلام): لیس أحد أرفق من الله (عزّوجلّ) فمْن رفقه تبارک و تعالی أنّه نقلهم من خصله إلی خصله و لو حمل علیهم جمله لهلکوا ۲٫
اشاره: أ. برپایه این روایات، همواره در همه شرایع شرابخواری حرام بوده است؛ لیکن بیان حرمت آن در مذاهب و شرایع پیشین مانند اسلام تدریجی بوده است، زیرا دین به تدریج کامل میشود و پیامبران در آغاز با شرک و بتپرستی مبارزه و توحید سره را تبیین و جریان وحی و نبوّت را تعلیل و تشریح و سپس به تدریج واجبات و محرّمات را بیان میکردند. اگر خداوند همه احکام واجب، مستحب، حرام و مکروه دین را یکباره بر مردم تحمیل میکرد، هلاک میشدند، چون آن را نمیپذیرفتند و نپذیرفتن آنان به کفر میانجامید و کفر نیز مایه هلاکت آنها میشد.
ب. هر چند فتوای عقل و رهنمود نقل بر این است که خمر در تمام شرایع حرام بوده، برخی بر آناند که شراب در هیچ شریعتی غیر از اسلام حرام نبوده است و سایر کتابهای آسمانی همانند تورات و… گویای حرمت آن نیستند. البته هیچ پیامبری شراب نمینوشید ۳ ؛ لیکن لازم است عنایت شود که تمام
^ ۱ – ـ یعنی انّ الله سبحانه إنّما یحمل التکالیف علی العباد شیئاً فشیئاً جلباً لقلوبهم، و لو حملها علیهم دفعه واحده لنفروا عن الدین و لم یؤمنوا. (الکافی، ج۶، ص۳۹۵ [ذیل کتاب])
^ ۲ – ـ الکافی، ج۶، ص۳۹۵٫
^ ۳ – ـ تفسیر التحریر و التنویر، ج۲، ص۳۲۱٫
۹۶
کتابهای آسمانی گذشته را باید بر قرآن عرضه کرد که مهیمن بر آنهاست، چون محرّف را باید با غیرمحرّف ارزیابی کرد، چنانکه غیر مهیمن را باید بر مهیمن معروض داشت؛ و نهی قرآن از خمر به عنوان رجس و عمل شیطان بودن آن است و چنین چیزی نمیتواند در برخی از شرایع حلال و در بعضی دیگر حرام باشد و هرگز آثار مشئوم آن در عصر اسلام پدید نیامده است تا بر اثر تحوّل موضوع، حکم عوض شده باشد، بنابراین نمیتواند در اعصار گذشته حلال الهی شمرده شود.
ج. طبق عبارت «لیس أحد أرفق من الله» در روایت سوم، تدریجی بودن بیان احکام شرعی از جانب خداوند نشانه رفق و مهربانی اوست و هیچ کس از خدای سبحان با مردم بیشتر مدارا نمیکند.
۴٫ کیفر شرب خمر
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): من شرب الخمر بعد ما حرّمها الله(عزّوجلّ) علیلسانی، فلیس بأهل أن یزوّج إذا خطب و لایشفّع إذا شفع و لایصدَّق إذا حدَّث و لایؤتمن علی أمانه؛ فمن ائتمنه بعد علمه فیه، فلیس للّذی ائتمنه علی الله(عزّوجلّ) ضمان و لا له أجر و لا خلف ۱٫
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): شارب الخمر لایعاد إذا مرض؛ و لایشهد له جنازه و لاتزکّوه إذا شهد؛ و لاتزوّجوه إذا خطب و لاتأتمنوه علی أمانه ۲٫
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۳۹۶٫
^ ۲ – ـ همان.
۹۷
عن زراره و غیره، عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: شارب المسکر لا عصمه بیننا و بینه ۱٫
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): لاأُصلّی علی غریق خمر ۲٫
اشاره: از تعبیر «من شرب الخمر بعد ما حرّمها الله (عزّوجلّ) علی لسانی» در حدیث اول دو نکته استفاده میشود:
أ. قبل از نزول آیه تحریم به حسب ظاهر، شخص شارب خمر مکلف نبوده است، از اینرو گناهی بر او نیست.
ب. خداوند گاهی محرمات را از زبان پیامبرش بیان میکند، زیرا تمام احکام از ناحیه خداست؛ لیکن برخی از آنها به عنوان قرآن و بعضی به عنوان حدیث ارائه میشود.
در این روایات به برخی از احکام فقهی و کیفرهای دنیوی شرابخوار اشاره شده است؛ نظیر نهی از ازدواج با وی؛ عدم پذیرش شفاعت او؛ تصدیقنکردن گفتارش؛ عدم واگذاری امانت به او؛ نهی از عیادتش هنگام بیماری؛ نهی از شرکت در تشییع جنازه وی؛ نپذیرفتن شهادتش یعنی عادل ندانستن او؛ قطع پیوند وی با اهل بیت(علیهمالسلام)؛ پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: من بر «غریق خمر» یعنی کسی که بر اثر افراط در شرابخواری مرده است و گاهی از او به عنوان مُدمنخمر یاد میشود نماز نمیخوانم.
۵٫ کیفر اخروی شرب خمر
عن أبی جعفر(علیهالسلام) قال: من شرب المسکر و مات و فی جوفه منه شیء لم یتب
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۳۹۸٫
^ ۲ – ـ همان، ص۳۹۹٫
۹۸
منه، بعث من قبره مخبّلاً مایلاً شدقه سایلاً لعابه یدعو بالوَیل و الثبور ۱٫
عن عجلان أبی صالح قال: سمعت أبا عبدالله(علیهالسلام) یقول: قال الله (عزّوجلّ) من شرب مسکراً أو سقاه صبیّاً، لایعقل سقیته من ماء الحمیم معذّباً أو مغفوراً له؛ و من ترک المسکر ابتغاء مرضاتی، أدخلته الجنّه و سقیته من الرحیق المختوم و فعلت به من الکرامه ما أفعل بأولیائی ۲٫
عن أبی الربیع الشامی قال: سئل أبو عبدالله(علیهالسلام) عن الخمر فقال: قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): إنّ الله (عزّوجلّ) بعثنی رحمهً للعالمین و لأمحق المعازف و المزامیر و أُمور الجاهلیه و الأوثان؛ و قال: أقسم ربّی أن لایشرب عبد لی فی الدنیا خمراً إلاّ سقیته مثل ما شرب منها من الحمیم یوم القیامه معذّبا أو مغفوراً له؛ و لایسقیها عبد لی صبیّاً صغیراً أو مملوکاً إلاّ سقیته مثل ما سقاه من الحمیم یوم القیامه معذّباً بعد أو مغفوراً له ۳٫
عن أبی جعفر(علیهالسلام) قال: یؤتی شارب الخمر یوم القیامه مسوداً وجهه مدلعاً لسانه ۴ یسیل لعابه علی صدره؛ و حقّ علی الله (عزّوجلّ) أن یسقیه من طینه خبال أو قال: من بئر خبال قال: قلت: و ما بئر خبال؟ قال: بئر یسیل فیها صدید الزُناه ۵٫
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: إنّ أهل الرَی ۶ فی الدنیا من المسکر یموتون
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۳۹۸ ـ ۳۹۹٫
^ ۲ – ـ همان، ص۳۹۷٫
^ ۳ – ـ همان، ص۳۹۶٫
^ ۴ – ـ دلع لسانه کمنع: أخرجه کأدلعه.
^ ۵ – ـ الکافی، ج۶، ص۳۹۶؛ الصدید: القیح و الدم.
^ ۶ – ـ الرَی، خلاف العطش.
۹۹
عطاشاً و یحشرون عطاشاً و یدخلون النار عطاشاً ۱٫
عن خضر الصیرفیّ، عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: من شرب النبیذ علی أنّه حلال خلّد فی النار؛ و من شربه علی أنّه حرامٌ عذّب فی النار ۲٫
عن أبی بصیر، عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) لاینال شفاعتی من استخفّ بصلاته و لایرد علیّ الحوض. لا والله لاینال شفاعتی من شرب المسکر و لایرد علیّ الحوض لا والله ۳!
اشاره: أ. در روایت نخست، امام باقر(علیهالسلام) فرمود: کسی که مسکر بنوشد و بمیرد و در درون او چیزی از آن باشد و توبه نکند، دیوانه سر از قبر بر میآورد، در حالی که لبش آویخته و آب دهانش سرازیر است و نعره میکشد و ملعون و مطرود است.
مشابه این معنا (دیوانه بودن) در قرآن درباره رباخوار آمده است: ﴿اَلَّذینَ یَأکُلونَ الرِّبوا لایَقومونَ اِلاّ کَما یَقومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیطنُ مِنَ المَس) ۴ دیوانه محشور شدن بدین معنا نیست که در قیامت دیوانه خواهد بود، چون دیوانگی برای خود دیوانه رنج و عذاب نیست؛ نه رنج ظاهری و حسّی و نه رنج روحی. دیوانه چون قدرت ادراکش بسیار ضعیف است، رنج حسّی او کم است و رنج روحی ندارد، بلکه بستگان وی شرمندهاند، زیرا کانون احساس رنج روحی عقل است و عقل دیوانه، مستور است.
دیوانه محشور شدنِ شرابخوار به این معناست که او در قیامت عاقلی
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۰٫
^ ۲ – ـ همان، ص۳۹۸٫
^ ۳ – ـ همان، ص۴۰۰٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۲۷۵٫
۱۰۰
است دیوانه و میفهمد که دیوانه است، از این رو گرفتار عذاب روحی است. در قیامت ربا خوار به تصریح قرآن کریم و میگسار به تصریح روایات، بدینگونه دیوانه محشور میشوند.
ب. طبق روایت دوم و سوم، حمیم گداخته دوزخ از عذابهای اخروی شرابخوار و کسی است که شراب را به کودک بنوشاند. در مقابل، اگر کسی مسکر را برای رضای خدا ترک کند، خداوند در بهشت به او از رحیق مختوم (چشمهای در بهشت) مینوشاند و وی را از همان کرامتی برخوردار میسازد که به اولیای خود داده است. ظاهراً این پاداش به کسی تعلق میگیرد که در معرض شرب خمر قرار گیرد و آن را برای رضای خدا ترک کند؛ به طوری که جریان کفّ نفس و قصد قربت به خداوند تحقق پیدا کند.
گفتنی است که از روایت دوم چند نکته فهمیده میشود:
یک. راز آنکه امام صادق(علیهالسلام) در این روایت حکم شرابخوار را به خدای سبحان نسبت میدهد، آن است که بیان حکم خدا از دو راه است: یکی مستقیم از کتاب الهی و دیگری از راه حدیث قدسی از زبان پیامبر و ائمّه(علیهمالسلام).
بر این اساس، خداوند قانونگذاری را به امامان معصوم(علیهمالسلام) واگذار نکرده است، زیرا در جایگاه خودش ثابت شده است که قانونگذاری حقّ خداست و چیزی به کسی تفویض نشده است و امامانِ معصوم سمتِ مجری، مبیّن، مبلّغ و معلّم احکام دین را دارند و در همه این امور از عصمت برخوردارند. «فرض النبی» نیز بیان احکام خدا از راه حدیث قدسی و مانند آن است؛ نه آنکه پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از پیش خود به طور استقلال، احکامی را جعل یا اجتهاد و استنباط کند تا آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قانونگذار مستقل یا مجتهد باشد.
علاّمه حلّی در اعتقاداتش مینویسد: اعتقاد ما این است که پیامبرص
۱۰۱
و امامان معصوم «متعبّد بالوحی»اند نه «متعبّد بالإجتهاد» ۱ یعنی با وحی و الهام به طور جزمی سخن میگویند؛ نه از روی اجتهاد که براساس ظنّ نوعی و گمان حکم میشود، چنان که زراره و مانند او از امام معصوم(علیهالسلام) کیفیت استدلال را پرسیدند و آن امام(علیهالسلام) چنین پاسخ دادند: لمکان الباء ۲٫ امام(علیهالسلام) در این سخن کیفیت اجتهاد را به آنان میآموزند و مجتهد تربیت میکنند؛ نه آنکه خود در این آیه اجتهاد کرده باشند، چون اجتهاد امری ظنّی است و معصومان(علیهمالسلام) از روی وحی و الهام که امری قطعی و جزمی است، سخن میگویند.
گاهی استدلال کردن آنان به قرآن در برابر مخالفان، برای ساکت کردن ایشان بوده است؛ مانند داستان بریدن دست سارق ۳٫
تذکّر: ۱٫ حکم شراب قبلاً گذشت و اصلاً محور بحث کنونی نیست، بلکه مدار فعلی بحث روایی، حکم شرابخوار است که از آن به کیفر یاد شده است.
۲٫ نقل امام صادق(علیهالسلام) از خداوند یا به عنوان باطن قرآن است؛ یا به عنوان تعلیم معارف، حِکَم و اسرار و ملاحم.
۳٫ منشأ فراگیری اینگونه از علوم، ولایت معصوم است و این فیض قطع نشده و نمیشود و آنچه منقطع شده است وحی تشریعی است که دیگر حکم جدیدی از احکام پنجگانه فقهی نخواهد آمد.
^ ۱ – ـ ر.ک: نهج الحق و کشف الصدق، ص۴۰۵ ـ ۴۰۸ «البحث العاشر فی الاجتهاد»؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۵۵٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۳، ص۳۰٫
^ ۳ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۱۹ ـ ۳۲۰؛ وسائل الشیعه، ج۲۸، ص۲۵۲ ـ ۲۵۳
۱۰۲
۴٫ جریان حدیث قدسی و فرق آن با قرآن و حدیث متعارف و کیفیّت نقل امام معصوم(علیهالسلام) از خداوند بدون واسطه تا حدودی که لازم و قابل دسترس مشتاقان اینگونه از معارف باشد در کتاب ادب فنای مقربان ارائه شده ۱ و در ثنایای تفسیر به مناسبتهای گونهگون عرضه میشود.
دو. قید «لایعقل» در جمله «أو سقاه صبیّاً لایعقل»، قید احترازی است نه توضیحی؛ و برای بیان آن است که اگر صبی عاقل باشد، مکلّف و مسئول است و هرگز مسئولیت عاقل بیگانه، مایه سلب مسئولیت مباشر عاقل نمیشود و حزازتی که دامنگیر عاقل میشود، هرگز مرتفع نخواهد شد؛ مثلاً چنانچه خردمند نابالغی طبق برهان قطعی ثابت کرد که خداوند موجود است آیا باید به آن معتقد شود یا چون بالغ نیست، اعتقاد و ایمان به مبدأ لازم نیست؟ البته باید معتقد شود، زیرا عقل مانند نقل، شراب را تحریم میکند، پس اگر در روایات دیگر نیز این قید نیامده باشد، به قرینه این روایتْ سایر احادیث مقید میشوند.
سه. از این روایت و مانند آن استفاده میشود که نه تنها نوشیدن شراب، بلکه نوشاندن آن به کودک و دیوانه نیز حرام است.
چهار. ترک شراب به قدری مهم است که اگر برای رضای خدا هم نباشد، خداوند به ترک کننده خیر میرساند؛ ولی از ذیل روایت برمیآید که چنانچه برای رضای خدا شراب را ترک کند، خداوند او را از «رحیق مختوم» سیراب میکند.
رحیق مختوم، شرابی است که بر آن مُهری از مُشک است: ﴿یُسقَونَ مِن
^ ۱ – ـ ر.ک: ج۴، ص۱۴۵٫
۱۰۳
رَحیقٍ مَختوم ٭ خِتمُهُ مِسکٌ وفی ذلِکَ فَلیَتَنافَسِ المُتَنفِسون) ۱ این شراب برای هر مؤمن بهشتی نیست، بلکه ویژه مؤمنان نابی است که اسرار درونی و مختوم داشته و کارها را تنها برای خدا انجام میدادهاند، از این رو خداوند در بهشت به آنان از شرابی عطا میکند که احدی جز خدا اطلاع ندارد.
ج. بر اساس روایت چهارم، شرابخوار در قیامت سیاهرو محشور میشود، در حالی که زبانش از فرط تشنگی بیرون است و آب دهانش بر سینهاش میریزد و به او از چاهی مینوشانند که خون و آب گندیده زناکاران در آن ریخته میشود.
د. مطابق پنجمین روایت، عطش صادق شرابخوار که از سیرابی کاذب او از شراب است، در سه جا ظهور میکند: هنگام مرگ (تشنه میمیرد)، روز حشر (تشنه محشور میشود) و روز ورود به آتش دوزخ (تشنه وارد آتش جهنّم میشود).
ه . در روایت خضر صیرفی از امام صادق(علیهالسلام) آمده است که خلود در دوزخ و عذاب جاودانه در آتش، ویژه کسی است که حرام خدا را حلال بشمارد چون لازمِ آن، انکار ضروری دین است و انکار ضروری، سبب کفر است و کفر، موجب خلود در آتش، شرابخواری که خوردن شراب را حلال میداند و از تلازم بین انکار ضروری و انکار وحی و نبوّت و رسالت آگاه است، در نتیجه منکر رسالت الهی است معاذ الله به کیفر خلود مبتلا میشود؛ امّا شرابخواری که چنین اعتقادی نداشته باشد، فقط به کیفر دوزخ گرفتار میگردد.
^ ۱ – ـ سورهء مطفّفین، آیات ۲۵ ـ ۲۶٫
۱۰۴
و. طبق روایت ابوبصیر از امام صادق(علیهالسلام) شرابخوار مورد شفاعت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قرار نمیگیرد و بر سرحوض کوثری که عطش قیامت با آن زدوده میشود، وارد نمیشود.
۶٫ سیر درکات شرابخوار
عن أبی عبدالله(علیهالسلام): لایزال العبد فی فسحه من الله (عزّوجلّ) حتّی یشرب الخمر؛ فإذا شربها خرق الله (عزّوجلّ) عنه سرباله و کان ولیّه و أخوه إبلیس لعنه الله و سمعه و بصره و یده و رجله یسوقه إلی کلّ ضلال و یصرفه عن کلّ خیر ۱٫
اشاره: این حدیث، سیر درکات شرابخوار مغضوب الهی را بیان میکند، چنان که حدیث قرب نوافلْ سیر درجات و مقام ولایی انسان مؤمن را بازگو میکند که محبوب خداوند شده است.
خداوند شارب خمر را بیآبرو میگرداند و شیطان، سرپرست و برادر او خواهد بود و عنان مجاری ادراکی و تحریکی او را برعهده میگیرد و به هرگونه گمراهی میکشاند و از هر خیری بازمیدارد.
۷٫ سفاهت شرابخوار
علی بن ابراهیم، عن أبیه… عن حریز قال: کانت لإسماعیل بن أبی عبدالله(علیهالسلام) دنانیر و أراد رجل من قریش أن یخرج إلی الیمن، فقال إسماعیل: یا أبت! إنّ فلاناً یرید الخروج إلی الیمن و عندی کذا و کذا دیناراً؛ فتری
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۳۹۸٫
۱۰۵
أندفعها إلیه یبتاع لی بها بضاعه من الیمن؟ فقال أبو عبدالله(علیهالسلام): یا بنیّ! أما بلغک أنّه یشرب الخمر؟ فقال إسماعیل: هکذا یقول النّاس، فقال: یا بُنیّ لاتفعل! فعصی إسماعیل أباه و دفع إلیه دنانیره فاستهلکها و لم یأته بشیءٍ منها؛ فخرج إسماعیل و قضی أنّ أبا عبدالله(علیهالسلام) حجّ و حجّ إسماعیل تلک السنه فجعل یطوف بالبیت و یقول: اللّهمّ أجرنی و أخلف علیّ! فلحقه أبوعبدالله(علیهالسلام) فهمزه بیده من خلفه، فقال له: مه یا بُنیّ! فلا والله ما لک علی الله [هذا] حجه و لا لک أن یأجرک و لایخلف علیک و قد بلغک أنّه یشرب الخمر فائتمنته! فقال إسماعیل: یا أبت! إنّی لم أره یشرب الخمر؛ إنّما سمعت الناس یقولون؛ فقال: یا بُنیّ! إنّ الله(عزّوجلّ) یقول فی کتابه: «یُؤمِنُ بِاللهِ ویُؤمِنُ لِلمُؤمِنین» ۱ یقول: یصدِّق الله و یصدِّق للمؤمنین فإذا شهد عندک المؤمنون فصدّقهم. لاتأتمن شارب الخمر فإنّ الله(عزّوجلّ) یقول فی کتابه: «ولاتُؤتوا السُّفَهاءَ اَمولَکُم» ۲ فأیّ سفیهٍ أسفه من شارب الخمر؟ إنّ شارب الخمر لایُزوَّج إذا خطب و لایشفّع إذا شفع و لایؤتمن علی أمانه؛ فمن ائتمنه علی أمانه فاستهلکها لم یکن للذی ائتمنه علی الله أن یأجره و لایخلف علیه ۳٫
اشاره: طبق این روایت، شارب خمر نابخردترین سفیهان است و اگر کسی او را بر مال خویش امین قرار دهد و مال او از بین برود، حجتی بر خدا ندارد و نزد حضرتش مأجور نیست، چنانکه اسماعیل فرزند امام صادق(علیهالسلام) بر خلاف رهنمود پدر چنین کرد و مال خود را از دست داد و به هنگام تقاضای جبران از خداوند، آن امام(علیهالسلام) او را منع فرمود.
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۶۱٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۵٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۵، ص۲۹۹ ـ ۳۰۰٫
۱۰۶
۸٫ تحریم آثار و شئون شراب
عن زید بن علیّ، عن آبائه(علیهمالسلام) قال: لعن رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) الخمر و عاصرها و معتصرها و بایعها و مشتریها و ساقیها و آکل ثمنها و شاربها و حاملها و المحموله إلیه ۱٫
اشاره: پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) درباره شراب ده گروه را نفرین کرده است: خودِ شراب؛ سازنده آن؛ جمع کننده این مایع فشرده شده؛ فروشنده؛ خریدار؛ ساقی و کسی که در پیاله میریزد؛ خورنده ثمن آن؛ نوشنده آن؛ باربر؛ انباردار آن.
این روایت، مؤیدِ همان مطلبی است که در تفسیر بیان شد و راز تحریم همه شئون شراب، رجس و پلیدبودن آن است که به آن تصریح شده است: ﴿اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِر… رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطن) ۲
از نظر فقهی، اگر حکمی به عین تعلّق بگیرد و آن عین دارای آثاری باشد، ولی یکی از آن آثار برجسته باشد، حکم به آن اثر برجسته تعلق میگیرد؛ مانند آیه ﴿حُرِّمَت عَلَیکُم اُمَّهتُکُم) ۳ اما چنانچه متعلق حکم، اثر برجسته و بارز نداشته باشد بلکه همه آثار آن چیز مهم باشد، حرمت به همه آثار و شئون تعلّق میگیرد؛ مانند آیهای که شراب را رجس میداند، مگر آنکه دلیل یا قرینه خاصی بر استثنای آن باشد.
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص ۳۹۸٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۹۰٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۲۳٫
۱۰۷
۹٫ میگساری، مانع قبولی نماز
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: من شرب مسکراً انحبست صلاته أربعین یوماً و إن مات فی الأربعین مات میته جاهلیّه، فإن تاب تاب الله (عزّوجلّ) علیه ۱٫
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: من شرب مسکراً لم تقبل منه صلاته أربعین یوماً؛ فإن مات فیالأربعین مات میته جاهلیّه و إن تاب تاب الله علیه ۲٫
عن عمرو بن شمر قال: سمعت أبا عبدالله(علیهالسلام) یقول: من شرب شربه خمر لم یقبل الله منه صلاته سبعاً و من سکر لم تقبل منه صلاته أربعین صباحاً ۳٫
عن الحسین بن خالد قال: قلت لأبی الحسن(علیهالسلام): إنّا روینا عن النبیّ(صلّی الله علیه وآله وسلّم) أنّه قال: من شرب الخمر لم تحتسب له صلاته أربعین یوماً. قال: فقال: صدقوا. قلت: و کیف لاتحتسب صلاته أربعین صباحاً لا أقلّ من ذلک و لا أکثر؟ فقال: إنّ الله (عزّوجلّ) قدّر خلق الإنسان فصیّره نطفه أربعین یوماً؛ ثمّ نقلها فصیّرها علقه أربعین یوماً؛ ثمّ نقلها فصیّرها مضغه أربعین یوماً؛ فهو إذا شرب الخمر بقیت فی مشاشه أربعین یوماً علی قدر انتقال خلقته. قال: ثمّ قال(علیهالسلام): و کذلک جمیع غذائه أکله و شربه یبقی فی مشاشه أربعین یوماً ۴٫
اشاره: أ. راز زندانی شدن و بالا نرفتن نماز میگسار آن است که نمازگزار در حال نماز با پروردگارش مناجات میکند: المصلّی یناجی ربّه ۵ و چیزی بالا میرود
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۰٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ همان، ص۴۰۱٫
^ ۴ – ـ همان، ص۴۰۲٫
^ ۵ – ـ بحار الانوار، ج۶۸، ص۲۱۶٫
۱۰۸
که طیّب و طاهر باشد: ﴿اِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّب) ۱ و شرابخوار روح پلیدی دارد و عقل او زایل گشته است، از اینرو تا چهل روز که آثار شراب در وجود اوست، کلام و فعل طیّب از وی صادر نمیشود و نمازش به سوی خدا صعود نمیکند.
ب. مرگ انسان بر وزان حیات اوست؛ میگساری که تا چهل روز توبه نکند و در همین حالت بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده و چون حیات او حیات جاهلی بوده است، مرگش نیز جاهلی است.
مرگ عصاره زندگی است. پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: کما تعیشون تموتون ۲٫ آنچه در دوران حیات جمع میشود، در جریان موت ظهور میکند. اگر کسی حیات معقول و مقبول داشته باشد، مرگ او خردپسند و پذیرفته خواهدبود، وگرنه همانند حیات وی جاهلی است.
ج. طبق روایت سوم، کسی که شراب بخورد و مست نشود با کسی که به حالت مستی برسد، فرق دارد. آن که جرعهای بنوشد، هفت نماز یا نماز یک هفته او مقبول نیست یعنی اثر بی تقوایی او تا یک هفته است ولی اگر به حدّ مستی برسد، اثر بیتقوایی او تا چهل روز میماند و مانع قبولی نماز است.
برایناساس روایاتی که ظاهرش پذیرفته نشدن نماز تا چهل روز برای میگسار است، یا حمل میشود به شرابخواری که به حدّ مستی برسد؛ یا حمل میشود به درکات عدم قبول، زیرا بیتقوایی دو صورت دارد: یکی آنکه خود عمل با تقوا همراه نباشد؛ مثلاً در حال مستی باشد که در این صورت، آن عمل
^ ۱ – ـ سوره فاطر، آیه ۱۰٫
^ ۲ – ـ عوالی اللئالی، ج۴، ص۷۲٫
۱۰۹
باطل است: ﴿اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقین) ۱ و دیگر آنکه اصل عمل همراه با تقواست و دارای اجزا و شرایط؛ ولی آن شخص در خارج از محدوده عمل معصیتی کرده است و حسن فاعلی ندارد که در این صورت، عمل این شخص، مقبول است اما مورد قبول کامل نیست، چون شرط قبولی اعمالْ تقوای در همان عمل است نه تقوای در همه زمینهها. اگر چنین باشد، نماز انسانهای غیر عادل مقبول نیست.
معنای فقدان کمال در قبولی، آن است که تکلیفش را انجام داده است؛ ولی عمل او نمازی نیست که معراج مؤمن یا مناجات با پروردگار یا ناهی از فحشا و منکر باشد.
د. در روایت چهارم که با واژه «روینا» (از رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به ما رسیده) آمده است، حکمت زندانی شدن نماز را تا چهل روز، نه کمتر و نه بیشتر، بیان میفرماید: چون خداوند تطورات خلقت انسان را چهل روزه تقدیر کرده است یعنی در چهل روز آن را نطفه گردانده است و طی چهل روز دیگر علقه و در چهل روز بعد مضغه کسی که شراب مینوشد، این آلودگی تا چهل روز در گوشت و پوست و استخوانش اثر میگذارد. البته این امر ویژه شراب نیست، بلکه سایر غذاها و مشروبات حرام نیز همین اثر را در وجود انسان میگذارند؛ لیکن چون شراب پلیدی ویژهای دارد، حتّی هنگام اضطرار نیز سایر محرّمات بر میگساری مقدم است.
۱۰٫ افطار به مسکر در ماه رمضان
عن أبی جعفر(علیهالسلام) قال: إنّ لله (عزّوجلّ) عند فطر کلّ لیله من شهر رمضان عتقاء
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۲۷٫
۱۱۰
یعتقهم منالنّار، إلاّ من أفطر علی مسکر ۱٫
اشاره: معنای افطار به مسکر در عبارت «من أفطر علی مسکر» این نیست که شخص روزهدار با شراب روزه خود را افطار کند، چون بعید است روزهدار چنین کند، بلکه به این معناست که اگر در ماه مبارک رمضان شراب بنوشد و نگذارد روزه منعقد شود، گرفتار چنین عذابی خواهد شد.
۱۱٫ میگساری منشأ همه گناهان
عن إسماعیل بن بشّار، عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: سأله رجل فقال له: أصلحک الله! شرب الخمر شرّ أم ترک الصلاه؟ فقال: شرب الخمر؛ [ثمّ] قال: أَوَ تدری لِمَ ذاک؟ قال: لا. قال: لأنّه یصیر فی حال لایعرف معها ربّه ۲٫
عن أبی أُسامه، عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: الشرب مفتاح کلّ شرٍّ؛ و مدمنالخمر کعابد وثن؛ و إنّ الخمر رأس کلّ إثم و شاربها مکذّب بکتاب الله تعالی؛ لو صدّق کتاب الله حرّم حرامه ۳٫
عن أبی بصیر، عن أحدهما(علیهماالسلام) قال: إنّ الله (عزّوجلّ) جعل للمعصیه بیتاً؛ ثمّ جعل للبیت باباً؛ ثمّ جعل للباب غلقاً؛ ثمّ جعل للغلق مفتاحاً؛ فمفتاح المعصیه الخمر ۴٫
عن إبراهیم بن أبی البلاد عن أبیه، عن أحدهما(علیهماالسلام) قال: ما عصی الله (عزّوجلّ) بشیء أشدّ من شرب الخمر، إن أحدهم لیدع الصلاه الفریضه و یثب علی أُمّه و أُخته و ابنته و هو لایعقل ۵٫
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۱٫
^ ۲ – ـ همان، ص۴۰۲٫
^ ۳ – ـ همان، ص۴۰۳٫
^ ۴ – ـ همان.
^ ۵ – ـ همان.
۱۱۱
عن محمّد بن الحسین رفعه قال: قیل لأمیرالمؤمنین(علیهالسلام): إنّک تزعم أنّ شرب الخمر أشدّ منالزنا و السرقه؟ فقال(علیهالسلام): نعم إنّ صاحب الزنا لعلّه لایعدوه إلی غیره؛ و إنّ شارب الخمر إذا شرب الخمر، زنی و سرق و قتل النفس الّتی حرّم الله (عزّوجلّ) و ترک الصلاه ۱٫
اشاره: أ. طبق روایت نخست، شرب خمر بدتر از ترک نماز است، چون شرابخوار در این حالْ پروردگارش را نمیشناسد.
ب. در روایت دوم، نوشیدن شراب کلید هر بدی دانسته شده و شارب خمر به بتپرست تشبیه شده، چنانکه در همین روایت او را تکذیب کننده عملی کتاب خدا معرفی کرده است، زیرا التزام به احکام قرآن، لازمِ تصدیق آن است و عدم التزام عملی به احکام قرآن، لازمِ تکذیب عملی آن است.
ج. طبق روایت سوم، شراب کلید معصیت است.
د. طبق روایت چهارم خداوند به هیچ گناهی به بدتر از شرب خمر معصیت نشده است، چون شرابخوار گاهی نماز واجبش را رها میکند و به جهت مستی و زوال عقل با محارمش در میآمیزد.
ه . در مرفوعه محمد بن حسین به نقل از امیرمؤمنان(علیهالسلام) آمده است: شرابخواری از زنا و دزدی بدتر است، چون زناکار شاید از گناه خود به گناه دیگری تعدّی نکند؛ امّا شرابخوار پس از شرب خمر از انجام دادن هیچ گناهی مانند زنا و دزدی و قتل نفس محترم و ترک نماز ابایی ندارد.
راز آنکه میگساری ریشه همه گناهان و بدیهاست، آن است که شراب، عقل و نیروی عقال کننده (بازدارنده) شهوت و غضب را میپوشاند که با آن
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۳٫
۱۱۲
خدای رحمان پرستش و بهشت یزدان کسب میشود و با زوال آن نیرو زمام کار انسان به دست شهوت و غضب میافتد؛ آنگاه این انسان آلوده و بیعقل از هرگونه گناهی که به شهوت و غضب بازمیگردد، باکی ندارد.
۱۲٫ تشبیه شرابخواری به بتپرستی
عن عجلان أبی صالح قال: قال أبو عبدالله(علیهالسلام): من شرب المسکر حتّی یفنی عمره، کان کمن عبد الأوثان ۱٫
عن أبی بصیر، عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): مدمن الخمر کعابد وثن؛ إذا مات و هو مدمن علیه یلقی الله (عزّوجلّ) حین یلقاه کعابد وثن ۲٫
عن أبی الجارود، قال سمعت أبا عبدالله(علیهالسلام) یقول: حدّثنی أبی، عن أبیه(علیهالسلام) أنّ رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) قال: مدمن الخمر کعابد وثن. قال: قلت له: و ما المدمن؟ قال: الّذی إذا وَجدها شربها ۳٫
عن منصور بن حازم قال: حدّثنی أبو بصیر و ابن أبی یعفور قالا: سمعنا أبا عبدالله(علیهالسلام) یقول: لیس مدمن الخمر الّذی یشربها کلّ یوم؛ و لکن الّذی یوطّن نفسه أنّه إذا وَجدها شربها ۴٫
اشاره: در این روایات، شرابخوار به بتپرست تشبیه شده است. کسی که همه عمرش اهل این معصیت باشد، مانند کسی است که بتپرست بوده است و اگر در این حال بمیرد، خدا را مانند بتپرست ملاقات خواهد کرد.
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۴٫
^ ۲ – ـ همان، ص۴۰۵٫
^ ۳ – ـ همان.
^ ۴ – ـ همان.
۱۱۳
معنای «مدمن خمر» آن نیست که کسی هر روز پیاله شراب در دست داشته باشد، بلکه کسی مراد است که به این مایع علاقه دارد و هرگاه آن را بیابد مینوشد؛ به طوری که عملاً آن را حلال و همانند نوشیدنیهای مباح میداند که هر وقت بیابد، آن را مینوشد؛ مثل اینکه وطن نفس و میهن جان او روا دانستن شراب همانند آب باشد، هر چند اعتیاد مصطلح به آن نداشته باشد. خلاصه آنکه واژه مُدمن از پیشه و حرفه خبر میدهد و نحوه ثبات و دوام را به همراه دارد. این دوام، مصادیق متفاوتی دارد که قسم اخیر آن نیز مشمول خواهد بود.
راز آنکه این روایات، میگسار حرفهای را همانند بتپرست و کافر دانسته، آن است که این شخص عقلش را از دست میدهد و از هرگونه معصیت باکی ندارد.
۱۳٫ حرمت مطلق مسکرات
عن أبی الربیع الشامی قال: قال أبو عبدالله(علیهالسلام): «إنّ الله (عزّوجلّ) حرّم الخمر بعینها فقلیلها و کثیرها حرام، کما حرّم المیته و الدم و لحم الخنزیر؛ و حرّم رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) الشراب من کلّ مسکر و ما حرّمه رسولالله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فقد حرّمه الله (عزّوجلّ ) ۱٫
عن الفضیل بن یسار قال: ابتدأنی أبو عبدالله(علیهالسلام) یوماً من غیر أن أسأله فقال: قال رسولالله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کلّ مسکر حرام. قال: قلت: أصلحک الله! کلّه حرام؟ فقال: نعم، الجرعه منه حرام ۲٫
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۸٫
^ ۲ – ـ همان، ص۴۰۹٫
۱۱۴
عن عبدالرحمن بن الحجاج قال: استأذنت لبعض أصحابنا علی أبی عبدالله(علیهالسلام) فسأله عن النبیذ؛ فقال: حلال. فقال: أصلحک الله! إنّما سألتک عن النبیذ الّذی یجعل فیه العکر فیغلی حتّی یسکر؛ فقال أبوعبدالله(علیهالسلام): قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): کلّ مسکر حرام. فقال الرجل: أصلحک الله! فإنّ من عندنا بالعراق یقولون: إنّ رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) انّما عنی بذلک القدح الّذی یسکر؛ فقال أبوعبدالله(علیهالسلام): إنّ ما أسکر کثیره فقلیله حرام. فقال له الرجل: فأکسره بالماء؛ فقال أبو عبدالله(علیهالسلام): لا؛ و ما للماء أن یحلّل الحرام. إتّق الله (عزّوجلّ) و لاتشربه ۱٫
عن عمر بن حنظله قال: قلت لأبی عبدالله(علیهالسلام): ما تری فی قدح من مسکر یصبّ علیه الماء حتّی تذهب عادیته و یذهب سکره؟ فقال: لا والله! و لا قطره تقطر منه فی حبّ الاّ اُهریق ذلک الحبّ ۲٫
اشاره: أ. ابی الربیع شامی از امام صادق(علیهالسلام) نقل میکند که خداوند خودِ خمر را به قول مطلق حرام کرده است، پس کم و زیاد آن حرام است؛ نیز در همین روایت مطرح شده است که شراب هر مسکری حرام است.
ب. در روایت دوم تصریح شده است که حتّی یک جرعه از هر مسکری حرام است.
ج. طبق روایت سوم، هر آنچه زیادش مست کننده است، کم آن نیز حرام است و زیاد کردن آب در آن، سبب حلّیتش نمیشود.
د. به تصریح امام صادق(علیهالسلام) در روایت چهارم، اگر قطرهای مسکر در ظرف بزرگ آبی بچکد، همه آن باید دور ریخته شود.
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۹ ـ ۴۱۰٫
^ ۲ – ـ همان.
۱۱۵
ه . این روایات، پس از تحریم اصل شراب، از دو جهت حرمت را توسعه میدهد: از شراب به سایر چیزهای مست کننده و از مقدار زیاد شراب به مقدار کم آن، گرچه آن مقدار اندک مست کننده نباشد.
راز حرام بودن مقدار کم شراب آن است که خدای سبحان ذات شراب را حرام کرده است؛ خواه آنچه خورده میشود مستکننده باشد یا نباشد. سبب حرمت، عنوان اسکار نیست تا مقدار کمتر از مست کننده اشکال نداشتهباشد، هر چند عنوان مسکر در متن دلیل اخذ شده باشد، زیرا این عنوانْ مشیر است که طبیعت شراب حرام است؛ آنگاه مقدار زیاد و کم را شامل میشود.
به دیگر سخن، مسکرِ شأنی حرام است نه فعلی؛ یعنی هر چیزی که شأنیت مست کنندگی دارد، حرام است؛ زیاد باشد یا کم، گرچه اکنون بر اثر اندک بودن آن مست کننده نیست، چنان که تصریح شده است که «الجرعه منه حرام» ۱
خلاصه: یک. حرمت متوجّه خمر شده است، پس این ذات حرام است؛ کم باشد یا زیاد. دو. گرچه در بعضی از ادلّه عنوان «مسکر» اخذ شده؛ لیکن بر اثر توسعهای که در نصوص دیگر ارائه شده است معلوم میشود که عنوان مسکر حیثیت تقییدیه نیست تا حکم در مقام ثبوت، دائر مدار آن باشد؛ و حیثیت تعلیلیّه نیست تا در مقام اثبات و استدلال، تابع محور اسکار باشد، زیرا اگر علت اثباتی حرمت اسکار میبود، در یک قطره که اسکار فعلی نیست، علّت اثباتی وجود ندارد.
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۹٫
۱۱۶
سه. عنوان اسکار یا اصلاً دخیل نیست (نه تقیید و نه تعلیل)؛ یا بر فرض دخالت، اعم از فعلی و شأنی است.
و. جمله «کلّ مسکر حرام» در این روایاتْ حکم مستقلّی است؛ ولی جمله «کلّ مسکر خمر» که در روایات آمده است ۱ ، از نظر فنی بر ادلّه قرآنی حاکم است، چون از باب توسعه موضوع، هرگونه مایع مست کننده را شراب میداند.
ز. شراب و سایر مایعات مست کننده، افزون بر حرمت، جزو نجاساتاند، از این رو اختلاط آنها با آب پاک آن آب را نجس میکند؛ نه آنکه در آب مستهلک شوند و نجاست آنها از بین رود. خاصیت چیز نجس و پلید، این است که مُهْلِک است؛ نه آنکه مُسْتَهلَک بشود. البته اگر به نهر یا بحر برسد، مطلب دیگری است.
آری اگر چیزی حرام باشد ولی ناپاک (نجس) نباشد، اگر کم باشد و در چیز زیاد ریخته شود مستهلک میشود؛ مانند برخی از اجزای کوچک حیوان حلال گوشت که حرام است؛ اما نجس نیست که چنانچه در دیگی بزرگ از غذا ریخته شود، مستهلک میشود و عرف به آن عنوان حرام نمیدهد؛ در این صورت، خوردن آن جایز است؛ ولی اگر ناپاک نیز باشد ، همه غذای دیگ را نجس و آلوده میسازد.
راز آنکه در بسیاری از روایات یاد شده، ائمه اطهار(علیهمالسلام) از شکستن شدت و سورت شراب با آب جلوگیری کردهاند، همین است که شراب مایه نجاست آب میشود. البته ثبوتاً ممکن است برخی از حرامها همانند نجس استهلاکپذیر نباشند، بلکه فقط مهلک باشند.
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۸
۱۱۷
ح. از مجموع روایات استفاده میشود که ائمه اطهار(علیهمالسلام) در صدد مبارزه با سوء برداشتی رایج در زمان خود بودهاند، زیرا مردم گمان میکردند که شکستن نبیذ (نوعی شراب) همان کاری است که عباس (عموی پیامبر) میکرده و سقایت نبیذ را تجویز کرده است، حال آنکه عموی پیامبر (عباس) طبق روایت برای آنکه مردم به آب زمزم هجوم نیاورند، مقداری انگور در ظرفی میگذاشت و مختصر آبی بر آن میریخت و بعد از گذشت روز یا شب به مردم میداد تا شربت یا آب شیرینی به مردم داده باشد و از هجوم آوردن به آب زمزم جلوگیری کند ۱٫
به سخن دیگر، برخی میخواستند با افزودن آب بر خمر، حرام خدا را حلال کنند، که ائمه اطهار(علیهمالسلام) به شدّت از کار آنها جلوگیری کردند.
۱۴٫ اضطرار به شرب خمر
عن أبی بصیر قال: دخلت اُمّ خالد العبدیّه علی أبی عبدالله(علیهالسلام) و أنا عنده؛ فقالت: جعلت فداک! إنّه یعترینی قراقر فی بطنی [فسألته عن أعلال النساء و قالت] و قد وصف لی أطبّاء العراق النبیذ بالسویق و قد وقفت و عرفت کراهتک له فأحببت أن أسألک عن ذلک؛ فقال لها: و ما یمنعک عن شربه؟ قالت: قد قلّدتک دینی فألقی الله (عزّوجلّ) حین ألقاه فأُخبره أنّ جعفر بن محمّد(علیهماالسلام) أمرنی و نهانی؛ فقال: یا أبامحمّد! ألا تسمع إلی هذه المرأه و هذه المسائل. لا والله! لا آذن لک فی قطره منه و لاتذوقی منه قطره، فإنّما تندمین إذا بلغتْ نفسک ههنا و أومأ بیده إلی حنجرته یقولها ثلاثاً: أفهمت؟ قالت: نعم؛ ثمّ قال
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۰۸ ـ ۴۰۹٫
۱۱۸
أبوعبد الله(علیهالسلام): ما یبل المیل ینجّس حبّاً من ماء یقولها ثلاثاً ۱٫
عن عمر بن اُذینه قال: کتبت إلی أبی عبدالله(علیهالسلام) أسأله عن الرجل یبعث له الدواء من ریح البواسیر فیشربه بقدر اُسکرّجه من نبیذ صلب لیس یرید به اللّذّه و إنّما یرید به الدواء فقال: لا و لا جرعه؛ ثمّ قال: إن الله (عزّوجلّ) لمیجعل فی شیء ممّا حرّم شفاء و لا دواء ۲٫
عن الحلبی قال: سألت أبا عبدالله(علیهالسلام) عن دواء عجن بالخمر فقال: لاوالله! ما أُحبّ أن أنظر إلیه؛ فکیف أتداوی به إنّه بمنزله شحم الخنزیر أو لحم الخنزیر و إنّ اُناساً لیتداوون به ۳٫
عن أبی بصیر عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: المضطر لایشرب الخمر، لأنّها لاتزیده إلاّ شرّاً و لأنّه إن شربها قتلته فلا یشرب منها قطره ۴٫
عن سعید بن یسار قال: قال أبو عبدالله(علیهالسلام): لیس فی شرب النبیذ تقیّه ۵٫
عن زراره، عن غیر واحد، قال: قلت لأبی جعفر(علیهالسلام): فی المسح علی الخفّین تقیّه؟ قال: لایتّقی فی ثلاثه. قلت: و ما هُنّ؟ قال: شرب الخمر أو قال [شرب] المسکر و المسح علی الخفّین و متعه الحجّ ۶٫
اشاره: أ. طبق روایت نخست، زنی که پزشکان عراق برای درمان او شراب خرما یا کشمش را با کوبیده گندم یا جو تجویز کرده بودند، درباره حکم آن از امام صادق(علیهالسلام) پرسید؛ آن حضرت سه بار به آن بانو فرمود: نه به خدا سوگند!
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۱۳٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ همان، ص۴۱۴٫
^ ۴ – ـ علل الشرایع، ج۱ ـ ۲، ص۱۹۰؛ وسائل الشیعه، ج۲۵، ص۳۷۸٫
^ ۵ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۱۵٫
^ ۶ – ـ همان.
۱۱۹
نوشیدن و چشیدن قطرهای از آن را هم اجازه نمیدهم، چون وقتی که جانت به گلوگاهت رسد (کنایه از زمان مرگ) پشیمان میشوی؛ و سه بار دیگر فرمود: آن مقداری که میل سرمه را تر میکند (تری سوزنی از آن) ظرف بزرگی از آب را نجس میکند.
ب. طبق روایت دوم، نوشیدن حتی جرعهای از حرام به قصد شفا و بدون قصد تلذّذ، حرام است، چون خداوند در هیچ چیزی از آنچه حرام کرده شفا و دوا قرار نداده است.
تذکّر: برخی حرمت خمر را در حال عادی پذیرفته؛ لیکن در حال اضطرارِ درمانی آن را حلال دانستهاند، زیرا حرمت مزبور در حال ضرورت، طبق حدیث رفع و مانند آن مرتفع است و همین حلّیت در حال اضطرار را مانع شمول حدیث «لا شفاء فی الحرام» پنداشته و چنین گفتهاند: خمر در حال اضطرار حرام نیست تا مشمول نفی شفای حرام شود؛ یعنی دلیل اضطرار بر دلیل نفی شفا حاکم است؛ از باب تضییق موضوع و اخراج آن از تحت عموم یا اطلاق «لا شفاء فی الحرام» ۱ لیکن از طرف دیگر میتوان گفت «لا شفاء فی الحرام» بر دلیل اضطرار حاکم است، زیرا اگر خمر مثلاً داروی شفابخش باشد، زمینه اضطرار به آن در حال بیماری مطرح است؛ ولی چنانچه اصلاً چیزی که حرام است شافی نباشد، هرگز مورد اضطرار نخواهد بود، پس اثبات اضطرار بر شافی بودن آن متوقف است و چون شفا قطعاً یا ظنّاً منتفی است، مورد اضطرار نیست؛ وقتی مورد اضطرار نباشد، مشمول حدیث رفع و مانند آن نیست و حاکم موضوعی بر دلیل نفی شفا، در حرام نخواهد بود و تفصیل آن به فن شریف فقه، موکول است.
^ ۱ – ـ رحمه من الرحمن، ج۱، ص۳۲۷، با تحریر.
۱۲۰
ج. طبق روایت سوم، دوایی که با خمر مخلوط شده است، به منزله گوشت یا پیه خوک است که بعضی از مردم از آن به عنوان دوا استفاده میکنند و امام صادق(علیهالسلام) از نگاه به آن کراهت دارند؛ چه رسد به مداوای با آن.
د. در روایت چهارم از شرب خمر در حال اضطرار برای رفع تشنگی یا غیر آن نیز نهی شده است. مضطر نیز نباید شراب بنوشد، چون شرب خمر نه تنها سودی ندارد بلکه سبب قتل او میشود.
ه . طبق روایات پنجم و ششم، در شرب خمر و شرب هیچ مسکری اعم از شراب خرما و انگور و… تقیه نیست، چنانکه در مسح بر کفش و در حج تمتع نیز تقیه جایز نیست.
و. روایات باب اضطرار سه دستهاند: یک. اضطرار به شراب برای درمان بیماری که طبق بیشتر این روایات، در شراب هیچگونه شفا و درمانی نیست.
دو. اضطرار به شراب برای رفع تشنگی و مانند آن.
سه. نوشیدن شراب از روی تقیه.
ز. اضطرار به حرام، هم در آیات قرآنی آمده است و هم در روایات معصومان(علیهمالسلام). ائمه اطهار(علیهمالسلام) بر اساس وحی و الهام برای مردم روشن کردند که شرابخواری با سایر محرمات از نظر اضطرار فرق دارد و همین فرق حدیثی نیز به کتابهای فقهی سرایت کرده است. درباره سایر محرّمات، آیات و روایات دلالت دارند که مضطر میتواند از آنها استفاده کند؛ ولی درباره خصوص شراب دو نظریه هست: جواز و عدمجواز.
این مطلب، شدتِ پلیدی شراب را می رساند، افزون بر آنکه طبق روایات اهل بیت(علیهمالسلام ۱) نشستن بر سر سفرهای که شراب در آن است جایز نیست، گرچه
^ ۱ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۲۹٫
۱۲۱
جالس از شراب یا غذای آن سفره نخورد، حال آنکه این حکم برای سایر خوراکیها یا نوشیدنیهای حرام نیست، از این رو در آیات شریف قرآن، هر جا سخن از اضطرار است، در صدر آن، مسئله حرمت مردار، گوشت خوک، خون و مانند آن است ۱ ؛ ولی سخن از شراب نیست. شاید راز آن، شدت پلیدی و آلودگی بسیارش باشد.
ح. در کتابهای فقهی، محقّقِ شدیدتر از شهیدِ و دیگران فتوا داده است ۲٫ ایشان در شرایع بعد از ذکر محرّمات، اعم از جامد و مایع و حیوانی و غیر حیوانی فرموده است: و کلّ ما قُلناهُ بالمنعِ منتَناوله، فالبحثُ فیه مع الاختیار؛ و مع الضروره یسوغُ التناولُ، لقوله تعالی: ﴿فَمَن اضطُرَّ غیر باغٍ و لا عادٍ فلا اِثمَ علیه) ۳ و قوله: ﴿فمن اضطُرَّ فی مخمصهٍ غیرِ متجانفٍ لاِثم) ۴ و قوله: ﴿و قد فَصَّلَ لکم ما حرّم علیکم اِلاّ ما اضطُرِرتُم اِلیه) ۵ لیکن ایشان درباره شراب فرموده است: ولو اضطر إلی خمرٍ و بولٍ، تناولَ البولَ؛ و لو لم یجد إلاّ الخَمرَ، قال الشیخ فی المبسوط: لا یجوزُ دفعُ الضرورهِ بها، و فی النهایه: یجوز و هو أشبَهُ ۶٫
از آنجا که برخی از فقها مانند شیخ طوسی در کتاب مبسوط تا سرحدّ مرگ نیز اجازه آشامیدن شراب را ندادهاند ۷ ، معلوم میشود این مایع پلید
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۷۳؛ سوره مائده، آیه ۳؛ سوره انعام، آیه ۱۴۵٫
^ ۲ – ـ مسالک الافهام، ج۱۲، ص۱۲۷ و۱۲۹٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۷۳٫
^ ۴ – ـ سوره مائده، آیه ۳٫
^ ۵ – ـ سوره انعام، آیه ۱۱۹؛ شرایع الاسلام، ج۳ ـ ۴، ص۱۸۱٫
^ ۶ – ـ شرایع الاسلام، ج۳ ـ ۴، ص۱۸۳٫
^ ۷ – ـ المبسوط، مج۵ ـ ۶، ج۶، ص۲۸۸٫
۱۲۲
آنچنان اثر بدی میگذارد که با از بین بردن عقل، حیات انسانی از دست میرود و تنها حیات حیوانی میماند و آن نیز سودی ندارد، چون با نوشیدن شراب و مست شدن، به کاری دست میزند که مرگ وی بهتر از زندگی اوست.
فقها در مسئله درمان با شراب، به صورت مالیدن به بدن یا ریختن در چشم، آسانتر به جواز آن فتوا دادهاند. محقّقِ میفرماید: و لایجوزُ التّداوی بها و لا بشیءٍ من الأنبذهِ و لا بشیءٍ من الأدویهِ معها شیءٌ من المسکر، أکلاً و لا شرباً؛ و یجوزُ عند الضّرورهِ أن یتداوی بها للعینِ ۱ ، چون مالیدن یا به چشم ریختن شراب، مستی و زوال عقل نمیآورد.
۱۵٫ کراهت نوشاندن شراب به حیوانات
عن غیاث، عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: إنّ أمیر المؤمنین(علیهالسلام) کره أن تسقی الدوابّ الخمر ۲٫
اشاره: در برخی روایات، به صراحت از خوراندن شراب به حیوانات نهی شده است. فقها آن روایات را به قرینه این روایت، بر کراهت حمل کردهاند ۳ ؛ با احتساب اینکه کراهت روایی، همان کراهت فقهی است.
۱۶٫ خباثت شراب
عن علیّ»: لو وقعت قطره فی بئر فبنیت مکانها مناره، لم أُؤذن علیها؛ و لو
^ ۱ – ـ شرایع الاسلام، ج۳ ـ ۴، ص۱۸۳٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۶، ص۴۳۰٫
^ ۳ – ـ کتاب السرائر، ج۳، ص۹۷٫
۱۲۳
وقعت فی بحر ثم جفّ و نبت فیه الکلأ لم أرعه ۱٫
اشاره: امیر مؤمنان، امام علی(علیهالسلام) طبق این روایت میفرماید که اگر قطرهای از شراب در چاهی بریزد و بر آن مکان منارهای بنا شود، بر فراز آن اذان نمیگویم و چنانچه قطرهای از شراب در دریا بریزد و دریا خشک شود و در آن مکان علف بروید، من در آن صحرا گوسفند را به چرا نمیبرم. این تهدیدها برای آن است که از عامل زوال عقل و سرچشمه همه فسادها باید به شدّت جلوگیری شود.
۱۷٫ مراد از «میسر»
عن جابر، عن أبی جعفر(علیهالسلام) قال: لما أنزل الله(عزّوجلّ) علی رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطنِ فَاجتَنِبوه» ۲ قیل: یا رسول الله! ما المیسر؟ فقال: کلّ ما تُقُومر به حتی الکعاب و الجوز ۳٫
عن أبیه جعفر(علیهالسلام) قال: النرد و الشطرنج من المَیسر ۴٫
اشاره: به هر آنچه با آنها قمار انجام شود، مانند کعب (استخوان مربع که بدان نرد با زند)، گردو، شطرنج و… میسر گفته میشود.
^ ۱ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۶۰ ـ ۲۶۱٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۹۰٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۵، ص۱۲۲ ـ ۱۲۳٫
^ ۴ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۰۶٫
۱۲۴
۱۸٫ معنای عفو
و قوله: ﴿ویَسَلونَکَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾ قال: لا إقتار و لا إسراف ۱٫
عن جمیل بن درّاج، عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: سألته عن قوله: ﴿ویَسَلونَکَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾ قال: العفو، الوسط ۲٫
عن عبد الرحمن قال: سألت أبا عبدالله(علیهالسلام) عن قوله: ﴿ویَسَلونَکَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾، قال: ﴿والَّذینَ اِذا اَنفَقوا لَم یُسرِفوا ولَم یَقتُروا وکانَ بَینَ ذلِکَ قَواما) ۳ قال: هذه بعد هذه، هی الوسط ۴٫
﴿قُلِ العَفو﴾ فیه أقوال (أحدها)… (و ثانیها) أنّ العفو الوسط من غیر إسراف و لا إقتار، عن الحسن و عطا؛ و هو المروی عن أبی عبدالله(علیهالسلام) (و ثالثها) أنّ العفو ما فضل عن قوت السنه، عن أبی جعفر الباقر(علیهالسلام ) ۵٫
عن أبی عبدالله(علیهالسلام) أو أبی جعفر(علیهالسلام) فی قول الله: ﴿یَسَلونَکَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفو﴾، قال: الکفاف؛ و فی روایه أبی بصیر: القصد ۶٫
اشاره: کلمه «عفو» در این روایات به معنای وسط و میانه رَوی بدون اسراف و سختگیری در نفقه، مورد کفایت و نیز زاید بر قوت سال آمده است. برخی عفو را همان عافیت و تجاوز دانستهاند؛ یعنی از این سؤال صرف نظر کنید؛
^ ۱ – ـ تفسیر القمی، ج۱، ص ۷۲٫
^ ۲ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۰۶٫
^ ۳ – ـ سوره فرقان، آیه ۶۷٫
^ ۴ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۰۶؛ البرهان، ج۱، ص۴۶۸٫
^ ۵ – ـ مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۵۵۸٫
^ ۶ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۰۶٫
۱۲۵
نظیر ﴿لاتَسَلوا عَن اَشیاءَ اِن تُبدَ لَکُم تَسُؤکُم) ۱ البته عفو به معنای «گذشت اخلاقی»، مشمول عنوان «خیر» در آیه ۲۱۵ سوره «بقره» است که قبلاً از آن بحث شد ۲٫
۱۹٫ چگونگی مداخله در مال یتیم
عن أبی الصباح الکنانی عن أبی عبدالله(علیهالسلام) فی قول الله(عزّوجلّ): ﴿ومَن کانَ فَقِیرًا فَلیَأکُل بِالمَعروف) ۳ فقال: ذلک رجل یحبس نفسه عن المعیشه؛ فلا بأس أن یأکل بالمعروف إذا کان یصلح لهم أموالهم؛ فإن کان المال قلیلاً فلا یأکل منه شیئاً. قال: قلت: أرأیت قول الله (عزّوجلّ): ﴿واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُکُم﴾؟ قال: تخرج من أموالهم بقدر ما یکفیهم و تخرج من مالک قدر ما یکفیک ثمّ تنفقه. قلت: أرأیت إن کانوا یتامی صغاراً و کباراً و بعضهم أعلا کسوه من بعض و بعضهم آکل من بعض و مالهم جمیعاً؟ فقال: أمّا الکسوه فعلی کلّ إنسان منهم ثمن کسوته و أمّا [أکل] الطعام فاجعلوه جمیعاً، فإن الصغیر یوشک أن یأکل مثل الکبیر ۴٫
عن سماعه قال: سألت أبا عبدالله(علیهالسلام) عن قول الله(عزّوجلّ): ﴿واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُکُم﴾، قال: یعنی الیتامی إذا کان الرجل یلی الأیتام فی حجره فلیخرج من ماله علی قدر ما یحتاج إلیه علی قدر ما یخرج لکل إنسان منهم؛ فیخالطهم و یأکلون جمیعاً و لا یرزأن من أموالهم شیئاً؛ إنّما هی النار ۵٫
^ ۱ – ـ رحمه من الرحمن، ج۱، ص۳۲۸٫
^ ۲ – ـ ر.ک: تسنیم، ج۱۰، ص۵۱۶٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۶٫
^ ۴ – ـ الکافی، ج۵، ص۱۳۰؛ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۰۷، ح۳۱۸، با اندکی تفاوت.
^ ۵ – ـ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۴۰؛ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۰۷، با اندکی تفاوت.
۱۲۶
عن أبی جعفر(علیهالسلام) قال: جاء رجل إلی النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فقال: یا رسول الله! إنّ أخی هلک و ترک أیتاماً و لهم ماشیه فما یحل لی منها؟ فقال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): إن کنت تلیط حوضها و تردّ نادیتها و تقوم علی رعیتها، فاشرب من ألبانها غیر مجتهد و لا ضار بالولد؛ ﴿واللهُ یَعلَمُ المُفسِدَ مِنَ المُصلِح) ۱
عن عبدالله بن یحیی الکاهلی قال: قیل لأبی عبدالله(علیهالسلام): إنّا ندخل علی أخ لنا فی بیت أیتام و معهم خادم لهم فنقعد علی بساطهم و نشرب من مائهم و یخدمنا خادمهم و ربما طعمنا فیه الطعام من عند صاحبنا و فیه من طعامهم فما تری فی ذلک؟ فقال: إن کان دخولکم علیهم منفعه لهم فلا بأس؛ و إن کان فیه ضرر لهم فلا؛ و قال: ﴿بَلِ الاِنسنُ عَلی نَفسِهِ بَصیرَه) ۲ فأنتم لایخفی علیکم و قد قال الله(عزّوجلّ): ﴿واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُکُم واللهُ یَعلَمُ المُفسِدَ مِنَ المُصلِح) ۳
اشاره: أ. براساس روایت نخست، امام صادق(علیهالسلام) در تفسیر آیه ﴿ومَن کانَ فَقِیرًا فَلیَأکُل بِالمَعروف) ۴ فرمود: درباره سرپرست یتیمی است که به جهت رسیدگی به یتیم از معیشت باز مانده است. چنین کسی در صورتی که به اصلاح مال یتیم میپردازد، میتواند از مال یتیم در حد معروف استفاده کند؛ امّا اگر مال آنان کم باشد، چیزی از آن نگیرد.
آنگاه درباره آیه ﴿واِن تُخالِطوهُم فَاِخونُکُم﴾ فرمود: از مال آنها به مقدار مورد کفایت آنها و از مال خود به میزان مورد کفایت خود، خارج و مصرف میکند و اگر یتیمانْ خردسال و بزرگسال بودند و در خوراک و پوشاک تفاوت
^ ۱ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۰۷ ـ ۱۰۸٫
^ ۲ – ـ سوره قیامت، آیه ۱۴٫
^ ۳ – ـ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۳۹ ـ ۳۴۰؛ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۰۷، با اندکی تفاوت.
^ ۴ – ـ سوره نساء، آیه ۶٫
۱۲۷
داشتند و مال مشترک بود، نسبت به پوشاک، هر یک قیمت پوشاک خود را میبرد؛ ولی نسبت به خوراک، یکسان برخورد میشود و تفاوتی میان صغیر و کبیر لحاظ نمیگردد.
ب. طبق روایت دوم، کسی که سرپرستی یتیمان را برعهده میگیرد، باید از مال یتیم به مقدار مورد نیاز برای هر یک از آنها بردارد، پس اگر با آنها هم غذا میشود، نباید چیزی از اموالشان را بردارد، چون خوردن مال یتیم آتش است.
ج. بنا بر روایت سوم، سرپرست ایتامی که احشامی دارند، اگر چوپانی آنها را برعهده دارد و آب و غذایشان را تأمین میکند، به مقداری که به بچههای احشام زیانی نمیرساند، میتواند از شیر آنها استفاده کند.
د. در روایت چهارم از امام صادق(علیهالسلام) سؤال شد که ما همراه برادرمان به خانه ایتام در میآییم و آنها خدمتکاری دارند، پس ما بر سفره آنان مینشینیم و خادم آنها از ما پذیرایی میکند و چه بسا از غذای آنان میخوریم؛ آیا این کار نارواست؟ امام صادق(علیهالسلام) فرمود: اگر رفتن شما به خانه ایتام برای آنان سودمند باشد، مانعی ندارد؛ امّا در صورت زیانبار بودن نروید؛ آنگاه این آیه شریفه را تلاوت فرمود: ﴿بَلِ الاِنسنُ عَلی نَفسِهِ بَصیرَه) ۱ هر انسانی بر حال خویشتن آگاه است؛ سپس آیه مورد بحث را تلاوت کرد: خداوند انسانهای مصلح و مفسد را میشناسد.
نتیجه آنکه مستفاد از مجموع این روایات، احتیاط در استفاده از مال یتیم و رعایت مصلحت وی است. کسی که سرپرستی یتیمان را برعهده دارد و اموال آنها در اختیار اوست، باید به گونهای عمل کند که زیانی به آنها نرسد و مخالطه به صلاح و سود یتیمان باشد.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ سوره قیامت، آیه ۱۴٫
۱۲۸
بازدیدها: 764