تفسیر تسنیم ( اجمالی)| جلد۲،سوره بقره،آیه ۲

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم ( اجمالی)| جلد۲،سوره بقره،آیه ۲

کسانى که فطرت خود را در گور هوس ها دفن کرده باشند، از هدایت قرآن بى بهره اند.

آیه ۲ – ذلک الکتب لاریب فیه هدى للمتققین

گزیده تفسیر  

قرآن کریم جامعترین کتاب الهى است که همه معارف کتابهاى آسمانى پیشین را در بر دارد و مهیمن بر همه آنهاست و هیچ شکى در حریم آن راه ندارد؛ زیرا قرآن حق محض است و زمینه شک آن جاست که حق و باطل به هم آمیخته باشد و حق نمایى باطل ، منشا تردید گردد و اما شک منافقان و کافران در دعوى و دعوت قرآن، خاستگاهش قلب بیمار آنان است، چنانکه شخص نابینا، بر اثر کورى خود، درباره آفتاب روشن شک مى کند.

قرآن کریم مایه هدایت پارسایان است ؛ گرچه هدایت تشریعى قرآن (راهنمایى) همگانى است و اختصاص به گروهى خاص ندارد، لیکن هدایت تکوینى آن (راهبرى) که در این آیه مطرح است و متاخر از هدایت تشریعى است، ویژه پرهیزکارانى است که سلامت فطرت خود را حفظ کرده باشند و از هدایت تشریعى قرآن نیز بهره مند باشند.

کسانى که فطرت خود را در گور هوسها دفن کرده باشند، از هدایت قرآن بى بهره اند.

تفسیر  

ذلک: ذلک اسم اشاره به دور است و مشاور الیه آن یا از امور محسوس ‍ است که در مکان دور یا زمان دیر قرار دارد و یا از امور نامحسوس و مجرد که در مکانت والا تحقق دارد. مقام قرآن نه تنها به لحاظ اشتمال آن بر علوم غیبى و معارف ملکوتى و مانند آن منیع است، بلکه از لحاظ فنون متنوع ادبى، چنان رفیع است که هیچ کس حتى خود رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) همتاى قرآن سخن نگفته است ؛ نه پیش از بعثت و نه پس از آن.

الکتاب: واژه کتاب گرچه بر مطلق مکتوب اطلاق مى شود، ولى در قرآن کریم به معناى کتاب تکوینى و گاهى به معناى کتاب تدوینى به کار رفته است و اختلاف مکتوبهاى آن، اعم از تکوین و تدوین، مایه اختلاف مصداق (نه مفهوم) آن شده است ؛ چنانکه در سخنان بزرگان اهل معرفت، گاهى واژه کتاب بر انسان کامل اطلاق مى شود، همان طور که واژه کلمه بر انسان اطلاق مى شود.

فیض کاشانى (رحمه الله)، شعر معروف بین اهل معرفت (و انت الکتاب المبین الذى / باحرفه یظهر المضر) را از امیرالمومنین (علیه السلام) دانسته، چنانکه جمله مشهور نزد آنان: الصوره الانسانیه هى اکبر حجه الله على خلقه و هى الکتاب الذى کتبه الله بیده را به امام صادق (علیه السلام) اسناد داده است، (۲۲۱) لیکن براى هیچ از این دو، سند معتبرى ارائه نکرده است. به هر تقدیر، عنوان کتاب در قرآن کریم براى چند مصداق به کار رفته است:

۱- جایگاه ثبت عقاید و اخلاق و اعمال انسانها: (و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له یوم القیمه کتابا)، (۲۲۲) (فاما من اوتى کتابه بیمینه). (۲۲۳)

۲- حقیقى که همه امور نظام هستى در آن ثبت شده است: (و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فى الارض ولا فى السماء و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فى کتاب مبین.) (۲۲۴)

۳- مجموعه قوانین و احکامى که ره آورد رسالت پیامبران اولواالعزم است و از آن به شریعت تعبیر مى شود: (فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق (۲۲۵) اما مجموعه اى که تنها مشتمل بر توصیه هاى اخلاقى و پند و اندرز باشد زبور نامیده مى شود، نه کتاب ؛ مانند آنچه به حضرت داود (علیه السلام) داده شد: (و اتینا زبورا). (۲۲۶)

۴- گاهى به همراه قرینه، به قباله نکاح و تجارت، یا دست نوشته هاى بشرى نیز کتاب گفته مى شود؛ مانند: (ولا تعزموا عقده النکاح حتى یبلغ الکتاب اجله)، (۲۲۷) (فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم…)، (۲۲۸) (قالت یا ایها الملوا انى القى الى کتاب کریم). (۲۲۹)

تذکر: واژه کتاب مصدرى است که از باب مبالغه، بر مکتوب اطلاق مى شود و همین طور است واژه هاى دیگرى مانند قرآن، فرقان و تبیان.

ریب: حالت اضطرابى است که بر اثر برخى شکها، مانند شک در وجود قیامت، براى انسان پدید مى آید. برخى شکها مانند شک در عدد کوههاى زمین براى زمین شناسان، نگرانى زا و اضطراب آور نیست، اما برخى شکها براى انسان، نگرانى و اضطراب مى آورد. شک ویژه اى که مربوط به دسته دوم است، ریب نامیده مى شود.

همچنین شکى که با سوء ظن و تهمت همراه باشد ریب نامیده مى شود و چنین شکى در برابر اطمینانى است که بر اثر ایمان حاصل مى شود.

متقین: تقوا در اصل وقوى از ماده وفى و وقایه به معناى پناه گرفتن است. و متقى کسى است که در جنگ با پوشیدن زره، برداشتن سپر و مانند آن خود را در حفاظى قرار مى دهد تا از دشمن آسیب نبیند. در فرهنگ قرآن کریم نیز متقى کسى است که با ایمان و عمل صالح براى خود ملکه اى نفسانى فراهم مى سازد تا او را از آسیبهاى درونى (هواى نفس) و بیرونى (شیطان) مصون دارد. قرطبى مى گوید: گفته مى شود: اصل تقوا ددر لغت به معناى قلت کلام است، ابن فارس آن را حکایت کرد و من مى گویم: حدیث التقى ملجم از همین باب است ؛ (۲۳۰) بر فرض ‍ صحت سخن ابن فارس، حدیث مزبور گرچه مناسب آن است لیکن پیام آن، دستور به صمت و صواب گویى است.

این آیه کریمه از چند جمله تشکیل یافته، (۲۳۱)، مشتمل بر سه پیام کلى و معرفت محورى است:

۱- قرآن کریم تنها مصداق کتاب جامع و کامل الهى است.

۲- هیچ ریب و شکى در حریم پاک قرآن راه ندارد.

۳- این کتاب الهى مایه هدایت پارسایان است.

در قرآن کریم، از واژه کتاب گاهى بدون اسم اشاره یاد شده است:

(هواالذى انزل علیک الکتاب) (۲۳۲) و گاهى با اشاره نزدیک: (و هذا کتاب انزلناه مبارک) و گاهى نیز با اشاره دور: (ذلک الکتاب)، (تلک ایات الکتاب).(۲۳۳)

سر این تفاوت تعبیر آن است که قرآن کریم حقیقى گسترده است که مراحلى به هم پیوسته دارد که مرحله نازله اش در دست انسانهاست: (انا نحن نزلنا علیک القرآن) (۲۳۴) و مرحله متوسط آن در دست فرشتگان بزرگوار و نیکوکار الهى: (بایدى سفره# کرام برره) (۲۳۵) و مرحله عالیه آن نیز نزد خداى سبحان است: (انا جعلناه قرانا عریبا لعلکم تعقلون و انه فى ام الکتاب لدنیا لعلى حکیم) (۲۳۶) و همه مراحل یاد شده با هم است و هیچ تفکیکى بین آنها راه ندارد.

قرآن کریم همان حبل الهى است که انسانها به اعتصام به آن فراخوانده شده اند: (واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا) (۲۳۷) و یک سوى این حبل، عربى مبینى است که در میان انسانهاست و سوى دیگر آن در ام الکتاب، مقامى بس والا دارد: و انى مخلف فیکم الثقلین، الثقل الاکبر القرآن و الثقل الاصغر عترتى و اهل بیتى، هما حبل الله ممدود بینکم و بین الله عزوجل ما ان تمسکتم به لم تضلوا سبب منه بیدالله و سبب (وفى روایه اخرى: طرف) بایدیکم…. (۲۳۸)

مراحل گوناگون قرآن کریم مصحح اشارات مختلف به آن حقیقت واحد است. ظاهر قرآن که قابل خواندن و نوشتن است و انسانها در خدمت آن هستند، مشار الیه هذا و باطن و ریشه آن که لدى الله است، مشارالیه ذلک است و چون باطن آن از ظاهرش جدا نیست، مى توان به همین قرآن به اعتبار مقام برتر آن اشاره بعید کرد. بنابراین، اوصاف و احکامى که در این آیه کریمه براى ذکر شده، مانند هدایت متقین، گرچه مربوط به مرحله نازله قرآن است ، اما مصحح اشاره به قرآن، با اسم اشاره دور همان است که ذکر شد؛ یعنى، مشارالیه، همین قرآن عالم شهادت است، لیکن مجوز استعمال کلمه ذلک مقام منیع آن است، نه این کار مشار الیه خصوص مقام بالاى آن باشد.

قرآن کریم، کتاب یگانه و مهمین  

واژه کتاب در قرآن کریم گاهى بدون الف و لام آمده، مانند: (قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین) (۲۳۹) و در مواردى با الف و لام ذکر شده است ؛ مانند آیه مورد بحث. در مواردى که با ال آمده، افزون بر احتمال تعریف و عهد، این احتمال نیز مطرح است که ال آمده، افزون بر احتمال تعریف و عهد، این احتمال نیز مطرح است که ال مفید حصر حقیقت باشد، نظیر ال در جمله هو الرجل ؛ یعنى، او یگانه مرد است. بر اساس این احتمال، جمله (ذلک الکتاب) بدین معناست که حقیقت کتاب، منحصر در قرآن کریم است ؛ زیرا قرآن تنها کتاب آسمانى است که همه معارف و اسرار کتابهاى آسمانى پیشین و صحف سلف را در خود دارد و مهمین بر همه آنهاست: (و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه). (۲۴۰)

واژه کتاب در این آیه کریمه به معناى مجموعه اى است که حاوى خطوط کلى معارف و شریعت و احکام و قوانین آن است (عقاید، اخلاق و احکام عملى) و از طریق وحى بر پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) نازل شده است: (فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و مععهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه). (۲۴۱)

چنین کتابى تنها پنج پیامبر اولواالعزم (حضرت نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) عطا شده است: (شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا والذى اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى ان اقیموا الدین) (۲۴۲) و اگر در آیه کریمه (جاؤ بالبینات والزبور والکتاب المنیر) (۲۴۳) سخن از اعطاى کتاب به همه پیامبران است، به اعتبار مجموع آنهاست، نه جمیع. بدین معنا که در میان مجموع رسولان الهى بعضى از آنان دریافت کننده کتاب بوده اند، نه آن که به فرد فرد آنان کتاب داده شده است.

سایر پیامبران، حافظان و مبلغان کتب پیامبران اولواالعزم بودند؛ مانند حضرت یحیى که مروج و حافظ کتاب حضرت عیسى (علیهما السلام) بود: (یا یحیى خذ الکتاب بقوه). (۲۴۴) گرچه برخى آن حضرت را نیز صاحب کتاب مستقل پنداشتند، لیکن اثبات آن از نظر قرآن کریم، دشوار است.

معناى نفى ریب از قرآن  

مراد از نفى ریب از قرآن کریم، این است که در ظرف قرآن جاى هیچ ریبى نیست ؛ زیرا زمینه ریب و شک آن جاست که حق و باطل به هم آمیخته باشد و حق نمایى باطل منشا تردید گردد. در حالى که قرآن حق محض ‍ است: (بل هو الحق من ربک) (۲۴۵) و در حریم پاک آن هیچ باطلى راه ندارد: (لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه) (۲۴۶) و از این رو در قیامت که حقیقت قرآن ظهور مى کند نه باطلى آن را همراهى مى کند و نه کسى درباره آن شکى دارد. پس نفى ریب در قرآن به معناى نفى موضوع آن است.

نفى ریب با همین تعبیر (لاریب فیه) درباره قیامت نیز آمده است:

(لیجمعنکم الى یوم القیمه لاریب فیه)؛ (۲۴۷) زیرا قیامت نیز همانند قرآن، حق محض است: (ذلک الیوم الحق) (۲۴۸) و جایى که جز حق چیزى در آن حضور نداشته باشد، براى هیچ کس، حتى براى کسانى که در آن روز کور محشور مى شوند، ظرف شک و ریب نخواهد بود. پس در قیامت نیز زمینه ریب و موضوع آن منتفى است.

ریب بیمار دلان درباره قرآن و قیامت  

خداوند سبحان از یک سو هر گونه ریبى را از ساحت قرآن و قیام نفى مى کند، ولى از سوى دیگر در آیاتى مانند: (و ان کنتم فى ریب مما نزلنا) (۲۴۹) و (ان کنتم فى ریب من البعث) (۲۵۰)، سخن از وجود ریب کافران و منافقان درباره قرآن و در مورد قیامت است. بین این آیات هیچ گونه تنافى نیست ؛ زیرا در آیات نفى ریب سخن از آن است که در قرآن و در قیامت اصولا زمینه و موضوع ریب نیست و در آیات اثبات ریب با تعبیر (ان کنتم) ریب را به کافران نسبت مى دهد و در جاى دیگر خاستگاه آن را قلب بیمار آنان مى داند: (وارتابت قلوبهم فهم فى ریبهم یترددون). (۲۵۱) پس قرآن و قیامت شک بردار نیست و منشا شک، دل بیمار و چشم نابیناى کافران و منافقان است. همان گونه که در روز روشن، در وجود نور آفتاب جاى هیچ شکى نیست، ولى شخص نابینا بر اثر کورى خود در وجود آن شک مى کند: (بل ادراک علمهم فى الاخره بل هم فى شک منها بل هم منها عمون) (۲۵۲) و بر خلاف آنان، مومنان درباره این حقایق و معارف هیچ شکى ندارد: (انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا). (۲۵۳)

بنابراین، نفى ریب از قرآن بدین معناست که این کتاب نه ظرف شک است و نه متعلق آن ؛ نه در دعوى آن ریب است و نه در دعوت آن.

برخى از مفسران لا در (لا ریب فیه) را لاى نفى صحت گرفته اند و در معناى آیه گفته ان: شایسته نیست در قرآن شک کنید؛ زیرا در آن ابهامى نیست . (۲۵۴) برخى دیگر نیز آن را به معناى لاى نهى (۲۵۵) و از قبیل لا در آیه (فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج) (۲۵۶) دانسته اند. در این صورت لا ریب فیه بدین معناست که کسى نباید در قرآن شک کند و عصیان کافران و منافقان، با نهى تشریعى منافى نیست.

ریب کافران و منافقان در دعوى و دعوت قرآن  

کافران و منافقان هم درباره دعوى قرآن ریب دارند و هم درباره دعوت آن. (۲۵۷) خداى سبحان، هم شک آنان را درباره دعوى قرآن بیان مى کند:

(بل هم فى شک من ذکرى) (۲۵۸) و به آنان پاسخ مى دهد که در استناد قرآن به خدا هیچ شکى نیست: (تنزیل الکتاب لاریب فیه من رب العالمین) (۲۵۹) و کتابى است غیر قابل افترا: (و ما کان هذا القرآن ان یفترى من دون الله) (۲۶۰)و هم براى زوال شک بى جایشان آنان را از راه دعوت به مبارزه و هماوردى با قرآن (تحدى) هدایت مى کند: (و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله وادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین # فان لم تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس والحجاره اعدت للکافرین). (۲۶۱)

ریب منافقان درباره دعوت قرآن نیز، هم اصل آن بیان شده است:

(و انا لفى شک مما تدعوننا الیه مریب) (۲۶۲) و هم بدیهى بودن حقانیت محور دعوت، و نفى ریب از مبدا، معاد و وحى و رسالت: (افى الله شک فاطر السموات والارض)، (۲۶۳) (ربنا انک جامع الناس لیوم لاریب فیه)، (۲۶۴) (ذلک الکتاب لاریب فیه) (۲۶۵) و همچنین براى زوال شک بى مورد آنان درباره توحید ربوبى برهان اقامه مى کند: لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا (۲۶۶) و از آنان نیز بر عقاید نادرستشان برهان مى طلبد: قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین (۲۶۷)

تذکر: گرچه عنوان ریب مصادیق گوناگونى دارد (دعوى و دعوت قرآن) و بیشتر مصادیق آن در قرآن مجید، درباره قیامت است، لیکن چون در طلیعه سوره بقره ریب مورد نفى قرار گرفت، و در آیه ۲۳ همین سوره، ریب در صحت دعوى قرآن و معجزه بودن آن مطرح شد و در مورد ریب درباره معاد (که از موارد دعوت قرآن است) و در این سوره گفتگو نشد، از این رو مصداق بارز (نه منحصر) ریب در آیه محل بحث ریب درباره دعوى قرآن و اعجاز آن است.

سر اختصاص هدایت قرآن به پارسایان  

در این آیه کریمه، پس از بیان صفت سلبى قرآن (لاریب فیه)، صفت ثبوتى آن: (هدى للمتقین) ذکر شده است، همان گونه که در آیه شریفه (الحمدالله الذى انزل على عبده الکتاب ولم یجعل له عوجا# قیما…) (۲۶۸) ابتدا صفت سلبى (لم یجعل له عوجا) و پس از آن، صفت ثبوتى (قیما) آمده است.

سر تقدیم صفات سلبى بر ثبوتى در این دو آیه آن است که قیم و هادى بودن قرآن کریم متفرع بر نفى اعوجاج و ریب از آن است.

خداى سبحان در آیاتى چند، قرآن کریم را کتاب هدایت همه انسانها معرفى مى کند: (شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس) (۲۶۹)، (و ماهى الا ذکرى للبشر). (۲۷۰) عموم و اطلاق این گونه آیات، مفید همگانى و همیشگى بودن هدایت قرآنى است. افزون بر این که، سیره عملى رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) نیز دعوت همگان به پذیرش اسلام بود. از سوى دیگر، گروندگان به اسلام و پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) نیز از هر گروه بودند و اسلام آنان از سوى رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) پذیرفته مى شد. ولى از سوى دیگر، آیاتى مانند آیه مورد بحث و عباراتى چون (هدى و رحمه للمومنین)، (۲۷۱) (هدى و رحمه للمحسنین)، (۲۷۲) (هدى و رحمه و بشرى للمسلمین) (۲۷۳) هدایت قرآن را ویژه (۲۷۴) پرهیزکاران، مومنان، محسنان و مسلمانان معرفى مى کند و این پرسش را پدید مى آورد که با وجود ادله اى که عمومى بودن هدایت و دعوت قرآن را اثبات مى کند، سر اختصاص آن به مومنان و پرهیزکاران و محسنان و مسلمانان چیست ؟

در پاسخ به این پرسش قرآنى سه بیان ارائه شده که دقیقترین آنها بیان سوم است:

۱- برخى مفسران، مانند امین الاسلام طبرسى، مى گویند: (۲۷۵) هدایت قرآن همگانى است و آیات مفید اختصاص، ناظر به بهره ورى از آن است. قرآن کریم در مقام هدایت تشریعى و بذر افشانى هدایت، هیچ گونه اختصاصى به گروه مخصوص ندارد ولى انسانها در برابر قرآن دو دسته اند: برخى هدایت و دعوت قرآنى را نشنیده مى گیرند: (و ان تدعوهم الى الهدى لا یسمعوا) (۲۷۶) و اگر هم بشنوید ترتیب اثر نمى دهند: (ولو سمعوا ما استجابوا لکم) (۲۷۷) و برخى نه تنها اجابت نمى کنند، بلکه وحى و نبوت و رسالت بشر را از ریشه انکار مى کنند: (و ما منع الناس ان یومنوا اذ جاءهم الهدى الا ان قالوا ابعث الله بشرا رسولا). (۲۷۸)

اما پرهیزکاران و محسنان از هدایت قرآن بهره مى گیرند و آیات اختصاص ‍ هدایت، ناظر به آنان است، همان گونه که انذر قرآن کریم و پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) نیز همگانى است: (لیکون للعالمین نذیرا)، (۲۷۹) (و اوحى الى هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ) (۲۸۰) ولى تنها گروه خاصى از آن بهره مى برند: (لینذر من کان حیا)، (۲۸۱) (انما انت منذر من یخشیها)، (۲۸۲). بنابراین، قرآن گرچه دعوت و هدایتش عمومى است، ولى تنها راهنماى کسانى است که آن را بپذیرند و در برابر ظهور حق جدال باطل نکرده، از احسن الاقوال پیروى کنند: (فبشر عباد# الذین یستعمون القول فیتبعون احسنه). (۲۸۳)

۲- استاد علامه طباطبائى (قدس سره) مى گوید: مراد از هدایت در این آیه کریمه، هدایت تکوینى پاداشى است، نه هدایت تشریعى ابتدایى و سر اختصاص مزبور، آن است که متقین سرمایه پذیرش هدایت قرآن را که همان سلامت فطرت است، حفظ کرده اند. (۲۸۴)

آنان پیش از عمل به هدایت تشریعى ابتدایى قرآن، از هدایت تکوینى ابتدایى فطرت بهره مى گیرند و این تقواى فطرى زمینه ساز پذیرش هدایت تشریعى قرآن است و سپس در پرتو عمل به ره آورد وحى، مشمول هدایت تکوینى پاداشى قرآن مى شوند.

بنابراین، آنان که از هدایت تشریعى قرآن بهره مى برند مخوف به دو هدایتند: یکى هدایت تکوینى فطرى که ابتدایى و مربوط به قبل از پذیرش ‍ هدایت قرآن است و آیه (اولئک على هدى من) (۲۸۵) ناظر به آن است، و دیگرى هدایت تکوینى پاداشى که مربوط به بعد از پذیرش هدایت تشریعى قرآن است و (هدى للمتقین) به آن نظر دارد.

تذکر: هدایت تکوینى فطرى همگانى است و همه انسانها از این سرمایه هدایتى بهره مند هستند، جز این که عده اى نور هدایت فطرى را خاموش و فطرت حق جو و خدا طلب خو را زنده به گور مى کنند: (و قد خاب من دسیها) (۲۸۶) و بر اثر دفن و دس فطرت، به هلاکت مى افتند و چون چشم و گوش و زبان فطرت خود را بسته اند در مقابل هدایت تشریعى قرآن به جاى هدایت، ضلالت مى خرند: (اولئک الذین اشتروا الضلاله بالهدى ما ربحت تجارهم) (۲۸۷) و از این رو خداى سبحان به رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) مى فرماید: اینان بر اثر کورى خاص خود، قابل هدایت نیستند: (و ما انت بهادى العمى عن ضلالتهم). (۲۸۸) گرچه چشم ظاهرى آنان بیناست ولى بر اثر کورى چشم فطرتشان ، حقایق را نمى بینند: (وتریهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون). (۲۸۹) به طورى که آنان اهل نظرند، نه اهل بصر، و نظر بى بصر همانند شجر بى ثمر است.

منحرفان از مسیر هدایت فطرى، همچنان مشمول دعوت و هدایت تشریعى قرآن هستند، ولى چون آن را نمى پذیرند به عنوان کیفر بر گمراهى خود مى مانند قرآن براى آنان نه تنها مایه هدایت، شفا و رحمت نیست، بلکه عامل خسران و ضرر است: (وننزل من القرآن ما هود شفاء ورحمه للمومنین و لا یزید الظالمین لا خسارا) (۲۹۰) پس کافران و منافقان نیز محفوف به دو گمراهى هستند: یکى گمراهى ناشى از دفن و دس فطرت و خروج از صراط مستقیم آن، و دیگرى گمراهى کیفرى که بر اثر مخالفت با هدایت تشریعى قرآن دامنگیر آنان مى شود و آیه شریفه (و ما یضل به الا الفاسقین) (۲۹۱) اشاره به هر دو گمراهى دارد.

حاصل این که، هدایت تکوینى و پاداشى قرآن که هدایتى ثانوى است، بهره پارسایانى است که سرمایه هدایت فطرى خود را نگهبانى و نگهدارى کرده باشند. آنان که بر اثر همین نگهدارى بالفعل موصوف به وصف تقوایند.

این پاسخ نسبت به پاسخ اول دقیقتر است ؛ زیرا پس از پاسخ اول این پرسش مطرح مى شود که اگر هدایت قرآن عمومى است و بهره بردارى از آن خصوصى، سر این که گروهى خاص (متقین) از هدایت قرآنى بهره مى برند و دیگران از آن بى بهره اند چیست ؟ و آنگاه در پاسخ بدان پرسش نوبت به بیان دقیق استاد علامه طباطبایى (قدس سره) مى رسد. ولى جواب استاد علامه نیز چون مبتنى بر پذیرش اصل اشکال (تعارض ابتدایى آیات) است، ناتمام به نظر مى رسد و از این رو پاسخ سوم را مى توان پاسخ صادق و برکننده بنیان اشکال دانست.

۳- مراد از هدایت ویژه پرهیزکاران در این آیه کریمه همان هدایت تکوینى (ایصال به مطلوب) است که متاخر از هدایت تشریعى همگانى قرآن (ارائه طریق) است و مراد از متقین نیز کسانى هستند که اولا سرمایه فطرت را با شنیدن پیام فطرت حفظ کرده باشند و افزون بر تقواى فطرى، تقواى عملى نیز داشته باشند، یعنى افزون بر بهره گیرى از هدایت فطرى، از هدایت تشریعى قرآن نیز استفاده کرده باشند و به عبارت دیگر هم فطرت خویش را شکوفا ساخته و هم با راهنمایى قرآن، به بخشى از راه را پیموده باشند، آنگاه هدایت پاداشى ایصال به مطلوب نصیب آنان خواهد شد.

سر تاکید بر زمینه سازى حیات فطرى براى پذیرش قرآن این است که اگر انسان با سوء اختیار خود، فطرت اصیل خویش را در گور هوا و هوس دفن کرد دیگر نمى تواند از هدایت قرآن بهره مند گردد، زیرا رسالت قرآن شفا بخشیدن به بیماران است: شبا لما فى الصدور، (۲۹۲) نه زنده کردن مردگان و گواه این مدعا، آیه شریفه (لینذر من کان حیا و یحق القول على الکافرین) (۲۹۳) است که با قرینه مقابله (زنده با کافر) کافر را مرده مى داند.

اینان کسانى هستند که خودشان مى گویند: ما را موعظه کنى یا نکنى سودى نمى بخشد: (سواء علینا اوعظت ام لم تکن من الواعظین) (۲۹۴) و خداى سبحان نیز درباره آنان مى گوید: انذارشان کنى یا نکنى ایمان نمى آورند: (ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم لم لم تنذرهم لایؤ منون) (۲۹۵)

هدایت قرآن براى فطرت مردگان کارساز نیست واصولا تعارضى بین این دو دسته از آیات نیست ؛ زیرا مردگان فطرى در واقع انسان نیستند، بلکه شبیه حیوان و حتى کمتر و گمراهتر از آنند: (ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا). (۲۹۶)پس با تامل معلوم مى شود که ناس همان متقین و متقین همان ناس هستند و دیگران در حکم چهارپایان یا فروتر از آنها هستند و اگر در برخى آیات، مانند (یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم…) (۲۹۷) اثر وحىخدا، احیاى نفوس مرده دانسته شد که بالاتر از شفاى قلوب بیمار است، در پرتو پذیرش اصل ایمان است ؛ چنانکه عنوان آیه نیز ناظر به مومنان است ؛ آنگاه مردم با ایمان که از حیات ابتدایى دینى برخوردارند، بر اثر پذیرش دعوت جهاد و مانند آن، که ظاهر سیاق آیه سوره انفال ناظر به آن است، به حیات برتر مى رسند، همان گونه که مردم جاهلیت که از جهت روح دینى مرده بودند، به برکت وحى الهى زنده شدند، لیکن اگر کسى بعد از تمامیت نصاب حجت خدا، راه طغیان و انکار را رها نکرد و حیات انسانى خود را عمدا از دست داد، دیگر شایسته هدایت نیست. یعنى، چنین چیزى طبق عادت، ممنوع است، نه آن که طبق عقل ممتنع باشد. از آیه شریفه (انما یستجیب الذین یسمعون والموتى یبعثهم الله الیه یرجعون) (۲۹۸) مى توان استنباط کرد که کافران متعمد و منافقان ملعنت، مردگان روحى اند و قابل اهتدا نیستند.

تذکر: تاثیر قرآن در احیاى نفوس مستعد، مطلبى است که در موارد گوناگون به ویژه ذیل آیه ۲۴ سوره انفال مطرح خواهد شد، لیکن باید توجه داشت که شفاى بیمار ظاهرى ، امرى است تکوینى و عینى نه اعتبارى و قراردادى و چون الفاظ و نقوش و نیز مفاهیم اعتبارى مستفاد از آنها، طبق قرارداد است نه تکوین، همان طور که عمل به دستور طبیب حاذق که بر روى نسخه با الفاظ خاص نوشته مى شود اثر تکوینى دارد، عمل به احکام مستفاد از ظواهر الفاظ قرآن، و تعبد به مطالب مستنبط از آنها نیز، اثر عینى خواهد داشت.

بنابراین، اگر اشاره ذلک به همین قرآن حاضر باشد و مصحح این اشاره دور، با نزدیک بودن مشارالیه، مقام والاى آن باشد، نه آن که مشارالیه خصوص آن مقام برین باشد، شبهه اى وارد نخواهد شد که چون نقوش و الفاظ و مفاهیم قرآن، اعتبارى است، چگونه تاثیرى در شفا یا احیاى نفوس دارد، زیرا پشتوانه این گونه از معانى اعتبارى، حقایق تکوینى است.

خاتمه: در پایان توجه به این مطلب اعجازانگیز سودمند است که برخى (۲۹۹) مفسران، رقم وجوه محتمل در (الم) از جهت اشتمال بر حروف اسم اعظم و از جهت آن که حروف مقطعه آیا محلى از اعراب دارد یا نه و صور احتمالى اعراب و نیز بررسى وجوه محتمل در اعراب (ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین)، هر کدام از کلمات مزبور به تنهایى و هر یک از آنها با در نظر گرفتن وجوه محتمل کلمات دیگر تا پایان (وا ولئک هم المفلحون)، از لحاظ جمع بندى وجوه احتمالى، مثنى و فرادى، به یازده بیلیارد و چهارصد و هشتاد و چهار میلیارد و دویست و پنج میلیون و هفصد و هفتاد هزار و دوست و چهل، (۲۴۰ / ۷۷۰ / ۲۰۵ / ۴۸۴ / ۱۱) خواهد رسید.

لطایف و اشارات  

۱– مراتب قرآن، مظاهر شئون حق  

قرآن کریم تجلى گاه خداى سبحان است: فتجلى لهم سبحانه فى کتابه من غیر ان یکونوا راوه (۳۰۰) و چون خدایى که در این کتاب تجلى کرده، در عین این که بالاست: (سبح اسم ربک الاعلى) (۳۰۱) نزدیک است: (و هو معکم این ما کنتم) (۳۰۲) (واذا سالک عبادى عنى فانى قریب) (۳۰۳) تجلى او، یعنى قرآن کریم نیز با این که بعید است ، قریب و در عین حال که عالى است دانى که خواهد بود و در این جهت نیز مظهر خدایى است که هم عالى است و هم دانى: (فى علوه دان و فى دنوه عال). (۳۰۴)

البته متجلى و تجلى یکسان نیست، چنانکه قرآن وقتى در مرحله نزدیک ظهور مى کند با حواس دیده و شنیده مى شود، ولى ذات اقدس خداوند در حالى که نزدیک است نیز با حواس درک نمى شود و سر این تفاوت آن است که خداوند، ذاتا بسیط الحقیقه است و این حقیقت بسیط نامتناهى است، از این رو در همه مراحل هستى، ظهور بسیط و مجرد تام دارد، بر خلاف شئون و اوصاف فعلى او که بر اثر ترکب و تنزل، محسوس هم خواهد شد.

۲– طهارت دل، راه نیل به مراحل برتر قرآن

خداى سبحان راه دستیابى به مراحل عالیه قرآن را طهارت دل مى داند: (انه لقرآن کریم # فى کتاب مکنون # لا یسمه الا المطهرون) (۳۰۵) مرجع ضمیر در لا یسمه اگر کتاب مکنون باشد مراد از مس، همان اساس عقلى و قلبى و مراد از طهارت، طهارت باطن خواهد بود که به گواهى آیه شریفه (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) مطهرانى که به نحو کمال و تمام با کتاب مکنون در ارتباطند، اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) هستند.

رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) و امامان (علیه السلام) در همه مراحل قرآن حضور دارند و بین آنان و همه مراحل قرآن هماهنگى بلکه یگانگى است ؛ چنانکه پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمودند: انى تارک فیکم ثقلین… و هو کتاب الله… و عترتى اهل بیتى لن یفترقا…، (۳۰۶) و امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: وجعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا، لا نفارقه و لایفارقنا (۳۰۷) و از این رو معصومین (علیهم السلام) از آن جهت که در این نشئه به سر مى برند و با دیگران در احکام یکسانند با تعبیر هذا الانسان به آنان اشاره مى شود و با هذا القرآن هماهنگند: (ما هذا الا بشر مثلکم یاکل مما تاکلون منه) و از آن جهت که داراى مقام (ثم دنا فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى) (۳۰۸) هستند با ذلک الکتاب متحدند و در نتیجه ذلک الانسان خواهند بود؛ چون در مرتبه (و انک لتلقى القرآن من لدن حکیم علیم)، (۳۰۹) حتما اشاره ذلک مصحح دارد، نه هذا.

۳– بهره هاى راهیان کوى معرفت قرآن  

قرآن کریم حبل ممدود الهى است که مراتب فراوانى دارد. انسانها نیز بر اساس مراتب گوناگون طهارت دل از مراتب متنوع قرآن بهره هاى متفاوت دارند: کتاب الله عزوجل على اربعه اشیاء: على العباره والاشاره واللطائف و الحقائق ؛ فالعباره للعوام والاشاره للخواص واللطائف للاولیاء والحقایق للانبیاء. (۳۱۰)

کسانى که با مراتب نازله قرآن (مشارالیه هذا القرآن) ارتباط دارند، به علوم حصولى و مدرسه اى دست مى یابند که در معرض نسیان و زوال قرار دارد، اما انسانهاى کامل که با مراحل عالیه قرآن (مشارالیه ذلک الکتاب) مرتبطند، حقایق قرآن را از عندالله و لدى الله فرا مى گیرند و از این رو بهره علمى آنان به علم لدنى موسوم شده است: (وانک لتلقى القرآن من لدن حکیم علیم). (۳۱۱) هر اندازه انسان بهره مند از قرآن، از مرحله طبیعت تنزیه شود، استفاده او از عمق قرآن بیشتر مى شود.

۴– اسم اشاره دور، براى تعظیم قرآن و خداوند  

معیار اشاره دور و نزدیک، حال متکلم است، نه مخاطب و مستمع، و در قرآن کریم متکلم، خداوند سبحان است که در همه حال براى خود حاضر است. از این رو تعبیر به اسم اشاره دور (ذلک) براى تعلیم و توجه انسانها به تعظیم مقام شامخ کتاب است وگرنه استعمال اسم اشاره دور نسبت به خداوندى که اشاره مى کند صحیح نخواهد بود. همان گونه که قرآن کریم هنگام اشاره به خداى سبحان، براى تعلیم و توجه بندگان به تعظیم مقام رفیع و منیع ربوبى، تنها با اسم اشاره دور یاد مى کند: (ذلکم الله ربکم له الملک) (۳۱۲)

و هرگز با اسم اشاره نزدیک، مانند هذا یاد نکرده است، با این که خداوند همواره حاضر است و در این باره مى فرماید: (… و ما کنا غائبین). (۳۱۳)

تذکر: بحث غیاب و حضور در استعمال ضمیر یا اسم ظاهر غیر از بحث نزدیک و دور در استعمال اسماى اشاره است. از این رو در کاربرد ضمیر یا اسم ظاهر، تعبیر قرآن کریم درباره خداى سبحان گاهى به نحو حضور است، با استفاده از ضمیر متکلم ؛ مانند (اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى) (۳۱۴) و یا ضمیر مخاطب ؛ مانند: (ایاک نعبد) (۳۱۵) و گاهى به نحو غیاب است با استفاده از اسم ظاهر؛ مانند (واعبدوا الله) (۳۱۶) و یا ضمیر غایب ؛ مانند: (فاعبدوه هذا صراط مستقیم) (۳۱۷) و چون خداوند، بسیط و نامتناهى است، همه انحاى تعبیر (اشاره یا ضمیر) درباره او به نحو دفعى و آنى صحیح است و نیازى به تدریج یا تناوب ندارد؛ چون حقیقت نامحدود، دورى او عین نزدیکى، حضور او عین غیاب، علو او عین دنو و بیرون بودن او عین درون بودن است ؛ زیرا با هیچ موجودى متحد نمى شوند تا حکم خاص آن را بپذیرد. از این رو همه تعبیرها به نحو دفعى (نه تدریج و تناوب) صحیح خواهد بود.

۵– قرآن کریم هم هدایت است هم هادى  

اطلاق قدى بر قرآن (به جاى هادى)، تنها از باب مبالغه نیست تا نظیر زید عدل باشد، بلکه نشانه آن است که این کتاب، هم خود عین هدایت است و هم هادى دیگران، نظیر نور که هم خود روشن است و هم روشنگر دیگران است، زیرا هدایت و نور گرچه دو مفهوم جداى از هم است، لیکن از جهت مصداق واحد است ؛ همان طور که حمل نور بر قرآن مجازى و حمل ذو هو نیست، حمل هدایت بر قرآن نیز این این قبیل است و این ویژگى طریق معنوى است که اتصاف آن به هدایت مجاز نیست، بلکه حمل هدایت بر طریق حسى مجاز است ؛ زیرا راه مادى، نشانه و راهنماست، نه آن که خود، عین هدایت باشد، یعنى، طریق معنوى، سالک را به سوى خود فرا مى خواند و بر اثر عمل به آن به مقصد راهنمایى مى کند.

۶– پناهگاه محکم راهیان راه قرآن  

در بحث تفسیرى گذشت که تقواى فطرى و عملى شرط ضرورى بهره مندى از هدایت قرآن کریم است و شرط بودن تقوا بدان جهت است که انسان، دشمنى سرسخت چون شیطان دارد: (انه عدو مبین). (۳۱۸) شیطان دشمنى است که انسانها را مى بیند و مى پاید و از جایى که گمان نمى برند به آنان تهاجم مى کند، در حالى که انسانهایى که در معرض وسوسه و آسیب شیاطین هستند، ابلیس و جنود او را نمى بینند: (انه یریکم هو قبیله من حیث لا ترونهم). (۳۱۹)

در این صورت هیچ پناهگاهى جز استعاذ به ذات اقدس خداوند نیست: (و اما نیزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله) (۳۲۰) و خداى سبحان این پناهگاه محکم را به رهروان راه قرآن معرفى کرده است: (فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم) (۳۲۱) و تنها خداى سبحان است که مى تواند انسانها را از گزند شیاطین نگهدارد؛ زیرا خداوند، شیطان و جنود او را مى بیند ولى آنها خدا را بر اثر خودبینى نمى بینند: (و هو القاهر فوق عباده و یرسل علیکم حفظه).(۳۲۲) انسان در پناه ایمان و عمل صالح به آن حفاظ الهى دست مى یابد و از انحراف، اعوجاج و پیروى از وسوسه هاى شیطانى محفوظ مى ماند.

۷– تنافى نزاهت از ریب با تحریف  

خداوند، قرآن کریم را به نزاهت از ریب و نیز به عنوان سبب هدایت ستوده است و هر یک از این اوصاف براى قرآن مجید بالفعل ثابت است. از این رو شاید بتوان گفت این کتاب از گزند هر گونه تحریف، مانند زیاده یا نقص ‍ محفوظ است ؛ زیرا کتاب محرف، جایگاه ریب است، نه منزه از آن و خود نیازمند به هدایت است، نه آن که هادى دیگران باشد.

بحث روایى  (مراتب و درجات تقوا)

عن العسکرى (علیه السلام): … (للمتقین) الذین یتقون الموبقات و یتقون تسلیط السفه على انفسهم حتى اذا عملوا ما یجیب علیهم عمله عملوا بما یوجب لهم رضا ربهم. (۳۲۳)

– هدى)… بیان و شفاء (للمتقین) من شیعه محمد و على انهم اتقوا انواع الکفر فترکوها و اتقوا الذنوب الموبقات فرفضوها و اتقوا اظهار اسرار الله تعالى و اسرار ازکیاء عباده الاوصیاء بعد محمد (صلى الله علیه وآله) فکتموها واتقوا ستر العلوم عن اهلها المستحقین لها و فیهم نشروها. (۳۲۴)

اشاره: حقیقت تقوا، شهود علمى والتزام عملى درباره اسناد حسنات علم و آدم به خداوند و اسناد سیئات آنها به خود آنهاست ؛ یعنى، فیض خاص ‍ خدا را وقایه حسنات قرار دادن تا به غیر خدا اسناد نیابد و فقط از آن خداوند باشد و خویشتن را وقایه سیئات قرار دادن تا چیزى از قصور و نقص و عیب و ذنب از او تعدى نکند و به خداوند اسناد نیابد. کسى که بر محور مزبور حرکت مى کند، در مقام کتمان سر علوم و ستر آنها برمى آید و آنها را از نااهل مکتوم و براى اهل منشور مى کند؛ چنین پروا پیشه اى البته در مقام عمل از گزند گناه مصون مى شود و به اوج درجات کمال راه مى یابد؛ زیرا بهترین تقوا که همان تقواى توحیدى است بهره اوست و چون هدایت بر مدار تقواست، عالیترین هدایت نصیب اوست.

تذکر: گرچه تقوا رئیس اخلاق شناخته شده است: التقى رئیس ‍ الاخلاق (۳۲۵)، لیکن همان گونه که غالب فضایل اخلاقى سه درجه دارد: عام و خاص واخص، تقوا نیز همین سه مرتبه را دارد. تقواى عام پرهیز از محرمات و تقواى خاص اجتناب از مشتبهات و تقواى اخص ‍ دورى از مباحات در پرتو اشتغال به واجبات و مستحبات است، لیکن تقوا در شهود آیات خدا و کیفیت انتساب آنها به خدا و کیفیت ظهور خداوند در آنها یا عدم شهود اصل آنها بحث خاص وجود دارد.

بازدیدها: 835

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *