تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد۲،سوره بقره،آیه ۱۹ و ۲۰

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد۲،سوره بقره،آیه ۱۹ و ۲۰

منافقان با استفاده از ایمان صورى خود و در پناه آرامش جامعه اسلامى چند قدمى به پیش مى روند، ولى هنگامى که راز درونشان آشکار شد، بر جاى خود مى ایستند و توان هر کارى را از دست مى دهند. اگر خدا مى خواست، از همان آغاز نورشان را مى گرفت ولى چون روزى براى امتحان به آنان مهلت داده شد. پایان بخش هر یک از دو آیه، هشدارى است به منافقان ؛ در پایان آیه اول سخن از احاطه قهرى خدا بر آنان است و در پایان آیه دوم قدرت بیکران حق بر عملى ساختن وعیدهایش ‍ مطرح شده است.

آیه ۱۹ – او کصیب من السماء فیه ظلمت ورعد و برق یجعلون اصبعهم فى اذانهم من الصواعق حذرالموت والله محیط باکفرین

آیه ۲۰- یکاد البرق یخطف ابصرهم کلما اضاء لهم مشوافیه واذا اظلم علیهم قاموا (۸۶۶) ولو شاء الله لذهب بسمعهم وابصرهم ان الله على کل شى ء قدیر

گزیده تفسیر  

دو آیه قبلى مثلى را درباره زندگى بى فروغ منافقان، و این دو آیه مثل دیگرى را درباره زندگى پرهواس آنان بیان مى کند.

مثال پیشین درباره حرمان منافقان از بینش صحیح بود و مثال کنونى درباره حرمان آنان از گرایش و رفتار درست. منافقان درمانده، مانند مسافران راه گم کرده اى هستند که گرفتار بارانى شدید، همراه با ابرهایى غلیظ و تیره و رعد و برقى هراس انگیز و مرگبار شده اند.

آنان انگشتان در گوشها فرو برده اند تا خروش رعد آنان را به کام مرگ نکشاند. برق شدید آسمانها نیز نزدیک است چشمانشان را برباید. با جهش ‍ هر برق، چند قدم به پیش مى روند و چون فروغ آن باز ایستاد و در تاریکى غرقشان ساخت، متحیرانه بر جاى خود مى ایستند.

منافقان با استفاده از ایمان صورى خود و در پناه آرامش جامعه اسلامى چند قدمى به پیش مى روند، ولى هنگامى که راز درونشان آشکار شد، بر جاى خود مى ایستند و توان هر کارى را از دست مى دهند. اگر خدا مى خواست، از همان آغاز نورشان را مى گرفت ولى چون روزى براى امتحان به آنان مهلت داده شد. پایان بخش هر یک از دو آیه، هشدارى است به منافقان ؛ در پایان آیه اول سخن از احاطه قهرى خدا بر آنان است و در پایان آیه دوم قدرت بیکران حق بر عملى ساختن وعیدهایش ‍ مطرح شده است.

تفسیر  

صیب: صیب بر وزن فیعل از صیب به معناى نزول است. وصف کردن صیب به این که از آسمانها است با این که باران و مانند آن جز از آسمان نازل نمى شود براى تفهیم سلطه صیب از یک سو و عدم اقتدار آنها از رهایى و نجات یا جلوگیرى از آن از سوى دیگر است، زیرا موجود آسمانى به طور قهر و احاطه، موجود محدود زمینى را فرا گیرد و فرو مى برد.

البرق: الف و لام البراق براى عهد است و مراد از آن، برقى است که در آیه قبل ذکر شده است.

لهم، علیهم: لام در لهم براى نفع و على در علیهم براى ضرر است. برق جهنده آسمان با آمدن خود لحظه اى فضا را براى رهنورد بیان روشن مى کند، اما با رفتن خود او را در تاریکى فرو مى برد.

قاموا: قیام گاهى معناى قیامت و ایستادگى دارد و ممدوح است، مانند: (ان تقوموا الله مثنى و فردى) (۸۶۷) و گاهى به معناى توقف و سکون است و مذموم.

قیام منافقان در این آیه به معناى دوم است ؛ چون در برابر سیر و سلوک است.

انسان داراى دو بعد بینش و کنش است، با نور اندیشه مى فهمد و با قدرت بدنى کار مى کند. اولیاى الهیت هم از بینش خوب برخوردارند و هم از کنش ‍ شایسته. از این رو قرآن کریم درباره مخلصانى همچون حضرت ابراهیم، اسحق و یعقوب (علیه السلام) با تعبیراتى مانند: (اولى الایدى والابصار# انا اخلصناهم بخالصه ذکرى الدارى) (۸۶۸) هم فهم صحیح آنان را مى ستاید و هم کار نیکشان را؛ اما منافقان را نیز که فاقد هر دو خصیصه انسانى یاد شده هستند، یعنى نه درست مى فهمند و نه درست عمل مى کنند، نکوهش ‍ مى کند.

آیات مورد بحث، مثل دیگرى درباره منافقان بیان مى کند. با این تفاوت که مثل گذشته حرمان منافقان از بینش صحیح و مثل کنونى حرمان آنان از کنش شایسته و از پیمودن صراط مستقیم ترسیم مى کند.

کلمه او در آغاز مثل دوم نشانه آن است که جریان نفاق با هر یک از دو ثال قابل تبیین است و بین دو مثال فرقى است که در تشریح مثال اول گذشت. از این رو مى توان دو مثال مزبور را بر دو گروه از اهل نفاق تطبیق کرد.

زندگى پرهراس منافقان  

منافقان درمانده متحیر مانند کسانى هستند که در نیمه راه سفر گرفتار بارانى شدید همراه با ابرهایى غلیظ و تاریک شده اند. آنان در فضایى سراسر تیرگى گرفتار رگبار تندباران شده اند، و افزون بر اینها گاهى ابرها با رعدى سهمگین و برقى مرگبار فضایى هراس انگیز ساخته است.

این مسافران باران زده بر اثر هراسى که از نهیب رعدها و صاعقه ها پى در پى در دلهایشان افتاده، انگشتان در گوشها فرو برده اند تا خروش رعد به آنان آسیبى نرساند و آنان را به کام مرگ نکشاند.

برق آسمان نیز به قدرى شدید است که نزدیک است نور چشمانشان را برباید. هر برقى که جستن مى کند، لحظه اى فضا را روشن مى کند و اینان اندکى به پیش مى روند و چون فروغ خیره کننده آن برق، باز ایستاد و در تاریکى غرقشان ساخت، متحیرانه بر جاى خود مى ایستند. اینان از یک سو براى نجات از رگبار تند باران و خروش رعد و آسیب برق آسمان، ناچار به پیمودن راهند و از سوى دیگر، با وجود شدت احتیاج نور، از آن محرومند.

در تطبیق این مثل زیباى قرآنى بر ممثل مى توان گفت: اسلام صورى و ایمان ظاهرى منافقان همانند قطره اى باران، زمینه ساز پدید آمدن حیات است، اما چون درون منافق مالامال از کفر است و کفر جز تیرگى چیزى نیست، اسلام صورى با آن تیرگیها نفاق که در درون دارند، خروشى ایجاد مى کند که منافق را به هراس مى افکند. اگر اوضاع سیاسى و اجتماعى مسلمانان آرام بود و حساسیتى نسبت به منافقان در نظام اسلامى پیش نیامد، با همان اسلام ظاهرى در جمع مسلمانان چند قدمى به پیش مى روند و از این آرامش استفاده مى کنند، ولى هنگامى که راز درونشان آشکار شد، بر جاى خود مى ایستند و توان هر کارى را از دست مى دهند. البته اگر خدا مى خواست از همان آغاز، نور ایشان را مى گرفت ولى چند روزى براى امتحان به آنها مهلت داد تا معلوم گردد که در درون چه داشته اند.

رفتار منافقان در برابر خطر  

در این تمثیل قرآنى چند خطر در برابر منافق تصویر شده است: رگبارى همراه با ابرهاى تیره، خروش رعد و جهش برقى خیره کننده همراه با صاعقه اى مرگبار. رفتار منافقان در برابر این خطرها نیز تبیین شده است. اولین خطر آنان ریزش باران است. ریزش باران گاهى مایه خیر و رحمت است ؛ چنانکه کشاورزان از باران به موقع بهره مى گیرند ولى گاهى مایه عذاب است، مانند بارانى که بر سر مسافرى بیابانى در نیمه راه مى ریزد.

منافق انسان باران زده اى است که مى خواهد از آن بگریزد ولى راه فرار ندارد؛ زیرا هم راه او تاریک است و هم خطر رعد و برق و صاعقه هاى مرگبار در پیش است.

رفتار منافقان در برابر غرش رعد و صاعقه اى که گاهى به همراه دارد این است که از شدت هراس، انگشت (۸۶۹) در گوش فرو مى برد تا از صداى مهیب رعد جان نسپارند و عکس العمل آنان در برابر خطر برق آسمان این است که به جاى این که با آن راه را بیابند و مسیر خود را مشاهده کنند، دیده را از دست مى دهند. این برق که در ظلمتهاى مستمر و فراگیر جستن مى کند، نمى تواند چراغ راه انسان باشد: ولیس فى البرق الخاطف مستمع لمن یخوص فى الظلمه.(۸۷۰)

گرچه ممکن است در شرایطى خاص، انسان با لحظه اى توجه و تصمیم گیرى صحیح بتواند تا ابد راه خود را بشناسد و آن را بپیماید، اما این گونه برقها اهل نفاق را تنها چند لحظه به پیش مى برد و پس از آن در تیرگیهاى متراکم غرق ساخته، متوقف مى کند.

مهلتى که با منافق داده مى شود براى آن است که در پرتو نور، پیش پاى خود را ببیند و برگردد وگرنه خداى سبحان مى تواند با همان رعد و برق، شنوایى و بیناییشان را براى همیشه از میان بردارد: (ولو شاء الله لذهب بسمعهم وابصارهم)؛ زیرا رعد، برق و صاعقه از لشکریان خداى سبحان مى تواند با همان رعد و برق، شنوایى و بیناییشان را براى همیشه از میان بردارد: (ولو شاءالله لذهب بسمعهم وابصارهم)؛ زیرا رعد، و برق و صاعقه از لشکریان خداى سبحان و گوش به فرمان اویند: (ویسبح الرعد بحمده والملائکه من خیفته و یرسل الصواعق فیصیب بها من یشاء)(۸۷۱)

احاطه قهرى خداوند بر کافران و منافقان  

قرآن کریم پس از بیان رفتار منافقان در برابر خروش رعد، از احاطه خداوند بر کافران سخن مى گوید: (والله محیط بالکافرین). گرچه احاطه خداوند مطلق و بى مرز است و همه چیز (کل شى ء) را در بر مى گیرد: (بکل شى ء محیط) (۸۷۲) اما در اینجا که سخن از احاطه خدا بر کافران است، مراد از احاطه خاص قهرى است. همان گونه که خداى سبحان دو گونه (معیت) و همراهى دارد: یکى معیت مطلق، با هر انسان (و غیر انسان): (هو معکم این ما کنتم) (۸۷۳) و دیگرى معیت خاص با مومنان و اهل تقوا: (ان الله مع الذین اتقوا والذین هم محسنون)، (۸۷۴) (ان الله معنا)، (۸۷۵) دو گونه احاطه نیز دارد.

خداوند بر کافرى که در گرداب گناهش اسیر است: (احاطت به خطیئته)، (۸۷۶) احاطه قهرى دارد و چون منافق نیز در درون خویش کافر است ، از این رو خداوند در شمار اوصاف منافقان مى فرماید: خدا بر کافران احاطه دارد؛ یعنى، خداوند بر کافران محیط است، خواه کافرانى که کفر خویش را ظاهر مى کنند و خواه کافرانى که درونشان کفر و ظاهرشان اسلام است.

پایان بخش هر یک از دو آیه مورد بحث، هشدارى است به منافقان، زیرا در پایان آیه اول سخن از احاطه خدا بر کافران است: (والله محیط بالکفرین) و در پایان آیه دوم براى تثبیت وعیدهاى بیان شده، سخن از قدرت بى کران خداوند است: (ان الله غعلى کل شى ء قدیر). خداى سبحان، هم مى تواند منافقان را با غرش هولناک رعد آسمان بگیرد و هم با صاعقه سوزان آن هلاکشان کند و هم مى تواند آنان را در تیرگیهاى متراکم چنان گرفتار کند که توان رفتن نداشته باشند.

لطایف و اشارات  

۱– آب و آتش در مثلهاى قرآنى  

در برخى از تمثلهاى قرآنى خداى سبحان گاهى به آب و گاهى به آتش مثال مى زند، چنانکه در سوره رعد، آب و آتش در دو مثل مقارن همدیگر آمده است: (انزل من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها فاحتمل السیل زبدا رایبا و مما یوقدون علیه النار ابتغاء حلیه او متاع زبد مثله کذلک یضرب الله الحق والباطل) (۸۷۷) در مثل مورد بحث نیز همان سخن از باران آسمان است و هم سخن از برق و صاعقه آن.

۲– سر تفاوت تعبیر در کلما و اذا  

روشن شدن راه منافقان با فروغ برق آسمان، با کلمه کلما و تاریک شدن آن با کلمه اذا بیان شد. سر تفاوت تعبیر آن است که کلما براى استمرار است و اذا وقتیه فجائیه (ناگهانى) است و چون انتظار مسافر راه پیما آن است که همواره راهش روشن باشدت فروغ بخشى برق با تعبیر کلما بیان شد و چون مسافر از ظلمت صحنه، هراسناک مى شود، از پایان گرفتن برق و برچیده شدن دفعى فروغ آن با اذاب وقتیه فجائیه یاد کرد.

۳– راز احاطه قهرآمیزى الهى بر منافقان  

تعبیر از منافقان به عنوان کافر و به اسم ظاهر نه ضمیر- با آن که همه آنچه در آیات هفدهم تا نوزدهم یاد شده به صورت ضمیر است، نه اسم ظاهر – براى نکاتى است که برخى از آنها بازگو شد و برخى نیز بدین قرار است: باطن نفاق همان کفر است و تصریح به اسم ظاهر (کافرین) به جاى ضمیرى که به منافقان برگشت کند، براى تفهیم علت احاطه قهرآمیز الهى بر آنهاست، چنانکه تصریح به آن در اثناى مثل و قبل از تمام شدن آن، براى حفظ ارتباط با ممثل و احضار آن و همچنین تطبیق مثال با ممثل در ذهن است.

معناى احاطه در این آیه مشابه معناى احاطه در آیات: (انا اعتدنا للظالمین نارا احاط بهم سرادقها)، (۸۷۸) (وظنوا انهم احیط بهم…)، (۸۷۹) (واحیط بثمره فاصبح یقلب کفیه على ما انفق فیها)، (۸۸۰) (لتاتننى به الا ان یحاط بکم)، (۸۸۱)(ان جهنم لمحیطه بالکافرین) (۸۸۲) و مانند آن، احاطه قهرى و تعذیبى است.

۴– سر دوام نفاق در منافقان  

چشم و گوش دل منافقان، محجوب و مسدود بلکه مطموس و محو شده است، نداى تبشیر فرشتگان رحمت و صداى انذار فرشتگان غضب را نمى شنوند و آثار منادیان غیبى را نمى بینند. از این جهت به فطرت اصلى خود برنمى گردند. از طرف دیگر چون زبان درونى آنان گنگ است توان آن را ندارند که وضع موجود خود را براى صاحبدل درد آشنا بازگو کنند و با عرض حال خویش بر طبیب حاذق، به درمان بیمارى روح خود بپردازند. از ین جا سر آن که خداوند سبحان رد تحلیل دوام نفاقشان، کورى، کرى و گنگى آنها را بیان مى کند روشن مى گردد و اگر هم طبیب صاحب دمى بخواهد از درون، درد آنها را درمان کند، بر اثر نداشتن مجارى ادراک باطن، توان دریافت پیام و نداى هاتف غیبى را ندارند.

۵– گروههاى سه گانه در آیات آغازین سوره  

خداى سبحان در آغاز سوره بقره، بعد از ذکر مومنان و اوصاف ویژه آنان در پنج آیه، به ذکر کافران معاند و اوصاف مخصوص آنها در دو آیه و نیز به ذکر منافقان و صفات پلید آنان در سیزده آیه پرداخت و در بخش پایانى عنوان جامع کافر انتخاب شد که شامل هر دو گروه دوم و سوم مى شود. از این رو فرمود: (والله محیط بالکافرین).

صاحب تفسیر المنار کوشیده است تا مصادیق آیات یاد شده را چهار گروه بداند، نه سه گروه، بدین صورت که عنوان متقین در آیه دوم شامل دو گروه باشد: یکى الذین که در آیه سوم است و دیگرى الذین در آیه چهارم، لیکن نظر وى صائب نیست.

۶– نمودار سفاهت منافقان  

نمودار سفاهت منافقان آن است که سیئات خود را از مردم مخفى مى کنند، در حالى که مردم نه احاطه علمى دارند و نه احاطه اقتدارى و هیچ کارى بدون اذن خدا از مردم ساخته نیست، ولى سیئات را از خداوند مخفى نمى کنند (گرچه اخفاى چیزى از خدا محال است) در حالى که همه امور به دست اوست و آیه شریفه (یستخفون من الناس و لا یستخفون من الله و هو معهم اذ یبیتون ما لا یرضى من القول و کان الله بما یعملون محیطا) (۸۸۳) بیانگر امکان استخفاى از مردم و عدم امکان آن از خداست.

۷– سفاهت منافقان در چهره مثل  

سفاهت اهل نفاق در تمثیل مزبور لحاظ شده است و آن این که منفذ گوش ‍ را بستن و فروبردن انگشتان در آن براى نشنیدن غرش رعب آور رعد، تا حدودى قابل باور است، لیکن انگشت به گوش گذاشتن براى نجات از صاعقه، تاثیرى ندارد، زیرا صاعقه آسمانى با برخورد خود، همه هستى شخص مصاب ژ را یک جا مى سوزاند و دست و گوش را، هم زمان خاکستر مى کند.

۸– سر گسترش بحث درباره منافقان  

شاید اکتفا به دو آیه در تشریح اجمالى حال کافران و عدم اکتفا به کمتر از سیزده آیه در بسط و تفصیل حال منافقان، گذشته از هشدار خطرشان و تبیین کیفیت برخورد دو گانه آنها با مومنان و کافران، براى این باشد که کافران عنود و ملحدان لجوج بر اثر یکسان بودن انذار و عدم انذار، قابل برگشت نیستند، لیکن منافقان موصوف و گ بر اثر داشتن نور ضعیف، امید برگشت آنان وجود دارد. از این رو در این باره به گستردگى بحث شده است. (۸۸۴)

بحث روایى

۱- اوصاف منافقان

– عن امیرالمومنین (علیه السلام): اوصیکم عبادالله بتقوى الله و احذرکم اهل النفاق. فانهم الضالون المضلون والزالون المزلون. یتلونون الوانا و یفتنون افتنانا و یعمدونکم بکل عماد ویرصدونکم بکل مرصاد. قلوبهم دویه وصفاحهم نقیه. یمشون الخفاء و یدبون الضراء. وصفهم دواء وقولهم شفاء و فعلهم الداء العیاء. حسده الرخاء و موکدوا البلاء و مقنطوا الرجاء لهم بکل طریق صریع و الى کل قلب شفیع ولکل شجوع دموع. یتقارضون الثناء و یتراقبون الجزاء. ان سالوا الحفوا و ان عذلوا کشفوا و ان حکموا اسرفوا. قد اعدوالکل حق باطلا ولکل قائم مائلا ولکل حى قاتلا ولکل باب مفتاحا ولکل لیل مصباحا. یتوصلون الى العطمع بالیاس لیقیموا به استواقهم و ینفقوا به اعلاقهم. یقولون فیشبهون و یصفون فیموهون. قد هونوا الطریق واضلعلو المضیق. فهم لمه الشیطان وحمه النیران. اولئک حز الشیطان. الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون (۸۸۵)

اشاره: امیرمومنان (علیه السلام) که فرمان استنطاق را به مفسران و پژوهندگان معارف قرآن مى دهد و خود را هم، گزارشگر قرآن صامت و هم قرآن ناطق مى داند و قرآن کریم را حاوى علوم گذشته و آینده و شفابخش ‍ بیماریهاى انسان مى داند، درباره منافقان مى فرماید:

آنان گمراه و گمراه کننده اند و لغزیده و لغزاننده. به رنگهاى گوناگون درآمده هر روز با حیله و فن تازه اى به میدان مى آیند. با هر عامل کوبنده به سراغ شما مى آیند تا نابودتان کنند و در هر کمینگاهى در کمین شما نشسته اند. بیماردلانى بد باطنند، ولى در چهره شان هیچ نشانى از بیمارى نیست. مخفیانه براى فریب مردم گام برمى دارند. گفتارشان به ظاهر شفابخش، اما کردارشان دردى است درمان ناپذیر و خسته کننده. بر آسایش ‍ دیگران حسد مى برند و اگر بلایى براى مومنان پیش آید را دو چندان مى کنند. روزنه هاى امید را مى بندند. اینان در هر راهى زمین خورده و کشته اى دارند (بسیارى را به ورطه مرگ کشانده اند). و در تلاشند تا به هر دلى راهى بیابند و بر هر مصیبتى اشکى آماده دارند. مدح و تمجید را به یکدیگر قرض مى دهند و انتظار پاداش و جزا (توقع ثنا) دارند. در رسیدن به خواسته هایشان اصرار مى ورزند و اگر در پى ملامت کسى برآیند پرده درى مى کنند و اگر حکومت به دستشان بیفتد اهل تعدى و ستم و اسرافند.

در برابر هر حقى باطلى آماده کرده اند و در برابر هر ستون قائمى، ستونى انحرافى (تا تکیه کننده همراه آن سقوط کند؛ یعنى در برابر هر دلیلى، شبهه اى دارند). براى هر زنده اى قاتلى گماشته اند و براى هر درى کلیدى ساخته اند و براى هر شبى چراغى افروخته اند (تا مردم را بفریبند، همانند قرآنى که در صفین بر سر نیزه ها کردند.) با اظهار زهد و یاس از دنیا درپى دستیابى به مطامع خویشند و مى خواهند بازار خود را گرم سازند و کالاى خویش را به فروش مى رسانند. سخن مى گویند، اما شبیه حق (نه حق). وصف مى کنند، ولى را آراستن ظاهر. لباس حق بر اندام باطل مى پوشانند. آنان راه باریک و سخت را آسان معرفى مى کنند و در عین حال همین راه باریک را منحرف مى کنند تا رهروان را متحیر سازند. اینان دار و دسته شیطانند و شراره آتش دوزخ. آنان حزب شیطانند و حزب شیطان در زیانکارى است.

۲- سرانجام منافقان عصر پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله)

– عن امیرالمومنین (علیه السلام): رجل منافق مظهر للایمان متصنع بالاسلام لایتائم و لا یتخرج، یکذب على رسول الله متعمدا، فلو علم الناس ‍ انه منافق کاذب لم یقبلوا منه ولم یصدقوا قوله ولکنهم قالوا: صاحب رسول الله (صلى الله علیه وآله) رآه وسمع منه ولقف عنه فیاخذون بقوله وقد اخبرک الله عن المنافقین بما اخبرک ووصفهم بما وصفهم به لک، ثم بقوا بعده فتقربوا الى ائمه الضلاله والدعاء الى النار بالزور والبهتان فولوهم الاعمال وجعلوهم حکاما على رقاب الناس فاکلوا بهم الدنیا وانما الناس مع الملوک والدنیا الا من عصم الله (۸۸۶)

اشاره: در صدر اسلام شمار قابل توجهى از مسلمانان منافق بودند به گونه اى که در نبرد احد بیش از سیصد نفر (یک سوم سپاه مسلمانان) اهل نفاق بودند و از نیمه راه بازگشتند و رزمندگان راهى جبهه را نیز از حضور در صحنه دفاع باز مى داشتند. آنان از هیچ کارشکنى در برابر پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) و مسلمانان دریغ نداشتند و سنگین ترین تهمتها را که تهمت فحشا بود به خانواده پیامبر زدند (جریان افک)؛ اما بعد از رحلت پیامبر اکرم و خانه ۹ نشین شدن امیرمومنان (سلام الله علیه) یک باره اوضاع آرام شد، با این که نه آن منافقان همه مردند و نه همه توبه کار و پرهیزکار شدند. سر مطلب آن است که آنان با زمامداران زمان ساختند و به کام دل خود رسیدند.

امیرمومنان (علیه السلام) در این خطبه درباره آنان مى فرماید: اینان پس ‍ از پیامبر، با دروغ و بهتان به پیشوایان گمراهى و دعوتگران به دوزخ تقرب جستند.

پیشوایان گمراهى نیز به اینان ولایت و ریاست بخشیدند و آنان را حاکم ساختند و بر گردن مردم سوار کردند و به کمک اینها به خوردن دنیا مشغول شدند. مردم نیز معمولا همراه سلاطین و دنیایند، مگر کسى که خداوند وى را نگهدارد.(۸۸۷)

جریان نفاق به طور متفرق در اثناى سور و آیات آینده روشن خواهد شد.

بازدیدها: 573

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *