تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد۲،سوره بقره،آیه ۴

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد۲،سوره بقره،آیه ۴

موانع اعتقاد به معاد یا شبهه علمى است یا شهوت عملى و پرهیزکاران، این دو را از حریم اندیشه و عمل خود رانده، از رزق ناب یقین که کمیابترین رزق خداوند است، بهره مند شده اند.

آیه ۴ – والذین یومنون بم انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخره هم یوقنون

گزیده تفسیر  

هدایت قرآن بهره پرهیزکارانى است که به هر چه بر قلب مطهر پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) نازل شده است (قرآن باش یا حدیث قدسى) و به کتب آسمانى پیشین ایمان دارند.

ایمان به قرآن و کتب آسمانى گذشته، مستلزم ایمان به پیامبران الهى و معجزات آنان و وجود فرشتگان افزون بر ایمان به وحى و رسالت، به معاد که از برجسته ترین روآوردهاى دین است، یقین دارند، زیرا دین خدا صراط است و عقیده به صراط بدون عقیده به مقصد (معاد) سودمند نیست.

موانع اعتقاد به معاد یا شبهه علمى است یا شهوت عملى و پرهیزکاران، این دو را از حریم اندیشه و عمل خود رانده، از رزق ناب یقین که کمیابترین رزق خداوند است، بهره مند شده اند.

تفسیر  

آخرت: آخرت در مقابل اولى و دنیاست و مراد از جهان آخرت، قیامت است که در آن حساب، پاداش و کیفر، و حیات طیب و برتر و سعادت ابدى محض و مانند آن است و مراد از کار اخروى کارى است که افزون بر تامین نیاز کنونى، در سعادت ابدى انسان نقش داشته، موجب تقرب به خداى سبحان و عامل جلب رضاى کنونى او باشد. اهل آخرت کسانى هستند که همه امورشان رنگ الهى دارد.

در مقابل، مراد از دنیا امورى است که انسان را از ذات اقدس خداوند و رضاى او دور مى کند و متاع فریب و کالاى نیرنگ و غرور است: (ما الحیوه الدنیا الا متاع الغرور). (۴۴۱)

قرآن کریم در معرفى دنیا مى گوید: اعملوا انما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فى الاموال والاولاد.) (۴۴۲) دنیا چیزى است که گاهى با بازى و گاهى با سرگرمى و زمانى با زینت و گاهى با تفاخر و گاهى با تکاثر، انسان را از هدف نهاییش که لقاى خداى سبحان است، باز مى دارد و این همان امور اعتبارى است، نه تکوینى، زیرا حیات طبیعى دینا همان گونه که خوشیها و زیباییها را عرضه مى کند، ناخوشیها و رنجها را نیز نشان مى دهد و زندگى دنیا ذاتا فریبکار نیست و از این رو نشئه کنونى براى اهل تقوا فریبنده نیست. اهل دنیا نیز با آرزوهاى خودشان فریب مى خورند: (وغرتکم الامانى). (۴۴۳)

یوقنون: یقین علم ثابت و جزمى است که شک پذیر نباشد و مایه آرامش و طمانینه نفس آدمى گردد. برخى از ویژگیهاى ماخوذ در یقین (مانند زوال شک و یا محصول نظر و استدلال بودن یقین) مانع از اسناد آن به خداى سبحان و متصف شدن او به صفت یقین است، مگر آن که آن خصوصیتهاى نقص آمیز، متعلق به برخى از مصادیق یقین باشد، نه ماخوذ در مفهوم آن. از این رو با تنزیه معناى جامع، از خصوصیتهاى برخى مصادیق، اتصاف خداوند به آن محذورى ندارد.

واژه هایى که قرآن کریم درباره انواع ادراک به کار مى برد حدود ۲۰ لفظ است ؛ مانند ظن، حسبان، شعور، ذکر، عرفان، فهم، فقه، درایت، یقین، فکر، راى، زعم، حفظ، حکمت، خبره، شهادت عقل و نیز الفاظى مانند: قول، فتوا، بصیرت و… هر یک از این واژه ها با یک یا چند ویژگى از موارد دیگر ممتاز مى شود. (۴۴۴)

ایقان که باب افعال از ماده یقن است، به قیام یقین به دارنده آن نظر دارد. ظاهرا عنوان موقن در این گونه از موارد، به عنوان صفت مشبهه (نه اسم فاعل) به کار مى رود. از این رو معناى ثبوتى دارد، نه حدوثى .

در تفسیر آیه دوم و سوم همین سوره گذشت که قرآن کریم هدایتگر پرهیزکارانى است که داراى تقواى اعتقادى (ایمان به غیب)، تقواى عبادى (اقامه نماز) و تقواى مالى و غیر مالى (انفاق) باشند و چون ایمان به غیب به طور مطلق ذکر شد و از برجسته ترین مصداق آن، یعنى غیب مطلق که کنه ذات خداى سبحان است، انصراف داشت ، در این آیه کریمه دو مصداق دیگر از مصادیق ایمان به غیب (ایمان به وحى و نبوت و یقین به آخرت) بازگو شده است.

تجلى قرآن

 تنزل اشیا از مکان یا مکانت بالا بر دو گونه است: یکى به نحو تجلى و دیگرى به گونه تجافى. تنزل اشیاى مادى و جسمانى، مانند باران و سایر نزولات جوى از فضاى بالا، نه از مخزن غیب، به صورت تجافى است ؛ بدین معنا که با فرود آمدن آن، جایگاه پیشین آن تهى (اجوف) مى شود و آن شى ء دیگر در بالا نیست. همان گونه که وقتى در بالا، یعنى، در فضاى فوق بود در پایین حضور نداشت.

اما تنزل قرآن، به نحو تجلى است بدین معنا که با فرود آمدن، هرگز موطن اصلى خود را در عالم بالا رها و آن را تهى نمى کند، بلکه حقیقت آن همواره در موطن خود موجود است، لیکن جلوه و رقیقه آن نیز در مراحل نازلتر تحقق مى یابد، همانند تنزل دانش و اندیشه عقلانى انسانى فرزانه که از صحیفه جان او به صورت آهنگ گفتار یا نقوش نوشتار در فضاى خارج یا روى صفحه نگارش جلوه مى کند. در این گونه موارد، هرگز مطلب عمیق علمى از حوزه ذهن اندیشور خارج نمى گردد، تا ذهن وى از آن خالى شود.

قرآن کریم حقیقتى گسترده است که مرتبه برین آن از دسترس انسانهاى عادى خارج و در مکانى والا و بلند موجود است و مرتبه نازله آن به صورت لفظ و مفهوم درآمده است، تا قابل گفتن، شنیدن و نوشتن و خواندن و انتقال ذهنى باشد:(انا جعلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون و انه فى ام الکتاب لدنیا لعلى حکیم). (۴۴۵)

پس چنین نیست که وقتى قرآن از لدن فرود آمد و در دسترس انسانها قرار گرفت، دیگر، مرتبه برین معارف آن در ام الکتاب یا کتاب مبین نباشد و همچنین مرتبه متوسط آن در دست فرشتگان حامل آن نباشد.

تذکر: چون معناى تنزل و تحدد به حد لفظ و تلبس به لباس کلمیه ملفوظ و مسموع، براى برخى صعب است، فخر رازى با تکلف روبرو شده است ؛ (۴۴۶)

چنانکه صاحب المنار (۴۴۷) نیز، تصویر صحیحى از تنزل موجودهاى عینى و ملکى از مخزن غیبى و ملکوتى ندارد و اصل کلى مستنبط از آیه (وان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم) (۴۴۸) مغفول مانده است. از این رو آنان معناى انزال حدید و انزال ازواج هشت گانه انعام را همان انزال احکام متعلق به آنها پنداشته اند.

گستره (ما انزل الیک)  

تعبیر (ما انزل الیک) شامل همه مراحل نزول است، خواه آنچه به سطح عالم طبیعت تنزل کرده و خواه آنچه رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) در معراج، با واسطه یا بى واسطه دریافت کرده است: (وانک لتلقى القرآن من لدن حکیم علیم).(۴۴۹) همانند دو آیه پایانى سوره مبارکه بقره: (آمن الرسول بما…) که در معراج بى واسطه و شفاها دریافت شده است.

شایان ذکر است که، در معراج نیز باید وحى از جانب خداى سبحان تنزل کند تا براى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) قابل دریافت باشد. پس در تلقى کلام خدا افزون بر صعود و عروج پیامبر، تنزل وحى از جانب خدا نیز لازم است.

گستره (ما انزل الیک) افزون بر آن که همه مراحل تنزل قرآن را فرا مى گیرد، غیر قرآن مانند حدیث قدسى را نیز شامل مى شود. پس آنچه بر قلب مطهر آن حضرت نازل شده، خواه به صورت قرآن (با همه مراحل تنزلش) و خواه به صورت حدیث قدسى باشد، همه مشمول (ما انزل الیک) است که رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) بدون هیچ تصرفى از خود، آنها را به مردم مى رساند.

پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) افزون بر آن که از سر بخل و ضن از وحى الهى چیزى را کتمان نمى کند: (و ما هو على الغیب بضنین)، (۴۵۰) چیزى نیز بر وحى الهى نمى افزاید و آن را دگرگون نمى کند. پس آنچه بر او وحى شده عین آن را مى گوید و آنچه مى گوید نیز عین وحى الهى است: (و ما ینطق عن الهوى # ان هو الا وحى یوحى). (۴۵۱)

تذکر: در کتب فقهى برخى احکام به عنوان فرض الله ۸ و برخى دیگر به عنوان فرض النبى (صلى الله علیه وآله موسوم شده است و فرض ‍ النبى (صلى الله علیه وآله) در برابر فرض الله، بدان معنا نیست که نبى اکرم (صلى الله علیه وآله) از جانب خویش و با اجتهاد ظنى خود مطلبى را بر دین خدا بیفزاید، بلکه چون شارع حقیقى خداى سبحان است، فرض النبى نیز به فرض الله باز مى گردد. لازم آنچه از آیات مزبور سوره تکویر و نجم مستفاذ است، رجوع النبى به فرض الله است، لیکن با واسطه.

رابطه ایمان به قرآن با ایمان به سایر کتب آسمانى  

ایمان به آنچه بر پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) نازل شده، مستلزم ایمان به همه پیامبران پیشین و کتب آسمانى آنان نیز خواهد بود؛ زیرا حقانیت انبیاى گذشته و کتب آنان به سه طریق از قرآن کریم استفاده مى شود:

۱- همه شرایع در اصول و خطوط کلى معارف یکسان و مشترک است: (ان الدین عندالله الاسلام) (۴۵۲) و اسلام که ره آورد قرآن کریم است روح همه مکتبهاى الهى است.

۲- قرآن کریم مصدق کتب آسمانى پیشین و مهمین برآنهاست:

(و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه). (۴۵۳)

۳- در قرآن کریم به طور گسترده از پیامبران گذشته تمجید شده و قصص ‍ آنان نیز به عنوان وسیله هدایت و نجات بازگو و معارف، اخلاق و احکام غیر منسوخ آنها بیان شده است. بنابراین، ایمان به قرآن کریم با ایمان به پیامبران پیشین و کتب آسمانى آنان ملازم است.

رابطه ایمان به وحى با ایمان به رسالت   

جمله (یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک) ایمان به وحى خاص ‍ (قرآن) و همچنین مطلق وحى را با صراحت و با دلالت مطابقى بیان مى کند و لزوم ایمان به رسالت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) و سایر پیامبران و همچنین حقانیت همه پیامبران و ایمان به معجزات آنان و ایمان به فرشتگان را با دلالت التزامى مى رساند؛ زیرا بین ایمان به کتاب خدا و ایمان به رسالت رسول آورنده آن تلازم قطعى است.

این لوازم را آیات دیگر با صراحت بیان، مانند: (فامنوا بالله و رسوله النبى الامى)، (۴۵۴) (امن الرسول بما انزل الیه من ربه والمومنون کل امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بنى احد من رسله) (۴۵۵) در برخى آیات نیز لزوم ایمان به معجزات پیامبران پس از ایمان به وحى مطرح مى شود: (قولوا امنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الى ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عیسى و ما اوتى النبیون من ربهم.)(۴۵۶)

در برابر متقیان راستین که به همه کتابهاى الهى ایمان مى آورند، گروه متعصب اسرائیلى در برابر دستور خداوند به ایمان به همه آنچه نازل شده است صریحا تبعیض را اعلام مى دارند و مى گویند: تنها به آنچه بر ما نازل شده است ایمان مى آوریم: (واذا قیل لهم آمنوا بما انزل الله قالوا نومن بما انزل علینا و یکفرون بما وراء و هو الحق مصدقا لما معهم…). (۴۵۷)

ممکن است گفته شود: ایمان دفعى به همه کتابهاى تدریجى که هر کدام در موطن خاص خود حق بود و بعدا منسوخ شد چگونه محقق مى شود؟

یعنى، ایمان دفعى به ناسخ و منسوخ چگونه تصور صحیح دارد؟ پاسخ این است که اولا، نسخ مربوط به شریعت و منهاج است، نه همه کتاب و اصل دین، چون اصل دین اسلام است که همگان بر آن اتفاق دارند: (ان الذین عندالله الاسلام). (۴۵۸) ثانیا، گرچه ایمان، فعلى و دفعى است، لیکن متعلق آن راجع به ظروف متنوع و متعدد است. بدین جهت، ایمان به این که خداوند در مقطعى از تاریخ، منهاج و شریعت خاصى را نازل کرده، و در مقطع دیگر، منهاج و شریعت دیگرى را که ناسخ قبلى است نازل کرده، هیچ گونه محذورى ندارد؛ چون همه آنها در موطن ویژه خود حق بوده است. آنچه محذور دارد این است که همه آنها همه اکنون که ظرف ایمان است، لزوم عمل نیز داشته باشد.

ایمان اجمالى و تفصیلى به وحى و رسالت  

مراد از (ما انزل الیک)، وحى خاص (قرآن و حدیث قدسى و…) است که بر رسول خدا (پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله)) نازل شده و از آن به نبوت خاصه تعبیر مى شود و مراد از (ما انزل من قبلک) مطلق وحى و رسالت است که در عین آن که به نبوت عامه موسوم است، تعمیم و توسعه فردى آن را نیز در بردارد؛ یعنى، ایمان به جمیع آنه که غیر از ایمان به جامع آنهاست، لازم است.

سر این که در کنار ایمان به مطلق وحى و نبوت عامه، ایمان به وحى خاص و نبوت خاصه ذکر شده، ظاهرا این است که اولا اهمیت قرآن کریم و رسالت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) بیان شود و ثانیا تفهیم شود که درباره کتابهاى آسمانى و پیامبران آنها افزون بر ایمان اجمالى (که همان ایمان به نبوت عامه است) ایمان تفصیلى نیز لازم است. البته مقدار تفصیل همان است که به طور مبسوط در زبان قرآن و لسان عترت طاهرین (علیه السلام) آمده است و آنچه که مقصوص نیست: (منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک) (۴۵۹) ایمان تفصیلى به آن اصلا مطرح نیست.

معاد باورى پرهیزکاران  

یکى از برجسته ترین ره آوردهاى انبیاى الهى معارف و احکام مربوط به معاد است. ایمان به وحى و رسالت بدون اعتقاد به معاد سودمند نیست ؛ زیرا دین همان صراط است و صراط براى مقصد است و اگر مقصدى به عنوان جهان ابد و عالم حساب و قسط و عدل و پاداش و کیفر نباشد، صراط بى معناست. با این بیان، تناسب و وجه تاخر جمله (و بالاخره هم یوقنون) از (یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک) نیز روشن مى شود.

یقین به آخرت در پرتو ایمان به وحى و رسالت حاصل مى شود و به انضمام آن، ارکان تقوا کامل مى شود. مهمترین عامل صیانت انسان از تبهکارى همان اعتقاد به قیامت و یاد معاد است: (اخلصناهم بخالصه ذکرى الدار)(۴۶۰) و آنچه مایه انحراف و ابتلاى به عذاب الهى است، فراموشى قیامت است: (ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب). (۴۶۱)

ممکن است کسى از نظر توحید ذاتى و توحید خالقى موحد باشدت ولى معتقد به معاد نباشد، همانند وثنیین حجاز که خدا را خالق آسمانها و زمین مى دانستند: (و لئن سالتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله)، (۴۶۲) ولى به عنوان حکیم عادلى که روزى را براى حسابرسى و پاداش و کیفر قرار داده است، باور نداشتند، چون اعتقاد به خدایى که از انسان بازخواست نکند سهل است، ولى اعتقاد به خدایى که نسبت به دنیا و آخرت ربوبیت دارد، دشوار مسئولیت آور است.

راز انکار قیامت  

انکار قیامت دو عامل دارد: شبهه علمى و شهوت عملى. شبهه علمى که در آیاتى مانند: (من یحى العظام وهى رمیم) (۴۶۳) مطرح شده با اندکى تامل زایل مى شود و نگاهى به جهان هستى به آن شبهه پایان مى بخشد؛ زیرا در این تامل انسان مشاهده مى کند که خداى سبحان همواره ذرات پراکنده و بى جان را در جهان طبیعت جمع مى کند و به آن حیات گیاهى، حیوانى و انسانى مى بخشد و قرآن کریم در پاسخ کسانى که نسبت به رستاخیز ذرات پراکنده و بى جان استبعاد دارند مى فرماید: خداى سبحان نه تنها قادر بر بعثت انسان است، بلکه مى تواند خطوط سرانگشتان او را، که از ظرافتهاى آفرینش آدمى است، به صورت اول بسازد: (بلى قادرین على ان نسوى بنانه). (۴۶۴)

اما شهوت عملى که عمده ترین عامل انکار معاد است، براى آنکه راه فجور را پیش روى تبهکار بگشاید قیامت را از ریشه انکار مى کند: (بل یرید الانسان لیفجر امامه # یسئل ایان یوم القیمه). (۴۶۵) پس همان گونه که اعتقاد به قیامت، تنها یا مهمترین مانع تبهکارى است، عمده ترین عامل انکار قیامت نیز، اراده گناهکارى است ؛ چون هر یک از این دو، منافى دیگرى است و هر یک از آنها که قبلا حاصل، مانع تحقق دیگرى مى شود.

مراتب یقین و ایمان اهل آخرت

انسانها نسبت به آخرت سه دسته اند: برخى به قیمت سنگین از دست دادن سعادت ابدى، دنیا را برگزیده و آن را بر حیات آخرت ترجیح داده اند: (فاما من # و اثر الحیوه الدنیا # فان الجحیم هى الماوى)، (۴۶۶) (اولئک الذین اشتروا الحیوه الدنیا بالاخره) (۴۶۷) اینان کوته بینانى هستند که تنها دنیا را دیده و برگزیده اند و خداى سبحان به رسول خود دستور اعراض ‍ از آنان داده است:

(فاعرض عن من تولى عن ذکرنا ولم یرد الا الحیوه الدنیا# ذلک مبلغهم من العلم). (۴۶۸)

برخى از انسانها نیز گاهى اهل دنیا و گاهى اهل آخرتند: (خلطوا عملا صالحا و اخر سیئا) (۴۶۹) و گروهى نیز با بى اعتنایى به ظواهر فریباى دنیا، آخرت را بر دنیا ترجیح داده، آن را برگزیده اند: (الذین یشرون الحیوه الدنیا بالاخره) (۴۷۰) و چون آخرت سه بخش دارد: جهنم، بهشت و رضوان: (وفى الاخره عذاب شدید و مغفره من الله و رضوان)، (۴۷۱) پس ایمان اهل آخرت نیز مراتبى دارد: یقین گروهى از آنان در محدوده ترس از جهنم و نهایت سعیشان براى رهایى از آتش است و عده اى فراتر از آن چون نعمتهاى بهشتى را نیز باور دارند، کوشش مى کنند تا به آنها دست یابند و گروه سوم که برتر از این دو گروهند، یقینشان به آخرت در مقام منیع لقاى حق است ، نه منحصر در ترس از جهنم یا شوق بهشت.

بهره گروه سوم از قرآن کریم برترین بهره است. اینان از خدا راضیند و خداى سبحان نیز از آنان راضى است: (لا تجد قوما یومنون بالله والیوم الاخر… اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها رضى الله عنهم و رضوا عنه اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون) (۴۷۲) کسى که رخدادهاى تلخ را شیرین نمى یابد و آنها را گزنده و دردناک احساس مى کند ولى درباره آنها صبر پیشه مى کند و یا نرسیدن به رفاه و نشاط را رنج آور مى داند و بر آن رنجورى، صابر است، چنین شخصى به مقام رفیع رضوان بار نیافته است، قهرا گوهر ذاتش مرضى خداوند نیست. از این رو مقام شامخ رضا، ویژه گروه سوم است.

یکى از تفاوتهاى شریعت اسلام با شرایع پیشین این است که پیروان آن شرایع ، افزون بر ایمان به شریعت خود و شرایع پیشین (به فرض وجود) ایمان به شریعت یا شرایع بعدى که پیامبرانشان بدان بشارت مى داند نیز لازم بود، ولى در شریعت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) خاتم پیامبران است، سخن از ایمان به شریعت و رسول بعدى نیست ؛ زیرا پس از رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) پیامبر و کتاب آسمانى دیگرى نخواهد آمد تا مردم به آن ایمان آوردند و یا رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) مبشر آن شد. از این رو اکتفاى به تعبیر (ما انزل من قبلک) ویژه رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) است.

۲– صفات ثبوتى و سلبى مومنان به وحى  

ایمان به نبوت خاصه و عامه و اعتقاد به رسالت همه انبیا و نزول همه کتابهاى آنان (ما انزل الیک و ما من قبلک) لوازمى دارد که در قرآن کریم به برخى از آنها اشاره شده است، مانند کفر ورزیدن به طاغوت و عدم مراجعه به محاکم طاغوت. افزون بر این صفات سلبى، برخى از صفات ثبوتى آنان، مانند رسوخ در علم و داشتن ایمان راستین نیز بیان شده است: (الم تر الى الذین یزعمون انهم امنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الى الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به)، (۴۷۳) (لکن الراسخون فى العلم منهم والمومنون یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک). (۴۷۴)

۳– مقصد متوسط و نهایى نزول وحى

قلب مطهر پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مجراى نزول وحى و از حلقات متوسط دریافت آن است، نه پایان آن، زیرا آخرین منزلگاه وحى الهى گوشها و دلهاى انسانهاست: (وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم)، (۴۷۵) (وانزلنا الیکم نورا مبینا) (۴۷۶) و از این رو قرآن کریم هم کلام خداوند سبحان است و هم تکلم او. (۴۷۷) بنابراین، آیاتى که سخن از تنزل قرآن بر وجود مقدس رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) دارد (همانند آیه محل بحث) بیانگر مقصد متوسط نزول وحى است، نه مقصد نهایى آن. تفاوت در این است که بین خداوند سبحان و حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) فرشتگان واسطه اند، ولى بین فرشتگان و مردم، رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) واسطه است که وحى را از آنان دریافت کرده، به مردم مى رساند.

۴– یقین به آخرت بر اثر مشاهده ملکوت  

یقین به آخرت گاهى بر اثر استدلال عقلى حاصل مى شود و گاهى بر اثر مشاهده ملکوت جهان: (و کذلک نرى ابراهیم ملکوت السموات والارض ‍ ولیکون من الموقنین) (۴۷۸) و انسان پرهیزکار بر اثر ارتباط با ملکوت، به قیامت یقین پیدا مى کند. آیاتى از قبیل (کلا لو تعلمون علم الیقین # لترون الجحیم) (۴۷۹) و مانند آن شاهد این مدعاست.

۵– زنگار گناه مانع تاثیر علم به قیامت  

یقین به آخرت با عمل براى آخرت همراه است وگرنه ممکن است کسى عالم به قیامت باشد ولى علمش در زیر لایه هاى زنگار شهوات مدفون باشد و چنین علمى کارساز نیست: (افرءیت من اتخذ الهه هویه واضله الله على علم) (۴۸۰) و اگر آلودگى به گناه نباشد، حتى گمان به آخرت نیز براى حصول تقوا کافى است: (الا یظن اولئک انهم مبعوثون)، (۴۸۱) زیرا عقل ناب دفع ضرر را محتمل را واجب مى شمارد. معاد به قدرى مهم است که اگر درباره آن گمان نیز حاصل شود (نه قطع)، براى عمل کفایت مى کند، گرچه باید درباره آن قطع تحصیل کرد.

بحث روایى  

۱- ولایت عترت (علیهم السلام) در کتابهاى آسمانى پیشین

– عن العسکرى (علیه السلام) فى قوله تعالى: (وما انزل من قبلک): من دفع فضل امیرالمومنین (صلوات الله علیه) على جمیع من بعد النبى (صلى الله علیه وآله) فقد کذب بالتوراه والانجیل و الزبور و صحف ابراهیم و سائر کتب الله المنزله فانه ما نزل شى ء منها الا واهم ما فیه بعد الامر بتوحید الله تعالى والاقرار بالنبوه، الاعتراف بولایته والطیبین من آله (علیهم السلام (۴۸۲)

اشاره: از حدیث معروف ثقلین استنباط مى شود که قرآن و عترت با هم هماهنگ بوده ، از یکدیگر جدا نمى شوند و این انسجام و عدم انفکاک، به حقیقت نورانى آن دو برمى گردد و چنین واقعیتى محدود به زمان یا اقلیم مخصوص نیست و چون حقیقت قرآن از کتابها و صحائف انبیاى سلف (علیهم السلام) جدا نبوده، حقیقت ولایت اهل بیت و عترت طاهرین (علیهم السلام) نیز از آنه جدا نبوده است و چون قرآن ثقل اکبر و عترت (علیهم السلام) ثقل اصغرند، این ترتب هم در صحف سلف محفوظ بوده است.

۲- حقیقت و آثار یقین

– عن امیرالمومنین (علیه السلام): … الاسلام هو التسلیم و التسلیم هو الیقین و الیقین هو التصدیق و التصدیق هو الاقرار و الاقرار هو الاداء و الاداء هو العمل. (۴۸۳)

اشاره: چون یقین نور است: الیقین نور (۴۸۴) و حقیقت نور، آثار صحیحى از بالا به پایین دارد، از این رو همه مراحل بعد از یقین را که همان هماهنگى نظر و عمل و اخلاص در مقام عمل باشد به همراه دارد. البته معلوم است عملى که از روى یقین باشد بسیار مفید است .

از امیرالمومنین (علیه السلام) رسیده است که آثار یقین مومن در عمل وى براى خودش و دیگران مشهود است و آثار شک منافق نیز در عمل وى مشهود است ؛ گرچه ممکن است براى خود منافق بر اثر کورى وى مستور باشد: ان المومن یرى یقینه فى عمله والکافر یرى انکاره فى عمله. (۴۸۵)

البته چنانکه امام رضا (علیه السلام) فرمودند: فیض یقین کمترین رزقى است که بین مردم توزیع شده است: لم یقسم بین العباد شى ء اقل من الیقین (۴۸۶) و یقین، مانند صبر، فضیلت ویژه است که صاحبان آن فضایل به مقام امامت و رهبرى جامعه الهى نایل مى آیند: (و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون) (۴۸۷) لازم است توجه شود که فضیلت صبر نیز ناشى از فیض یقین است: الصبر ثمره الیقین. (۴۸۸)

۳- مراتب و متعلق یقین اهل تقوا

– عن امیرالمومنین (علیه السلام): فمن علامه احدهم انک ترى له قوه فى دین… وایمانا فى یقین. (۴۸۹)

فاما اولیاء الله فضیاؤ هم فیها (الشبهه) الیقین . (۴۹۰)

فهو من الیقین على مثل ضوء الشمس . (۴۹۱)

واعملوا عباد الله ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الاخره… و تیقنوا انهم جیران الله غدا فى آخرتهم. (۴۹۲)

اشاره: یقین چون از شئون معرفت و علم است، به معروف و معلوم تعلق مى گیرد و چون اسماى حسناى الهى، که معروف است تعدد دارد، معرفتها نیز متنوع خواهد بود و هر معرفتى در حد خود از یقین برخوردار است. از این رو مى توان براى یقین انحاى گوناگون به لحاظ متعلق آن تصور کرد. عمده مراتب یقین است که به حسب متعارف آن را به یقین علمى (علم الیقین) و یقین عینى (عین الیقین) و یقین حقى (حق الیقین) تقسیم کرده اند و چون متعلق آن که اسماى حسناى الهى است نامحدود است، حد خاصى از حصول یقین یا شهود آن را نمى توان پایان مرحله یقین دانست. حاصل این که، حقیقت یقین، نورى است تشکیکى، که هم فزونى پذیر است و هم حد خاص ندارد.

بازدیدها: 252

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *