تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد2،سوره بقره،آیه 5

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد2،سوره بقره،آیه 5

پروا پيشگان بلند مرتبه، از هدايتى بهره مندند كه چونان مركبى رهوار آنان را به مقصد مى رساند و رفعت مى بخشد و اين همان هدايت تكوينى الهى است

آیه 5 – اولئك علی هدى من ربهم واولئك هم المفلحون
 گزيده تفسير 
پروا پيشگان بلند مرتبه، از هدايتى بهره مندند كه چونان مركبى رهوار آنان را به مقصد مى رساند و رفعت مى بخشد و اين همان هدايت تكوينى الهى است كه زمينه ساز بهره ورى كامل از هدايت قرآن است. آن بلند پايگان كه بر هدايت الهى مستقرند، چنانكه تقوايشان زمينه ساز بهره مندى از قرآن است منشا رستگارى آنان نيز خواهد بود؛ آنان از همه موانع مى رهند و به مقصد اصيل خويش مى رسند و چون فلاح انسان در رسيدن به كمال مطلق است و كمال مطلق جز خداى سبحان نيست، پس فلاح پرواپيشگان در لقاءالله است و براى رسيدن به لقاء الله گامهاى نخست را بايد با هدايت فطرى و تقواى اعتقادى، عبادى و مالى برداشت و آنگاه بايد تا رسيدن به مقصود نهايى از رهبرى قرآن ناطق و صامت (ثقلين) پيروى كرد.
تفسير 
المفلحون: واژه مفلح از ريشه فلاح است و معناى اصلى ماده فلح، چيزى است كه لازم آن رهايى از شرور و دستيابى به خير و صلاح است و با اين دو قيد از ماده نجات ، ظفر و صلاح امتياز مى يابد.
اطلاق فلاح بر كشاورز و فلاحت بر كشاورزى از آن روست ؟ زمين با زراعت از بوار(باير بودن) مى رهد و آباد مى گردد، چنانكه شكاف و گشايش نيز در آن ملحوظ است.
در زبان فارسى از فلاح به پيروزى و رستگارى تعبير مى شود؛ (493) زيرا معناى فتح و شكاف در آن ماخوذ است، برخلاف چيزى كه رتق و سد در آن ماخوذ است، و چون شكاف در معناى فلاح اخذ شده، كسى كه لب زيرين او شكاف داشته باشد افلح ناميده مى شود. (494) البته مفلح انسانى است كه با رنج و تعب، به مقامى رسيده باشد، نه بدون رنج.
هم: ضمير هم را بصيرون، فاصله مى نامند و كوفيون، عماد. شايد سرعطف اولئك دوم بر اولئك اول در آيه محل بحث و عدم عطف در آيه (اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون)  (495) اين باشد كه در آيه محل بحث، دو عنوان مزبور جداى از هم و مستقل است، ليكن در آيه سوره اعراف، اساس مطلب همان غفلت است كه بر اساس دركات آن، سه مرحله نزولى پديد مى آمد: اول شبيه چهارپايان شدن، دوم در حد چهارپايان بودن، سوم از آنها پايينتر قرار داشتن.
سر اين تفاوت آن است كه چنانكه نور محسوس، شى ء را برجسته و نمايان مى كند و ظلمت محسوس، شى ء را در تاريكى فرو مى برد، نور معقول هدايت نيز انسان را برجسته مى كند: (يرفع الله الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات)  (496) و تيرگى ضلالت او را سركوب و منكوب و نابود مى سازد و او را به حضيض سقوط فرو مى افكند: (ولا تطغوا فيه فيحل عليكم غضبى و من يحلل عليه غضبى فقد هوى)  (497) راز اساسى در اين گونه موارد آن است كه كمال مقهور نفس ‍ كامل است، و نقص قاهر بر نفس ناقص، مثلا، انسان عالم، امير علم است و انسان جاهل، اسير جهل.
از اين رو گفته مى شود: زبان عاقل در قلب اوست و قلب جاهل در زبان او. بنابراين ، انسان مهتدى و متقى، حاكم بر هدايت و تقواست و انسان ضال و فاجر، محكوم ضلال و فجور و از اين حقيقت به (على هدى) تعبير شد.
رستگارى پرواپيشگان  
واژه فلاح چنانكه گذشت، فراتر از معناى رهايى از موانع، معناى رسيدن به مقصود را نيز در بر دارد. پرواپيشگان كه بر هدايت الهى مستقرند همان گونه كه تقواى آنان زمينه ساز بهره مندى از قرآن كريم بود، زمينه ساز فلاح و رستگارى آنان نيز هست: (واتقوا الله لعلكم تفلحون). (498)
پرهيزكاران كه از افراط و تفريط، عصيان، بخل و شح نفس در امان و داراى حفاظ الهى تقوايند، رستگارند: (و من يق شح نفسه فاولئك هم المفلحون). (499)
فلاح و رستگارى مقصود بالذات و هدف نهايى انسان است و چون فلاح انسان در رسيدن به كمال مطلق است و كمال مطلق جز خداوند سبحان نيست. پس فلاح انسان در لقاءالله است و براى رسيدن به لقاى الهى، گامهاى نخست را با هدايت فطرى و تقواى اعتقادى، عبادى و مالى بايد برداشت و آنگاه تا به سر منزل مقصود بايد از هدايت و رهبرى قرآن ناطق و صامت پيروى كرد.
تذكر: اشاره با لفظ اولئك كه ناظر به دور است، براى بزرگداشت مقام متقيان است، چنانكه تكرار لاى كلمه با ذكر واو عاطف، براى تفهيم استقلال هر يك از هدايت و فلاح براى تكريم است.
بحث روايى  
معناى فلاح
– عن الصادق (عليه السلام) فى قوله تعالى: (اولئك هم المفلحون): اى الناجون مما منه يوجلون الفائزون بما ياملون (500)
اشاره: محور اصلى فلاح، همان تزكيه نفس است: (قد افلح من زكيها). (501) تزكيه نفس با اعمال ويژه اى همراه است كه برخى از آنها در سوره مومنون (502) و بعضى از آنها در ديگر سور بازگو شده است ؛ چنانكه تزكيه روح با تروك مخصوصى همراه است كه از آنها به عنوان موانع فلاح ياد مى شود؛ مانند: ظلم، افترا، كذب، تكذيب آيات الهى و…
رواياتى كه به طور مبسوط در تحليل معناى فلاح و علل و عوامل و همچنين دلايل و علايم آن ياد شده، مستنبط از اصول قرآنى الست كه به عناصر محورى آنها اشاره شد.
بارزترين مصداق فلاح كه همراه با وقايه نفس از شح و تقواى از بخل است در كلام اميرمومنان (عليه السلام) آمده است: من اهتم برزق غد لم يفلح ابدا. (503) لازم است توجه شو كه بين همت گماردن براى كسب حلال و تحصيل رزق و بين مهموم بودن براى روزى آينده فراق وافر است كه يكى را محمود و ديگرى را مذموم كرده است.
تذكر: چون عنوان متقين صفت مشبهه است نه اسم فاعل ، داراى معناى ثبوتى است. از اين رو اوصاف پنج گانه اى كه براى آنان ياد شد به صورت فعل مضارع است كه همراه با استمرار است و نتيجه آن نيز به عنوان صفت ملكه ، نه حال، در خاتمه چنين بيان شده است: (اولئك على هدى من…) و اين مطلب با آنچه در پايان سوره به صورت فعل ماضى ياد شده منافاتى ندارد؛ زيرا گرچه در پايان سوره چنين آمده است: (امن الرسول… كل امن…)، ليكن از آن هم ملكه استنباط مى شود، نه حال ؛ چنانكه در همان آيه با فعل مضارع چنين آمده است: (لا نفرق بين احد من رسله…)

Visits: 223

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *