تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۵۴

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۵۴

اعتقاد به حیات برتر و کامیابی شهید، از عوامل مهم پایداری و پیروزی است. در صدر اسلام بر اثر بدیهی ‏نبودن اصل حیات برزخی یا ثمربخش بودن آن نزد همه، گروهی از معاد باوران شهادت را نوعی ناکامی و محرومیت می‌پنداشتند، چنان‌که منافقان و کافران بر اساس باور نادرستی که از مرگ داشتند شهادت را زوال و به هلاکت افکندن خویش می‌دانستند، از این‏رو با پدیده جنگ، منافقانه برخورد می‌کردند و اهل تبطئه (به تأخیرانداختن و به کُندی حرکت کردن) بودند.

و لا تقولوا لمن یُقتل فی سبیل الله أموت بل أحیاء و لکن لاتشعرون (۱۵۴)

گزیده تفسیر
اعتقاد به حیات برتر و کامیابی شهید، از عوامل مهم پایداری و پیروزی است. در صدر اسلام بر اثر بدیهی ‏نبودن اصل حیات برزخی یا ثمربخش بودن آن نزد همه، گروهی از معاد باوران شهادت را نوعی ناکامی و محرومیت می‌پنداشتند، چنان‌که منافقان و کافران بر اساس باور نادرستی که از مرگ داشتند شهادت را زوال و به هلاکت افکندن خویش می‌دانستند، از این‏رو با پدیده جنگ، منافقانه برخورد می‌کردند و اهل تبطئه (به تأخیرانداختن و به کُندی حرکت کردن) بودند.
مرگ انتقال از نشئه‌ای به نشئه دیگر و وفات است؛ نه زوال و نابودی و فوت، و راز اینکه خدای سبحان در برخی موارد از کافران و منافقان به «اموات» تعبیر کرده این است که گاهی «موت» به معنای زوال اثر انسانی است؛ نه زوال هستی، و اطلاق آن بر کافران نیز به لحاظ بی‌اثر بودن آنان است، بر این اساس، نهی این آیه شریفه از کاربرد تعبیر «اموات» درباره شهیدان، هم توهم نابودی و هم توهم بی‌اثر بودن آنان را دفع می‌کند. شهید، زنده و منشأ اثر است؛ هم اهل دنیا و بازماندگان خود را بیدار و نورانی می‌کند و هم به برزخیان

۶۰۴

روح و ریحان می‌رساند.
همه انسانها پس از مرگ زنده‌اند و هیچ‌کس مرگِ به معنای فنا و نابودی ندارد؛ لیکن راز نهی از توهم مرگ درباره شهیدان، آن‌گونه‌که درباره دیگران پنداشته می‌شود، تذکر این نکته است که آنان حیاتی برتر دارند. در آیات دیگر نیز با بیان بهره‌مندی شهید از رزق حسن و روزی خاص نزد خداوند، توهم اینکه شهادت سبب محرومیت و ناکامی شهید شود ردّ شده است.
بیشتر مردم، حیات شهیدان را ادراک نمی‌کنند و متوجه آن نمی‌شوند؛ اما این به معنای محال بودن فهم حیات شهیدان یا قابل توجه نبودن آن نیست.

تفسیر

مفردات
یُقتَلُ: «قتل» و «موت» هر دو به معنای ازاله روح از بدن است: ﴿أَفَإِنْ مات أو قتل) ۱ ﴿ولئِن متّم أو قتِلتم) ۲ با این تفاوت که در «قتل» عنایت به کسی است که ازاله روح می‌کند و در موت عنایت به فقدان حیات است ۳٫

تناسب آیات
درباره پیوند آیه مورد بحث با آیه گذشته، وجوه به ظاهر متفاوتی مطرح شده است که مجموع آنها را می‌توان در دو وجه خلاصه کرد:
۱٫ حاصل آیات گذشته سوره مبارک بقره این است که مشرکان و کافران و
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۴۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۵۸٫
^ ۳ – ـ مفردات، ص ۶۵۵، «ق ت ل».

۶۰۵

منافقان در دشمنی با مسلمانان متحد و هماهنگ‌اند، بر همین اساس، مسلمانان به صبر فرا خوانده شدند. در این حال آنان مایل بودند بدانند که آیا پس از این بردباری نیز کاری هست. در آیه مورد بحث اشاره می‌شود که به زودی پس از فرمان صبر در برابر اذیّتهای زبانی، خدای سبحان آنان را به بردباری در برابر زخمهای شمشیرها و نیزه‌ها فرامی‌خواند، ازهمین‌رو نهی مذکور در این آیه را بر امر به صبر در آیه قبل عطف کرد ۱ و کلامی آورد که دلالت می‌کند کار به جنگ و کشتار نیز می‌رسد تا مسلمانان آماده شوند، گویا خداوند فرموده: در برابر طعنهای کافران پایداری کنید و به سوی کعبه نماز بگزارید و با مخالفان خود جهاد کنید و در مقابل رنجهای آن، مانند قتل و غارت بردبار باشید ۲٫
حاصل اینکه آیه قبل مسلمانان را آماده صبر بر سختیهای جنگ می‌کرد و جهاد، که این آیه متعرض آن می‌شود، دشوارترین مورد صبر است. تبیین حال شهیدان کشته شده در میدان جهاد نیز، هم برای دفع توهم مرده و بی‌حیات بودن آنان است، چنان‌که پیش از این در پاسخ سؤال از وضعیت مسلمانانی که پیش از تغییر قبله مرده‌اند فرمود: ﴿وما کان الله لیضیع إِیمنکم) ۳ یعنی آنان نابود نشده‌اند و آثار ایمان آنها محفوظ است و هم اشاره به اینکه کار به جنگ نیز خواهد رسید ۴٫
۲٫ در آیه گذشته به استعانت از صبر فرمان داده شد و از بزرگ‌ترین
^ ۱ – ـ نظم الدرر، ج ۱، ص ۲۷۹٫
^ ۲ – ـ همان، ص ۲۷۸ ـ ۲۷۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۴۳٫
^ ۴ – ـ نظم الدرر، ج ۱، ص ۲۷۸٫

۶۰۶

مصیبتهایی که باید بر آن صبر کرد، کشته شدن در راه خداست. آیه مورد بحث با تبیین حال شهیدان، به بردباری در برابر این مصیبت کمک می‌کند ۱ ، گویا خدای سبحان می‌فرماید: در راه اقامه دین از صبر و نماز یاری بجویید و چنانچه در این راه به جهاد و ایثار جان و مال نیاز شد نهراسید، زیرا کشته‌شدگان نزد من زنده‌اند ۲ ، بنابراین، پس از دعوت مسلمانان به صبر بدین مطلب توجه داده شدند که اولاً کشته‏شدن در راه خدا بزرگ‌ترین امری است که باید بر آن صبر کنند ۳٫ ثانیاً صبری که بدان امر شد شرّ و فسادی در پی ندارد و اگر به شهادت منجر شود، زندگی جاوید است ۴٫ برخی مفسران گفته‌اند: خداوند سبحان برای ایستادگی در برابر طعن و تشکیک و شبهات و مقاومتهای کافران، نخست به استعانت از صبر و نماز فرمان داد، آنگاه بزرگ‌ترین چیزی را که می‌توان درباره آن از صبر و نماز یاری جست بیان فرمود و آن کشته شدن در راه دعوت به حق و حمایت از حق است ۵٫
٭ ٭ ٭

توهم نابودی و ناکامی شهید
خدای سبحان برای تشویق مسلمانان به جهاد، مقدمات و عوامل معنوی مهم پیروزی در نبرد را بیان می‌کند. در آیه گذشته به یکی از این عوامل، یعنی استعانت به صبر و نماز اشاره شد و در این آیه اعتقاد به حیات برتر و موفقیت و
^ ۱ – ـ الأساس فی التفسیر، ج ۱، ص ۳۳۱٫
^ ۲ – ـ تفسیر غرائب القرآن، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۳۹٫
^ ۳ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۵۲٫
^ ۴ – ـ روح المعانی، ج ۲، ص ۳۰٫
^ ۵ – ـ تفسیر المنار، ج ۲، ص ۳۷٫

۶۰۷

کامیابی شهید که عامل معنوی مهم دیگری است بیان می‌شود.
آیه پاسخی است به وهم و طعن بداندیشانی که می‌پنداشتند رفتن به میدان نبرد، خود را به هلاکت افکندن است و به ویژه پس از جنگ بدر می‌گفتند: چرا اینان در راه پیامبر و رهبر خویش، خود را به کشتن داده و به هلاکت انداخته‌اند؟
پاسخ قرآن کریم این است که انسانْ خواهان حیات است و زندگی اساسی وی بعد از مرگ است، از این‏رو ایثارگری و شهادت، زمینه نیل به حیات طوبا و نعیم ابد و نجات از هلاکت است؛ نه نابودی و هلاکت.
توضیح اینکه در صدر اسلام، از سوی دو گروه دو توهّم درباره شهادت مطرح بود: عده‌ای آن را «نابودی» و زوال می‌پنداشتند و گروه دیگری که حیات پس از مرگ را باور داشتند، آن را سبب «ناکامی» و محرومیت می‌دانستند. نهی آیه شریفه مورد بحث از اطلاق «میّت» بر «شهید» در ردّ توهم نخست است. همه انسانها پس از مرگ زنده‌اند و وضع آنها از دو حال بیرون نیست: یا در گودالی از گودالهای آتش به سر می‌برند یا در باغی از باغهای بهشت ۱ وهیچ‌کس مرگ به معنای زوال و فنا و نابودی ندارد؛ لیکن راز نهی از توهم آن درباره شهیدان، به گونه‌ای که درباره دیگران پنداشته می‌شود، تذکر این نکته است که آنان از حیاتی برتر برخوردارند.
اطلاق کلمه «موت» از قبیل توقیفی بودن اسماء نیست، تا کسی مُجاز نباشد این واژه را درباره شهیدان به کار ببرد. معنای آیه مورد بحث، نهی از استعمال واژه «اموات» و امر به استعمال واژه «اَحیا» نیست؛ یعنی: «لا تقولوا أموات بل قولوا أحیاءٌ». در آیه مورد بحث دستور استعمال واژه خاص نرسیده
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۴۲؛ بحارالأنوار، ج ۸، ص ۳۰۹ و ۳۱۸٫

۶۰۸

است؛ نظیر دستوری که درباره ﴿رعنا﴾ رسید که این کلمه را که بار منفی دارد و در فرهنگ دیگر تعبیر سوئی است و شما متّهم به اراده آن معنای ناروایید، به کار نبرید و بگویید ﴿انظرنا) ۱ لیکن چون مخالفان از واژه اموات معنای ناقصی را تلقی می‌کردند، کاربرد این واژه مورد نهی قرار گرفت: ﴿و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله أموت﴾.
مقصود این آیه شریفه تعلیم پیام کتاب الهی است که موت در فرهنگ قرآن هجرت از دنیا به آخرت (برزخ و قیامت) است؛ نه نابودی. موتْ رهیدن از دنیا و رسیدن به عالم دیگر است و از یک سو مردن و از سوی دیگر میلاد است، پس اطلاق واژه موت درباره شهیدان هیچ محذوری ندارد و نهی از گفتن «اموات» در حقیقت ارشاد به اندیشه صحیح و دانش درست درباره مرگ شناسی است. «قول»‌ در آیه مورد بحث: ﴿و لا تقولوا…﴾ به معنای منطق و آیه بدین معناست که منطق شما درباره شهدا این نباشد که آنها مرده‌اند، بلکه آنان زنده‌اند. در آیه‌ای دیگر فرمود: نه‏تنها نگویید شهیدان مرده‌اند، بلکه درباره آنان گمان مرگ نیز نکنید: ﴿ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله أموتاً بل أحیاءٌ عند ربّهم یرزقون) ۲ در این آیه شریفه، هر دو توهم پیش‌گفته ردّ و دفع شده است. بر اساس این‌گونه آیات، شهید نه تنها نابود نمی‌شود و همچون دیگران زنده است، بلکه نسبت به دیگران از حیات برتری نیز برخوردار است، و نه تنها بر اثر شهادتْ ناکام و محروم نخواهد شد، بلکه از حیات طوبا و روزی خاص و رزق حَسَن نزد خداوند برخوردار است.
قرآن کریم در برخی آیات از مؤمنان به «اَحیاء» و از کافران و منافقان به
^ ۱ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۰۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۶۹٫

۶۰۹

«اموات» تعبیر کرده و می‌فرماید: زنده و مرده با هم مساوی و یکسان نیستند: ﴿وما یستوی الأحیاء ولاالأموت) ۱ راز این تعبیر آن است که گاهی «موت» به معنای زوال اثر انسانی است؛ نه زوال هستی و اطلاق اموات بر کافران نیز به لحاظ بی‌اثر بودن آنهاست. انسان پس از مرگ طبیعی، از خاطره‌ها محو می‌شود و دیگر در جامعه و بین مردم مطرح نیست و اثری ندارد، از این‌رو حضرت مریمٍّ فرمود: ﴿یلیتنی متّ قبل هذا وکنت نسیاًمنسیّاً) ۲
نهی آیه شریفه مورد بحث از به‌کار بردن تعبیر «اموات» درباره شهیدان، ردّ کسانی است که آنان را نابود شده و بی‌اثر می‌پنداشتند. ممکن است دیگران با مرگ محو شوند و اثر دنیایی آنان زایل گردد؛ لیکن شهیدان که زنده و مَثَل اَعلای آیه شریفه ﴿وجَعَلنی مبارکاً أین ما کنت﴾ هستند ۳، در همه جا منشأ اثرند.
حیات طوبا و برتری که شهید بدان رسیده، هم دنیا و هم برزخ را زیر پوشش می‌گیرد، پس او زنده و منشأاثر است و از اثر او تنها بازماندگان وی و اهل دنیا بهره‌مند نمی‌شوند، بلکه همان‌گونه که به بازماندگان و اهل دنیا صفا می‌دهد و آنان را بیدار و نورانی می‌کند، به گذشتگان و برزخیانْ هم که بر آنان وارد می‌شود نور و روح و ریحان می‌بخشد و شعاع برکتی که نصیب این انسان وارسته می‌شود به اندازه‌ای وسیع است که اهل قبرستانی که در آنجا دفن شده، تا مدتی متنعّم‌اند: «طبتم و طابت الأرض الّتی فیها دفنتم» ۴
^ ۱ – ـ سورهٴ فاطر، آیهٴ ۲۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مریم، آیهٴ ۲۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مریم، آیهٴ ۳۱٫
^ ۴ – ـ مصباح المتهجّد؛ مفاتیح الجنان، زیارت شهدای کربلا.

۶۱۰

حقیقت مرگ
مرگ، انتقال از نشئه‌ای به نشئه دیگر است؛ نه زوال و نابودی. کسانی که به نشئه دیگر منتقل می‌شوند، یا مؤمن و صالح یا کافر و طالح‌اند، از این‌رو قرآن کریم می‌فرماید: کافران و منافقان با مرگ وارد عذاب الهی می‌شوند و مؤمنان و به ویژه شهیدان پس از مرگ متنعّم هستند و به حیات برتر و روزی بهتر می‌رسند، بنابراین درباره کشته‌شدگان در راه خدا نباید توهم نابودی یا محرومیت داشت.
«موت» در فرهنگ قرآن، نحوه‌ای از انتقال به نشئه برزخ و گونه دیگر آن «قتل» است، از این‏رو خدای سبحان «موت» را در برابر «قتل» قرار داده، می‌فرماید: ﴿أفإِن مات أو قُتِل انقلبتم علی أعقبکم) ۱ ﴿ولئن قتلتم فی‏سبیل الله أو متّم لمغفره من الله ورحمه خیر ممّا یجمعون) ۲ و درباره کسانی که به قصد جهاد و قیام در راه خدا هجرت کردند، با اینکه در بهره‌مند شدن از رزق حسن فرقی بین «موت» و «قتل» آنان نیست، می‌فرماید: اینان کشته شوند یا بمیرند از رزق حَسَن برخوردارند: ﴿والذین هاجروا فی سبیل‏الله ثمّ قتلوا أو ماتوا لیرزقنّهم الله رزقاً حسناً) ۳
فرق موت و قتل این است که اگر عامل از بین بردن حیات ملحوظ باشد قتل، و اگر صرف زهاق روح ملحوظ گردد موت نامیده می‌شود.
در قرآن کریم موتِ به معنای فوت و زوال، نفی شده است و چنانچه در
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۴۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۵۷٫
^ ۳ – ـ سورهٴ حجّ، آیهٴ ۵۸٫

۶۱۱

برخی آیات، «موت» اثبات شده و در برابر «حیات» قرار گرفته، مانند: ﴿الذی خلق الموت والحیوه) ۱ اولاً مقصود از آن در حقیقت «وفات» است؛ نه فوت، چنان‌که برخی آیات بر این نکته دلالت دارد که مرگ، توفّی و وفات است؛ مانند: ﴿الله یتوفّی الأنفس حین موتها والّتی لم تمت فی منامها) ۲ ﴿حتی إذا جاء أحدکم الموت توفّته رسلنا) ۳ ثانیاً راز آن تقابل این است که دیگران «میت» را به معنای «غیرزنده» اراده می‌کردند و از این‏رو «اموات» را در برابر «اَحیاء» قرار داده و بر شهدا نیز اموات اطلاق می‌کردند.
عنوان موت به همان معنای صحیح قرآنی از قضای حتمی خداست و همگان مشمول آن‌اند و کسی از آن فارغ نیست: ﴿کلّ نفس ذائقه الموت) ۴ ﴿و ما جعلنا لبشرٍ من قبلک الخلد أفإن مت فهم الخلدون) ۵ پیامبر خاتم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که کامل‌ترین انسانهای معصوم است و هیچ شهیدی در عروج روحی خود به اوج وجودی آن حضرت نمی‌رسد مشمول عنوان موت شد؛ یعنی درباره آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) می‌توان گفت «ماتَ»، چنان که در آیه ﴿افإن مات أو قتل انقلبتم علی أعقبکم) ۶ واژه موت درباره آن حضرت روا دانسته شده و امیرمؤمنان(علیه‌السلام) نیز درباره خودش فرمود: ﴿والّذی نفسی بیده لاَبن أبی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی أمّه) ۷
^ ۱ – ـ سورهٴ ملک، آیهٴ ۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۴۲٫
^ ۳ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۶۱٫
^ ۴ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۸۵٫
^ ۵ – ـ سورهٴ انبیاء، آیهٴ ۳۲٫
^ ۶ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۴۴٫
^ ۷ – ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ ۵٫

۶۱۲

حیات برتر شهیدان
قتل در راه خدا سلوک به سوی خدای جمیل است و چیزی که به تعبیر قرآن حکیم در راه خداست (فی سبیل الله) لوازم فراوانی را به همراه دارد؛ مانند اینکه اولاً شهادت سیر و سلوک است؛ نه نابودی و نه جمود و رکود. ثانیاً شهید حتماً به مقصد می‌رسد، زیرا راه خدا مستقیم است؛ نه تخلف دارد و نه اختلاف. ثالثاً شهید حتماً زنده است، چون سالک است و حیات او طیّب است؛ نه نکد، زیرا راه خدای جمیل با جمال است و چنین سالکی در فضای جمالی سیر می‌کند. توضیح این مطلب إن شاء الله در تفسیر آیه ﴿…ولاتحسبنّ الذین قتلوا… بل أحیاء عند ربّهم یرزقون) ۱ خواهد آمد. اختلاف آیه مورد بحث با آیه سوره آل عمران در جهات متعدد است که یکی از آنها تعبیر به مضارع در این آیه: ﴿یُقتل﴾ و به ماضی در آیه آل عمران: ﴿قتلوا﴾ است؛ یعنی نه هنگام اعزام به جبهه می‌توان به عنوان توطئه و تبطئه شهادت را نابودی دانست و نه بعد از پایان جهاد که عده‌ای شهید شده‌اند می‌توان چنین فکر کرد.
غرض آنکه، شهید هم‌اکنون زنده حقیقی است؛ نه آنکه در معاد زنده می‌شود تا آیه مورد بحث نظیر آیه ﴿إنّ الأبرار لفی نعیم) ۲ باشد، چنان که گروهی پنداشته‌اند و نه آنکه فقط نام آنها زنده باشد (زنده یاد)، چنان که عده‌ای پنداشتند. نام آنان زنده است؛ ولی از باب ﴿و اجعل لی لسان صدقٍ فی‏الاخرین) ۳ که با تأثیر حقیقی همراه است.
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۶۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انفطار، آیهٴ ۱۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ شعراء، آیهٴ ۸۴٫

۶۱۳

از تفسیر طبری چنین برمی‌آید که شهید هم‌اکنون از روزی بهشت برخوردار است؛ ولی سایر مؤمنان در قیامت کبرا ۱٫ برخی شهید را دارای حیات ظاهری دانسته‌اند، هرچند بدن او ریزریز شده باشد و جمله ﴿… لا تشعرون﴾ را نظیر ﴿و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمرّ مرّ السحاب) ۲ پنداشته‌اند؛ لیکن چنین برداشتی بر اثر خلط بین حیات دنیوی و حیات برزخی است. شهید در برزخ بدن مناسب با آن عالم را داراست، بدون آنکه محذور تناسخ لازم آید، چنان که دیگران نیز طبق احادیثی که برخی از آنها در بحث روایی خواهد آمد بدن مناسب با آن نشئه را دارند.
نه تنها کشته‌شدگان در راه خدا، بلکه هر کس با ایمان و با روحی طیّب و پاکیزه از شرک و گناه، از این جهان رخت بربندد، به یقینْ زنده و مورد تکریم فرشتگانی است که به استقبال مؤمنان می‌آیند و با سلام کردن می‌گویند: به بهشت درآیید: ﴿الذین تتوفّهم الملئِکه طیّبین یقولون سلَم علیکم ادخلوا الجنّه بما کنتم تعملون) ۳ با توجه به اینکه این تکریم و رحمت در حال توفّی است، منظور از بهشتی که در این آیه از آن یاد شده، جنّت برزخی است؛ نه جنّت کبرا.
اصل زنده بودن بدن برزخی و روح، مشترک بین همه انسانهاست، اگرچه مؤمنانْ منعَّم و کافران و منافقانْ معذّب‌اند، چنان‌که مؤمن در اصل حیات و تنعّم، نه درجه تنعّم، با شهید سهیم و یکسان است؛ یعنی هر دو زنده و متنعم هستند؛ لیکن شهید در درجه حیات و کیفیت تنعّم برتری دارد و از حیاتی بالاتر
^ ۱ – ـ جامع البیان، ج ۲، ص ۴۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نمل، آیهٴ ۸۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۳۲٫

۶۱۴

و نعمتی بیشتر برخوردار است. البته مقصود از مؤمن در این سخن کسی است که به وظیفه خود عمل کرده باشد؛ اما کسی که در زمان جنگ عمداً، از صحنه نبرد دور باشد، مؤمن و طیب بودن و نیز با طهارت رخت‏بربستن او محلّ تأمّل است.
قرآن کریم، شهیدان را بهره‌مند از رزق حَسَن می‌داند. بهره‌مندی از رزق حسن به ویژه درباره کسانی که در راه یاری دین خدا و هجرت برای فراگیری معارف الهی، اعم از حرکت به سوی جبهه یا هجرت علمی و مانند آن، کشته شوند یا بمیرند، در قرآن کریم به صراحت بیان شده است: ﴿والذین هاجروا فی‏سبیل الله ثمّ قتلوا أو ماتوا لیرزقنّهم الله رزقاً حسناً وإنّ الله لهو خیر الرزقین) ۱ ممکن است همه اینان اصطلاحاً «شهید» خوانده نشوند و حکم فقهی همه آنان در غسل و کفن یکسان نباشد؛ لیکن حکم کلامی همه آنها به لحاظ اصل اجر و برخورداری از رزق حسن، یکسان است، هرچند اختلاف درجه محفوظ است.
در بهره‌مندی از «رزق حَسَن»، کسی سهیم «شهید» و مانند او نیست؛ به این بیان که خدای سبحان هنگام یادآوری نعمتهای مادی، با تعبیرهایی که متضمّن هشدار و تأدیبی محترمانه است، انسان و دام را در بهره‌وری از آن نعمتها در کنار یکدیگر و مشترک قرار داده و به طور ضمنی هشدار می‌دهد که انسانِ سرگرم به نعمتهای دنیایی با پست‌تر از خود، یعنی دامها یکسان است: ﴿الذی جعل لکم الأرض مهداً وسلک لکم فیها سبلاً وأنزل من السماء ماءً فأخرجنا به أزوجاً من نباتٍ شتّی٭ کلوا و ارعوا أنعمکم) ۲ ﴿أخرج منها ماءها
^ ۱ – ـ سورهٴ حجّ، آیهٴ ۵۸٫
^ ۲ – ـ سورهٴ طه، آیات ۵۳ ـ ۵۴٫

۶۱۵

ومرعها٭ والجبال أرسها٭ متعاً لکم ولأنعمکم) ۱ اما هنگام برشمردن و بیان نعمتهای معنوی و اخروی، در قرآن کریم هیچ‌گاه چنین تعبیری نیامده است.

امکان ادراک حیات شهیدان
خدای سبحان در پایان آیه شریفه مورد بحث می‌فرماید: شما این مطلب دقیق، یعنی حیات شهیدان را ادراک نمی‌کنید: ﴿… ولکن لاتشعرون) ۲
﴿لاتشعرون﴾ به معنای محال بودن فهم حیات شهیدان یا قابل توجه نبودن آن نیست، بلکه بدین معناست که بیشتر شما نمی‌دانید، نظیر آنچه درباره تسبیح همگانی موجودات آمده است: ﴿وإن من شی‏ءٍ إلاّ یسبّح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم) ۳ و مقصود محال بودن ادراک تسبیح موجودات نیست، بلکه منظور آن است که اکثر افراد نمی‌دانند وگرنه اوحدی از انسانها نه تنها می‌دانند، بلکه صدای تسبیح موجودات را نیز می‌شنوند. حیات شهیدان که خدای سبحان درباره آن فرمود: ﴿…ولکن لاتشعرون﴾ نیز این‌گونه است؛ یعنی بیشتر انسانها آن را نمی‌دانند وگرنه اولیای الهی، شهیدان را زنده می‌دانند و شاهد حیات آنان هستند.
نکته: برخی خرق عادت را خرق علیت تلقی کرده و خلاف متعارف و نامعقول پنداشته و گفته‌اند: آنچه درباره برخی از شهدا نقل شده که بعد از دفن
^ ۱ – ـ سورهٴ نازعات، آیات ۳۱ ـ ۳۳٫
^ ۲ – ـ از ادراکِ نکتهٴ دقیق که مانند موهای باریک ظریف است با تعبیر «شعور» یاد می‌شود که ریشهٴ آن «شَعْر» (مو) است.
^ ۳ – ـ سورهٴ اسراء، آیهٴ ۴۴٫

۶۱۶

وقتی عصابه و پارچه روی زخم برداشته شد خون تازه جوشید، افسانه و خرافه است ۱٫ این سخن ناصواب بر اثر خلط بین مستحیل و مستبعد است و چنین رخدادی در صورت نقل صحیح هیچ محذور عقلی ندارد و در موردی که طبق نقل معتبر ثابت نشده باشد فسون است و فسانه.

دلالت آیه بر برزخ
آیه مورد بحث حیات برزخی را (برای شهیدان) تثبیت می‌کند. نشئه میانه دو عالَم، یعنی بین دنیا و قیامت کبرا، برزخ است: ﴿حتی إذا جاءَ أحدهم الموت قال ربّ ارجعون٭ لعلّی أعمل صلحاً فیما ترکت کلاّ إنّها کلمه هو قائلها ومن‏ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون) ۲ گاه از عالم برزخ با عنوان «عالَم قبر» یاد می‌شود، چنان که امام صادق(علیه‌السلام) در پاسخ این سؤال که برزخ چیست؟ فرمود: «القبر منذ حین موته إلی یوم القیامه» ۳ زیرا برای انسان بیش از سه مرحله نیست: دنیا، برزخ و قیامت، و تمام آنچه درباره عالَم قبر وارد شده ناظر به همان عالَم برزخ است و هیچ‌کس بدون قبر و سؤال قبر و احکام قبر نخواهد بود، هرچند در هوا یا در دریا بمیرد.
برزخ، امری عدمی نیست تا انسان پس از دنیا، هرچند در مقطعی محدود، نابود شود. اگر برزخ، امری عدمی بود برزخ نبود، زیرا برزخ، حالت متوسط بین دو امر وجودی است و اگر وسط دو امر وجودی، عدم باشد، نه وجود، به هیچ‌یک ارتباط ندارد و حکم چیزی را هم نخواهد داشت و به آن برزخ
^ ۱ – ـ روح المعانی، ج ۲، ص ۳۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مؤمنون، آیات ۹۹ ـ ۱۰۰٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۴۲٫

۶۱۷

گفته نمی‌شود، بنابراین، انسان با مرگ، از نشئه دنیا به نشئه برزخ منتقل می‌شود و در آن نشئه تا قیامت کبرا زنده است.

اشارات و لطایف

۱- برداشت منافقان از شهادت و حیات برزخی
در صدر اسلام بر اثر اصرار قرآن حکیم و تبیین مستمر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مسئله «معاد» برای همگان روشن شده بود و مؤمنان آن را می‌پذیرفتند؛ ولی «حیات برزخی» به این بداهت نبود، از این‏رو مورد سؤال افراد سست‏ایمان و کسانی قرار می‌گرفت که گمان می‌کردند انسان به طور موقت از بین می‌رود و در معاد زنده می‌شود یا با اینکه معاد را باور داشتند حیات برزخی را حیاتی بی‌ثمر و شهادت را نوعی محرومیت و ناکامی می‌پنداشتند، چنان‌که کافران و منافقان درباره کشته‌شدگان در راه خدا توهم زوال داشتند.
توهم «نابودی» یا «ناکامی» درباره مرگ، سبب می‌شد تا هم‌اینان که تا پیش از نبرد معترض بودند چرا وحی تازه و فرمان جدیدی درباره جنگ نمی‌رسد، آنگاه که سوره‌ای محکم و متقن با دلیل قطعی، جبهه و جنگ را مطرح می‌کرد، مانند انسان غشوه‌گرفته و بی‌هوش، نگاهی غیرآگاهانه و محتضرانه داشته باشند: ﴿ویقول الذین ءامنوا لولا نزّلت سورهٌ فإذا أُنزلت سوره محکمه وذکر فیها القتال رأیت الذین فی قلوبهم مرض ینظرون إلیک نظر المغشی علیه من الموت فأولیلهم) ۱ بر همین اساس، هنگام اعزام نیرو به جبهه، اهل تبطئه بودند؛ یعنی در رفتار، یا در رفتار و گفتار، کندی و تأخیر روا داشته و چنین می‌گفتند: در این اعزام یا در این ماه یا امسال به جبهه نروید و
^ ۱ – ـ سورهٴ محمّد(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، آیهٴ ۲۰٫

۶۱۸

اگر رزمندگان جبهه‌ها شهید، اسیر یا مصدوم می‌شدند و به‌گونه‌ای آسیب می‌دیدند، اینان که با رخداد جنگْ منافقانه یا با سست‌ایمانی برخورد می‌کردند، می‌گفتند: خدا بر ما منّت نهاد و به ما رحم کرد که به جبهه نرفتیم، و آنگاه که پیروزی و غنیمت نصیب رزمندگان می‌شد، گویا هرگز اعزام نیرویی نبوده و رزمندگان را هنگام اعزام به جبهه ندیده و نشناخته بودند، و می‌گفتند: ای کاش ما با شما بودیم: ﴿وإنّ منکم لمن لیبطّئنّ فإن أصبتکم مصیبه قال قد أنعم الله علی إذ لم‏أکُن معهم شهیداً٭ ولئن أَصبکم فضلٌ من الله لیقولنّ کأن لم تکن بینکم وبینه مودّه یلیتنی کنت معهم فأفوز فوزاً عظیماً) ۱ مشابه جمله پایانی آیه اخیر در برخی زیارتها نیز آمده است ۲٫ با معیار یاد شده، زائران می‌توانند خلوص یا ضعف ایمان، یا نفاق خود را در بیان این مطلب بسنجند.
پندار منافقان درباره ایثارگری و شهادت که از توهم آنان درباره مرگ ناشی شده بود، همچنین پاسخ خدای سبحان به آنان، در آیاتی دیگر نیز آمده است؛ مانند: ﴿یأَیها الذین ءامنوا لاتکونوا کالذین کفروا وقالوا لإِخونهم إذا ضربوا فی الأرض أو کانوا غُزًّی لو کانوا عندنا ما ماتوا وما قتلوا لیجعل الله ذلک حسرهً فی قلوبهم و الله یحیی و یمیت و الله بما تعملون بصیر٭ ولئن قتلتم فی‏سبیل الله أو متّم لمغفره من الله ورحمهٌ خیرٌ ممّا یجمعون٭ ولئن مُتّم أو قتلتم لإَلی الله تحشرون) ۳ ﴿ولیعلم الذین نافقوا وقیل لهم تعالوا قتلوا فی سبیل الله أو ادفعوا قالوا لو نعلم قتالاً لاتّبعنکم هم للکفر یومئذٍ أقرب منهم للإیمن یقولون بأفوههم ما لیس فی قلوبهم والله أعلم بما یکتمون٭ الذین قالوا
^ ۱ – ـ سورهٴ نساء، آیات ۷۲ ـ ۷۳٫
^ ۲ – ـ بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۲۹۹٫
^ ۳ – ـ سورهٴ آل عمران، آیات ۱۵۶ ـ ۱۵۷٫

۶۱۹

لإخونهم وقعدوا لو أطاعونا ما قتلوا قل فادرءُوا عن أنفسکم الموت إن کنتم صدقین٭ ولاتحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً بل أحیاء عند ربّهم یرزقون) ۱
مطابق این آیات، اولاً انسان با مرگ و شهادت از بین نمی‌رود، بلکه به سوی خدا محشور می‌شود. ثانیاً چنین نیست که اگر کسی به جبهه نرفت بتواند مرگ را از خود دفع کند و زنده بماند. مرگ افراد، اعم از پیر و جوان، در پشت جبهه‌ها کم شمارتر از مرگهای در جبهه نیست.
قرآن کریم برای اصلاح اندیشه و بینش این‌گونه افراد درباره مسائل یاد شده، آنان را به تصحیح باورهایشان بر اساس جهان‌بینی و معرفت صحیح فرامی‌خواند.

۲- تحلیل وهمی درباره فداکاری ایثارگران
منکران معاد و اصل حیات پس از مرگ، می‌پندارند که انسان با مرگ، نابود می‌شود و شهیدان خود را فانی می‌کنند، با این حال، نمی‌توانند فضیلت فداکاری برای نجات دیگران را نادیده بگیرند، از این‏رو برای تحلیل این فداکاری بر اساس بینش خود و نیز پاسخ از اشکال «عاقلانه نبودنِ نابود شدن برای استفاده و رفاه دیگران» از مطلبی وهمی مدد گرفته، می‌گویند: «نام این کشته‌شدگان در تاریخ می‌ماند».
ماندگاری نام در تاریخ، امری وهمی است، زیرا نام، وجودی لفظی یا کتبی یا وجودی ذهنی در خاطره‌هاست و چیزی جز اعتبار و قرارداد نیست و برای مرده ای که به گمان اینان معدوم شد هیچ اثری ندارد. اگر آن‌گونه که اینان می‌پندارند، انسان با مردن نابود شود، برای شی‏ء معدوم نامگذاری کردن یا نام
^ ۱ – ـ سورهٴ آل عمران، آیات ۱۶۷ ـ ۱۶۸٫

۶۲۰

او را بردن و از او به نیکی یا بدی یاد کردن، اثری ندارد و لذتی به او نمی‌رسد، زیرا همان‌گونه که معدوم محض بی‌اثری است، اثری هم به آن نمی‌رسد.
هیچ انسانی نابودی خود را باور ندارد و آن را نمی‌پذیرد؛ انسانهای آزاده نیز از آن‏رو به فکر دیگران هستند که بر اساس فطرت، خود را موجودی جاوید و نابود ناشدنی می‌دانند. این فطرت را نمی‌توان با زنده بودن نام و مانند آن خشنود کرد. مکتبهای الحادی این بینش فطری را پوشانده و آن کتاب تکوینی را منحرف کرده‌اند.

۳- مرگ در نظر اولیای الهی
اگر منافقان با اندیشه درست به این باور می‌رسیدند که مرگ، نابودی و شهادتْ محرومیت نیست، بلکه انسان با شهادت به حیات برتر می‌رسد زیرا عالَمی پست‌تر و آلوده‌تر از دنیا نیست و پایین‌تر از آن عدم است بینش آنها تغییر کرده و چنان می‌شد که حضرت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) درباره پرهیزکاران فرمود: اگر نبود اجل معینی که خداوند برایشان مقرر داشت، جانهای آنان حتی یک چشم‏برهم‏زدن در جسمشان قرار نمی‌گرفت: «لولا الأجل الذی کتب الله علیهم لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفه عین» ۱ چنان‌که خود آن حضرت می‌فرمود: «والله لاَبن أبی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی أُمّه» ۲ و در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم‏هجری بی‌صبرانه و پیاپی به آسمان می‌نگریست و می‌فرمود: به خدا سوگند، این همان شب است. نه من دروغ می‌گویم و نه
^ ۱ – ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ ۱۹۳٫
^ ۲ – ـ همان، خطبهٴ ۵٫

۶۲۱

گزارش دروغ به من داده شده است ۱٫ این اشتیاق از آن‏روست که مرگ برای اولیای الهی نشاط جدیدی است، زیرا هر مولّیعلیه علاقه‌مند به دیدار ولی خویش است و مؤمن با مرگ به مولای خود مرتبط می‌شود و از او بهره جدید می‌گیرد، از این‏رو قرآن کریم نشان ولایت را مشخص کرده و می‌فرماید: اگر واقعاً از اولیای الهی و تحت ولایت او هستید تقاضای مرگ کنید: ﴿قل إن کانت لکم الدار الأَخره عند الله خالصهً من دون الناس فتمنّوا الموت إن کنتم صدقین) ۲ ﴿قل یأی‏ها الذین هادوا إن زعمتم أنّ‏کم أولیاء لله من دون الناس فتمنّوا الموت إن کنتم صدقین) ۳

۴- توفّی، نه فوت
انسان وفات دارد، نه فوت. «تاء» در واژه «فوت» جزو کلمه است؛ اما در «وفات» چنین نیست و اگر گاهی فوت در حدیث یا دعا بر موت اطلاق شود، مانند: «اللّهمّ ارزقنی التجافی عن دار الغرور و الإنابه إلی دار الخلود و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت» ۴ در آنجا فوت به معنای از دست رفتن فرصت است که با موت پدید می‌آید؛ نه به لحاظ معنای جامع موت که انتقال به برزخ را به همراه دارد. ماده اصلی کلمه وفات، «وفا» است. وفا و استیفا و توفّی، اخذ تامّ است، چنان‌که اگر کسی همه حق خود را گرفت و چیزی از آن را فروگذار نکرد گفته می‌شود: حق خود را «استیفاء» کرد، یا اگر مطلبی را به
^ ۱ – ـ بحار الأنوار، ج ۴۲، ص ۲۲۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۹۴٫
^ ۳ – ـ سورهٴ جمعه، آیهٴ ۶٫
^ ۴ – ـ بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۶۳؛ مفاتیح الجنان، اعمال شب بیست و هفتم ماه رمضان.

۶۲۲

طور کامل بیان کرد می‌گویند: آن را به طور «مستوفا» بیان کرد.
در مرگ همه حقیقت انسان به سرایی دیگر منتقل شده، متلاشی و پراکنده نخواهد شد و چیزی از حقیقت او در جهان طبیعت نمی‌ماند و از بین نمی‌رود، پس انسانْ متوفّاست و خدای سبحان و فرشتگان متوفِّی‌اند.
بر این اساس، آیاتی که بر توفّی انسان دلالت می‌کند شاهد بر حیات پس از مرگ است و این مطلب، به گواهی اطلاق آیاتی همچون آیه شریفه ﴿الله یتوفّی الأنفس حین موتها) ۱ و مانند آن، شامل همگان می‌شود و به مؤمن یا کافر اختصاص ندارد.
تعبیر به «توفّی» در پاسخ خدای سبحان به کافرانی که مرگ را «گم شدن در زمین» می‌پنداشتند نیز آمده است. مقصود آنان از گم شدن در زمین: ﴿أءذا ضللنا فی الأرض) ۲ این بود که ذرات بدن انسان پس از مرگ در زمین پراکنده می‌شود و دیگر اثری از حیات در آن نیست، بنابراین، مرگْ نابودی است و پس از آن خبری نیست. پاسخ خداوند به آنان این است که مرگ، توفّی و وفات است؛ نه گم شدن و نابودی و فوت. انسان با مرگ نه به کلی از بین می‌رود و نه چیزی از حقیقت او در دنیا می‌ماند، بلکه فرشته مرگ، همه حقیقت انسان را توفّی می‌کند و همه حقیقت انسان وارد عالم برزخ می‌شود: ﴿وقالوا أءِذا ضللنا فی الأرض أءِنّا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربّهم کفرون٭ قل یتوفّکم ملک الموت الذی وُکّل بکم ثمّ إلی ربّکم ترجعون) ۳
^ ۱ – ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۴۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ سجده، آیهٴ ۱۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ سجده، آیات ۱۰ ـ ۱۱٫

۶۲۳

۵- حیات انسان در مقاطع سه‌گانه
انسان از ابتدای سیر خود تا نیل به لقاء الله، لحظه‌ای نمی‌آرمد: ﴿یأی‏ها الإنسن إنّک کادحٌ إلی ربّک کدحاً فملقیه) ۱ در این سیر، بین متحرک و هدف، لحظه‌ای عدمْ متخلّل نیست، تا انسان در آن میان نابود شود. در این مسافرت طولانی، انسان سه مقطع بسیار مهم و حساس را طی می‌کند: ورود به دنیا، ورود به برزخ و عبور از برزخ به قیامت. خدای سبحان سلامت در این سه مرحله و موطن را برای حضرت عیسی و یحیی(علیهما‌السلام) تأمین کرده درباره حضرت یحیی(علیه‌السلام) می‌فرماید: ﴿وسلم علیه یوم وُلد ویوم یموت ویوم یبعث حیّاً) ۲ و از عیسای مسیح(علیه‌السلام) نقل می‌فرماید که گفت: ﴿والسلام علی یوم ولدت ویوم أموت ویوم أبعث حیّاً) ۳ خدای سبحان درباره حضرت یحیی با اینکه شهید شد تعبیر به ﴿یوم یموت﴾ می‌کند، بنابراین، مقصود از ﴿یوم یموت﴾ روز انتقال از نشئه دنیا به عالم برزخ است.
مطابق آیات یاد شده، آن دو پیامبر بزرگ در سه مقطع مزبور سالم بوده و هستند؛ یعنی حضرت یحیی(علیه‌السلام) هنگام وفات، نه تنها زنده، بلکه سالم بود، حال آنکه مرگْ با سلامت ظاهری سازگار نیست، زیرا علت طبیعی مرگ انسان، فرسودگی و بیماری بدن و مانند آن است. سلامت، وصف موجود زنده است. انسان مرده نه سالم است و نه بیمار، چنان‌که نه عالم است و نه جاهل. بیماری و سلامت، عدم و ملکه است و مقسم آنها موجود زنده است،
^ ۱ – ـ سورهٴ انشقاق، آیهٴ ۶٫
^ ۲ – ـ سورهٴ مریم، آیهٴ ۱۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ مریم، آیهٴ ۳۳٫

۶۲۴

چنان‌که مقسم علم و جهل، انسان زنده است، پس سالم بودن حضرت یحیی(علیه‌السلام) در حال مرگ، بدین معناست که در آن هنگام، به یقینْ زنده و از آفات روحی منزه و مبرّا بود.
مرگ، زوال و نابودی محض نیست. البته گاهی موت به معنای زوال حیات دینی است، زیرا قرآن عامل حیاتبخش است: ﴿یأیّها الّذین ءامنوا استجیبوا لله و للرسول إذا دعاکم لما یحییکم) ۱ کسی که این حیات وَحْیانی را فاقد باشد مرده است و اگر از کمال آن برخوردار نباشد هرچند زنده است، ولی ضعیف یا بیمار است و توضیح آن خواهد آمد، از همین‏رو قرآن کریم مرده را در برابر انسانهای سالم و افراد بیمار ذکر کرده، مؤمنان پرهیزکار را زنده و سالم، افراد سست ایمان را زنده و بیمار، و کافران و منافقان را مرده معرفی می‌کند، چنان‌که درباره کافران با تأکید می‌فرماید: ﴿أموتٌ غیر أحیاءٍ) ۲

۶- حیات پس از مرگ کافران
قرآن کریم انسانها را به تحصیل حیات طوبا ترغیب می‌کند. این حیات، با کفر و نفاقْ حاصل نمی‌شود. کافر و منافق، هم در دنیا گرفتار هلاکت است: ﴿لیهلک من هلک عن بیّنهٍ) ۳ و هم با اعمال خویش خود را به ﴿دار هلاکت﴾ می‌رساند و پس از مرگ به هلاکت مبتلاست: ﴿ألم تر إلی الذین بدّلوا نعمت الله کفراً وأحلّوا قومهم دار البوار٭ جهنّم یصلونها وبئس القرار) ۴ «بوار» به
^ ۱ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۲۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۲۱٫
^ ۳ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۴۲٫
^ ۴ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیات ۲۸ ـ ۲۹٫

۶۲۵

معنای «هلاکت»، و «بائر» به معنای «هالک» است. به همین مناسبت زمین بی‌اثر را «بائر» می‌گویند.
هلاکت کافران، به معنای نایل نشدن آنان به سعادت و حیات طوبا و برتر، و درافتادن به دوزخ برزخی و قیامتی است؛ نه اینکه تبهکاران با افتادن به جهنّم می‌میرند و از بین می‌روند. اگر مرگ، نابودی یا جهنم جای مرگ بود آنان با مردن عذاب نمی‌شدند؛ ولی آنها در جهنّم، آرزوی مرگ می‌کنند و به فرشته مسئول دوزخ متوسل شده و می‌گویند: از خدای خویش بخواه ما را بمیراند؛ اما پاسخ این است که شما در اینجا ماندنی هستید؛ یعنی اینجا جای مرگ نیست: ﴿ونادَوا یملک لیقض علینا ربّک قال إنّکم مکثون) ۱
بر این اساس، همه آیاتی که در آنها تعذیب کافران و منافقان و تبهکاران مطرح است بر زنده بودن آنان پس از مرگ دلالت می‌کند، زیرا اگر انسان با مردن نابود شود و تنها بدن سردی از او برجا بماند، از سوزاندن متأذّی نخواهد شد.
برپایه برخی آیات، فرشتگان هنگام توفّی و قبض روح کافران و منافقان، بر صورت و پشت آنان می‌زنند: ﴿ولو تری إذ یتوفّی الذین کفروا الملئکهُ یضربون وجوههم وأدبرهم وذوقوا عذاب الحریق) ۲ ﴿فکیف إذا توفّتهم الملئکه یضربون وجوههم وأدبَرهم) ۳ برخی بزرگان درباره راز نواختن ملائکه بر صورت و پشت تبهکاران گفته‌اند: گروهی از ملائکه مدبّرات امر، موکّل دنیا و عده دیگری موکّل آخرت هستند. ملائکه دنیا عمر تبهکار را پایان
^ ۱ – ـ سورهٴ زخرف، آیهٴ ۷۷٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۵۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ محمّد(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، آیهٴ ۲۷٫

۶۲۶

یافته می‌بینند، در حالی که برای سعادت خود کاری نکرده است، از این‌رو به پشت او می‌زنند، تا او را با فشار از نشئه دنیا بیرون برانند. ملائکه آخرت نیز می‌بینند که او با دست تهی به نشئه آخرت وارد می‌شود و به صورتش سیلی می‌زنند که چرا عمر خود را به تباهی گذرانده و با دست خالی آمده است ۱٫ انسان تبهکار بین این دو زدن، فشار می‌بیند و یکی از مظاهر فشار قبر، همین زدنهاست، زیرا قبر در اصطلاح کلامی، همان برزخ است و مقصود از آن، قبر مصطلح فقهی نیست که موجودی طبیعی است و آثار فقهی دارد.
چنانچه مرگ به معنای نابودی باشد، زدن نسبت به امری معدوم و جسمی که هیچ تأثری ندارد و رنجی نمی‌بیند کاری لغو و بی‌معناست و به بیان دیگر، ضرب و جرح بدن سرد مرده هر قدر هم با فشار و شدت باشد، تعذیب نیست، زیرا اگر انسان با مرگ نابود شده باشد از آن زدن متأذّی نمی‌شود.
از نشانه‌های حیات پس از مرگ کافران، این است که هنگام مرگ در برابر فرشتگان قبض روح کننده سر تسلیم فرود می‌آورند و می‌گویند: ما هیچ کار بدی نمی‌کردیم، و فرشتگان با ردّ این انکار، به آنان فرمان می‌دهند که از درهای جهنّم برزخی داخل شوند: ﴿الذین تتوفّهم الملئکه ظالمی أنفسهم فألقوا السَّلَم ما کنّا نعمل من سوء بلی إنّ الله علیم بما کنتم تعملون٭ فادخلوا أبوب جهنّم خلدین فیها فلبئس مثوی المتکبّرین) ۲ تسلیم‌شدن، انکار کردن، پرسش و پاسخ و مخاطب امر قرار گرفتن، از شئون موجود زنده است و مطرح بودن آن درباره مردگان، نشان حیات پس از مرگ است؛ همچنین مشاهده
^ ۱ – ـ شذرات المعارف، ص ۶۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نحل، آیات ۲۸ ـ ۲۹٫

۶۲۷

فرشتگان و متأذی شدن، شاهد آن است که امور یاد شده و نیز ضرب و جرحی که پیش از این بیان شد، در حال وفات و در نشئه برزخ است، زیرا انسان تنها هنگام مرگ و با ورود به نشئه برزخ فرشتگان را می‌بیند؛ نه پیش از آن: ﴿یوم یرون الملئکه لابُشری یومئذٍ للمجرمین) ۱
بر این اساس، کافران و منافقان نه تنها پس از مرگْ زنده‌اند، بلکه از لحظه مرگ، به جهنم برزخی وارد و در آنجا عذاب خواهند شد، چنان‌که خدای سبحان درباره قوم نوح می‌فرماید: ﴿ممّا خطیئتهم أُغرقوا فأُدخلوا ناراً) ۲ کاربرد «فاء» به جای «ثمّ» در ﴿فأُدخلوا ناراً﴾ بر این نکته دلالت می‌کند که قوم نوح همراه با غرق شدن؛ به آتش وارد شدند؛ نه اینکه مدتی بعد به آتش درآمده باشند، زیرا آتش برزخی در درون آب نیز وجود دارد.
شاهد دیگر بر حیات برزخی جریان فرعونیان است و آن اینکه، در برزخ آنان را، هر بامداد و شامگاه بر آتش عرضه می‌کنندنه آتش را بر آنهاو در قیامت آنان را به شدیدترین عذاب کیفر می‌دهند: ﴿النار یعرضون علیها غدوّاً وعشیّاً ویوم تقوم الساعه أَدخلوا ءَالَ‏فرعون أشدَّ العذاب) ۳ شاهد برزخی بودن این عذاب، عبارت ﴿غدوّاً وعشیّاً﴾ است، زیرا در قیامت کبرا بامداد و شامگاه نیست و شاهد دیگر آنکه عذاب عَرْض در برزخ در برابر عذاب دخول در جهنّم در قیامت است.
^ ۱ – ـ سورهٴ فرقان، آیهٴ ۲۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ نوح، آیهٴ ۲۵٫
^ ۳ – ـ سورهٴ غافر، آیهٴ ۴۶٫

۶۲۸

بحث روایی

حیات برزخی مؤمن و معاند
قال أمیرالمؤمنین(علیه‌السلام): «إنّ ابن آدم إذا کان فی آخر یوم من أیّام الدنیا و أول یوم من أیّام الآخره مثّل له ماله و ولده و عمله، فیلتفت إلی ماله، فیقول: والله إنّی کنت علیک لحریصاً شحیحاً، فما [لی] عندک؟ فیقول: خذ منّی کفنک. ثمّ یلتفت إلی ولده، فیقول: والله إنّی کنت لکم لمحبّاً و إنّی کنت علیکم لحامیاً فماذا [لی] عندکم؟ فیقولون: نُؤدیک إلی حُفرتک و نواریک فیها. ثمّ یلتفت إلی عمله، فیقول: والله إنّی کنت فیک لزاهداً و إنّک کنت علیّ لثقیلاً فماذا عندک؟ فیقول: أنا قرینک فی قبرک و یوم حشرک حتّی أعرض أنا و أنت علی ربّک. فإن کان لله ولیّاً أتاه أطیب النّاس ریحاً و أحسنهم منظراً و أزینهم ریاشاً، فیقول: أبشر بروحٍ من الله و ریحانٍ و جنّه نعیم، قد قدمت خیر مقدم، فیقول: من أنت؟ فیقول: أنا عملک الصالح، ارتحلْ من الدّنیا إلی الجنّه.
و إنّه لیعرف غاسله و یناشد حامله أن یُعجّله. فإذا أدخل قبره أتاه مَلَکان، و هما فتّانا القبر، یجران أشعارهما و ینحتان الأرض بأنیابهما، و أصواتهما کالرعد العاصف و أبصارهما کالبرق الخاطف، فیقولان له: مَنْ ربّک و مَنْ نبیّک و ما دینک ۱؟ فیقول: الله ربّی و محمّد نبیّی و الإسلام دینی، فیقولان: ثبّتک الله بما تحب و ترضی، و هو قول الله: ﴿یثبت الله الّذین ءَامنوا بالقول الثابت) ۲ فیفسحان فی قبره مدّ بصره و یفتحان له باباً إلی الجنّه و یقولان له: نَم قریر العین نوم الشاب الناعم، و هو قوله: ﴿أصحبُ الجنّه یومئذٍ خیر مستقراً و أحسن
^ ۱ – ـ و طبق برخی نسخ: «من إمامک؟». در این نسخه پس از «الإسلام دینی» نیز چنین آمده است: «و علیّ(علیه‌السلام) والأئمّه إمامی».
^ ۲ – ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۲۷٫

۶۲۹

مَقیلاً) ۱
و إذا کان لربّه عدوّاً فإنّه یأتیه أقبح خلق الله ریاشاً و أنتنه ریحاً، فیقول له: من أنت؟ فیقول له: أنا عملک، أبشِر بنُزلٍ من حمیمٍ و تَصلیه جحیم ۲ و إنّه لیعرف غاسله و یناشد حامله أن یحبسه فإذا أدخل قبره أتیاه مفتحیاً [خ ل ممتحناً] القبر فألقیا [خ ل فألفیا عنه] أکفانه، ثمّ قالا له: مَنْ ربّک و من نبیّک و ما دینک؟ فیقول: لا أدری، فیقولان له: لا دریت و لاهدیت، فیضربانه بمرزبه ضربه ما خلق الله دابّه إلاّ و تذعر لها ما خلا الثقلین. ثمّ یفتحان له باباً إلی‏النار، ثمّ یقولان له: نَم بِشَرّ حالٍ، فهو من الضیق مثل ما فیه القنا من الزُجّ حتی أن دماغه یخرج مما بین ظُفره و لَحمه و یسلّط علیه حیات الأرض و عقاربها و هوامّها فتنهشه حتی یبعثه الله من قبره و إنّه لیتمنّی قیام الساعه ممّا هو فیه من الشرّ) ۳
ـ عن ابن ظبیان قال: کنت عند أبی‌عبدالله (علیه‌السلام) فقال: «ما یقول النّاس فی‏أرواح المؤمنین بعد موتهم»؟ قلت: یقولون: فی حواصلَ طیورٍ خُضْرٍ، فقال: «سبحان الله، المؤمن أکرم علی الله من ذلک إذا کان ذلک أتاه‏رسول‌الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین(علیهم‌السلام) و معهم ملائکهالله‏عزّوجلّ المقرّبون، فإن أنطق الله لسانَه بالشهاده له بالتوحید وللنبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بالنبوّه و الولایه لأهل البیت شهد علی ذلک رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و علیّ وفاطمه و الحسن و الحسین(علیهم‌السلام) و الملائکه المقرّبون معهم، و إن اعتقل لسانه‏خصّ الله نبیّه(صلّی الله علیه وآله وسلّم) یعلم ما فی قلبه من ذلک، فشهد به و شهد علی شهاده
^ ۱ – ـ سورهٴ فرقان، آیهٴ ۲۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ واقعه، آیات ۹۲ ـ ۹۴: ﴿و أمّا إن کان من المکذّبین الضالّین ٭ فنزل من حمیم ٭ و تصلیه جحیم﴾.
^ ۳ – ـ تفسیر القمی، ج ۱، ص ۳۶۹ ـ ۳۷۱٫

۶۳۰

النبی علی و فاطمه و الحسن و الحسین ـ علی جماعتهم من الله أفضل السلام ـ ومن حضر معهم من الملائکه، فإذا قبضه الله إلیه صیر تلک الروح إلی الجنّه فی صورهکصورته، فیأکلون و یشربون، فإذا قدم علیهم القادم عرفهم بتلک الصوره الّتی کانت فی الدّنیا» ۱
ـ عن حماد بن عثمان عن أبی عبدالله (علیه‌السلام) قال: ذکر الأرواح، أرواح المؤمنین، فقال: «یلتقون». قلت: یلتقون؟ قال: «نعم و یتسائلون و یتعارفون حتّی إذا رأیتَه قلتَ: فُلان» ۲
ـ قال أبو عبدالله (علیه‌السلام): «إنّ المؤمن لیزور أهله فیری ما یحبّ و یستر عنه ما یکره، و إنّ الکافر لیزور أهله فیری ما یکره و یستر عنه ما یحبّ». قال: «و منهم من یزور کلّ جمعه و منهم من یزور علی قدر عمله» ۳
ـ قال أبو عبدالله (علیه‌السلام): «إِنّ الأرواح فی صفه الأجساد فی شجره فی الجنّه، تعارف و تسائل، فإذا قدمت الروح علی الأرواح یقول: دعوها فإنّها قد أفلتت من هوْلٍ عظیم، ثمّ یسئلونها: ما فعل فُلان و ما فعل فُلان؟ فإن قالت لهم: ترکته حیّاً اِرْتجوه، و إن قالت لهم: قد هلک، قالوا: قد هوی هوی» ۴
ـ قال أبو عبدالله (علیه‌السلام): «أتی رجل رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فقال: یا رسول الله! إنّی راغب فی الجهاد نشیط، فقال له النبی‏ص: فجاهد فی سبیل الله، فإنّک إن تقتل تکن حیّاً عند الله ترزق و إن تمت فقد وقع أجرک علی الله و إن رجعت رجعت من الذنوب کما ولدت» ۵
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۶، ص ۲۲۹٫
^ ۲ – ـ همان، ص ۲۳۴٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۳۰٫
^ ۴ – ـ همان، ص ۲۴۴٫
^ ۵ – ـ همان، ج ۲، ص ۱۶۰٫

۶۳۱

اشاره: الف. احوال محتضر و احوال کسی که مرد و وارد برزخ شد و احوال کسی که از برزخ وارد قیامت کبرا شد شبیه هم، لیکن متفاوت است، زیرا برخی از اینها تمثّل است و برخی از آنها وجود مثالی و بعضی هم به نحو دیگر. در تمام احوالْ شخصیّت هر شخصی محفوظ است و اگر تعبیری در روایت آمده است که: «فی صورهٍ کصورته» ۱ منافی با عینیّت شخص نیست، چون بعد از روشن شدن معیار عینیّت معلوم خواهد شد که هر شخصی با حفظ وحدت و عینیّت، مراحل سه‌گانه دنیا، برزخ و قیامت را طی می‌کند.
ب. تمثّل حقیقتی است که در درونِ شخص (مثال متّصل) یا بیرون او (مثال منفصل) وجود دارد، برخلاف زبان حال که ترسیم متخیله است؛ نه واقعیت وجودی. آنچه در این احادیث آمده از سنخ تمثّل است که واقعیت عینی است؛ خواه در قلمرو هستی خود شخص (مثال متصل) و خواه در منطقه بیرون از وی (مثال منفصل) و هرگز نمی‌شود مضمون احادیث مزبور را از سنخ زبان حال تلقّی کرد، بنابراین، سخنانِ مال، فرزند و عمل حقیقی است؛ نه تشبیهی.
ج. آنچه درباره عذاب برزخ یا نعمت آن وارد شده به طوری که مبالغه آمیز به نظر می‌رسد در حقیقت بیانگر باطن اعمال انسان است؛ مثلاً باطن الحاد، شرک، کفر، نفاق، خونریزی و خونخواری همین است که به صورت عذاب برزخی ظهور می‌کند و هرگز فساد و تباهی آنها کمتر از آنچه ترسیم شده نیست و هیچ اغراق، مبالغه یا سخت‌گیری ناروای مدبّرات برزخ نیز نیست.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ بحار الأنوار، ج ۶، ص ۲۲۹٫

۶۳۲

بازدیدها: 524

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *