تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۵۶

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد هفتم، سوره بقره، آیه۱۵۶

امتحان، استعدادهای انسان را شکوفا و کمالهای او را از قوه به فعلیت می‌رساند؛ آزمون ها به لحاظ گونه‌گونی استعدادها و کمالها، متفاوت است. در ابتلای به سختی ها و کمبودها که مورد آیه است صابران، و در آزمون به رفاه و آسایش، شاکران شناخته می‌شوند.

الذین إذا أصابتهم مصیبه قالوا إنّا لله وإنّا إلیه راجعون (۱۵۶)

گزیده تفسیر
وصف مستمر صابران این است که در حوادث ناگوار می‌گویند: «مبدأ و معاد ما خداست» و اینْ مقال و عقیده و خُلْق آنان در همه شئون زندگی است. اوصافِ دیگرِ صابران به این وصف ریشه‌ای تکیه می‌کند. این اعتقاد، آنان را در هر حالْ استوار، مستقیم و معتدل نگه داشته و از امتحانات سنگین سرافراز بیرون می‌آورد. انسان صابر با این منطق توحیدی ناب که هم مبدأ و هم معاد او خداست، در برابر نعمتها شاکر است، نه مغرور، و در برابر نقمتها صابر است؛ نه ناامید، ضمن آنکه در هر کاری از او فیض می‌گیرد و به انتظار نتیجه الهی به سر می‌برد؛ امّا انسان غیر صابر اگر نعمت و رخدادی گوارا به او رسید، خود را مستحق آن پنداشته، آن را از خود می‌داند و به مَرَح و فَرَح ناروا و اَشَر و بَطَر و غرور، آلوده می‌شود، و چنانچه نقمتی به او رسید و به حادثه‌ای ناگوار مبتلا شد، گرفتار انحراف فکری شده با بداندیشی و بددهنی، مختالانه آن را به بخت و شانس بد موکول می‌کند و به یأس و کفر دچار شود.

۶۷۱

تفسیر

مفردات
أصابَتْهُم: «صوب» به معنای نزول و استقرار چیزی در جایگاه خود است، ازاین‌رو گفتار و کردار بجا را «صواب» می‌نامند ۱ : ﴿وقال صواباً) ۲ و به باران نافع و بجا «صوب» می‌گویند و ابری که دارای باران مفید باشد به «صیّب» موسوم است ۳ : ﴿أو کصیّب من السماء) ۴ تیر نیز وقتی به هدف اصابت می‌کند، می‌گویند: ﴿أصاب السهم الغرض) ۵
در کاربرد این واژه اگر گوینده به فاعل و صدور فعل از او عنایت داشته باشد، از باب افعال (أصاب، یصیب، إصابه، مصیبه) استفاده می‌کند و اگر صرف وقوع فعل منظور او باشد از باب تفعیل (تصویب) بهره می‌گیرد ۶٫ گفته شده: کاربرد نخست واژه «مصیبه» در تیراندازی و به هدف خوردن تیر بوده و سپس به بلا و امر ناگواری که بر انسان وارد می‌شود اختصاص یافته است ۷ : ﴿إن تُصِبْک حَسََنَهٌ تَسُؤْهُم وَإن تُصِبْک مصیبهٌ یقولوا) ۸
نکته: یکی از صنایع ادبی تجنیس مغایرات است؛ یعنی دو کلمه از اصل واحد یکی اسم و دیگری فعل در کنار هم قرار گیرد؛ مانند: ﴿اَزِفَتِ الاءزفه) ۹
^ ۱ – ـ معجم مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۳۱۷، «ص و ب».
^ ۲ – ـ سورهٴ نبأ، آیهٴ ۳۸٫
^ ۳ – ـ مفردات، ص ۴۹۵، «ص و ب».
^ ۴ – ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۹٫
^ ۵ – ـ المصباح، ص ۳۴۹، «ص و ب».
^ ۶ – ـ التحقیق، ج ۶، ص ۳۴۱، «ص و ب».
^ ۷ – ـ مفردات، ص ۴۹۵،«ص و ب»؛ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۳۷٫
^ ۸ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۵۰٫
^ ۹ – ـ سورهٴ نجم، آیهٴ ۵۷٫

۶۷۲

﴿وَقَعَتِ الواقعه) ۱ آنچه در آیه مورد بحث واقع شده، یعنی ﴿أصبتهم مصیبه﴾ از همین سنخ است ۲٫

تناسب آیات
خداوند در این آیه با دستور صبر جمیل، کیفیت صبر را بیان کرده و در ضمن، مبنای حکم به وجوب آن را بازگو می‌کند و آن حقیقت این است که خدای متعالی مالک انسان ۳ ، بنابراین، خداوند پس از امر به صبر در آغاز این فصل (آیات ۱۵۳ تا ۱۶۷)، اکنون ضمن ذکر وصف صابرانِ مستحق بشارت ۴ ، به حقیقت صبر اشاره ۵ و بیان می‌کند که انسان چگونه صابر باشد و چه هنگام مستحق بشارت است ۶٫ ذکر این وصف همچنین برای افاده این نکته است که صبر آنان کامل‌ترین نوع صبر است، زیرا صبری است همراه با بصیرت، چون هنگام مصیبت می‌دانند که ملک خدا هستند و او هرگونه بخواهد در آنان تصرفِ حکیمانه می‌کند، بدین جهت از آنچه به ایشان می‌رسد جزع نمی‌کنند و می‌دانند که به سوی خدا باز می‌گردند و او به آنان ثواب و پاداش می‌دهد ۷٫
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ سورهٴ واقعه، آیهٴ ۱٫
^ ۲ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج ۱، ص ۴۵۱٫
^ ۳ – ـ المیزان، ج ۱، ص ۳۵۸٫
^ ۴ – ـ تفسیر المنار، ج ۲، ص ۴۰٫
^ ۵ – ـ الأساس فی التفسیر، ج ۱، ص ۳۳۱٫
^ ۶ – ـ تفسیر غرائب القرآن، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۴۲٫
^ ۷ – ـ تفسیر التحریر والتنویر، ج ۲، ص ۵۶٫

۶۷۳

وصف مستمر صابران
در این آیه، ﴿الصبرین﴾ که در پایان آیه شریفه قبل آمده بود، تفسیر می‌شود. «صابر» که خود صفت‏مشبهه است و بر ملکه بودن وصف صبر برای دارنده آن دلالت می‌کند، در این آیه نیز در قالب وصفی مستمر معنا شده است.
توضیح اینکه آیه شریفه به استناد شواهدی که آن را همراهی می‌کند به منزله قضیه شرطیه کلیه است؛ مانند آنکه به کمک قراین متصل یا منفصل، عبارت «إذا طلعت الشمس فالنّهار موجود» موجبه کلیه تلقی شود، بر این اساس کلمه ﴿إذا﴾ در این آیه سُور موجبه کلیه و همچون «کلّما» است و تعبیر «إذا کان کذا، یکون کذا»، نشانه تلازم کلی مقدم و تالی است و هرگاه در قرآن کریم مطلبی با این تعبیر بود بدین معناست که بین امر اول و امر ثانی تلازمی کلی و مستمر است.
بسیاری از آیاتی که پارسایان را معرفی می‌کند و اوصاف عبادالرحمان را بر می‌شمرد، معنای استمراری دارد و تعبیرهایی که در آنها به‌کار رفته نشان دوام و استمرار است؛ مثلاً جمله ﴿إذا مسّهم﴾ در آیه‏شریفه ﴿إنّ الذین اتقوا إذا مسّهم طئِفٌ من الشّیطن تذکّروا فإذا هم مبصرون) ۱ به معنای «کلّما مسّهم…» است؛ متقیان کسانی هستند که هرگاه گرفتار وسوسه شوند بیدار شده و آن را جبران می‌کنند؛ نه اینکه متقیان گاهی متذکر و گاهی تحت وسوسه شیطان‌اند، که این برداشت جزئی یا مهمل که به مثابه جزئی است، با ملکه تقوای آنان که ایجاب کلی را دربردارد سازگار نیست.
ملکه راسخ عباد الرحمان این است که هماره خط مشی آنان هموار، نرم و
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۲۰۱٫

۶۷۴

بدون تکلّف است و در هر برخوردی مسئله را عاقلانه حلّ می‌کنند؛ در مسایل اقتصادی و از جمله انفاق معتدل هستند، در جمع مبتلایان به لهو حضور نمی‌یابند و گرفتاران به لغو را هم کریمانه هدایت می‌کنند: ﴿وعباد الرحمن الذین یمشون علی الأرض هوناً وإذا خاطبهم الجَهلون قالوا سلَماً٭…والذین إذا أنفقوا لم یسرفوا ولم‏یقتروا وکان بین ذلک قواماً٭ …وإذا مرّوا باللغو مرّوا کراماً) ۱ نه اینکه هنگام برخورد با جاهل، گاهی سخن صواب و گاهی سخن خطا بگویند یا در مسایل مالی گاهی به اسراف و تبذیر و گاهی به تقتیر روی آورند، زیرا چنین افرادی جزو عبادالرحمان نیستند. آنان که بندگان ویژه خدایند نه فقط در برخورد با اهل لغو، بلکه با هر حادثه‌ای کریمانه برخورد می‌کنند.
بر اساس تلازمی که بین مقدم و تالی از کلمه «إذا» استفاده می‌شود، آیه شریفه ﴿إذا أصبتهم مصیبه قالوا إنّا لله وإنّا إلیه رجعون﴾ بدین معناست که این وصف برای صابران ملکه شده و آنان همواره این‌چنین هستند.

صبر هنگام مصیبت
صبر اقسامی دارد که تثلیث آن معروف است ۱٫ صبر بر طاعت. ۲٫ صبر از معصیت. ۳٫ صبر هنگام مصیبت. آنچه در این آیه مطرح است صبر هنگام مصیبت است، مگر آنکه گفته شود جمله ﴿الّذین إذا…﴾ تفسیر تحدیدی صبر مذکور در آیه نیست؛ یعنی عهده دار معنای فی‌الجمله صبر است؛ نه بالجمله آن. البته برخی آیات دیگر فضایلی را مانند محبّت خدا، نصر، غرفه‌های بهشت، اجر جزیل، بشارت، صلات، رحمت، هدایت و… برای صابر
^ ۱ – ـ سورهٴ فرقان، آیات ۶۳ ـ ۷۲٫

۶۷۵

به نحو اطلاق ذکر کرده است ۱٫
از این نکته نباید غفلت شود که صبر هر چند تلخ و دشوار است، پاداش الهی بیش از آنها خواهد بود، زیرا ﴿من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها) ۲ البته نامگذاری مصیبت و تلخی صبر و سایر عناوین مطروح در این مبحث برای مبتدیان فنّ اخلاق است و گرنه برای سالکان واصل که امانت بودن همه چیز مشهود آنان است زوال هیچ چیزی مصیبت مصطلح نیست تا صبری را در پی داشته و اجری را مستلزم شود، زیرا ردّ امانت و اعاده عاریه به مستأمن و معیر وظیفه است؛ نه مصیبت. منشأ پیدایش عنوان «مصیبت» تخیّل ملکیت مال امانی و عاریه، و توهم مالک بودن امین و مستعیر است. در حقیقت، تخیل مصیبت و توهم صبر و توقع نابجای اجر است؛ لیکن خدای رئوف به همین تخیّل، توهم و توقع بنده مسکین خود بها می‌دهد: «فارحم عبدک الجاهل» ۳
تذکّر: ۱٫ عنوان مصیبت مطلق است و هر قسمی، اعم از آنچه از طرف خدا و آنچه از ناحیه خلق خداوند پدید آید، مشمول اطلاق آن است و برخی از مصادیق آن در آیه قبل ذکر شد؛ ولی منحصر به آنها نیست.
۲٫ برای رضای به قضای الهی دو راه مطرح شده که فخر رازی ۴ و دیگران به نقل و شرح آن مبادرت کرده‌اند: یکی صرف و دیگری جذب؛ لیکن می‌توان اولاً سه راه معروف را که یکی خوف و دیگری طمع و سومی محبت است یاد کرد و ثانیاً صبر و رضای خائفان و طامعان را از صبر و رضای محبّان جدا
^ ۱ – ـ التفسیر الکاشف، ج ۱، ص ۲۴۴٫
^ ۲ – ـ سورهٴ انعام، آیهٴ ۱۶۰٫
^ ۳ – ـ بحارالأنوار، ج ۹۵، ص ۴۴ و ۱۳۲؛ مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
^ ۴ – ـ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۱۵۶٫

۶۷۶

دانست و ثالثاً محور اصلی رضا را حبّ و حرّیت از هر تعلق و تعیّن یافت.

منطق توحیدی صابران
مطابق آیه مورد بحث، اوصاف صابران به وصف ریشه‌ای و اعتقادی توحید ناب تکیه می‌کند. قبلاً گذشت که کلمه «إذا» در اینجا مفید معنای «کلّما» است. «قول» نیز در این‌گونه موارد، مانند آیه ﴿الذین قالوا ربّنا الله) ۱ و ﴿ومن أحسن قولاً ممّن دعا إلی الله) ۲ به معنای عقیده و مرام است. معنای آیه مورد بحث نیز این نیست که صابران فقط در لفظ، جمله ﴿إنّا لله وإنّا إلیه رجعون﴾ را بر زبان جاری می‌کنند، بلکه بدین معناست که مقال و عقیده و خُلق آنان در حوادث گوناگون و در همه شئون زندگی طبق ایمان به مبدء و معاد بودن خداست.
از مجموع دو آیه اخیر (بقره، ۱۵۶۱۵۵) استفاده می‌شود که صابران، که وصف صبر ملکه آنان شده، از عهده آزمونهای سنگین به خوبی برمی‌آیند، زیرا منطق آنها این است که هم مبدأ و هم معاد آنان خداست، از این‏رو انسان صابر، که خود و اوصاف و افعال خود را ملک خداوند می‌داند، هرگز اهل یأس و نومیدی نیست، زیرا در هر حال و در همه حوادث گوارا و ناگوار، مبدأ مستقل و بالذات، یعنی خدا را می‌بیند؛ نه خود را. او با هر حادثه‌ای در حدّ آزمون برخورد کرده و معاد خود را نیز خدا می‌داند، از این‌رو در هر کاری از او فیض می‌گیرد و به انتظار نتیجه الهی به‌سر می‌برد. در مقابل، به دلالت دسته‌ای دیگر از آیات، انسان غیرمهذّب در حوادثِ گوارا مغرور و دلشاد و در
^ ۱ – ـ سورهٴ فصّلت، آیهٴ ۳۰٫
^ ۲ – ـ سورهٴ فصّلت، آیهٴ ۳۳٫

۶۷۷

حوادثِ ناگوارْ ناامید است.
خدای سبحان همان‌گونه که در آیات دیگر، نمازگزاران را از صاحبان اوصاف ناپسند استثنا می‌کند: ﴿إنّ الإنسَن خلق هلوعاً٭ إذا مسّه الشرّ جزوعاً٭ وإذا مسّه الخیر منوعاً ٭ إلاّ المصلّین) ۱ در آیات مورد بحث نیز در مقابل کسانی که در حوادث تلخ ناامیدند، صابران را معرفی می‌کند، بنابراین، صابر، نه در حوادث خوشایند و گوارا به مَرَح و فَرَح ناروا آلوده می‌شود و نه در حوادث ناگوارْ متأسف و نومید می‌گردد، زیرا می‌داند که خدای سبحان همه پدیده‌ها و حوادث عالم را در حد آزمون برای انسان تنظیم کرده است: ﴿ماأصاب من مصیبهٍ فی الأرض ولافی أنفسکم إلاّ فی کتَبٍ من قبل أن نبرأها إنّ ذلک علی الله یسیر٭ لکیلا تأسَوا علی ما فاتکم ولاتفرحوا بما ءَاتیکم) ۲ اما آن کس که در مکتب توحید ناب تربیت نشده، در حوادث گوارا گرفتار اَشَر و بطر و غرور، و در حوادث ناگواری که بر اثر تبهکاری خود او به وی می‌رسد ناامید است. در ادامه بحث، به برخی آیات در این باره اشاره خواهد شد.
تذکّر: ۱٫ صبر از ملکات فاضله نفسانی است و چنین فضیلتی هرگز با تعطیل نیروی عاطفه و از بین بردن رقّت و رحمت همراه نیست، چنان که هرگز با تعطیل نیروهای لازم دیگر مقرون نخواهد بود. آنچه همراه با صبر حاصل و با آن هماهنگ است همانا تعدیل نیروهای ادراکی و تحریکی است.
عاطفه از بهترین نیروهای لازم در زندگی جمعی و انسانی است، به ویژه آنکه در محیط خانواده ظهوری ویژه دارد؛ بیماری، مهجوری یا مرگ یکی از دوستان، بستگان و ارحام مایه تحریک نیروی عاطفه و رقّت و گاهی سبب
^ ۱ – ـ سورهٴ معارج، ایات ۱۹ ـ ۲۲٫
^ ۲ – ـ سورهٴ حدید، آیات ۲۲ ـ ۲۳٫

۶۷۸

اشک افراد به سوک نشسته می‌شود؛ چنین وصفی، یعنی احساس، عطوفت، رقّت و بالاخره گریه، از فضایل انسانی محسوب می‌شود و هرگز با صبر و استقامت در برابر قضای الهی منافاتی ندارد و آنچه از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) رسیده است که در سوک پسرش ابراهیم گریست و برای توجیه اشک مشروع و معقول و مقبول خود فرمود: چشم اشک می‌ریزد، دل متأثر می‌شود؛ ولی چیزی که مایه سخط و ناخوشنودی خدای سبحان شود نمی‌گوییم: «العین تَدمع و القلب یخشع و لا نقول ما یُسْخِط الربّ» ۱ ناظر به همین مطلب، یعنی لزوم تعدیل عاطفه و پرهیز از تعطیل آن است.
۲٫ رضا و فَرَحِ صادقْ محمود است، چنان‌که قرآن حکیم به آن دعوت کرده است: ﴿فبذلک فلیفرحوا) ۲ ﴿و یومئذٍ یفرح المؤمنون ٭ بنصر الله) ۳ اما مَرَح که نشاط کاذب و سرور غرور انگیز و سکر مذموم است: ﴿… إنّهم لفی سکرتهم یعمهون) ۴ مورد تقبیح و تعییر قرآن حکیم است.

تأثیر اعتقاد به مبدأ و معاد
شناخت و باور مبدأ و معاد که منطق توحیدی صابران است: ﴿إنّا لله وإنّا إلیه اجعون﴾ انسان را از امتحانها سرافراز بیرون آورده و در هر حال، استوار، مستقیم و معتدل نگه می‌دارد، زیرا با این اعتقاد که همه فعلها و فیضها، داده خداست و این باور که همه انسانها به سمت خدای سبحان در حرکت‌اند و با
^ ۱ – ـ بحارالأنوار، ج ۱۲، ص ۳۲۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۵۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ روم، آیات ۴ ـ ۵٫
^ ۴ – ـ سورهٴ حجر، آیهٴ ۷۲٫

۶۷۹

علم به اینکه هر حادثه‌ای، تلخ یا شیرین، آزمونی الهی است و خداوند به شاکران و صابران پاداش مثبت می‌دهد، مجالی برای مَرَحِ باطلْ یا ناامیدی نمی‌ماند.
اعتقاد به مبدأ و معاد، در نقمتْ به انسان توفیق صبر، و در نعمتْ به او توفیق شکر می‌دهد. موحد، در برابر نعمتهای خدا شاکر است؛ نه مسرورِ مغرور. آن‌کس که می‌داند همه نعمتها مِلک و مُلک خداست، خود را مالک نمی‌پندارد و از این‏رو به توجه منعم دل بسته و به توحید و یاد مُنْعِم خوشحال است؛ نه به نعمت، زیرا اگر نعمتْ عامل نشاط بوده و انسان به آن خوشحال شود، آنگاه که از دستِ وی رفت عامل غم شده و انسان، نگران خواهد شد. موحد، در برابر نقمتها نیز صابر است و می‌گوید: من و همه این حوادث به سمت خدا در حرکت هستیم، چیزی بالاصاله برای ما و به دست ما نیست و عالم به میل ما اداره نمی‌شود: ﴿لن یصیبنا إلاّ ما کتب الله لنا) ۱
سرّ تسلیت بودن رجوع به خداوند حکیم عادل این است که اگر رخداد ناگوار مطابق عدل بود انسان صابر جزای خود را خواهد یافت و اگر ظلم بود خدای سبحان انتقام آن را خواهد گرفت. چنین تذکره‌ای در حدّ خود آرام بخش بوده و مصداق: ﴿ألا بذکر الله تطمئن القلوب) ۲ است.
خلاصه آنکه اندیشه توحیدِ نابْ انگیزه شکر، صبر، فکر و ذکر خدا را به همراه دارد. همه رخدادهای تلخ و شیرین از منظر وسیله، نه وصول و از رویکرد ابزار، نه هدف و از جهت عاریه، نه اصیل ملاحظه می‌شود. معلوم است چنین چیزی بزوغ و عُزُوب، طلوع و غروب و به تعبیر عطار نیشابوری فراز
^ ۱ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۵۱٫
^ ۲ – ـ سورهٴ رعد، آیهٴ ۲۸٫

۶۸۰

و فرود ۱ آن سهم تعیین کننده‌ای نخواهد داشت.
در قرآن کریم نمونه‌ای از کسانی که منطق آنان مبدأ و معادشناسی پیش‌گفته است بیان شده است. حضرت سلیمان(علیه‌السلام) نمادی از این افراد است، زیرا آنگاه که یکی از شاگردان وی در کمتر از چشم‏برهم‏زدن، تخت ملکه سبأ را از یمن به فلسطین آورد، بدون هیچ فخر و غرور و مَرَحی در برابر این نعمتِ الهی خضوع و شکرگزاری کرد و فرمود: این از فضل پروردگار من است تا مرا با آن بیازماید: ﴿هذا من فضل ربّی لیبلُوَنی ءأشکر أم أکفر) ۲
ذوالقرنین نماد دیگری از اینان است. او سدّ فلزی عظیمی ساخت که در ارتفاع و قطر چنان محکم بود که نه رفتن بر بالا و روی آن در توان و استطاعت کسی بود و نه نقب زدن در درون و شکافتن آن مقدور کسی بود: ﴿ءَاتونی زبر الحدید حتّی إذا ساوی بین الصدفین قال انفخوا حتّی إذا جعله ناراً قال ءَاتونی أفرغ علیه قطراً٭ فما اسطعُوا أن یظهروه وما استطَعوا له نقباً) ۳ با چنین قدرتی، او از دانش فنی و تواناییهای مادی خود سخن نمی‌گوید، بلکه می‌فرماید: این رحمتی از ناحیه خداوند است: ﴿هذا رحمهٌ من ربّی) ۴ این سخن ذواالقرنین همان ﴿إنّا لله﴾ است، و چنانچه جمله ﴿فإذا جاء وعد ربّی جعله دکّاءَ وکان وعد ربّی حقّاً) ۵ ناظر به قیامت باشد، همان ﴿إنّا إلیه رجعون﴾ است. غرض آنکه هنگام دستیابی به فنآوری، پیروزی، نعمت
^ ۱ – ـ منطق الطیر، ص ۹۶: سبزپوشان در فراز و در فرود ٭٭٭ جمله پوشیدند از ماتم کبود
^ ۲ – ـ سورهٴ نمل، آیهٴ ۴۰٫
^ ۳ – ـ سورهٴ کهف، آیات ۹۶ ـ ۹۷٫
^ ۴ – ـ سورهٴ کهف، آیهٴ ۹۸٫
^ ۵ – ـ همان.

۶۸۱

بی‌سابقه و… رضایت به رضوان الهی محمود است؛ ولی نشاط کاذب که از آن به مَرَحْ، اَشَر، بَطَر و مانند آن تعبیر می‌شود مذموم است و اولیای الهی از آن منزّه‌اند.

اشارات و لطایف

منطق غیر موحدان در برابر حوادث
صابران براساس منطقی توحیدی که توضیح آن در بحث تفسیری گذشت هرگز مغرور یا ناامید نمی‌شوند و عاقلانه مواظب کردار و گفتار و رفتار خویش‌اند. غیر صابر، فاقد چنین منطقی است؛ اگر حادثه‌ای ملایم و گوارا به او برسد مغرور شده آن را از خود می‌داند و چنانچه به حادثه‌ای ناگوار مبتلا شود بر رفتار و کردار خویش مواظبتی ندارد و با بداندیشی و بددهنی، مختالانه به بخت و شانس بد و مانند آن موکول می‌کند و اهل یأس و کفر خواهد بود.
منطق این گروه که اگر نعمتی به آنان برسد، خود را مستحق آن پنداشته و خویشتن را ولی‏نعمت می‌شمارند و اگر به نقمتی مبتلا شدند فوراً گرفتار انحراف فکری می‌شوند، در آیات متعددی مشخص و بیان شده است. به نمونه‌ای از این آیات اشاره می‌شود:
۱٫ آل‏فرعون به جای آنکه حسنه و سیئه را آزمون الهی بدانند، هرگاه خیر و نیکی به آنها می‌رسید خود را شایسته آن پنداشته و می‌گفتند: این خوبی، برای ماست و بر اساس استحقاق و لیاقت نصیب ما شده است، و اگر بدی و سیئه‌ای به آنان اصابت می‌کرد آن را به عنوان «طیره» به موسای کلیم(علیه‌السلام) و همراهان وی نسبت داده و آنان را به نحس و بدقدمی طعن می‌زدند: ﴿فإذا جاءتْهم الحسنه قالوا لنا هذه وإن تصبهم سیئهٌ یطّیّروا بموسی ومن معه ألا إنّما

۶۸۲

طئِرُهم عند الله ولکنّ أکثرهم لایعلمون) ۱ اگر کسی به خدای سبحان و قضا و قدر الهی معتقد نباشد، ناچار به خرافات تن می‌دهد. شانس خوب یا بد، نحس و بدقدمی، تطیّر و مانند آن، از اوهام و خرافاتی است که کفاره اخلاقی، نه فقهی، دارد؛ یعنی چنانچه کسی در قلبش خطور کرد که فلان شخص بدقدم است یا فلان حادثه مشئوم بود، بر او کفاره است و کفاره خاطره طیره، توکل بر خداست: ﴿کفّاره الطیره التوکل) ۲
تذکّر: کفاره هر تباهی مناسب با آن است؛ تبهکاری اعتقادی کفاره اعتقادی می‌طلبد و تبهکاری اخلاقی کفاره اخلاقی می‌طلبد، چنان که تبهکاری فقهی مستلزم کفاره فقهی است.
۲٫ مردم عادی این‌گونه‌اند که اگر به مصیبت و ضرری مبتلا شوند و خداوند آن را با فضل و رحمت خویش برطرف کند، آنان با سوء استفاده از این نعمت و رحمت، به جای شکرِ در برابر نعمت، در آثار فضل الهی، نیرنگ و مکر می‌کنند. البته باید بدانند که فرشتگانِ خداوند که فرستادگان ویژه‌اند مکرهای آنان را ثبت می‌کنند: ﴿وإذا أذقنا النّاس رحمهً من بعد ضرّاء مسّتهم إذا لهم مکرٌ فی ءَایاتنا قل الله أسرع مکراً إنّ رسلنا یکتبون ما تمکرون) ۳
۳٫ کسی که به فطرت خود بها ندهد و فقط در محدوده طبیعت بماند و عبادات وی نتواند او را تزکیه و تهذیب کند چنین است که اگر خدای سبحان اندک رحمتی به او بچشاند و سپس از وی بگیرد، به جای صبر بر ناملایم و انتظارِ گشایش، به یأس و کفر می‌افتد: ﴿و لئن أذقنا الإِنسَن منّا رحمهً ثمّ
^ ۱ – ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۳۱٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج ۸، ص ۱۹۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۲۱٫

۶۸۳

نزعنَها منه إنّه لَیوسٌ کفورٌ) ۱ و چنانچه زیانی ببیند و آنگاه خداوند نعمتی به او رسانده و آن زیان را برطرف کند، بدون اینکه مبدأ فاعلی نعمت را ببیند، می‌گوید: بدیها از من برفت، آنگاه شادمانی و فخرفروشی می‌کند: ﴿ولئن أذقنَه نعماء بعد ضرّاء مسّته لیقولنّ ذهب السیئات عنّی إنّه لفرحٌ فخورٌ) ۲ ولی صابران، همان‌طور که گذشت، به‌گونه‌ای دیگر می‌اندیشند: ﴿إلاّ الذین صبروا و عملوا الصلحَت أُولئِک لهم مغفرهٌ و أجرٌ کبیر) ۳
غیرموحد، فقط در سیر افقی طبیعت می‌اندیشد و ﴿هو الأول والأَخر) ۴ را که تأملِ عمودی و سیر فراطبیعی است در هیچ‌یک از حوادث نمی‌بیند و می‌گوید: فلان حادثه آمد و فلان حادثه رفت؛ اما نمی‌بیند که آورنده و برنده آن کیست و هدف او از آوردن و بردن چیست؛ یعنی تنها فعل را می‌بیند؛ نه فاعل و هدف نهایی را، از این رو هنگام برطرف شدن ضرر، به فرح و شادمانی و فخرفروشی می‌پردازد. «فرحّ»، امری نفسی و «فخر» امری نسبی است؛ یعنی در درون او غرور و نشاط کاذب پدید می‌آید و نسبت به دیگران هم فخرفروشی می‌کند.
۴٫ بسیاری از مردم به طبع عادی این‌گونه‌اند که اگر ضرری به آنها برسد با انابه (نوبت‌گیری) و انقطاع به سوی خدای سبحان، او را می‌خوانند و چنانچه خدا به آنان رحمتی بچشاند دوباره شرک می‌ورزند، زیرا انابه برای آنها ملکه نشده است: ﴿وإذا مسّ النّاس ضرٌّ دعوا ربّهم منیبین إلیه ثمّ إذا أذاقهم منه
^ ۱ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۹٫
^ ۲ – ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۱۰٫
^ ۳ – ـ سورهص هود، آیهٴ ۱۱٫
^ ۴ – ـ سورهٴ حدید، آیهٴ ۳٫

۶۸۴

رحمهً إذا فریقٌ منهم بربّهم یشرکون) ۱
مطلب یاد شده، با تعبیرهای گونه‌گون در کلام خدای سبحان بیان شده است؛ مانند: ﴿وإذا أذقنا النّاس رحمهً فرحوا بها وإن تصبْهم سیئه بما قدّمت أیدیهم إذا هم یقنطون) ۲ ﴿إنّا إذا أذقنا الإِنسَن منّا رحمهً فرح بها و إن تصبهم سیئهٌ بما قدّمت أیدیهم فإنّ الإِنسَن کفور) ۳ خدای سبحان همواره رحمت را به خود نسبت داده و سیئه را دستاورد تبهکاران می‌داند، زیرا حسنه بر اساس تفضل و سیئه بر اساس استحقاقِ معصیت کار است.
بیان دیگر خداوند سبحان در این باره چنین است: ﴿لایسئم الإِنسن من‏دعاء الخیر وإن مّسّه الشرّ فی‏وسٌ قنوطٌ٭ ولئن أذقنَه رحمهً مّنّا من بعد ضرّاء مسّتْه لیقولنّ هذا لی وما أظنّ الساعه قائِمهً ولئن رجعت إلی ربّی إنّ لی عنده للحُسنی فلننبّئنّ الذین کفروا بما عملوا ولنذیقنّهم من عذابٍ غلیظ ٭ وإذا أنعمنا علی الإِنسَن أعرض ونََا بجانبه وإذا مسّه الشرّ فذو دعاءٍ عریضٍ) ۴ انسان از خواندن و خواستن خیر خسته نمی‌شود؛ اما اگر شری به او رسید ناامید می‌گردد و اگر آن ناگواریها رفت و خداوند خیرات را به او چشانید، خود را مستحق این خیرات دانسته و چنین می‌گوید: این مال من است: ﴿هذا
^ ۱ – ـ سورهٴ روم، آیهٴ ۳۳٫
^ ۲ – ـ سورهٴ روم، آیهٴ ۳۶٫
^ ۳ – ـ سورهٴ شوری، آیهٴ ۴۸٫ «ذوق» و چشیدن، غیر از اکل و شرب است. همهٴ نعمتهایی که خدای سبحان در دنیا به انسان می‌دهد در حدّ «اِذاقه» و چشاندن است و نعمت اصلی خداوند در بهشت است؛ در آنجا خانهٴ هر مؤمن چنان وسیع است که اگر همهٴ اهل دنیا را مهمان کند گنجایش آنان را دارد؛ زیرا ﴿عرضُها السمٰوٰتُ والأرضُ﴾ (سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۳۳). این گستره، مساحت خانهٴ مؤمن است؛ نه همهٴ بهشت.
^ ۴ – ـ سورهٴ فصلت، آیات ۴۹ ـ ۵۱٫

۶۸۵

لی﴾، حال آنکه حتّی سوابق خوب انسان نیز از نعمتهای الهی است و همه نعمتهای خدا ابتدایی و تفضّل است ۱ و انسان در هیچ نعمتی از خداوند طلبکار نیست.
انسان موحّدْ اصل هویت خود و همه نعمتها را از آنِ خداوند می‌داند: ﴿وله ما فی السّموت و الأرض…٭ و ما بکم من نعمه فمن الله) ۲ و می‌گوید: ﴿إنّا لله﴾؛ ما (اصل ذات ما) از آنِ خدا هستیم، چه رسد به اوصاف و افعال و نعمتهای ما؛ امّا غیر موحّد، خود را اصل و مستحق نعمتهای موجود پنداشته و آن را مال و ملک خود می‌داند و به جای گفتن «الحمد لله» می‌گوید: ﴿هذا لی) ۳ با اینکه مُلْک آسمانها و زمین از خداست: ﴿لله ملک السَّموت والأرض) ۴
طبق بیان آیه اخیر ۵ ، طبع مردم عادی این است که اگر خداوند به آنان نعمتی عطا کند به جای شکرگزاری خدا، از او روبرگردانده و پشت می‌کنند و اگر حادثه‌ای ناگوار به آنها برسد دعاهای فراوانی دارند.
۵٫ فَرَح و فخر غیر موحّد به نعمتها و غفلت از اینکه آن بهره‌مندیها، در مرحله نخست امتحان خدا و در مرحله دوم که عصیان مستمر شد عذاب الهی است: ﴿واعلموا أنّ‏ما أمولکم وأولَدکم فتنهٌ) ۶ ﴿فلاتعجبک أمولُهم
^ ۱ – ـ صحیفهٴ سجادیه، دعای ۴۵: «کلُّ نعمک ابتداء».
^ ۲ – ـ سورهٴ نحل، آیات ۵۲ ـ ۵۳٫
^ ۳ – ـ سورهٴ فصّلت، آیهٴ ۵۰٫
^ ۴ – ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۱۸۹٫
^ ۵ – ـ سورهٴ فصّلت، آیهٴ ۵۱٫
^ ۶ – ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۲۸٫

۶۸۶

ولاأولَدهم إنّما یرید الله لیعذّبهم بها فی الحیوه الدنیا وتزهق أنفسهم وهم کَفرون) ۱ گاه چنان می‌شود که آن انسان مُسْرِف و مُتْرَف که سالیانِ متمادی از توحید محروم مانده می‌پندارد همان‌گونه که در دنیا از نعمت بهره‌مند بوده، در آخرت نیز اگر قیامتی باشد از آن نعمتها برخوردار خواهد بود: ﴿واضرب لهم مثلاً رَجُلین جعلنا لأحدهما جنّتین…٭ وکان له ثمر فقال لصَحبه وهو یحاوره أنا أکثر منک مالاً وأعزّ نفراً٭ ودخل جنّته وهو ظالمٌ لنفسه قال ما أظنّ أن تبید هذه أبداً٭ وما أظنّ الساعه قائمه ولئن رددتُ إلی ربّی لأجدنّ خیراً منها منقلباً) ۲

بحث روایی

۱- شأن نزول
عن ابن عباس: أنّ حمزه حین قُتل یوم أُحد و عرف بقتله أمیر المؤمنین(علیه‌السلام) فقال: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» نزلت: ﴿الّذین إذا أصبتهم مصیبه قالوا إنّا لله و إنّا إلیه رجعون٭ أولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمه و أولئک هم المهتدون) ۳
اشاره: انسان کاملِ معصوم که خلیفه خداست در پرتو قرب فرایض و نوافل با لسان الهی سخن می‌گوید. ممکن است آنچه بعداً به صورت آیه قرآن تجلّی می‌یابد قبلاً به صورت کلامِ ولی محبوبْ و مُقرَّبِ خدا ظهور کرده باشد، پس ثبوتاً چنین مطلبی ممکن است و امّا اثباتاً باید با احادیث دیگر مخصوصاً آنچه
^ ۱ – ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۵۵٫
^ ۲ – ـ سورهٴ کهف، آیات ۳۲ ـ ۳۶٫
^ ۳ – ـ بحارالأنوار، ج ۳۶، ص ۱۹۱٫

۶۸۷

از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) درباره خاموشی چراغ نقل شده و در عنوان بعدی می‌آید هماهنگ باشد.

۲- استرجاع در حوادث خُرد و کلان
طُفی‏ء سراج النبیّ‏ص، فقال: ﴿إنّا لله وإنّا إلیه راجعون﴾. فقیل: یا رسول الله أمصیبه هی؟ قال: «نعم، وکل ما یؤذی المؤمن فهو مصیبه له وأجر» ۱
ـ عن أبی أمامه قال: خرجنا مع رسول الله‏ص، فانقطع شسع ۲ النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فقال: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون». فقال له الرجل: هذا الشسع؟! فقال رسول‏الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) : «إنّها مصیبه» ۳
اشاره: حمد و استرجاع به حوادث مهم اختصاص ندارد. انسان موحد که در همه شئونْ متوجه مبدأ و معاد، و در همه حوادث به یاد حق است اندک‏حادثه‌ای که می‌رسد، اگر ملایم باشد حمد، و چنانچه ناملایم است کلمه‏استرجاع بر زبان جاری می‌کند، بر همین اساس، آنگاه که چراغ خانه یا بند نعل رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) خاموش یا پاره شد آن حضرت فرمود: ﴿إنّا لله وإنّا إلیه رجعون﴾. برخی از حاضران که استرجاع را شنیدند، پرسیدند: آیا این خاموش شدن مصیبت است؟ رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: آری. معلوم می‌شود آیه مزبور قبلاً نازل شده و مورد آن که هنگام رخداد مصیبت است معلوم بود، بنابراین، سایر روایات این مبحث باید با چنین سابقه‌ای هماهنگ باشد.
^ ۱ – ـ الدر المنثور، ج ۱، ص ۳۸۰٫
^ ۲ – ـ الشسع: زمام النعل بی الأصبع الوسطیٰ و الّتى تلیها.
^ ۳ – ـ الدر المنثور، ج ۱، ص ۳۸۰٫

۶۸۸

۳- استحباب استرجاع و آثار آن
قال أبو جعفر (علیه‌السلام): «ما من عبدٍ یُصاب بمصیبه فیسترجع عند ذکره المصیبه و یصبر حین تفجأه، إلاّ غفر الله له ما تقدّم من ذنبه، و کلّما ذکر مصیبته فاسترجع عند ذکر المصیبه غفر الله له کلّ ذنب اکتسب فیما بینهما» ۱
قال أبو عبد الله (علیه‌السلام): «من ذکر مصیبته و لوْ بعد حینٍ فقال: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون و الحمد لله رب العالمین، اللّهمّ آجرنی علی مصیبتی و اخْلف علیَّ أفضل منها» کان له من الأجر مثل ما کان عند أوّل صدمه» ۲
ـ عن أبی جعفر (علیه‌السلام) قال: «قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) : أربع من کنّ فیه کان فی نور الله الأعظم: من کانت عصمهُ أمْرِه شهاده أن لا إله إلاّ الله و أنّی رسول الله، و من إذا أصابته مصیبه قال: إنّا لله و إنّا إلیه راجعون، و من إذا أصاب خیراً قال: الحمد لله ربّ العالمین، و من إذا أصاب خطیئه قال: أستغفر الله و أتوب إلیه» ۳
ـ عن جعفر بن محمّد عن أبیه عن آبائه(علیهم‌السلام) قال: «قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): أربع من کُنَّ فیه کتبه الله من أهل الجنّه: من کانت عصمته شهاده أن لا إله إلاّ الله، و من إذا أنعم الله علیه النعْمه قال: الحمد لله، و من إذا أصاب ذنباً قال: أستغفر الله، و من إذا أصابته مصیبه قال: إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» ۴
ـ فی الحدیث: «من استرجع عند المصیبه جبّر الله مصیبته و أحسن عقباه و جعل له خَلَفاً صالحاً یرضاه» و قال (علیه‌السلام): «من أصیب بمصیبه فأحدث استرجاعاً
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۲۴٫
^ ۲ – ـ همان.
^ ۳ – ـ کتاب الخصال، ص ۲۲۲٫
^ ۴ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۶۹٫

۶۸۹

و إن تقادم عهدها، کتب الله له من الأجر مثل یوم أُصیب» ۱
ـ فیما أوحی الله تعالی إلی موسی (علیه‌السلام): «یا موسی! اِرْضَ بکسْرهٍ من شعیرٍ تسدّ بها جوعتک و بخرقهٍ تواری بها عوْرتک، واصبر علی المصائب و إذا رأیت الدنیا مقبلهً علیک فقل: إنّا لله و إنّا إلیه راجعون، عقوبه عُجّلت فی الدنیا، وإذا رأیت الدنیا مدبرهً عنک فقل: مرحباً بشعار الصالحین. یا موسی! لا تعجبنّ بما أُوتی فرعون و ما مُتّع به، فإنّما هی زهره الحیاه الدّنیا» ۲
اشاره: الف. ظاهر آیه مورد بحث مشتمل بر فرمانهایی مانند «اصبروا»، «اصطبر‌» و «صابروا» نیست؛ لیکن مدح و تبشیر الهی به مثابه دعوت به صبر و امر به آن است، از این‌رو رجحان و استحباب استرجاع صبری را می‌توان از این‌گونه ادلّه قرآنی یا روایی استظهار کرد؛ یعنی اصل تسلیم و صبر در برابر قضای الهی واجب و اعتقاد به محتوای استرجاع مزبور لازم است؛ ولی گفتن جمله «إنّا لله و…» راجح است.
ب. استمرار استرجاع هر گاه مصیبت به یاد آید، لغزشهای متخلل را می‌بخشد. افزودن حمد بر استرجاع هنگام یاد آوری مصیبت و درخواست اجر و خَلَف، همانندِ اجرِ طلیعه مصیبتِ موردِ صبر را به همراه دارد.
ج. عنصر محوری استرجاع در برابر حوادث ناگوار، همانند عناصر اصلی دیگرِ مکتبْ مایه ورود در نور اعظم خدا و بهشت جاوید خواهد بود.
د. سالک صالح در برابر فقر و غنا راضی است؛ لیکن عصری که از یک سو ثروت همسان طغیان است و از سوی دیگر تهیدستان فراوان‌اند و از سوی سوم برای مبارزه با طاغوت تمرین تحمل فشار اقتصادی لازم است، فقر شعار رسمی صالحان می‌شود.
^ ۱ – ـ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۴۳۷٫
^ ۲ – ـ بحار الأنوار، ج ۱۳، ص ۳۶۱٫

۶۹۰

۴- اقرار نهفته در ذکر شریف استرجاع
جاء أمیرُ المؤمنین (علیه‌السلام) إلی الأشعث بن قیس، یعزیه بأخٍ له یقال له عبدالرحمن، فقال له أمیر المؤمنین (علیه‌السلام): «إن جزعتَ فحقّ الرحم آتیتَ و إن صبرتَ فحقّ الله أدَّیتَ، علی إنّک إن صبرت جری علیک القضاء و أنت محمود و إن جزعت جری علیک القضاء و أنت مذموم». فقال له الأشعث: إنّا لله و إنّا إلیه راجعون، فقال أمیر المؤمنین (علیه‌السلام): «أتدری ما تأویلها؟» فقال الأشعث: لاأنت غایه العلم و منتهاه، فقال له: «أما قولک: «إنّا لله» فإقرار منک بالمُلْک وأما قولک: «و إنّا إلیه راجعون» فإقرار منک بالهَلاک» ۱
ـ و سمع [أمیر المؤمنین (علیه‌السلام)] رجلاً یقول: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون»، فقال (علیه‌السلام): «إنّ قولنا: «إنّا لله» إقرار علی أنفسنا بالمُلک، و قولنا: «و إنّا إلیه راجعون» إقرار علی أنفسنا بالهُلْک» ۲
اشاره: الف. تأثیر تربیتی و روانی دو اقرار یاد شده این است که اگر انسان خردمند اقرار دارد که مالک حقیقی خداست و آنچه در اختیار بشر قرار دارد عاریه‌ای بیش نیست و بازگرداندن عاریه اندوهی ندارد، حتماً از جزع می‌پرهیزد و بردبار می‌شود.
ب. توحید در مالکیت مسبوق به توحید در ذات و توحید در اصل خالقیّت است، زیرا کسی که آفرید مالک است و کسی که می‌پروراند صاحب حق است. تسلیم مالِ مالک و حق صاحب حق، مطلبی است عادی و بدون اندوه.
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۳، ص ۲۶۱٫
^ ۲ – ـ نهج‌البلاغه، حکمت ۹۹٫

۶۹۱

۵- مسبوق نبودن استرجاع در امتهای پیشین
سُئل أبو عبد الله (علیه‌السلام): ما بلغ من حزن یعقوب علی یوسف؟ قال: «حزن سبعین ثکلی بأولادها» و قال: «إن یعقوب لم یعرف الاسترجاع و من هنا قال: وا أَسَفا علی یوسف» ۱
اشاره: الف. اثبات چنین مطلب مهمّ بدون شواهد فراوان دشوار است، با اینکه ادعای قرآن حکیم این است که حضرت یعقوب(علیه‌السلام) در آن رخداد غمبار فرمود: ﴿فصبر جمیل و الله المستعان علی ما تصفون) ۲ ﴿… فالله خیر حافظاً و هو أرحم الرحمین) ۳ ﴿… إن الحکم إلاّ لله علیه توکّلت و علیه فلیتوکّل المتوکّلون) ۴ ﴿… إنّما أشکو بثّی و حزنی إلی الله) ۵ روشن است پیامبری که این همه معارف را ارائه می‌کند، از آن اصل هم مطلع است.
ب. در برخی نقلها چنین آمده که استرجاع ویژه امّت اسلام است و برای امّتها و نیز انبیای گذشته نبوده است. این مطلب را ابو الفتوح رازی به این صورت نقل می‌کند:
یک روز موسای کلیم(علیه‌السلام) در مناجات با خدای تعالی گفت: الهی از منازل بهشت کدام به تو نزدیک‌تر است، به معنای کرامت؟ گفت: حظیره قدس. گفت: بار خدایا، ساکنان حظیره قدس که باشند؟ گفت: اصحاب مصیبات. موسی(علیه‌السلام)
^ ۱ – ـ تفسیر القمی، ج ۱، ص ۳۵۰٫ در قرآن کریم ﴿یأسفی﴾ آمده است (سورهٴ یوسف، آیهٴ ۸۴).
^ ۲ – ـ سورهٴ یوسف، آیهٴ ۱۸٫
^ ۳ – ـ سورهٴ یوسف، آیهٴ ۶۴٫
^ ۴ – ـ سورهٴ یوسف، آیهٴ ۶۷٫
^ ۵ – ـ سورهٴ یوسف، آیهٴ ۸۶٫

۶۹۲

گفت: بار خدایا، صفت ایشان مرا بگو. گفت: یا موسی آنان باشند که چون ایشان را ابتلا کنم به بلیّتی صبر کنند و چون برایشان نعمتی کنم شکر کنند و چون مصیبتی رسد ایشان را بگویند: ﴿إنّا لله وإنّا إلیه رجعون﴾. اینان اهل حظیره قدس باشند ۱٫
از این خبر به دست می‌آید که استرجاع، سنت رسمی پیشینیان نبوده است؛ لیکن اصل فضیلت آن و اینکه مایه تقرب به خداوند شده و سبب استقرار در حظیره قدس می‌شود، معهود بوده است. کسی که از فضیلت چنان کاری آگاه باشد و منعی هم در بین نباشد از اعتقاد به آن و از تخلق به آن و از تلفّظ به آن خود را محروم نمی‌کند.
غرض آنکه اثبات انحصار استرجاع به امت اسلامی و اینکه چنین کاری اصلاً در بین نسلها، عصرها و مصرهای پیشین بی‌سابقه بوده سهل نیست.

٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ روض الجنان، ج ۲، ص ۲۴۲٫

۶۹۳

بازدیدها: 1792

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *