عن السجاد (عليه السلام ): الحمد لله الاءول بلا اءول كان قبله و الآخر بلا آخر يكون بعده، الذى قصرت عن رؤ يته اءبصار الناظرين و عجزت عن نعته اءوهام الواصفين… و الحمد لله الذى لو حبس عن عباده معرفة حمده على ما اءبلاهم من مننه المتتابعة و اءسبغ عليهم من نعمه المتظافرة لتصرفوا فى مننه، فلم يحمدوه و توسعوا فى رزقه، فلم يشكروه و لو كانوا كذلك لخرجوا من حدود الانسانية الى حد البهيمية فكانوا كما وصف فى محكم كتابه: (ان هم الا كالاءنعام بل هم اءضل سبيلا ) (730) و الحمدلله…
حمدا نعمر به فيمن حمده من خلقه و نسبق به من سبق الى رضاه و عفوه، حمدا يضى ء لنا به ظلمات البرزخ و يسهل علينا به سبيل المبعث و يشرف به منازلنا عند مواقف الاءشهاد يوم تجزى كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون… حمدا يرتفع منا الى اءعلى عليين فى كتاب مرقوم يشهده المقربون، حمدا تقربه عيوننا اذا برقت الاءبصار و تبيض به وجوهنا اذا اسودت الاءبشار، حمدا نعتق به من اءليم نارالله الى كريم جوار الله، حمدا نزاحم به ملائكته المقربين و نضام به اءنبيائه المرسلين فى دار المقامة التى لا تزول و محل كرامته التى التى لا تحول… و الحمدلله… فكيف نطيق حمده اءم متى نؤ دى شكره ؟ لا متى ؟…
و الحمدلله بكل ما حمده به اءدنى ملائكته اليه و اءكرم خليقته عليه و اءرضى حامديه لديه، حمدا يفضل سائر الحمد كفضل ربنا على جميع خلقه، ثم له الحمد مكان كل نعمة له علينا و على جميع عباده الماضين و الباقين عدد ما اءحاط به علمه من جميع الاءشياء و مكان كل واحدة منها عددها اءضعافا مضاعفة اءبدا سرمدا الى يوم القيامة، حمدا لا منتهى لحده و لا حساب لعدده و لا مبلغ لغايته و لا انقطاع لاءمده، حمدا يكون وصلة الى طاعته و عفوه و سببا الى رضوانه و ذريعة الى مغفرته و طريقا الى جنته و خفيرا من نقمته و اءمنا من عضبه و ظهيرا على طاعته و حاجزا عن معصيته و عونا على تاءدية حقه و وظائفه،، حمدا نسعد به فى السعداء من اءوليائه و نصير به فى نظم الشهداء بسيوف اءعدائه انه ولى حميد (731)
اشاره: امام سجاد (عليه السلام ) مى فرمايد: حمد ويژه خدايى است كه در اوليت بى آغاز و در آخريت بى انجام است ؛ خدايى كه ديده كوتاه بين اهل نظر توان رؤ يت و مشاهده او را ندارند و اوهام و انديشه هاى واصفان را ياراى وصف او نيست.
ستايش از آن خدايى است كه اگر توفيق شناخت حمد خود را از بندگانش دريغ مى كرد و به انسانها نمى آموخت تا در برابر نعمتهاى پياپى او حمد كنند، در نعمتهايش تصرف كرده، از آن بهره مند مى شدند و او را حمد نمى كردند و بدون هيچ گونه سپاسى، از رزق الهى به طور گسترده بهره بردارى مى كردند و با چنين كفرانى از حدود (732) انسانيت خارج و به مرز بهيميت (733) مى رسيدند؛ آنگاه همانند چهارپايان يا فروتر از آنها مى شدند.
و حمد خداى را…؛ حمدى كه خداى سبحان با آن، ما را هم زيست حامدان و شاكران قرار دهد و با آن، به سوى رضايت و عفو ذات اقدس الهى از ديگران سبقت گيريم ؛ حمدى كه تاريكيهاى برزخ (734) با آن زدوده شود و پيمودن راه برزخ به سوى قيامت كبرا و رستاخيز عمومى با آن آسان گردد و جايگاه ما در نزد شاهدان اعمال ( پيامبران، امامان و فرشتگان ) با آن شريف و گرامى شود؛ در روزى كه هر كس برابر ره آوردش جزا داده شود و بر هيچ كس ستمى نرود؛ حمدى كه ما را به برترين مقام عليين برساند؛ حمدى كه در روز خيره شدن چشمها، ديده ما بدان روشن گردد (735) و در روز سياه شدن سطح اندامها روى ما به آن سفيد گردد؛ (736) حمدى كه مايه رهايى از آتش دردناك الهى و عامل نيل به جوار كريمانه حق باشد؛ حمدى كه با آن به عالم فرشتگان مقرب راه يافته با آنان رقابت كنيم (737) و با آن به پيامبران مرسل بپيونديم، در جايگاه بى زوال ابدى و محل كريمانه و تحول ناپذير (738)… و ما چگونه مى توانيم حمد او به جاى آوريم و از عهده شكرش به در آييم ؟ هرگز چنين توانى نداريم…
حمد و سپاس خداى را به سان حمد نزديكترين فرشتگان و كريمترين بندگان و پسنديده ترين حامدانش ؛ حمدى كه همانند برترى خدا بر همه آفريدگان، از همه سپاسها برتر است (739) (يعنى تفاوت حمدها مانند تفاوت محمودها باشد ).
و سپاس خداى را در برابر نعمتهايى كه به ما و گذشتگان عطا كرد و به آيندگان مى بخشد؛ حمدى به گستردگى آنچه علم خدا به آن احاطه دارد و به ميزان چندين برابر هر يك از آنها؛ حمدى جاويدان تا روز قيامت (740)؛ حمدى به آن گستردگى كه نه مرزپذير است و نه شمارش بردار؛ نه پايانى براى امتداد آن و نه تماميتى براى زمان آن است ؛ حمدى كه عامل رسيدن به طاعت و عفو او باشد و سبب رضايتش و وسيله مغفرتش و راهى براى بهشتش و رهاننده از عذابش و مايه ايمنى از خشم او و پشتيبانى بر طاعت او و مانعى در برابر معصيت و دستيارى بر اداى حقش ؛ حمدى كه با آن در رديف اولياى سعادتمند خدا و در سلك شهيدان (741) راه او قرار گيريم ؛ زيرا او سرپرستى ستايش شده است. (742)
حضرت سجاد (عليه السلام ) در اين دعا، حمد را با توحيد خداى سبحان آغاز و پس از بيان رازقيت خدا، محاسبه اعمال و كيفر تبهكاران و پاداش نيكوكاران، به بيان ويژگيها و آثار حمد در دنيا، برزخ و قيامت و مقام و پايگاه رفيعى كه با حمد مى توان به آن دست يافت و همچنين برخى از آثار ترك حمد مى پردازد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
الف: حمد فصل مقوم انسان است: فيلسوفان نطق را فصل مقوم و مرز انسانيت انسان مى دانند. نطق، به معناى سخن گفتن باشد يا ادراك كلى ، بيانگر حد انسانيت نيست. در فرهنگ قرآن و عترت، انسان به معناى حيوان ناطق نيست، بلكه معنايش حيوان ناطق حامد است.
بنابراين، اگر كسى حامد نبود يا تنها در حد زبان اهل حمد بود نه در قلب و از روى ايمان، گرچه بر خلاف ساير حيوانات كه ساكتند، او حيوان ناطق و گوياست اما از حدود انسانيت خارج شده، به مرز بهيميت پيوسته است ؛ زيرا چهارپايان از نعمتها بهره مى برند، ولى معرفت حمد ندارند.
شايان ذكر است كه، آنچه فارق بين انسان و ساير حيوانات است مرتبه كامل حمد است كه امام سجاد (عليه السلام ) در اين دعا و دعاى پنجاه و يكم صحيفه بيان كرده اند و گرنه همه موجودات مسبح و حامد ذات اقدس الهى هستند: ان من شى ء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم (743)
سر اين كه خداى سبحان درباره برخى انسانها مى فرمايد: همانند چهارپايان، بلكه از آنها نيز پست ترند: (اولئك كالاءنعام بل هم اضل ) (744)، اين است كه حيوانات نيز مرتبه ضعيف شكر را دارند، ولى چون از عقل بهره اى ندارند به كمال حمد معقول نمى رسند؛ اما انسان با داشتن كمال عقلى، اگر عقل خود را در خدمت شهوت و غضب درآورد، از حيوان نيز پست تر خواهد بود. حيوان تنها در محدوده شعور حيوانى، در پى ارضاى شهوت و غضب است ؛ اما انسان عقل و انديشه را نيز در خدمت شهوت و غضب به كار مى گيرد و با داشتن چراغ، بيراهه مى رود. چنين عقلى در اسارت هوسهاست: كم من عقل اءسير تحت هوى اءمير (745).
ب: حمد عامل همزيستى با پيامبران و فرشتگان و ره توشه اى براى سرعت و سبقت به سوى رضايت و عفو الهى است.
ج: حمد روشنى بخش تاريكيهاى عالم برزخ و هموار كننده راه انسان به سوى رستاخيز است ؛ تاريكى برزخ بر اثر گناه است و نور آن با طاعت تاءمين مى شود. با روشن شدن برزخ، راه انسان به سوى قيامت كبرا هموار مى شود و پيمودن اين راه كه براى برخى انسانها، همانند ورود از دنيا به برزخ بسيار دشوار است، آسان مى گردد.
بيان مطلب اين كه، حقيقت مرگ از نظر دين، انتقال از عالمى به عالم ديگر است: لكنكم تنتقلون من دار الى دار (746). اما مرگ به معناى قطع نفس و سرد شدن بدن ، مرگى است كه در دانش زيست شناسى مطرح است. انتقال از دنيا به برزخ، براى برخى انسانها بسيار آسان و براى گروهى بسيار دشوار است.
رزمنده اى كه صبحگاهان در ميدان نبرد هدف تير دشمن قرار مى گيرد و تا شامگاه در خون خود مى غلتد، گرچه پنداشته مى شود كه با فشار مرگ دست به گريبان است، اما او ديگر توجهى به دنيا ندارد و همانند تشنه بى تابى است كه در هواى گرم و سوزان، چشمه سارى از آب خنك و زلال مى يابد و تن به آن مى سپارد. از اين رو امام باقر (عليه السلام ) در پاسخ اين پرسش كه شهيدان كربلا در برابر رگبار تيرها چه احساسى داشتند؟ فرمودند: همان احساسى كه شما از فشار دادن يكى از انگشتان خود با دو انگشت ديگر داريد (747)
مرگ سرخ و انتقال از دنيا به برزخ براى شهيد لذت بخش است، نه رنج آور. اما تبهكارى كه به سرعت جان مى دهد، گرچه به ظاهر فشار جان دادن ندارد، ليكن جدا شدن روح او از تعلقات دنيا و انتقال به برزخ برايش بسيار دشوار است. قرآن كريم دشوارى مرگ و انتقال تبهكاران به عالم برزخ را اين گونه وصف مى كند: و لو ترى اذا يتوفى الذين كفروا الملائكة يضربون وجوههم و اءدبارهم و ذوقوا عذاب الحريق (748) فكيف اذا توفتهم الملائكة يضربون وجوههم و اءدبارهم (749)
سر زدن چهره و پشت آنان شايد اين باشد كه فرشتگان ماءمور دنيا كه انسان تبهكار را تهى دست در حال رفتن مى بينند، با زدن بر پشت او، وى را از دنيا سوق داده، بيرون مى رانند، ماءموران برزخ نيز چون او را تهى دست در حال آمدن مشاهده مى كنند بر صورتش مى كوبند و اين گونه از او استقبال مى كنند و اين خود گونه اى از عذاب و فشار قبر است و بر اين اساس كه عالم قبر همان عالم برزخ است، انسان تبهكار گرچه در فضاى باز آسمان يا دريا بميرد فشار قبر دارد. كسى كه توانست به آسانى از دنيا به برزخ راه يابد، راه برزخ به سوى قيامت نيز هموار و آسان است.
سر اين كه حمد پيمودن راه برزخ به قيامت را آسان مى كند، آن است كه انسان حامد و شاكر، خدا را ولى نعمت خود مى داند و كسى كه ولى نعمت خود را به خوبى بشناسد، مى تواند او را حمد كند و او هرگز تفكر قارونى ندارد تا بگويد: انما اءوتيته على علم عندى (750)
كسى كه نعمت را از ناحيه غير خدا مى داند و طلبكارانه مى گويد: با تلاش خود به آن رسيده ام ، گرچه به زبان الحمد لله رب العالمين بگويد، تنها حمد زبانى دارد و روح او حامد نيست. بنابراين، كسى كه طلبكارانه نعمت را دسترنج خود مى داند، به حقيقت حمد نرسيده و ولى نعمت خود را نشناخته است.
دنيا گرايان پس از مرگ، همانند حال خواب، يك سلسله خاطرات دارند و بسيارى از آنان از انتقال به جهانى ديگر آگاه نيستند و پس از شنيدن تلقين ميت و مشاهده امورى، در مى يابند كه به عالم برزخ منتقل شده اند و چون حقيقت مرگ انتقال است و انسان وابستگيهاى فراوانى به دنيا دارد، تا همه تعلقات خود را از دنيا قطع نكند وارد برزخ نمى شود. براى گسستن همه اين پيوندها نيز زمانى طولانى لازم است.
انسان شيفته دنيا همانند معتادى است كه در بازداشتگاه به سر مى برد، كه اعتيادش باقى است، ولى مواد مورد اعتيادش در دسترس او نيست و از اين رو به عذابى دردناك گرفتار است. انسان دنياگرا با قلبى آكنده از تعلق با دنيا وداع مى كند و اين علاقه تا مدتها او را مى سوزاند تا به تدريج و بر اثر اشتغال به عقبات برزخ، علاقه اش از دنيا بريده شود؛ زيرا آن جا راه درمانى وجود ندارد.
د: حمد جايگاهى شرافتمندانه نزد گواهان قيامت به انسان مى بخشد.
ه: حمد عامل ترفيع انسان به اعلى عليين، مايه روشنى چشم و روسفيدى در قيامت است.
از اين كلام بر مى آيد كه حمد، تنها گفتن الحمدلله و مانند آن نيست، بلكه حمد عقيده و اخلاق و عملى است كه اگر كسى به آن آراسته شد، به آن مقام رفيع مى رسد. حامد بايد هم با قلب و هم با زبان، خدا را ستايش كند و هم نعمتهاى الهى را شناخته، همه آنها را از خدا بداند و سپس آنها را در جاى خود صرف كند.
و: حمد عامل رهايى از عذاب دردناك آتش و رهيابى به جوار كريمانه حق است.
ز: حمد وسيله اى براى رقابت با فرشتگان و پيوستن به پيامبران در بهشت است.
ح: حمد عامل دستيابى انسان به طاعت، عفو، رضوان، و مغفرت حق است.
ط: حمد راهى به سوى بهشت لقاى حق، و نگهبانى در برابر انتقامها و عقوبتهاى الهى و مايه ايمنى از خشم خداوند است.
ى: حمد حاجز و مانعى در برابر عصيان و دستيارى بر اداى حق خداست. ك: حمد عامل عروج به اوج سعادت اوليا و پيوستن به سلك شهيدان راه خداست.
نكته: از لطايف دعاى حمد حضرت سيد الساجدين (عليه السلام ) اين است كه با حمد آغاز و با حمد پايان مى پذيرد.
بازدیدها: 84