حصر عبادت و استعانت در ذات اقدس الهى با تعبیراتى چون لا نعبد الا ایاک یا نعبدک و لا نعبد غیرک نیز قابل تبیین بود، اما در این آیه کریمه با تقدیم مفعول (ایاک ) بیان شده است. در گزینش این سیاق خاص اسرارى نهفته است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
الف: موحدى که ذات اقدس الهى را جامع و منشاء همه کمالها و جمالها مى داند و براى او ربوبیت و مالکیت مطلق قائل است، در آغاز و پیش از هر چیز او را مشاهده مى کند و با تقدیم ایاک عبادت را حق انحصارى او مى داند.
انسانى که حجاب غفلت را درید، تنها او را مى بیند و از این رو ابتدا از او سخن مى گوید و به همین دلیل کلمه شهید در آیه کریمه اءولم یکف بربک اءنه على کل شى ء شهید (۸۶۲) به معناى مشهود است، نه شاهد؛ یعنى انسان در نگرش به هر چیز ابتدا خدا را مى بیند و سپس غیر را که آیت اوست و چون خداوند مشهودى است فائق بر همه مشهودها از این رو با کلمه على استعمال شده است.
ب: عابدى که ابتدا معبود را مى بیند و او را به عنوان جمال محض و کمال صرف مى شناسد، سختى و سنگینى عبادت برایش آسان مى شود. عبادت براى سالکان و راهیان کوى حق در آغاز، دشواریهایى دارد و بر این اساس، صبر بر طاعت از بهترین فضایل و راءس ایمان است: فان الصبر من الایمان کالراءس من الجسد. (۸۶۳)
خداى سبحان از نماز به عنوان امرى بزرگ و سنگین یاد کرده است و این براى کسانى است که به پایگاه خشوع راه نیافته اند: و انها لکبیره الا على الخاشعین (۸۶۴). گرچه اقامه نماز فرصت چندانى نمى خواهد، اما گروههاى فراوانى از آن، سرباز مى زنند؛ چون خودخواهى به انسان اجازه اقرار و اظهار بندگى نمى دهد و بر خاک ساییدن پیشانى براى انسان مدعى استقلال دشوار است، ولى خاشعانى که جمال و زیبایى معبود را مشاهده کرده اند، اظهار بندگى سهل و عبادت بر ایشان شیرین و آسان است.
کسى که با دشوارى نماز مى گزارد، گرچه به تکلیف خویش عمل کرده است، ولى نماز براى او لذت بخش نیست ؛ اما شاهدان جمال معبود، به حق از آن لذت و از هجران آن رنج مى برند. از این رو مى گویند: اگر همه عمر دنیا یک شب بود همه را به سجده یا رکوع سپرى مى کردیم (۸۶۵)
رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم که همواره مستغرق در شهود جمال خداى سبحان بود و فراق خداوند براى او مایه رنج بود، نماز را مایه روشنى چشم خود مى دانست: جعلت قره عینى فى الصلاه (۸۶۶)، و هنگام نماز به مؤ ذن مخصوص خود بلال حبشى مى فرمود: اءرحنا یا بلال . (۸۶۷)
ج: شیطان گرچه در همه حالات، انسان را وسوسه مى کند، ولى در حال نماز با بسیج همه نیروهایش مى کوشد تا مانع حضور قلب نمازگزار گردد. وسوسه و مزاحمت شیطان در کارهاى عادى چندان جدى نیست، ولى وقتى انسان در مسیر عبادت قدم نهاد، او همه جنود و ذریه اش را براى اغفال عابد سالک آماده مى کند. براى مصونیت از این تهاجم همه جانبه، ابتدا باید معبود را تعیین کرد و آنگاه از عبادت سخن گفت تا شیطان براى انسان، معبود سازى نکند و اگر قبل از تعیین معبود، از عبادت سخن بگوییم شیطان با القاى خاطراتى براى ما معبودى دروغین مى سازد.
شیطان با القائات خود براى کافران و بت پرستان بت مى تراشد و براى مؤ منان، نجات از آتش سوزان جهنم و دستیابى به نعیم بهشتى را معبود قرار مى دهد. (۸۶۸)
د: عبادت سه رکن دارد: معبود ، عابد و عمل عبادى ، و رکن اصیل از این ارکان سه گانه معبود است. عابد اگر هم خود را دید و هم عبادت و هم معبود را، گرفتار تثلیث است و از توحید ناب که مقام فناى محض است بهره اى نبرده و اگر عبادت و معبود را دید و خود را ندید، گرفتار ثنویت و دو گرایى است و به مرحله فنا نایل نیامده است و در هر صورت موحد ناب و فانى نیست ؛ ولى اگر خود و عبادت خود را ندید و تنها معبود را مشاهده کرد، فانى و موحد ناب است. (۸۶۹)
با تقدیم ایاک نمازگزار تنها معبود را مى بیند و دیگر سخن از عابد و عبادت نیست ؛ زیرا همه همت او متوجه لقاى معبود شده است و دیدن عابد و عبادت نیز تحت الشعاع مشاهده معبود است.
ه: هر گفتگویى سه رکن دارد: متکلم، مخاطب و خطاب.از این ارکان سه گانه، گاهى متکلم اصیل است و دو رکن دیگر فرعى و گاهى مخاطب اصل است و گاهى مانند خطابهاى عادى بین دو انسان هم سطح، متکلم، خطاب و مخاطب همه در عرض هم و در یک سطحند.
در خطابهاى اعتبارى براى رعایت ادب، ابتدا مخاطب را ذکر مى کنند. این که ما در محاورات عرفى براى حفظ حرمت مخاطب ابتدا نام او را مى بریم، امرى قراردادى و اعتبارى است، ولى در خصوص خطاب به خداى سبحان، حرمت و اصالت مخاطب ریشه اى تکوینى دارد و مخاطب اصل است و خطاب و متکلم فرع. این خطاب اعتبارى، محصول خطابى تکوینى است که در آن، متکلم اصل است و خطاب و مخاطب فرع.
توضیح این که، در خطابهاى اعتبارى، اول متکلم است و سپس خطاب و در مرحله سوم، دیگرى با خطاب متکلم به عنوان مخاطب متصف مى شود، ولى در خطابهاى تکوینى در آغاز متکلم و خطاب اوست و آنگاه مخاطب بر اثر خطاب پیدا مى شود ؛ زیرا خطاب تکوینى، خود مخاطب آفرین است: انما اءمره اذا اءراد شیئا اءن یقول له کن فیکون (۸۷۰)؛ امر خدا چنین است که اگر اراده ایجاد چیزى کند به آن مى گوید: باش !(کن ) و آن چیز، موجود مى شود (یکون ). در خطاب تکوینى، خطاب متکلم و ((کن و آن چیز، موجود مى شود (یکون ). در خطاب تکوینى،خطاب متکلم و کن ایجادى او مخاطب آفرین است، نه این که خداى سبحان به مخاطب موجود بگوید: کن : انما کلامه سبحانه فعل منه اءنشاءه و مثله (۸۷۱)
پس چون خطابهاى اعتبارى ما در نماز و مانند آن مسبوق به خطاب حقیقى است ریشه اى تکوینى دارد؛ یعنى ابتدا ما با خطاب تکوینى خداوند آفریده شده ایم و آنگاه آفریننده خود را مخاطب قرار مى دهیم. پس او اصل است و هستى ما فرع و از این رو باید در سخن گفتن با خداى سبحان ادب را رعایت کرده، ابتدا نام او را ببریم، نه این که از خود شروع کرده، بگوییم: من با تو سخن مى گویم . پس چون در تکوین، کن یعنى دستور ایجاد بر یکون مقدم است و در خطاب اعتبارى نیز ادب اقتضا مى کند که مخاطب خود را، یعنى همان متکلم و آمرى که با کن وجودى ما را آفرید، مقدم یاد کنیم و چنین سخنى گفتنى محصول هماهنگى امور اعتبارى با تکوینى است.
و: همه نعمتها بى استثنا از جانب خداى سبحان است: و ما بکم من نعمه فمن الله (۸۷۲) و هر کار خیرى که عبد انجام مى دهد و در پى آن، پاداشى دریافت مى کند، پوشیده به دو نعمت پیشین و پسین است ؛ زیرا توفیق تشخیص وظیفه و انجام آن نعمتى بوده از جانب خداى سبحان، پاداشى نیز که در پى عمل به وظیفه نصیبش مى شود، نعمت دیگرى است که آن هم از ناحیه خداست. پس انسان در هر کار نیک و از جمله عبادت، در میان دو نعمت قرار دارد و هر دو نعمت از خداست و براى عبد سهمى نمى ماند و بر اساس این تحلیل، انسان هیچ استحقاقى در برابر نعمت اطاعت و انقیاد الهى ندارد.
در قرآن کریم این اصل کلى بر موارد خاصى تطبیق شده است ؛ مثلا توبه عبد را محفوف و محاط به دو نعمت مى داند: یکى نعمت توفیق توبه و دیگرى نعمت پذیرش آن و از هر دو نعمت نیز تعبیر به توبه شده است. پس هر توبه اى از عبد محفوف به دو توبه خداست.
قرآن کریم درباره توبه اول مى فرماید فتلقى ادم من ربه کلمات فتاب علیه (۸۷۳)؛ حضرت آدم (علیه السلام ) از پروردگار خود کلماتى را تلقى کرد؛ پس خدا بر او توبه کرد؛ یعنى خدا با لطفش بر او رجوع کرد. لطف الهى، عبد را به راه مى آورد و بر اثر آن توفیق توبه مى یابد. همچنین مى فرماید: لقد تاب الله على النبى و المهاجرین و الاءنصار (۸۷۴)؛ خداوند در هنگامه عسرت و تنگناى سختى، بر پیامبر و مهاجران و انصار توبه کرد. این توبه در استعمالات قرآنى با على (استعلائیه ) همراه است و به این معناست که لطف مولا از بالا بر عبد افاضه مى شود.
درباره توبه دوم خداوند نیز مى فرماید: اءن الله هو یقبل التوبه عن عباده. (۸۷۵) از مجموع سه توبه، یعنى یک توبه عبد و دو توبه خدا نیز در این آیه کریمه یاد شده است: و على الثلاثه الذین خلفوا… ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم (۸۷۶)
حاصل این که، انسان همواره محفوف و محاط به نعمتهاى خداوندى است و اگر نمى تواند به هم پیوستگى نعمتها را دریابد از آن روست که او خود را مى بیند و گرنه چیزى بین واحد گسترده نعمت الهى فاصله نیست جز خود انسان. همان گونه که بین خالق و مخلوق هیچ حجابى جز خود خلق نیست: لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه احتجب بغیر حجاب و استتر بغیر ستر مستور (۸۷۷). اگر انسان خود را نبیند به هر سوى که بنگرد جز وجه خدا چیزى نمى بیند: (فاءینما تولوا فثم وجه الله )(۸۷۸)
پس چون توفیق عبادت از خداى سبحان است، ادب عبادى ایجاب مى کند که ما نام خود را بر نام معبود مقدم نکنیم. اوست که با یک فیض انسان را تشنه مى کند و با فیضى دیگر، انسان تشنه را به چشمه کوثر مى رساند و جز تشنگى، چیزى به انسان اسناد ندارد و از این رو در ادعیه آمده است: منتک ابتداء (۸۷۹)، کل نعمک ابتداء (۸۸۰)؛ نعمتهاى تو ابتدایى است و از ما کارى ساخته نیست تا استحقاق پاداش داشته باشیم.
از آنچه به عنوان سر تقدیم ایاک بر نعبد گذشت مى توان راز تقدیم ایاک بر نستعین را نیز استنباط کرد.
بازدیدها: 0