مراحل پنج گانه در فهم معارف دین
قرآن کریم، چنانکه گذشت، اولین منبع معرفت دینى و بر اساس رهنمود معصومین (علیهم السلام ) ثقل اکبر و پشتوانه حجیت روایات است و سخنان عترت طاهرین که ثقل اصغر هستند، در اصل حجیت و در تاءیید محتوا، متکى به قرآن کریم است و باید بر آن عرضه و با آن ارزیابى شود.
عرضه روایات بر قرآن، چنانکه گذشت، براى آن است که مضمون آن رو در روى قرآن نبوده، اختلاف تباینى با آن نداشته باشد و گرنه تقیید مطلق، تخصیص عام، تبیین کلى، تحدید حدود و تفصیل اجمال، مخالفت محسوب نمى شود.
روایتى که با قرآن کریم اختلاف تباینى نداشته باشد در دامنه قرآن قرار مى گیرد و حجت و قابل استناد است. از سوى دیگر، چون رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم عهده دار تبیین جزئیات و تفصیل کلیات شریعت و معلم الهى قرآن کریم است: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم (۲۹۷) و آن حضرت نیز به موجب حدیث متواتر ثقلین همین سمتها را به جانشینان خود سپرده است:... انى تارک فیکم ثقلین… و هو کتاب الله… و عترتى اهل بیتى لن یفترقا (۲۹۸)، تبیین حدود و جزئیات معارف و احکام کلى قرآنى بر عهده معصومین (علیهم السلام ) است و سخنان آنان عمومات قرآنى را تخصیص و مطلقات آن را تقیید مى کند. بنابراین، استناد به قرآن براى معتقد شدن به اصول اعتقادى و عمل کردن به فروع عملى بدون رجوع به روایات بى ارزش است و در حقیقت، سخن مجموع ثقلین ، سخن اسلام است، نه سخن یکى از دو ثقل به تنهایى. بر اساس مباحث گذشته، در تفسیر هر یک از آیات قرآنى این مراحل را باید پیمود:
۱- مفاد آیه مورد نظر را با قطع نظر از سایر آیات قرآن باید فهمید، ولى در این مرحله نمى توان گفت نظر قرآن چنین است، بلکه مى توان گفت مفاد این آیه با قطع نظر از آیات دیگر، چنین است.
۲- چون آیات قرآن کریم مفسر و مصدق یکدیگر است: و ان القرآن لم ینزل لیکذب بعضه بعضا و لکن نزل یصدق بعضه بعضا (۲۹۹)، ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض (۳۰۰) با استفاده از سایر آیات قرآن باید آیه مورد نظر تفسیر شود. در این مرحله حاصل معناى آیه را که ثمره تفسیر قرآن به قرآن است، مى توان به قرآن اسناد داد، ولى قابل اسناد به اسلام نیست و به عنوان پیام دین و سخن اسلام تلقى نمى شود و از این رو، پذیرش و عمل به آن، مصداق حسبنا کتاب الله خواهد بود؛ که چنین گفتار یا رفتارى مخالف سنت قطعى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم است که قرآن نیز آن را منبع مبانى و ادله دین قرار داده است.
۳- باید همه روایاتى که در شاءن نزول، تطبیق و یا تفسیر آیه مورد بحث آمده و همچنین روایاتى که به گونه اى با معناى آیه مزبور مرتبط است با یکدیگر جمع بندى شود تا در محدوده سخنان ثقل اصغر نیز مقیدها مخصصها و سایر قراین یافت شده، پیام ثقل اصغر به روشنى دریافت شود.
۴- پس از جمع بندى روایات مزبور حاصل و عصاره آنها را بر قرآن کریم عرضه کنیم تا در صورت نداشتن مخالفت تباینى با قرآن، به عنوان مقید، مخصص، قرینه و شارح در دامنه قرآن کریم قرار گیرد.
۵- در صورت هماهنگى پیام ثقل اصغر با سخن ثقل اکبر، جمع بندى نهایى کرده، آنگاه این مجموعه هماهنگ را پیام و سخن اسلام بدانیم.
سر این که در مراحل پنج گانه مزبور ابتدا بحث قرآنى و سپس بحث روایى مطرح مى شود، همان است که در تبیین معارف دین، قرآن کریم اولین پایگاه بوده، پشتوانه حجیت روایات است و با داشتن چنین پایگاهى که سند و همچنین دلالت آن بر اصول و خطوط کلى دین، هر دو قطعى است، مى توان روایات را حجت دانست و از آن بهره جست و گرنه پیش از دریافت پیام ثقل اکبر، تبیین مفهوم آیه به وسیله روایت مستلزم دور است.
روایات، همان گونه که در فصول پیشین گذشت، چه از نظر سند و چه از نظر متن تابع قرآن کریم است و مفسر تا بحث قرآنى را سامان ندهد و خطوط اصلى معارف آیه را در نیابد و از بحث قرآنى فراغت نیابد، هرگز نمى تواند به سراغ روایات برود؛ زیرا اعتبار روایات، پس از عرضه آنها بر قرآن و کشف عدم مخالفت آن با قرآن است. البته پس از پیمودن مراحل مزبور نوبت به تقیید، تخصیص و شرح و تفسیر و تطبیق آیه بر مصادیق آن به کمک روایات مى رسد.
تذکر:
۱- عقل برهانى که از گزند مغالطه و آسیب تخیل مصون است، به منزله رسول باطنى خداوند است که همانند متن نقلى، از منابع نقلى مستقل معرفت دینى و مصادر فتاوى شرعى به شمار مى آید و از اعتبار اصیل و حجیت ذاتى برخوردار است.
چنین عقلى با اصول و علوم متعارفه و براهین ناب خود، بنیان مرصوص عقاید اصیل، مانند اصل وجود مبداء هستى، وحدت و سایر صفات علیا و اسماى حسناى مبداء، ضرورت وحى و رسالت، ضرورت معاد و سایر مسائل کلامى متقن را تاءسیس مى کند و در این تاءسیس و تثبیت نیز استوار است. بر این اساس، عقل برهانى در همه مراحل استنباط از قرآن و سنت به عنوان حجتى الهى حضورى مؤ ثر دارد؛ اعم از مرحله استنباط از خصوص یک آیه یا مجموع قرآن و همچنین استنباط از یک حدیث یا مجموع سنت و نیز استنباط از مجموع قرآن و سنت براى ارائه پیام نهایى دین.
توضیح این که، معارف مستفاد از متون نقلى (اعم از قرآن و حدیث ) سه گونه است و عقل در هر بخش داورى ویژه اى دارد:
الف: معارفى که عقل توان شناخت آن را ندارد و از این رو درباره آن حکم به نفى یا اثبات ندارد، بلکه در برابر آن ساکت است. در این بخش، عقل تنها مستمع واعى پیام متن نقلى است و خود اعتراف دارد که وظیفه او در برابر این گونه معارف، استماع، انصات و پذیرش پیام دین است.
ب: معارفى که عقل توان شناخت آن را دارد و درباره آن حکم به تصویب و تاءیید مى کند. در این صورت برهان عقلى در کنار متن نقلى سخنگو و پیام آور دین خداست.
ج: معارفى که عقل توان شناخت آن را دارد، لیکن درباره آنها حکم به تخطئه و تکذیب مى کند؛ یعنى برهان عقلى بر خلاف ظواهر کتاب و سنت است. در این صورت پیام عقل مبرهن بر ظواهر متن نقلى مقدم است ؛ زیرا عقل به منزله دلیل لبى متصل یا منفصل کلام الهى است و استنباط پیام دین از متن نقلى بدون ملاحظه قراین متصل و منفصل آن نارواست.
شایان ذکر است، عقلى که منبع دین است، و حجیت آن در علم اصول فقه ثابت شده مانند متن نقلى باید اصیل و غیر محرف باشد. بنابراین، از مبادى موهوم یا متخیل کارى بر نمى آید، گرچه عقل ناب پنداشته شود. از این رو در تقدیم عقل بر نقل و در حمل منقول بر خلاف ظاهر نهایت دقت، احتیاط و تحزم همراه با اندیشناکى و خوف از حرمان پیام وحى الهى و تحمل تبعات تلخ آن لازم است.
نکته: چون تعارض عقل قطعى با نقل یقینى ممکن نیست اگر چنین رخدادى پدید آمد حتما ابتدایى است و با نظر دقیق برطرف مى گردد؛ چنانکه دو دلیل عقلى قطعى یا دو دلیل نقلى یقینى هرگز معارض یکدیگر نیست.
۲- همان طور که در اسناد یک مطلب قرآنى به اسلام باید مراحل پنج گانه مزبور طى شود، در اسناد یک مطلب روایى به اسلام نیز باید مراحل متعددى پیموده شود و هرگز به صرف برخورد به یک حدیث صحیح نمى توان مضمون آن را به اسلام اسناد داد؛ گرچه مى توان در محدوده همان حدیث سخن گفت.
۳- سر تفکیک مباحث روایى از بحثهاى تفسیرى در این تفسیر و تفسیر ارزشمند المیزان آن است که گرچه بررسى روایات مربوط به هر آیه ضرورى است و بدون مراجعه به روایات نمى توان تنها به مفاد قرآن در بخشهاى علمى، عالم شد و در بخشهاى عملى عمل کرد، چون تقیید مطلقات، تخصیص عمومات و تفصیل کلیات آیات قرآن برعهده معصومین (علیهم السلام ) است، ولى بررسى روایت باید بعد از تحلیل آیات قرآن باشد، نه در عرض آن ؛ به طورى که به کمک روایت اصل معناى آیه را بفهمیم ؛ زیرا روایت موزون و قرآن کریم میزان سنجش آن است و در تفاسیرى که مراحل مزبور طى نشده و مرزبندى مباحث قرآنى و روایى صورت نپذیرفته، میزان و موزون به هم آمیخته شده است و حجیت روایات در عرض حجیت قرآن تلقى شده است ؛ در حالى که حجیت روایات تفسیرى در طول قرآن است، نه در عرض آن.
۴- شناخت منضود و منظوم عناصر محورى دین جایگاه قرآن را متقدم بر خاستگاه رسالت مى داند و جایگاه رسالت را مقدم بر خاستگاه سنت مى شمارد؛ چنانکه دلیل آن در بحث ویژگیهاى سنت قطعى گذشت ؛ در نظام معرفتى هرگز مجالى براى تقدیم متاخر و تاخیر متقدم نیست و نغمه ناموزون و گوش خراش قدم المفضول على الفاضل مستمعى نخواهد داشت و تولى نابجا نسبت به حدیث موجب موجب هجر کلام خدا و سبب حجر وحى او خواهد بود؛ زیرا در رتبه اى که باید حدیث خدا که صادقتر از آن سخنى نیست: ( و من اءصدق من الله حدیثا (۳۰۱) مطرح شود، اگر حدیث بنده خدا طرح گردد، باعث تقدیم ثقل اصغر بر اکبر و تاءخیر ثقل اکبر از اصغر مى شود و این جا به جایى نابجا همان هجر و حجر مذموم را به دنبال دارد.
در برخى تفاسیر آمده است:
اعتماد کردم قبل از هر چیز در تفسیر آیه و بیان مراد آن بر حدیثى که در سنت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم ثابت شد؛ زیرا سنت آن حضرت ترجمان قرآن و راه شناخت معانى آن است: ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا (۳۰۲) و اگر حدیثى در سنت نبود، بر ظاهر آیه و سیاق آن تکیه مى کردم ؛ زیرا متکلم حکیم در بیان مراد خود بر آنچه مخاطب از دلالت لفظ مى فهمد، اعتماد مى کند… و اگر آیه اى نسبت به آیه اول آشکارتر بود هر دو را براى توضیح بیشتر ذکر مى کردم ؛ چون مصدر قرآن یکى است ؛ بعض قرآن به بعض دیگر آن ناطق و براى آن شاهد است. (۳۰۳)
این سخن ناصواب است ؛ زیرا اعتماد بر سیاق آیه و تکیه بر شواهد درونى خود آیات قرآن بر اساس نطق و شهادت و هم آوایى آنها نسبت به یکدیگر مقدم بر حدیث ماءثور است ؛ زیرا گرچه آیه ۷ سوره حشر دستور پیروى از سنت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم داده است، اما خود سنت دو قسم است: یکى کلیدى و اصلى و دیگرى فرعى. اما آن بخش از سنت که جنبه کلیدى و اصلى دارد، محتواى آن سنت شناسى و ارزیابى صحیح و سقیم خود حدیث، از راه عرض بر قرآن است و اما آن قسم از سنت که فرعى است، حاوى مطالب موردى درباره احکام چیزهاى خاص است. البته روشن است که بخش اصلى سنت بر بخش فرعى آن مقدم است و فتواى مسلم بخش اول این است که قبل از پرداخت تفصیلى به محتواى حدیث باید به صحت آن پى برد و مهمترین طریق حدیث شناسى عرضه پیام حدیث بر قرآن کریم است. پس اول باید به خود قرآن که ترجمان و تبیان خویش و مفسر راستین حقیقت وحى خداست مراجعه کرد و آنگاه به حدیث رجوع کرد؛ چنانکه پیرامون تنضید و تنظیم ضرورى این دو وزنه وزین مطالبى در طى همین نوشتار ارائه شد و کاملا معلوم شد که اولا سنت قطعى هرگز نیازى به عرض بر قرآن ندارد و ثانیا موافقت با قرآن شرط اعتبار حدیث نیست، بلکه مخالفت با آن مانع اعتبار و حجیت حدیث است و ثالثا تبیین حدود احکام و تحلیل جزئیات آفرینش و تفصیل جزئیات معاد و مانند آن به سنت واگذار شده است.
بنابراین، اختلال و ناتمامى آنچه قرطبى در تفسیر خود از برخى نقل کرده است معلوم مى شود؛ وى در آن کتاب از بعضى چنین نقل کرد (گرچه به همه آنچه نقل کرد راضى نیست ):
۱- حدیث عرض سنت بر کتاب خدا و اخذ موافق و ترک غیر موافق با آن، باطل و بى اصل است.
۲- قرآن محتاجتر است به سنت تا سنت به قرآن.
۳- سنت حاکم بر کتاب است و کتاب حاکم بر سنت نیست… گرچه فضل بن زیاد مى گوید: من از احمد بن حنبل شنیدم که وى گفته بود: من جسارت آن را ندارم که بگویم: سنت حاکم بر کتاب است و لیکن من مى گویم: سنت کتاب را تفسیر و تبیین مى کند. (۳۰۴)
چون احادیث لزوم عرض حدیث بر قرآن به خوبى براى برخى از اهل سنت روشن نشد و آن طور که در جوامع روایى امامیه به نصوص مزبور اهتمام شد براى او آشکار نشد، گفت نصوص عرض باطل و بى ریشه است. خلاصه آن که، در بحثهاى قبلى معلوم شد که هرگز نباید از همتایى و همسانى قرآن و سنت قطعى از یک سو و تقدم قرآن بر سنت غیر قطعى از سوى دیگر و محکومیت سنت نسبت قرآن نه به عکس از سوى سوم… غفلت کرد.
بازدیدها: 0