گرچه یکى از بهترین و لازمترین راههاى شناخت قرآن تفسیر آن به سنت معصومین (علیهم السلام ) است، لیکن باید توجه داشت که فهم سنت نیز همانند فهم قرآن کارى است بس دشوار؛ زیرا معارف اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام ) همتاى مطالب قرآن کریم، قول ثقیل است و ادراک قول وزین صعب است ؛ خواه به صورت قرآن تجلى کند و خواه به صورت سنت تبلور یابد؛ زیرا ریشه هر دو از لدن (نزد) خداى على حکیم است. از این رو در تعریف سنت شناسى نیز، قید به قدر طاقت بشرى ماءخوذ است ؛ چنانکه در معرفت قرآن نیز همین قید اخذ شده است.
افزون بر دلیل مزبور، سند دیگر صعوبت فهم سنت، سخن حضرت امام صادق (علیه السلام ) است که مى فرماید: حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در همه مدت عمر شریفش با بندگان خدا، به مقدار فهم نهایى و اندیشه نهانى و عمق شهود و ژرفاى دانش خود سخن نگفت: ما کلم رسول الله العباد بکنه عقله قط (۲۷۶)؛ ذکر چند نکته درباره این حدیث شریف سودمند است:
۱- مقصود از عنوان عباد افراد عادى و متعارف است و گرنه اهل بیت عصمت، مانند امیرالمؤ منین و سایر معصومین (علیهم السلام ) مشمول حدیث مزبور نبوده، چنین گفتارى از آن انسانهاى نورانى که به مثابه جان پیامبرند و همه آنان در نشئه وحدت نور واحد بوده اند: اءشهد… و اءن اءرواحکم و نورکم و طینتکم واحده طابت و طهرت بعضها من بعض (۲۷۷)منصرف است ؛ چنانکه علومى که اهل بیت (علیهم السلام ) آن را از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بر اثر وراثت ولایى، نه میراث حقوقى و عادى، به ارث برده اند نشانه آن است که حدیث یاد شده ناظر به اشخاص متعارف است.
۲- خداوند سبحان پیامبر خود را به جود و سخا ستود و هر گونه ضنت و بخل را درباره نشر معارف الهى از آن حضرت صلى الله علیه و آله و سلم سلب کرده، فرمود: رسول خدا هیچ گونه ضنت و بخلى نسبت به بازگویى مطالب غیبى ندارد و هر چه را از نشئه ملکوت دریافت کرد به نشئه ملک ابلاغ مى کند: ( و ما هو على الغیب بضنین ) (۲۷۸)؛ چنانکه هر چه در نشئه ملک املاء، ابلاغ و انشاء فرموده است، همگى برگرفته از نشئه ملکوت بوده است: و ما ینطق عن الهوىَ ان هو الا وحى یوحى (۲۷۹). پس رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم هم از جهت نقل معارف از غیب به شهادت، جواد و امین و معصوم است و چیزى را کتمان نمى کند و هم از جهت املاء، انشاء و ابلاغ متعبد و متوقف و معصوم است ؛ به طورى که تا چیزى را نیابد نمى گوید. عصمت پیامبر گرامى از این دو جهت قطعى است و آنچه فعلا مورد نظر است عدم کتمان گزارشهاى غیبى است.
آیه مزبور گرچه به طور یقین شامل آیات قرآن مى شود، لیکن منحصر در آن نیست ؛ بلکه مى توان معارف قدسى را که از آن به حدیث قدسى یاد مى شود مشمول آیه یاد شده دانست ؛ یعنى رسول گرامى صلى الله علیه و آله و سلم نسبت به هیچ معرفتى، ضنین و بخیل نبود تا آن را نگوید و کتمان کند؛ مگر آن که مطلب سرى و خصوصى در میان باشد که اغیار نسبت به آن نامحرم باشند و دستور کتمان آن از طرف خداوند باشد.
۳- سنت همه انبیا و اولیاى الهى این بود که با مردم به مقدار ادراک آنها سخن مى گفتند؛ چنانکه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: انا معاشر الاءنبیاء اءمرنا اءن نکلم الناس على قدر عقولهم (۲۸۰). پس آنچه درباره رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آمد به عنوان یکى از سنن جامع نبوت عام است، نه ویژه سنت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم.
۴- منظور از عدم تکلیم به کنه عقل رسول صلى الله علیه و آله و سلم مى تواند این باشد که همه اسرار باطنى به طور تفصیل و الفبایى و روان، در اختیار همه کسانى که برابر با فرهنگ محاوره و اصول مفاهمه مطالب دیگران را مى فهمند و مقاصد خود را اظهار مى دارند، قرار نمى گیرد؛ زیرا همگان در ادراک اسرار الهى یکسان نیستند؛ بلکه سخن رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مانند قرآن کریم مشتمل بر ظاهر و باطن، تنزیل و تاءویل و محکم و متشابه است و نیل به عمق قول حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم که مستلزم اکتناه حقیقت خود قائل خواهد بود، میسور غیر اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام ) نیست.
۵- همان طور که به قارى قرآن، مفسر و مبین آن، عامل به احکام آن و متخلق به اخلاق آن گفته مى شود: اقراء وارق (۲۸۱)، به حدیث شناس متعبد، متخلق، عامل به احکام و عارف به حکم نیز مى گویند: اقراء وارق ؛ از این رو در تعریف علم حدیث شایسته بلکه بایسته است که قید به قدر طاقت بشرى اخذ شود؛ چون علوم مستفاد از بشر عادى را مى توان به طور اکتناه دریافت ؛ لیکن پى بردن به کنه گفته هاى کسانى که از لدن ، اءم الکتاب و کتاب مبین خبر مى یابند و گزارش مى دهند مقدور افراد متعارف نخواهد بود.
۶- از انضمام حدیث مزبور به وحدت سنخ انسانهاى کامل، معصوم و خلیفه الله، دو مطلب استفاده مى شود که به یکى تصریحا و به دیگرى تلویحا پرداخته شد: یکى آن که حدیث مزبور منصرف از اهل بیت (علیهم السلام ) است ؛ زیرا رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم هر مطلبى که برابر کنه عقل خود مى یافت مى توانست براى اهل بیت عصمت (علیهم السلام ) بازگو کند و آنان نیز کاملا آن را درک مى کردند.دیگر آن که خود اهل بیت عصمت (علیهم السلام ) همانند رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم با کنه عقل خود با افراد متعارف سخن نگفته اند ( به همان معنایى که تبیین شد ).
۷- آنچه درباره صعوبت و استصعاب امر اهل بیت (علیهم السلام ) رسیده است، ناظر به موارد متنوع و گوناگون است که برخى از آنها به ولایت تکوینى و علم غیب آنان مربوط است که ادراک آن به طورى که منزه از غلو و مبراى از تفویض باطل باشد صعب است و بعضى از آنها به خلافت سیاسى و رهبرى امت اسلامى باز مى گردد؛ که تحمل آن براى دنیازدگان متقمص به کسوت غاصبانه خلافت تیم و عدى یا دلباختگان به طعام ادسم اموى یا دلهره دارندگان و جبانان از سیف مسموم ناکثان و قاسطان و مارقان مستصعب است.
برخى از آنها نیز به معرفت ملکوت و برتر از آن بر مى گردد که سمت و سوى آن فراتر از بعد الهمم و عمق و ژرفاى آن فروتر از غوص الفطن است، که نه با سرمایه علم حصولى حکیمان و متکلمان متعارف پرواز به آن مرتبه میسور است و نه با دستمایه علم حضورى عارفان و شاهدان مشهود، غواصى به عمق آن میسور.
عناوین ماءخوذ در لسان احادیث صعوبت و استصعاب متعدد است ؛ مانند: امر، علم و حدیث . کسانى که تحمل حمل عطایاى آن ذوات نورى را دارند از فوز و فیض مطایاى ویژه الهى متنعمند و آنان ملک مقرب ، نبى مرسل و عبد ممتحن به تقواى خدا هستند. از این رو در تعریف علم حدیث، لازم است قید به قدر طاقت بشرى ماءخوذ گردد؛ مثلا اگر ادراک اسماى حسناى چهارگانه هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن (۲۸۲) و همچنین معرفت رجوع انقلاب گونه اشیاء به طرف خداوند یعذب من یشاء و یرحم من یشاء و الیه تقلبون (۲۸۳) و مانند آن، صعب است و آیات مزبور با تقدیر، حذف مضاف و نظیر آن تفسیر مى شود، ادراک معناى دخول خداوند سبحان در همه ذرات اشیاء بدون امتزاج و خروج وى از همه آنها بدن بینونت نیز مستصعب است: لیس فى الاشیاء بوالج و لا عنها بخارج (۲۸۴)
۸- سر دشوارى ادارک صحیح سنت معصومین ( علیهم السلام ) همانند راز سختى ادراک درست قرآن کریم دو چیز است: یکى ثقیل و وزین بودن کلام که مستلزم صعوبت تحمل فکرى آن است، به ویژه آن که متکلم یعنى خداوند خود قرآن را ثقیل وصف کند: ( انا سنلقى علیک قولا ثقیلا )(۲۸۵) و اهل بیت عصمت (علیهم السلام ) گفتار خویش را سخت و صعب معرفى کنند؛ چنانکه حضرت امیرالمومنین (علیه السلام ) مى فرماید ان اءمرنا صعب مستصعب لا یحمله الا عبد مؤمن امتحن الله قلبه للایمان (۲۸۶)؛ همچنین پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: ان حدیث آل محمد صعب مستصعب (۲۸۷) و دیگرى آن است که متکلم در کلام خویش متجلى است ؛ چنانکه حضرت على (علیه السلام ) درباره قرآن فرمود: فتجلى لهم سبحانه فى کتابه من غیر اءن یکونوا راوه (۲۸۸)، و همین معنا در تجلى نبوت، رسالت، ولایت و امامت در احادیث ویژه آنان نیز صادق است.
چون هر متکلمى در زیر زبان خود نهفته است: المرء مخبوء تحت لسانه (۲۸۹) و خداوند و خلفاى حقیقى او نیز در کلام خاص خود تجلى دارند و چون هاضمه فرهنگ محاوره و دستگاه مفاهمه و آینه ادبیات بشرى توان تحمل تجلى متکلم انسانى و ارائه ملکوت آن را ندارد، براى مخاطبان بسیار دشوار است که با کوره راه علوم گسترده ادبى و باریک راه قوانین معانى و بیان و بدیع و تنگناى واژگان انسانى پى به مقصود متکلم فرا طبیعى ببرند و آن متکلم را از راه مشاهده تجلى گاه او به خوبى بشناسند، یا بر مقصود نهایى و نهانى او به طور عمیق واقف گردند.
۹ راز صعوبت دانش ناب نسبت به سنت معصومین (علیهم السلام ) همواره یکسان نیست ؛ زیرا براى محققان مطاع و متبوع وقتى صعب مى شود که ستاره برهان یا خورشید شهود آنان افول کند؛ خواه دولت درخشان آنها مستاءجل باشد یا مستعجل. اگر فروغ درونى برهان پرور یا برق لامع نهانى عرفان پرور آنان سهمى از دوام داشته باشد، دولت کریمه اندیشه حصولى یا شهود حضورى آنان بهره اى از استئجال داشته، جزو فیضهاى ماندگار است و اگر همانند برق خاطف براى خائض در تیرگیها باشد، محکوم به استعجال خواهد بود: لیس فى البرق الخاطف مستمع لمن یخوض فى الظلمه (۲۹۰)
براى مقلدان مطیع و تابع نیز هنگامى مستصعب است که عکاز طاعت و عصاى تبعیت را از کف بدهند و دست عنایت عصاکش از سر آنها کوتاه شود؛ زیرا گوینده یا نویسنده مقلد، نابیناى متکى به عصاى راهنماى محقق است ؛ همین که شعله هدایت آن قائد افسرده شد، پاى این مقود کور، راکد و او قاعد مى شود و همین که عصاى تقلید از کف او رها شد متوقف مى گردد و به تهجاج قبلى خویش فرو مى رود؛ زیرا تنها عامل بیدارى او قیادت قائد یقظان و زمامدار بیدار بود؛ چنانکه با قطع پیوند پیروى با محقق مطاع و متبوع به عور و غور گراییده، مى خشکد؛ زیرا تنها منبع جوشش چنین گوینده یا نویسنده مقلدى، وامدارى از محقق است و با انقطاع ارتباط با صندوق قرض الحسنه، عائر و غائر مى گردد و دیگر از رشح و نم او خبرى نخواهد بود؛ زیرا مقلدى که در پرتو تقلید به سر آب مى رسد و سیراب مى شود، همین که توفیق تقلید از او سلب شد به سراب مبتلا مى گردد. چه بهتر که از بود خود سود خود تاءمین کردن و از غیر، وام نگرفتن که چنین دینى، سبب اندوه و فرومایگى است: ایاکم و الدین فانه هم باللیل و ذل بالنهار (۲۹۱)
بازدیدها: 0