ابوجعفر محمد بن جریر طبرى (م ۳۱۰ ه.ق ) بعد از نقل اخبار منع تفسیر به راءى و بدون علم، مى گوید:
این اخبار گواه صدق گفته ماست که آنچه از تاءویل (تفسیر ) قرآن که بدون نص رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم با نصب دلیل از سوى آن حضرت به طور علمى ادراک نمى شود، براى هیچ کسى سخن گفتن به راءى خود روا نیست و اگر راءى او صائب باشد، خود او خطاکار است ؛ زیرا در صورت رسیدن به واقع، یقین به صواب بودن راءى خود نداشت، بلکه بر اساس گمان سخن گفته است و کسى که در دین خدا به صرف گمان سخن بگوید، چیزى را که نمى داند به خدا اسناد داده است و خداوند در قرآن کریم چنین اسنادى را تحریم کرده است:... و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون (۳۲۴)
آنگاه بعد از نقل آیه مزبور، حدیث رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را نقل مى کند که فرمود: اگر کسى طبق راءى خود قرآن را تفسیر کند و اتفاقا راءى او درست باشد، گرچه قول او صائب است، لیکن فعل او صواب نیست:من قال فى القرآن براءیه فاءصاب فقد اخطاء (۳۲۵)، بنابراین تفسیر عالمانه که تحلیل مبادى تصورى و تصدیقى محتواى آیه در آن مستند به ضوابط علمى باشد، تفسیر به راءى نبوده، مشمول ادله منع از تفسیر به راءى نخواهد بود. لازم است توجه شود که جناب طبرى راجع به مسئله مهم تفسیر به راءى غیر از نقل چند اثر و توضیحى کوتاه، سخنى ندارد تا مورد نقد و بررسى قرار گیرد؛ گرچه در ثنایاى کتاب قول مفسرى را که به صرف لغت اکتفا کند و به اثر صحابه استناد نکند، تفسیر به راءى دانسته، آن را مردود مى شمارد، ولى در معناى تفسیر به راءى مطلب عمیقى ارائه نکرده است.
شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسى (رحمه الله ) ( ۳۸۵ ۴۶۰ ه.ق ) اولا، روایات متناصر به حث و ترغیب به قرائت قرآن و تمسک به آنچه در آن است و عرض و رد اخبار مخالف در فروع به قرآن و حدیث متواتر ثقلین را مورد اشاره قرار داد و از آنها موجود بودن قرآن در همه اعصار، همانند موجود بودن اهل بیت (علیهم السلام ) در همه ازمان را نتیجه گرفت. سپس لزوم اشتغال به تفسیر و بیان معانى قرآن و رها ساختن چیزى که جداى از آن است را بازگو کرد.
ثانیا، روایات امامیه که تفسیر قرآن مگر با اثر صحیح از معصومین (علیهم السلام ) و همچنین سخن در قرآن به راءى خود را جایز نمى داند مورد اشاره قرار داد و روایت عامه از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم: من فسر القرآن برایه و اصاب الحق فقد اخطاء را نقل کرد و کراهت، تحرز و اجتناب عده اى از تابعان و فقیهان مدینه، مانند سعید بن مسیب، عبیده سلمانى، نافع و محمد بن قاسم و سالم بن عبدالله از تفسیر به راءى را بازگو کرد.
ثالثا، زمینه جمع ادله یاد شده را چنین فراهم کرد:
الف: کلام خدا و کلام پیامبر او صلى الله علیه و آله و سلم مصون از تناقض و تضاد است.
ب: خداوند فرمود: ( انا جعلناه قرانا عربیا) (۳۲۶)، (بلسان عربى مبین ) (۳۲۷) و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه (۳۲۸) و فرمود در قرآن است تبیان هر چیز و فرمود: ( ما فرطنا فى الکتاب من شى ء ) (۳۲۹). پس چگونه مى شود که خداوند قرآن را به عربى مبین بودن و به زبان قوم رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و به بیان براى مردم بودن، وصف کند، در حالى که چیزى از ظاهر آن فهمیده نشود؛ آیا این کار جز وصف کردن قرآن به لغز و معما چیز دیگرى است که قرآن منزه از آن است ؟
ج: خداوند گروهى را بر اثر استخراج معانى از قرآن مدح کرد و فرمود: (لعلمه الذین یستنبطونه منهم ) (۳۳۰) و عده اى را که در آن تدبر نمى کنند نکوهش کرد: افلا یتدبرون القرآن اءم على قلوب افقالها (۳۳۱) و رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: ( انى مخلف فیکم الثقلین…. پس کتاب خدا همانند عترت (علیهم السلام ) حجت است و چیزى که مفهوم نمى شود چگونه حجت خواهد بود و از حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین (علیهم السلام ) لزوم عرض حدیث بر قرآن و قبول موافق با قرآن و رد مخالف با آن رسیده است و چیزى که مفهوم نمى گردد چگونه معیار و معروض علیه واقع مى شود. پس همه این شواهد دلالت مى کند بر این که ظاهر ابتدایى انحصار فهم قرآن به حدیث متروک است.
د: ( در جمع بندى نهایى چنین گفته است: ) معانى آیات قرآن کریم چهار قسم است:
۱ چیزى که علم به آن مخصوص خداست، پس هیچ کس نمى تواند به تکلف درباره آن سخن بگوید و خواهان معرفت آن شود؛ مانند: یسالونک عن الساعه اءیان مرساها قل انما علمها عند ربى لا یجلیها لوقتها الا هو (۳۳۲) و ( ان الله عنده علم الساعه ) (۳۳۳)
۲ چیزى که ظاهر آن با معنایش مطابق است و هر لغت دان که مخاطب آن باشد معناى آن را مى فهمد؛ مانند: و لا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق (۳۳۴) و ( قل هو الله اءحد )
۳ چیزى که مجمل است و ظاهر آن از مراد تفصیلى آن آگاه نمى کند؛ مانند (اقیموا الصلوه و اتوالزکوه ) (۳۳۵)، و لله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا (۳۳۶) ( و اتوا حقه یوم حصاده ) (۳۳۷) و ( فى اءموالهم حق معلوم )(۳۳۸)؛ زیرا تفصیل عدد نماز و عدد رکعتها و تفصیل مناسک حج و شروط آن و مقادیر نصاب زکات بدون بیان رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم استخراج نخواهد شد و سخن به تکلف گفتن در این باره ممنوع است و ممکن است اخبار مزبور (نهى از تفسیر به راءى ) شامل این قسم باشد.
۴ چیزى است که لفظ در آن مشترک بین دو معنا یا بیش از آن است و اراده هر کدام از آنها به تنهایى صحیح است. در این مورد بدون سخن معصوم (پیامبر یا امام ) نمى توان مطلبى را ارائه کرد و فقط در حد احتمال مى توان گفت: هر کدام از آنها به تنهایى مى تواند مقصود خداوند باشد و خداوند به مراد خود آگاه است. البته اگر لفظ مشترک بود و طبق دلیل جداگانه اراده یک معناى معین ممکن بود، نه غیر آن، در این مورد مى توان گفت مراد خداوند همان معناى معین است. (۳۳۹)
گرچه سخن عمیق محقق طوسى (رحمه الله ) نکات سودمندى در بر دارد، لیکن تذکر چند مطلب نافع است:
۱- آیاتى که علم به وقت قیامت را مخصوص خداوند مى داند، در دلالت خود همانند برخى از آیات دیگر تام است و هیچ ابهامى ندارد و استخراج حصر چنین علمى به خداوند از آنها، از سنخ تفسیر عالمانه است، نه تفسیر به راءى و آنچه ممنوع است، تحدید قیامت و تعیین وقت قیام معاد است که نه آیه درباره آن چیزى جز حصر علم آن نزد خداوند فرموده است و نه مفسر درصدد تعیین آن است ؛ بلکه مفسر درصدد تحلیل معناى آیه است و از این گونه آیات به خوبى حصر علم به معاد ذاتا استظهار مى گردد. از این جهت شائبه خلط بین تفسیر آیه مزبور و تعیین وقت قیامت در گفتار محقق طوسى (رحمه الله ) راه یافته است.
۲- لزوم عرض حدیث بر قرآن گذشته از حجیت ظاهر قرآن و امکان استظهار مطلب از آن، پیام مهم دیگرى نیز دارد که در گفته هاى محقق طوسى (رحمه الله ) نیامده است و آن، تعیین جایگاه اصل اعتبار حدیث در ساحت قرآن است که روایات عرض ثابت مى کند که قبل از حدیث باید محتواى قرآن به خوبى به عنوان میزان سنجش صحت و سقم حدیث استوار باشد، تا حدیث بر آن معروض گردد و اگر اعتبار محتواى قرآن نیز به حدیث باشد، محذور دور در پیش است که در فصول سوم به تبیین جایگاه حدیث در ساحت قرآن مبسوطا عنایت شد.
۳- گرچه در مثال نقاش روا نیست، لیکن (قل هو الله اءحد) را همتاى لا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق قرار دادن و صرف آگاهى به لغت عرب را براى تفسیر آن کافى دانستن با حدیث امام سجاد (علیه السلام ) هماهنگ نیست ؛ آن حضرت فرمودند: چون خداوند مى دانست در آخر الزمان اقوام متعمق و ژرف نگر مى آیند سوره توحید و آیاتى از اوایل سوره حدید تا ( و الله علیم بذات الصدور ) را نازل کرد ان الله عزوجل علم اءنه یکون فى آخر الزمان اءقوام متعمقون فانزل الله تعالى (قل هو الله اءحد ) و الآیات من سوره الحدید الى قوله (علیم بذات الصدور ) (۳۴۰)
گذشته از آن که معناى احدیت، صمدیت و…، طبق تحلیل گذشته در هاضمه مفاهمه عرب جاهلى که اوج ادبى وى سبعه معلقه بود، نمى گنجید و در فاهمه ملحدان، مشرکان و مشبهان که در رهن طبیعت و گرو ماده بوده اند جا نمى گیرد. البته ادراک ابتدایى و تحلیل مبادى اولیه آیات مزبور میسور لغت دانان عرب است.
۴- آیات احکام نسبت به همان مقدارى که تعرض دارد معین بوده، مبهم و مجمل و مغلق نیست و در خور تفسیر و فهم است و به عنوان مطلق مرجع رفض قیود مشکوک قرار مى گیرد و طبق ارجاع خود قرآن کریم و نیز طبق حدیث ثقلین و مانند آن، تحدید، تقیید، تخصیص و نظایر آن حتما به وسیله روایات اهل بیت (علیهم السلام ) انجام مى پذیرد و در هر موردى که دلیلى بر تخصیص یا تقیید یافت نشد، به همان مطلق یا عام قرآنى به استناد اصالت اطلاق یا اصالت عموم مراجعه مى شود؛ مگر آن که ثابت شود آیه خاصى درصدد اصل تشریع است، نه درصدد بیان حکم تا اطلاق یا عموم داشته باشد.
به هر تقدیر، در همه مطالب یاد شده، اعم از اصل تشریع یا درصدد بیان احکام بودن، مى توان از آیه معین، پیام مربوط به آن را استظهار کرد که آیا درصدد تشریع است یا نه. پس تا آن اندازه که به خود آیه مربوط است، تفسیر آن رواست ؛ اما نسبت به آیات دیگر استقلال در حجیت ندارد. قهرا خلط بین صحت تفسیر فى الجمله و بین تفسیر بالجمله و بالاستقلال، در این گفتار هم رخنه کرده است.
در خلال سخنان محقق طوسى (رحمه الله ) به اعتبار اجماع در تفسیر قرآن اشاره شد، که در فصل هفتم در بحث جایگاه آراى مفسران… مطرح خواهد شد.
بازدیدها: 0