تفسیر تسنیم ( تفصیلی)| جلد1،پیشگفتار مفسر، فصل ششم؛تفسير به راى از نظر مفسران

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفسیر تسنیم ( تفصیلی)| جلد1،پیشگفتار مفسر، فصل ششم؛تفسير به راى از نظر مفسران

ابوجعفر محمد بن جرير طبرى (م 310 ه.ق ) بعد از نقل اخبار منع تفسير به راءى و بدون علم، مى گويد

تفسير به راى از نظر مفسران  

ابوجعفر محمد بن جرير طبرى (م 310 ه.ق ) بعد از نقل اخبار منع تفسير به راءى و بدون علم، مى گويد:

اين اخبار گواه صدق گفته ماست كه آنچه از تاءويل (تفسير ) قرآن كه بدون نص رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با نصب دليل از سوى آن حضرت به طور علمى ادراك نمى شود، براى هيچ كسى سخن گفتن به راءى خود روا نيست و اگر راءى او صائب باشد، خود او خطاكار است ؛ زيرا در صورت رسيدن به واقع، يقين به صواب بودن راءى خود نداشت، بلكه بر اساس گمان سخن گفته است و كسى كه در دين خدا به صرف گمان سخن بگويد، چيزى را كه نمى داند به خدا اسناد داده است و خداوند در قرآن كريم چنين اسنادى را تحريم كرده است:... و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون (324)

آنگاه بعد از نقل آيه مزبور، حديث رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را نقل مى كند كه فرمود: اگر كسى طبق راءى خود قرآن را تفسير كند و اتفاقا راءى او درست باشد، گرچه قول او صائب است، ليكن فعل او صواب نيست:من قال فى القرآن براءيه فاءصاب فقد اخطاء (325)، بنابراين تفسير عالمانه كه تحليل مبادى تصورى و تصديقى محتواى آيه در آن مستند به ضوابط علمى باشد، تفسير به راءى نبوده، مشمول ادله منع از تفسير به راءى نخواهد بود. لازم است توجه شود كه جناب طبرى راجع به مسئله مهم تفسير به راءى غير از نقل چند اثر و توضيحى كوتاه، سخنى ندارد تا مورد نقد و بررسى قرار گيرد؛ گرچه در ثناياى كتاب قول مفسرى را كه به صرف لغت اكتفا كند و به اثر صحابه استناد نكند، تفسير به راءى دانسته، آن را مردود مى شمارد، ولى در معناى تفسير به راءى مطلب عميقى ارائه نكرده است.

شيخ الطائفة ابوجعفر محمد بن حسن طوسى (رحمة الله ) ( 385 460 ه.ق ) اولا، روايات متناصر به حث و ترغيب به قرائت قرآن و تمسك به آنچه در آن است و عرض و رد اخبار مخالف در فروع به قرآن و حديث متواتر ثقلين را مورد اشاره قرار داد و از آنها موجود بودن قرآن در همه اعصار، همانند موجود بودن اهل بيت (عليهم السلام ) در همه ازمان را نتيجه گرفت. سپس لزوم اشتغال به تفسير و بيان معانى قرآن و رها ساختن چيزى كه جداى از آن است را بازگو كرد.

ثانيا، روايات اماميه كه تفسير قرآن مگر با اثر صحيح از معصومين (عليهم السلام ) و همچنين سخن در قرآن به راءى خود را جايز نمى داند مورد اشاره قرار داد و روايت عامه از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم: من فسر القرآن برايه و اصاب الحق فقد اخطاء را نقل كرد و كراهت، تحرز و اجتناب عده اى از تابعان و فقيهان مدينه، مانند سعيد بن مسيب، عبيده سلمانى، نافع و محمد بن قاسم و سالم بن عبدالله از تفسير به راءى را بازگو كرد.

ثالثا، زمينه جمع ادله ياد شده را چنين فراهم كرد:

الف: كلام خدا و كلام پيامبر او صلى الله عليه و آله و سلم مصون از تناقض ‍ و تضاد است.

ب: خداوند فرمود: ( انا جعلناه قرانا عربيا) (326)، (بلسان عربى مبين ) (327) و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه (328) و فرمود در قرآن است تبيان هر چيز و فرمود: ( ما فرطنا فى الكتاب من شى ء ) (329). پس چگونه مى شود كه خداوند قرآن را به عربى مبين بودن و به زبان قوم رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و به بيان براى مردم بودن، وصف كند، در حالى كه چيزى از ظاهر آن فهميده نشود؛ آيا اين كار جز وصف كردن قرآن به لغز و معما چيز ديگرى است كه قرآن منزه از آن است ؟

ج: خداوند گروهى را بر اثر استخراج معانى از قرآن مدح كرد و فرمود: (لعلمه الذين يستنبطونه منهم ) (330) و عده اى را كه در آن تدبر نمى كنند نكوهش كرد: افلا يتدبرون القرآن اءم على قلوب افقالها (331) و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ( انى مخلف فيكم الثقلين…. پس كتاب خدا همانند عترت (عليهم السلام ) حجت است و چيزى كه مفهوم نمى شود چگونه حجت خواهد بود و از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين (عليهم السلام ) لزوم عرض ‍ حديث بر قرآن و قبول موافق با قرآن و رد مخالف با آن رسيده است و چيزى كه مفهوم نمى گردد چگونه معيار و معروض عليه واقع مى شود. پس ‍ همه اين شواهد دلالت مى كند بر اين كه ظاهر ابتدايى انحصار فهم قرآن به حديث متروك است.

د: ( در جمع بندى نهايى چنين گفته است: ) معانى آيات قرآن كريم چهار قسم است:

1 چيزى كه علم به آن مخصوص خداست، پس هيچ كس نمى تواند به تكلف درباره آن سخن بگويد و خواهان معرفت آن شود؛ مانند: يسالونك عن الساعة اءيان مرساها قل انما علمها عند ربى لا يجليها لوقتها الا هو (332) و ( ان الله عنده علم الساعة ) (333)

2 چيزى كه ظاهر آن با معنايش مطابق است و هر لغت دان كه مخاطب آن باشد معناى آن را مى فهمد؛ مانند: و لا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق (334) و ( قل هو الله اءحد )

3 چيزى كه مجمل است و ظاهر آن از مراد تفصيلى آن آگاه نمى كند؛ مانند (اقيموا الصلوة و اتوالزكوة ) (335)، و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا (336) ( و اتوا حقه يوم حصاده ) (337) و ( فى اءموالهم حق معلوم )(338)؛ زيرا تفصيل عدد نماز و عدد ركعتها و تفصيل مناسك حج و شروط آن و مقادير نصاب زكات بدون بيان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم استخراج نخواهد شد و سخن به تكلف گفتن در اين باره ممنوع است و ممكن است اخبار مزبور (نهى از تفسير به راءى ) شامل اين قسم باشد.

4 چيزى است كه لفظ در آن مشترك بين دو معنا يا بيش از آن است و اراده هر كدام از آنها به تنهايى صحيح است. در اين مورد بدون سخن معصوم (پيامبر يا امام ) نمى توان مطلبى را ارائه كرد و فقط در حد احتمال مى توان گفت: هر كدام از آنها به تنهايى مى تواند مقصود خداوند باشد و خداوند به مراد خود آگاه است. البته اگر لفظ مشترك بود و طبق دليل جداگانه اراده يك معناى معين ممكن بود، نه غير آن، در اين مورد مى توان گفت مراد خداوند همان معناى معين است. (339)

گرچه سخن عميق محقق طوسى (رحمة الله ) نكات سودمندى در بر دارد، ليكن تذكر چند مطلب نافع است:

1- آياتى كه علم به وقت قيامت را مخصوص خداوند مى داند، در دلالت خود همانند برخى از آيات ديگر تام است و هيچ ابهامى ندارد و استخراج حصر چنين علمى به خداوند از آنها، از سنخ تفسير عالمانه است، نه تفسير به راءى و آنچه ممنوع است، تحديد قيامت و تعيين وقت قيام معاد است كه نه آيه درباره آن چيزى جز حصر علم آن نزد خداوند فرموده است و نه مفسر درصدد تعيين آن است ؛ بلكه مفسر درصدد تحليل معناى آيه است و از اين گونه آيات به خوبى حصر علم به معاد ذاتا استظهار مى گردد. از اين جهت شائبه خلط بين تفسير آيه مزبور و تعيين وقت قيامت در گفتار محقق طوسى (رحمه الله ) راه يافته است.

2- لزوم عرض حديث بر قرآن گذشته از حجيت ظاهر قرآن و امكان استظهار مطلب از آن، پيام مهم ديگرى نيز دارد كه در گفته هاى محقق طوسى (رحمه الله ) نيامده است و آن، تعيين جايگاه اصل اعتبار حديث در ساحت قرآن است كه روايات عرض ثابت مى كند كه قبل از حديث بايد محتواى قرآن به خوبى به عنوان ميزان سنجش صحت و سقم حديث استوار باشد، تا حديث بر آن معروض گردد و اگر اعتبار محتواى قرآن نيز به حديث باشد، محذور دور در پيش است كه در فصول سوم به تبيين جايگاه حديث در ساحت قرآن مبسوطا عنايت شد.

3- گرچه در مثال نقاش روا نيست، ليكن (قل هو الله اءحد) را همتاى لا تقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق قرار دادن و صرف آگاهى به لغت عرب را براى تفسير آن كافى دانستن با حديث امام سجاد (عليه السلام ) هماهنگ نيست ؛ آن حضرت فرمودند: چون خداوند مى دانست در آخر الزمان اقوام متعمق و ژرف نگر مى آيند سوره توحيد و آياتى از اوايل سوره حديد تا ( و الله عليم بذات الصدور ) را نازل كرد ان الله عزوجل علم اءنه يكون فى آخر الزمان اءقوام متعمقون فانزل الله تعالى (قل هو الله اءحد ) و الآيات من سورة الحديد الى قوله (عليم بذات الصدور ) (340)

گذشته از آن كه معناى احديت، صمديت و…، طبق تحليل گذشته در هاضمه مفاهمه عرب جاهلى كه اوج ادبى وى سبعه معلقه بود، نمى گنجيد و در فاهمه ملحدان، مشركان و مشبهان كه در رهن طبيعت و گرو ماده بوده اند جا نمى گيرد. البته ادراك ابتدايى و تحليل مبادى اوليه آيات مزبور ميسور لغت دانان عرب است.

4- آيات احكام نسبت به همان مقدارى كه تعرض دارد معين بوده، مبهم و مجمل و مغلق نيست و در خور تفسير و فهم است و به عنوان مطلق مرجع رفض قيود مشكوك قرار مى گيرد و طبق ارجاع خود قرآن كريم و نيز طبق حديث ثقلين و مانند آن، تحديد، تقييد، تخصيص و نظاير آن حتما به وسيله روايات اهل بيت (عليهم السلام ) انجام مى پذيرد و در هر موردى كه دليلى بر تخصيص يا تقييد يافت نشد، به همان مطلق يا عام قرآنى به استناد اصالت اطلاق يا اصالت عموم مراجعه مى شود؛ مگر آن كه ثابت شود آيه خاصى درصدد اصل تشريع است، نه درصدد بيان حكم تا اطلاق يا عموم داشته باشد.

به هر تقدير، در همه مطالب ياد شده، اعم از اصل تشريع يا درصدد بيان احكام بودن، مى توان از آيه معين، پيام مربوط به آن را استظهار كرد كه آيا درصدد تشريع است يا نه. پس تا آن اندازه كه به خود آيه مربوط است، تفسير آن رواست ؛ اما نسبت به آيات ديگر استقلال در حجيت ندارد. قهرا خلط بين صحت تفسير فى الجملة و بين تفسير بالجملة و بالاستقلال، در اين گفتار هم رخنه كرده است.

در خلال سخنان محقق طوسى (رحمه الله ) به اعتبار اجماع در تفسير قرآن اشاره شد، كه در فصل هفتم در بحث جايگاه آراى مفسران… مطرح خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *