برخی از جزئیات حادثه کربلا با عقل سازگار نیست! چگونه توجیه می شود؟
واقعه کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام) و یاران آن حضرت از بدیهیات، مسلمات و معلومات تاریخ است که با تواتر و سینه به سینه نقل شده است و تا به حال کسی حتی از دشمنان نیز آن را انکار ننموده اند. این حادثه عظیم با انجام وظیفه امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب کبری (سلام الله علیه) نقش به سزایی در حیات و رشد و گسترش اسلام داشته است. به همین جهت از همان ابتدا، از راه های مختلف، سعی در خاموش کردن آن نمودند که تحریف و وارد کردن بعضی از مطالب انحرافی و خلاف در روایات این حماسه بزرگ یکی از این اقدامات بود.
امروز نیز آشنایی با تاریخ آن حماسه بزرگ موجب الگو گیری همه ملت های آزادی خواه در سراسر جهان است و جهانیان روز بروز با ابعاد وجودی این نهضت بیشتر آشنا می شوند و از آن درس می گیرند. از آنجایی که همه زیبایی ها و افتخارات این نهضت از آن اسلام و بویژه مذهب تشیع است، طبیعی است دشمنان اسلام و تشیع در صدد مشوش کردن این واقعه بزرگ بر آیند. حوادث تاریخی به ویژه اگر مهم و دارای حساسیتی باشد معمولاً از دستبرد و تحریف واقعیت ها در امان نخواهد بود، مسئله عاشورا نیز از این قاعده مستثنا نیست چه بسا جزئیاتی از بعضی از حوادث آن از دشمنان و مغرضان مورد تحریف قرار گرفته باشد. از این رو می بینیم دانشمندان بزرگ شیعه و دوست داران و دلسوختگان این مذهب همواره از دیر باز با تحریفات عاشورا به مبارزه برخاسته اند و در این راستا کتاب ها و مقالاتی به نگارش در آوردند یا سخنرانی ها و مصاحبه هایی انجام داده اند که در جهت روشن کردن اذهان بسیار مؤثر بوده است.
از جمله آنان میرزا حسین نوری که در موضوع منبر کتابی به نام لؤلؤ و مرجان نگاشته و در آن به مسئله تحریفات عاشورا پرداخته است. و هم چنین استاد مطهری در این زمینه سخنرانی هایی ایراد نمودند که در کتاب حماسه حسینی ایشان در جلد اول موجود است.
بنابر این در اصل وجود تحریف در بعضی از جزئیات حادثه عاشورا، تردیدی وجود ندارد، اما آیا این بدان معنا است که هر چیزی که با مذاق عده ای خوش نیامد از مطالب تحریف شده است و نباید بدان توجه کرد.
آیا با صرف استبعاد و استحسان از یک جریان مسلم تاریخی می شود آن را انکار نمود؟
آیا نظیر محدث نوری و استاد مطهری و دیگران که خیرخواهانه در این مسیر قدم نهادند ما نیز با طرح مسئله تحریف عاشورا در راستای خدمت به عدالت و حق و مبارزه با ستم، گام می نهیم یا انگیزه های دیگری را از این سخن ها دنبال می نماییم؟!!
با توجه به این که تمام این پرسش ها از طرف فردی به کاربر محترم ارسال شده و ایشان آن را برای ما فرستادند از این رو با تشکر از کاربر محترم از این پس مخاطب مان را پرسشگر اصلی قرار می دهیم.
پیش از پرداختن به پاسخ تذکر نکته ای ضروری به نظر می رسد.
ما مسلمانان افتخار داریم که پیامبر مان به خلقی نیکو آراسته شده است. بر این اساس خداوند، توسعه اسلام را نیز مرهون خوش خلقی های آن حضرت می داند. و در پی آن ما مسلمانان نیز مأمور شدیم که حتی به بت های مشرکان هم توهین ننماییم.
واقعه و شهادت امام حسین (علیه السلام) و یاران آن حضرت از بدیهیات، مسلمات و معلومات تاریخ است که با تواتر و سینه به سینه نقل شده و از نسلی به نسل بعد رسیده است و تا به حال کسی حتی دشمنان نیز آن را انکار ننموده است. این حادثه نقش به سزایی در حیات و رشد و گسترش اسلام داشته و همچون چراغ پر نوری در جلو راه امت اسلامی نور افشانی کرده است. امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب کبری (سلام الله علیه) به عنوان سفیران با کفایت کربلا با روایت صادقانه خود دشمن را رسوا و دست های پلیدی را که قصد نابودی درخت اسلام را داشتند برملا کردند تا جایی که بنی امیه بدرستی احساس کرد با کشتن امام حسین (علیه السلام) جز خواری و نکبت و شکست چیزی بدست نیاورده است. به همین دلیل حکومت بنی امیه و ایادی آن که از روشن گری این چراغ هدایت متضرر می شدند از همان ابتدا، از راه های مختلف، سعی در خاموش کردن آن نمودند که تحریف و وارد کردن بعضی از مطالب انحرافی و خلاف در روایات این حماسه بزرگ، یکی از این اقدامات بود. و متأسفانه باید بگوئیم تا حدی هم در این راه موفق شدند.
امروز نیز تاریخ و یاد آن حماسه بزرگ الگوی همه ملت های آزادی خواه در سراسر جهان است و جهانیان روز بروز با ابعاد وجودی این نهضت بیشتر آشنا می شوند و از آن درس می گیرند. از آنجایی که همه زیبایی ها و افتخارات این نهضت از آن اسلام و بویژه مذهب تشیع است، طبیعی است دشمنان اسلام و تشیع در صدد مشوش کردن این واقعه بزرگ بر آیند و تمامی امکانات خود را در این راه به کار گیرند.
با توجه به آنچه گفته شد لازم است وقایع این حماسه بزرگ را با دقت تمام مورد کنکاش قرار داده تا بتوانیم توطئه دشمنان اسلام و تشیع را بی اثر سازیم.
حوادث تاریخی به ویژه اگر مهم و دارای ویژگی خاص و حسّاسیتی باشد، معمولاً از دستبرد تحریف و تغییرهای مغرضانه و جاهلانه در امان نخواهد بود، مسئله عاشورا نیز از این قاعده مستثنا نیست، چه بسا تحریفاتی در بعضی از جزئیات این واقعه بزرگ بوقوع پیوسته است، از این رو می بینیم دانشمندان بزرگ شیعه و دوست داران و دلسوختگان شیعه همواره از دیر باز با این امر به مبارزه برخاسته اند و در این راستا کتاب ها و مقالاتی به نگارش در آورده ا ند یا سخنرانی ها و مصاحبه هایی انجام داده اند که در جهت روشن کردن اذهان جویای حقیقت بسیار مؤثر بوده است.
از جمله آنان محدث نوری که در موضوع منبر کتابی به نام لؤلؤ و مرجان نگاشته و در آن به مسئله تحریفات عاشورا پرداخته است.
او صریحاً میگوید: امروز باید عزای حسین را گرفت اما در عصر ما برای حسین یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن عزای جدید، برای این همه دروغهایی است که درباره حادثه کربلا گفته میشود و هیچ کس جلوی این دروغها را نمیگیرد. به این مصیبت حسین بن علی باید گریست نه برای شمشیرها و نیزههایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد.
استاد مطهری نیز در این زمینه سخنرانی هایی ایراد نمودند که در کتاب حماسه حسینی ایشان در جلد اول موجود است.
او در این زمینه می فرماید:
غالب جعلیاتی که وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است؛ یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است.
بنابر این، از این که در برخی از جزئیات حادثه عاشورا تحریفاتی صورت پذیرفته تردیدی وجود ندارد، اما آیا این بدان معنا است که هر چیزی که با مذاق عده ای خوش نیامد، جزو تحریفات است؟
آیا با صرف استبعاد و استحسان از یک جریان مسلم تاریخی می شود آن را انکار نمود؟
آیا تنها با ایجاد تردید و شک در بعضی از جزئیات حادثه کربلا می توان از زشتی جنایتی که یزید و یزیدیان مرتکب شدند، کاست.
آیا نظیر محدث نوری و استاد مطهری و دیگران که خیرخواهانه در این مسیر قدم نهادند ما نیز با طرح مسئله تحریف عاشورا در راستای خدمت به عدالت و حق و مبارزه با ستم، گام می نهیم یا انگیزه های دیگری را از این سخن ها دنبال می نماییم.
بر این اساس با توجه به این که اصل تحریف ستیزی کار پسندیده ای است، اما بهتر است این کار نظیر سایر امور به صورت محققانه و کارشناسانه جهت رفع این مشکل صورت پذیرد.
باید توجه داشته باشیم که اصل کشته شدن امام حسین (علیه السلام) و اصحاب و یاران آن حضرت و جداکردن سرها از بدن هایشان و بالای نیزه قرار دادن آنها و در نهایت به اسارت بردن اهل بیت پیامبر، و … از مسلّمات بوده و تردیدی در این رابطه وجود ندارد.
از جمله اموری که از مسلمات حادثه عاشورا است مسئله تشنگی امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت و یاران آن حضرت در روز عاشورا است.
ما در این جا به عنوان نمونه تنها یکی از مواردی را که مورّخ اهل سنت (طبری) به آن اشاره نموده و دال بر سخت گیری در مسئله آب است بیان می کنیم: “عبیدالله بن زیاد در نامه ای به عمر بن سعد نوشت : ای عمر بن سعد! بین حسین و اصحابش و آب حایل شو، نگذار حتی یک قطره آب بنوشند … وقتی که این نامه رسید، عمر بن سعد، عمرو بن حجاج را با پانصد نفر سواره مأمور کرد تا مانع برداشتن آب از فرات شوند تا مبادا قطره ای از آب بخورند. و شخصی به نام عبد الله بن ابى حصین الأزدی به امام حسین می گوید: یا حسین، … به خدا سوگند از این آب نمی خوری تا تشنگی از دنیا بروی که امام (علیه السلام) او را نفرین نمود.”
با توجه به توضیحاتی که ارائه گردید و نکته هایی که بیان شد نیازی به وارد شدن به جزئیات پرسش و پاسخ آن نیست اما باز هم سعی می نماییم به طور خلاصه اشاره ای به پرسشتان داشته باشیم.
۱ –کربلا در نزدیکی رود فرات نیست بلکه به طور مستقیم حدود پانزده کیلومتر با هم فاصله دارند، بله نهر کوچکی از فرات منشعب است که از نزدیکی های آن جا می گذرد و به آن نهر علقمه می گویند و چون این نهر از رود فرات جدا می شود گاهی مجازاً به آن فرات هم گفته می شود. بنابر برخی از نقل ها اصحاب امام تا شب عاشورا از آن نهر آب می گرفتند حتی برخی از آن آب غسل نمودند، اما در روز عاشورا محاصره تنگ تر و سخت گیری ها بیشتر شد بر این اساس بعد از شب عاشورا هیچ آبی نبود در این صورت اگر آب نباشد، یعنی برای هیچ کس آب نیست بچه یا بزرگ.
اما این که آیا غذا بود یا نه و یا فرصت پختن غذا بود یا خیر بر فرض پذیرش این، باز هم غذا غیر از آب است و (بر فرض این که با تشنگی زیاد بتوان از غذا خورد) چه بسا این موجب تشنگی بیشتری شود. بعلاوه که تحمل گرسنگی آسانتر از تحمل تشنگی است. براین اساس چون تشنگی و تحمل آن بسیار سخت و طاقت فرسا بوده است ذکری از گرسنگی به میان نیامده است.
۲ – بر فرض پذیرش این که آب در حد چهار یا پنج متر عمق زمین وجود داشته باشد –- شما صورتی را فرض کنید که تعداد محدودی با خانواده در محاصره شدید و سخت دشمن باشند، دشمنی که از گرفتن آب از نهر جلوگیری می کند طبعاً از حفر چاه نیز به طور جدی تر ممانعت خواهد نمود، علاوه بر این که زمین کربلا ماسه زار است و کندن آن بسیار سخت و هرچه از آن حفر کنید دوباره پر می شود و این کار بسیار مشکل است.
در عین حال با هر زحمتی هم که بود اصحاب امام (علیه السلام) چاه کندند هم چنان که ابن زیاد در نامه اش به عمر سعد به آن اشاره می کند و می گوید: اما بعد، به من خبر رسید که حسین و بچه هایش آب می خورند و چاه حفر نمودند … زمانی که نامه ام به تو رسید تا می توانی آنها را از کندن چاه ممانعت کن و بر آنها سخت بگیر و اجازه نده که از آب فرات قطره ای بنوشند … .
۳ – با بیان این که “دهم محرم سال شصت و یک هجری در چه فصل و ماهی از سال شمسی قرار داشت و درجه حرارت آن در چه اندازه ای بود”، در صدد اثبات چه چیزی هستید آیا می خواهید بگویید اصلاً تشنگی در کربلا نبود و آنان تشنه نبودند که دشمنانشان (عبد الله بن ابى حصین الأزدی که در بالا به آن اشاره شد و دیگران) غیر از این می گویند، شما فرض کنید در نقطه ای معتدل نظیر شمال ایران، تعدادی در محاصره شدید دشمن، در رفت و آمد، نگرانی، کارزار و جنگ باشند، اما هیچ آبی نداشته باشند تشنگی و عطش آنها را به زانو در نخواهد آورد؟ حال اگر حضور اطفال و کودکانخردسال را نیز به این جمع اضافه کنید در صورت بهانه آب گرفتن اطفال را در نظر بگیرید چه وضعیتی پیش خواهد آمد!!
اما سه نقل قولی که در مورد مقبره امام حسین گفتید اینها هیچ منافاتی با هم ندارند بلکه قابل جمع هستند به علاوه که چه کسی ادعا کرده کربلا، سرزمینی بایر بوده است. حتماً شنیده اید که گفته اند دشمنان برای شهادت رساندن حضرت عباس، پشت نخل ها کمین کرده بودند.
اما در عین حال به علت فاصله نسبتاً دور با فرات خیلی آباد هم نبود گرچه درختانی در اطراف وجود داشت.
ابن زیاد در نامه اش به حرّ می نویسد: به مجردى که فرستاده من بر تو وارد شد و نامه مرا تسلیم کرد کار را بر حسین (علیه السلام) دشوار ساز و او را در سرزمینى فرودآور که آب و گیاهى در آن نباشد و متوجه باش به فرستاده خود دستور دادم، همواره با تو باشد و از تو دور نشود تا از نزدیک شاهد اعمال تو بوده و نحوه رفتار تو را در بازگشت به من اطلاع دهد.
به علاوه ممکن است یک سرزمین در یک یا چند سال بایر باشد اما در سالهای بعد با احداث نهر یا قنات یا چاه از آن حالت اولیه خارج شود. آیا زمینی که در کنار نهری قرار داشته باشد ممکن نیست کسی با سرمایه و مخارجی آن آب را به سوی آن زمین هدایت و آن را کشت نماید؟
اما در مورد حضرت علی اصغر تذکر دو نکته لازم به نظر می رسد.
الف. اصل کشته شدن علی اصغر (شیرخوار) در کربلا به دست دشمن.
ب. در مورد کیفیت به شهادت رسیدن آن حضرت.
اما در مورد شهادت ایشان کسی تردید نکرده و همین مقدار در اثبات خبث و شقاوت دشمنان اهل بیت کافی است.
ولی در مورد چگونگی شهادت آن حضرت سخنان مختلفی است و ما در این مستنداً به نقل یک سخن بسنده می نماییم.
وقتى أصحاب امام حسین و تمام نزدیکانش به شهادت رسیدند و جز پسرش علىّ زین العابدین (علیه السلام) و فرزند شیرخواره به نام عبد اللَّه کس دیگرى نزد او باقى نمانده و تنها شد آن حضرت نزد درب خیمه آمده و فرمود:
این طفل را به من دهید تا با او وداع کنم! پس او را غرق بوسه ساخته در حالى که مىفرمود: اى پسرکم واى بر حال این قوم وقتى حضرت محمّد (صلی الله علیه و اله وسلم) با آنان مخاصمه کند!.
گویند: ناگهان تیرى بیامد و بر بالاى سینه آن طفل نشسته و او را کشت، پس امام (علیه السلام) از اسب به زیر آمده و با غلاف شمشیر قبرى کند و او را دفن کرد آن گاه برخاسته و این اشعار را سرود:
همه کافر شدند و در گذشته از ثواب خداوند؛ ربّ جنّ و انس چشم پوشیده بودند.
در گذشته علىّ و فرزندش حسن که از طرف مادر و پدر کریم بود را به قتل رساند.
همگى از ایشان به خشم آمده و گفتند: الحال بر حسین یورش برده خونش بریزیم.
واى بر آن اراذل مردم که همه را براى أهل دو حرم مکّه و مدینه گرد آوردند.
شما نیز ظاهراً که منکر اصل مسئله و کشته شدن او نشدید نهایت این که در کیفیت کشته شدنش استبعاد کردید ما همین را غنیمت می شماریم.
در این جا چند پرسش را مطرح می نماییم و این به معنای این نیست که بخواهیم ثابت کنیم که تیر به سینه آن طفل نخورده و به گلویش خورده بلکه در صدد بیان این مسئله هستیم که با صرف تحلیل خام عقلی نمی شود وقایع تاریخی را اثبات یا نفی نمود.
مگر بارها امام حسین (علیه السلام) و برخی از صحابه جهت موعظه به دشمن نزدیک نشدند و در تیر رس دشمن قرار نگرفتند؟
مگر امام با عمر سعد با هم جلسه نداشتند؟
اگر امام حسین (علیه السلام) برای اتمام حجت برای سیراب کردن علی اصغر آن قدر به دشمن نزدیک شود که صدای آن حضرت را بشنوند این بعید است؟
آیاشما بعید می دانید دشمن خونخوار و کینه توزی که برای نشان دادن هر چه بیشتر بغض و دشمنی خود بعد از اتمام چنگ بر بدن امام حسین(علیه السلام) و یارانش اسب می تازد و خیمه ها را غارت و آتش می زند ، زنان و کودکان را بی رحمانه کتک می زند در همین راستا برای آزار هر چه بیشتر امام حسین (علیه السلام)، نخست فرزند شیرخوار او را را به قتل برساند و به خیال خام خود بعد از این ضربه روحی شدید ضربه به امام (علیه السلام) ضربه جسمی را هر چه دردناک تر بر ایشان وارد آورد؟
اما در مورد قطع شدن دست حضرت عباس و گرفتن مشک با دست دیگر.
حتماً می دانید که در آن زمان جنگجویان زره می پوشیدند که آنها را از ضربات شمشیر محافظت کند بنابر این بعید می شود تصور کرد که دستان آن حضرت در یک لحظه کاملاً قطع شده و افتاده باشد بعلاوه آن حضرت سوار بر اسب بوده و از زین و بدن اسب به عنوان تکیه گاهی برای نگه داشتن مشک آب برای چند لحظه می توانسته است کمک بگیرد و پس از ضربت مشک را با دست سالم بگیرد . بنا براین اگر کمی دقت کنیم پاسخ بسیاری از اشکالات معلوم است.
منبع:ثقلین
بازدیدها: 58