توسل های مُجاز و ممنوع در نگاه وهابیت

خانه / مطالب و رویدادها / توسل های مُجاز و ممنوع در نگاه وهابیت

در نگاه وهابیون، توسل به شخص انسان های با فضیلت، سوگند دادن خدا به حرمت و قداست آنان و در خواست دعا از پیامبران و صالحان پس از درگذشت آنها از جمله توسل های ممنوع ذکر شده است.

حضرت آیت الله سبحانی در نوشتاری «سه توسل مجاز و سه توسل ممنوع در نزد وهابیت» را مورد نقد و بررسی قرار داده اند که متن دیدگاه وهابیون و پاسخ های معظم له در ادامه می آید؛                                                                                                                                                                                                                        untitled-1

* سه توسل مجاز وهابیون

وهابیون سه نوع از توسل ها را مجاز دانسته و آن را تجویز مى کنند که جاى بحث و گفتگو نیست.

* توسل به ذات حق تعالى و اسماء و صفات او.

* توسل به اعمال صالحى که انسان در گذشته انجام داده است.

* توسل به دعاى برادر مؤمن در حال حیات.

توسل به ذات خدا معنى ندارد زیرا توسل، تمسک به وسیله اى که او را به مقصد و مقصود برساند و در مورد نخست چیزى در وسط نیست که انسان به آن توسل بجوید؛ و توسل به اسماء و صفات خدا براى کسب رضاى ذات حق تعالى جاى گفتگو نیست انسان خدا را به رحمانیتش سوگند دهد که او را ببخشد.

و اما توسل انسان به اعمال صالحى که انجام داده، بسیار نادر است و مدرک آن، روایتى است در مورد سه نفر از بنى اسرائیل و اجمال آن این است که این سه نفر که بر اثر ریزش کوه، در غارى زندانى شده و راه خروج از غار به روى آنان بسته گردید و هر یک خدا را به کار نیکى که انجام داده بودند، سوگند دادند کم کم آن مانع از خروجى غار عقب رفت؛ یکى احترام فوق العاده به پدر و مادر و دومى به عفت و خویشتندارى در مسائل جنسى و سومى امانت دارى را یاد کردند.

اما قسم سوم از توسل همان دعاى مؤمن در حال حیات است دلائل آن روش است زیرا خدا به گنهگاران تذکر مى دهد که به حضور پیامبر بروند و از آن حضرت درخواست کنند که در حق آنان استغفار کند.

* توسل هاى ممنوع در نظر وهابیان

* توسل به شخص انسان هاى با فضیلت و مقرب نزد خدا.

* سوگند دادن خدا به حرمت و قداست آنان.

* درخواست دعا از پیامبران و صالحان پس از درگذشت آنان.

این سه نوع توسل هر چند به سه صورت جلوه مى کنند ولى در واقع همگى به یک چیز باز مى گردند و آن اینکه همگى کرامت انبیاء و اولیا را وسیله قرار مى دهند تا خدا به احترام آنان دعاى انسان را مستجاب کند و گرنه ذات منهاى کرامت و قداست نمى تواند وسیله استجابت دعا گردد.

هر سه قسم از توسل در روایات اهل سنت، وارد شده است، و اگر روایات صادر از خاندان رسالت را به آنها ضمیمه کنیم مطلب به صورت امر بدیهى در مى آید.

توسل به انسان با فضیلت

عثمان بن حنیف مى گوید: مرد نابینایى به حضور پیامبر آمد و چنین گفت: نابینا هستم از خدا بخواه دیدگانم را شفا بخشد. پیامبر (صلوات الله علیه) فرمود: دعا کنم و یا صبر کنى که براى تو بهتر است. بیمار گفت: دعا کنید.

پیامبر (صلوات الله علیه) فرمود: برخیز وضوى کامل بگیر و دو رکعت نماز بگزار و خدا را به این دعا بخوان: «اللّهمّ إنّی أسألُکَ وأتوجّهُ إلَیکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیّ الرَّحمَهِ یا مُحمّدُ إنّی أتوجّه بِکَ إلى ربّی فی حاجَتی لتقضى، اللّهمّ شفّعه فیّ».

«پروردگارا من از تو مى خواهم و به سوى تو رو مى آورم به وسیله پیامبر تو که پیامبر رحمت است اى محمد من به وسیله تو به پروردگارم روى مى آورم درباره حاجتم که برآورده شود. پروردگار شفاعت او را در حق من بپذیر».

عثمان بن حنیف مى گوید. به خدا سوگند مجلس ما چندان به درازا نکشید و هنوز از جا برنخاسته بودیم که مرد نابینا نزد ما آمد گویا از روز نخست بینا بوده است.

استدلال با این حدیث در گرو دو چیز است.

* صحت حدیث از جهت سند.

* دلالت حدیث بر مقصود.

در صحت سند همین کافى است که خود ابن تیمیه مى گوید: «ترمذى حدیث صحیحى را نقل کرده است که پیامبر مردى را تعلیم کرد که چنین دعا کند آنگاه متن دعا را نقل کرده است و مى گوید حتى این دعا را «نسائى» نیز نقل کرده است.

رفاعى وهابى معاصر شاگرد آلبانى او نیز این حدیث را صحیح و مشهور توصیف کرده است.

مؤلف المنار که گرایش هاى وهابى فراوانى دارد در پاورقى هاى مجموعه الرسائل و المسائل مى کوشد حدیث را تضعیف کند و مى گوید در سند حدیث ابوجعفر وارد شده و این غیر از ابوجعفر خطمى است که همگان به وثاقت او شهادت داده اند ولى مؤلف المنار در داورى عجله کرده، احمد بن حنبل در مسند خود این حدیث را با سندى نقل کرده و ابوجعفر را با لقب «خطمى» توصیف کرده است. این تنها احمد بن حنبل نیست بلکه طبرانى نیز در معجم خود این حدیث را با همان سند نقل کرده است. اصولا این حدیث از نظر سند جاى خدشه نیست. مدارک این حدیث در پاورقى وجود دارد.

دلالت حدیث

دقت در مجموع حدیث دو مسأله را مسلم مى سازد:

الف) آن مرد نابینا از پیامبر دعا خواست باز تأکید مى کنم آن مرد نابینا به دعاى پیامبر توسل جست به گواه آنکه گفت: ادع اللّه ان یعافینى.

ب) پیامبر به این مرد بیمار دعایى آموخت که در آن دعا به شخص پیامبر (صلوات الله علیه) متوسل شود و از این طریق به خدا بخواند.

چنانکه مى گوید: «الّلهم انّی أسألکَ و أتوجّه إلَیْک بنبیّک..»

لفظ «نبیک» متعلق به دو فعل پیشین است یعنى او از دریچه توسل به شخص پیامبر (صلوات الله علیه) از خدا سؤال مى کند و به او روى مى آورد بنابراین وسیله اى که پیامبر (صلوات الله علیه) در اختیار او قرار داد این بود که در ضمن دعایش ذات مقدس پیامبر را وسیله استجابت دعاى خود قرار دهد.

براى اینکه روشن شود در دعایى که پیامبر (صلوات الله علیه) به این مرد تعلیم کرده است توسل به شخص پیامبر و یا مقام و منزلت آن حضرت است، الفاظ حدیث را یکى پس از دیگرى با ذکر متعلق (بنبیک) نقل مى کنیم: واقعیت حدیث به چنین صورت است:

* أسألک بنبیک

* أتوجه الیک بنبیک

* نبیک نبى الرحمه

* یا محمد انى اتوجه بک الى ربى.

با توجه به این الفاظ مرتب و هماهنگ که همگى اشاره به شخص پیامبر (صلوات الله علیه) و به مقام و موقعیت وى نزد خدا است باید گفت: رسول خدا(صلوات الله علیه) به این مرد بیمار تعلیم داد که در دعاى خود پیامبر (صلوات الله علیه) را وسیله قرار دهد یعنى ذات پیامبر، ذاتى که رمز کرامت و فضیلت و قداست و احترام است. با توجه به این جهات نمى توان در دلالت حدیث خدشه کرد.                                                                                                                                                                                                           untitled-3

تأویل حدیث از جانب وهابیان

با اینکه حدیث، بر توسل به ذات اقدس پیامبر (صلوات الله علیه) و مقام و منزلت آن حضرت دلالت روشن دارد، ابن تیمیه و پیروان او به خاطر پیشداورى به تأویل حدیث پرداخته اند.ابن تیمیه مى گوید: برخى از مردم مى گویند این حدیث دلالت دارد که مى توان به شخص پیامبر (صلوات الله علیه) در حال حیات و ممات توسل جست. ولى برخى مى گویند در این حدیث توسل به دعاى پیامبر وارد شده، نه توسل به شخص او.

در پاسخ مى گوییم: ابن تیمیه دو مطلب را به هم آمیخته است.

* آن مرد بیمار از پیامبر چه خواست؟

* پیامبر چه نوع دعایى به او آموخت؟

شکى نیست که آن مرد بیمار از پیامبر (صلوات الله علیه) دعا خواست یعنى به دعاى او متوسل شد.

ولى پیامبر (صلوات الله علیه) به او دعایى آموخت که در آن توسل به شخص رسول خدا (صلوات الله علیه) وارد شده است یعنى دعایى آموخت و توسلى را تجویز کرد که وهابیان آن را ممنوع مى شمارند.

باز براى روشن کردن اذهان خوانندگان یادآور مى شویم که این حدیث دو مرحله دارد.

* مرحله ابتدایى

* مرحله نهایى

در مرحله نخست آن مرد از پیامبر (صلوات الله علیه) خواست که در حق او دعا کند و چنین گفت: «ادع اللّه ان یعافینى» پیامبر (صلوات الله علیه) در جواب فرمود: دعا کنم که شفا پیدا کنى و یا به همین حالت بمانى. آن مرد اصرار کرد که دعا بفرمایید.

حضرت در مرحله دوم فرمود: برو وضو بگیر و نماز بخوان و این دعا را که در آن توسل به ذات مقدس اوست بخوان بنابراین در مرحله نهایى توسل به ذات پیامبر (صلوات الله علیه) بوده است.

اما جمله اى که در آخر دعا آمده است که «شفّعه فىَّ» دو احتمال دارد:

* او را شفیع من در آخرت قرار بده

* دعاى او را در حق من مستجاب کن.

ولى احتمال دوم ضعیف است و بر فرض صحت مانعى ندارد که هم پیامبر (صلوات الله علیه) دعا کرده و هم به او تعلیم کرده که خود به شیوه خاص دعا کند.

عثمان بن حنیف و مرد نیازمند

عثمان بن حنیف که صحابه جلیل پیامبر (صلوات الله علیه) بوده است از این واقعه یک ضابطه کلى فهمیده است و لذا در دوران حکومت خلیفه سوم با مردى مواجه شد که به حضور خلیفه رفته ولى خلیفه به درخواست او ترتیب اثر نداده بود، عثمان بن حنیف به او گفت: برو وضو بگیر و در مسجد پیامبر (صلوات الله علیه) دو رکعت نماز بگزار و این دعا را بخوان قطعاً حاجت تو برآورده مى شود. او به دستور عثمان بن حنیف عمل کرد و سپس به حضور خلیفه سوم رفت و نیاز خود را مطرح کرد و خلیفه نیز به درخواست او جواب مثبت داد مرد حاجتمند از خانه عثمان بیرون آمد و از عثمان بن حنیف تشکر کرد. این حدیث در منابع یاد شده در پاورقی وارد شده است.

آقاى رفاعى شاگرد آلبانى نتوانسته حدیث را تضعیف کند؛ فقط مى گوید در سند این حدیث روح بن صلاح است و علماى رجال آن را تضعیف کرده اند.  اشتباه او این جا است که در سند، روح بن صلاح نیست بلکه روح بن قاسم است. فرض کنیم در سند روح بن صلاح وارد شده باشد فقط یک نفر به نام ابن على او را تضعیف کرده ولى ابن حِبّان و حاکم نیشابورى او را توثیق کرده اند.

توسل عمر بن الخطاب به عموى پیامبر

سیره نویسان از یکى از سال هاى قحطى یاد مى کنند و مى نویسند در یکى از سال ها که مدینه و اطراف آن را خشکى فراگرفته بود از عمر بن الخطاب درخواست شد که نماز باران بخواند او موقع برگزارى نماز، عباس عموى پیامبر را وسیله قرار داد.

ابن اثیر مى نویسد: در سالى به نام عام الرماده، خشکسالى شدت گرفت خداوند به وسیله توسل به عباس، اهالى منطقه را سیراب کرد و زمین هم حاصلخیز گشت. عمر به هنگام اقامه نماز گفت هذا «اشاره به عباس» واللّه الوسیله الى اللّه والمکان منه این وسیله ما به سوى خدا و داراى منزلتى نسبت از اوست.

پس از ریزش باران همگان با کشیدن دست بر بدن عباس تبرک مى جستند و مى گفتند: هنیئاً لک ساقى الحرمین. گوارا باد بر تو کسى که به وجود او مکه و مدینه سیراب گشت.

قسطلانى مى گوید: عمر بن خطاب به هنگام نماز استسقا چنین گفت؛ اى مردم! پیامبر خدا، به عباس بسان پدر مى نگریست، شما هم در این مورد به پیامبر اقتدا کنید او را وسیله اى به سوى خدا قرار دهید بعد اضافه مى کند که این حدیث نقد قول کسانى است که توسل به زندگان و مردگان را ممنوع دانسته و یا توسل به غیر پیامبر را تجویز نمى کنند.

پیش داورى

کسانى که قبلا براى خود عقیده اى ساخته اند در برابر این حدیث که حتى بخارى  نیز آن را نقل کرده است پیش داورى کرده، مى گویند: عمر بن خطاب به دعاى عموى پیغمبر توسل جست نه به ذات او و یا منزلت و مقام او، و توسل به دعاى مؤمن در حال حیات جاى سخن نیست.

ولى این پیش داور از یک نقطه غفلت کرده است و آن این که اگر هدف توسل به دعاى عباس بود با فضیلت تر از عباس در میان صحابه پیامبر، فراوان بود با وجود رزمندگان در بدر و احد، نوبت به امثال «عباس بن عبدالمطلب» نمى رسید چرا خلیفه سراغ آنها نرفت حتى خود خلیفه از نظر وهابیان برتر از عباس بود و این گواه براین است علت توسل به عموى پیامبر به خاطر انتساب او به پیامبر بود نه این که فقط عباس دعا کند و دیگران آمین بگویند.

منبع:حوزه

بازدیدها: 56

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *