به زن قديمى خود پول مى هد و مى گويد امشب فلان عدد ميهمان دارم و براى صرف شام مى آييم و بايد كاملا تدارك نمايى ، زن قبول مى كند و طرف عصر با رفقايش بيرون شهر رفته تفرج مى كردند.
تصادفا تفريح آن روز طول مى كشد و مقدار زيادى از شب مى گذرد، هنگام مراجعت ، رفقايش مى گويند دير شده و سخت خسته شديم ، همين در دروازه كه منزل ديگر تو است مى آييم .
ميرغضب باشى مى گويد اينجا چيزى نيست و در خانه وسط شهرى كاملا تدارك شده بايد آنجا برويم . بالاخره رفقا راضى نمى شوند و مى گويند ما امشب در اينجا مى مانيم و به مختصرى غذا قناعت مى كنيم و آنچه در آن خانه تدارك كرده اى براى فردا. ميرغضب باشى ناچار قبول مى كند و مقدارى نان و كباب مى خرد و آنها مى خورند و همانجا مى خوابند.
هنگام سحر، از صداى ناله و گريه بى اختيارى ميرغضب باشى همه بيدار مى شوند و از او سبب انقلاب و گريه اش را مى پرسند، مى گويد در خواب ، امام چهارم حضرت سجاد عليه السلام را ديدم به من فرمود احسانى كه به آن سگ كردى مورد قبول خداوند عالم شد و خداوند در مقابل آن احسان ، امشب جان تو و رفقايت را از مرگ حفظ فرمود؛ زيرا زن قديمى تو از غيظى كه به تو داشت ، سمى تدارك كرده و در فلان محل از آشپزخانه گذاشته بود تا داخل خوراك شما كند، فردا مى روى آن سم را برمى دارى و مبادا زن را اذيت كنى و اگر بخواهد او را به خوشى رها كن .
ديگر آنكه : خداوند تو را توفيق توبه خواهد داد و چهل روز ديگر به كربلا سر قبر پدرم حسين عليه السلام مشرف مى شوى . پس صبح با رفقا مى گويد براى تحقيق صدق خوابم بياييد به خانه وسط شهرى برويم ، با هم مى آيند چون وارد مى شود زن تعرض مى كند كه چرا ديشب نيامدى ؟ به او اعتنايى نمى كند و با رفقايش به آشپزخانه مى روند و به همان نشانه اى كه امام عليه السلام فرموده بود، سم را بر مى دارد و به زن مى گويد ديشب چه خيالى در باره ما داشتى ؟ اگر امر امام عليه السلام نبود از تو تلافى مى كردم لكن به امر مولايم با تو احسان خواهم كرد، اگر مايلى در همين خانه باش و من با تو مثل اينكه چنين كارى نكرده بودى رفتار خواهم كرد و اگر ميل فراق دارى تو را طلاق مى دهم و هرچه بخواهى به تو مى دهم ، زن مى بيند رسوا شده و ديگر نمى تواند با او زندگى كند، طلب طلاق مى كند او هم با
كمال خوشى طلاقش مى دهد و خوشنودش كرده رهايش مى كند.
از شغل خودش هم استعفا مى دهد و استعفايش مورد قبول واقع مى شود آنگاه مشغول توبه و اداى حقوق و مظالم گرديده و پس از چهل روز به كربلا مشرف مى شود و همانجا مى ماند تا به رحمت حق واصل مى گردد.
آثار احسان به مخلوقات خداوند عالم هرچند حيوانى مانند سگ باشد در روايات بسيار است و گاه مى شود كه آن احسان سبب عاقبت به خيرى و مغفرت الهى مى گردد.
شواهد اين مطلب بسيار است از آن جمله در جلد 14 بحار از كتاب ))حيوة الحيوان (( دميرى نقل كرده از رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) كه فرمود : زنى در بيابانى مى رفت و سخت تشنه شده بود تا به چاهى رسيد كه در آن آب بود، خود را به قعر آن رسانيد و آب آشاميد و سيراب شد، بيرون آمد ديد سگى از شدت تشنگى خاكهايى كه نمدار شده مى خورد.
به خود گفت اين سگ بيچاره مانند من تشنه است ، بر او رقت كرد و به زحمت خود را به آب رسانيد و موزه پايش را پر از آب كرد و به دندان گرفت و بالا آمد و سگ را سيراب نمود.
خداوند اين كارش را پذيرفت و تلافى فرمود و او را آمرزيد.
گفتند يا رسول اللّه آيا براى ما در احسان به حيوانات پاداشى است ؟ فرمود :))نِعَمْ فى كُلِّ كَبَدٍ حَرِي اَجْرٌ؛ يعنى : بلى در هر جگرى كه عطش دارد به واسطه خنك كردن و آب به او رساندن اجرى خواهد بود)).
رؤياى صادقانه و نيز در همان كتاب است كه رسول خدا فرمود )) شب معراج داخل بهشت شدم و كسى را در آنجا ديدم كه سگ تشنه اى را سيراب كرده بود.((
جايى كه احسان به حيوان هنگام ضرورت موجب مغفرت و آمرزش و عاقبت به خيرى مى شود، پس چگونه است اثر احسان و دادرسى از انسان خصوصا مؤ من ؟!
و در اين باره روايات و داستانهايى در كتاب ((كلمه طيبه )) مرحوم نورى نقل شده است به آنجا مراجعه شود.
داستانهاي شگفت/آيه الله دستغيب شيرازي
بازدیدها: 0