جدال بین عقیده و وظیفه
هیات: گاهی پیش میآید شما در موقعیتی قرار میگیرید و بین وظیفهای که به شما محول شده و عقیدهای که دارید باز میمانید. پس لازم است مصادیق ایندو را بدانیم تا با آن بهطور صحیح برخورد کنیم.
«وظیفه» و «عقیده» چیست؟
وظیفه یا تکلیف گاهی به مفهوم بسیار وسیع برای اشاره به اعمالی (یا حتی خودداری از اعمالی) به کار برده میشود که به وسیله قوانینی امر یا نهی میشود و بر حوزههای مهم زندگی اجتماعی حاکم بوده یا به عنوان قوانین حاکم بر هر نوع همکاری مورد قبول باشند.
عقیده، دیدگاه یا باور در موردِ مسائل مختلف را میگویند و معمولا نتیجه تفسیر حقایق است. آنچه واقعیت را از عقیده متمایز میکند این است که حقایق قابل اثبات هستند، یعنی حقیقت بهطورعینی ثابت شده و رخ داد است اما عقیده یک موضوع عینی نیست. مثلا عقیده به «دین مبین اسلام»، شما دین را به صورت عینی نمیتوانید ببینید اما با تفسیر پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) و«قرآن کریم» که این دوجزئی از حقیقت عالم امکان هستند، میتوانید «دین اسلام» را متوجه بشوید.
شکلگیری وظیفه
وظیفه یا «تکلیف» تعهدی است که ما به دیگران یا هر چیز دیگر داریم و وظیفه هنگامی ایجاد میشود که حقی وجود داشته باشد؛ حال آنکه این حق مادی و یا غیرمادی باشد و انواعی دارد؛
وظایف تقسیماتی دارد که بر دو صورت می باشد.
اول- وظایف نسبت به خودمان: تعهدی است که ما روح و جانمان داریم و رعایت آن ضروری است و اگر رعایت نشود همانطور که میدانید مجازات در پی داردچه دنیوی و چه اخروی.
دوم- وظایف ما نسبت به خداوند و دیگران: اول از همه باید بدانیم در این دنیا اولی تر از هرچیزی وظایف ما نسبت به خداوند میباشدکه خداوند باری تعالی در قرآن کریم میفرمایند: «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ»مردم ماموریتی در این دنیا جز بندگی خداوند ندارند، زیرا برای آن خلق شده اند. وهمچنین «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»بنابراین وظیفه اصلی ما بندگی است.
اما وظیفه ما نسبت به دیگران،انسان موجودی اجتماعی است که اگر طبق وظایف اجتماعی خود رفتار نکند، مسیری جز تباهی ندارد به همین خاطر انواع تعهداتمان نسبت به دیگران را بیان کردیم.
۱- قانونی: هرگاه مقررات قانونی اشخاص را به انجام دادن عملی یا به خودداری از انجام آن ملزم سازند کلمه تکلیف (وظیفه) مطرح میشود؛
۲- اخلاقی: وظایفی است که بابت تعهدی غیرمادی که به شخص یا جامعه داریم آنرا انجام میدهیم همانند انجام کاری که موجب پیشرفت جامعه میشود؛
۳- سیاسی: وظیفهای است که یک شخص نسبت به یک ملت دارد و سرپیچی و بی مسئولیتی در آن موجب خسارتهای بزرگ میشود. همانند وظیفه حفظ حقوق یک کشور در مجامع بینالمللی توسط مقام رسمی یک کشور یا رای دادن هر شخص؛
۴- اجتماعی: تعهدی است که ما در مقابل جامعه خود داریم و اگر رعایت نشود موجب بی نظمی میشود. همانند حفظ تمیزی شهر
۵- خانوادگی: وظایفی است که ما در خانواده داریم و بیمسئولیتی در انجام آن مثل وظایف سیاسی باعث خسارات بزرگی است، زیرا خانواده تشکیل دهنده جامعه است و ریشههای مسئولیتپذیری بهصورت عام به سبک فرزندپروری و تربیت خانوادگی افراد برمیگردد. فردی که درخانواده هویتش شکل نگرفته و بیمسئولیت بار آمده جامعه را به انحطاط میکشاند.
مثالهای این وظایف عبارت است از: وظیفه مادر بر فرزند یا پدر بر اعضای خانواده؛
انواع عقیده یا «باور»
همانطور که گفتیم باور یا عقیده دیدگاه مختلفی است که هر کس بنا بر دلایلی از مسائل دارد و این دیدگاهها دارای انواعی است که عبارت است از: ۱- سیاسی ۲- اجتماعی۳-علمی۴- منطقی ۵- تجربی و… که عقیدههای دینی در شاخههای علمی و منطقی قرار میگیرد. اگر از جهت رفتاری که یکی از شاخه های دیدگاه اجتماعی است بخواهیم باور را تقسیم کنیم به یک دسته میرسیم و آن هم غرور است.
غرور از طرفی خوب و از طرفی دیگر خیلی بد میباشد، این ویژگی نشأت میگیرد. از یک نوع خودباوری حال ممکن است درست یا غلط باشد. غرور اگر به اندازه باشد باعث رشد انگیزه و امید به پیشرفت میشود، کسانی که درک درستی از خودباوری دارند با غرور بهجا، پیشرفت میکنند، در کل غرور مثبت یعنی تعیین استانداردهای زندگی کردن و نیفتادن در دام بدیهای آن است.
در مقابل غرور بیرویه مخاطراتی را نیز برای ما دارد؛ نظیرخودخواهی، تکبر و خودشیفتگی که یکی از روشهای پیشگیری از این عامل نیز دوری از افرادی است که دارای این صفتها هستند.
باورها گاهی درست هستند و در پیشرفت جامعه کمک میکنند اما گاهی مخاطراتی را برای افراد و جامعه دارد. در همین راستا به نظر کارشناسان پژوهشی و روانشناسی نباید این باورها را حذف بلکه باید به شیوه صحیح پرورش داد و رویکرد آن را تغییر داد، برای تغییر باور، راههایی وجود دارد که عبارت است از:
۱- شناخت ریشه باور؛ اولین کاریکه در راستای تغییر باور باید انجام داد اینکار است؛ اگر شما ریشههای باور را نشناسید، نمیتوانید آن را پرورش دهید و یا به مقابله با آن بپردازید.
۲- بحث منطقی؛ اینکار به جهت اقناعسازی طرف مقابل انجام میشود.
۳- آشنا کردن با تجربیات جدید و تاثیرات تجربه جدید؛ این در موقعیتی انجام میشود که مخاطب، یک موضوع را تابو میداند مثلا استفاده از ابزار قدیمی در کاری یا ترس از چیزی، که او را مجبور به استفاده تجربه جدید میکنیم و او را نسبت به تاثیرات خوب آن آگاه میکنیم.
۴- حرف زدن از موضع قدرت؛ وقتی میخواهید رویکرد مخاطب را تغییر دهید، لازم است از موضع قدرت باور با او سخن بگویید و هیچ ضعفی نشان ندهید اگر اینکار را انجام دهید مخاطب دیگر به شما اطمینان خاطر دارد و دیگر نمیتواند ایرادی به کار شما بگیرد و سعی خود را در برقراری ارتباط با باور شما میکند.
عقیده مهم تر است یا وظیفه؟
در بحثی که کردیم متوجه شدید که عمل نکردن به وظیفه شاید موجب این بشود که شما از یکسری از خدمات محروم شوید و از همه مهمتر اینکه نظم عمومی جامعه بههم میریزد که این از اهداف هیچ جامعهای نیست.
اما اگر به عقیده عمل نکنیم مخاطراتش گریبانگیر خودمان است چه اخروی باشد و چه دنیوی، ولی از جهاتی بنا و ساختار وظیفه از یک عقیده میآید پس پشتوانه یک وظیفه قطعا عقیده است. لااقل در کشور خودمان.
در «جامعه اسلامی» که ما نیز که در آن زندگی میکنیم، پشتوانه وظایف براساس «عقیده اسلامی» است. عمل به وظیفه ضامن سعادت و خوشبختی انسان در هر دو سرا است. «کسی که به وظیفه خود عمل میکند، دیگر هیچ غصهای نخواهد داشت که آیا کارش به سرانجام میرسد یا خیر… او کارش را انجام داده است و باقی امر را به خدای متعال میسپارد.
شناخت و تشخیص وظیفه، تابعی از شناخت ما از خود و جهان پیرامون ما است. اگر من خود را مسافری در این عالم ببینم که با اعمال خود به سرای دیگر کوچ میکند، پس باید خود را برای این سفر آماده کنم.
اگر خود را شهروندی از جامعهی الهی بدانم، در قبال جامعه خود و حوادث آن احساس مسئولیت میکنم و خلاصه هر بینشی بهدنبال خود مسئولیتی به دنبال میآورد که وظیفه من است و اگر ترک شود گناهی به گردن من خواهد بود.»
برخی اوقات در این جامعه اسلامی دیده میشود که وظیفه، فارق از عقیدههای اسلامی است. در اینجا به نظر برخی ملاک منافع عامه مسلمانان است که باید آن به جد رعایت شود. شما اگر در این شرایط قرار بگیرید چهکار میکنید؟
منبع: راسخون
بازدیدها: 0