جریان شناسی سیاسی : مجمع روحانیون مبارز
قسمت اول :
بررسی کارنامه و عملکرد مجمع روحانیون مبارز؟
چرایی انشعاب مجمع روحانیون؟ از انشعاب برای اسلام ناب تا اردوکشی خیابانی؟
یکی از مهمترین پدیدههای سیاسی در قرن بیستم «حزب سیاسی» است که در کشاکش قدرت و مبارزههای انتخاباتی بالاترین ابزار موفقیت در مقایسه با دیگر رقیبان سیاسی به شمار میرود که در بستر دموکراسی به نام مردم، حکومت رانده است. امروزه از احزاب سیاسی به عنوان مجاری مطمئن مشارکت سیاسی و در عین حال از مشخصههای بارز یک جامعهی سیاسی سالم و پویا یاد میکنند. مطلوبیت و کارایی حزب در جهان تا به حدی بوده که اساساً تصور دموکراسی و حق رأی مردم را بدون وجود احزاب سیاسی با مشکل مواجه ساخته است.
اگرچه کارنامهی احزاب در دموکراسی غربی و در کشور خودمان چندان درخشان نبوده است اما هنوز حزب اهمیت خود را به عنوان مقبولترین راه دستیابی به قدرت سیاسی و ضامن حفظ آزادیهای فردی در برابر قدرت حاکم از دست نداده است. به طور کلی میتوان برای احزاب کارکردها و سودمندیهایی چون: «سازماندهی نیروها و طبقات مختلف اجتماعی، مکتب اخلاقی و آموزشی، ایجاد انضباط برای اعضا، نهادینه نمودن ارزشهای حزبی و…» را نام برد.
در عین حال مواردی چون: «مزاحمت برای آزادی فردی، زیان بار بودن برای وحدت ملی، رنگ سیاسی دادن به همهی مسائل جامعه، دشمنی با دموکراسی و…» از آسیبها و مضرات احزاب در نظامهای سیاسی محسوب میشوند.[1]
در ایران بحث احزاب به طور رسمی از عصر مشروطیت و آغاز تشکیل پارلمانها شروع میشود. در آغاز مشروطه، دو حزب در ایران پیدا شد: «مشروطه خواه و مستبد»؛ اعیان (طبقهی اول) و طبقهی سوم، یعنی تودهی مردم مستبد بودند، طبقهی دوم که عبارت باشند از مشروطهخواهان، باسواد و روشنفکر بودند.[2] پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز جهت تحقق آزادی سیاسی (که یکی از شعارهای اصلی حرکت انقلابی مردم ایران بود) به حضور احزاب در نظام اسلامی بهای فراوانی داده شده تا آن جا که یکی از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را به خود اختصاص داد و بر مبنای آن مقرر گشت:
«احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ کس را نمیتوان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت.»[3] بدین ترتیب بود که احزاب فراوانی جهت رقابت در نظام سیاسی ایران به وجود آمدند که یکی از مهمترین و مؤثرترین آنها از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون «جامعهی روحانیت مبارز تهران» است.
تاریخچهی جامعیت روحانیت مبارز
به نوعی میتوان گفت که زمان تشکیل جامعهی روحانیت مبارز تهران به پیش از انقلاب باز میگردد. در سال 56 و همزمان با اوجگیری مبارزههای انقلابی مردم، جمعی از روحانیون حاضر در تهران (با پیگیری شهید مطهری) بر آن شدند تا متشکلتر عمل کنند. از این رو تعدادی از آنان (با حضور افرادی چون خود شهید مطهری، آیت الله مهدوی کنی، آیت الله شهید مفتح، آیت الله شهید بهشتی، آیت الله شهید باهنر، آقای هاشمی رفسنجانی و …) دور هم جمع شده و اساس نامهای تنظیم نمودند تا انسجام بیشتری پیدا کنند. البته بحث بر سر اساس نامه و تصویب آن و مابقی قضایا مصادف شد با پیروزی انقلاب. نکتهی مهم آن که در ذهن تشکیل دهندگان جامعهی روحانیت این امر مسلم بود که آنها قصد تشکیل یک «حزب» را ندارند، بلکه میخواهند تشکلی جهت منسجم کردن روابط روحانیون ایجاد نمایند و تشکل آنها یک حزب نیست و نخواهد بود و اعضای جامعهی روحانیت مبارز تهران هنوز هم بر چنین اعتقادی هستند و بر آن پافشاری دارند.[4]
این حزب یا تشکل سیاسی (آیت الله مهدوی کنی همواره بر این نکته تأکید دارند که شأن روحانیت فراتر از تحزب است) از ابتدای تشکیل خود تا به امروز شاهد فراز و نشیبهای فراوانی بوده است که مهمترین آن انشعاب گروهی از اعضای مهم آن و شکلگیری یک حزب تمام عیار به نام «مجمع روحانیون مبارز» بوده است. ریشه یابی علل و عوامل این انشعاب حائز عبرتهای مهم تاریخی است که مهمترین آن چرخش 180 درجهای افراد تندرو پس از گذشت سالیان است.
اختلاف بینشها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
نکتهای که نباید از آن غافل ماند این است که در بررسی ریشههای این انشعاب اتکا نمودن صرف به حوادث پس از انقلاب، ظرفیت پاسخدهی به آن را ندارد و باید به اختلافهای بینشی اعضای اصلی آن پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نیز نظر داشت. «آیت الله مهدوی کنی» در همین باره نقل کردهاند: «بعضیها در بیاناتشان- نمیخواهم از بعضی اعضای جامعهی روحانیت [احتمالاً منظور پیش از انشعاب است] اسم بیاورم، اگر لازم به معرفی باشد میگویم- حرفهایی میزدند که برای منافقین مطلوب بود، حتی آیات قرآن را طوری تفسیر میکردند که خلاف واقع بود. آقای مطهری از اینها خیلی ناراحت بود و میگفت این سبک تفسیر، تفسیر کمونیستی است. تفسیر ماتریالیستی است، تفسیر تفنگی است، تفنگی نه فقط به معنای تندی بلکه اصلاً مطالب را طوری دیگر تفسیر میکردند.»
علل و ریشههای اختلاف پس از پیروزی انقلاب اسلامی
جامعهی روحانیت مبارز تهران از آن جا که یک نهاد حزبی نبود و در جایگاه یک حزب سیاسی برای اعضا و هوادارانش تصمیم نمیگرفت، قاعدتاً در روند فعالیتهای خود با اختلاف سلیقههای درونی نیز باید روبهرو میشد.
اختلاف دیدگاه در سازمانی که ترکیبی از علما و روحانیون دارای آزادی اندیشه و بیان در سطح بالا [در آن حضور داشته] باشند و به طور کل نقد و اظهار نظر یک امر نهادینه باشد، امری طبیعی می نمایاند.[5] علل انشعاب در این تشکل متشکل از عوامل متعددی بود که در زیر به آن پرداخت میشود.
1. شهادت شخصیتهای مهم جامعهی روحانیت مبارز؛
یکی از دلایل شکلگیری مجمع روحانیون مبارز، شهادت و خلأ بزرگان و شخصیتهای ذی نفوذ و متفکر و صاحب نظر روحانی نظیر شهیدان مطهری، بهشتی و باهنر بود. آنان با توجه به شخصیت برجسته و سابقهی انقلابی ممتاز و قابل قبول برای روحانیت مبارز و با وجود دشمن مشترک، بین روحانیت همگرایی ایجاد کرده بودند. با شهادت این بزرگان و با توجه به تحولات انقلاب، زمینهی بروز اختلافها، بیشتر شد.
«اسدالله بیات» عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون معتقد است: «مادامی که مرحوم شهید بهشتی شربت شهادت میل نکرده بود، ما اصلاً این نوع قضایا را نداشتیم و یا کم داشتیم. بعد از آنی که مرحوم شهید بهشتی و امثال آقای باهنر، مطهری و دیگران این گونه رفتند حتی در سطح پایینتر شهید بزرگوار مرحوم محلاتی و شهید بزرگوار دیگر مرحوم شاه آبادی رفتند و شهید شدند و کم کم تقریباً نوبت به این جا رسید که ما این طوری تغییر بکنیم.»[6]
2. کاهش خطر دشمن مشترک؛
در دههی اول پیروزی انقلاب، نظام نوپای جمهوری اسلامی با بحرانها و خطرهای زیادی مواجه بود. مهمترین این بحرانها از ناحیهی گروهها و جریانهای سیاسی لیبرال، مانند نهضت آزادی، سلطنت طلب، چپ و حزب توده، التقاطیها، منافقین و… همچنین افرادی نظیر «بنی صدر» احساس میشد. برخی از این گروهها به ویژه «سازمان مجاهدین خلق» (منافقین) با انجام دادن عملیات وسیع تروریستی، درصدد بر هم زدن ثبات و امنیت کشور بودند. علاوه بر این، جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران نیز بحران بزرگی بود که طراحان آن در صدد کاستن از توان انقلابیون مذهبی و براندازی نظام جمهوری اسلامی بودند.
تعلق خاطر روحانیت انقلابی به نظام جمهوری اسلامی سبب میشد تا در سالهای نخست انقلاب با درک مشترکی از تهدیدهای بالقوه و بالفعل ضد انقلاب و به منظور حفاظت از انقلاب و پاسداری از نظام جمهوری اسلامی، با قرار گرفتن در کنار همدیگر و رعایت اصل خویشتنداری، همگرایی و وحدت موجود را حفظ کنند؛ اما پس از آن که خطر دشمن مشترک به صورت نسبی فروکش کرد، با توجه به سایر عوامل، زمینهی تأسیس مجمع روحانیون مبارز تهران فراهم شد.
توضیح این که با کنار رفتن لیبرالها و ملیگرایان از صحنهی قدرت در کشور و حاکمیت جریان حزب الله و خط امام، اختلافهای درونی بر سر نحوهی ادارهی کشور با توجه به بحرانها و مشکلات عظیم پس از پیروزی آشکارتر شد. این اختلافها از یک سو در حزب جمهوری اسلامی و جامعهی روحانیت مبارز و از سوی دیگر در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خود را نشان داد.[7]
از آن جا که امام در بخشی از نامهی خود فرموده بودند تصمیمگیری برعهدهی نمایندگان مردم است؛ از این رو تبعیت از آن را واجب نمیدانستند. بر این مبنا، 99 نفر به نخست وزیری مهندس موسوی رأی منفی دادند
3. بروز اختلاف نظر پس از عینی شدن اعمال حاکمیت؛
نکتهی قابل تأمل و مؤثر در شناخت تحولات درونی جامعهی روحانیت مبارز در پایان اولین دههی انقلاب، این است که در آستانهی پیروزی انقلاب و طی یکی دو سال نخست استقرار نظام جمهوری اسلامی بسیاری از نظریههای مطرح شده از سوی شخصیتهای روحانی انقلاب دربارهی مسائل مختلف حکومتی، تا آن زمان به صورت نظریههای کلان و کلی مطرح شده بود.
در گذر زمان وقتی نظام جمهوری اسلامی خود را به صورت ملموس و عینی نشان داد و شخصیتهایی را که از نظر تئوری پردازی و اجرایی، انسانهای قوی و برخوردار از انسجام فکری بودند، از دست داد، بر سر موضوعاتی نظیر سیستم اقتصادی اسلام، چگونگی برگزاری انتخابات مجلس، انتخاب نخست وزیر و وزرا، احکام حکومتی، حدود و اختیارات ولی فقیه و… بین انقلابیون روحانی، اختلاف نظر پیش آمد. این اختلافها بستری فراهم ساخت که سرانجام تشکل جدید «مجمع روحانیون» به وجود آمد. به نظر میرسد اگر آن بزرگواران شهید هم حضور داشتند، هر چند شدت اختلافها به این حد نمیرسید؛ اما بر اساس وجود نظرهای متعدد در مسائل مختلف شاید در یکی از دو جبههی پیش آمده شکلبندی میشدند.
الف) اختلاف نظر پیرامون اصلاحات ارضی و قانون کار؛
یکی از بحثهایی که در نیمهی نخست دههی اول انقلاب سرآغاز مناقشات جناحی شد، قانون کار، مسألهی اصلاحات ارضی و بند موسوم به (ج) بود که در سال 1360 مباحث تندی پیرامون آن، بین گروهها و جریانهای فعال سیاسی درگرفت. بند (ج) که ناظر بر نحوهی تصمیمگیری دربارهی زمینهای اربابی بود، به یک مناقشهی مهم اجتماعی طی سالهای 1359 تا 1365 تبدیل شد. عدهای با استناد به «حق مالکیت»، گرفتن ملک از صاحبان رسمی را غیر شرعی میدانستند. در مقابل، عدهای دیگر تصمیمگیری دربارهی اموالی که طی اصلاحات ارضی از صاحبان آنها جدا شده بود را بخشی از «حقوق حکومت اسلامی» میشمردند. به همین صورت برخی افراد معتقد بودند که مجلس و وکلای مردم حق قانونگذاری و تصمیمگیری پیرامون اصلاحات ارضی و قانون کار را ندارند. برخی دیگر معتقد به تنفیذ این حق از سوی ولی فقیه به مجلس بودند. «مخالفان طرح قانون اراضی شهری و لوایحی که ثروت و مالکیت را محدود میکرد، خطر نفوذ سوسیالیسم را گوش زد میکردند.»[8]
ب) اختلاف نظر راجع به حدود تبعیت از حضرت امام خمینی(ره)؛
محور دیگر اختلاف در حدود تبعیت از امام(ره) خلاصه میشد. اعضای مجمع روحانیون مبارز اعتقاد داشتند که تمامی رهنمودهای حضرت امام(ره) لازم الاجراست. به همین دلیل در قضیهی سفارش امام(ره) در مورد ابقای «میرحسین موسوی» در سمت نخست وزیری، این توصیه را برای نمایندگان مجلس لازم الاجرا میدانستند، در حالی که برخی شخصیتها، با توجه به دیدگاه اقتصادی موسوی که به اقتصاد دولتی یا دولت سالاری گرایش داشت، با او موافق نبودند، از این رو با طرح مسألهی موسوی و ارشادی بودن رهنمودهای امام مدعی بودند که صرفاً آن دسته از رهنمودهای امام که در قالب فرمان و حکم حکومتی صادر شود، شرعاً لازم الاجراست و توصیههایی که فاقد این خصیصه باشد و یا امام اختیار تصمیمگیری را به نمایندگان مردم سپرده باشد، شرعاً لازم الاتباع نیست.
از آن جا که امام در بخشی از نامهی خود فرموده بودند تصمیمگیری برعهدهی نمایندگان مردم است؛ از این رو تبعیت از آن را واجب نمیدانستند. بر این مبنا، 99 نفر به نخست وزیری مهندس موسوی رأی منفی دادند. البته در مجموع میرحسین موسوی موفق به کسب رأی اعتماد از مجلس شد. حساسیت برخی اعضای منشعب از جامعهی روحانیت و مؤسسان مجمع روحانیون پیرامون حدود و اختیارات حضرت امام(ره)، به حدی بود که برخی از آنها تاب و تحمل نظرهای مخالف را نداشتند و همین امر را عامل شکلگیری مجمع روحانیون میدانند.
ج) اختلاف در دیدگاه اقتصادی؛
از دیگر محورهای اختلاف اعضای مؤسس مجمع روحانیون مبارز با اعضای شورای مرکزی جامعهی روحانیت مبارز، اختلاف در نگرش اقتصادی است. در آن مقطع زمانی که خط مشی اقتصادی دولت میرحسین موسوی مبتنی بر تمرکزگرایی و تأکید بر اقتصاد دولتی بود، روحانیون مبارز از آن حمایت میکردند. «روحانیون مبارز» در آن دوره طرفدار نظریهی حاکمیت بیشتر دولت و محدود کردن بخش خصوصی در اقتصاد بودند. آنان به نوعی دولت سالاری اقتصادی را تجویز میکردند. در مقابل، جامعهی روحانیت مبارز بر این اعتقاد بود که دولت باید نقش ناظر و کنترل کننده در عرصهی اقتصاد را داشته باشد و لازم است به تدریج زمینهی حضور بخش خصوصی را در عرصهی اقتصاد فراهم کرد.
گرایش اقتصادی حضرت امام(ره) و آیت الله خامنهای به آنچه جامعهی روحانیت مبارز میگفتند، بیشتر بود؛ از آن رو که آن دو بزرگوار مردم را ولی نعمت و صاحبان اصلی انقلاب میدانستند و به این دلیل، طبیعی است که از گرایش اقتصاد به بخش خصوصی حمایت کنند، اما نباید فراموش کرد که شرایط دوران جنگ و ضرورت حفظ انسجام و وحدت و پرهیز از دامن زدن به تنشها و مانند آن، ملاکها و معیارهایی بودند که آن دو را در دفاع از سیاستهای دولت در تمامی عرصهها و از جمله عرصهی اقتصادی باقی نگاه میداشت.
آیت الله مهدوی کنی در این باره تصریح میکنند: «دولت آقای موسوی با همهی خوبیهایی که داشت و امام هم ایشان را تأیید میکرد ولی دولت سالاری را در مسائل اقتصادی عملاً ترجیح میداد و این سیاست تنها به خاطر جنگ نبود بلکه اصلاً سبک تفکر ایشان این طور بود و برداشت ما این بود که آقای موسوی میخواهد کلاً دولت در تمام امور اقتصادی حضور داشته باشد و ما این را قبول نداشتیم…»[9]
برخی اعضای مؤسس مجمع روحانیون مبارز در آن مقطع با موضعگیریهای افراطی، طرفداران اندیشهی اقتصادی مخالف تشکل خود را از مصادیق بارز اسلام سرمایهداری و اسلام مرفهین بی درد معرفی میکردند و ادامه یافتن مالکیت کلان اقتصاد دولتی را استمرار حاکمیت اسلام پابرهنگان میدانستند. بدین ترتیب مجمع روحانیونِ آن سالها خود را مدافع سرسخت اسلام ناب خواند و تهمت اسلام آمریکایی را برای اعضای باقیمانده در جامعهی روحانیت مبارز بر خود روا داشت. اما به هر تقدیر مجمع روحانیون مبارز از این فضا به خوبی استفاده کرد و «سیدمحمد خاتمی» در سال 1367 اعلام کرد: «باید راه را بر سوء استفادهی همهی کسانی که نسبت به جنگ جاودانه فقیر و غنی حساسیتی ندارند یا اسلام را برای منافع و مسائل مادی و سیاسی خود میخواهند، بست.»
«سیدمحمد موسوی خوئینیها» نیز در آن هنگام گفت: «اسلام آمریکایی میگوید اساساً ما در اسلام بحث فقیر و غنی نداریم. یعنی با یک تحریف و ایجاد انحراف در تفکر جامعه میخواهد این مبارزهی اساسی را از ذهنیت جامعه بیرون ببرد و میگوید آنچه در جامعه برایمان مطرح است مبارزهی تقوا و بیتقوایی است، ولی ما اصلاً در اسلام بحث فقر و غنا نداریم.» [10]
4. نارضایتی برخی از اعضای جامعهی روحانیت مبارز از عملکرد انتخاباتی آن؛
چهارمین دلیلی که جهت ریشه یابی علل انشعاب مورد بررسی قرار میگیرد، حکم جرقه در انبار باروت اختلافها در جامعهی روحانیت مبارز را داشت که در آن کسانی مثل آقایان کروبی و موسوی خوئینیها از اعضای جامعهی روحانیت در سال 1366 مخالف لیستی بودند که شورای مرکزی برای انتخابات مجلس سوم ارائه داده بود، چرا که در این لیست افرادی مثل آقای «دعایی» حذف شده بودند و اینها اصرار داشتند که باید افرادی از لیست حذف شدند که طرفدار سرمایهدارها هستند و افرادی دیگر به آن اضافه گردند.[11] این عامل موجب گشت که در واپسین روزهای مجلس دوم، اختلافها به طرزی کاملاً واضح علنی گردد و مجمع روحانیون مبارز اعلام موجودیت کند.
مجلس سوم؛ اعلام موجودیت رسمی مجمع روحانیون
«صادق خلخالی» از اعضای جامعهی روحانیت در تاریخ 22 دی ماه 1366 در نطق پیش از دستور خود به انتقاد از جلسات انتخاباتی جامعهی روحانیت پرداخت و گفت: «آن ملتی که همه چیزمان از این ملت است، ملتی که سنگرها را نگه داشته، ملتی که صحنهها را نگه داشته، ملتی که نماز جمعهها را پر میکنند، یک وقتی ملاحظه کنند و ببینند یک لیست انتخاباتی بیرون دادند و اسم دو نفر من باب مثل اسم آقای هاشمی و آقای کروبی را در بالای آن نوشتهاند برای گم کردن اذهان مردم، یک عدهای را از همان افرادی که همیشه برای این مجلس و برای این ملت مزاحمت ایجاد کردهاند کاندیدا اعلام کنند، خواستهی این ملت آن نیست.»[12]
آقای «ناطق نوری»، چند روز بعد در تاریخ 29 دی ماه 1366 در نطق پیش از دستور خود جواب این سخنان را مطرح کرد و در ضمن برای اولین بار مسألهی احتمال انشعاب را مطرح نمود: «این که گفته شده اسامی آقایان هاشمی و کروبی را بالای لیست میگذارند و بقیه را از افراد هیچ و پوچ میگذارند، توهین به دیگران و خلاف شرع است. برادران! چرا جوّ میسازید؟ چرا غوغاسالاری به راه میاندازید؟ جالب است، چرا در کار دیگران دخالت میکنید؟ چرا ایجاد اختلاف مینمایید؟ چرا تفتین میکنید؟ جالب است، وقتی طرحی در رابطه با کاندیداها داده میشود، میفرمایند این کارها جلوی آزادی را میگیرد، خفقان ایجاد میکند، عدهای جرأت نمیکنند وارد صحنه بشوند؛ بسیار خوب، اما آیا کار شما جلو آزادی را نمیگیرد؟
جوّ رعب و وحشت به وجود نمیآورد؟ گرچه ما از این جوّسازیها هراسی نداریم. هم جامعهی روحانیت مبارز تهران با همین تیتر و عنوان امتحان خود را پس داده است هم مردم بزرگوار تهران امتحان خود را نسبت به روحانیت به خوبی پس دادهاند و وفاداری خویش را نسبت به آن حفظ کردهاند. البته شما میتوانید به جای تخریب دیگران، جمعیتی تحت هر عنوان دیگری راه بیندازید، کسی جلوی شما را نمیگیرد، لکن هم روحانیون محترم تهران و سایر بلاد و هم مردم شریف تهران بدانند که این تشکلهای مخفی و غیرمخفی تحت عناوین مختلف مثل جمعی از روحانیون مبارز تهران و یا هر چیز دیگری که احتمالاً به وجود خواهد آمد، ربطی به جامعهی روحانیت مبارز تهران ندارد و زیر نظر جامعهی روحانیت تهران نیست. عنوان ما جامعهی روحانیت مبارز تهران است و بس و نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر.»[13]
با اوضاع پیش آمده و بحثهای فراوان سیاسی دیگر، انشعاب قعطی شده و تنها نیاز به یک حرکت نهایی بود که در این هنگام به روایت «سیدعلی اکبر محتشمیپور» (از اعضای برجستهی مجمع روحانیون): «در این زمان آقای سیدمحمد خاتمی و موسوی خوئینیها به دیدن آقای کروبی رفته و با توجه به جمعبندیهای به عمل آمده در مورد عملکرد جامعهی روحانیت مبارز پیشنهاد انشعاب و تأسیس یک تشکیلات روحانی مستقل از جامعهی روحانیت مبارز مطرح شد، از این رو تصمیم بر این شد که آقایان کروبی و موسوی خوئینیها در مورد تشکیل این تشکیلات جدید با امام صحبت کنند و نظر موافق ایشان راجلب نمایند و با توجه به آن که در آن زمان آقای کروبی در بیمارستان بستری بود، آقای خوئینیها به تنهایی در اسفند ماه سال 1366 با امام ملاقات کرد و برخلاف آنچه برخی تصور میکردند امام با ایجاد انشعاب در جامعهی روحانیت موافقت کردند.»[14]
آقای ناطق نوری از مباحث مطرح شدهی آن افراد نزد امام چنین میگوید: «جمعی از آقایان … خدمت امام رسیدند و در توضیح دلایل انشعاب، اظهار داشتند که اگر با این نگاهی که آقایان دارند ادامه دهیم، جوانها را از دست میدهیم و ممکن است فاصلهی جوانها با روحانیت بیشتر شود و جوانها از دست بروند. جامعهی روحانیت نمیتواند جوانها را جذب کند؛ بنابراین ما که روحانی هستیم بهتر است که جوانها را جذب کنیم و لازمهاش هم این است که تشکیلاتی با ادبیات خاص خودمان راه بیاندازیم. با این توجیه حضرت امام هم برای انشعاب آقایان از جامعهی روحانیت چراغ سبزی نشان دادند و مجمع روحانیون مبارز تهران تشکیل شد.»[15]
ادامه دارد… مراجعه کنید به پایین صفحه …
پینوشتها:
[1]. علی دارابی، سیاست مداران اهل فیضیه، نشر سیاست، صص15-44.
[2] . عباس سپهر منصوری، مبانی فقهی تحزب و نگاهی به احزاب در قوانین و جامعهی ایران، دانش پژوهان، پاییز و زمستان 1383، شمارهی 6، ص64.
[3]. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل بیست و ششم.
[4]. وحید خضاب، انشعاب مجمع روحانیون از جامعهی روحانیت به روایت آیت الله مهدوی کنی، سایت تاریخ ایرانی.
[5]. علی کردی، کتاب جامعهی روحانیت مبارز تهران از شکلگیری تا انشعاب، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[6]. ولى الله بهرامى، احزاب سیاسی ایران.
[7]. همان
[8]. اکبر هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران به اهتمام یاسر هاشمی، ص 401
[9]. آیت الله مهدوی کنی، کتاب خاطرات، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 323.
[10]. ولى الله بهرامى، احزاب سیاسی ایران.
[11]. محمد محمدی، مجمع روحانیون مبارز.
[12]. انشعاب به روایت خلخالی/ مأموریت نیمه تمام «خلخالی» در مجمع روحانیون، سایت خبری عصر امروز.
[13]. وحید خضاب، انشعاب مجمع روحانیون از جامعهی روحانیت به روایت آیت الله مهدوی کنی، سایت تاریخ ایرانی.
[14]. ویژه نامهی روزنامهی بیان، 22/11/78.
[15]. خاطرات حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری، چاپ مر کز اسناد انقلاب اسلامی، ص 107.
قسمت دوم :
بنا بر مطالب یاد شده در قسمت پیش، آغاز به کار سومین دورهی مجلس شورای اسلامی، همزمان میشود با آغاز به کار دومین تشکل روحانی کشور که به گفتهی خویش جهت تحقق اهدافی چون پیگیری تحقق اسلام ناب محمدی(صلیاللهعلیهوآله)، توجه به امر مولوی و لازم الاجرا بودن تمام فرامین ولی فقیه و… فعال شده است.
اما لازم به نظر میرسد که اقدامهای این تشکل- به خصوص پس از رحلت امام خمینی(ره)- مورد بررسی قرار گیرد تا میزان تحقق دلایل انشعاب و حدود واقعی بودن آن مشخص شود. به همین منظور فعالیتهای مجمع در 3 دوره مورد بررسی قرار میگیرد که عبارتاند از: «1- عملکرد مجمع روحانیون از مجلس سوم تا سال روی کار آمدن دولت اصلاحات، 2- عملکرد مجمع در سالهای اصلاحات تا انتخابات ریاست جمهوری نهم و 3- عملکرد مجمع از سال 84 تا انتخابات نهمین دورهی مجلس شورای اسلامی»
1. عملکرد مجمع روحانیون از مجلس سوم تا سال 76
مجمع روحانیون که در انتخابات مجلس سوم با تمسک به پیام امام بیشترین کرسیهای مجلس را به دست میآورد، طی این مدت دست به اقدامهایی میزند که موجب حیرت بسیاری میگردد.
الف) دیدار نمایندگان منتسب به مجمع با شیخ حسینعلی منتظری
همان طور که بر همگان مشخص میباشد، عزل شیخ «حسینعلی منتظری» از قائم مقامی رهبری از جمله اقدامهای مهم حضرت امام بود که در این هنگام اعضای مجمع از آن جا که ولایت مطلقهی فقیه برای ایشان در رأس امور قرار داشت، دست به اقدامهای جالبی میزنند؛ نمونهی آن نامهای بود که آقایان «کروبی»، «روحانی» و «امام جمارانی» خطاب به آقای «منتظری» نوشتند، نمونهی دیگر آن، یکی از اعضا که آن زمان فرماندهی کمیته بود، رنجنامهی مرحوم «حاج احمدآقا» را در سطح وسیعی چاپ و منتشر کرد و دیگری که رابطهی نزدیکی با مجمع داشت، با صدور نامهی 6 فروردین ماه 1368 امام در مورد آقای منتظری، حتی یک شب را تحمل نکرد و شبانه برای برداشتن تصاویر آقای منتظری ضایعاتی را هم به بار آورد![1] اما در سال 70 اتفاق جالبی به وقوع میپیوندند و گویی تنها 2 سال پس از رحلت حضرت امام(ره)، حکم ایشان پیرامون منتظری دچار صیرورت میگردد.
در اواسط سال 70، قریب 100 نفر از نمایندگان مجلس سوم در یک اقدام ناباورانه، به صورت دسته جمعی به دیدار منتظری رفتند. این عده از نمایندگان، با این تحلیل که امام به عدالت آقای منتظری باور داشتند و بنابراین میتوان وی را مرجع تقلید قرار داد، در بحث تقلید به وی مراجعه کردند. به تدریج این بحث از سوی برخی از نمایندگان مجلس مطرح شد که باید زمینهی استفاده از نظرهای آقای منتظری دوباره فراهم شود و به طور مشخص «مرتضی الویری» ـ رییس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس سوم ـ در نطقی اعلام کرد که برای حل معضلات نظام، باید به نظرهای فقهی وی مراجعه کرد.
به دنبال این زمینهسازیها و با هدایت افرادی از هیأت رییسهی مجلس از جمله «هاشمیان» و «الویری»، دیدار دسته جمعی نمایندگان با منتظری صورت گرفت و باعث برانگیختن اعتراضات گستردهی جریانهای سیاسی منتقد شد.[2] همین اقدام مجلس سوم که با هدایت اعضای مجمع صورت میپذیرد، به عواملی بدل میگردد که از آن به عنوان یکی از علل رویگردانی مردم به مجمع روحانیون مبارز در انتخابات مجلس چهارم یاد میکنند.
ب) ریاست مرکز مطالعات استراتژیک و تشکیل مبانی تئوریک اصلاحات
اعضای مجمع روحانیون که به دلیل عملکرد نامناسب خود در مجلس سوم، از راهیابی به مجلس چهارم باز ماندند، این بار جای دیگری را برای ادامهی فعالیت خود برگزیدند که نتایج حاصل از آن به مراتب خطرناکتر از نتایج دیدار با منتظری بود. سالهای 69 تا 72 آقای «موسوی خوئینیها» از سوی آقای «هاشمی رفسنجانی» عهدهدار ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری میشود. این سالها که طیف چپ عموماً از کارهای سیاسی کنار ماندهاند، توسط ایشان در این مرکز جمع میشوند.
دو مسأله در فعالیتهای این مرکز قابل توجه است: «1- پرداختن به مباحث تئوریک، 2- تجمع نیروهای سابق و ایجاد نیروهای جدید.» در این راستا معاونت سیاسی توسط «سعید حجاریان»، معاونت اجتماعی توسط «عباس عبدی» و معاونت اندیشه توسط «محسن کدیور» راه اندازی میشود و افرادی مانند: «هاشم آقاجری»، «علیرضا علویتبار»، «مجید محمدی»، «مصطفی تاجزاده»، «بهزاد نبوی»، «سازگارا»، «امینزاده» و «محسن آرمین» در آن حاضر میشوند.
مهمترین موضوعاتی که در این مرکز بر روی آن تأکید میگردد، پروژهی توسعهی سیاسی است و نتیجهای که طی تحقیقات مختلف گرفته شده بود، این بود که توسعهی سیاسی در ایران در مرحلهی اول نیازمند ایجاد برخی تغییرات در ساختار سیاسی کشور است و در مرحلهی بعد باید فرهنگ سیاسی ایران متناسب با فرهنگ یک جامعهی توسعه یافته تغییر کند که با مطالعهی روزنامههایی که افراد حاضر در مرکز مطالعات استراتژیک سردبیری یا مدیر مسؤولی آن را در سالهای بعد بر عهده میگیرند، به راحتی میتوان فهمید چه تغییراتی باید در ساختار سیاسی و فرهنگ سیاسی ایجاد شود اما در جهت کادر سازی نیز مرکز یاد شده بیش از 500 نفر از نیروهای همسوی خود را با «بورس دولتی» به خارج اعزام میکند که به نیروهای مطبوعاتی و اجرایی دورهی اصلاحات تبدیل شدند.
برنامههای این گروه تا زمان استعفای «موسوی خوئینیها» در مرکز ادامه داشت که با آمدن آقای «حسن روحانی» برخی از برنامههای ساختار شکن از سوی ایشان تعطیل میشود اما همچنان برخی از افراد همسو با گروه موسوی خوئینیها در مرکز باقی میمانند.[3] بدین ترتیب مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری با مدیریت برجستهترین عضو مجمع روحانیون مبارز، مقدمات دولتی را فراهم آورد که طی آن بیشترین هجمه به ارکان جمهوری اسلامی انجام شد.
ج) انتشار روزنامهی سلام؛ از تساهل فرهنگی تا سکوت در سالهای اصلاحات
مجمع روحانیون مبارز، جهت برقراری ارتباط با مخاطبین خود در جامعه اقدام به انتشار روزنامهی «سلام» مینماید که تحت مدیریت موسوی خوئینیها شروع به کار میکند. اما عملکرد این روزنامه تا حدی در تعارض با اهداف جمهوری اسلامی قرار دارد که حتی اپوزیسیون خارج نشین نیز از آن استقبال میکند.
نشریهی ضد انقلابی «سلطنت طلبان»، چاپ لندن، در تاریخ 26 فروردین ماه 1372 مینویسد: «روزنامهی سلام که به عقیدهی برخی، خواندنیترین روزنامهای است که امروز در ایران انتشار مییابد، در روزهای پایانی سال 71 خورشیدی بدعتی گذاشت که باعث حیرت همگان شد… باری انتشار گزارش ملی شدن صنعت نفت در روزنامهی «سلام» نوعی دهن کجی به [امام خمینی] به حساب میآید.»
نشریهی ضد انقلابی «نیمروز» نیز در شمارهی 297 خود در تاریخ 9 دی ماه 1373 یادآور میشود: «روزنامهی سلام بت آیتالله[خمینی] را شکست…» و در ادامه از قول این روزنامه مینویسد: «[امام]خمینی معصوم نیست… میتوان از او انتقاد کرد.» این مجله در ادامه مینویسد: «روزنامهی سلام که مدیر مسؤول آن موسوی خوئینیهاست، در نظریهای که از قول یکی از خوانندگان خود نوشت، مسألهی انتقاد از اعمال و اقدامات 14 معصوم مورد اعتقاد شیعیان را مطرح ساخت و تلویحاً انتقاد از معصومین(علیهمالسلام) را مباح دانست…» همچنین نشریهی سلطنت طلبان لندن نیز در تاریخ 13 اسفند ماه 1373 ارگان رسمی مجمع روحانیون را این گونه توصیف میکند: «روزنامهی سلام برای نخستین بار در جمهوری اسلامی، نواب صفوی «آدمکش» خوانده شد.»
2. عملکرد مجمع در سالهای اصلاحات تا انتخابات ریاست جمهوری نهم
انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 نقطهی عطفی در تاریخ مجمع روحانیون به حساب میآید. در این تاریخ دولت اصلاحات به ریاست یکی از اعضای مجمع روحانیون روی کار میآید و بدین ترتیب دومینوی عدم اقبال مردم و انزوای سیاسی اعضای مجمع روحانیون مبارز پایان میپذیرد و این حلقه با کسب کرسی ریاست مجلس ششم توسط «مهدی کروبی» کامل میشود. نکتهی اساسی این جاست که طی این سالها و زمانی که عملاً بیشترین هجمه به ارکان جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، مشاهده میگردد، سکوت اعضای مجمع بیش از همه چیز تعجب ناظران را به خود جلب میکند.
روزنامهی سلام، به جای انتقاد از بدنهی دولت پیرامون سیاستهای غلط سیاسی و فرهنگی در تاریخ 3 خرداد 1373 از قول «عطاالله مهاجرانی»، وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی مینویسد: «بعد از دوم خرداد ارزشها در جامعه پررنگ شده است… ارزشها را سلیقهی افراد تعیین نمیکند و مبنای تعیین ارزش، معیارهای دینی است…»
مهاجرانی در ادامهی سخنان خود به جای پاسخ به این سؤال که چرا ارزشهای دینی با هدایت مستقیم دولت در حال کمرنگ شدن است، با فرافکنی میگوید: «اجرای قانون شوراها یکی از ارزشها …»
طی این سالها که فضای سیاسی کشور برای بازگشت بسیاری از روزنامه نگاران ضد انقلاب و اپوزیسیون مانند: «مسعود بهنود» (تحلیلگر فعلی «بی.بی.سی» فارسی) باز میگردد، کمیسیون فرهنگی مجلس پنجم با تصویب طرحی، قصد داشت تا مانع این روند شود.
از این رو طرح اصلاح قانون مطبوعات در تیر ماه 1378، در کمیسیون فرهنگی مجلس پنجم، مطرح و در 4 بند به تصویب رسید که از جملهی مواد آن عبارت بودند از:
الف) ممنوعیت فعالیت مطبوعاتی برای عوامل بیگانه، اعضای گروهکهای تروریستی و ضد انقلاب، جاسوسان، وابستگان و سردمداران رژیم طاغوت و…؛
ب) منع شدن مطبوعات کشور از دریافت کمک مالی از کشورهای بیگانه؛
ج) ضمانت اجرایی برای مقابله با افراد دولتی یا غیردولتی که نشریات را برای چاپ مطلب یا مقالهای زیر فشار قرار داده یا آنها را وادار به سانسور مینمایند؛
د) لزوم التزام عملی مدیران مسؤول و صاحبان امتیاز نشریات به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
در این هنگام روزنامهی سلام با هماهنگی روزنامههای زنجیرهای که منافع خود را از تصویب این طرح در خطر میدیدند، به جای حمایت از این قانون جهت ممانعت از نفوذ اپوزیسیون و بیگانگان در رسانههای کشور، ناگهان در روزهای منتهی به تصویب این طرح فضای رسانهای را بر ضد این طرح مهیا میکند و با قلب موضوع در مطلبی از قول «محسن آرمین» مینویسد: «طرح تحدید مطبوعات مقابله با توسعهی سیاسی است…»[4]
همچنین این روزنامه در روز تصویب این قانون، آن را سفارشی از طرف وزارت اطلاعات معرفی مینماید. علاوه بر این در سالهایی که بیشترین شبه از سوی روشنفکران دانشگاهی و حوزوی نسبت اصل «ولایت فقیه» مطرح گردید و حتی زمانی که «اکبر گنجی» با جسارت در سفر به آلمان اظهار داشت: «خمینی به موزهی تاریخ خواهد رفت!»[5] نه اعضای این مجمع و نه نشریات وابسته به آن حتی یک اظهار نظر نیز پیرامون این موضوع نداشتند و با سکوت کامل از کنار آن گذشتند.
3. عملکرد مجمع از سال 84 تا انتخابات نهمین دورهی مجلس شورای اسلامی
آغاز به کار مجلس هفتم در سال 83 و تشکیل آن با اکثریت اصولگرایان و در کنار آن، روی کار آمدن دولت «محمود احمدینژاد» موجب آن میشود که تعطیلات جناح چپ در فصای سیاسی کشور فراهم آید. فرد مورد نظر مجمع روحانیون در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 مورد استقبال مردم قرار نمیگیرد و همین امر موجب میگردد تا شیخ مهدی کروبی در نامهای خطاب به رهبری، شائبهی تقلب در انتخابات را مطرح سازد. انتخابات ریاست جمهوری سال 88 از جهتهای متعددی در بررسی عملکرد مجمع روحانیون مبارز حائز اهمیت است.
ابتدا این که اختلاف بر سر کاندیداتوری شیخ مهدی کروبی منجر به انشعاب در مجمع روحانیون و تشکیل حزب «اعتماد ملی» میگردد. دوم این که برخی از امیال درونی اعضای این مجمع که تا کنون فرصت بروز نیافته بود، در جریان انتخابات پرده از آن برداشته میشود که از جملهی آن علاقهی ابراز علنی اعضای این مجمع پیرامون برقراری رابطه با آمریکاست که به هیچ عنوان با اهداف تشکیل مجمع روحانیون-آن چنان که پیش از این گفته شد- سازگار نیست.
مهدی کروبی در سخنرانی انتخاباتی خود در قم بیان میدارد: «به جز اسراییل تلاش میکنیم با همهی کشورهای دنیا بر اساس عزت و منافع ملی ارتباط برقرار کنیم. همچنین تلاش میکنیم تا با مذاکره و گفتوگو تنش در سیاست خارجی را کاهش دهیم… یکی از اقدامات خوب دولت نهم این بود که تابوی ارتباط با آمریکا را شکست. با آمریکا نیز باید به صورت گام به گام و حفظ حیثیت و منافع ملی ارتباط داشت، گرچه باید توجه داشته باشیم که سیاستهای کلی نظام زیر نظر رهبری است.»[6]
الف) مقابلهی عملی با ولی فقیه و آرمانهای امام خمینی(ره)؛ آخرین پرده از نمایش مجمع روحانیون
این تشکل سیاسی که زمانی تمامی فرامین ولی فقیه را لازم الاجرا تلقی میکند، پس از فتنهی 88 به طرز کاملاً شفافی با مواضع ولی فقیه مرزبندی مینماید و با وجود فرمایشات موکد رهبری مبنی بر لزوم دخالت نخبگان برای از بین بردن فتنه، اعضای مجمع روحانیون نه تنها این موضوع را کاملاً ناگفته به حساب آوردند بلکه به شکل مستقیم در مقابل این راهبرد ایستادند و حامی و زمینهساز اغتشاش شدند.
این مجمع ضمن تأیید شایعهی تقلب در انتخابات در بیانیهی رسمی خود در تاریخ 28 خرداد 1388 میگوید: «با پوزش از این که نتوانستیم از آرای مردم صیانت به عمل آوریم، به استحضار مردم شریف میرساند که در این انتخابات صرف نظر از نتیجهای که معلوم شد، آنچه موجب تأسف و نگرانی بیشتر است، اعمال نوعی مهندسی آرای گسترده در این دوره است. مجمع روحانیون مبارز در جلسهای فوق العاده به این نتیجه رسید که برای دفاع از جمهوریت اسلامی نظام و بازگرداندن اعتماد عمومی و نگاهبانی از موج آشتی ملی با صندوقهای رأی، ابطال این انتخابات و تجدید آن در فضایی عادلانهتر و منطقیتر راهکار مناسب است یا دست کم تعیین هیأتی بیطرف و کاردان و شجاع برای حقیقت یابی و اعلام نظر نهایی به ملت و رهبری تصمیمی درست در جهت آرمانهای والای انقلاب و اندیشههای حضرت امام و تقویت اعتماد ملی است…»[7]
از سوی دیگر با آن که از چند روز پیش از برگزاری نماز جمعه، رهبر معظم انقلاب در 30 خرداد، اطلاع رسانی لازم پیرامون آن صورت پذیرفته بود اما مجمع روحانیون مبارز درخواست مجوز راهپیمایی در 30 خرداد را به وزارت کشور داده بود اما این درخواست مورد موافقت قرار نگرفت و با آن که رهبر معظم انقلاب در آن نماز جمعهی تاریخی خواستار پیگیری مطالبات از راه قانون و خاتمه دادن به اردوکشی خیابانی شدند، این مجمع تا ساعت 2 بعد از ظهر روز شنبه (30 خرداد 1388) حاضر به لغو درخواست خود نشد و زمانی این کار را انجام داد که دیگر اثری نداشت و همه به خیابانها آمده بودند.[8]
اعضای مجمع روحانیون بدون در نظر گرفتن لزوم اجرای تمامی فرامین رهبری- همان موضوعی که روزگاری بسیار روی آن تأکید داشتند- علاوه بر ادامهی بیانیه نویسی در ادامهی کار در برابر فجایعی چون جایگزینی شعار «مرگ بر روسیه» به جای «مرگ بر آمریکا» در روز 13 آبان سال 88، حوادث 25 بهمن سال 88 و… سکوت کامل اختیار کردند و با این اقدام خود، بیتفاوتی خود را نسبت به مهمترین آرمانهای امام خمینی(ره) نشان دادند.
ب) انتخابات نهمین دورهی مجلس شورای اسلامی و فرصتی که از دست رفت
پس از عبور از فتنهی سال 88 و کارنامهی مردود مجمع روحانیون، انتخابات نهمین دورهی مجلس شورای اسلامی فرصتی را فراهم آورد تا مجمع روحانیون با پیروی از فرامین ولی فقیه مبنی بر لزوم ایجاد شور انتخاباتی در جامعه، اندکی آب رفته را به جوی بازگردانند اما این فرصت را نیز غنیمت نشمردند. این مجمع در تدارک انتخابات مجلس هیچ فعالیتی از خود نشان نداد و با چراغ خاموش روزهای تبلیغات را سپری کرد تا این که در یک اقدام نمایشی تنها یک روز مانده به انتخابات حجتالاسلام «مجید انصاری»، دبیر اجرایی شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز در پاسخ به این که چه توصیهای به همفکران خود برای شرکت در انتخابات مجلس نهم دارید، گفت: «فقط میتوانم بگویم که خودم در انتخابات شرکت میکنم. چون امروز زمان تبلیغات انتخابات پایان یافته است نمیتوانم بگویم به چه کسانی رأی میدهم.»[9]
«سیدمحمد خاتمی» نیز با حضور در دماوند و به دور از چشم ناظران بین المللی، رأی خود را به صندوق انداخت تا هم مخالفت خود را برساند و هم پاسخی در برابر مخالفان داشته باشد.
نتیجهگیری
انشعاب به وجود آمده از دل با سابقهترین تشکل روحانیت، در اصل حاصل اختلافهای عقیدتی بود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ریشه دوانده و پس از پیروزی انقلاب تنها فرصت بروز و ظهور یافت. درس مهم این انشعاب توجه به علل جدایی از زبان سران مجمع روحانیون مبارز است که آن را ولایت مطلقه فقیه، اسلام ناب، پیگیری حقوق مستضعفین و… برشمردند.
اما چه میشود زمانی که در دوم خرداد 76 و زمانی که ریاست جمهوری و مجلس به دست سران این مجمع سپرده میشود، همگان شاهد ترویج اندیشههای سکولار و لیبرال دموکرات از سوی دولت و مجلس ششم هستند. پس از حوادث انتخابات ریاست جمهوری سال 88 نیز شاهد پیش قراولی اعضای این مجمع در اردوکشیهای خیابانی هستیم. آیا ولایت مطلقه فقیه که آنها در ابتدای مجلس سوم آن گونه سنگ آن را به سینه زدند، در قانون اساسی سال 88 وجود نداشت؟!
کارنامهی عملکرد این مجمع پس از ارتحال ملکوتی امام رحمت الله علیه تناقض آشکار میان گفتار و کردار اعضای آن را میرساند و حال این که علت اصلی انشعاب چه بوده است را با توجه به مطالب یاد شده به خوانندگان محترم واگذار میکنیم.
پینوشتها:
[1]. حجت الاسلام رحیمیان (از اعضای سابق مجمع)، گفتوگو با نشریهی پنجره.
[2]. آشنایی با احزاب سیاسی، پایگاه اطلاع رسانی سراج اندیشه.
[3]. پروندهی موسوی خوئینیها، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[4]. روزنامهی سلام، 6/4/78.
[5]. روزنامهی کیهان، 17/3/90.
[6]. آفتاب نیوز، 2/2/88.
[7]. بیانیهی مجمع روحانیون مبارز، سایت قلم 28/3/88.
[8]. از انقلابیگری تا تجدید نظرطلبی، نشریهی مثلث، شمارهی 91.
[9]. خبرگزاری مهر، 11/12/90.
*امیر حسین ثمالی/ پژوهشگر تاریخ معاصر/برهان/۱۳۹۱/۲/۲۳ .
منبع: پرسمان دانشجویی siasi.porsemani.ir
بازدیدها: 939