جنگ نرم | دکتر سراج

خانه / آموزش / جنگ نرم | دکتر سراج

بسم الله الرحمن الرحيم

مباحثی در موضوع جنگ نرم توسط دکتر سراج در دوره های آموزشی معاونت آموزش برای سخنرانان و خطبای مرتبط با هیأت رزمندگان اسلام  مطرح شده است در ذیل بخشی از آن تقدیم می گردد.

دکتر سراج
دکتر سراج

اهداف جنگ نرم

جنگ نرم مي تواند منجر به مهار شود . فتنه 88 يک رهيافتي از جنگ بود ، برشي از جنگ نرم بود موسوم به رهيافت جين شارپي ، انقلاب رنگي ، مخملي . براي مهار جمهوري اسلامي طراحي شده بود . جنگ نرم مي تواند يک کشور را وادار به تغيير رفتار کند . فتنه 88 در ادامه خود با پذيرش حکميت و ابطال انتخابات ، مي توانست ما را وادار به تغيير رفتار کند . جنگ نرم مي تواند يک ساختار را به فروپاشي برساند . فتنه 88 در ادامه مي توانست در ادامه ساختار جمهوري اسلامي ايران را به فروپاشي برساند . در فتنه 88 – به عنوان يک برشي از جنگ نرم -يک هدف گذاري امريکايي ها ، غربي ها و اسرائيلي ها کرده بودند که آن مهار ، بي ثبات سازي و تغيير ساختار بود . بي ثبات سازي هم منجر به تغيير رفتار مي شد . يک جرياني را جريان نفاق جديد و قدرت طلبان شروع کرده بودند و آن تعديل اختيارات و وظايف رهبري بود که در نهايت تعديل اختيارات رهبري منجر به تغيير ساختار مي شد. اين جنگ ، جنگ تمام عياري است . تلفات در اين جنگ ، قهرمان معرفي مي شود . شکست خوردگان در اين جنگ به عنوان عناصر پيروز در صحنه معرفي مي شوند . اين يکي از سختي هاي جنگ نرم در قياس با جنگ سخت است . شما در جنگ سخت ستون پنجم را هو مي کنيد و اعدام مي کنيد ، در جنگ نرم ستون پنجم را برايش کف مي زنيد و هورا مي کشيد .

گام هايي که در فتنه 88 طراحي شده بود

 در فتنه 88 که يک نمونه کامل و بارزي است از جنگ نرم ، آنجا که هدف گذاري کرده بودند که رهبري ابطال انتخابات را بپذيرد و يک گام بيايد عقب ، در گام بعدي رهبري احکام حکومتي را به يک شوراي مشورتي واگذار کند ، در گام بعدي رهبري نظرات فقهي خود را بر اساس شوراي افتا در نظام اعمال کند . در گام بعدي رهبري در سياست ، نظرات خود را از طريق مجمع تشخيص مصلحت اعمال کند و در گام بعدي اختيارات اصل 110 به يک شورا و فرآيند قانوني سپرده شود . ديگر چيزي از رهبري و بعد هم از نظام باقي نمي ماند . بنابراين در جنگ نرم هم پديده مهار صورت مي گيرد ، هم پديده تغيير رفتار و  هم پديده تغيير ساختار . يک جنگ است تمام عيار . ما به معناي واقعي کلمه کشوري هستيم که در گير 100 درصد جنگ نرم هستيم ، لکن نخبگان و توده مردم اين جنگ  نرم را خيلي حس نمي کنند و براي آنها محسوس نشده ، برايشان سه بعدي و پرسپکتيو نشده . علتش اين است که ما اطلاعاتمان و برداشت هامان از اين جنگ کم است و پيچيدگي ها و ظرافت ها و رهيافت هاي اين جنگ را به خوبي نمي شناسيم . من اين رهيافت ها را اشاره اي مي کنم . به آخرين مدلي که در عرصه جنگ نرم عليه ما دارند دنبال مي کنند اشاره مي کنم . بحث هم البته صدردرصد ناقص مي ماند .

رهيافت هاي جنگ نرم

1- نفوذ و استحاله

2- رهيافت هانتينگتوني

3-رهيافت جين شارپي

4-رهيافت هوشمند

4-1جنگ شناختي و ادراکي

4-2اشتباه در محاسبات

الف)رهيافت نفوذ و استحاله

اولين رهيافت جنگ نرم رهيافتي است تحت عنوان نفوذ و استحاله . در اينجا عده اي از نخبگان جامعه يا به صورت مستقيم تحت هدايت قرار مي گيرند و با نفوذ در مدارج حاکميت ، تدريجا اين حاکميت را استحاله مي کنند يا عده اي تحت تربيت طراحان و کارگزاران جنگ نرم قرار مي گيرند و با رشد در درون حاکميت ، در نهايت حاکميت را استحاله مي کنند . اين رهيافت جنگ نرم را رهيافت عمقي هم مي گويند .رهيافت عمقي در واقع نظريه اي است انگليسي متعلق به شخصي به نام مک کوال لي که در هند پياده سازي شد . او براي بازگرداندن هند به زير سلطه استعمار انگليس گفت من 25 سال زمان مي خواهم که نسلي از نخبگان هند را تحت تربيت و تعليم قرار مي دهيم که اينها وارد حاکميت مي شوند و ما مي توانيم سلطه مجدد خود را به هند بازگردانيم . ايشان اين کار را تحت عنوان  تئوري عمقي شروع کرد که ما به آن مي گوييم رهيافت نفوذ و استحاله يا رهيافت عمقي يا رهيافت مک کوال لي . ظرف 20 سال موفق شد اين نخبگان را در بدنه حاکميت هند نفوذ دهد و هند مجددا به زير سلطه انگليسي ها برگردد .

مصداق اين رهيافت در انقلاب اسلامي

آيا اين تئوري در انقلاب اسلامي پياده شده است ؟ بله پياده شد مصداق بارزش زمان بعد از جنگ بود که به اسم سازندگي ، غربي ها موفق شدند عده اي از تکنوکرات هاي رژيم پهلوي را به بخشي از انقلابيون نزديک کنند و به نوعي يک جريان فکري فرهنگي و سياسي در کشور ايجاد کردند که آغاز يک حرکت استحاله فرهنگي و سياسي شد . اينها -تکنوکرات ها-  مديران صنعتي و بخش اقتصادي رژيم پهلوي بودند ، مثلا محمد عبداللهي رئيس صنايع چوب ايران که آمد به کارگزاران نزديک شد و حتي در برخي از انتخابات خاص ، هزينه هاي مادي کارگزاران را تقبل کرد . اينها به دنبال بازسازي براي کشور بودند که به هر صورت براي بازسازي آمدند ، سعي کردند گفتند ما از فراريان خارج از کشور استفاده کنيم براي سرمايه گذاري در داخل و در هر صورت اتصال پيدا کردند به اين شبکه تکنوکرات . و بعد ما ديديم که دولت آقاي هاشمي تدريجا تبديل به يک دولت تکنوکرات شد . اين يک پديده اي از جنگ نرم بود .

معناي تکنوکراسي

تکنوکراسي در واقع يک مکتب است که تقدم تخصص و فناوري و تکنولوژي و فن گرايي بر آرمان ها ، عقايد و اعتقادات است . براي رسيدن به فناوري اگر لازم شد ما آرمان ها را کنار بگذاريم ، چون تقدم با فناوري است. مديريت تخصص تقدم پيدا مي کند بر مديريت ديني ، بر مديريت فرهنگي ، بر مديريت مبتني بر تعهد . اين ديدگاهي است که هرچه جلوتر مي رود ما را از دين و دينداري و دين مداري دورتر مي کند .  اين يک برش از جنگ نرم بود خودش يک دريا مبحث دارد .

ما مي خواهيم به رهيافت آخري برسيم که اينها مقدمه آن است .

ب) رهيافت هانتينگتوني

رهيافت دوم رهيافت هانتينگتوني است . ساموئل هانتينگتون کتابي دارد به نام موج سوم دموکراسي . با آن موج سوم تافلر فرق مي کند . اين کتاب در نوع خودش آموزه هايي از جنگ نرم است و به نخبگان يک کشور ياد مي دهد چگونه از طريق توسل به شيوه هاي نرم ، حاکميت خود را تغيير دهند . هانتينگتون در اين کتاب به هواخواهان ليبراليسم – مخاطبش نخبگان هوادار ليبراليسم است-  مي گويد شما مي توانيد با استفاده از سه روش ، حاکميت کشورتان را تغيير دهيد :

  • فرآيند جابجايي در قدرت
  • فرآيند تغيير شکل
  • فرآيند فروپاشي

فرآيند جابجايي در قدرت

در فرآيند تغيير شکل مي گويد بايد گفتمان سازي کرد ، بعد اين گفتمان از تغيير انتخابات مي آيد حاکم مي شود ، بعد مشروعيت نظام را به صفر نزديک مي کند . اسمش را مي گذارد مشروعيت قهقرايي ، بعد که مشروعيت نظام به صفر نزديک شد ، درخواست رفراندوم مي کند ، بعد چون فضا دو قطبي شده و مشروعيت نظام به صفر نزديک شده ، يقينا با مديريت بر افکار رفراندوم به نفع هواخواهان ليبراليسم جواب خواهد داد . مي گويد به اين صورت يک نظام  در يک فرآيند 5 مرحله اي شکل گيري هواخواهان ليبراليسم ، ورود در انتخابات و کسب قدرت ، اقدامات ليبرالي ، مشروعيت قهقرايي ، رفراندوم ، با اين 5 فرآيند کار يک نظام تمام مي شود . همه هم در عرصه نرم است .

فرآيند تغيير شکل

در فرآيند دوم جابجايي در قدرت اگر نظام حاکم تن به رفراندوم نداد و جلوي اصلاح طلبان را گرفت ( دقيقا کلمه اصلاح طلب هم از اين کتاب وارد ادبيات سياسي جريان دوم خرداد شد و از آنجا که اين کتاب را آقاي ابراهيم يزدي از امريکا آورد به ايران و ترجمه کرد و به صورت هدفمند و هوشمند توزيع کرد ، بعد از آن جبهه دوم خرداد تبديل به جبهه اصلاحات شد . ) در روش دوم مي گويد  اگر نظام آمد و جلوي تغيير شکل را گرفت ، شما خود را از حاکميت خارج کنيد ، به اصلاح طلبان مي گويد شما خروج از حاکميت کنيد ، مشروعيت خود را از حاکميت بيرون بياوريد ، نظام حاکم در آستانه سقوط و فروپاشي قرار مي گيرد ، مجبور به مذاکره با شما مي شود ، در مذاکره شرايط شما را مي پذيرد و يک جابجايي قدرت تدريجا شکل مي گيرد .

فرآيند فروپاشي

اگر اين دوتا هم عمل نشد ، فرآيند سوم فرآيند فروپاشي است . مي گويد يک حادثه ناگهاني لازم است که با آن مي شود نظام حاکم را سوار بر امواج احساسات و هيجانات جامعه کرد و آن حاکميت را به سمت فروپاشي برد . مثال مي زند : کودتاي ارتش سرخ در شوروي سابق يک حادثه ناگهاني بود .

مصداق اين رهيافت در کشور ما

در کشور ما هم  اين را مي خواستند پياده سازي کنند اصلاح طلبان ، که به بن بست رسيده بودند . با طرح ترور خاتمي بنا بود اين اتفاق بيفتد و گزينه آنها هم براي نقش يلتسين ، عبدالله نوري بود که دادگاه ويژه روحانيت در يک اقدام به موقع آقاي نوري را – البته با راهنمايي هايي که شد و اطلاعاتي که بدست آمد-  پرونده اش را دادگاهي کردند و دادگاه عبدالله نوري ، پروژه يلتسيني کردن اصلاحات را در ايران پرونده اش را بست . 8 سال پرونده اصلاحات را بايد در اين چارچوب بازخواني کنيم .

اهميت جنگ نرم در مقايسه با جنگ سخت

تا اينجاي کار ببينيند چقدر حرف داريم براي جامعه و نسل سوم و در آينده براي نسل چهارم ، براي نخبگان  و متدينين که جنگ نرم به معناي واقعي کلمه جنگ است . ما در جنگ 2 ميليون رزمنده داشتيم و هر رزمنده هم 11 نفر پشتيبان مي خواهد . ما بالاي 20 ميليون نفر را پاي جنگ سخت پاي کار داشتيم . اما در جنگ نرم اگر همان 2 ميليون رزمنده را داشته باشيم مي توانيم با دشمن مقابله کنيم . مشکل اين است که اين 2 ميليون آدم ، هم بايد بصيرت داشته باشند و هم احساس وظيفه کنند و هم بتوانند خوب نقش آفريني کنند . ما الآن در اين سه حوزه لنگ هستيم .

ج) رهيافت جين شارپي

اما رهيافت سوم رهيافت جين شارپي است ؛ رهيافتي که منجر به انقلاب رنگي و مخملي مي شود . اين را ديگر همه ما تحت عنوان فتنه 88 احساس کرديم . رهيافتي که با تشکيک در سلامت انتخابات شروع مي شود و منجر به تغيير يک حاکميت مي شود . جالب است 5 ماه مانده به انتخابات 88 ، حضرت آقا در 29 بهمن 87 در بياناتي که آشکار هم بود مي فرمايند : مي خواهند به دست کساني که در انقلاب بودند و هستند به انقلاب ضربه بزنند . مخاطبين اين صحبت حضرت آقا خواص مردودي هستند که اگر آن موقع گوش مي کردند مي توانستند دنيا و آخرت خودشان را نجات دهند . از آقاي هاشمي گرفته تا آقاي موسوي ، خاتمي ، کروبي و ديگران در لايه هاي بعدي . اين هم يک رهيافت جنگ نرم بود . امريکايي ها ، اسرائيلي ها و غربي ها به ويژه انگليسي ها موفق شدند با اين رهيافت قدرت نرم و قدرت ملي جمهوري اسلامي را مهار کنند ، هم در بي ثباتي مي خواستند ما را وادار به تغيير رفتار کنند ، هم به دنبال يک جنگ داخلي براي تغيير ساختار بودند .

د)رهيافت هوشمند

اما رهيافت بعدي جنگ نرم ، رهيافت هوشمند است .

دو نکته اساسي در اين رهيافت هوشمند هست اولا وقتي مي گوييم رهيافت هوشمند يعني در واقع در اين رهيافت از همه ظرفيت ها استفاده مي شود اما کاملا هوشمندانه و هدفمند . در رهيافت هوشمند مبتني بر جنگ شناختي و جنگ ادراکي ، هم روي نخبگان ، هم روي جامعه اين جنگ نرم شروع شده و توسعه پيدا مي کند و بعد منجر به اشتباه محاسباتي مي شود . اشتباه در محاسبات نخبگان و اشتباه در محاسبات آحاد مردم . شرطي شدن نخبگان و جامعه ؛ اين يک جنگ شناختي و ادراکي است که در نهايت اين شرطي شدن مي تواند منجر به اشتباه در محاسبات و تصميم گيري شود . و يک کشور با اشتباه محاسباتي مهار ، تغيير رفتار و حتي تغيير ساختار پيدا کند . از اينجا به بعد بايد بحث را کاملا بروز کنيم و بعد چرخ هايش بيايد روي زمين .

اهميت اين بحث

اين بحث به عنوان يکي از مهمترين و کارکردي ترين و کاربردي ترين کار ويژه هاي جنگ نرم بايد در درون ما يک احساس وظيفه به وجود بياورد . يعني با اين بحث ما حقيقتا نمي توانيم لحظات عاري از دغدغه را پشت سر بگذاريم . شنيدن اين حرف ها و گفتنش هم حقيقتا حجت آور است هم براي خود من حجت را بيشتر مي کند و هم براي شما عزيزان بزرگوار .

من براي اينکه اين بحث را خوب جا بيندازم اين رهيافت هوشمندي که ما با آن در گير هستيم . امريکايي ها  و غربي ها اين سه رهيافت را تجربه کرده اند و شکست خورده اند البته نه شکست کامل . هرجا زمينه اي پيدا کنند حتما به آنها متوسل مي شوند . منتها با اين رهيافت امروزه دارند پروژه جنگ نرم را دنبال مي کنند .

معناي گفتمان

ما يک بحث داريم به نام گفتمان ها يا گفتمان . گفتمان يک نظام معنايي است که شامل مجموعه اي از ايده ها ، باورها ، عقايد ، آراء ، هنجار ها و ارزش هاست ، که وقتي عرضه مي شود مردم احساس مي کنند انتظاراتشان و مطالباتشان را از اين نظام معنايي مي توانند دريافت کنند . و اين نظام معنايي علاوه بر آنکه انتظارات آنها را محقق مي کند ، مي تواند مطالبات آنها را پاسخ دهد . گفتمان ها مي آيند تبديل به يک جريان اجتماعي مي شوند و اين جريان اجتماعي اگر با قدرت پيوند بخورد ، مي تواند تأثيرات عميقي را در درون يک جامعه برجا بگذارد .

آمد و شد گفتمان ها

يک نکته وجود دارد : چگونه گفتمان ها مي آيند و چگونه گفتمان ها مي روند . آمد  و شد گفتمان ها به چه چيزهايي بستگي دارد ؟

  • به ناکارآمدي گفتمان قبلي
  • تصوير کارآمد گفتمان جديد

براي اينکه در اين رهيافت هوشمند يک گفتمان بيايد ، بايد گفتمان قبلي را ناکارآمد نشان دهد ، مخصوصا کاري کند که گفتمان قبلي ناکارآمد بشود . در اين جا يک جنگ شناختي و ادراکي به وجود بيايد . تحريم ها منشأ يک جنگ شناختي بود . قبل از اينکه يک جنگ اقتصادي باشد ، منشأ يک جنگ شناختي بود . يکي از روزنامه هاي پر تيراژ امريکا -واشينگتون پست يا نيويورک تايمز- در آغاز تحريم ها مي گويد ما با تحريم ها به دنبال تغيير نگرش مردم ايران هستيم . تحريم ها خواست نشان بدهد گفتمان بازتوليد شده از گفتمان انقلاب اسلامي يعني گفتمان اصول گرايي ناکارآمد است و مي خواست يک گفتمان جديدي را با تصوير کارآمدي به جامعه عرضه کند  . اين در چارچوب يک جنگ شناختي و جنگ ادراکي انجام شد . يک مرتبه فقط با يک جمله که سانترفيوژ بچرخد ، چرخ اقتصاد نچرخد همه که بار اين جمله نبود ، يک مقدماتي داشت که اين جمله بار بر آن مقدمات شد . يک گفتمان موقعي مي آيد و موقعي مي رود که يا گفتمان از دسترس خارج شود و يا در دسترس قرار بگيرد . يعني اين نظام معنايي از دسترس خارج شود ، مردم احساس کنند اين گفتمان نمي تواند مطالبات آنها را پاسخ دهد .

انتخابات سال 92 و آمدن گفتمان جديد

مردم در انتخابات 92 مطالباتشان معيشتي بود ، اصول گرايان پاسخي مناسب براي معيشت جامعه نداشتند . آقاي جليلي هيچ پاسخي براي مطالبات معيشتي نداشت . بقيه اصولگراها هم به جاي اينکه بيايند به مطالبات معيشتي مردم پاسخ دهند ، بگويند ما چگونه مطالبات شما را حل و فصل مي کنيم ، در مناظره ها با هم اختلاف و نزاع کردند . مردم احساس کردند اين گفتمان پاسخي به مطالباتشان ندارد ، در عوض ديگري گفت من 100 روزه مسأله تورم و مشکلات معيشتي را حل مي کنم . اين گفتمان تصويري از خود نشان داد که مي تواند مسائل را حل کند لذا در دسترس قرار گرفت .

غيريت سازي و دگرسازي گفتماني

گفتمان ها در غيريت ساخته مي شوند ؛ يعني گفتمان ها موقعي از حالت مسلط بودن خارج مي شوند ، برتري و هژموني خود را از دست مي دهند که دگرسازي شوند يا همان غيريت سازي بشوند . مثلا ما دوره کارگزاران سازندگي و اصلاحات را پشت سر گذاشتيم ، دوره اي است که ليبرال ها و سکولارها با عدم اعتقاد به عدالت و عدالت اجتماعي ، جامعه را دچار فاصله طبقاتي کردند ، با عدم توجه به حوزه دين و دينداري ، حساسيت را در جامعه ايجاد کردند . با تغيير الگوي مصرف جامعه ، جامعه را از حالت سبک زندگي ديني و ملي خود خارج کردند .

حاکم سازي گفتمان اصول گرايي

 کم کم شما نگاه کنيد غيريتي با اينها ساخته شد ، اين غيريت را چه کسي ساخت ؟ حضرت آقا ساخت . در چارچوب همان ارزش هاي گفتمان انقلاب يک گفتمان جديدي را حضرت آقا عرضه کرد به جامعه به نام اصول گرايي . اصول گرايي در غيريت با ليبرال هاي دوران سازندگي و سکولارهاي اصلاحات قرار گرفت . عدالت خواهي ، ساده زيستي ، مردم داري ، خدمت رساني ، اينها بخش ها و مؤلفه هاي اين گفتمان جديد بود که در غيريت با گفتمان قبلي بود . در نتيجه اين گفتمان آمد و مستقر شد در جامعه و تبديل به گفتمان هژمون شد .

افول گفتمان اصول گرايي

 اما اين گفتمان زود خودش در غيريت قرار گرفت مردم تدريجا ديدند که خدمت رساني به دعواي سياسي و بگم بگم دچار شد . و بد اخلاقي جاي خدمت رساني را گرفت . در نتيجه غيريت ديگري آمد خودش را با اين غيريت ، سريع به جامعه معرفي کرد ، غيريت سازي ، گفتمان را جهش مي دهد ؛ در واقع يک پرتاب گفتماني ايجاد مي کند . اعتدال در غيريت با بد اخلاقي قرار گرفت و جامعه سريع سياه و سفيد شد . اين 6 -7 پارامتر است که نشان مي دهد گفتمان ها چگونه مي آيند و چگونه مي روند .

مأموريت حلقه انحرافي

آنچه مسلم است يک بخشي اشتباه بود و شايد يک بخش هم برنامه ريزي شده .

مأموريتي که شايد حلقه انحرافي داشت اين بود که اين گفتمان را ناکارآمد کرده و از دسترس خارج کند و دگر سازي اش را از بين ببرد تا زمينه ورود يک گفتمان جديد فراهم شود . براي اين من کدي را عرض مي کنم .

راهکار صهيونيست ها براي مقابله با برنامه هسته اي

مرکز مطالعات استراتژيک وابسته به رژيم صهيونيستي بعد از سال 84 که گفتمان اصول گرايي تبديل به گفتمان مسلط جامعه شد تحقيقاتي را انجام مي دهد ، مي گويد ما براي مقابله با برنامه هسته اي ايران بايد تلاش کنيم ميانه روها در ايران روي کار بيايند ، از نظر اسرائيلي ها ميانه روها اصلاح طلبان نيستند ، از نظر آنها  ميانه روها همين جريان کارگزاران اند . آنجا سه راهکار ارائه مي کنند :

  • بايد فشارهاي بين المللي را به ايران زياد کنيم
  • جنگ رواني پر دامنه اي را عليه ايران شروع کنيم .
  • بايد مجازات هاي پي در پي را به ايران تحميل کنيم

در ادامه تحقيق مي گويد تا مردم و جناح هاي سياسي در آنها شکاف به وجود بيايد و تغيير نگرش بدهند يعني در واقع اين همان جنگ شناختي و ادراکي است  . بعد مي گويد ما با اين سه کار بايد کاري کنيم نسل ايدئولوژيک يا به تعبير صحيح نسل معتقد به گفتمان انقلاب اسلامي از اين طريق از صحنه سياست خارج شوند . حقيقتا هم اين اتفاق افتاد . البته الآن من اطلاعات صددرصد ندارم اما از روي شواهد و قرائن عرض مي کنم ، حلقه انحرافي به خارج کردن گفتمان اصول گرايي خيلي کمک کرد و به روي کار آمدن گفتمان جديد هم خيلي کمک کرد . اگر دولت دهم با مختصات دولت نهم پيش مي رفت ، ليبرال ها و سکولارها ديگر مجالي براي بازگشت نداشتند .

 اما اين گفتمان آمد . اين گفتمان چيست ؟ نمي توانيم الآن همه اين گفتمان را توضيح دهيم شايد به ده جلسه بحث نياز باشد . من به قدر اينکه شما را حساس کنم نسبت به اين گفتمان يکي از اين بخش هاي اين گفتمان را عرض مي کنم .

هسته اصلي گفتمان و نقش آن

 ببينيد عزيزان يک گفتمان ، يک جوهره اصلي دارد ، يا هسته اصلي گفتماني دارد ، يا اصطلاحا به آن دال برتر گفتمان مي گويند . ما وقتي مي گوييم گفتمان انقلاب اسلامي ، جوهره گفتمان انقلاب اسلامي ، اسلام ناب محمدي صلي الله عليه وآله است . که اين اسلام ناب در شکل اسلام سياسي و آن هم از طريق ولايت فقيه به منصه ظهور مي رسد . وظيفه دال مرکزي و هسته گفتمان ، معنا بخشي به ساير اجزاء گفتمان است يعني وقتي ما مي گوييم عدالت خواهي ، اين عدالت ، عدالت ليبراليستي نيست  ، عدالت مارکسيستي نيست ، عدالت اسلامي است ، چرا ؟ چون اين دال برتر به اين عدالت ، معنابخشي مي کند . پس يکي از وظايف اين دال مرکزي ، معنا بخشي به مؤلفه هاي گفتماني يا دقايق گفتماني ، به تعبيري دال هاي شناور -که البته ما دال هاي شناور را نمي توانيم بگوييم چون دال شناور نسبي است و ما در يک نظام معنايي نمي توانيم نسبيت را به اين صورت بپذيريم .

ايجاد يک نظام معنايي

 به هر حال يکي از وظايفش معنا بخشي است و اين معنا بخشي در نهايت اين گفتمان را مفصل بندي مي کند و تبديل به يک نظام معنايي مي کند . اين معنا يافتن نظام وار يک گفتمان را مي گويند مفصل بندي . مثلا ما مي گوييم استکبار ستيزي . اين استکبار ستيزي از اسلام ناب معنا پيدا مي کند ، از قاعده نفي سلطه و سبيل گرفته تا اينکه ما موظف و مکلف به مبارزه با ظلم هستيم ، از اينجا معناي خودش را پيدا مي کند . يا مثلا وقتي مي گوييم ساده زيستي از اينجا معنا پيدا مي کند . يا وقتي مي گوييم ايثار و جهاد و شهادت يکي از ارکان اين گفتمان انقلاب اسلامي است از اينجا معنا پيدا مي کند.

خرده گفتمان سازي از دل گفتمان کلان 

گفتمان ها يک گفتمان کلان مي شود بعد براي اينکه ماندگار باشند بايد مدام بر اساس مقتضيات زمان و مطالبات جامعه ، از دل اين گفتمان کلان ، گفتمان هاي خردي بيرون بيايد که بتواند به مطالبات دائم پاسخ دهد تا همچنان برتري خودش را حفظ کند . گفتمان اسلام ناب را حضرت امام رضوان الله تعالي عليه در مقابل گفتمان اسلام امريکايي يعني در مقابل ليبرال ها و سکولارها يک غيريت کرد براي جامعه ما ، بعد يک بخش هايي از گفتمان اسلام ناب را معرفي کرد و يک بخش هايي از گفتمان اسلام امريکايي را هم معرفي کرد . امام راحل عظيم الشأن مي فرمايد اسلام امريکايي ، اسلام مرفهين بي درد است. اين يکي از شاخصه ها و مؤلفه هاي گفتماني اسلام امريکايي است . حضرت آقا اين نظام معنايي را براي اينکه اين فرهنگ انقلاب اسلامي و گفتمان انقلاب اسلامي در جامعه حاکم باشد از دل اين گفتمان کلان انقلاب اسلامي ، يک خرده گفتمان را آمدند تبيين کردند ، عرضه کردند به نام گفتمان اصول گرايي . باز در دل اين گفتمان اصول گرايي ، دال مرکزي اش در واقع اسلام سياسي بود يا همان اسلام ناب بود و بعد عدالت ، خدمت رساني ، استکبار ستيزي ، مردم داري ، ساده زيستي ، اينها تبديل به يک نظام معنايي شد که جامعه را منسجم کرد و پيرو کرد .

جريان سازي گفتمان ها

 گفتمان ها اگر در جامعه جاري بشوند مي شوند جريان . پس جريان ها با گفتمان ها در جامعه شکل مي گيرند ، پديدار مي شوند . با اين تفاسير گفتمان اصول گرايي وقتي عرضه شد ، مورد اقبال قرار گرفت ، تبديل به يک جريان شد ، آقاي احمدي نژاد سوار بر اين جريان شد . حالا اينکه چجوري سوارش کردند بماند اما در هر صورت تا جايي با اين گفتمان خوب آمد جلو ، از جايي سعي کرد مسيرش را در اين گفتمان تغيير دهد و گفتمان جديدي بسازد که از اين به بعد دولت دهم مي شود و ضربات اساسي به پيگره اين گفتمان زد .

شاخصه هاي گفتمان اعتدال

با اين تفاسير که عرض کردم در هر صورت گفتمان جديدي به جامعه عرضه شد تحت عنوان گفتمان اعتدال . اين گفتمان اعتدال ، دال اصلي اش همين اعتدال است . جامعه را دچار غيريت مي کند يعني يک غيرتي با خود مي سازد ، مي گويد هرچه غير از من هست افراط است و من جريان اعتدال هستم . در فرآيند روي کار آمدنش هم من عرض کردم که چه اتفاقي افتاد . حالا اين گفتمان اعتدال به عنوان دال مرکزي ، يک دال شناور دارد به نام تعامل گرايي . اگر ما بخواهيم اين گفتمان را خوب بشناسيم که حرفش چيست و چکار مي خواهد بکند بايد مجموعه اين گفتمان را خوب شناسايي کنيم و فهم کنيم ، معنا بخشي اعتدال به اينها را خوب فهم کنيم ، مفصل بندي اش را در بياوريم ، بعد تازه مي فهميم اينها چه کار مي خواهند بکنند ، کجا مي خواهند بروند ، نسبتشان با انقلاب اسلامي ، با امام و با حضرت آقا چه هست ؟ گفتمان اعتدال مي گويد هرچيزي غير از من افراط است .

معناي تعامل گرايي در اين گفتمان

از آنجا که دال مرکزي معنا بخشي مي کند به دال هاي شناور ، بنابراين ما تعامل گرايي را بايد از اعتدال شروع کنيم به فهم کردن . اين جريان مي گويد ما بايد در سياست خارجي با کانون هاي قدرت  و ثروت جهاني تعامل داشته باشيم . تعامل يک طيف است ، اين طرف طيف مي شود تقابل ، مخاصمه بعد رقابت بعد همکاري بعد مشارکت . اينها مي گويند ما بايد سياست خارجي خودمان را از تقابل و مخاصمه با کانون هاي قدرت و ثروت جهاني ، به رقابت ، مشارکت و همکاري تبديل کنيم . من مي خواهم مصداقي تر بحث کنم . اينها سال 86 يک کنفرانسي برگزار مي کنند تحت عنوان کنفرانس ملي چشم انداز 20 ساله ايران و الزامات سياست خارجي توسعه گرا . در آنجا شخص محوري شان -که آن موقع رئيس مرکز تحقيقات استراتژيک مجمع تشخيص مصلحت نظام بوده است- مي گويد اين ما هستيم که تصوريمان امنيتي شده است و اين ما هستيم که تصويرمان خطرناک شده . و اين ما هستيم که فکر مي کنيم در سياست خارجي بايد درشت گويي کنيم و حرف هاي تکفير آفرين بزنيم و بعد يکي از افراد ديگري که الآن وزير کابينه ايشان هست -آقاي محمود واعظي- 15 راهکار ارائه مي کند براي اينکه مي گويد ما چگونه به تعامل گرايي مي رسيم . در آنجا اشاره مي کند که ما بايد با کانون هاي قدرت و ثروت جهاني رابطه مان را به سمت مشارکت و همکاري بياوريم . تعامل گرايي معنايش اين مي شود -چون ما گفتيم که دال مرکزي بايد معنا بخشي کند- معنايش اين مي شود اگر ما تعامل با کانون هاي ثروت و قدرت جهاني ، آن هم از جنس همکاري و مشارکت داشته باشيم ، مي شود اعتدال .

جايگاه استکبار ستيزي در اين گفتمان

 اگر ما با کانون هاي قدرت و ثروت جهاني همکاري و مشارکت نداشته باشيم مي شود افراط . اين گفتمان دارد عرضه مي شود حالا اينجا استکبار ستيزي از جنس چيست ؟ از جنس تقابل و مخاصمه است ، چون گفتيم که تعامل يک طيف است . تقابل ، مخاصمه ، رقابت ، همکاري ، مشارکت . انتهايش مي شود تعامل راهبردي با قدرت هاي جهاني ، آن سر طيف مي شود تقابل با قدرت هاي جهاني . استکبار ستيزي به عنوان يکي از مؤلفه هاي گفتمان انقلاب اسلامي ، مي شود افراط ؛ چون مطابق با اين گفتمان استکبارستيزي يعني تقابل و مخاصمه با کانون هاي ثروت و قدرت جهاني لذا بر اساس اين گفتمان مي شود افراط . اعتدال يعني همکاري و مشارکت .

هجمه به نيروهاي انقلاب

اين گفتماني است که دارد عرضه مي شود و عرضه شده است . و آنجايي که مي خواهد موانعش را کنار بزند هجمه مي کند به نيروهاي انقلاب ، به نهادهاي انقلاب و سعي مي کند آنها را منفعل کند ،مثل ماشين مين روبي که مي آيد به جاي خنثي کردن مين ها ، مين ها را با بخشي از خاک کنار مي زند تا مسير را باز کند . اينها خيلي زمان خود را براي خنثي کردن مين ها نمي گذارند ، مين روبي مي کنند ، با منفعل کردن مخالفين گفتماني خودشان ، چون خيلي زمان زيادي براي تسري و حاکم کردن گفتمانشان ندارند. چرا ؟ چون اگر نتوانند زود گفتمان را تسري دهند گفتمان ناکارآمد مي شود ، گفتمان از دسترس خارج مي شود ، غيريت با اين گفتمان زود ساخته مي شود . لذا خيلي فرصت ندارند . پس ببينيد اينجا يک جنگ شناختي- ادراکي را ما داريم مي بينيم و اينجا اشتباه محاسباتي بايد شکل بگيرد . من الآن نمي خواهم وارد ساير اجزاء گفتماني اين جريان شوم .

سؤال و جواب

سؤال : در بعضي از جريان ها مسئولين مجلس خوب گراي اينها را گرفته بودند در چالش وقتي مي افتند معمولا از طرف رهبري عنايتي مي شود . من مي خواهم بدانم وجه اينها چيست ؟ مثلا در انتخاب خيلي از وزرا ، مجلس آنها را خفت گير کرد بعد دوباره بحث همکاري پيش آمد و در بحث سياست خارجي زود مي روند تقاضايي مي کنند و رهبر لطف ويژه اي به آنها مي کند . گويا افراد با بصيرتي هستند که جلوي آنها مي ايستند ولي دوباره راهي براي آنها باز مي شود.

جواب : اين سؤال جامعه است . اين باعث شده که جامعه تلقي کنند اينها هر کاري مي کنند با نظر رهبري است و خودشان هم همين کار را مي کنند .

اين گفتمان خود را با ابهام معرفي و تئوريزه مي کند و اين کار را سخت تر مي کند . براي پاسخ به اين سؤال من استراتژي گفتمان را بايد بگويم . استراتژي گفتمان فکر مي کنم کاملا اين سؤال را جواب مي دهد و در استراتژي خودي هم استراتژي مقابله با اين گفتمان در مي آيد . پس ما يک برشي از اين جنگ نرم جديد را گفته ايم و با اهدافش آشنا شده ايم و اينکه در مقابلش بايد چه کار کنيم را هم بيان مي کنيم .آنجا سؤال شما پاسخ داده مي شود .

سؤال : فرمانده اين گفتمان از وقتي در انگليس آموزش ديده آمده از ابتدا با اين تفکر وارد نظام شده يا الآن به اين نتيجه رسيده که بايد به سمت غرب بايد برگرديم ؟

جواب : چون آدم بايد با اطلاعات حرف بزند در قسمت اول سؤال شما اطلاعات ندارم اما در قسمت دوم در هر صورت جنگ نرم يک جنگ شناختي است .

بومي سازي کردن باورهاي يک گفتمان در جامعه

 در جنگ نرم مهم اين است که ملاک ها معيارها باورها و هنجارها در يک جامعه ي هدف ، بومي سازي شود . اين بومي شدنش نيازي نيست که طرف ، نفوذي باشد ، پذيرش اين باورها و معيارها به رسمي شدن و رسميت يافتن آنها منجر مي شود ، مهم نيست که آن طرف ، عامل باشد يا نباشد ، مهم اين است که اين معيارها دارد عملياتي مي شود . امريکايي ها به قدر بودجه اي که تا الآن هزينه کرده اند براي مقابله با انقلاب اسلامي اگر هزينه مي کردند نمي توانستند يک گفتماني را اينجوري بياورند جلو که استکبار ستيزي را افراط نشان دهد . حالا نيازي نيست که تئوريسين هاي اين گفتمان نفوذي باشند ، مهم اين است که اين حرف ها دارد زده مي شود .

ناکارآمد معرفي کردن سياست خارجي رهبري

 اين که اصول و ارزش هاي انقلاب ، اين که ايستادگي انقلاب ، پر خطر، پرهزينه ، بحران آفرين ، عامل ناکارآمدي معرفي بشود ، اينها همه جلوه هايي از آن افراط نشان دادن سياست خارجي مي شود . سياست خارجي را چه کسي دارد برنامه ريزي مي کند ؟ بر اساس قانون اساسي سياست خارجي را رهبري برنامه ريزي مي کند . داخل پرانتز آنجايي که در فتنه 88 مي گفتند بايد سياست ها را رهبري با مشورت يک جمعي بيايد ارائه کند به نظام . اين همان برنامه است .

استراتژي اين گفتمان

اين گفتمان را يک مقدار شناختيم . استراتژي گفتماني اين استراتژي ، استراتژي تغيير است . اين گفتمان در نهايت بايد استراتژي تغيير را نهادينه کند . اين تغيير يا اين استراتژي تغيير ، پيشاني اش تغيير در سياست خارجي است ، و بخش هاي ديگر اين تغيير، تغيير در حوزه سياسي يعني محيط و آرايش سياسي ، تغيير در محيط فرهنگي ، تغيير در محيط اجتماعي . معنايش اين است که براي استراتژي تغيير ابتدا بايد سياست خارجي تغيير کند ، تعامل گرايي را نشان مي دهد . تعامل گرايي بعد از دال مرکزي مهمترين دال اين گفتمان است که من فعلا روي آن تکيه کردم . علت اينکه بقيه اش را نمي گويم چون نياز دارد که در يک بسته معرفي شود و دارد روي آن کار مي شود و ان شاء الله به زودي عرضه مي شود . اگر تغيير در محيط سياسي شکل بگيرد تغيير در سياست خارجي به وجود مي آيد . اگر تغيير در محيط فرهنگي به وجود بيايد تغيير در عرصه سياست خارجي شکل مي گيرد . اگر تغيير در عرصه اجتماعي شکل بگيرد تغيير در عرصه سياست خارجي به وجود مي آيد . از آن طرف اگر تغيير در عرصه سياسي به وجود بيايد تغيير در عرصه فرهنگي به وجود مي آيد و تغيير در عرصه فرهنگي تغيير در عرصه سياسي را به وجود مي آورد . و تغيير در عرصه فرهنگي تغيير در عرصه اجتماعي و همچنين …

خطرناک ترين پروژه جنگ نرم تاکنون

اين يک استراتژي تغيير است . اين استراتژي تغيير را در چارچوب يک گفتمان دارند به ما تحميل مي کنند . اين گفتمان يک جنگ شناختي و ادراکي دارد در جامعه ايجاد مي کند که تحت عنوان اعتدال ، انقلاب اسلامي از همه چيزش برگردد . اين خطرناک ترين پروژه جنگ نرمي است که ما تا الآن با آن مواجه شده ايم . تغيير در سياست خارجي يعني اينکه ما استکبارستيزي را بگذاريم کنار ، برويم به سمت تعامل ، مشارکت و همکاري . در اينجا مقاومت را بايد بگذاريم کنار ، بيداري اسلامي را بايد بگذاريم کنار ، نفوذ استراتژيک خارج از منافع ملي مي شود . منافع ملي مي آيد در چارچوب مرزهايمان ، اين حرف هايي که اينجا زده مي شود .

مقدمات برگزاري يک رفراندوم

 اگر گفتمانشان تسري پيدا کند بعد اينها را مي خواهند سعي کنند به رفراندوم بگذارند . ما دو جور مکانيزم داريم در رفراندوم : يک رفراندوم تقنيني داريم که بايد دو سوم نمايندگان رأي دهند ، يک همه پرسي هم داريم که رهبري بايد بگويد .

اينها مي دانند چه مي گويند ، براي همين براي رفراندوم نياز به دوسوم نمايندگان دارند ، براي رفراندوم در حوزه هاي سياست خارجي . اينکه مي گويند سانترفيوژ آرمان نيست ، شايد سانترفيوژ آرمان نباشد اما کوتاه آمدن از آن ، کوتاه آمدن از آرمان ها را به دنبال خواهد داشت . چون دشمن اينجوري برنامه ريزي کرده و استراتژي تغيير هم اين را مي خواهد .

 

احياء جريان فتنه

 اينجا براي اينکه اين استراتژي تغيير در پيشاني شکل بگيرد ، در حوزه سياسي بايد در نيروهاي سياسي و محيط سياسي تغييراتي ايجاد بشود . اين تغيير را چه کسي مي تواند ايجاد کند ؟ جريان فتنه . يعني در اين محيط ، مرزبندي خودي و غير خودي بايد بهم بريزد ، غير خودي ها ، نااهلان و نامحرمان ، به عنوان نيروهاي سياسي و آرايش سياسي وارد محيط سياسي بشوند ، بازيگر سياسي بشوند ، اينها کمک کنند به ايجاد مطالبه تغيير در جامعه ، تا استراتژي تغيير در قالب يک گفتمان ، تبديل به يک جريان تغيير ، جريان اجتماعي تغيير بشود . جريان اجتماعي تغيير آن موقع به رفراندوم گذاشته شود . در اين فرآيند مهار هست ، تغيير رفتار هست و مي تواند تغيير ساختار هم حتي در آن باشد . پس اينجا اقلش جريان فتنه است ، آزادي عمل جريان فتنه .

پيگيري فتنه در دانشگاه ها

 چرا اينها اصرار داشتند که وزير علوم از يک جريان خاص باشد ؟ رمز گشايي اش مي شود اينجا . فتنه در دانشگاه ها بايد محيط سياسي را ، آرايش سياسي را تغيير مي داد که اين تغيير در عرصه سياسي کم کم به تغيير در عرصه سياست خارجي کمک مي کرد ، خيلي هم ناشي گري کردند ، خودشان را زود لو دادند . احمد شيرزاد عنصر فتنه گر مي رود در دانشگاه مي گويد ما تا الآن در حوزه فناوري هسته اي هيچ چيز به دست نياورديم . اين استراتژي تغيير است .  تغيير از طريق فتنه گران در حوزه سياسي براي تغيير در عرصه سياست خارجي .

توسعه ، دال ديگر اين گفتمان و لوازم آن

دال بعدي آنها توسعه است . مي گويند ما براي توسعه نياز به اعتدال داريم . توسعه ، رسيدن به فناوري و ايجاد رفاه ، مي گويند ما براي اينکه بتوانيم به توسعه برسيم راهي جز تعامل با کانون هاي قدرت و ثروت نداريم . براي رسيدن به توسعه بايد تعامل داشته باشيم ، براي تعامل هم بايد اعتدال داشته باشيم يعني رفتارمان را عوض کنيم . اينها را صراحتا مي گويند ، تصريح مي کنند . حالا با اين تفاسير در اين که تعامل به وجود بيايد و توسعه شکل بگيرد پس بايد اين محيط سياسي بيايد به کمک .

تغيير در محيط سياسي و فرهنگي و اجتماعي

 محيط سياسي صرفا نمي تواند کمک کند ، بايد محيط فرهنگي هم تغيير کند . ترويج تساهل و تسامح ، توسعه فضاي ليبرالي در کشور ، نفي غيرت و تعصب ديني در جامعه . زدن حکم الهي قصاص ، بي برنامه نبوده است. در واقع نفي غيرت و تعصب ديني جامعه را محک مي زند و آن را مي خواهد از بين ببرد .

اينجا محيط فرهنگي را دچار تغيير مي کند . اين تغيير در محيط فرهنگي مي تواند به تغيير در محيط سياسي برسد . اينجا مي خواهد اصالت اللذه را حاکم کند . اصاله اللذه تن به تغيير در سياست خارجي مي دهد . مگر ما در زمان اصلاحات نديديم ؟ اين اصاله اللذه جرياني را انتخاب مي کند که به لذت گرايي خودش نزديک تر باشد . اين مدل قشنگ در مي آيد . و در محيط اجتماعي تغيير الگو را دنبال مي کنند از طريق قوميت ها و فرق و مذاهب . اين محيط اجتماعي را تغيير دادن و دو قطبي سازي محيط اجتماعي ، بر سر مسائل مختلف محيط اجتماعي را دو قطبي کردن . پس در عرصه اجتماعي تاکتيکشان مي شود دو قطبي سازي . در عرصه فرهنگي مي شود بردن جامعه به سمت اباحه گري ، در عرصه سياسي هم خارج کردن فتنه از چتر امنيتي . اين استراتژي تغيير  آنهاست . اينها [از دوم خردادي ها]صريح تراند بگذاريد برويم جلوتر ، چند ماهي بگذرد .

استراتژي ما براي مقابله و ضد گفتمان ما

براي مقابله با اين استراتژي تغيير، آيا ما هم استراتژي داريم ؟ اين استراتژي به سؤال شما پاسخ مي دهد . حضرت آقا استراتژي مقابله شان بي اعتمادي به دشمن است . بايد اين بي اعتمادي به دشمن تبيين شود و تسري پيدا کند . ما بايد بياييم بر اساس مباني ديني ، بر اساس مباحث استدلالي و عقلاني جا بيندازيم که چرا ما نمي توانيم به دشمن اعتماد کنيم . اگر اين را توانستيم جا بيندازيم ، مي توانيم با اين استراتژي در اين بخش مقابله کنيم . پس استراتژي مشخص شد . براي مقابله با اين استراتژي حضرت آقا فرمودند : فتنه خط قرمز است . بايد فتنه بازخواني بشود ، بايد فتنه تحليل شود و فتنه گران خط قرمز باشند ، مگر اينکه بپذيرند اشتباه کردند ، توبه کنند و جبران کنند ،که هيچکدام از اين سه شرط محقق نشده . اينقدر ما بايد فتنه را بگوييم بگوييم بگوييم که فضا روي فتنه گران سنگين شود يا جامعه از فتنه گران کامل برائت مي کند يا فضاي سنگين روي فتنه گران ، فتنه گران را وادار به پذيرش اشتباه و عذرخواهي مي کند و آنها را در مسير جبران قرار مي دهد. پس در اين حوزه هم استراتژي داريم.

استراتژي اصلي ما

اين پاد گفتمان است ضد گفتمان است ضد گفتمان با گفتماني که بايد مهندسي شود دوتاست . در اين جا ما استراتژي داريم يا نداريم ؟ استراتژي را حضرت آقا مشخص کردند : جبهه جوانان مؤمن به انقلاب اسلامي بايد شکل بگيرد در عرصه فرهنگي ، بعد اينقدر عصباني شدند که گفتند مگر مي شود هرکس سر خود بلند شود کاري انجام دهد . اين هرج و مرج فرهنگي به وجود مي آورد . پس معلوم است استراتژي خيلي مهم است و خورده وسط هدف . تشکيل جبهه جوانان مؤمن به انقلاب اسلامي .

در عرصه اجتماعي هم استراتژي داريم : دو قطبي نشدن جامعه ، پرهيز از دوقطبي شدن حاکميت و جامعه . اين هم استراتژي حضرت آقا . اين جايي که حضرت آقا يک جايي مديريت مي کنند اين کوتاه آمدن نيست ، اين مديريت کردن است براي پرهيز از دوقطبي سازي جامه و حاکميت .

اشتباه در محاسبه

پس ببينيد در جنگ نرم يک رهيافت هوشمند داريم که مي خواهد ما را وادار به اشتباه در محاسبه کند . اين اشتباه محاسبه کجاست ؟ اين اشتباه در محاسبه در بين نخبگان مسئولين و مردم بايد به وجود بيايد . در بين مسئولين بگويند : ما چاره اي نداريم جز پذيرش تغيير ، نمي شود به توسعه رسيد با تحريم ها ، نمي شود به توسعه رسيد با فشارها . با نفت زير 50 دلار نمي شود به توسعه رسيد . ببينيد اين اشتباه محاسباتي است . پس بايد برويم تغيير کنيم ، برويم تعامل کنيم براي توسعه و معنايش اين مي شود که انقلاب از گذشته خودش پشيمان و نادم بشود و توبه کند . تحت عنوان اينکه تا الآن افراط داشته ايم . در حوزه نخبگان يعني اينکه تا الآن انقلاب راه را اشتباه رفته است .  يکي از سران فتنه در توجيه فتنه گري خودش مي گويد رهبري از سال 84 به بعد ، راه را کج رفته و او مي خواهد -به زعم خودش- رهبري را وادار به اين کند که راه را راست برود و بعد راه راست رفتن را در چارچوب اين مي داند که شوراي افتا درست شود و رهبري نظر فقهي خودش را با نظر شوراي افتا هماهنگ کند . شما بگرديد ببينيد چه کسي ايده شوراي افتا را مطرح کرد . اينجا در مردم اين تغيير ، تبديل به يک جريان اجتماعي بشود يعني مردم اين استراتژي تغيير را در قالب گفتمان اعتدال بپذيرند . يک اشتباه محاسباتي است يعني مردم ابتدا شرطي بشوند و بعد خواهان تغيير بشوند و وقتي مردم از حالت شرطي شدن به طالب تغيير ، تبديل پيدا کنند ، اينجا رفراندوم مي تواند اين جريان اجتماعي را رسمي کند يعني اينها حتما مجلس آينده برايشان مهم است . شرطي به اين تغيير شوند . يعني اگر تعامل کنيم خوب مي شود . يعني اين تغيير نهادينه شود و تبديل به مطالبه شود بعد بگويند اگر شما اين جريان تغيير را مي خواهيد ، نياز به دوسوم مجلس دارد يعني انتخابات مجلس چقدر مهم مي شود . اگر شما اين جريان تغيير را مي خواهيد ، يک فرصت چانه زني در خبرگان بايد با رهبري پيدا شود . عجب معنايي پيدا مي کند انتخابات آينده ما . حالا ما بايد بصيرت داشته باشيم ، احساس وظيفه کنيم و در صحنه بمانيم . مسأله مسأله يک گفتماني است با يک استراتژي که دارد حالا هم تسري پيدا مي کند .

احتمال يک پرش گفتماني

کار تمام نمي شود با ضد گفتمان ، حتي اگر شما ضد گفتمان را بزنيد ، گفتمان جديد هم مهندسي شود ، اين گفتمان اگر افول پيدا کند و تسري پيدا نکند -اين خيلي حرف کليدي است ولي در لفافه مي گويم- اگر افول کند ، تسري پيدا نکند ، حتما به دنبال پرش گفتماني خواهد بود . در پرش گفتماني بايد خطوط قرمز را بشکنند تا پرش گفتماني صورت بگيرد و گفتمان را از حالت افول و فرود به حالت فراز برساند و ما داريم اين را نشانه هايش را پيدا مي کنيم و مي بينيم و هر چه به انتخابات نزديک تر مي شويم ، اين پرش گفتماني بيشتر مي شود .

وحدت ؛وظيفه ي نيروهاي انقلابي

 يک نکته اساسي را نتيجه بگيريم : در مقابل اين شرايط جبهه نيروهاي مؤمن به انقلاب ، راهي جز وحدت در سازوکار ، وحدت در گفتمان ، وحدت در استراتژي ندارد و غير از اين عمل بشود وظيفه شناسي نيست ؛ چون وظيفه شناسي بايد با بصيرت باشد . ما در مقابل اين جبهه پيچيده ، در مقابل اين راهبرد پيچيده ، در مقابل اين گفتمان پيچيده ، بايد يک پادگفتمان داشته باشيم که داريم ، بايد گفتمان جديدي را عرضه کنيم که بتواند در دسترس قرار بگيرد و بعد بايد نيروهاي مؤمن به انقلاب ، در گفتمان و تسري آن ، در سازوکار وحدت پايبند به سازوکار باشند و غير از اين عمل بشود حتي اگر به اسم انقلابي بودن هم انجام بشود ، احساس وظيفه بدون بصيرت خواهد بود . يعني اگر زباني و حلقومي آمد به هر دليلي ، نافي وحدت اصولگرايان شد ، اگر چه عنصر وظيفه شناسي هم باشد ، ممکن است از روي اشتباه و يا خداي نکرده بصيرت ناصحيح اقدام کند . چون حضرت آقا در يکي از آخرين سخنانشان فرمودند احساس وظيفه بايد با بصيرت باشد . ما فضاي موجود را مي فهميم و هيچ راهي نيروهاي مؤمن به انقلاب در فضاي موجود ، غير از وحدت ندارند . خط کشي هاي سياسي، حزبي، جرياني به هر عنواني بخواهد شکل بگيرد ، جبهه انقلاب را در مقابل اين جريان تضعيف مي کند . اين تقريبا ديگر يک دودوتا چهار تاي صددرصد محرز است . اگر آدم اين دودوتا چهار تا را نبيند و بعد بخواهد بر اساس اين ناديده انگاشتن،  احساس وظيفه کند و در صحنه بيايد ، حتما ممکن است گل به خودي بزند .

عمق بخشي به جبهه انقلاب اسلامي

 ما بايد به جبهه انقلاب اسلامي عمق بخشي کنيم . ما بايد به جبهه مؤمن به انقلاب عمق بخشي کنيم . عمق بخشي به جبهه انقلاب چيست ؟ بايد براي نيروهاي انقلاب ، نظام «امام- امت» جا بيفتد . نظام امام- امت يعني اينکه امام در رأس قدرت ، امت بايد امام را فهم کند، خودش را در طريق امام قرار دهد ، اين کار سختي نيست که . ممکن است عده اي باشند که کاتاليزور باشند ، خيلي عالي است اما موقعي که امام دارد همه انديشه سياسي خود را مي گويد ، استراتژي را بيان مي کند ، گفتمان را مي گويد ، اجزاي گفتمان جديد را مي گويد، به نظر من اگر امام را فهم کنيم ، در سبيل و طريق امام قرار بگيريم ، به عنوان خواص مي توانيم مردم را در طريق و سبيل امام قرار دهيم . راهش عمق بخشي به نيروهاي انقلاب است . در انتخابات اخير امام جامعه و امام امت فرمودند -25/2/92 فرمودند- اينکه چگونه ما اصلح را انتخاب مي کنيم ، مسائلي است که اگر عمري باقي بود بازگو خواهم کرد يعني حضرت آقا بعد از 25/2 مي خواهد ويژگي ها و شاخصه هاي اصلح را بيان کند . ويژگي ها و مؤلفه ها و راه هاي رسيدن به اصلح را . آيا حضرت آقا بحثي از صالح مقبول مطرح کرد ؟ مي گويد اصلح . امام دارد مي گويد اصلح . يعني ما بايد با اين ويژگي ها به اصلح برسيم ، بعد از اين . پس مسأله صالح مقبول ، فرعي و انحرافي است ، در طريق و سبيل امام نيست . اينکه ما زودتر اصلح را معرفي کنيم ، به نظر مي رسد که بايد در طريق امام عمل کرد . پس اگر ما اين عمق بخشي را به جبهه نيروهاي مؤمن به انقلاب بدهيم که آقا ! با بودن امام ، امام را فهم کن ، با فهم امام به دامنه امام نگاه کن . نه کسي را نفي مي کنيم ، نه کسي را انکار مي کنيم ، نه کسي را طرد مي کنيم ، دست همه خواص امام را هم مي بوسيم ، اما امام بايد فهم بشود و هر نيروي خواص انقلاب و مؤمن به انقلاب بايد امام را فهم کند . آيا ما نمي توانيم امام را فهم کنيم . سخنراني هاي همين چند روز اخير حضرت آقا را برداريم چند بار بخوانيم ، با روش هاي مختلف علمي مي شود اين سخنراني را آناليز کرد و فهم کرد . از آدم هاي ثقه استفاده کنيم با نگرش هاي مختلف تا به يک فهم کامل از امام برسيم . با فهم خود تکليف و وظيفه شناسي خود را انجام دهيم . 

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

Views: 1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *