شيرزنان «آبادانی» قابل ستايش هستند. زنانی كه در صحنه دفاع از شهرشان مقاوم بودند و در دوران محاصره يک ساله اين شهر، دوشادوش مردان ماندند و ايستادگی كردند. شهر بندری آبادان تا انتهای جنگ همچنان دستخوش ناآرامیهايی بود كه دشمن با گلولهباران گاه وبیگاهش برای مردم و رزمندگان اين شهر مرزی ايجاد میكرد.
از همين رو ماندن مردم و پايداريشان بسيار براي رزمندگان دلگرمكننده بود. شهيد مريم فرهانيان يكي از همين زنان بود كه تا لحظه شهادتش در منطقه جنگي آبادان ماند و به مداواي مجروحان جنگي پرداخت. ايام گرم مردادماه يادآور شهادت اين شيرزن آباداني است. از همين رو به گفت و گو با محمد علي فرهانيان برادر اين شهيد پرداختيم كه چند سالي ميشود ساكن تهران است. ماحصل اين گفت و گو را پيش رو داريد.براي شروع يك مقدار از خودتان و خانواده شهيد بگوييد، گويي غير از شهيده فرهانيان يكي از برادران شما هم به شهادت رسيده است؟
ما يك خانواده واقعاً پرجمعيتي داشتيم. متأسفانه چند سالي ميشود كه پدر و مادرمان فوت كردهاند. دو انسان گرامي كه هشت دختر و پنج پسرشان را با صبوري و مهرباني بزرگ كردند. پدرم كارگر زحمتكش پالايشگاه نفت بود و با درآمد متوسطي كه داشت خانواده 15 نفرياش را اداره ميكرد. شهيده دختر پنجم خانواده و متولد 24 دي 1342 در شهر آبادان بود. من چهار سال از مريم بزرگتر بودم. با وجود جو و فسادي كه آبادان قبل از انقلاب داشت، خانواده ما بسيار مذهبي بود. پدرم سواد قرآني داشت و به مسائل ديني و رفتن به مسجد و رعايت حجاب دخترانش بسيار اهميت ميداد. برادر بزرگم مهدي فرهانيان شهيد اول خانواده، از بچههاي رسمي سپاه بود كه قبل از انقلاب فعاليت گستردهاي در محله خودمان داشت. ايشان جزو اولين شهداي مظلوم جنگ هم هست كه درست «20 روز بعد از جنگ» در 15 كيلومتري آبادان، خرمشهر شهيد شد. دشمن از مرز شرق كارون عبور كرده بود تا آبادان را محاصره كند. مهدي و دوستانش با وسايل جزئي به مصاف دشمن رفتند و برادرم در مهر ماه 59 به شهادت رسيد.
اولين باري كه شهيده مريم فرهانيان وارد فعاليتهاي انقلابي شد چند سال داشت؟
مريم در همان سن كم كه گويا 14 سال بيشتر نداشت با كمك برادرم شهيد مهدي فرهانيان در جريان انقلاب اسلامي در تظاهرات و راهپيمايي مردمي عليه حكومت شاهنشاهي شركت داشت و در جابهجايي نوارها و عكسهاي امام خميني (قدس سره الشریف) فعاليت گستردهاي داشت. در دوران جنگ هم كه از سن 17 سالگي امدادگري و پرستاري از مجروحين جنگ را در بيمارستانهاي مختلف آبادان شروع كرد.
شهيد فرهانيان به عنوان اولين زن شهيد در سطح ملي انتخاب شد؛ به نظر شما چه خصوصياتي در شهيد وجود داشت كه باعث چنين انتخابي شد؟
ايشان در بين7 هزار و350 شهيد زن كشور به عنوان شهيد شاخص انتخاب شدند و بايد بگويم خيلي كارها توسط شهيده و دوستانش در آن دوران انجام شد. اما ما نبايد شهيده را به صورت انحصاري معرفي كنيم. تعريف شرايطي كه زنان در جنگ تحمل كردند بسيار مهم است. جنگي كه براي همه با دلهره همراه بود. آن زمان از خودمان ميپرسيديم آيا اين محاصره روزي شكسته خواهد شد؟ به واسطه موقعيت استراتژيكي كه آبادان داشت اگر اين محاصره كامل ميشد و عراق آبادان را ميگرفت و به خرمشهر وصل ميشد، حتماً شرايط جنگ 180 درجه تغيير ميكرد.
از طرف ديگر در ابتداي جنگ قرار داشتيم و واحدهاي سپاه و ارتش هنوز انسجام نگرفته بودند. در چند ماهه اول جنگ فقط با مقاومت مردمي و آن هم با داشتن سلاحهاي جزئي از شهر دفاع ميشد. موقعي كه آبادان محاصره شده بود، اصابت فشنگهاي كوچك سلاحها نيز به شهر به خوبي احساس ميشد. قضيه مهمي كه بايد گفته شود اين است كه در آن برهه هنوز شرايط جنگ براي مردان تعريف نشده بود چه برسد به اينكه خانمها هم تصميم بگيرند در چنين شرايطي بمانند و به رزمندگان كمك كنند. آن هم در محيط آبادان؛ منطقهاي پر از عشاير سنتي و تعصبهاي خاصي كه با آنها زندگي ميكردند.
پدر و مادرتان چطور راضي شدند دخترجوانشان در حصر آبادان بماند؟
خانواده ما از اهالي جزيره مينو بودند؛ منطقهاي نخلستاني كه نسبت به زنان و جو خانواده بسيار تعصب داشتند و اين امر را هرگز نميپذيرفتند كه دختران جوان در حصر آبادان بمانند. حتي برخي از مسئولان شهر مردم را تشويق به فرار ميكردند. آن موقع شهيده و ديگر خواهران پيش از شروع جنگ چون احساس ميكردند به زودي جنگ آغاز ميشود، يكسري دورهها را در هلال احمر سپاه و بسيج گذرانده بودند. آنها آمادگي داشتند كه داوطلبانه در شرايط بسيار سخت خدمت كنند. بنابراين ماندند تا از شهر و كشورشان دفاع كنند. از طرفي مريم ارتباط قلبي و معنوي بسياري به برادرش شهيد مهدي داشت و پدرم اين شرايط را حس كرده بود. براي همين نميتوانست با ماندن شهيده در آبادان مخالفت كند.
خواهر شهيدتان در آبادان جنگزده چه فعاليتهايي ميكرد؟
مريم به مدت سه سال به كار امدادگري و پرستاري از مجروحان جنگ در بيمارستانهاي مختلف آبادان مانند بيمارستان امام خميني(قدس سره الشریف) و طالقاني مشغول بود. بيمارستان امام خميني(قدس سره الشریف) در نقطه مرزي صفر شركت نفت آبادان قرار داشت و گلوله دشمن مستقيم به ديواره بيمارستان اصابت ميكرد. ولي شهيده با ديگر خواهران امدادگر كه بسيجي بودند در اين بيمارستان به صورت شبانهروز مستقر شدند و زينبوار به مجروحان كمك ميكردند و حتي جابهجايي شهدا و ديگر شرايطي كه در بيمارستان پيش ميآمد را انجام ميدادند. حتي حاضر نميشدند كه تقسيمبندي در ساعت كاري داشته باشند بلكه به صورت آتش به اختيار در مقابل حجم سنگين كارها خدمترساني ميكردند.
حتي شرايط جنگ هم در خرمشهر بسيار سنگين بود. مجروحان اين شهر هم به بيمارستان امام خميني(قدس سره الشریف) و طالقاني انتقال داده ميشدند. مجروحان بر اساس اولويتبندي و رسيدگي در كنار راهروهاي بيمارستان و بخشها و اورژانس قرار داده ميشدند تا مداواي اوليه انجام شود كه بتوانند آنها را به بيمارستانهاي بيرون از شهرهاي آبادان انتقال دهند و حتي بيشتر اوقات شهيده از فرط خستگي مينشست و خودش تاولهاي پايش را التيام ميداد. از طرفي در كنار مشغله كاري كه داشتند در رعايت شئونات بسيار حساس بودند و براي حفظ حجابشان بسيار ارزش قائل بودند. بيشتر مجروحان از جوانان غير بومي بودند و وقتي كه وارد بيمارستان ميشدند نه پدر و مادري داشتند كه بالاي سرشان باشند و نه كس و كاري. ولي اين امدادگران خواهر مانند مادر و خواهري دلسوزي از آنان پرستاري ميكردند.
گويي شهيده در كار امدادگرياش مجروح نيز ميشود؟
بله، مريم در حين رسيدگي به مجروحان در بيمارستان امام خميني(قدس سره الشریف) تركش ميخورد و از ترس اينكه اگر از شهر خارج شود و ديگر شرايط جور نشود مجدداً برگردد، حاضر نميشود براي مداواي خودش آبادان را ترك كند. 20 روز شرايط سخت و مجروحيت خودش را تحمل ميكند تا مداوا شود. زماني كه آبادان از محاصره خارج ميشود شهيده به كار امدادگرياش تا عمليات الي بيتالمقدس در سال 1361 ادامه ميدهد. از آزادي خرمشهر و بسياري از عملياتهاي ديگر مانند عمليات رمضان و. . . تا زماني كه به شهادت ميرسد، به مدت چهار سال و نيم فعاليت چشمگيري انجام ميدهد. ايشان پس از آزادي خرمشهر به منظور رسيدگي به خانواده شهدا در واحد فرهنگي بنياد شهيد آبادان مشغول فعاليت ميشود.
در بنياد شهيد چه فعاليتهايي داشت؟
بايد بگويم شهيده در تمام مدت عمر گرانبهايش با بيداري و هوشياري سياسي و ديني زندگي كرد. با ديد خدامحوري كه داشت بعد از شكست محاصره آبادان شروع به رسيدگي به خانواده شهدا كرد. در صورتي كه اگر شهيده ديد دنيوي داشت و با تجاربي كه در اين مدت چهار سال و نيم بهدست آورده بود ميتوانست به راحتي در محيط يك بيمارستان امن و دور از جنگ استخدام شود. ولي ماندن و خدمت در بنياد شهيد را پذيرفت. رسيدگي به خانواده شهداي آن موقع مانند رسيدگي امروزه نبود. خانواده شهدايي بودند كه در روستاهاي آبادان زندگي ميكردند و در وضع خوبي به سر نميبردند. شهيده با تن نحيفي كه داشت كيلومترها مسافت را طي ميكرد تا خودش را به خانواده شهدا برساند تا به وضع زندگي و درس بچههاي خانواده شهدا رسيدگي كند. حتي از دوستاني كه اين صحنهها را ديده بودند نقل قول شده كه شهيده مريم فرهانيان با دوستان خود در حلبهاي روغن آب جوش ميكرد تا پدر و مادر شهيد ساكن روستا بتوانند با اين آب گرم استحمام كنند. خيلي از خانواده شهدا با ديدن شهيده مريم فرهانيان بسيار خوشحال ميشدند و اين دختر را ميپرستيدند.
نحوه شهادتشان چطور بود؟
در مرداد سال1360 در شرايطي كه آبادان هنوز در محاصره بوده است مادر شهيد رزمندهاي به نام «مرزوق ابراهيمي» كه جنگزده بود در شرايط سختي با چهره سالخوردهاش ميآيد تا پسرش را ملاقات كند. پسر او در اروندكنار بر اثر اصابت تركش به شهادت ميرسد و مادر با شنيدن اين خبر در شرايط افسردگي خاصي قرار ميگيرد. او را به خانم جوشي در پايگاهي كه شهيده مريم فرهانيان بودند تحويل ميدهند. مادر شهيد به شهيده مريم فرهانيان وصيت ميكند كه من قبل از چهلم پسرم فوت ميكنم (كه دقيقاً 37 روز بعد از شهادت پسرش فوت ميكند) ايشان از شهيده تقاضا ميكند كه در چهلم و سالگرد پسرش در حدي كه برايشان امكان دارد به مزار شهيد سر بزند. نكته قابل توجه اين است كه شهادت مرزوق ابراهيمي با شهادت مريم فرهانيان هر دو تاريخشان در 13 مردادماه اتفاق ميافتد. مرزوق 13 مرداد 60 شهيد ميشود و مريم فرهانيان 13 مرداد 63. به هرحال مريم و خواهران امدادگر به خاطر عهدي كه با اين مادر بسته بودند هر سال سالگرد شهادت مرزوق به مزارش ميرفتند.
سال 63 در حالي كه راهي گلستان شهداي آبادان شده بودند در محله احمدآباد مورد اصابت تركش خمپاره دشمن قرار ميگيرند و دو خواهر همراه مريم زخمي ميشوند و خود مريم فرهانيان در سن 21 سالگي به شهادت ميرسد. به نقل از برادران فرهنگي بنياد شهيد آبادان، لحظهاي كه پيكر شهيده را به بيمارستان ميبردند و با آنكه تركش به قلب شهيده اصابت كرده بود و تني نيمهجان داشت، سعي ميكرد حجاب خودش را كامل حفظ كند. الان چادر وي به عنوان نماد زن مسلمان توسط خانم اصلاني مسئول بسيج جامعه زنان كشور در موزه شهداي خيابان طالقاني نگهداري ميشود.منبع: دفاع مقدس
بازدیدها: 356