اهمیت برنامه ریزی در زندگی
امام علي عليه السلام هنگام شهادت به امام حسين عليه السلام و امام حسن عليه السلام مي فرمايند: اوصيکم بتقوي الله و نظم امرکم 1 شما را به تقواي الهي و نظم در کارهايتان توصيه مي کنم .و همچنين امام علي عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايند: به قدري ساعات به سرعت تبديل به روز مي شوند، روزها تبديل به هفته، هفته تبديل به ماه، ماه تبديل به سال و سال تبديل به عمر تبديل شده و مثل ابر مي گذرد؛ تَمرُّ مَرَّ السَّحاب2
اگر در زندگی برنامه نباشد، نمي توان از سرمايه عمر استفاده کافي کرد. بعد از برنامه بايد الگوي افکاري داشته باشيم و برنامه را از ذيل قرآن و روايات معصومين عليهم السلام گرفت ما من شي الا وفيه کتاب أو سنه 3 هيچ چيزي نيست مگر آن که درباره اش آيه قرآن يا حديثي از سنت موجود است.
دين کاملترين دستورات را براي حيات دنيوي ما قرار داده است. هر کسي نبايد الگوي ما قرار گيرد الگو منحصر به شان پيامبر اکرم صل الله عليه واله است. امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف مي فرمايند: مادر ما زهرا براي امت به پشت در رفت. و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة 4 امام حسين عليه السلام بخاطر امت جان خود و فرزندانش را فداکرد. امام حسين عليه السلام روز عاشورا فرمودند: اني احب صلاه له 5من به نماز عشق مي ورزم . آيا کسي مي تواند بگويد من امام حسين عليه السلام را دوست دارم و نسبت به نماز بي تفاوت باشد؟
سائل چون گرسنه بود گفت: من غذا مي خواهم و اين پوستين را نمي خواهم. حضرت زهرا سلام الله عليها گردنبندي از خانه آورد و به سائل داد و فرمود :اين را بفروش. ايشان در راه خدا انفاق کردند. سائل آن گردنبند را به مسجد برد و فردي در مقابل آن گردنبند به سائل غذا و مرکب و خانه داد. سائل گفت: بخشش کافي است. مرد گفت: اين گردنبند ارزشي بيش از اينها دارد. ان مرد گردنبند را در يک پارچه قيمتي گذاشته و به برده خود داد و گفت: تو را ازاد کردم. با اين پارچه نزد پيامبر اکرم صل الله عليه واله برو و بگو اربابم من را به شما بخشيد.
پيامبر اکرم صل الله عليه و آله وقتي صحبت هاي برده را شنيد به او فرمودند: من هم تو و اين گردنبند و پارچه را به دخترم فاطمه سلام الله علیها مي بخشم. حضرت زهرا سلام الله علیها وقتي اين موضوع را شنيدند به برده فرمودند: ان گرنبند يادگار دختر حمزه است آن را به من بدهید، ان پارچه قیمتی را فروخته و سرمایه ای برای خود قرار دهید و شما را هم در راه خدا آزاد کردم. برده لبخندي زد و گفت: چه گردنبند با برکتي و چه انفاقي.
نماز انسان را از گناه باز مي دارد. درباره نماز مستحب لازم به ذکر است حضرت زينب سلام الله عليها نماز شب را حتي در شام غريبان ترک نکرد. هيچ چيز مثل قران انسان را ارام نمي کند. يک بار بصورت امتحاني به جاي موزيک هايي که برايمان آرامش بخش است قرآن گوش دهيم و در فضاي خانه بپيچد چرا که افضل الذکر القرآن ، به تشرح الصدور و تستنير السرائر 8 بهترين ذکر، قرآن است که با تلاوت آن (و تدبر در آياتش ) سينه ها باز و اندرون روشن مي گردد.
امام علي عليه السلام در اوصاف متّقين نهج البلاغه فرمودند: مومنين نيمه شب به پا خاسته و قرآن مي خوانند و با آن آرام مي شوند. امام حسين عليه السلام در مواضع سخت چندين بار به قرآن رهنمون مي کنند، در کربلا، کوفه و حتي سرنيزه ها قرآن مي خواندند.
شخصي نزد پيامبر اکرم صل الله عليه و اله رفت و گفت: يا رسول الله گرفتار هستم. ايشان فرمودند: نزد مادرتان رفته و از او بخواهید برايتان دعا کنند. گفت: يا رسول الله مادرم فوت کرده است. فرمود: سر قبر ايشان برو و از ايشان بخواه برايتان دعا کنند.
حاج محمد هادي در کتاب خاطرات خود نوشته اند: ترکش تا عمق چشمان رزمنده بسیجی فرو رفته بود، پزشک ترکش را بيرون آورد و گفت: چشم را تخليه نمي کنم تا حالت صورت بهم نريزد و اگر عفونت کرد در عمل بعدي تخليه مي کنم. بعد از چند روز اين بسيجي فرياد ميزد چشمان من را بازکنيد من مي بينم. پزشک در ناباوري چشمان او را باز کرد و ديد با اينکه ترکش خورده مي تواند همه چيز را تشخيص داده و ببيند. پزشک گفت : معجزه شده است. فرد بسيجي گفت: معجزه نيست. من پدر نابينايي دارم که دست او را گرفته و همه جا ميبرم. او هميشه براي من دعا مي کند و مي گويد: الهي عاجز نشوي. دعاي پدرم پشت سر من است.
پدر آيت الله بهجت به ايشان گفته بودند دوست ندارم به کلاس هاي آيت الله قاضي برويد و ايشان تا پدرشان زنده بودند به کلاس هاي آيت الله قاضي نرفتند و به همين دليل است که به اين مقام رسيدند.احترام به پدر ومادر باعث بزرگي و برکت مي شود.
آيت الله دستغيب در کتابشان مي نويسند: وقتي وارد کربلا شدم جواني را ديدم که با امام حسين عليه السلام صحبت مي کرد. از او پرسيدم شما امام حسين عليه السلام را مي بينيد؟ جوان گفت: بله. همين جا هستند. ايت الله دستغيب پرسيدند: چطور به اين مقام رسيديد؟ جوان گفت: من پدر و مادر پيري داشتم که هر هفته يکي از انها را با مرکب به کربلا مي آوردم . يکبار که نوبت پدرم بود به کربلا برويم مادر گفتند: پسرم اين هفته من هم مي خواهم بيايم شايد ديگر زنده نباشم که بتوانم به زیارت بروم. از انجا که فقط يک مرکب داشتيم يکي از آنها سوار مرکب و ديگري را روي دوش خود با زحمت زياد به کربلا بردم. وقتي رسيدم امام حسين عليه السلام خودشان به استقبال من امدند. با اينکه پدر و مادرم فوت کرده اند، هربار که به اينجا مي آيم امام حسين را در ضريح مي بينم و حوائجم را از ایشان مي خواهم.
يکي از خادمين حرم حضرت معصومه سلام الله عليها به نام اقاي اصفهاني مي گويد: بين خادم ها يکي مسئول بود که به امور همه ی خادم ها رسيدگي کند و به خادم ها گفته بود: هر کسي خواست پولي بدهد اجازه نداريد بگيريد. يک شب فردي مي خواست به اصرار به داخل حرم بيايد و مي گفت از شيراز آمده ام و راهم دور است، پولي نظر کرده ام که بايد داخل ضريح بياندازم. خادم ها به او اجازه ورود ندادند و گفتند: در رواق بسته است. مرد گفت: اين پول را از من بگيريد و داخل ضريح بياندازيد. يکي از خادم ها گرفت و در جيبش گذاشت. خادم ديگري گفت: اگر ان پول را با من نصف نکنيد به مسئولمان مي گويم. خادم اولي گفت: من به اين پول نياز دارم ابرويم در خطر است. خادم دومي به سرکشي اطلاع داد. خادم اولي پيش مسئولشان در ابتدا کتمان کرد که پول را گرفته ولي بعد حقيقت را گفت. مسئولشان با عصبانيت کشيده اي به او زد که باعث شد سر خادم به ديوار بر خورد کرد و شکست که راهي بيمارستان شد. فرداي انروز مسئول خادم ها هر دو خادم را صدا کرده و مقابل خادمي که سيلي به او زده بود روي زانو نشست و گفت: به من سيلي بزنيد. خادم گفت: من نمي زنم. هر چه ان مسئول اصرار کرد که بزن، خادم قبول نکرد. مسئول گفت : پس من را حلال کنید.
آقاي اصفهاني از اين مسئول پرسيد ديشب او را زديد و حالا از او حلاليت مي خواهيد؟ گفت: اقاي اصفهاني، ديشب در خواب ديدم در صحن حرم خانم هايي جمع هستند و يک مرد هم آنجا هست. هر چه به خانوم سلام عرض کردم ايشان روي برگرداندند. به ان مرد سلام کردم که ان خانوم گفتند: يا از اين مرد معذرت خواهي ميکنيد يا شما را نفرين خواهم کرد. اين خادم من مشکل مالي دارد و آن مرد شيرازي را حواله دادم تا آن پول را به او بدهد. ما از حال خادمان خود با خبر هستيم. ايت الله مرعشي وقتي خواب اين خادم را شنيد مشخصات ان خانم را پرسيد و گفت: بخدا که ايشان حضرت زهرا سلام الله عليها بودند. وقتي حضرت معصومه سلام الله عليها بيمار بودند مردم قم براي عيادت ورسيدگي به ايشان نزدشان مي رفتند ولي در زمان اسارت حضرت زينب سلام الله عليها مردم تنها براي مشاهده ايشان به کوچه ها مي رفتند. وقتي حضرت زهرا سلام الله عليها در بستر بيماري بودند کسي به عيادت ايشان نرفت.
بازدیدها: 146