سوال: چه موسیقی هایی حرام و کدامشان حلال است و چه اثراتی بر انسان دارند؟
پاسخ:
الف: ملاك حرمت موسيقي، مناسبت با مجالس لهو، گمراه كنندگي، تحريك شهوت و فساد انگيزي آن است. هر نوع آواز و آهنگى، حرام شمرده نمى شود؛ بلكه تنها آهنگ هاى مناسب با مجالس لهو و فساد، مشمول حرمت است و گوش دادن به آهنگهايى كه از اين مشخصه، عارى بوده و يا مشكوك به نظر مىرسد، اشكال ندارد.
آيات عظام امام خميني، خامنه اى، فاضل و نورى همداني، معيار حرمت موسيقى را، طرب انگيزى و لهوى بودن آن مي دانند كه با مجالس گناه و خوشگذرانى و فساد تناسب دارد. (امام، استفتاءات، ج 2، مكاسب محرمه، س 27 و ج 3، سؤالات متفرقه، س 107 ـ آيتالله فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 1005 و 987 و 988 و 974؛ آيتالله نورى، توضيح المسائل، مسائل مستحدثه؛ آيت الله خامنه اى، اجوبه الاستفتاءات، س1127و1132).
تمامى مراجع تقليد، «لهوى بودن» را جزء و قيد موسيقى حرام مى دانند؛ ولى در قيد «طرب انگيزى» اختلاف نظر دارند.
آيات عظام سيستانى، تبريزى، وحيد و مكارم، موسيقى لهوى را حرام مىدانند؛ اگرچه طرب انگيز نباشد. (آيت الله سيستانى، منهاج الصالحين، ج 2، م 20؛ آيت الله وحيد، منهاج الصالحين، ج 3، م 17؛ آيت الله تبريزى، التعليقة على منهاج الصالحين، المكاسب المحرمه، م 17؛ آيت الله مكارم، استفتاءات، ج 1، س 519 و 520) البته آيت الله صافي و آيت الله بهجت، گوش دادن به موسيقي غيرمطرب را هم اجازه نمي فرمايند.
اگر مي خواهيد در مورد ملاك حلال و حرام بودن يك موسيقي دقيقتر بدانيد شايد بهترين نظر تفصيلي، بيان شيواي مقام معظم رهبري در اين زمينه باشد.
ايشان مي فرمايند: «در مورد موسيقى، دو حرف وجود دارد: يكى اين كه ببينيم اساساً مشخصه هاى موسيقى حلال و حرام چيست، و ديگر اين كه بياييم در مصداق، مرزهايى را مشخص كنيم تا به قول شما، جوانان بدانند كه اين يكى حرام و اين يكى حلال است. البته اين دومى كار آسانى نيست؛ كار دشوارى است كه انسان از اين اجراهاى موسيقى هاى گوناگون ـ موسيقى خارجى، موسيقى ايرانى هم با انواع و اقسامش؛ با كلام، بى كلام ـ بخواهد يكى يكى اينها را مشخص كند؛ اما مشخصه هاى كلى يى دارد كه آن را مى شود گفت. البته من هم در جاهايى به بعضى از اشخاصى كه دست اندركار بودند، آنچه را كه مى توانستم و مى دانستم، گفته ام؛ حالا هم مختصرى براى شما عرض مى كنم. ببينيد، موسيقى اگر انسان را به بيكارگى و ابتذال و بى حالى و واخوردگى از واقعيتهاى زندگى و امثال اينها بكشاند، اين موسيقى، موسيقى حلال نيست؛ موسيقى حرام است. موسيقى اگر چنانچه انسان را از معنويت، از خدا و از ذكر غافل كند، اين موسيقى حرام است. موسيقى اگر انسان را به گناه و شهوت رانى تشويق كند، اين موسيقى حرام است؛ از نظر اسلام اين است.
موسيقى اگر اين خصوصيات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آن وقت حرام نيست. اين هايى را كه من گفتم، بعضى از آنها در موسيقى بى كلام و در سازه است؛ بعضى هم حتى در كلمات است. يعنى ممكن است فرضاً يك موسيقى سادة بى ضررى را اجرا كنند، ليكن شعرى كه در اين موسيقى خوانده مى شود، شعر گمراه كننده اى باشد؛ شعر تشويق كنندة به بى بندوبارى، به ولنگارى، به شهوترانى، به غفلت و اينطور چيزها باشد؛ آن وقت حرام مى شود. بنابراين، آن چيزى كه شاخص حرمت و حليت در موسيقى است و نظر شريف امام هم در اواخر حيات مباركشان ـ كه آن نظريه را در باب موسيقى دادند ـ به همين مطلب بود، اين است. موسيقى لهوى داريم ممكن است موسيقى ـ به اصطلاح فقهى اش ـ موسيقى لهوى باشد. «لهو» يعنى غفلت، يعنى دور شدن از ذكر خدا، دور شدن از معنويت؛ دور شدن از واقعيتهاى زندگى؛ دور شدن از كار و تلاش و فرو غلتيدن در ابتذال و بى بندوبارى. اين موسيقى مى شود حرام. اگر اين با كيفيت اجرا، حاصل بشود، اگر با كلام حاصل بشود؛ فرقى نمى كند. شما مى گوييد زبان بين المللى. آن موسيقى اى كه به قول خود شما مرزها را درنورديده و در جاهايى پخش شده، آيا اين لزوماً موسيقى خوبى است؟ صرف اين كه يك موسيقى از مرز فلان كشور خارج شد و توانست به مثلاً كشورهاى مختلف برود و يك عده طرفدار پيدا كند، مگر دليل خوب بودن موسيقى است؟ نه، به هيچ وجه.
ممكن است يك موسيقى اى باشد كه به شهوت رانى و تحركات و نشاطهاى شهوى جوانى تحريك مى كند؛ طبيعى است كه يك مشت جوانى كه غفلت زده هستند، از اين موسيقى خوششان مى آيد. هر جايى كه در دنيا دستشان به اين نوار بيفتد، از آن نوار استفاده مى كنند. اين دليل خوب بودن موسيقى نيست. من نمى توانم بطور مطلق بگويم كه موسيقى اصيل ايرانى، موسيقى حلال است؛ نه، اين طور نيست. بعضى خيال مى كنند كه مرز موسيقى حلال و حرام، موسيقى سنتى ايرانى و موسيقى غيرسنتى است؛ نه، اينطورى نيست. آن موسيقى اى كه مناديان دين و شرع، هميشه در دوره هاى گذشته با آن مقابله مى كردند و مى گفتند حرام است، همان موسيقى سنتى ايرانى خودمان است كه به شكل حرامى در دربارهاى سلاطين، در نزد افراد بى بندوبار، در نزد افرادى كه به شهوات تمايل داشتند و خوض در شهوات مى كردند، اجرا مى شده؛ اين همان موسيقى حرام است. بنابراين، مرز موسيقى حرام و حلال، عبارت از ايرانى بودن، سنتى بودن، قديمى بودن، كلاسيك بودن، غربى بودن يا شرقى بودن نيست؛ «مرز» آن چيزى است كه من عرض كردم. اين ملاك را مى شود به دست شما بدهيم، اما اينكه آيا اين نوار جزو كدام هاست، اين را من نمى توانم مشخص كنم. البته الان دستگاه هايى هستند كه دارند مميزى مى كنند؛ اما من خيلى هم اطمينان ندارم كه اين مميزيها صددرصد درست باشد. گاهى مى آيند به ما مى گويند كه يك نوار بسيار بد يا مبتذلى را دارند به صورت مجاز پخش مى كنند؛ گاهى هم ممكن است عكس اين اتفاق بيفتد. من الان نمى دانم واقعاً اين مميزيها چقدر از روى واقع بينى و ضابطه مندى انجام مى گيرد؛ اما آن چيزى كه من مى توانم به شما ـ به عنوان يك جوان خوب و به عنوان كسى كه مثل فرزندان خودم هستيد ـ به عنوان نصيحت و نظر خودم بگويم، اين است كه عرض كردم. به نظرم مى رسد كه موسيقى مى تواند گمراه كننده باشد، مى تواند انسان را به شهوات دچار كند، مى تواند انسان را غرق در ابتذال و فساد و پستى بكند؛ مى تواند هم، اين نباشد و مى تواند عكس اين باشد؛ مرز حلال و حرام اينجاست.»
ب: تأثيرات منفي موسيقي نيز از نگاه دانشمندان مخفي نمانده است. در ادامه به بخشهايي از اين آراء و نگاه دين به موسيقي مي پردازيم.
تأثيرات موسيقى بر عقل
شأن و ويژگى عقل آن است كه «معتدل» و «متين» باشد. يعنى با حفظِ استوارى و پختگىاش بتواند از چاشنىهاى لذت و سرور، نشاط و تلاش بهرهمند باشد؛ اما در اين ميان، موسيقى آن چنان يكهتاز ميدان لذّت و نشاط، خيال و تحريك و احساس مي شود كه آدمى دچار حالتِ «طَرب» مىشود. «طَرب» تأثيرى است فوقالعاده! با محوريت موسيقى. اين «تأثير فوقالعاده» باعثِ كاهش يا سلبِ جدّيّت عقل مىشود. و اين پيشامد، باعث مىشود كه عقل از محاسبات جدّى، دقيق و واقعبينانه به دور بيفتد. جوانى كه موسيقىگرا و «طَربخواه» است: براى زدودنِ افسردگىاش، دُكمه ضبط صوت را حركت مىدهد تا يكى ديگر برايش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه كه در خود افسردگى مشاهده كند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مىكند تا با يافتِ آن علتها، عوامل خوشىِ ماندگار يا معقول را در خود فراهم سازد. جوانِ موسيقىگرا، براى تحريك و برانگيختن احساس، به درمانهاى مجازى و آنى روى مىآورد. اين چنين كسى كه خواستهاش را در «موسيقى» مىبيند هيچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش اين زحمت را نمىدهد تا ببيند و بفهمد كه كجاى زندگى را اشتباه محاسبه كرده و چه سنگى مقابل راهش است. آيا دوستِ ناباب او را به افسردگى كشانده؟ يا سستى در انجامِ وظايفِ دينى و الهى او را به افسردگى كشانيده؟ پس: «موسيقى، عقل را به خواب مىبرد!» يك شعار و شعر نيست. يك قانون است. يك حقيقت است و براى فهم حقائق بايد چشم گشود نه اينكه چشمها را بست. موسيقى عقل را به خواب مىبرد: يعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مىشود كه كمكم باعثِ غفلت از خود، نيازها، علل و درمانها مىشود. شما دردى داريد كه درمانش تنها با اراده و تغيير شرايط ممكن است. ولى وقتى مىبينى نوار موسيقى آن را حلّ كرده، ديگر آن را درمانِ دردت مىبينى و ديگر هيچ! اينجاست كه آن درد همچنان عمق و شدّت پيدا مىكند و شما بيشتر به نوار رو مىآوريد… و اين روند تا آنجا ادامه مىيابد كه از آهنگهاى معمولى به تند و غربى و شرقىاش رو مىكنى.
تأثيرات موسيقى بر احساس
تفاوت احساسات: براى روشن شدنِ بيشتر اين قسمت كه در واقع، با هم سخنانِ «موراى شافِر»، نويسنده، شاعر و آهنگساز كانادائى را مىخوانيم: «تقريباً هيچ صدايى در جهانِ مدرن نيست كه به طور مصنوعى ايجاد نشده باشد و در تملّك كسى نباشد، مثلِ موسيقى، بوق اتومبيل و سر و صداى كارگاههاى ساختمانى… و اين صداهاى مصنوعى به تعبيرى برآيندِ خواست و ارادهى گروههايى خاصاند كه مىخواهند ارادهشان را اقشار ديگر جامعه تحمّل كنند… و در اين هجوم بىامانِ صدا و فرياد و بوق، مجالى براى انديشيدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقى نمىماند». اينك خود قضاوت كنيد كه با اين وجود ديگر چه شباهتى ميان طبيعت و صداى مصنوعىِ موسيقى وجود خواهد داشت تا در نتيجه موسيقى، پلى باشد ميانِ انسان و طبيعت؟! در ادامه گفتههاى وى آمده: «… از آن زمان كه انسان دشتهاى وسيع و پهناور را به سوى كلانشهرهاى پرجمعيت ترك گفت؛ و از آن هنگام كه صداى زنگ ساعت جاى آواز خروس و صداى باد و باران را گرفت و صداى كارخانه جاىِ صداى آواز پرندگان را اشغال كرده و ما به جاى تسليم شدن به چرتزدنهاى طبيعى با ضرب آهنگِ شتابناكِ زندگى شهرى خو كرديم، تمدّنى بنا نهاده شد كه در آن فاصله بسيار كم انسانها با يكديگر خطر بروز اختلافها را افزايش داده است».
اين آهنگساز و شاعر و نويسنده، در ادامه سخنانش به پوچى و دور از واقعيتِ پاك بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبيعت، مىپردازد و مىگويد: «آن چه براى ما ضرورى است، مراسمى است آرام و بىهياهو كه در آن جماعت گردآمده لحظاتى زيبا را با هم سپرى كنند، بىآنكه براى بيان احساساتِ خود به شيوههاى منحط يا ويرانگر متوسل شوند». دقت كنيد و ببينيد كه: چرا آنها كه مىگويند «موسيقى روح را پالايش مىكند» و «موسيقى يك ضرورت است» و «موسيقى رازگويى و نيايش انسانِ خاكى با خداست» آن قدر كه با «تار» و «سه تار» انس دارند، آيا با قرآن و مناجات و طبيعت مأنوس هستند؟ چرا از خدا سؤال نمىكنند كه براى نزديكى و رسيدن به تو (=عرفان) از چه راهى بياييم؟ و آيا اساساً خدا اين حق را ندارد كه بگويد از چه راهى مىتوانيد به من نزديك شويد؟ (چرا به خدا، عملاً اين حق را نمىدهند كه به حال و هواى مصنوعى برخاسته از موسيقى را عرفانى و آرامشآور نداند؟ بلى، ما منكر نيستيم كه موسيقى آن چنان دل و روح را مىلرزاند كه اشك جارى مىشود. ولى بحث اينجاست كه اين حالت، چقدر مورد تأئيد خداست؟ چرا مىخواهيم «حالت مجازى و مصنوعى» را به جاى «حالت حقيقى و معنادار» حساب كنيد؟ در ادامه گفته هاى آهنگساز و شاعرِ كانادايى به اين موضوع پرداخته شده: «… توجه به آن چه هنگامِ اجراى كنسرتهاى موسيقى كلاسيك در غرب مىگذرد، خالى از فايده نيست. آن چه در اين كنسرتها بسيار تعجببرانگيز است، جماعت شنوندهاىاند كه حاضرند نفس را در سينه حبس كرده و به اصواتى كه هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شايد اين نهايتِ موفقيت در اجراى يك قطعه موسيقى باشد. اما بايد يادآور شد كه چنين سكوتى بيشتر از عادت ناشى مىشود تا از قدرتِ زيبايى». جهتِ شناخت و فهم فزونتر اين كلام، به ادامه گفتههاى «موراى شافر» (آهنگساز و شاعر كانادايى) توجه فرمائيد، شافِر پس از آنكه تأثير عادت و تلقين در توجّه به موسيقى را علّتِ نهفته در رازِ گوشسپارى شنوندگانِ كنسرتها مىداند، اضافه مىكند كه: «من بارها از خود پرسيدهام آيا ممكن نيست كه شبيه چنين مراسمى را در موقعيتهاى ديگرى مثلاً گوش سپارى مشترك به آواز پرندگان و يا جشنهاى تابستانى برپا كرد؟»( روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، 2 آبان 1380، صفحه 5) آرى! اين است تنها گوشهاى از معناى اين سخن ما كه: «موسيقىگرايى نوعى تحريف و تغييرسازى است در حسّ زيبايىخواهى و ايجاد دگرگونى در ذائقه روحى و روانى بشر».
تأثير موسيقى بر سيستم اعصاب
دانشمندان علم «فيزيولوژى»، دستگاه عصبى انسان را به دو قسمت تقسيم كردهاند:
1- سلسله اعصاب ارتباطى: شاملِ ستون مركزى عصبى و نخاع، نيمكرههاى مغز، اَعصاب محيطى.
2- سلسله اعصاب نباتى: شامل سيستم سمپاتيك و پاراسمپاتيك.
وقتى كه از خارج تحريكاتى بر روى اَعصاب شروع مىشود اعصاب سمپاتيك و يا پاراسمپاتيك به ميزان تحريكات خارجى وارده تعادل از دست مىدهند. بديهى است هر اندازه بين اين دو سيستم عصبى، فاصلهها بيشتر شود به همان اندازه نيز نگرانىهاى روانى و اغتشاشات فزونتر مىگردد. و از جمله علل و عوامل تحريكاتِ خارجى، ارتعاشاتِ موسيقى است. موسيقى وقتى كه با آهنگهاى نشاط انگيز يا نوارهاى حزنآور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجيب و غريب سمفونيك اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمى را كه بايستى بين دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مىزند و در نتيجه اصولِ حساس زندگى (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مايعات بدن مثل خون و…). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتارىها و امراضى نزديك مىسازد كه طب جديد با تمامِ پيشرفتهايش نمىتواند آسيبهاى پيش آمده را درمان كند. مثل اغتشاشاتِ فكرى، اَمراض روانى (افسردگىها و حتى بىخيالىها)، سكتههاى قلبى و مغزى ( تأثير موسيقى بر روان و اعصاب، صص 3، 6، 26 و 92 به بعد). پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه كلمبيا ثابت كرده كه: بهترين و دلكشترين نوارهاى موسيقى شومترين آثار را روى دستگاه اعصاب انسان باقى مىگذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد اين تأثير مخرب، شديدتر مىشود. «توجه دقيق به بيوگرافى مشاهير موسيقى جهان نشان مىدهد كه در دوران عمر به تدريج دچار ناراحتىهاى روحى گرديدهاند و عدهاى نيز مبتلا به بيمارى شدهاند. چنان كه هنگام نواختن موسيقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سكته ناگهانى شدهاند.( همان) از آن چه گفته شد، چنين به دست مىآيد كه هر نوع موسيقى، به ويژه آهنگهاى احساسى برانگيزش، تحريكاتى در اعصاب «سمپاتيك» و «پاراسمپاتيك» به وجود مىآورد كه در نتيجه، تعادلِ اين اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مىگردد. آن چه مهم است اينكه ضعف اعصاب نيز، خود امراضِ ديگرى از قبيل: اختلالِ حواس، پريشانى، جنون، ثقل سامعه (سنگينى گوش)، نابينايى، سل و… به وجود مىآورد. البته تصور نكنيد كه مشكل در همين چند مورد اختلال ياد شده خلاصه مىگردد. دكتر «الكسيس كارل»، زيست شناس و فيزيولوژيست فرانسوى مىنويسد: «كاهش عمومىِ هوش و نيروى عقل، از تأثير الكل و سرانجام از بىنظمى در عادت ناشى مىشود؛ و بدون ترديد سينما و راديو در اين بحران فكرى سهيماند». موسيقى نه تنها در شنوندگان اثرات منفى بر جاى گذاشته، بلكه در نوازندگان نيز تأثيرات خطرناكى داشته است. اخبار و گزارشات زير تنها گوشهاى از واقعيت است: * در ايالتِ «لتيل راك» آمريكا، جوانى كه پيانو ياد مىگرفت، نغمات موسيقى چنان در روح آن جوان هيجان ايجاد كرد كه بدون دليل از جاى برخاست و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پاى درآورد(روزنامه اطلاعات، شماره 9622). «باخ»، موسيقىدانِ اطريشى، به اختلال حواس و كورى گرفتار شد. «فردريك هندل»، موسيقىدان آلمانى و «ماريا آلنا» خواننده ايتاليايى و «موريس راول» نوازنده فرانسوى، هر سه به نابينايى مبتلا شدند. «موتزارت» و «شوين» (دو موسيقىدان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گرديدند. «مشوبرت»، «واكتر»، «دوكونيسى» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبى، پريشان فكرى و كشمكشهاى روحى مبتلا گرديدند. «شومان» و «دووراك» گرفتار ضعف اعصاب شديد و سرانجام ديوانگى شدند. «بتهون» در سى سالگى كاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، ديوانه گرديد.
تأثير موسيقى بر اخلاق و عرفان
سوال: نغمه هاى موسيقى، جنبه ملكوتى و ماوراى طبيعى دارد و انسان را از ماديات جدا كرده و به معنويتي لذتبخش مي برد و آيا اين همان هدف دين نيست؟
پاسخ: اگر اين اصل عقلايي را بپذيريم كه همه ابزارها و وسايل، بايد طوري انتخاب و استفاده شوند كه رهرو را به مقصد و كمال برساند، با توجه به قرار داشتن دين اسلام در اوج حقانيت عقلي و تاريخي، بايد گفت بهترين و معتبرترين منابع براي شناخت اينكه چه چيزي براي انسان كمال آور است و او را به خدا مي رساند، قرآن كريم و روايات است. از آموزه هاي اسلامي استفاده مي شود كه ايمان، تقوي و عمل صالح و مانند آن انسان را به كمال و قرب الهي مي رساند، ولي هرگز نداريم كه انسان مي تواند با موسيقي اين مسير را طي كند و به خدا برسد! البته نمي خواهيم بگوييم موسيقي هيچ گونه تاثير مثبتي نمي تواند ايجاد كند، گاهي برخي موسيقي هاي مي توانند تاثير هاي مثبتي ايجاد كنند مانند اينكه به انسان در برخي لحظاب آرامش مي دهد، ولي اينكه انسان با موسيقي بيش از ديگر راهها به خدا ميرسد، حرف درستي نيست.اگر اين گونه بود پيامبران بيش از ديگران از اين راه استفاده مي كردند.
با توجه به اينكه جنبه ملكوتى و ماوراى طبيعى در همه نفوس انسانى يكى است؛ چرا اين همه اختلاف در نغمهها و نواهاى موسيقى اقوام و ملل وجود دارد؟! اين اختلاف به حدّى است كه گاهى بعضى از موسيقى هاى يك جامعه، براى ديگران نفرتانگيز و موجب ناراحتى عصبى مىشود. اين حقيقت، بهترين شاهد است كه تأثرات، عواطف و هيجانهايى كه به وسيله موسيقى برانگيخته مىشود، مربوط به ذات و نفس انسانى نيست كه همه در آن مساويند! حتى يك انسان در موقعيت و حالات روانى گوناگون، تأثرات و هيجانهاى مختلفى در مقابل يك نوع موسيقى از خود نشان مىدهد. بنابراين از آنجا كه موسيقى ريشه در جنبه روحانى، معنوى و ماورايى انسان ندارد، نمىتواند مدد رسان سلوك عرفانى باشد كه در حوزه ملكوتى و جنبه معنوى آدمى و ما بعدالطبيعى او جاى دارد. علاوه بر آنكه اگر موسيقى موجب تعالى روح و معنوى انسان مىشد، بايد هركس كه بيشتر با آن سروكار دارد، معنوىتر و داراى مقام و منزلت ملكوتى بيشتر باشد و حال آنكه واقع، خلاف اين موضوع را ثابت مىكند.
گفتنى است: «معنى گرايى» نفوس آدمى، ريشهاى فطرى دارد و به وسيله عبادتها، خيرات، اعمال نيك، انجام دادن تكاليف و رياضت معقول نفس – كه همگى جزء فعاليت به شمار مىروند نه انفعال – به فعليت مىرسد؛ نه با موسيقى كه نخست هشيارى را از نفس بر مىكند و آن گاه او را در اختيار ضربها، فواصل، كميتها و كيفيت هاى خويش مىنهد.
ناگفته نماند، مقصود از موسيقى در مباحث ياد شده، موسيقى رايج در ميان بشر است؛ نه موسيقى و نغمهاى كه در طبيعت نهفته و نهان است. البتّه نغمهاى كه با فطرت آدمى عجين است، مىتواند آدمى را به ياد حقيقت خويش، جايگاه خود و معبود خويش بيندازد؛ همان نغمه هاى داودى كه دل مشتاقان را به حركت و جنب و جوش وا مىداشت. بله اگر موسيقى بتواند حكايتگر آن نغمه هاى الهى باشد، قادر خواهد بود كه مددكار سالك باشد.
در پايان بحث، كلماتي از رهبر فرزانه انقلاب را به عنوان مرجعي ديني تقديم مي نماييم: «ببينيد، موسيقى اگر انسان را به بيكارگى و ابتذال و بىحالى و واخوردگى از واقعيت هاى زندگى و امثال اينها بكشاند، اين موسيقى، موسيقى حلال نيست؛ موسيقى حرام است. موسيقى اگر چنانچه انسان را از معنويت، از خدا و از ذكر غافل كند، اين موسيقى حرام است. موسيقى اگر انسان را به گناه و شهوترانى تشويق كند، اين موسيقى حرام است؛ از نظر اسلام اين است. موسيقى اگر اين خصوصيات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آنوقت حرام نيست. اينهايى را كه من گفتم، بعضى از آنها در موسيقى بىكلام و در سازهاست؛ بعضى هم حتى در كلمات است. يعنى ممكن است فرضاً يك موسيقى سادهى بىضررى را اجرا كنند، ليكن شعرى كه در اين موسيقى خوانده مىشود، شعر گمراه كنندهيى باشد؛ شعر تشويق كنندهى به بىبندوبارى، به ولنگارى، به شهوترانى، به غفلت و اينطور چيزها باشد؛ آن وقت حرام مىشود. بنابراين، آن چيزى كه شاخص حرمت و حليت در موسيقى است و نظر شريف امام هم در اواخر حيات مباركشان – كه آن نظريه را در باب موسيقى دادند – به همين مطلب بود، اين است. موسيقى لهوى داريم ممكن است موسيقى – به اصطلاح فقهىاش – موسيقى لهوى باشد. «لهو» يعنى غفلت، يعنى دور شدن از ذكر خدا، دور شدن از معنويت؛ دور شدن از واقعيتهاى زندگى؛ دور شدن از كار و تلاش و فرو غلتيدن در ابتذال و بىبندوبارى. اين موسيقى مىشود حرام. اگر اين با كيفيت اجرا حاصل بشود، اگر با كلام حاصل بشود؛ فرقى نمىكند. بنابراين، مرز موسيقى حرام و حلال، عبارت از ايرانى بودن، سنتى بودن، قديمى بودن، كلاسيك بودن، غربى بودن يا شرقى بودن نيست؛ «مرز» آن چيزى است كه من عرض كردم».
منبع: مجمع جهانی شیعه شناسی
بازدیدها: 234